عصراسلام: در فاصله ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵ همراه با ژوزف راتسینگر که بعدها پاپ بندیکت شانزدهم شد او از مقامهای و نظریهپردازان معروف واتیکان به شمار میآمد، ولی روح و ذهنش بازتر از آن بود که با دگمها و اندیشههای غیرمنعطف واتیکان کنار بیاید، به خصوص که موج جنبش دانشجویی در اروپا هم به این ذهن و روحیه خورده بود. پس به مصاف دگمهای واتیکان رفت و نقدهایش سبب اخراج او شد، از جمله بدان سبب که معصومیت پاپ را به چالش گرفت و کتابی که در این زمینه نوشت تیراژی ملیونی پیدا کرد.
میگفت که مادام که پاپ خود را معصوم و مبرای از اشتباه بداند انجام اصلاحات در کلیسای کاتولیک ناممکن است. واتیکان به رهبری پاپ ژان پل دوم اما نهایتا سال ۱۹۷۹ تاب نیاورد، او را از استادی الهیات انداخت و فاقد صلاحیت برای تدریس الهیات کلیسایی اعلام کرد. این اخراج و مجازات ولی او را در میان خود بارومندان به واتیکان هم محبوبتر کرد و تیراژ کتابهایش میلیونی شد
کونگ با آن “تنبیه” از تک و تا نیفتاد و تحجر و سکون در کلیسا را همچنان زیر مهمیز نقد گرفت، از ممنوعیت ازدواج برای کشیشان که پیوسته رسوایی بیشتری را در میان آنها به لحاظ سوءاستفاده از کودکان و نوجوانان بر آفتاب میآورد، تا ممنوعیت کشیششدن زنان. معتقد بود که کلیسای کاتولیک مریض است و شاید با این همه خروج باورمندان از آن و مشکل کمبود کشیش و … مریضی است رو به موت.
بعدتر کتاب “مسیحیبودن” را نوشت که بحثها برانگیخت و خوانندگان بسیار یافت. حرف حسابش در این کتاب پاسخ به این سوال است که چگونه در دنیای مدرن میتوان مسیحیبود. و به این نتیجه میرسد که مسیحی بودن یعنی”انسان بودن” و بدین معنا “مسیحی بودن” با هر نوع “دینداری” دیگر سازگاری دارد.
در اوایل دهه ۹۰ اقدام به راه اندازی پروژهای به نام اخلاق جهانی با محوریت توصیف نقاط اشتراك ادیان جهان كرد؛ این پروژه اصول قوانین رفتاری را تدوین كرده كه هرفردی می تواند آنها را در پیش گیرد. هدف برترش صلح و همزیستی میان ادیان و مذاهب بود. معتقد بود که بدون صلح و آشتی و تفاهم میان مذاهب، جهان به آرامش نمیرسد.
معتقد بود که فرمان كهن ” یكدیگر را نكشید” را میتوان با عبارتی ایجابی چنین بیان کرد که ” باید برای زندگی احترام قائل شد و به دنبال حفظ امنیت همه اقلیتها، عدالت اجتماعی و سیاسی و فرهنگ غیرخشونت آمیز بود و به محیط زیست و خلع سلاح جهانی احترام گذاشت”.
فرمان “دزدی نكنید” در پروژه او به “معامله صادقانه و منصفانه” تعبیر شد و مبارزه با فقر، خشونت و مبارزه با خشونت كه در جوامع سرمایهداری دو قطبی رخ میدهد در این پروژه محوریت یافت.
فرمان “دروغ نگویید” به گفتار و رفتار صادقانه تبدیل می شود كه تمركز ویژه ای بر رسانه ها و سیاستمداران دارد تا به نمایندگان و مسئولانی صادق تبدیل شوند.
در بیانیه “اخلاق جهانی” کونگ درباره پرسشهای بنیادین اخلاق و دین در دنیای امروز آمده است: “دنیا دررنج فراوان فرو رفته است”. او این سند را علیه به حاشیه راندن اكثریت مردم دنیا، تبعیض بین زن و مرد، كشاكشهای دینی و سقوطهای سیاسی دانسته و گفته است که دنیا در حال تجربه كردن یك بحران اساسی است که با رجوع به یک اخلاق جهانی قابل حل است، اخلاقی که از دل اشتراکات انسانی مذاهب بیرون بیاید و نوسازی شود و قادر به پاسخگویی به نیازهای معاصر باشد. نهایتا “بنیاد اخلاق جهانی” هم در همین رابطه شکل گرفت که حالا به عنوان میراث تفکر او باقی مانده است.
دیالوگ و گفتوگوی میان مذاهب اما دغدغه دیرین او بود. این گونه بود که سال ۱۳۶۳در بحبوبه اسلامگرایی غلیظ پس از انقلاب ایران که مفهومی به نام دیالوگ پشیری ارزش نداشت و “امالقرای اسلام” آیتاللهها در ایران زمین و زمان را بنده نبود و قصد داشت که کل جهان را به اسلام “متشرف” کند کونگ به عنوان اولین الاهیدان مسیحی سرشناس به تهران رفت و در انجمن فلسفه سخنرانی کرد، با دعوتی که مدتها در قبول آن درنگ کرد.
در یادداشت بلندی که پس از برگشتن از تهران برای نشریه دی سایت نوشت، آورده است که دعوت به کشوری شده “دو پاره و دچار شکاف (مدرنیسم و بنیادگرایی)، جایی که ترور را با ترور پاسخ میدهند با بساطی از سانسور و اختناق شدید و با دستگاههای رصد و تعقیب همهجایی. و ما قرار بود که در این کشور از دیالوگ میان اسلام و مسیحیت سخن بگوییم.”
در سفر به تهران ۱۳۶۳ که جنگ و انسداد بر زندگی مردم مستولی است او اما در برخورد با مردم و اهل حوزه و فقه و فلسفه متوجه میشود که تصویر یک دست شدن آن جامعه که در غرب به تقصیر سیاستهای جمهوری اسلامی رایج شده واقعیت ندارد و به رغم فشارهای برای همسانسازی جامعه و درک و فهم مذهبی مردم و اهل فقه و کلام، تفاوتها فراتر از آن است که به چشم نیایند، چیزی که از جمله در دیدارش با محمد خاتمی، وزیر ارشاد هم اثری از آن میبیند.
سخنرانی او در تهران شاید امروز برای ما نکته بارزی نداشته باشد، ولی برای شرایط آن زمان بینکته هم نیست، از جمله این تاکید او که منازعه سیاسی اگر سبقه مذهبی بگیرد واویلاست، یا اشاراتی ولو تلویحی که میتوان قرآن را کلام خداوند به حساب آورد ولی آن را روایت انسان از کلام الهی تلقی کرد تا جایی برای تفسیر و تعبیر و تعطیل این یا ان بخش بازشود، مثل رفتار برابر با باورمندان به سایر مذاهب، مثل دستکشیدن از مجازات وحشیانه قطع دست و انگشت، مثل …
تلاشش این بود که بگوید مسیحیت راه درازی در بازاندیشی خویش طی کرده و هنوز هم باید این راه را ادامه دهد و چه بهتر که اسلام هم از این تجربه بیبهره نماند و در وهله اول به نیاز بازاندیشی خود برسد و ..
او درخودفرورفتگی جهان اسلام در آن سالها و تمایل ضعیف به تغییر و اصلاح در اصول و فروع آن را درست یا نادرست بیارتباط با سیاستهای غرب در منطقه نمیدانست و پیوسته هم برحذر میداشت که مسیحیت باید از این تکبر و تفرعن در برخورد با جهان اسلام دست بکشد که گویا خودش از اول مذهب عشق و عاطفه بوده و صرفا در اسلام خشونت و تندی وجود دارد. میگفت که تاخیر فازها در اصلاحات مذاهب را نباید با تکبر چنین تفسیر کرد که گویا آن مذهبی که اصلاحات را زودتر شروع کرده از اولش کارش درست بوده و بشر را به جنایات خود نیالوده است.
کتابهای کونگ در ابعاد میلیونی به فروش رفتهاند، در سی زبان و از جمله در زبان فارسی که کمکی بوده است برای درک اصلاحات درون مذاهب، دیالوگ میان آنها و این که مذاهب چگونه باید و میتوانند خود را با مقتضیات انسان معاصر هماهنگ کنند، وگرنه کارشان به بحران میخورد، چنان که کلیسا و مساجد هم کم و بیش حالا قسماً در همین بحرانند و …
حبیب حسینی فرد