خانه » همه » مذهبی » وحی و مکاشفه

وحی و مکاشفه


وحی و مکاشفه

۱۳۹۲/۰۱/۳۱


۱۸۸ بازدید


۱. تفاوت ریشه ای وحی و مکاشفات عرفانی ناشی از تفاوت رتبه و کمالات وجودی انبیاء و عرفا است.


1. تفاوت ریشه ای وحی و مکاشفات عرفانی ناشی از تفاوت رتبه و کمالات وجودی انبیاء و عرفا است. در روایات فراوانی از اهل بیت (ع) به این تفاوت وجودی اشاره شده که با ذکر دو نمونه از این روایات ، مطلب را پی می گیریم.
« عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْإِمَامِ بِمَا فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ هُوَ فِی بَیْتِهِ مُرْخًى عَلَیْهِ سِتْرُهُ فَقَالَ یَا مُفَضَّلُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى جَعَلَ لِلنَّبِیِّ (ص) خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْحَیَاةِ فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ أَکَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَى النِّسَاءَ مِنَ الْحَلَالِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ فَبِهِ أَمَرَ وَ عَدَلَ وَ رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِیُّ ص انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ فَصَارَ فِی الْإِمَامِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَا یَنَامُ وَ لَا یَغْفُلُ وَ لَا یَلْهُو وَ لَا یَسْهُو وَ الْأَرْبَعَةُ الْأَرْوَاحُ تَنَامُ وَ تَلْهُو وَ تَغْفُلُ وَ تَسْهُو وَ رُوحُ الْقُدُسِ ثَابِتٌ یَرَى بِهِ مَا فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَتَنَاوَلُ الْإِمَامُ مَا بِبَغْدَادَ بِیَدِهِ قَالَ نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْعَرْش :ـ مفضل بن عمر گفت: به حضرت صادق عرض کردم: از کجا امام اطلاع دارد از اطراف جهان با اینکه در خانه نشسته و پرده آویخته است؟ امام فرمودند: ای مفضل! خداوند براى پیامبر پنج روح قرار داده: روح الحیات که با آن حرکت می کند ، می رود و مى آید ؛ و روح القّوة که با آن حرکت می کند و جهاد مى نماید ؛ و روح الشّهوة که با آن می خورد و مى آشامد و با زنان از راه حلال همبستر مى شود و روح الایمان که بوسیله آن دستور می دهد و عدالت می ورزد ؛ و روح القُدس که بوسیله آن بار نبوت را بر می دارد. وقتى پیامبر از دنیا رفت روح القدس به امام منتقل مى شود.روح القدس نه مى خوابد و نه غافل می شود ؛ و اهل لهو نیست و اشتباه نمی کند ولى چهار روح دیگر می خوابند و داراى لهو و غفلت و سهو هستند؛ روح القدس ثابت است. نبی و امام بوسیله ی او آنچه را در شرق و غرب و خشکى و دریا است مى بیند.عرض کردم آیا امام می تواند چیزى را که در بغداد است با دست خود بر دارد؟ فرمودند: آرى هر آنچه را که پائین تر از عرش است می تواند.»( بحار الأنوار ،ج 25 ،ص58 )
« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةُ أَرْوَاحٍ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِیمَانِ وَ فِی الْمُؤْمِنِینَ أَرْبَعَةُ أَرْوَاحٍ أَفْقَدَهَا رُوحَ الْقُدُسِ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِیمَانِ وَ فِی الْکُفَّارِ ثَلَاثَةُ أَرْوَاحٍ رُوحُ الْبَدَنِ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ ثُمَّ قَالَ رُوحُ الْإِیمَانِ یُلَازِمُ الْجَسَدَ مَا لَمْ یَعْمَلْ بِکَبِیرَةٍ فَإِذَا عَمِلَ بِکَبِیرَةٍ فَارَقَهُ الرُّوحُ وَ رُوحُ الْقُدُسِ مَنْ سَکَنَ فِیهِ فَإِنَّهُ لَا یَعْمَلُ بِکَبِیرَةٍ أَبَدا : حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در انبیاء و اوصیاء پنج روح است ؛ روح البدن و روح القدس و روح القوة و روح الشهوة و روح الایمان. و در مؤمنین چهار روح است که روح القدس ندارند ولى داراى روح بدن و روح قوت و روح شهوت و روح ایمانند ؛ و در کفار سه روح است روح بدن و روح قوت و روح شهوت. سپس فرمودند: روح ایمان با بدن هست تا وقتى که مرتکب گناه کبیره اى نشده وقتى کبیره اى انجام داد روح از او جدا مى شود ولى روح القدس در هر کس بود هرگز گناه کبیره انجام نمی دهد.»(بحار الأنوار ، ج 25، ص: 55)
از این روایات نورانی چنین استفاده می شود که روح دارای پنج مرتبه ی طولی است (یک حقیقت دارای مراتب است). سه مرتبه از این روح ، که طبیعت ، امیال غریزی و شعور طبیعی از آثار آنها هستند ، در همه ی انسانها وجود دارد. این سه مرتبه ، مشترک بین حیوانات و انسان است. لذا خداوند متعال در قرآن کریم کفّار را ، که تنها از این سه مرتبه برخوردارند ، در ردیف حیوانات قرار داده ، فرموده است:« أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً : آیا گمان مى برى بیشتر آنان مى شنوند یا مى فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند» (الفرقان:44) امّا مرتبه ی چهارم که روح الایمان است و به واسطه ی آن ، ایمان به غیب و ادراک حقایق ایمانی حاصل می شود اختصاص به اهل ایمان دارد. این مرتبه از روح ، دارای درجات بسیار زیادی است که پایین ترین درجه ی آن در مومنین عادی و بالاترین درجات آن در افرادی همچون سلمان فارسی و لقمان حکیم است که نبی یا امام نیستند ولی به درجه ای رسیده اند که یک درجه بالاتر از آن رتبه ی انبیاست. « …قَالَ (ابن الکوّاء) یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ قَالَ بَخْ بَخْ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ مَنْ لَکُمْ بِمِثْلِ لُقْمَانَ الْحَکِیمِ عَلِمَ عِلْمَ الْأَوَّلِ وَ عِلْمَ الْآخر : ابن الکوّاء گفت یا امیرالمومنین مرا خبر ده از سلمان فارسی. امام فرمودند: به به سلمان از ما اهل بیت است. چه کسى برای شما مانند لقمان حکیم است. او (سلمان) داراى علم اول و آخر بود»(بحار الأنوار، ج 10 ،ص123 ). امّا مرتبه ی پنجم روح که روح القدس نامیده می شود ، تنها مختصّ انبیاء و ائمه(ع) بوده خود دارای درجات گوناگونی است که درجات انبیاء تابع درجات آن است. بالاترین درجه ی روح القدس در چهارده معصوم است لذا اشرف از جمیع معصومین هستند. وحی نبوی و علم مخصوص امام معصوم ، ناشی از این مرتبه از روح است.
بر این اساس ، مکاشفه به مفهوم عامّ آن را که یک مفهوم جنسی است می توان به چهار قسم تقسیم نمود.
1ــ کشف نفسانی: منشاء این گونه مکاشفات ، شدّت قوّه ی خیال و وهم است که یکی از قوای حیوانی انسان است. تخیّلات زمان بیداری و دیدن رؤیاهای هنگام خواب نیز از آثار این قوّه است. از پاره ای روایات استفاده می شود که برخی از حیوانات نیز توانایی چنین مکاشفاتی را دارند. برای مثال برخی حیوانات گاه صدای اهل برزخ را می شنوند ، یا شیاطین را مشاهده می کنند. از آنجا که قوّه ی خیال ، قوّه ای مجرّد و غیر مادّی است ، در صورت قوّت یافتن می تواند سیر برزخی داشته ، از افق عالم برزخ برخی از امور آینده و گذشته را مشاهده نماید. مکاشفات اهل کفر مثل مکاشفات مرتاضان هندی یا برخی مسیحیان اهل ریاضت از این سنخ است. این قسم از مکاشفات گاه صادقند و گاه کاذب. مانند رؤیاهای هنگام خواب که گاه صادق و گاه کاذبند.
2ــ تلبیسات شیطانی: زمینه ی این تلبیسات قوّه ی خیال و وهم است ؛ لکن فاعل آن شیاطین هستند. شیاطین از پتانسیل موجود در قوّه ی خیال استفاده نموده ، صوری را برای شخص به نمایش در می آورند. کفّار و مشرکین اهل کشف ، همگی گرفتار این قسم تلبیسات اند.
3ــ کشف مومنانه: اینگونه از مکاشفات نه با قوّه ی خیال و وهم بلکه با روح ایمان حاصل می شود. اگر مومنانه بودن این مکاشفات به یقین احراز شود حتماً حقّ خواهند بود. لکن از آنجا که اهل ایمان ، مصون از داشتن تلبیسات نفسانی و شیطانی نیستند ، بدون ملاک نمی توان مکاشفات آنها را مومنانه دانست. لذا عارفان مومن باید مکاشفات خود را به ملاکها و معیارهای صدق عرضه کنند تا معلوم شود که مکاشفات آنها از چه قسمی است. برای مکاشفات عرفای مومن دو معیار وجود دارد. برهان قطعی عقلی و مکاشفه ی ذاتاً معصوم از خطا.
4ــ مکاشفات وحیانی: که منشاء آن روح القدس بوده از هر گونه خطا و اشتباه مصون است. چرا که رتبه ی وجودی صاحب این مرتبه از روح ، مافوق عوالم ملک و ملکوت و جبروت بوده از دسترس عوامل خطا که عمده ترین آنها شیاطین هستند مصون است. لذا بر صاحب این مرتبه ، نه خطا عارض می شود ، نه غفلت و سهو. این قسم از مکاشفات بر خلاف مکاشفه ی مومنانه معیار سنجش ندارد. چون روح القدس مافوق عقل اوّل و علّت وجودی آن است. لذا عقل ـ اعمّ از عقل بشر و عقل مجرّد ـ قادر به ارزیابی آن نیست. امّا عقل این مقدار می فهمد که اگر کسی صاحب چنین مرتبه ای باشد یقیناً امضای خدا را پای ادراکات خود خواهد داشت. و آن امضا همان معجزه است که دیگران از آوردن آن عاجزند.
لذا اگر در وجود کسی ، دعوی نبوّت یا امامت با معجزه جمع شود او یقیناً در دعوی خود صادق بوده پیام رسان خداوند متعال است. امّا ظهور خوارق عادات بلامنازع بدون دعوی نبوّت و امامت یا دعوی نبوّت و امامت بدون ظهور خوارق عادات بلامنازع ممکن است. لذا تا به حال هیچ عارف و اهل مکاشفه ای نیز نتوانسته است همراه با دعوی نبوّت دست به خارق عادت بزند.
به فتوای عقل برهانی ، محال است خداوند حکیم و عادل ، به مدّعی دروغین نبوّت اجازه ی انجام خوارق عادت بلامنازع بدهد. چون در این صورت لازم می آید که خداوند حکیم و عادل راضی به گمراه شدن مردم باشد. لکن خداوند حکیم و عادل است و چنین امری از حکیم و عادل محال است. لذا اگر فرد توانا بر خارق عادت بلامنازع هوس دعوی نبوّت یا امامت نماید خداوند حکیم و عادل قدرت خرق عادت را از او سلب می کند. پس اگر سلب نکرد معلوم می شود که او حقیقتاً نبی یا امام بوده از جانب خدا سخن می گوید.
توجّه:
در مطالب پیش گفته ، کلمه ی مکاشفه در باره ی وحی ، به معنی جنسی آن به کار رفته است نه به معنی نوعی آن. برخی از به اصطلاح روشنفکران چنین ادّعا نموده اند که وحی نیز از نوع مکاشفات عارفانه است. اینها برای اثبات ادّعای خود گاه به تعابیر عرفای اسلامی که از وحی با عنوان کشف نبوی یاد کرده اند نیز استناد کرده اند. امّا اینها توجّه نداشته اند که کشف نبوی از دیدگاه عرفای اسلامی از جنس مکاشفه است از نوع مکاشفه ی عرفانی. کما اینکه مکاشفه ی نفسانی نیز اشتراک جنسی با مکاشفه ی مومنانه دارد ولی از نوع آن نیست. نسبت مفهوم عامّ مکاشفه به انواع چهارگانه ی یاد شده مثل نسبت مفهوم حیوان است به انواعی چون اسب ، پلنگ ، انسان ، خرس و … . همه ی این انواع در جنس حیوان مشرکند ولی هر کدام نوع جداگانه ای از حیوانند. مکاشفه نیز مفهوم جنسی بوده انواعی دارد که وحی و مکاشفه ی عرفانی دو نوع آن هستند. پس از اشتراک جنسی آنها تشابه تامّ لازم نمی آید همانگونه که از اشتراک جنسی انسان و اسب لازم نمی آید که اسب و انسان عین هم باشند.
از دیدگاه عرفان نظری و مکتب حکمت متعالیه ، اساساً انواع یک جنس نه تنها با هم یکی نیستند بلکه رابطه ای این انواع همواره طولی بوده دارای مراتبند. لذا انسان نوع الانواع و انبیاء ، فوق بشرند. از اینرو خداوند متعال در تعریف نبی فرمود:« قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَی »(الکهف:110) ؛ در این تعریف بشریّت جنس نبی و یوحی الیّ فصل اوست که به واسطه ی آن از دیگر افراد بشر متمایز می شود. مثل اینکه بشر به دیگر حیوانات بگوید: انا حیوان مثلکم الّا انا عاقل. (من هم حیوانی هستم مثل شما با این تفاوت که من عاقلم.)
بر این اساس می توان گفت:
کافر یعنی حیوانی با شعور طبیعی ویژه.
مومن یعنی حیوانی با شعور طبیعی ویژه که دارای روح الایمان است.
نبی یا امام یعنی حیوانی با شعور طبیعی ویژه و دارای روح الایمان و مریّد به روح القدس.
بنا بر ین ، از نگاه قرآن کریم بشر جنس بوده دارای سه نوع است. کفّار ، مومنین ، و انبیاء و ائمه. این حقیقت عمیق فلسفی و عرفانی در رویات اهل بیت(ع) نیز مورد اشاره واقع شده است.
« عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فَالسَّابِقُونَ هُوَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَاصَّةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ جَعَلَ فِیهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ بُعِثُوا أَنْبِیَاءَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِیمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَوُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ وَ کَرِهُوا مَعْصِیَتَهُ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِی یَذْهَبُ بِهِ النَّاسُ وَ یَجِیئُونَ وَ جَعَلَ فِی الْمُؤْمِنِینَ أَصْحَابِ الْمَیْمَنَةِ رُوحَ الْإِیمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَوُوا عَلَى الطَّاعَةِ مِنَ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِی یَذْهَبُ النَّاسُ بِهِ وَ یَجِیئُونَ : جابر جعفى ــ که از کبار اصحاب و از اصحاب سرّ است ــ گفت حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: جابر! خداوند مردم را سه گونه آفریده این آیه اشاره بهمان است:« وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ.» سابقون پیامبر اکرم و برگزیدگان از میان مردمند که در آنها پنج روح قرار داده و به روح القدس ایشان را تأیید نموده با روح القدس به مقام پیامبرى مبعوث شده اند و به روح ایمان تأیید کرده که به وسیله آن از خدا می ترسند و به روح قوت تأیید شده اند که با آن روح بر اطاعت خدا نیرو مى گیرند و با روح شهوت تأیید شده اند که با آن اشتهار به طاعت خدا دارند و از معصیت بیزارند و در آنها روح حرکت قرار داده که می روند و مى آیند و در مؤمنین که اصحاب یمین هستند روح ایمان قرار داده که با آن از خدا مى ترسند و روح قوت که بر اطاعت خدا نیرو می گیرند و روح شهوت که با آن به طاعت خدا تمایل دارند و روح حرکت که می روند و مى آیند.»(بحار الأنوار، ج 25، ص: 53)
« عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ أُنَاسٌ یَزْعُمُونَ أَنَّ الْعَبْدَ لَا یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَأْکُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْفِکُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ کَبُرَ هَذَا عَلَیَّ وَ حَرِجَ مِنْهُ صَدْرِی حَتَّى زُعِمَ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ الَّذِی یُصَلِّی إِلَى قِبْلَتِی وَ یَدْعُو دَعْوَتِی وَ یُنَاکِحُنِی وَ أُنَاکِحُهُ وَ یُوَارِثُنِی وَ أُوَارِثُهُ فَأُخْرِجُهُ مِنَ الْإِیمَانِ مِنْ أَجْلِ ذَنْبٍ یَسِیرٍ أَصَابَهُ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع صَدَقَکَ أَخُوکَ إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ هُوَ یَقُولُ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ وَ هُوَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ وَ أَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ فَذَلِکَ قَوْلُهُ فِی الْکِتَابِ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ فَأَمَّا مَا ذَکَرْتُ مِنَ السَّابِقِینَ فَأَنْبِیَاءُ مُرْسَلُونَ وَ غَیْرُ مُرْسَلِینَ جَعَلَ اللَّهُ فِیهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ- رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِیَاءَ مُرْسَلِینَ وَ غَیْرَ مُرْسَلِینَ وَ بِرُوحِ الْإِیمَانِ عَبَدُوا اللَّهَ وَ لَمْ یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِرُوحِ الْقُوَّةِ جَاهَدُوا عَدُوَّهُمْ وَ عَالَجُوا مَعَایِشَهُمْ وَ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ أَصَابُوا اللَّذِیذَ مِنَ الطَّعَامِ وَ نَکَحُوا الْحَلَالَ مِنْ شَبَابِ النِّسَاءِ وَ بِرُوحِ الْبَدَنِ دَبُّوا وَ دَرَجُوا ثُمَّ قَالَ تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ثُمَّ قَالَ فِی جَمَاعَتِهِمْ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ «4» یَقُولُ أَکْرَمَهُمْ بِهَا وَ فَضَّلَهُمْ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتُ مِنْ أَصْحَابِ الْمَیْمَنَةِ فَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً بِأَعْیَانِهِمْ فَجَعَلَ فِیهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ وَ لَا یَزَالُ الْعَبْدُ یُسْتَکْمَلُ بِهَذِهِ الْأَرْوَاحِ حَتَّى تَأْتِیَ حَالاتٌ قَالَ وَ مَا هَذِهِ الْحَالاتُ فَقَالَ عَلِیٌّ ع أَمَّا أَوَّلُهُنَّ فَهُوَ کَمَا قَالَ اللَّهُ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً فَهَذَا یَنْتَقِصُ مِنْهُ جَمِیعُ الْأَرْوَاحِ وَ لَیْسَ مِنَ الَّذِی یَخْرُجُ مِنْ دِینِ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ الْفَاعِلَ ذَلِکَ بِهِ رَدَّهُ إِلَى أَرْذَلِ عُمُرِهِ فَهُوَ لَا یَعْرِفُ لِلصَّلَاةِ وَقْتاً وَ لَا یَسْتَطِیعُ التَّهَجُّدَ بِاللَّیْلِ وَ لَا الصِّیَامَ بِالنَّهَارِ وَ لَا الْقِیَامَ فِی صَفٍّ مَعَ النَّاسِ فَهَذَا نُقْصَانٌ مِنْ رُوحِ الْإِیمَانِ فَلَیْسَ یَضُرُّهُ شَیْ ءٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ یَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحُ الْقُوَّةِ فَلَا یَسْتَطِیعُ جِهَادَ عَدُوِّهِ وَ لَا یَسْتَطِیعُ طَلَبَ الْمَعِیشَةِ وَ یَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَصْبَحُ بَنَاتِ آدَمَ لَمْ یَحِنَّ إِلَیْهَا وَ لَمْ یَقُمْ وَ یَبْقَى رُوحُ الْبَدَنِ فَهُوَ یَدِبُّ وَ یَدْرُجُ حَتَّى یَأْتِیَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فَهَذَا حَالٌ خَیْرٌ لِأَنَّ اللَّهَ فَعَلَ ذَلِکَ بِهِ وَ قَدْ تَأْتِی عَلَیْهِ حَالاتٌ فِی قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ یَهُمُّ بِالْخَطِیئَةِ فَتُشَجِّعُهُ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ تُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوقِعَهُ فِی الْخَطِیئَةِ فَإِذَا مَسَّهَا انْتَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ نُقْصَانُهُ مِنَ الْإِیمَانِ لَیْسَ بِعَائِدٍ فِیهِ أَبَداً أَوْ یَتُوبَ فَإِنْ تَابَ وَ عَرَفَ الْوَلَایَةَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَادَ وَ هُوَ تَارِکُ الْوَلَایَةِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ وَ أَمَّا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ فَهُمُ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَى قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ فِی مَنَازِلِهِمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ الرَّسُولُ مِنَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ «5» فَلَمَّا جَحَدُوا مَا عَرَفُوا ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِذَلِکَ الذَّمِّ فَسَلَبَهُمْ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ أَسْکَنَ أَبْدَانَهُمْ ثَلَاثَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى الْأَنْعَامِ فَقَالَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا «6» لِأَنَّ الدَّابَّةَ إِنَّمَا تَحْمِلُ بِرُوحِ الْقُوَّةِ وَ تَعْتَلِفُ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ وَ تَسِیرُ بِرُوحِ الْبَدَنِ فَقَالَ لَهُ السَّائِلُ أَحْیَیْتَ قَلْبِی بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى .»( بحار الأنوار ، ج 25، ص: 64)
2. اینکه بگوییم قرآن کریم کشف تامّ نبوی است به آن معنا که گفته شد مشکلی پیش نمی آورد. همانگونه که پیشتر گفته شد مشکل از آنجا ناشی می شود که عدّه ای وحی نبوی را فردی از نوع مکاشفات عرفا قلمداد نموده اند همانگونه که مکاشفات ابن عربی یا مولوی فردی از مکاشفات عرفانی است. مشکل این بیان آن است که وحی را هم مثل مکاشفات عرفانی غیر یقینی و غیر معصوم می کند. امّا اگر کسی وحی را نوعی از مکاشفه به معنی جنسی آن بداند مشکلی پیش نخواهد آمد. یعنی جنس مکاشفه انواعی دارد که نوعی از آن مکاشفه ی معصومانه بوده وحی نبوی نامیده می شود.
کما اینکه گاه از وحی نیز مفهوم جنسی لحاظ شده و گفته می شود وحی انواعی دارد که وحی نبوی یا وحی تشریعی نوعی از آن است. در استعمالات قرآنی نیز واژه ی وحی هم به مفهوم جنسی استعمال شده ، هم به معنی نوعی. برای مثال از وحی به زنبور عسل ، وحی به مادر موسی(ع) و نیز از وحی شیطان به اولیای خویش سخن گفته شده.
امّا دلیل عقلی و نقلی بر تفاوت وحی یا مکاشفه تشریعی در مطالب پیشین گذشت.
3. خارق عادت بر دو گونه است . یا عمومیّت نسبی داشته نفرات چندی بر آن توانا هستند. یا منحصر به فرد بوده از عهده ی دیگران ساخته نیست. گونه ی اوّل یقیناً معجزه نیست چون رقیب دارد ؛ البته اگر همه ی آن افراد در جمیع دعاوی خود متّفق القول باشند در آن صورت خارق عادت آنها ملحق به گونه ی دوم خواهد بود و حکم آنها را خواهد داشت. امّا گونه ی دوم خود بر دو قسم است ؛ یا همراه با دعوی نبوّت یا امامت است یا نه. اگر مقارن با دعوی نبوّت یا امامت نباشد معجزه نیست امّا اگر همراه با دعوی نبوّت یا امامت باشد معجزه خواهد بود. چون محال است خدای حکیم و عادل اجازه ی ظهور خارق عادت منحصر به فرد را به مدّعی دروغین نبوّت یا امامت بدهد. چرا که لازمه ی این امر ، رضایت به گمراهی مردم و اغراء به جهل است. و چنین امری بر خدا قبیح بوده و محال است.
با این مقدّمه اگر مشابه پیشگوییهای مطرح در قرآن کریم ، از غیر انبیاء نیز ساخته باشد آن گونه پیشگویی ها معجزه نخواهند بود. امّا اگر از افراد عادی ساخته نباشد معجزه است. و ظاهر این است که اینگونه اخبار غیبی که با یقین مطرح شده اند از غیر انبیاء ساخته نیست. دیگر افراد تنها در حدّ حدس پیشگویی می کنند و قادر نیستند با یقین کامل پیشگوئی نمایند.
آیات قرآن کریم ، قرآن را کلام خدا نامیده و معجزه بودن خود را گواه این ادّعا می گیرد. امّا در قرآن کریم تک آیه ها یا گزارشات غیبی به عنوان معجزه معرّفی نشده اند ، بلکه یک سوره از سور قرآن ، که حدّاقلّ آن سه آیه است به عنوان معجزه معرّفی شده است. خداوند متعال می فرماید:« أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ : آیا آنها مى گویند:او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو: اگر راست مى گویید، یک سوره همانند آن بیاورید؛ و غیر از خدا، هر کس را مى توانید(به یارى) طلبید.»(یونس:38)
تفاوتهای متعدد دیگری در این باره بیان شده است ,جهت آگاهی بشتر بنگرید:
1. وحی و تجربه نبوی , علی ربانی گلپایگانی
2.در آمدی بر کلام جدید , هادی صادقی
3. کتاب نقد , شماره 38
4. پاد زهر , دکتر احمد احمدی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد