۱۳۹۲/۰۴/۲۲
–
۱۳۹۱ بازدید
راه مستقیم از نظر قرآن پرستش خدا و تمسک به خداى سبحان و در راه اهل نعمت قرار گرفتن آمده است و اهل نعمت از دیدگاه قرآن و سنت همان انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین و امامان معصوم(ع) هستندV} (سوره فاتحه / ۶ و ۷ – آل عمران / ۵۱ و ۱۰۱ – نساء / ۶۹ – انعام / ۱۲۶).{V و اما راه راست چگونه محقق مى شود و انسان چگونه مى تواند در آن راه بیافتد. در این باره توضیح آیت الله جوادى آملى تقدیم مى گردد (قرآن در قرآن، تفسیر موضوعى قرآن، رسالت قرآن، ص ۱۹۹ – ۲۰۳ و ۲۱۴ تا ۲۱۶).
صراط مستقیم، تنها راه هدایت
صراط مستقیم، تنها راه هدایت
انسان موجودى ایستا و بى حرکت نیست بلکه سالک و رونده است و مقصود این حرکت و سلوک نیز «لقاءالله» است. قرآن کریم خطاب به همه انسان ها مى فرماید: یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه. همه افراد بشر، مؤمن و کافر «مسافر الى الله» هستند و همگى آنان به ملاقات پروردگارشان خواهند رسید، با این تفاوت که مؤمنان، جمال و مهر حق را ملاقات مى کنند و کافران جلال و قهر او را. یکى خدا را به وصف «ارحم الراحمین» ملاقات مى کند و دیگرى او را به وصف «اشدالمعاقبین» مى یابد. طریق و راه رسیدن به خداوند و ملاقات او نامحدود است و انسان از هر راهى که برود به خدا مى رسد و در بین همه راه هایى که انسان مى تواند طى کند و به خداوند برسد، تنها یک راه «صراط مستقیم» و راه هدایت است و دیگر راه ها، اعوجاجى و منحرفند. اگر کسى در راه درست و در صراط مستقیم حرکت کند در پایان راه به خداى «ارحم الراحمین» مى رسد و اگر از بیراهه برود، باز هم به همان خدا مى رسد ولى با صفت «اشد المعاقبین». صراط مستقیم و نیز راه هاى انحرافى را کتب آسمانى و خصوصا قرآن کریم معرفى کرده اند «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» و این انسان است که باید خودش راه مستقیم را انتخاب کند، یا از طریق نهر بزرگ صراط مستقیم به عمق دریا برسد و یا از طریق جویبارهاى پیچ در پیچ برود و در کناره هاى دریا بماند. صراط مستقیم، نزدیک ترین و سالم ترین راه رسیدن به خداوند است، بزرگراه آشکار هدایت است که هیچ گونه شک و تردید و ابهامى در آن وجود ندارد و اگر انسانى از صراط مستقیم خارج مى شود به خاطر وجود نقص در این راه نیست بلکه به دلیل ضعف خود او و وسوسه ى شیطان است. «صراط» همان بزرگراه آشکار و روشن را مى گویند و «مستقیم» به چیزى گفته مى شود که نقص و کجى و اعوجاج درونى نداشته باشد. اگر راهى هموار نباشد و بخشى از آن فراز داشته باشد و بخشى نشیب، برخى از مقاطع آن قابل رفتن باشد و برخى غیر قابل رفتن، یک دست و یکسان نیست و نمى تواند صراط مستقیم باشد. «صراط مستقیم» راهى است که خداى سبحان براى هدایت انسان معین کرده و آغاز این راه در درون فطرت الهى همه انسانهاست و پایان آن لقاى خداوند است. کلمه «صراط» در همه آیات قرآنى به صورت مفرد آمده و تثنیه و جمع ندارد که این خود قرینه اى بر یگانگى و وحدت صراط مستقیم است. خداى سبحان – چنان که قبلاً گذشت – درباره اعجاز قرآن کریم فرمود: کتابى است که اختلاف درونى و کثرت و ناهماهنگى در آن راه ندارد و سر آن را «من عندالله» بودن قرآن بیان فرمود: «افلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا». راهى که از سوى خداوند براى هدایت بشر طراحى و تعیین شود، راهى که از خداوند واحد است و به سوى خداوند واحد هدایت مى کند، چنین راهى تعددپذیر نیست و لذا فرمود: «و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل» از این صراط مستقیم من تبعیت کنید و به دنبال سبل و راه هاى دیگر نروید. مقصود از «سبل» در این کریمه، سبل اعوجاجى و انحرافى است یعنى راه هایى که برخلاف صراط مستقیم باشند. اما در مقابل راه هاى کج، «سبل الله» نیز هست یعنى راه هایى فرعى که به صراط مستقیم منتهى مى شوند.
صراط مستقیم مانند خورشید است و سبل الهى نورهایى که از جهات و زوایاى گوناگون به صراط مستقیم متصلند و به همین جهت مى فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ کسانى که در راه ما و براى رسیدن به لقاى پروردگارشان به مجاهده مى پردازند به یقین آنان را به سبل و راه هاى فرعى خود هدایت مى کنیم. صرف این که کلمه صراط در قرآن به طور «نکره» یاد شده دلیل تعدد صراط مستقیم نیست و هر پیامبر، صراط مستقیم خود را دارد، بلکه همه مکاتب و همه آورندگان آن مکاتب بر یک صراط مستقیم اند. تصویر صراط مستقیم در قرآن: قرآن کریم «صراط مستقیم» را به دو گونه ترسیم کرده؛ در برخى از آیات آن را به صورت راهى افقى تصویر نموده است و در برخى دیگر به صورت راهى عمودى. در کریمه اى مى فرماید: «و ان الذین لایؤمنون بالاخره عن الصراط لناکبون؛ آنان که به قیامت ایمان ندارند از صراط مستقیم منحرفند». و در کریمه دیگرى مى فرماید: «قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقیم دینا قیما مله ابراهیم حنیفا». «حنیف» در مقابل «جنیف» است. اگر کسى در راهى که مى رود تمام تلاشش این باشد که به سمت چپ و راست جاده گرایش داده باشد، او را جنیف مى گویند. یعنى اهل جنف و گرایش به انحراف است و چنین شخصى اگر مراقب نشود، منحرف خواهد شد. اما رونده اى که تمام تلاشش این است که در وسط جاده حرکت کند و این حالت را حفظ کند او را «حنیف» مى گویند. این آیات کریمه، صراط مستقیم را به صورت راهى افقى ترسیم کرده که دو طرف آن انحراف است و تنها راه وسطى راه هدایت است و لذا از حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمده است: «الیمین والشمال مضله والطریق الوسطى هى الجاده علیها باقى الکتاب و آثار النبوه…؛ چپ و راست گمراهى است و راه وسطى همان جاده و صراط مستقیم است و دو طرف آن ضلالت است و تمام کتاب هاى آسمانى و آثار نبوت پیامبران بر همان صراط است». و در سوره «طه» به جاى صفت «مستقیم» صفت «سوى» را براى صراط ذکر مى فرماید: «قل کل متربّص فتربصوا فستعلمون من اصحاب الصراط السوى و من اهتدى ؛ اى پیامبر بگو به مخالفان که: مترصد و منتظر باشید که به زودى خواهید دانست چه کسى از اصحاب صراط سوى است و چه کسى هدایت یافته است». «صراط سوى» یعنى بزرگراه هدایتى که در حالت توسط و اعتدال قرار دارد و عارى از هرگونه انحراف است.
در آیه کریمه دیگرى نیز مى فرماید: «افمن یمشى مکبا على وجهه اهدى امن یمشى سویا على صراط مستقیم ؛ آیا آن که بیراهه مى رود و افتان و خیزان و بر روى خود حرکت مى کند هدایت یافته تر است یا آن که به صورت سوى و در صراط مستقیم حرکت مى کند؟». قرآن کریم تصویر دقیق ترى را نیز از صراط مستقیم ارائه کرده که همان تصویر «عمودى و صعودى» آن است. در آیه اى مى فرماید: طغیان و تجاوز نکنید؛ زیرا هر کس طغیان کند، غضب من بر او حلال مى گردد و در او حلول مى کند و هر کس که مستحق عذاب من گردد، سقوط خواهد کرد «ولا تطغوا فیه فیحل علیکم غضبى و من یحلل علیه غضبى فقد هوى». «هُوِى» که مصدر فعل «هوى» است، به معناى سقوط و فرو افتادن است و سقوط در مسیر و طریق عمودى رخ مى دهد نه در راه افقى. مثلاً وقتى که انسان از طنابى بالا مى رود اگر رها شده بیفتد مى گویند سقوط کرده و آنگاه که بر جاده افقى حرکت مى کند، رهایى و جدایى وى را انحراف مى گویند. قرآن کریم، انسان را در حال صعود به سوى خداوند مى داند لذا مى فرماید: «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا» چون خداوند عَلىّ و متعالى است و طنابى که از طرف او آویخته شده از بالا به پایین است، اعتصام به آن طناب براى صعود به بالاست. البته در طناب صاعد نیز انحراف به چپ یا راست مطرح است، لیکن انحراف از آن همراه با سقوط است. تعبیر قرآن درباره کلمه طیبه نیز همین است که صعود مى کند و به سوى خدا بالا مى رود «من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا الیه یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه» یعنی اگر کسى عزت و بزرگى را مى خواهد باید بداند که همه عزت از خدا و نزد خداست و اگر کسى مى خواهد به این عزت برسد، عقاید پاک و طوبى و عمل صالح است که راه تکامل عمودى را مى توان با آن طى کرد و بالا رفت تا عنداللهى شد و به نزد خداوند رسید و آنگاه جلوه اى از عزت خداوند نصیب او مى شود. قرآن وعترت، دو ظهور صراط مستقیم: قرآن کریم، صراط مستقیم را دین قیمى مى داند که خود ایستاده و پیروان خود را به ایستادگى مى رساند. خداى سبحان به پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «قل انى هدانى ربى الى صراط مستقیم دینا قیما مله ابراهیم حنیفا ؛ اى پیامبر بگو به درستى که پروردگارم مرا به صراط مستقیمى دعوت نموده که دین قیم است به دینى که خود ایستاده و هم پیروانش را به ایستادگى مى رساند که همان روش حنیف و متعادل و میانه ابراهیم خلیل(س) باشد». همه ادیان الهى صراط مستقیم هستند، لیکن چون برجسته ترین روش را ابراهیم خلیل(ع) نشان داده، قرآن کریم دین را به روش او نسبت مى دهد و چون صراط مستقیم دین الهى است.قرآن کریم که بیان کننده دین الهى است، و امام معصوم(س) که قرآن ناطق و قرآن ممثّل است هر دو صراط مستقیم اند وازاین رو در روایات، صراط مستقیم بر قرآن و بر امام تطبیق شده است.
همان طور که گفته شد، صراط مستقیم بزرگراه آشکار و نزدیکترین راه حنیف و متعادل به سوى خداوند است و اگر بر قرآن و امام معصوم تطبیق شده براى آن است که هر کس به دنبال این دو حرکت کند، یقینا با سلامتى به مقصدش مى رسد. از امام صادق(ع) درباره صراط سؤال شد ، آن حضرت فرمودند: «هو الطریق الى معرفه الله و هذا صراطان صراط فى الدنیا و صراط فى الاخره و اما الصراط الذى فى الدنیا فهو الامام المفترض الطاعه، من عرفه فى الدنیا و اقتدى بهداه مر على الصراط الذى هو جسر جهنم فى الاخره و من لم یعرفه فى الدنیا ضلّت قدمه عن الصراط فى الاخره و تردى فى جهنم ؛ صراط راه رسیدن به معرفه الله است. صراطى در دنیا داریم و صراطى در آخرت. آن صراطى که در دنیاست، همان امام واجب الاطاعة است که هر کس در دنیا او را بشناسد و به هدایت او اقتدا کند، در آخرت از روى صراطى که پلى است بر روى جهنم عبور مى کند و کسى که امام را در دنیا نشناسد، پایش از صراط آخرت مى لغزد و به جهنم مى افتد». صراط در قیامت به صورت پلى در خواهد آمد که بر روى جهنم قرار دارد و انسان به ناچار باید از روى آن عبور کند. آن کس که در دنیا صراط مستقیم را به آسانى و با رغبت در درون خود پیمود، پیرو قرآن و مطیع امام و از اصحاب صراط السوى بود، آنجا هم «کالبرق الخاطف» (برق جهنده) از این پل مى گذرد و مشکلى ندارد ولى اگر در دنیا گاهى اهل دیانت بود و گاهى اهل انحراف نتیجه اش، این است که در آن صراط هم گاهى مى افتد و گاه برمى خیزد. در دنیا چنین است، تا رحمت الهى در آخرت با او چه کند.
لازم است توجه شود که صراط مستقیم بیش از یکى نیست، لیکن آن واحد حقیقى گاهى به صورت کتاب تدوینى ظهور مى کند مانند قرآن و زمانى به صورت کتاب تکوینى جلوه گر مى شود، مانند عترت، چون معصومین(ع) یک نورند و حقیقت قرآن هم خلق رسول اکرم است، پس حقیقت قرآن همان خلق اهل بیت عصمت(ع) خواهد بود و عصاره آن در قیامت ظهور ویژه ای دارد که براى اهل محشر متمثل مى شود. قرآن و عترت، حبل الهى اند: سیر تکاملى انسان به سوى خداوند سیرى صعودى است، از همین رو خداى سبحان مى فرماید: «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا ؛ همه با هم به حبل خدا معتصم شوید. کوهنوردان براى صعود بر صخره هاى بلند، نیازمند طناب و دستگیره هستند تا سقوط نکنند». در آیه کریمه دیگرى مى فرماید: «و من یعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقیم ؛ هر کس به خداوند و به حبل و دین او اعتصام جوید به طور قطع به صراط مستقیم هدایت مى شود». «حبل الله» همان دین خداست که از عقاید و اخلاق و احکام تشکیل شده است و دین، حقیقت واحدى است که در قرآن و عترت ظهور کرده و قرآن و عترت بیان تفصیلى رسول اکرم(ص) هستند در بعضى از نقل هاى حدیث متواتر و مشهور «ثقلین» آمده است که «هما حبلان» یعنى این دو، کتاب و عترت، حبل الهى هستند. بیشتر مفسران، معتقدند که منظور از کسانى که خداوند به آنان نعمت داده (انعمت علیهم) افرادى هستند که داخل در «صراط مستقیم»اند این اشخاص پیامبران، صدیقین، شهیدان و صالحان اند که خداوند لزوم دوستى و وجوب متابعت از آنانرا در پیمودن راه به مسلمانان گوشزد کرده است: و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین وحسن اولئک رفیقا؛ M}کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، [در روز رستاخیز [همنشینى کسانى خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمامکرده است؛ از پیامبر و صدّیقان و شهیدان و صالحان؛ و آنان رفیق هاى خوبى اند{M، (نساء، آیه 69). از کلمه «مع» و حسن اولئک رفیقا استفاده مى شود که مرتبه آنان، بالاتر از مرتبه مؤمنان است؛ زیرا امر به متابعت مؤمنان از ایشان، بدون علوّ درجه آنها، امکان ناپذیر است. بنابراین جا دارد دینداران، از خدا بخواهند که آنان را به مسیررهروان راه راست، هدایت فرماید، (ر.ک: علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ج 1، ص 28، مجمع البیان، ج 1، ص 70). علت برترى این افراد، شاید به دلیل «علم» آنان است که در قرآن به آن اشاره شده است: یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات؛ M}خداوند مؤمنان وافرادى را که داراى علم اند، به درجاتى بر سایرین ترفیع مى دهد{M، (مجادله، آیه 11). شاید به دلیل دارا بودن صفات مذکور در آیه 55 سوره «مائده» است: انما ولیکمالله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون؛ M}سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پیامبر او و آنانکه ایمان آورده اند؛ همان ها که نماز را بر پاى مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند{M، (تفسیر المیزان، ج 1، صص 29 و 32).
در آیات دیگر قرآن، نشانه اصلى صادقان چنین بیان شده است: ایمان کامل به همه مقدسات و اطاعت از فرمان خدا در تمام زمینه ها (به خصوص نماز، زکات، انفاق)، استقامت در جهاد، بردبارى در مقابل مشکلات و… از مجموع این آیات نتیجه مى گیریم که مسلمانان موظف اند با کسانى باشند که از نظر ایمان و تقوا، در درجه برتر، و از نظر علم، عمل، استقامت و جهاد، در بالاترین سطح قرار دارند. بدیهى است که روشن ترین مصادیق این اوصاف، جز معصومین(ع) کسى دیگر نمى تواند باشد. و بنا بر قولی؛ نعمت، نعمت «ولایت» است (المیزان، ج 1، ص 33 و ج 4، ص 418، ذیل آیه 69 سوره نساء). برای آگاهی بیشتر از معنای ولایت ر.ک: ولایت در قرآن، آیت الله جوادی آملی.
اما مغضوب علیهم و ضالین کیانند؟
از موارد استعمال این دو کلمه در قرآن مجید استفاده می شود که «مغضوب علیهم» مرحله ای سخت تر و بدتر از «ضالین» است. به تعبیر دیگر «ضالین» گمراهان عادی هستند و «مغضوب علیهم» گمراهان لجوج و یا منافقان. به هر حال «مغضوب علیهم» آنها هستند که علاوه بر کفر، راه لجاجت و عناد و دشمنی با حق را می پیمایند و در صورت امکان حتی از اذیت و آزار رهبران الهی و پیامبران نیز فروگذار نمی کنند. گروهی از مفسران عقیده دارند که «ضالین» منحرفین از نصارا و «مغضوب علیهم» منحرفین از یهودند. این برداشت به خاطر موضع گیری های خاص این دو گروه در برابر دعوت اسلام می باشد. زیرا منحرفان یهود، کینه و عداونت خاصی نسبت به دعوت اسلام نشان می دادند ولی منحرفان از نصارا که موضعشان در برابر اسلام تا این حد سرسختانه نبود، تنها در شناخت آیین حق گرفتار گمراهی شده بودند و لذا از «ضالین» می باشند. البته این تعبیر از قبیل تطبیق کلی بر فرد است نه انحصار مفهوم مغضوب علیهم و یا ضالین در این دسته از یهود و نصارا. در احادیث نیز در موارد زیادی «مغضوب علیهم» به یهود و «ضالین» به منحرفان نصارا تفسیر شده است. این احتمال نیز وجود دارد که «ضالین» به گمراهانی اشاره می کند که اصراری بر گمراه ساختن دیگران ندارند در حالی که «مغضوب علیهم» کسانی هستند که هم گمراهند وهم گمراهگر و با همه قوا می کوشند دیگران را همرنگ خود سازند.