پرتوی از اسرار حج, عباسعلی زارعی سبزواری
۱۳۹۲/۰۳/۲۶
–
۳۶۹ بازدید
پرتوی از اسرار حج, عباسعلی زارعی سبزواری
فهرست مطالب
مقدمه ناشر
پیشگفتار
بخش اوّل : مکّه و اسرار آن
شهر مکّه و نامهاى آن
۱-مکّه
۲-بکّه
۳-اُمّ القُرى
۴-البلد الا مین
۵-و۶-البساسه واُمّ رُحِمْ
عظمت شهر مکّه
چگونه وارد مکّه شویم
اقامت در شهر مکه
وداع با مکه
بخش دوّم : کعبه و اسرار آن
قداست خانه کعبه
سیر پیدایش خانه کعبه
فلسفه و آثار وجود کعبه
نامهاى خانه خدا
۱-کعبه
۲-بکّه
۳-البیت العتیق
۴-بیت الحرام
عظمت و حرمت کعبه
ساختمان کعبه و اجزاى آن
۱-داخل کعبه
۳-شاذروان
۴-و ۵-درب و ناودان
۶-پرده کعبه
۷-مستجار
دعا نزد خانه کعبه
دعاى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله
پرتوی از اسرار حج, عباسعلی زارعی سبزواری
فهرست مطالب
مقدمه ناشر
پیشگفتار
بخش اوّل : مکّه و اسرار آن
شهر مکّه و نامهاى آن
1-مکّه
2-بکّه
3-اُمّ القُرى
4-البلد الا مین
5-و6-البساسه واُمّ رُحِمْ
عظمت شهر مکّه
چگونه وارد مکّه شویم
اقامت در شهر مکه
وداع با مکه
بخش دوّم : کعبه و اسرار آن
قداست خانه کعبه
سیر پیدایش خانه کعبه
فلسفه و آثار وجود کعبه
نامهاى خانه خدا
1-کعبه
2-بکّه
3-البیت العتیق
4-بیت الحرام
عظمت و حرمت کعبه
ساختمان کعبه و اجزاى آن
1-داخل کعبه
3-شاذروان
4-و 5-درب و ناودان
6-پرده کعبه
7-مستجار
دعا نزد خانه کعبه
دعاى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله
دعاى ائمه اطهارعلیهم السّلام
وداع با کعبه
بخش سوّم : مسجد الحرام و اسرار آن
حدود مسجدالحرام
جایگاه معنوى مسجدالحرام
1-تحریم ورود مشرکین به مسجدالحرام
2-امن بودن مسجدالحرام
3-نماز و دعا در مسجدالحرام
مکانهاى معنوى مسجدالحرام
1-کعبه
2- حجرالاسود
3-رکن یمانى :
4-مستجار
5-حجر اسماعیل
6-مقام ابراهیم
7-چاه زمزم
چگونه وارد مسجدالحرام شویم ؟
بخش چهارم : حج و عمره
تعریف حج
طلب نمودن حج از خداوند
فلسفه تشریع حج
الف حج ، عبودیت است
ب حج ، عفو گناهکاران است
ج حج ، نشانه عظمت خداوند است
د حج ، آزمون انسانهاست
ه – حج ، تجدید خاطره رسولخدا است
و حج ، تقویت دین اسلام است
ز حج ، پایگاه تبلیغات احکام اسلام است
ح حج ، نمونه اجتماع و وحدت مسلمین است
حج واجب و فلسفه وجوب آن
سفر به حج
حج از ارکان دین اسلام است
حج ، جهاد ضعفاست
حج و برائت از مشرکین
معناى حج اکبر و حج اصغر
اعلان برائت از مشرکین
آثار و منافع حج
حضور امام زمان (عج ) در موسم حج
شرایط قبول شدن حج
1-مخارج حج از مال حلال باشد
2-قصد قربت و اخلاص
3-ولایت
اقسام حج و عمره
1- حج تمتّع
2- حج افراد
3-حج قران
1-عمره تمتّع
2-عمره مفرده
پاداش کسى که به حاجى کمک کند
آداب سفر حج و عمره
1-صدقه بدهد
2-دعاى سفر را بخواند
3-وصیت بکند
4- خانواده خود را جمع کند
5-دو رکعت نماز بخواند
6-تنها به مسافرت نرود
7-در مسافرت اخلاق نیکو داشته باشد
8 به همسفر خود کمک کند
گزیده مناسک حج و عمره
حج تمتّع
1-عمره تمتع
الف احرام
ب طواف کعبه
ج نماز طواف
د سعى بین صفا و مروه
ه – تقصیر
2- حج تمتّع
الف احرام
ب وقوف در عرفات
ج وقوف در مشعر
د رمى جمره عقبه
ه – قربانى :
و حلق یا تقصیر
ز طواف حج
ح نماز طواف حج
ط سعى بین صفا و مروه
ى طواف نساء
ک نماز طواف نساء
ل بیتوته در منى
م رمى جمرات
حج قران و حج افراد
انواع حجهاى واجب
شرایط وجوب حجة الاسلام
علامت قبول شدن حج
بخش پنجم : اسرار مناسک حج
1-إ حرام
راز تلبیه
مستحبات احرام
مکروهات احرام
محرمات احرام
2-طواف
علت تشریع طواف
چرا طواف هفت شوط است ؟
حجرالاسود، ابتدا و انتهاى طواف
3-سعى بین صفا و مروه
4-تقصیر
5-احرام براى حج
6-وقوف در عرفات
علت نامگذارى عرفات
اسرار وقوف در عرفات
7-وقوف در مشعرالحرام
فلسفه نامگذارى مشعر و وقوف در آن
حرکت به سوى منى
8 رمى جمره
معنا و حقیقت رمى جمره
زدن هفت ریگ
9 قربانى
اسرار قربانى
10 حلق یا تقصیر
11-حرکت به سوى مکّه
12-بیتوته در منى
فهرست منابع
مقدمه ناشر
بسمه تعالى
مراسم شکوهمند حّج اگر بر اساس برنامه الهى انجام پذیرد – چونان عبادات دیگر – نتایج و بهره هاى فراوانى نصیب امت اسلامى خواهد نمود.
در توضیح این مطلب باید دانست که حّج ، مراسمى عبادى – سیاسى است و از ابعاد گوناگونى برخوردار مى باشد و هر بعد آن دریچه اى از کمالات را در برابر انسان مى گشاید.
– حّج ، سبب تقویت پیوندهاى الهى گردیده و انسان را از تاریکیهاى گناه بیرون آورده و به سوى آینده اى روشن و مملو از امید رهنمون مى سازد.
– حّج ، ایثرگریها، رشادتها و دلاوریهاى پیشوایان بزرگ الهى را در برابر چشمان انسان به تصویر مى کشد که انسان با الگو گرفتن از راه و رسم آنان تولدى دوباره مى یابد.
– حّج ، اگر با تمام ابعادش انجام پذیرد هم ((لبیک )) باشد و هم ((برائت )) عامل مهم وحدت مسلمانان شده و فریاد مظلومانه آنان ، سراسر گیتى را مى لرزاند و نابودى نظامهاى سلطه و استکبارى را به دنبال مى آورد.
– حّج ، یکى از مؤ ثرترین عوامل تبادل اندیشه ها و مایه استوارى فرهنگ دینى مسلمانان به شمار مى آید.
– حّج ، به اقتصاد کشورهاى اسلامى استحکام بخشیده و سبب مى گردد آنان روى پاى خود ایستاده و در برابر بیگانگان و دشمنان سر تعظیم فرود نیاوردند.
و در یک کلام به فرمایش امیر مومنان على علیه السلام حّج براى تقویت آیین اسلام تشریع شده است .(1)
بنابراین ، حّج در عبادات اسلامى از جایگاهى بلند برخوردار است و حّج کامل ، حّجى است که با آشنایى به ابعاد اسرار آن انجام پذیرد. البته واضح است که بررسى ابعاد و اسرار در چهارچوبى صحیح هرگز با تعبدى بودن مساله حّج منافات ندارد.
کتابى که اکنون در اختیار شما خواننده گرامى قرار گرفته در همین زمینه از سوى مؤ لف محترم به رشته تحریر درآمده و در آن گوشه اى از اسرار حّج با استفاده از روایات اهل بیت علیه السلام مورد بررسى قرار گرفته است ، بدان امید که مسلمانان دوراندیش با شناختى بیشتر این عبادات الهى – سیاسى را به انجام رسانده و از ثمرات آن بهره مند شوند.
این دفتر پس از بررسى و ویرایش ، آن را به زیور چاپ آراسته و در اختیار علاقمه مندان قرار میدهد امیدواریم مورد پذیرش حقتعالى قرار گیرد.
در خاتمه از محققان و دانش پژوهان عزیز مى خواهیم که اگر انتقاد یا پیشنهادى دارند به آدرس : قم – دفتر انتشارات اسلامى – صندوق پستى 749 – بخش فارسى ، ارسال دارند.
با تشکر فراوان
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
پیشگفتار
بِسْمِ اللّهِ الْرَحْمنِ الْرَحی م
((الحمد للّه رب العالمین
الصلوة والسلام على سید الا نبیاء والمرسلین محمدبن عبداللّه وآله الطاهرین ))
((انسان ))، موجودى است کمالجو و به طور فطرى ، به سعادت واقعى و ابدى تمایل دارد، ولى بعضى در مصداق ((سعادت ))، اشتباه مى کنند برخى از مردم ، ((ثروت و اموال زیاد)) را منشاء سعادت مى دانند و بعضى ((مقام و شهرت )) را تضمین کننده سعادت انسانى مى دانند و عده اى هم معتقدند ((داشتن فرزندان زیاد)) سعادت انسان را تضمین مى کند.
لکن پس از اندکى تاءمّل روشن مى شود که این امور، نه تنها سعادت ابدى و واقعى را تضمین نمى کند، بلکه در بسیارى از موارد، براى انسان ضرر آفرین است .
پس تنها چیزى که مى تواند سعادت انسانى را هم در این دنیا و هم در جهان دیگر به طور ابدى تضمین کند، ((ایمان )) است .(2)
((ایمان )) عبارت است از تصدیق ثابت و مطمئن قلبى به وجود خدا و صفات او و تصدیق رسالت پیامبران و معاد و امامت علیهم السّلام
مهمترین و اصیل ترین اصل در ایمان ، اعتقاد به خداوند است . انسان وقتى خداوند را به عنوان کاملترین ذات ، با کاملترین صفات و منزّه از هرگونه نقصى شناخت او را آفریننده و نگهدارنده خود و جهان آفرینش دانست ، قطعاً در برابر او خضوع کرده و او را عبادت مى کند.
و خداوند نیز فلسفه وجودى بشر را عبادت خویش قرار داده است و مى فرماید:
(وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالاءنسَ اِلاّ لَیَعْبُدُونِ)(3)
یعنى : جن و انسان را نیافریدم جز براى اینکه مرا عبادت کنند.
اکنون باید دو مطلب روشن شود:
1- منظور از عبادت در کلام خداوند، چگونه عبادتى است ؟ و عبادت حقیقى چیست ؟
2- چگونه عبادت حقیقى ، انجام مى پذیرد؟
1- عبادت حقیقى چیست ؟
((عبادت )) یعنى : پرستش و ستایش خداوند. عبادت بر سه قسم است :
الف عبادت لفظى : و آن عبارت است از اظهار بعضى از ذکرهایى که در مقام پرستش خداوند با زبان مى گوییم ؛ مانند خواندن دعاى کمیل ، دعاى توسل و سایر ادعیه ،
ب عبادت عملى : و آن عبارت است از یک سلسله اعمال و حرکاتى که بدون استفاده از ذکر و یا لفظى ، در مقام اطاعت از خداوند انجام مى گیرد؛ مانند پرداختن خمس ، زکات ، و طواف در حج ، رمى جمره و…
ج عبادت لفظى و عملى : و آن عبارت است از عبادت و پرستشى که از یک سلسله ذکرها و کلماتى همراه با صدور حرکات و اعمال خاصى تشکیل شده است ؛ مانند نماز و نماز طواف هریک از این سه قسم ، یا ظاهرى است و یا حقیقى :
الف عبادت ظاهرى : گاهى انسان اعمال و یا الفاظى را که خداوند به وسیله پیامبرانش به ما آموخته ، به صورت ظاهرى انجام مى دهد، یعنى هیچ توجهى به مضمون و مفاد آن عمل یا لفظ ندارد؛ مثلاً نماز مى خواند ولى هیچ توجهى به معانى و مفاهیم و اسرار الفاظ و اعمال نماز ندارد. و یا اعمال و مناسک حج را انجام مى دهد و تنها به صورت ظاهرى این اعمال مى نگرد بدون اینکه به معنا و مفهوم آن اعمال ، عنایتى داشته باشد. صدور اعمال و الفاظ عبادى از چنین افرادى یا به صورت عادت است و یا از روى ترس از عقاب خداوند و یا بخاطر گرفتن مزد و ثواب مى باشد. در اینگونه عبادات ، سپاسگزارى و ستایشگرى وجود دارد، ولى کامل نیست . در واقع انسان با انجام این اعمال با این خصوصیات ، البته تکلیف را از خود ساقط مى کند، ولى اعمال او کامل نبوده و از روح عبادت برخوردار نیست .
ب عبادت حقیقى : عبادت حقیقى عبارت است از اینکه انسان در هنگام عبادت ، به مضمون و مفاد اعمال و الفاظى که از او صادر مى شود، توجه داشته باشد از تمام آنچه غیر خداست چشم پوشى کرده و خود را به عنوان بنده حاضر و خاضع در نزد خدا ببیند، خداوند را معشوق خود دانسته و با عشق با او صحبت کند و با محبّت به او اعمال را انجام دهد و عبادت را فقط به خاطر اینکه بنده و عاشق خدا هست ، انجام دهد. اینگونه عبادت ، فلسفه خلقت و غایت وجود و زینت بخش هستى و عرضى خداوند است . این عبادت ، ((عبادت احرار)) است ، چنانکه در حدیث شریف آمده است :
((عَنْ اءبی عَبْدِاللّه علیه السّلام قالَ: الْعِبادَةُ ثَلاثَةٌ: قَوْمٌ عَبَدُواللّه عَزَّوَجَلَّ خَوْفاً، فَتِلْکَ عِبادَةُ العَبید. وَقَوْمٌ عَبَدُوااللّه تَبَارکَ وَتَعالى طَلَبَ الثَّوابِ، فَتِلْکَ عِبادَةُ الاجَرا. وَقَوْمٌ عَبَدُواللّه عَزَّوَجَلَّ حَبًّا لَهُ، فَتِلْکَ عِبادَةُ الا حْرار وَهِیَ اءَفْضَلُ العِبادَةَ)).(4)
یعنى : ((امام صادق علیه السّلام فرمود: عبادت بر سه گونه است : گروهى خداوند عزّوجلّ را از ترس مى پرستند که آن عبادت بردگان است . و گروهى به منظور رسیدن به پاداش ، خدا را عبادت مى کنند، و این عبادتِ مزدوران است . و گروهى خدا را از روى محبّت به او عبادت مى کنند، و این عبادت آزادگان است و این برترین عبادت است )).
و ((عبادت احرار)) نیز داراى درجات گوناگونى است که به لحاظ شناختهاى افراد، فرق مى کند؛ زیرا اگرچه شناخت خداوند امرى فطرى است و هر انسانى فطرتاً خداوند را قبول دارد، ولى تدبّر و تعقّل در آیات و نشانه هاى خداوند، انسانها را به درجه بالاترى ا شناخت مى رساند. و هر اندازه شناخت انسانها نسبت به خداوند بیشتر شود، به همان میزان یقین قلبى و نور ایمان در آنان افزونى مى یابد و در نتیجه ، عبادت شان به درجه بالاترى مى رسد. و بالاترین درجه عبادت ، درجه اى است که عابد در هنگام عبادت ، فقط خداوند را مى بیند و به هیچ چیز دیگرى توجه ندارد. رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مه انسانها را به چنین عبادتى سفارش نموده است و مى فرماید:
((اُعْبُدُاللّه کَاءَنَّکَ تَراهُ فَإ ن لَمْ تَکُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ یَراکَ)).(5)
یعنى : ((خداوند را طورى عبادت کن که گویا او را مى بینى و اگر تو او را نمى بینى ، او او را مى بیند)).
و از امام صادق علیه السّلام نیز روایت شده است که آن حضرت فرمود:
((جاءَ خَبرٌ اءلى اءمیرِالمُؤ مِنین صلوات اللّه علیه وآله فَقَالَ: یا اءَمِیرَالمُؤ مِنین ! هَلْ رَاءَیْتَ رَبَّکَ حینَ عَبَدْتَه ؟ قالَ فَقالَ: وَیْلَکَ ماکُنْتُ اءَعْبُدُ رَبّاً لَمْ اَرِه …)).(6)
یعنى : دانشمند، خدمت امیرالمؤ منین علیه السّلام آمد و گفت : اى امیرالمؤ منین ! آیا پروردگارت را هنگام پرستش دیده اى ؟ امام علیه السّلام فرمود: واى بر تو! من پروردگارى را که ندیده باشم پرستش نمى کنم …)).
دیدن خداوند، ندیدن دیگران است ؛ یعنى وقتى کسى خدا را با قلب و چشم بصیرت ببیند، هیچ چیز دیگرى را با چشم بصیرت نمى بیند؛ همانگونه که حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام مى فرماید:
((طُوبى لِمَنْ اَخْلَصَ للّه العِبادَةً وَالدُّعاءَ، وَلَمْ یَشْغِلْ قَلْبَهُ بِما تَرى عَیْناهُ، وَلَمْ یَنْسِ ذِکْرَ اللّه بِما تَسْمِع اُذُناهُ، وَلَمْ یَحْزُنْ صَدْرَهُ بِما اُعْطِىَ غَیْرُهُ)).(7)
یعنى : خوشا به حال آن کس که عبادت و دعا را براى خدا خالص گردانیده و قلب او به آنچه چشم او مى بیند، مشغول نشود و به آنچه گوشش مى شنود، ذکر خدا را فراموش نکند و به آنچه به غیر او عطا شود، محزون نگردد)).
پس عبادت حقیقى ((عبادت احرار)) است و عبادت احرار عبادتى است که از روى شناخت و با توجه به الفاظ، اعمال و خلوص انجام گیرد.
2- چگونه عبادت حقیقى انجام مى پذیرد؟
پس از روشن شدن معناى عبادت حقیقى و درجات آن ، اکنون باید راه وصول به چنین عبادتى را جستجو نمود. براى روشن شدن این مطلب ، ذکر دو مقدمه لازم است :
الف : هر ظاهرى را باطنى و هر صورتى را معنایى و هر بیرونى را درونى و هر قشرى را لُبّى و هر مجازى را حقیقتى و هر حکمى را حکمتى و خلاصه هر وجودى را سرّى هست . در این عالم هرچه هست ، مخلوق خداوند است و ممکن نیست در خلقت خدا و افعال او، هیچ حکمت و سرّى نباشد، چنانکه در قرآن کریم مى فرماید:
(وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالاَرْضَ وَمابَیْنَهُما باطِلاً).(8)
و نیز مى فرماید: (وَما خَلَقْناالسَّمواتَ وَالاَرْضَ وَمَا بَیْنَهُما لاعِبینَ).(9)
پس هرچه در ظاهر هست داراى باطنى مى باشد. و کتاب خداوند نیز داراى ظاهرى و باطنى است ؛ چنانکه امام محمد باقرعلیه السّلام مى فرماید:
(اِنَّ لِکِتابِ اللّه ظاهِراً وَباطِناً…).(10)
پس احکامى که در این کتاب هست نیز، داراى باطنى است .
ب : آشنایى با رمز و راز اعمال و درک ماهیت و حقیقت آنها، انسان را به بهره مندى کافى از آنها نزدیک مى کند. اطاعت از اوامر و نواهى خداوند بدون چون و چرا، لذّتبخش است ولى اطاعت از اوامر و نواهى او با فهم اسرار و معانى آنها، بسیار لذّتبخش تر است .
با توجه به این دو مقدمه ، درمى یابیم که ((عبادت احرار)) یعنى عبادتى که از روى محبّت و عشق به خدا و بالذّت انجام مى گیرد. و عبادت ، زمانى از روى عشق و محبت و خلوص انجام پذیر است که عابد از ماهیت عبادت و اسرار نهفته در آن اطلاع پیدا کند. هراندازه معرفت و شناخت انسان از اسرار عبادت و مفاهیم آن بیشتر شود، عبادت او لذّت بیشترى داشته و به حقیقت عبودیّت نزدیکتر مى شود. پس براى رسیدن به عبادت حقیقى لازم است قبل از هر اقدامى با اسرار عبادات آشنایى پیدا کنیم .
کلید آشنایى با اسرار عبادات و باطن احکام الهى در دست اولیاى خداوند است ؛ زیرا قرآن کتابى است که : (لایَمَسُّهُ إِلاّ المُطَهَّر ونَ).(11) و در خود قرآن فرموده است :؛
(یُریدُ اللّه لِیذهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)(12) این اهلبیت عصمت و طهارت هستند که پاک و مطهَّر هستند و فقط آنان مى توانند قرآن را مس کنند و دست روى نکات و اسرار قرآن بگذارند. پس ما باید با استفاده از بیانات معصومین علیهم السّلام که راهنماى بیرونى و عقل که راهنماى درونى ماست ، از اسرار عبادات پرده برداریم .
اکنون که به لطف پروردگار متعال ، پرچم اسلام در سرزمین مابرافراشته شده و به برکت جمهورى اسلامى ، شرایط تعلیم و تعلّم احکام الهى ، فراهم گشته و به ویژه در هر سال ، هزاران مسلمان در کنگره عظیم حج ، شرکت نموده و به زیارت خانه خدا مى روند، لازم است زایران خانه خدا قبل از مشّرف شدن به حج ، احکام فقهى آن را آموخته و نسبت به حقیقت و ماهیت حج نیز آشنا شوند.
حقیقت حج ، هنگامى براى زایران حرم الهى ، روشنتر مى شود که به اندازه توان از رمز و توان از رمز و راز اعمال و مناسک حج بیشتر آگاهى یابند، لذا این جانب بر خود لازم دانستم کتابى راجع به گوشه اى از ((اسرار حج )) بنویسم تا ان شاءاللّه زایران خانه خدا، هنگام انجام مراسم حج ، با شناخت کافى نسبت به اعمال و مناسک آن ، حقّ عبودیت را آنگونه که شایسته است ، ادا کنند.
این کتاب ، در چند بخش نوشته شده است :
1-مکّه و اسرار آن .
2-کعبه و اسرار آن .
3-مسجد الحرام و اسرار آن .
4-حج و عمره .
5-اسرار مناسک حج .
والسلام
عباسعلى زارعى سبزوارى
قم حوزه علمیه 20/10/1375-
بخش اوّل : مکّه و اسرار آن
شهر مکّه و نامهاى آن
شهر ((مکّه )) از مهمترین شهرهاى حجاز است . این شهر، در سرزمین قدس و طهارت است . شهرى است که کسانى چون محمدبن عبداللّه صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام در او متولد شده اند. شهرى است که جبرئیل بر آن فرود آمده . شهر مکّه ، شهر ابراهیم علیه السّلام و هاجر است ، شهر آدم علیه السّلام و حواست .
این شهر در قرآن و روایات ، نامهاى مختلفى دارد و در نامگذارى آن به هریک از این نامها، سرّى وجود دارد که ذکر مى کنیم .
1-مکّه
یکى از نامهاى معروف این شهر، ((مکّه )) است . و درباره علّت نامگذارى آن به ((مکّه ))، چند مناسبت وجود دارد:
الف : کلمه ((مکّه )) مشتق از ((المک )) یعنى ((نابود کردن )) است . ((مَکّ الشی ء؛ یعنى آن شى ء را نابود کرد)). پس کلمه ((مکّه )) در واقع به معناى نابود کردن است . و این شهر را ((مکه )) نامیده اند چون گناهان را نابود مى سازد. امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((لایَدْخُلُ مَکَّةَ رَجُلٌ بِسَکینَةٍ إ لاّ غَفَرَ لَهُ))(13) .
یعنى : ((هر فردى که با متانت وارد شهر مکه بشود، خداوند گناهان او را مى آمرزد)).
ب : کلمه ((مکه )) به معناى ((نابود کردن )) است ،. و علت نامگذارى این شهر به ((مکه )) این است که هر کسى به قصد ظلم و ستم به مکه برود، خداوند او را نابود مى سازد، همانطور که اصحاب فیل نابود شدند.
ج : کلمه ((مکّه )) از ((مکایمکو مُکاءَ) مشتق است . و ((مُکاء)) به معناى ((سوت زدن )) است . از بعضى از روایات استفاده مى شود که علت نامگذارى مى آمدند و در کنار خانه کعبه به جاى نماز، سوت و دست مى زدند. امام رضاعلیه السّلام مى فرماید:
((سُمّیَتْ مَکَّةُ مَکَّة لاَنَّ النّاسَ کانُوا یَمُکُونَ فیها…)).(14)
یعنى : ((مکه را از آن جهت مکه نامیدند که مردم در آنجا سوت مى زدند)).
ظاهراً این عمل تا زمان پیامبر اسلام و ابتداى ظهور اسلام ادامه داشته است . مرحوم طبرسى در تفسیر مجمع البیان مى گوید: ((روایت شده است که هرگاه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ر مسجدالحرام نماز مى خواندند، دو مرد از طایفه بنى عبدالدار در سمت راست او سوت مى زدند و دو مرد دیگر در سمت چپ آن حضرت دست مى زدند تا نمازش را بر او پریشان سازند، و خداوند تمام آنان را در جنگ بدر به هلاکت رسانید)).(15)
د : واژه ((مُکّاء)) نام پرنده اى است در سرزمین حجاز که هنگام پرواز، سوت شدیدى از او صادر مى شود. ممکن است علّت نامگذارى مکّه ، وجود این پرنده باشد.
2-بکّه
یکى دیگر از نامهاى شهر مکه ، ((بکّه )) است . این نام در قرآن کریم نیز ذکر شده است . در قرآن کریم مى فرماید:
(إِنَّ اءَوَّلَ یَبْتٍ لِلنّاسِ لِلَّذِى بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُدىً لِلْعالَمِینَ)(16)
یعنى : ((نخستین خانه اى که براى پرستش مردم نهاده شد، همان است که در بکّه است ، آنجا با برکت و راهنمایى براى جهانیان است )).
واژه ((بکّه )) در اصل ((البکّ)) است و معناى آن ((مزاحم شدن )) است . وقتى عده اى از مردم در مکانى ازدحام مى کنند، مى گویند: ((یباکّ الناس )).
در روایات منقوله از معصومین علیهم السّلام علّت نامگذارى مکه به ((بکه ))، ((ازدحام مردم در کنار خانه خدا)) معرفى شده است .
در روایتى از امام صادق علیه السّلام سؤ ال کرده اند چرا ((مکه )) را ((بکّه )) نامیدند؟ امام علیه السّلام رمود:
((لاَنَّ النّاسَ یَبُکُّ بَعْضَهُمْ بَعْضاً فیهَا بِالاَیْدىِ))(17)
یعنى : ((چون مردم در آنجا با دستان خویش مزاحم بعضى مى شوند)).
و در روایت دیگرى از امام صادق علیه السّلام نقل شده است :
((عَنْ مُعاوِیَةِ بنَ عَمّار قالَ: قُلْتُ لا بى عَبْدُاللّه علیه السّلام اءَقْوُمُ اصَلّی بِمَکَّةَ وَالمَراءَةَ بَیْنَ یَدَىَّ جالِسَةٌ اءوْ مارَّةٌ؟ فَقالَ: لابَاءسَ، اِنَّما سُمِّیَتْ بَکَّةً لا نَّها تَبُکُّ فیها الرِّجالُ وَالنّساءُ)).(18)
یعنى : ((معاویة بن عمار مى گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم : در مکه مى خواهم نماز بخوانم در حالى که رو به روى من زنى نشسته یا در حال عبور است ، این چه حکمى دارد؟ امام علیه السّلام فرمود: اشکالى ندارد، مکه را از آن جهت بکّه نامیدند که در آنجا مردان و زنان ازدحام مى کنند)).
و ممکن است علّت نامگذارى این شهر به نام ((بکّه )) این باشد که کلمه ((البک )) به معناى ((گردن زدن )) نیز آمده است . و شهر مکه را ((بکّه )) نامیده اند چون هر ظالم و ستمگرى که در این شهر مرتکب ظلم و ستم شود، گردن او را مى زنند. در روایتى نقل شده است :
((کانَتْ تُسَمّى بَکَّةَ لاَنَّها تُبَکُّ اءعْناقُ الباغینَ إ ذا بَغَوا فیها))(19)
یعنى : ((شهر مکه را ((بکه )) نامیده اند چون هر جنایتکارى را که در آنجا جنایت کند، گردن مى زنند)).
و در روایت دیگرى که در تفسیر صافى نقل شده ،(20) علت نامگذارى آن را ((گریه کردن مردم در مکه )) دانسته است ؛ زیرا لفظ ((بکاء)) به معناى گریه کردن است .
در بعضى روایات گفته شده : ((مکه )) به تمام شهر گفته مى شود و ((بکّه )) به مکانى که خانه خدا در آنجا قرار گرفته است . امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((َوْضِعُ البَیْتِ بَکَّةُ وَالقِرْیَةُ مَکَّة ))،(21)
یعنى : ((مکانى که خانه خدا آنجا واقع شده ، بکّه و تمام شهر، مکه نام دارد)).
3-اُمّ القُرى
یکى دیگر از نامهاى مکه ، ((امّ القرى )) است . در قرآن کریم مى فرماید:
(وَکَذلِکَ اءَوْحَیْنا إ لَیْکَ قُراناً عَرَبِیّاً لِتُنْذِرَ اُمَّ القُرى وَمَنْ حَوْلَها)(22)
یعنى : ((و این چنین قرآنى عربى به تو وحى کردیم تا مردم شهر مکه و اطراف آن را انذار بدهى )).
و اما علت نامگذارى این شهر به ((امّ القرى )) چیست ؟ در روایات راجع به علت نامگذارى آن به ((ام القرى )) سخن گفته نشده است . و شاید از آن جهت که از خود این نام ، علت نامگذارى آن روشن هست کسى از ائمه علیه السّلام راجع به آن سؤ ال نکرده است . ((امّالقرى )) یعنى ریشه شهرها. ((مکه ))، ریشه تمام شهرهاست ، زیرا اولین نقطه اى است که در روى زمین ظاهر شد. علاوه بر اینکه از نظر عظمت و شکوه نیز بر همه شهرها شرف دارد؛ چون نهال اسلام در آنجا رویید و بر سایر سرزمینها و مملکتها سایه افکند.
4-البلد الا مین
((البلدالا مین )) یکى دیگر از نامهاى مکه است . در قرآن کریم مى فرمیاد:
(وَهَذا البَلَدُ الاَمِینَ)(23) و همه مفسّرین اتفاق دارند بر اینکه منظور از ((البلدالا مین ))، ((مکّه مکرمه )) است .
جمله ((بلدالا مین )) یعنى شهر کسى که امنیت دارد در علّت نامگذارى شهر مکه به ((البلدالا مین )) دو احتمال وجود دارد:
احتمال اوّل : شهر مکه حرم خداست . و هر کسى که در حرم بمیرد، خداوند او را در روز قیامت از وحشت و ترس در آن روز، در امان قرار مى دهد. از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله وایت شده است که به ((اءبوذر)) فرمود:
(وَمَنْ ماتَ فى حَرَمِ اللّه آمَنَهُ اللّه مِنَ الفَزَعِ الا کْبَرِ وَادْخَلَهُ الجَنَّةَ).(24)
یعنى : کسى که در حرم خدا بمیرد، خداوند او را از وحشت بزرگ در امان مى دارد و او را داخل بهشت مى کند)).
و در روایت دیگرى فرموده است : ((مَنْ ماتَ فى اءَحَدِ {هذَیْنِ} الحَرَمَیْنِ حَرَمُ اللّه وَحَرَمُ رَسُولِهِ بَعَثَهُ اللّه تَعالى مِنَ الا مِنین ))(25)
یعنى : ((کسى که در یکى از این دو حرم حرم خدا و حرم رسول او بمیرد، خداوند او را در قیامت جزء کسانى که امنیت دارند برمى گزیند)).
احتمال دوّم : مکه جزء حرم خداست . و هر کسى که در حرم خدا وارد شود، امنیت دارد و لذا مکه را ((البلد الا مین )) نامیده اند. در قرآن کریم مى فرماید:
وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً)(26)
یعنى : ((هر کسى که داخل حرم شود، امنیت دارد)).
هم در زمان جاهلیّت و هم بعد از اسلام ، هر کسى که به حرم خدا پناهى مى برده ، امنیت داشته است .
((عبداللّه بن سنان )) از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که از آن حضرت درباره تفسیر آیه (وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ امناً) سؤ ال شد، آن حضرت فرمودند: ((کسى که داخل حرم شود و به آن پناه ببرد، از غضب خداوند در امان است . و هر حیوان وحشى یا پرنده اى که داخل حرم شود تا زمانى که از حرم خارج نشده ، از خشم و اذیت کسى ، در امان است )).(27)
5-و6-البساسه واُمّ رُحِمْ
یکى دیگر از نامهاى مکه ((بساسه )) است . کلمه ((بساسه )) به معناى ((راندن )) است . و مکه را از آن جهت ((بساسه )) نامیده اند که در مکه هر کسى که به دیگران ظلم و ستم مى کرد، او را از شهر خارج مى کردند و به هلاکت مى رساندند.
یکى دیگر از نامهاى مکه ((اُمّ رُحِمْ)) است . در وجه نامگذارى شهر مکه به ((بساسه )) و اُمّ رُحم )) امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((اءَسْماءُ مَکَّةَ خَمْسَةٌ: اءُمّ القُرى وَمَکَّةَ وَبَکَّة وَالبَساسَةُ کانُوا إ ذا ظَلَمُوا بِها، بَسَّتْهُمْ اءَیْ اءَخْرَجْتُهُمْ وَاَهْلَکْتَهُمْ وَاءُمُّ رُحِم کانُوا إ ذا لَزِمُوها رُحِمُوا)).(28)
یعنى : ((مکه پنج نام است ، امّالقرى ، مکه ، بکه و بساسة ؛ چون هرگاه کسى در مکّه ظلم مى کرد، او را بساسه مى کردند، یعنى او را از شهر خارج نموده و به هلاکت مى رسانیدند. و نام دیگر مکه ، ((امّرحم )) است ؛ چون هرگاه کسى خانه نشین مى شد، به او رَحْم مى کردند)).
و مانند همین روایت را شیخ صدوق در کتاب ((من لایحضره الفقیه )) نقل کرده است .(29)
عظمت شهر مکّه
شهر ((مکّه )) از عظمت خاصى برخوردار است . و عظمن آن از جهت گوناگون ، قابل بررسى است .
اوّلاً: نقطه اى که شهر مکه در آنجا واقع شده ، نخستین نقطه اى است که در سطح زمین به صورت خشکى پدیدار گردید، زیرا خانه کعبه که در آنجا واقع شده ، اولین نقطه از سطح زمین است ؛ چنانکه قرآن کریم مى فرماید:
(اِنَّ اَوَّلَ بَیتِ وُضِعَ لِلنَّاسِ الذّى بِبَکَّة مُبارکاً…)(30)
و در روایتى امام باقرعلیه السّلام مى فرماید: ((وقتى خداوند اراده نمود زمین را بیافریند، به بادها و دستور داد تا به آب زنند، آنگاه موجى پدید آمد و بر اثر این موج ، مجموعه اى از کف به وجود آمد. خداوند آن مجموعه را در مکان کنونى خانه کعبه ، گردآورى نموده و کوهى از کف را تشکیل داد. آنگاه زمین از زیر آن کوه گسترش پیدا کرد. و آیه : (اِنَّ اءَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَکَّةِ مُبارَکاً) اشاره به همین مطلب دارد. پس نخستین نقطه اى که در روى زمین پدیدار شد، کعبه است و سایر سرزمینها از این نقطه گسترش یافت )).(31)
ثانیاً: مکه ، شهرى است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در آنجا متولد شد و در آنجا از طرف خداوند به پیامبرى مبعوث گشت . و نیز از آنجا دعوت مردم به اسلام را شروع کرد، لذا پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله این شهر را به شدت دوست داشت . و زمانى که مجبور به ترک مکه شد، بسیار محزون و غمگین بود.
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت شده است که آن حضرت درباره مکه فرمودند:
((مااَطْیَبُکَ مِنْ بَلَدٍوَمااَحِبُّکَ إِلَىَّ وَلَولا اءنَّ قَوْمى اَخْرِجُونى مِنْکَ ماسَکَنْتُ غَیْرَکَ))(32)
یعنى : هیچ شهرى پاکتر از تو نیست و هیچ شهرى نزد من از تو بهتر نیست . و اگر قوم من مرا از تو خارج نمى کردند، هیچ شهرى غیر از تو را براى سکونت انتخاب نمى کردم )).
و در روایت دیگرى نیز از نبى اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که هنگام خروج از مکه به مدینه ، خطاب به شهر مکه فرمود:
((خدا مى داند که من تو را دوست دارم . و اگر مردم تو من را از تو بیرون نمى کردند، هیچ شهرى غیر از تو را براى زندگى انتخاب نمى کردم و هیچ شهرى را به جاى تو آرزو نمى نمودم . و اکنون براى جدا شدن از تو، غمگین هستم …)).(33)
شدت علاقه رسول خداصلّى اللّه علیه و آله حکایت از عظمت و معنویت این شهر دارد. و روشن است که علاقه رسول خدا به این شهر، بخاطر زندگى دنیوى نبوده است ؛ زیرا شهر مکه از نظر آب و هوا، براى زندگى مناسب نیست ، بلکه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله ه خاطر عظمت معنوى و قداست این شهر، هنگام خارج شدن از آن ، غمگین و محزون مى شود.
ثالثاً: مکه ، شهرى است که از امنیت دنیوى و اخروى برخوردار مى باشد. در روایات مختلفى ،(34) معصومین علیهم السّلام فرموده اند:
((کسى که در مکه بمیرد، در روز قیامت امنیت دارد و خداوند او را داخل بهشت مى کند. علاوه بر اینکه قبل از مرگ نیز هر موجودى در شهر مکه امنیت دارد. و این امر از ویژگیهاى شهر مکه است که خداوند تنها به این شهر، موهبت فرموده است )).
رابعاً: شهر مکه تنها شهرى است که جزء حرم خدا مى باشد. رسول خداصلّى اللّه علیه و آله ر روز فتح مکه فرمود:
((اِنَّ اللّه حَرَّمَ مَکَّةَ یَوْمَ خُلِقَ السَّماواتَ وَالاَرْضَ وَهِیَ حَرامٌ اِلى اءَنْ تَقُومَ السّاعَةُ…)).(35)
یعنى : ((روزى که خداوند آسمانها و زمین را آفرید، مکه را حرام کرده و حرمت این شهر تا روز قیامت ادامه خواهد داشت …)).
عظمت شهر مکه به کسى اجازه صید و قطع نمودن درختى را نمى دهد؛ زیرا جزء حرم خداوند است و محدوده حرم به پاس حرمت کعبه ، از احترام ویژه اى برخوردار است .
خامساً: اجر و ثواب عبادت در شهر مکه ، بیشتر از اجر و ثواب آنها در سایر شهرهاست ؛ چنانکه کیفر گناه و معصیت در این شهر نیز بیشتر از شهرهاى دیگر است . خداوند قرآن و ختم آن در شهر مکه ، از پاداش ویژه اى برخودار است . امام باقرعلیه السّلام مى فرماید:
((مَنْ خَتَمَ القُرْآنَ بِمَکَّةَ مِنْ جُمُعَةٍ إ لى جُمُعَةٍ وَاءقَلّ مِنْ ذلِکَ وَاءکْثَرُ وَخَتَمَهُ فى یَوْمِ الجُمُعَةِ کَتَبَ اللّه لَهُ مِنَ الا جْرِ وَالحَسَناتِ مِنْ اَوَّلِ جُمُعَةٍ کانَتْ فی الدُنیا إِلى آخَرِ جُمُعَةٍ تَکُونُ فیها وَاِنْ خَتَمْةُ فى سایِرِ الاَیّامِ فَکَذلِکَ))(36)
یعنى : ((هر کسى که قرآن را در مکه از جمعه اى تا جمعه دیگر و یا کمتر یا بیشتر از آن بخواند و در روز جمعه آن را ختم کند، خداوند از نخستین جمعه اى که در دنیا بوده تا آخرین جمعه اى که در دنیا هست ، براى او ثواب و پاداش مى نویسد. و اگر قرآن را در روزهاى دیگر ختم کند، باز همین پاداش را دارد)).
و در روایت دیگرى نیز از امام باقرعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت علیه السّلام مى فرماید:
((مَنْ خَتَمَالقُرانَ بِمَکَّة لَمْ یَمُتْ حَتّى یَرى رَسُولَاللّه صلّى اللّه علیه و آله وَیَرى مَنْزِلَهُ فىِالجَنَّةِ))(37)
یعنى : ((هر کسى که در مکه قرآن را از ابتدا تا پایان آن تلاوت کند، نمى میرد مگر اینکه قبل از مرگ ، رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و منزل خودش را در بهشت مى بیند)).
در شهر مکه راه یافتن نیز عبادت است ؛ چنانکه امام زین العابدین علیه السّلام فرموده است :
((وَالماشى بِمَکَّةَ فى عِبادَةِ اللّه عزوجلّ)).(38)
یعنى : ((کسى که در مکه راه مى رود، در حال عبادت خداست )).
روزه گرفتن در شهر مکه ، اجر و پاداش زیادى دارد. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله ى فرماید:
((مَنْ اَدْرَکَ شَهْرُ رَمِضان بِمَکَّةَ مِنْ اءَوَّلِهِ إ لى آخَرِهِ صِیامَهُ وَقیامَهُ کَتَبَ اللّه لَهُ ماءَئةَ اءَلْف شَهر رَمَضان فى غَیرِ مَکَّة ))(39)
یعنى : کسى که ماه رمضان را از اول تا آخر آن در مکه روزه بگیرد، خداوند براى او ثواب هزار ماه رمضان در غیر مکه را مى نویسد)).
نماز خواندن در مکه و صدقه دادن در آن نیز ثواب ویژه اى دارد؛ چنانکه گناه و معصیت در این شهر، داراى کیفیت ویژه اى است . و این امر حکایت از عظمت و قداست مکّه دارد. و از جمله عظمتهاى شهر مکه این است که بدون احرام ، نمى شود وارد آن شد.
چگونه وارد مکّه شویم
شهر مکه ، شهر عظمت و شوکت و شهر رحمت و برکت است . شهر آمرزش و مغفرت است . و لذا از احترام و حرمت ویژه اى برخوردار مى باشد.
ورود به شهر مکه ، وارد شدن به شهر خدا و رسول اوست ، وارد شدن به شهر صفا و مروه ، وارد شدن به ((ام القرى )) است ، لذا ائمه معصومین علیهم السّلام در زمینه ورود به شهر مکه ، دستورات و سفارشاتى دارند که شایسته است حجاج محترم آنها را رعایت کنند.
یکى از آداب در هنگام وارد شدن به شهر مکه ، ((تواضع و فروتنى حجاج )) است . انسان ، هنگام ورود به این شهر باید بداند که وارد شهرى مى شود که خانه خداوند در آنجاست . خداوند که هر شب و روز در برابر او و به سمت خانه او پیشانى خود را برخاک مى گذاریم . تکبّر و تفاخر در شهر مکه ، هیچ ثمره اى ندارد. آنجا همه بندگان خدا هستند و همه در برابر خدا و مهمان او مى باشند. اسحاق بن عمار مى گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود:
((لایَدْخُلُ مَکَّةَ رَجُلٌ بِسَکیِنَةٍ إِلا غَفَرَ لَهُ، قُلْتُ: مَاالسَّکینَة ؟ قالَ یَتَوُاضَعُ)).(40)
یعنى : ((مردى نیست که با سکینه وارد مکه شود مگر اینکه خداوند گناهان او را مى بخشد، من به امام علیه السّلام عرض کردم : سکینه چیست ؟ فرمود: سکینه این است که مرد در برابر خداوند تواضع و فروتنى کند)).
یکى دیگر از آداب ورود به شهر مکه این است که قبل از ورود، حمام نموده و با بدنى تمیز و پاکیزه وارد شود. امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
إِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ فى کِتابِهِ: (… وَطَهِّرْ بَیْتِى لِلطائفینَ وَالعاکِفینَ والرُّکِّ السُجُودِ(41) فَیَنْبَغِى لِلْعَبْدِ اءَنْ لایَدْخُلَ مَکَّةَ إ لاّ وَهُو طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَالا ذْىَ وَتَطَهَّرَ).(42)
یعنى : ((خداوند در قرآن کریم به ابراهیم فرموده است : ((و خانه مرا پاک گردان براى طوف کنندگان ، بپاى ایستادگان ، رکوع کنندگان و سجود کنندگان ، پس شایسته است بنده خدا وارد مکه نشود مگر اینکه پاک و تمیز باشد و عرق بدنش را شستشو بدهد و پاک کند)).
اقامت در شهر مکه
در روایات زیادى ، اقامت در شهر مکه را براى حجاج مکروه دانسته اند و چنانچه کسى بخواهد از شهر و کشور خودش هجرت نموده و در مکه سکونت کند، مکروه است . فلسفه و سرّ کراهت داشتن اقامت در مکه آنگونه که از فرمایشات ائمه معصومین علیهم السّلام استفاده مى شود سه امر است :
1- چنانچه قبلاً ذکر کردیم ، عظمت و احترام شهر مکّه در حدّى است که ثواب و پاداش اعمالى که در آنجا انجام پذیرد، بیشتر از پاداش آنها در غیر شهر مکه است . همینطور کیفر گناه و معصیت کسى که در شهر مکه مرتکب شود، چندین برابر کیفر آن گناه در غیر شهر مکه است . و علّت اینکه اقامت در شهر مکه مکروه دانسته شده این است که انسان وقتى در این شهر اقامت کند، ممکن است مرتکب گناه و معصیت شود و حرمت شهر مکه را هتک نماید.
((ابوالصحاح کنانى )) مى گوید: ((از امام صادق علیه السّلام پیرامون تفسیر آیه مبارکه :
(… وَمَنْ یَرِدُ فیه بِإ لْحادٍ نَذِقْهُ مِنْ عَذابٍ اءلیم )(43) پرسیدم ؛ آن حضرت علیه السّلام فرمود: ((کُلُّ ظُلمُ بِهِ الرَّجُلُ نَفْسَهُ بِمَکَّة مِنْ سِرْقَةٍ اءَوْ ظُلْم اءَحَدٍ اءَوْ شَى ءٍ مِنَ الظُّلْمِ فَانّى اءراه اِلحاداً وَلِذلِکَ کانَ یَنهى اءنْ یَسْکُنَ الحَرَمَ))(44)
یعنى : ((هر ظلمى را که مردى در مکه روا دارد، از قبیل دزدى ، یا ستم به کسى ، یا هر نوع ظلمى ، من آن را الحاد مى دانم و لذا نهى شده است از اینکه در حرم خدا سکونت کنند)).
2- شهر مکّه و خانه خدا از احترام ویژه اى برخوردار است . و چنانچه انسان در آنجا اقامت کند و سکنى گزیند، ممکن است با گذشت زمان ، نسبت به شهر مکّه و خانه خدا انس پیدا کرده و به آنها اهمیّتى ندهد. در نتیجه باعث مى شود احترامى که شایسته مکّه و خانه خدا هست مورد توجه او قرار نگیرد و در واقع به آنها احترامى کند. و به تعبیر دیگر: اقامت در شهر مکّه موجب مى شود انسان نسبت به مکه و خانه خدا سنگدل و بى عاطفه شود.
امام صادق علیه السّلام فرموده است :
((اِذا قَضى اَحَدُکُمْ نُسُکَهُ فَلْیَرْکَبُ راحِلَتَهُ وَلْیَلْحَقُ بِاءَهْلِهِ فِاِنَّ المَقامَ بِمَکَّة یَسقِى القَلْبَ))(45)
یعنى : ((هرگاه یکى از شما مناسک حج را انجام داد، سوار بر راحله اش شود و به خانواده اش ملحق گردد؛ زیرا اقامت در مکه ، قلب را بى عاطفه مى کند)).
3- اقامت در شهر مکه باعث بى رغبتى به زیارت خانه خدا و دورى از مکه ، موجب شوق بسیار به زیارت بیت اللّه الحرام مى شود، لذا اقامت در شهر مکه مکروه است .
امام صادق علیه السّلام فرموده است :
(اِذا فَرَغْتَ مِنْ نُسُلِکَ فَارْجَعْ فَاِنّهُ اءَشْوَقَ لَکَ إ لى الرُّجُوعِ).(46)
یعنى : ((هرگاه از انجام مناسک حج فارغ شدى ، برگرد؛ زیرا این امر تو را به برگشتن (به سوى خانه خدا) تشویق مى کند)).
اینجا ممکن است کسى بگوید: مکروه بودن اقامت در مکه با عظمت و شوکت آن منافات دارد؛ زیرا چگونه ممکن است مکانى داراى عظمت و نورانیت باشد ولى ایستادن در آن مکان کراهت داشته باشد؟ به دست آوردن و استفاده کردن از عظمت و معنویت چنین مکانى ، متوقف بر بودن و ایستادن در آن مکان است .
در پاسخ مى گوییم : مکروه بودن اقامت در مکانى ، دو حیثیت دارد:
1- گاهى بودن در یک مکان و انجام عبادتى در آنجا از آن جهت مکروه است که آن مکان گنجایش و قابلیت پذیرش آن عبادت را ندارد و در واقع آن مکان ، یک مکان پستى است که با عظمت عبادت ، سازگار نیست ؛ مانند خواندن نماز در حمام .
2- اما گاهى مکان عبادت فى نفسه بسیار باعظمت است و عبادت در آن مکان نیز بسیار مهم است ، ولى کسانى که در آن مکان هستند، ضعیف مى باشند و نمى توانند حق آن مکان را آنچنانکه شایسته اش هست رعایت کنند، پس علّت کراهت ، امامت در مکّه ، عظمت احترام مکه و ضعف افراد در رعایت حق آن است .
وداع با مکه
وقتى که وداع با مکه فرا مى رسد، کمتر کسى است که به این شهر برود و هنگام خروج از آن خوشحال باشد. کسانى که عظمت و شکوه این شهر را درک کنند و عاشق آن شوند، پیوسته در آروزى دیدار دوباره آن هستند.
آروزى برگشتن به شهر مکه ، موجب طولانى شدن عمر مى گردد و لذا در روایات ، سفارش شده است که هنگام خداحافظى با شهر مکه ، نیت کنند که دوباره برگردید. و کسانى که در هنگام وداع با مکه نیت برگشتن به مکه را ندارند، مرگشان نزدیک مى شود. رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرموده است :
((مَنْ اَرادَ دُنیا وَآخَرَةَ فَلْیَؤْمِ هذا البَیْت وَمَنْ رَجَعَ مِنْ مَکَّة وَهُوَ یَنْوى الحَجَّ مِنْ قابِلٍ زیدَ فى عُمْرِهِ وَمَنْ خَرَجَ مِنْ مَکَّة وَهُوَ لایَنْوى العَوْدَ إِلَیْها فَقَدْ قَرُبَ اَجَلُهُ وَدناعَذابُهُ))(47)
یعنى : ((هرکسى که دنیا و آخرت بخواهد باید این خانه را قصد کند. و کسى که از مکه برگردد و نیت کند در سال آینده هم حج انجام دهد، عمر او فزونى مى یابد و کسى که از مکّه برگردد ولى نیت برگشتن به آن را نکند، مرگ و عذاب او نزدیک خواهد شد)).
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که آن حضرت علیه السّلام به کسانى که همراه او بودند فرمود:
((این ((کوه ثافل )) را مى بیند؟ یزیدبن معاویه هنگامى که از حج برگشت و قصد رفتن به شام را کرد، شعرى سرود و گفت :
اذا انزلنا ثافلاً(48) یمیناً
فلن نعود بعدَه سنیناً
للحجّ والعمرة مابقینا
یعنى :
((وقتى از این کوه ثافل که در سمت راست ما هست بگذریم تا زمانى که زنده هستیم ، هرگز براى حج و عمره برنمى گردیم .
((یزید پس از اینکه به شام رسید، قبل از اینکه مرگ (طبیعى ) او فرا رسد، از دنیا رفت )).(49)
امام رضاعلیه السّلام درباره آداب خروج از مکه ، رعایت چند امر را سفارش کرده اند:
1- هفت بار طواف خانه خدا که این طواف را ((طواف وداع )) مى نامند.
2- استلام حجرالاسود و ارکان خانه خدا در هر هفت بار از طواف .
3- از خدا بخواهد که این زیارت را آخرین زیارت او قرار ندهد.
4- خواندن دعا و گفتن جمله : ((آئِبونَ تائِبُونَ لِرَبَّنا حامِدُون وَإ لى اللّه راغِبُون وَإ لَیهِ راجِعُونَ)).
5- خارج شدن از درب حنّاطین .
6- سجده کردن در درب مسجدالحرام .(50)
یکى دیگر از امورى که در هنگام وداع با مکه ، بسیار سفارش شده است ، ((دادن صدقه )) مى باشد. امام رضاعلیه السّلام فرموده است :
((اِذا فَرَغْتَ مِنَ المَناسِکِ کُلِّها وَاءَرْدْتَ الخُرُوجَ تُصَدِّقُ بِدَرْهَمْ تَمْراً. حَتّى تَکُونَ کَفّارَةً لِمادَخَلَ عَلَیْکَ فى اِحرامِکَ مِنَ الخَلَلِ وَالنُقْصانِ وَاءنتَ لاتَعْلَمُ)).(51)
یعنى : هرگاه تمام مناسک حج را انجام دادى و خواستى از مکّه خارج شوى ، یک درهم خرما خریدارى کن و صدقه بده . تا این صدقه کفّاره اى باشد براى امور ناقصى که گاه در هنگام احرام از تو صادر شده است ولى تو آنها را نمى دانى )).
مانند همین روایت از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده است .(52)
بخش دوّم : کعبه و اسرار آن
قداست خانه کعبه
خانه کعبه نخستین و برترین خانه در روى زمین است . این خانه در جایگاهى بسیار مقدس واقع شده است و مورد احترام خاص پروردگار مى باشد. رسول خداصلّى اللّه علیه و آله ى فرماید:
((اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ اَخْتارَ مِنْ کُلِّ شَىٍّْءٍ شَیْئاً، اَخْتارَ مِنَ الا رْضِ مَکَّةَ وَاخْتارَ مِنْ مَکَّة المَسْجِدَ وَاخْتارَ مِنَ المَسْجِدِ المَوْضِعَ الَّذِى فیهِ الکَعْبَة )).(53)
یعنى : ((خداوند (عزّوجل ) از هر چیزى ، یکى را به عنوان بهترین برمى گزیند، از زمین ، مکه را و از مکه ، مسجد را و از مسجد، محلّ کعبه را برگزیده است )).
از امام صادق علیه السّلام نیز روایت شده است :
((اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ اَخْتارَ مِنْ کُلِّ شَی ءٍ شَیئاً، اَخْتارَ مِنَ الاَرْضِ مَوْضِعَ الکَعْبَةِ))(54)
یعنى : ((خداوند (عزوجل ) از هر چیزى یکى را به عنوان دیگرى نیز از امام صادق علیه السّلام قل شده است که آن حضرت در حالى که به کعبه اشاره مى نمود فرمود:
((خداوند در روى زمین هیچ خانه اى نیافریده است که محبوبتر و ارجمندتر از کعبه در نزد خودش باشد. خداوند به احترام کعبه ، ماههاى حرام را حرمت بخشیده است )).(55)
پس خانه کعبه ، از احترام ویژه اى برخوردار است و هتک حرمت آن جایز نیست . لذا خداوند بیرون نمودن کسى را که به آنجا پناه برده ، حرام کرده است . ((کعبه ))، ستون دین و اساس پایدارى شریعت است . از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((لایَزالُ الدّین قائِماً ماقامَتْ الکَعْبَةُ)).(56)
یعنى : ((تا هنگامى که کعبه برپاست دین نیز پایدار مى باشد)).
سیر پیدایش خانه کعبه
سخن درباره چگونگى پیدایش و بناى خانه کعبه است . بعضى از روایات بیانگر این مطلب است که خانه خدا و بیت اللّه الحرام به امر خداوند و به وسیله ملائکه ساخته شده است و پس از طوفان نوح ، آن خانه به آسمان برده شد و هر روز هفتاد هزار فرشته آن را طواف مى کنند. و سپس حضرت ابراهیم علیه السّلام دوباره آن را در زمین ، تجدید بنا نمود.
امام باقرعلیه السّلام فرموده است : ((خداوند در زیر عرش ، چهار اسطوانه ساخت و آن را ((ضرّاح )) نامید و او ((بیت المعمور)) است . سپس به ملائکه فرمود: آن را طواف کنید. و سپس ملائکه را برانگیخت و به آنان فرمود: در زمین خانه اى بنا کنید مانند بیت المعمور. و بعد به کسانى که در زمین بودند امر نمود که آن خانه را طواف نمایند. و وقتى حضرت آدم علیه السّلام از بهشت به زمین هبوط کرد، خداوند به او فرمود: ((من به همراه تو خانه اى را فرستادم تا پیرامون آن طواف کنى آنچنانکه ملائکه پیرامون عرش طواف مى کنند و کنار آن خانه نماز بخوانى آنگونه که در کنار عرش خوانده مى شود. و وقتى زمان طوفان نوح فرا رسید، این خانه به آسمان برده شد و پیامبران علیهم السّلام مناسک حج را انجام مى دادند بدون اینکه از مکان آن خانه اطلاعى داشته باشند، تا هنگامى که خداوند آنجا را براى ابراهیم علیه السّلام سکنى قرار داد و جایگاه خانه را به او نشان داد و ابراهیم علیه السّلام آن خانه را از سنگها پنج کوه تجدید بنا کرد:
1- کوه حرا.
2- کوه ثبیر.
3- کوه لبنان .
4- کوه طور.
5- و کوه حمر)).(57)
روایات دیگرى نیز وجود دارد که مضمن روایت مذکور را دلالت دارند.
و از بعضى روایات استفاده مى شود که نخستین سازنده خانه کعبه حضرت آدم علیه السّلام وده است . امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((إ نّ آدَمَعلیه السّلام هُوَ الَّذى بَنى البَیْتَ وَوَضَعَ اَساسَهُ…))(58)
یعنى : ((حضرت آدم علیه السّلام خانه کعبه را ساخت و آن را پایه گذارى نمود…)).
اگرچه پیدایش ابتدایى و سازنده اوّلى خانه خدا قدرى نامعلوم است ، ولى تجدید بناى خانه خدا به وسیله حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام امرى روشن و معلوم است ؛ زیرا در قرآن کریم مى فرماید:
(وَاِذْ یَرْفَعُ اِبراهِیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیْتِ وَاِسماعِیلُ…)(59)
یعنى : ((آنگاه که ابراهیم علیه السّلام و اسماعیل ، پایه هاى خانه کعبه را بالا بردند)).
در تفسیر قمى ، روایتى را از امام صادق علیه السّلام پیرامون آمدن حضرت ابراهیم به سرزمین مکّه و ساختن خانه کعبه نقل مى کند. در این روایت ، امام صادق علیه السّلام فرموده است :
((وقتى اسماعیل به سن مردان رسید، خداوند به ابراهیم علیه السّلام امر نمود تا خانه کعبه را بنا کند، حضرت ابراهیم علیه السّلام فرمود: پروردگارا! در کدام مکان آن را بنا کنم ؟ خداوند فرمود: در همان مکانى که قبّه (بهشتى ) بر حضرت آدم علیه السّلام فرود آمد و حرم خدا به وسیله آن قبله ، نورانى شد. قبه اى که خداوند بر حضرت آدم علیه السّلام نازل فرموده بود تا روزگار طوفان نوح علیه السّلام ثابت و استوار بود. وقتى با طوفان تمام دنیا در آب غرق شد، خداوند آن قبه را به آسمان برد و تمام دنیا جز محدوده خانه خدا غرق شده بود. و لذا آن را ((بیت عتیق )) نامیده اند؛ چون از غرق شدن رهایى یافت . وقتى خداوند به حضرت ابراهیم علیه السّلام امر نمود تا خانه کعبه را دوباره بسازد، او نمى دانست در چه مکانى آن را بسازد، لذا جبرائیل علیه السّلام ظاهر شد و محلّ خانه خدا را مشخص کرد. و سپس خداوند ستونهاى خانه را از بهشت براى حضرت ابراهیم علیه السّلام فرستاد. سنگى که خداوند براى حضرت آدم علیه السّلام فرستاد از برف سفیدتر بود، ولى چون کفار آن را لمس کردند، سیاه شد و حضرت ابراهیم علیه السّلام خانه کعبه را بنانهاد…)).(60)
فلسفه و آثار وجود کعبه
در ابتداى کتاب گفتیم که هر وجودى را سرّى است ، خانه کعبه ، ظاهر و باطنى دارد. این خانه در ظاهر مانند سایر خانه هاى زمینى ، درب و دیوار و سقفى دارد، ولى در واقع ، سرزمین آن الهى و دیوارهاى آن بهشتى و فضاى آن ملکوتى است . پس در خلقت خانه خدا حکمتى است ؛ چنانکه در خلقت سایر موجودات نیز سرّ و حکمتى وجود دارد. مراجعه به منابع و روایت اسلامى ، بیانگر این واقعیت است که در خلقت و پیدایش خانه کعبه ، اسرار گوناگونى وجود دارد:
1- یکى از اسرار وجودى کعبه این است که کعبه ، محلّ آمرزش گناهان قرارداده شده است . از آنجا که فلسفه خلقت بشر، عبادت و رسیدن به سعادت ابدى هست و شیطان همیشه در راه رسیدن بشر به سعادت ابدى مزاحمت ایجاد نموده و پیوسته موانعى را براى بشر به وجود مى آورد، به طورى که گاه بر انسانها غلبه پیدا نموده و آنان را غافل مى کند و آنان نیز مرتکب گناه مى شوند، خداوند مهربان کعبه را خلق نمود تا بتوانند در کنار آن استغفار نموده و از خداوند آمرزش گناهانشان را بخواهند تا خداوند آنان را ببخشد.
از امام محمد باقرعلیه السّلام روایت شده است که آن حضرت علیه السّلام درباره تفسیر آیه شریفه :
(إ نّى جاعِلٌ فِى الاَرْضِ خَلیفَةً قالُوا اءَتَجْعَلَ فیها مَنْ یَفْسِدَ فیها وَیَسْفِکُ الدَّماءَ وَنَحْنُ نُسَّبِحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ…)(61)
فرمود: ((ملائکه با این سخن خواستند بر خداوند منّت بگذارند. و این سخن را بعضى از ملائکه گفتند چون نسبت به گذشته کسانى که قبلاص در زمین بودند، آگاهى داشتند. وقتى اینان چنین گفتند، خداوند از آنان روى گردان شد و آدم را خلق کرد و تمام اسماء را به او آموخت .
پس آن اسماء را از ملائکه پرسید. آنان گفتند: (لاعِلْمَ لَنا اِلاّ عَلَّمْتَنا)(62)
خداوند به آدم علیه السّلام فرمود:
(یا آدَمُ اَنْبِئهُمْ بِاءَسْمائِهِمْ)
یعنى : ((اى آدم ! نامهاى ملائکه را به آنان اطلاع بده )).
وقتى نامهاى آنان را گفت ، خداوند به ملائکه فرمود: (اُسْجُدُوا لا دَمَ)(63) آنان سجده کردند و در حال سجده با خود مى گفتند:
((ما فکر نمى کردیم که خداوند کسى بزرگوارتر از ما را بیافریند در حالى که ما همسایگان او نزدیکترن خلق به او هستیم )).
وقتى ملائکه سجده نموده و سرهایشان را بلند کردند، خداوند فرمود:
(اِنّى اَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ…)(64) آنگاه ملائکه فهمیدند که اشتباه کرده اند، لذا به عرش خداوند پناهنده شدند و پیرامون آن طواف مى کردند و از خداوند طالب عفو و رضایت مى نمودند. خداوند از آنان راضى شد و به ملائکه امر نمود در روى زمین خانه اى بسازند تا هر کس از فرزندان آدم علیه السّلام مرتکب گناهى شد همانطور که ملائکه پیرامون عرش و طواف مى کنند، او نیز پیرامون آن خانه طواف کند تا خداوند از او راضى شود؛ چنانکه از ملائکه راضى شده …)).(65)
در ادامه این روایت ، امام باقرعلیه السّلام مى فرماید:
((وقتى حضرت آدم علیه السّلام به سوى خانه کعبه رفت و همانطور که ملائکه پیرامون عرش طواف مى کنند، او نیز هفت مرتبه پیرامون خانه کعبه طواف نمود، سپس نزد ((مستجاد)) توقف نمود و فریاد زد: (ربّ اغفرلى ). در پاسخ ندا آمد: (یا آدَمُ قَدْ غَفَرُاللّه لَکَ). و حضرت آدم علیه السّلام فرمود: (یارَبِّ! وَلِذُرِیَّتى ).
یعنى : ((خداوندا! اولاد من را نیز ببخش )).
در پاسخ ندا آمد:
((یا آدَمُ! مَنْ باءَ بِذَنْبِهِ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ حَیْثُ بُؤْتَ اءَنْتَ بِذَنْبِکَ هاهُنا غَفَرَاللّه لَهُ)).
یعنى : اى آدم ! هر فردى از فرزندان که مانند تو در خانه کعبه با اعتراف به گناهش به سوى خدا برگردد، خداوند او را مى بخشد)).(66)
در تفسیر عیاشى (67) مانند همین حدیث از امام سجادعلیه السّلام با کمى تغییر روایت شده است .
پس خانه کعبه ((خانه مغفرت )) است و هر کسى که با حفظ تمام شرایط و اخلاص در کنار خانه کعبه آمرزش گناهان را از خداوند بخواهد، خداوند او را مى آمرزد. و در واقع این یک فرصت دیگرى براى پاک ساختن درون و نزدیک شدن به سعادت ابدى است .
2- خداوند کعبه را محلى براى آزمودن انسانها قرار داد؛ زیرا کعبه را در بیابانى بدون آب و در میان کوههایى ناهموار و دور از آبادى ، با گرمایى سوزان قرار داد و به آنان دستور داد براى عبادت خویش به آنجا رفتهو به راز و نیاز بپردازند. امیرالمؤ منین على علیه السّلام مى فرماید:
((اءلا تَرَوْنَ اءنّ اللّه اخْتَبَرَ الا وَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ اِلىَ الاخِرینَ مِنْ هذَا العالَمِ بِاءحجارٍ لاتَضُرُّ وَلاتَنْفَعُ وَلاتُبْصِرُوا وَلاتَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَیْتَهُ الحَرامَ الَّذِى جَعَلَهُ اللّه لِلنّاسِ قِیاماً…))(68)
یعنى : ((آیا نمى بینید که خداوند سبحان پیشینان از زمان آدم علیه السّلام تا آخرین نفر از این جهان را به وسیله سنگهایى که (در ظاهر) نه زیان دارد و نه سود بخشد و نه مى بیند و نه مى شنود، آزموده است ، سپس آن سنگها را بیت الحرام خود قرار داد، خانه اى که آن را براى مردم برپا گردانید…)).
3- یکى دیگر از اسرار وجود خانه خدا این است که این خانه پیام آور توحید محض است . خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(وَإ ذْ بَوَّاءْنا لاِبْراهِیمَ مَکانَ البَیْتً اءَنْ لا تُشْرِکْ بى شَیْئاً)
یعنى : و یاد کن آنگاه که جاى آن خانه را براى ابراهیم مکان عبادت ساختیم [و گفتیم ] که هیچ چیزى را با من شریک مگیر)).
خانه کعبه به همان علت آفریده شد که ((بیت المعمور)) براى فرشتگان آفریده شد. ((بیت المعمور)) براى عبادت یکتا وجود مطلق و یگانه پروردگار جهان توسط فرشتگان عالم قدس آفریده شد. پس ((بیت اللّه )) و ((کعبه )) نیز براى عبادت خداوند یگانه توسط حضرت آدم علیه السّلام فرزندانش آفریده شد. پس غرض از آفرینش خانه کعبه این است که اهل زمین با اهل ملکوت هماواز شده و خداى واحد، و احد را بخوانند.
نامهاى خانه خدا
در قرآن کریم و روایات اسلامى ، از خانه خدا با نامهاى متفاوتى تعبیر شده است . و قطعاً در هر یک از این نامها و نامگذارى خانه خدا به آنها سرّى و حکمتى است .
1 کعبه
قرآن کریم در دو مورد از خانه خدا با نام ((کعبه )) تعبیر کرده است .
(یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَاَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ماقَتْلَ مِنَ النَّعَمْ یَحْکُمُ بِهِ ذُوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بالِغَ الکَعْبَةِ…).(69)
(جَعَلَ اللّه الکَعْبَةَ الْبَیْتَ الحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ…).(70)
از روایات ، استفاده مى شود که علّت نامگذارى خانه خدا به ((کعبه )) این است که این خانه به شکل مربع است .
از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: چرا خانه کعبه ، کعبه نامیده شده است ؟ آن حضرت علیه السّلام رمود: زیرا این خانه به شکل مربع است .
پرسیدند: چرا به صورت مربع آفریده شده ؟ امام علیه السّلام فرمود: چون خانه کعبه در برابر بیت المعمور قرار دارد و بیت المعمور به شکل مربع است .
پرسیدند: چرا بیت المعمور به شکل مربع آفریده شد؟ فرمود: چون بیت المعمور در برابر عرش قار گرفته است و عرش به شکل مربع است .
پرسیدند: چرا عرش به شکل مربع آفریده شد؟ امام علیه السّلام فرمود: زیرا کلماتى که اسلام بر آنها پایه ریزى شده ، چهار کلمه است و آنها عبارتند از: ((سبحان اللّه والحمدللّه ولااله الاّ اللّه واللّه اکبر)).(71)
2 بکّه
در قرآن کریم مى فرماید: (انَّ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لِلَّذى بِبَکَّةِ…).(72)
از بعضى روایات استفاده مى شود که کلمه ((بکّه )) به محلّى که خانه خدا آنجا واقع شده اطلاق مى شود، و کلمه ((مکّه )) به تمام شهر یا حرم اطلاق مى شود.
از امام باقرعلیه السّلام روایت شده است که آن حضرت علیه السّلام فرمود:
((اِنَّ بَکَّةَ مَوْضِعُ البَیْتِ وَاِنَّ مَکَّةً جَمِیعُ مااکْتَنَفَهُ الحَرَمُ))(73)
یعنى : ((بکّه محلى است که خانه خدا در آنجا واقع شده و مکه تمام جاهایى است که حرم ، آن را فرا مى گیرد)).
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که آن حضرت فرمود:
((مَوْضِعُ البَیْتِ بَکَّةُ وَالقِرْیَةُ مَکَّة )).(74)
یعنى : ((مکان خانه ، بکّه و خود شهر، مکه است )).
و اما فلسفه نامگذارى خانه خدا به این نام چیست ؟ عبداللّه بن سنان مى گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم چرا ((کعبه )) را ((بکّه )) نامیده اند؟ امام علیه السّلام فرمود:
((لبکاء الناس حولها وفیها))(75)
یعنى : ((چون مردم پیرامون خانه کعبه و در درون آن گریه نموده و اشک مى ریزند)).
3 البیت العتیق
یکى دیگر از نامهاى خانه خدا ((البیت العتیق )) است . و در قرآن کریم نیز از خانه خدا به این نام تعبیر شده است . در قرآن مى فرماید:
(ثُمَّ لیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُرَهُمْ وَلْیَطَوَّفُوا بِالبِیْتِ العَتِیقِ).(76)
و نیز مى فرماید: (لَکُمْ مَنافِعُ اِلى اَجَلٍ مُسَمّى ثُمَّ مَحِلُّها اِلى البَیْتِ العَتیقِ).(77)
در این دو آیه شریفه از خانه کعبه به عنوان ((البیت العتیق )) نام برده شده است . و سرّ نامگذارى خانه خدا به این نام ، یکى از این سه امر است :
1 کلمه ((عتیق )) به معناى ((آزاد شده )) است ؛ یعنى کسى ادعاى ملکیت آن را ندارد. ((العبد العتیق ؛ یعنى بنده اى که آزاد شده است )) و چون خانه کعبه از قید مملوکیت آزاد خست و کسى ادعاى ملکیت آن را ندارد لذا خانه کعبه را ((البیت العتیق ))، یعنى : خانه آزاد)) نامیده اند.
((ابوحمزه ثمالى )) مى گوید: از امام محمد باقرعلیه السّلام در مسجدالحرام پرسیدم : چرا خداوند خانه کعبه را ((العتیق )) نامیده است ؟
آن حضرت پاسخ داد: ((هیچ خانه اى در روى زمین وجود ندارد که خداوند آن را آفریده باشد مگر اینکه داراى آقا و کسانى باشد که در آن مى نشینند، فقط خانه کعبه است که کسى در آن سکونت ندارد و کسى جز خداوند، آقاى آن نیست ، پس خانه کعبه آزاد است )).(78)
2- کلمه ((عتیق )) به معناى ((قدیمى )) هم آمده است . و ممکن است علت نامگذارى خانه کعبه به ((البیت العتیق )) این باشد که خانه کعبه ، قدیمیترین و نخستین خانه اى است که در روى زمین بنا نهاده شده است . در ادامه روایت قبلى نیز امام باقرعلیه السّلام به همین مطلب اشاره نموده و مى فرماید:
((اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ خَلَقَهُ قَبْلَ الاَرْضِ ثُمَّ خَلَقَ الاَرْضَ مِنْ بَعْدِهِ…))(79)
یعنى : ((خداوند خانه کعبه را قبل از زمین آفرید و سپس زمین را خلق کرد)).
3- در بحث سیر پیدایش خانه کعبه گفتیم : روایات اسلامى بیانگر این واقعیت است که خداوند، خانه کعبه را توسط ملائکه با حضرت آدم علیه السّلام بنا نهاد. و این خانه تا مدتها در همین مکان کنونى بود، ولى پس از طوفان نوح علیه السّلام که تمام زمین را آب فراگرفت ، خداوند بارى تعالى آن خانه را از مکان کنونى برداشته و به آسمان و عالم قدس منتقل نمود. و در واقع خانه کعبه را از غرق شدن نجات داد. و علت نامگذارى خانه کعبه به ((البیت العتیق )) این است که این خانه در آن زمان از غرق شدن نجات پیدا کرده است .
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که آن حضرت فرمود:
((اِنَّما سُمِّىَ البَیْتَ العَتیقَ لاَنَّهُ اُعْتِقَ مِنَ الفَرْضِ…))(80)
یعنى : ((خانه کعبه را ((البیت العتیق )) نامیده اند چون از غرق شدن نجات داده شد)).
4 بیت الحرام
در قرآن کریم ، خداوند کلمه ((بیت )) را در چند مورد به ذات اقدسش اضافه نموده است ؛ مانند آیه 125 از سوره بقره و آیه 26 از سوره حج ، ولى از خانه کعبه ((بیت اللّه الحرام )) نام نبرده است .
اما در روایات در موارد زیادى از خانه کعبه با این عنوان نام برده شده است . و از امام صادق علیه السّلام که راجع به فلسفه نامگذارى خانه کعبه به این نام پرسیده اند، آن حضرت فرموده است :
((لاَنَّهُ حُرِمَ عَلَى المُشْرِکینَ اءَنْ یَدْخُلُوه )).(81)
یعنى : ((خانه کعبه را ((بیت اللّه الحرام )) نامیده اند؛ چون بر مشرکین حرام شده است که داخل کعبه روند)).
عظمت و حرمت کعبه
((خانه کعبه )) از حرمت ویژه اى برخوردار است . خداوند بارى تعالى به این خانه نظر خاصى دارد. و هیچ کس جراءت جسارت و بى احترامى به این خانه را ندارد؛ زیرا کسى که به خانه کعبه بى احترامى کند و حرمت آن را هتک نماید، قطعاً مورد عقوبت دنیوى و اخروى خداوند قرار خواهد گرفت . در زمانهاى گذشته و قبل از ظهور اسلام ، بعضى از قبائل ، قصد هتک حرمت و انهدام خانه کعبه را نمودند، ولى خداوند از عملى شدن قصد آنان جلوگیرى نمود و بر آنان عذاب نازل کرد. همانطور که در داستان اصحاب فیل و ابرهه ، گویاى این واقعیت است ، خداوند در قرآن کریم درباره این مطلب ، سوره اى را نازل کرده و مى فرماید:
(اءَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِاَصْحابِ الفیل اءَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضلیل وَاءَرسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً اَبابِیل تَرمْیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیل فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَاءَکُولٍ)(82)
یعنى : ((یا ندیدى که پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد؟ آیا نیرنگ آنان را تباه نساخت ؟ وبر آنان پرندگانى را گروه گروه فرستاد که انسان را سنگى از گل مى انداختند و سپس آنان را مانند کاهبرگهاى خورده شده گردانید)).
داستان ابرهه و اصحاب فیل به صورت مفصّل در بعضى از کتب حدیثى و تاریخى نقل شده است .(83)
ساختمان کعبه و اجزاى آن
ساختمان خانه کعبه متشکل از چند جزء است :
1 داخل کعبه
گویند داخل خانه کعبه با سنگ مرمر سفید و سیاه ، فرش شده و در وسط خانه ، سه ستون چوبى منبت کارى شده وجود دارد. دیوارها و سقف آن نیز با پارچه حریر قرمز رنگى پوشیده شده است و روى آن پارچه ها اسامى خداوند و جملاتى مانند ((لااله الاّاللّه و محمد رسول اللّه )) نوشته شده است . در داخل خانه کعبه ، لوحهایى از اسامى هدیه کنندگان وجود دارد.
2- ارکان کعبه
خانه کعبه داراى چهار رکن است :
الف ((رکن اسود)): و آن عبارت است از زاویه شرقى خانه کعبه و جایى که ((حجرالاسود)) نصب گردیده است .
ب ((رکن شامى )): و آن عبارت است از زاویه شمالى خانه کعبه که در سمت حجر اسماعیل قرار گرفته است .
ج ((رکن غربى )): و آن زاویه غربى خانه کعبه است که در سمت دیگر حجر اسماعیل مى باشد.
د ((رکن یمانى )): و آن زاویه جنوبى خانه کعبه است که در سمت کشور یمن واقع شده است .
3شاذروان
به برآمدگى که در اطراف خانه کعبه براى تعیین حدود اصلى و اولیه خانه ایجاد شده ((شاذروان )) مى گویند؛ چنانکه از بعضى احادیث استفاده مى شود که خانه کعبه بارها دچار حادثه شده و در معرض تخریب قرار گرفته و دوباره تجدید بنا گشته است .
در زمان عبدالملک بن مروان لشکرى به سرپرستى حجاج بن یوسف براى دستگیرى عبداللّه بن زبیر به مکه اعزام شد. طبق روایتى که در فروع کافى نقل شده ،(84) وقتى حجاج خانه کعبه را خراب کرد و ابن زبیر را کُشت ، مردم به خانه کعبه هجوم آورده و خاک آن را بردند. و هنگامى که تصمیم گرفتند خانه کعبه را مجدداً بسازند، مار بزرگى ظاهر و مانع از ساختن خانه گردید. این خبر را به حجاج رسانیدند. او از مردم چاره جویى کرد. پیرمردى ، على بن الحسین علیه السّلام را براى چاره جویى معرفى کرد. از امام علیه السّلام چاره جویى کردند و آن حضرت فرمود:
((باید تمام خاکهایى که مردم برده اند برگردد)).
حجاج دستور داد تا مردم تمام خاکها را برگردانند، وقتى تمام خاکها را برگرداندند، خانه کعبه دوباره تجدید بنا شد.
در این تجدید بنا، حجاج دستور داد هر چهار قسمت خانه کعبه را به یک میزان به سمت داخل خانه برده و بسازند. و براى تعیین حدود اصلى و اولیه خانه ، اطراف آن را به ارتفاع حدود 25 سانتى متر بالا بردند و آن ((شاذروان )) است . و در واقع جزء خانه کعبه محسوب مى شود که زایران باید خارج از آن حد طواف کنند.
4 و 5 درب و ناودان
((درب خانه کعبه )) در ضلع شرقى خانه کعبه قرار دارد و ((ناودان )) آن که از جنس طلا مى باشد، بین رکن شمالى و غربى بر بالاى بام خانه قرار گرفته است .
6 پرده کعبه
خانه کعبه را با پارچه اى مى پوشانند. و این کار را ((پرده دارى یا کسوت خانه خدا)) مى گویند. طبق بعضى از روایات ، اولى کسى که خانه خدا را پرده پوشانید، حضرت آدم علیه السّلام بوده است .
ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است : ((اولین کسى که خانه خدا را با مو پوشانید حضرت آدم علیه السّلام بوده است )).(85)
و در ((من لایحضره الفقیه )) روایت کرده است نخستین کسى که خانه خدا را با پارچه پوشانید، حضرت ابراهیم علیه السّلام بوده است .(86)
و طبق بعضى دیگر از روایات ، اولین کسى که خانه خدا را پرده پوشانید، حضرت اسماعیل علیه السّلام بوده است .(87)
7 مستجار
مکانى که در نزدیکى رکن یمانى ، پشت خانه کعبه و در موازات درب خانه کعبه است ، ((مستجار)) نام دارد. نام دیگر مستجار، ((ملتزم )) یا ((منفوذ)) است .
دعا نزد خانه کعبه
کنار خانه کعبه ، بهترین مکان براى دعا و راز و نیاز با خداوند است ؛ زیرا قداست و عظمت این مکان ایجاب مى کند تا در آنجا دعا زودتر اجابت شود. و لذا باید از این فرصت نورانى و مکان ملکوتى استفاده کافى ببریم . و بهترین و کاملترین راه براى دعا نزد خانه خدا این است که سیره پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السّلام ا پیروى کنیم و دعاهایى را که آنان نزد خانه خدا مى خوانده اند ما نیز به پیروى از آنان بر زبان جارى نماییم . پس شایسته است در اینجا ادعیه اى را که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله ائمه اطهارعلیهم السّلام نزد خانه خدا مى خوانده اند، ذکر کنیم .
دعاى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله
در حدیثى نقل شده است که وقتى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله خانه کعبه را طواف مى کرد و به رکن یمانى مى رسید، سرش را به سوى کعبه بلند مى کرد و مى فرمود:
((اَلْحَمْدُللّه الَّذِى شَرَّفَکَ وَعَظَّمَکَ وَالحَمْدُللّه الَّذى بَعَثَنى وَجَعَلَ عَلِیّاً إ ماماً، اللّهُمَّ اهْدِ لَدُ خِیارَ خَلْقِکَ وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِکَ)).(88)
دعاى ائمه اطهارعلیهم السّلام
امام حسن علیه السّلام در کنار رکن ایستاد و فرمود:
((اِلهى اَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَلَمْ تَجِدْنى شاکِراً وَابْتَلَیْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى صابِراً، فَلااَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْکِ الشُّکْرِ وَلااءَنْتَ اءَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْکِ الصَّبْرِ، اِلهى مایَکُونُ مِنَ الکَریمِ اِلاّ الکَرَم )).(89)
و امام سجادعلیه السّلام در کنار خانه خدا فرمود:
((سَیِّدى ! سَیِّدى ! هذِهِ یَداىَ قَدْ مَدَرْتُها إ لَیْکَ بِالذُّنوبِ مَمْلُوَّةٌ وَعَیْناىَ بِالرِجاءِ مَمْدُودَةٌ وَحَقُّ لِمَنْ دَعاکَ بِالنَدْمِ تَذَلُّلاً اءنْ تُحیبَهُ بِالکَرَمِ تَفَضُّلاً.
سَیِّدى ! اءَمِنْ اءهْلِ الشِّقاءِ خَلَقْتَنى فَاءَطیلُ بُکائى ؟ اءَمْ مِنْ اءهْلِ السَّعادَةِ خَلَقْتَنى فَاءَبْشِرُ رَجائى ؟
سَیِّدى ! اءلِضَرْبِ المَقامِعِ خَلَقْتَ اءعْضایى اءمْ لِشُرْبِ الحَمیم خَلَقْتَ امْعائى ؟
سَیِّدى ! لَوْ اءَنَّ عَبُداً اسْتَطاعَ الهَرْبَ مِنْ مَوُلاهُ لَکُنْتُ اءوَّلَ الهارِبینَ مِنْکَ، لکِنّى اَعْلَمُ انّى لااءَفوُتُکَ.
سَیِّدى ! لَو اءنَّ عَذابى مِمّا یَزیدُ فى مُلْکِکَ لَسَاءَلْتُکَ الصَّبْرَ عَلَیْهِ، غَیْرَ اءنِّى اَعْلَمُ اءنَّهُ لایَزیدُ فى مُلْکِکَ طاعَةُ المُطیعینَ وَلایَنْقُصُ مِنْهُ مَعْصِیَةُ العاصین .
سَیِّدى ! مَا اءَنَا وَماخَطَرى ، هَبْ لى بِفَضْلِکَ وَجَلَّلْنى بِسِتْرِکَ وَاعْفِ عَنْ تَوبیخى بِکَرَمِ وَجْهِکَ.
إ لهى وَسَیِّدى ! ارْحَمْنى مَصْرُوعاً عَلَى الفَراشِ تَقَلُّبَنى اءَیْدى اَحِبَّتى وَارْحَمْنى مَطْرُوحاً عَلَى المُفتَصِلِ یَغْسِلُنى صالِحَ جِیرَتى وَارْحَمْنى مَحْمُولاً قَد تَناوَلَ الاَقْرَباءُ اءَطْرافُ جنازَتى وَارْحَمْ فى ذلِکَ البَیْتِ المُظْلِکَ وَحْشَتى وَوَحْدَتى وَغُرْبَتى )).(90)
یعنى : ((آقاى من ! آقاى من ! این دستهاى من است که پر از گناه به سوى تو دراز مى کنم و چشمانم به امید تو دوخته شده است . و شایسته است کسى را که با پشیمانى و در حالت خوارى تو را بخواند، با فضل و کرم خویش به او پاسخ دهى .
آقاى من ! آیا مرا از اهل شقاوت آفریدى تا گریه ام را طولانى کنم یا از اهل سعادت آفریدى تا امیدوار باشم ؟
آقاى من ! آیا اعضا و جوارح مرا براى زدن و سرکوبى آفریده اى ، یا روده هایم را براى آشامیدن آب جوشان خلق کرده اى ؟
آقاى من ! اگر عبدى باشد که بتواند به سوى مولایش بکریزد، من اولین کس هستم که به سوى تو مى گریزم ، ولى مى دانم که من تو را ترک نمى کنم (تا دوباره به سوى تو بگریزم )
آقاى من ! اگر در تحت فرمانروایى تو عذاب من زیاد شده است ، پس از تو صبر بر آن را مى خواهم ، ولى من یقین داردم که اطاعت کسانى که تو را اطاعت مى کنند، بر ملک و فرمانروایى تو چیزى اضافه نمى کند معصیت کسانى که تو را معصیت مى نمایند، از آن چیزى کم نمى کند.
آقاى من ! چه کنم که بیم دارم ، به فضل خود بر من ببخش و با پوشش خود، مرا بپوشان . و با گرم خویش ، از توبیخ من درگذر.
خداى من ! و مولاى من ! لطف و مرحمت خود را شامل من گردان ، آنگاه که زمینگیر شدم ، دوستانم به کمک من بیایند و آنگاه که در غسّالخانه هستم ، بهترین همسایه ام مرا غسل دهد و آنگاه که مرا در تابوت حمل مى کنند، نزدیکانم پیرامون جنازه ام باشند. و در آن قبر تاریک ، بر وحشت و تنهایى و بى کسى من ترّحم کن )).
این دعا بسیار پرمحتوا و عالى است ، خداوند به همه ما توفیق دهد که بتوانیم این دعا را با توجه و اخلاص کامل در کنار خانه خدا بخوانیم و فیض ببریم .
سایر ائمه اطهارعلیهم السّلام نیز در کنار خانه خدا به گونه اى با خدا راز و نیاز مى کرده اند که گویا جز او کسى را در پیش روى خود نمى دیده اند. و ما همیشه باید دعا کنیم و از خداوند بخواهیم تا توفیق دعاى با اخلاص را در کنار خانه خودش به ما عنایت کند؛ زیرا اگر دعا در کنار خانه خدا با اخلاص باشد بدون شک اجابت مى شود؛ چون فلسفه وجودى خانه کعبه این است که بندگان خدا پیرامون این خانه طواف مى کنند و از خداوند بخواهند تا گناهانشان را ببخشد.
لذت دعا نزد خانه خدا و نتیجه اخروى و معنوى آن را کسانى درک مى کنند که به مقام و منزلت این مکان قدسى آشنا باشند. و اگر کسى به مقام و منزلت این مکان و ملکوتى بودن آن آشنا باشد، هیچگاه از عبادت و راز و نیاز به درگاه حضرت حق بارى تعالى در کنار خانه کعبه ، خسته نمى شود.
((طاووس فقیه )) مى گوید: ((امام چهارم ، سید الساجدین علیه السّلام را در کنار خانه کعبه دیدم که شب تا صبح طواف و عبادت مى کرد. وقتى کنار خانه کعبه خلوت شد و دیگر کسى را در کنار خانه ندید، به آسمان نگریست و فرمود:
((الهى ! غارَتُ نُجُومُ سَماواتِکَ وَهَجَعَتْ عُیُونُ آنامِکَ وَاءبْوابُکَ مُفْتَحاتٌ لِلسّائلِین ، جِْتُکَ وتَرحَمْنى وَتَرینى وَجْهَ جَدّى مُحَمَّدصلّى اللّه علیه و آله فى عَرَصاتِ القِیامَةِ))
یعنى : ((پروردگارا! اکنون ستارگان آسمانهاست خاموش شده و همه افراد خوابیده اند. و درهاى رحمت تو براى گداها مفتوح است . من اکنون به نزد تو آمده ام تا مرا ببخشى و مورد رحمت قرار دهى و در روز قیامت ، مرا در صورت جدّم محمدصلّى اللّه علیه و آله بینى )).
سپس امام سجادعلیه السّلام گریست و فرمود:
((وَعِزَّتِکَ! وَجَلالِکَ! مااءَرَدْتُ بِمَعْصِیَتى مُخالِفَتَکَ وَماعَصَیْتُکَ اِذْ عَصَیْتُکَ وَاَنَابِکَ شاکّ وَلابِنِکالِکَ جاهِل وَلالِعُقوبَتِکَ مُتَعَرِّض وَلکِنْ سَوَلْتْ لى نَفسىِ وَاَعانَنى عَلى ذلِکَ سَتْرُکَ المُرضى بِهِ عَلَیَّ، فَاءَنا الا نُ مِنْ عَذابِکَ مَنْ یَستنقِذُنى وَبِحَبْلِ مَنْ اعْتَصِمُ إ نْ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنّى ، فَواسَوْاءَتاهُ غَداً مِنَ الوُقُوفِ بَینَ یَدَیْکَ إ ذا قیلَ لِلْمُخّفینَ جُوزوا وَلِلْمُثْقِلینَ حُطّوا، اءَمَعَ المُخْفین اءَجُوزُ اءَوْمَعَ المُثْقِلینَ اءَحْطُّ؟ وَیْلى کُلَّما طالَ عُمرى کَثَرْتُ خَطایاىَ وَلَمْ اءَتُبْ، اءما آنٌ لى اءَنْ اسْتَحی مِنْ رَبِّى ؟)).
یعنى : ((به عزت و جلالت سوگند مى خورم که با گناه خویش قصد مخالفت تو را ننموده ام . و اگر معصیتى را مرتکب شده ام به خاطر این نبوده است که به تو شک دارم ، یا به تنبیه تو، جاهل باشم و یا عقوبت تو را نادیده گرفته باشم ، بلکه هواى نفس ، مرا به وسوسه انداخت و اینکه تو آن گناه را مى پوشانى نیز مرا به انجام آن وادار نمود. اکنون با خود مى گویم چه کسى مرا از عذاب تو نجات مى دهد؟ و اگر تو ریسمانت را از من بُبّرى ، به ریسمان چه کسى چنگ بزنم . واى بر فردا! آنگاه که روبه روى تو به سبکبالان گفته مى شود: ((بروید)). و به سنگین بالان گفته مى شود: ((توقّف کنید)). آیا من با سبکبالان هستم یا با سنگین بالان هستم تا بمانم ؟ واى بر من ! که هر اندازه از عمرم مى گذارد، خطاهایم بیشتر مى شود در حالى که توبه نکرده ام . آیا وقت آن نرسیده است که از پروردگارم خجالت بکشم ؟)).
و سپس امام علیه السّلام گریست و این شعر را سرود:
اءَتَحْرُقَنى بِالنّارِ یاغایَةُ المُنى
فَاءَیْنَ رَجائى ثُمَّ اءَیْنَ مُحِبَّتى
اءَتَبْتُ بِاءعْمالٍ قَباحٍ رَدِیَّةٍ
وَمافِى الوَرى خَلْقٌ جَنى کَجِنایَتى
یعنى : ((اى هدف آرزومندان ! آیا مرا با آتش مى سوزانى ! پس امید و محبّت من به کجا رفته ؟ من با اعمالى زشت و پست ، نزد تو آمده ام و در جهان ، هیچ کس نیست که مثل من چنین جنایتى مرتکب شده باشد)).
من چنین جنایتى مرتکب شده باشد)).
پس از سرودن این شعر،گریست و فرمود:
((سُبْحانَکَ تَعْصى کَاءَنَّکَ لاتَرى ، وَتَحْلِمُ کَاءَنَّکَ لَمْ تُعصى ، تَتَوَدَّدُ إ لى خَلْقِکَ بِحُسْنِ الصَّنیع کَاءَنَّ بِکَ لِحاجَةٍ إ لَیْهِمْ وَاءنْتَ یاسَیِّدىَّ! الغِنى عَنْهُمْ)).
پس از این کلمات ، به حالت سجده بر روى زمین افتاد.
در این هنگام من نزدیک رفتم و سر مبارک آن حضرت را آهسته گرفتم و روى زانوهایم گذاشتم و گریستم به طورى که اشکهایم جارى شد و روى صورت آن حضرت ریخت .
آن حضرت حرکت کرد و نشست و فرمود: ((چه کسى من را از ذکر پروردگارم بازداشت ؟)).
گفتم : من ((طاووس )) هستم . (سپس پرسیدم ) این چه بى لیاقتى و ترسى است که در تو مى بینم ؟ این کار را ما که گناهکار هستیم باید انجام دهیم ! نه شما که پدرت حسین بن على و مادرت فاطمه زهرا و جدّت رسول خداست .
آن حضرت فرمود: ((هرگز! هرگز اى طاووس ! پدر و مادر و جدّم را واگذار؛ زیرا خداوند بهشت را خلق کرده است براى کسى که او را اطاعت نموده و کار نیک انجام دهد هرچند بنده اى حبشى باشد. و آتش را آفریده است براى کسى که او را معصیت کند هرچند از طایفه قریش باشد. آیا نشنیده اى که خداوند مى فرماید:
(فَاِذا نُفِخَ فىِ الصُورِ فَلاانْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلایَتَساءَلُون ).(91)
به خدا سوگند فردا هیچ کس تو را یارى نمى کند مگر عمل شایسته اى که پیش فرستاده باشى )).(92)
این حدیث ، بیانگر اهمیت دعا و راز و نیاز در کنار خانه کعبه است .
امام صادق علیه السّلام نیز در کنار خانه کعبه ، چنین دعا مى کند:
((اللّهم من قِبَلِکَ الرَّوْحُ وَالفَرَجُ وَالعاقِبَةُ، اَلّلهُمَّ اِنَّ عَمَلى ضَعِیفٌ فَضاعِفْهُ لى وَاغْفِرلى مَااطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّى وَخَفی على خَلْقِکَ وَتَسْتَجِیرُ مِنَ النّارِ)).(93)
و طبق حدیث دیگرى از امام رضاعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت وقتى رو به روى ((رکن یمانى )) قرار مى گرفت ، دستهاى خود را به سوى آسمان بلند مى کرد و مى فرمود:
((یا اَللّه ! یا وَلِىُّ الصافِیَةِ! وَ یاخالِقُ العافِیَةِ! و یا رازِقُ العافِیَةِ! وَالمُنْعِمُ بِالافِیَةِ وَالمَنّانُ بِالعافِیَةِ وَالمُتفضّلُ بِالعافِیَةِ عَلَىَّ وَعَلَى جَمیعِ خَلْقِکَ، یا رَحْمانُ الدُّنیا وَالا خِرَةِ وَرَحیمُهَما! صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقنا العافِیَةَ وَدَوامَ العافِیَةِ وَتَمامَ العافِیَةِ وَشُکْرَ العافِیَةِ فی الدُّنیا وَالا خِرَةِ یا اَرْحَمُ الرّاحِمین )).(94)
وداع با کعبه
درباره چگونگى و آداب وداع با خانه خدا نیز از ائمه اطهارعلیهم السّلام دستوراتى وارد شده است . در حدیثى ((معاویة بن عمّار)) از امام صادق علیه السّلام نقل مى کند که آن حضرت علیه السّلام رمود:
((هرگاه خواستى از مکه خارج شده و نزد خانواده ات برگردى ، با خانه خدا وداع و خداحافظى کن . ابتدا هفت مرتبه پیرامون کعبه طواف کن و اگر توانستى در هر مرتبه ، حجرالاسود و رکن یمانى را با دستهاى خود بگیر، و اگر نتوانستى ، طواف را از حجرالاسود شروع و در رکن یمانى ختم کن . و اگر این را هم نتوانستى ، هر طور که مقدور است انجام بده . و سپس به رکن مستجار آمده و مانند اولین روزى که به مکه آمدى ، عمل کن و هر دعایى که خواستى بخوان . و سپس از آن ، حجرالاسود را در بغل گرفته و شکم خود را به دیوار کعبه چسبانیده و یک دست را بر روى حجرالاسود و دست دیگر را بر دیوار نزدیک به درب کعبه بگذار و بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت او صلوات بفرست و سپس بگو:
((الّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمِّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَنَبِیِّکَ وَاءَمِینِکَ و جَیبِکَ وَنَجیِّکَ وَخَیِرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ.
الّلهُمَّ! کَمابَلَّغَ رِسالاتَکَ وَجاهَدَ فى سَبیلِکَ وَصَدَّعَ بِاءمْرِکَ وَاُوذِىَ فى جَنْبِکَ وَعَبَدَکَ حَتى اَتاهُ الیَقین .
الّلهُمَّ! اقِلبْنى مُفْلىً مُنْبِحاً مُسْتَجاباً لى بِاءفْضَلِ مایَرْجَعُ بِهِ اءحدٌ مِنْ وَفْدِکَ مِنَ المَغْفِرَةِ وَالبَرَکَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ وَالعافِیَة .
الّلهُمَّ! إ نْ اءمتَّنى فَاغْفِرلى وَإ نْ اَحْیَیْتَنى فَارْزُقْنیه مِنْ قابِلٍ.
الَّلهُمَّ! لاَتَجْعَلُهُ آخِرُّ العَهْدِ مِنْ بَیْتِکَ.
الَّلهُمَّ! إ نّى عَبْدُکَ وَابنُ عَبْدِکَ وَابنُ اَمَتِکَ، حَمَلْتَنى عَلى دَوابِکَ وَسیَّرْتَنى فى بِلادِکَ حَتّى اءَقْدَمْتَنى حَرَمَکَ وَاءَمْنَکَ وَقَدْ کانَ فى حُسْنِ ظَنّى بِکَ اءَنْ تَغْفِرَلى ذُنُوبِى فَإ نْ کُنتَ قَدْ غَفَرْتَ لى ذُنُوبى فَازُدُدْ عَنّى وَقَرِّبْنى إ لَیْکَ زُلْفى وَلاتُباعِدْنى وَإ ن کُنْتَ لَمْ تَغْفِرْلى فَمِنَ الا نِ فَاغْفِرلى قَبْلَ اءَنْ تَناءى عَنْ بَیْتِکَ دارى ، فَهذا اءَوانُ انْصِرافى إِنْ کُنتَ اءَذْنْتَ لى غَیرُ راغِبٍ عَنْکَ وَلاعَنْ بَیْتِکَ وَلامُسْتَبْدِل بِکَ وَلابِهِ.
الَّلهُمَّ! احْفَظْنى مِنْ یَیْنَ یَدَىَّ وَمِنْ خَلْفى وَعَنْ یَمینى وَسَمْن شِمافى حَتّى تُبَلِّغُْنى اءَهْلى فَإ ذا بَلَّغْتَنى اءَهْلى فَاکْفنى مَؤْونَةَ عِبادَکَ وَعَیالِى فَاِنَّکَ وَلِىُّ ذلِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَمِنّى )).
پس از خواندن این دعا به کنار چاه زمزم آمده و از آب آن بیاشام . و پس از آن به بیرون رفته و بگو:
((آئبون تائبون عابدون لربّنا حامدون إ لى ربنا راغبون إ لى اللّه راجعون إ ن شإ اللّه )).
((معاویة بن عمّار)) مى گوید: ((خود امام صادق علیه السّلام وقتى خانه کعبه را وداع گفت و خواست از مسجدالحرام خارج شود، در کنار درب مسجد تا مدت زیادى به سجده رفت و سپس حرکت کرد و از مسجد خارج شد)).(95)
بخش سوّم : مسجد الحرام و اسرار آن
حدود مسجدالحرام
((مسجدالحرام )) از قدیمیترین مساجد است . عظمت و قداست این مسجد، از همه مساجد بیشتر است . ((مسجدالحرام )) تنها مسجدى است که در قرآن کریم از آن به عظمت و شوکت نام برده شده است . خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(یا اَیُّهَالَّذینَ امَنُوا اِنَّما المُشْرِکُونض نَجِسٌ فَلایَقْرِبُوا المَسْجِدِالحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا…).(96)
و نیز مى فرماید: (لَقَدْ صَدَقَ اللّه رَسُولَهُ الرُّءْیا بِالحَقِّ لَتَدْخُلَنَّ المسجدالحرام …)(97)
و لازم است قبل از هر موضوعى ، حدود مسجدالحرام مشخص شود.
از بعضى روایات استفاده مى شود که حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهماالسّلام سجدالحرام را از طرف مشرق به صفا و مروه محدود کرده اند.(98)
پس از تحقیق و تفحّص راجع به این موضوع ، نتیجه مى گیریم که مسجدالحرام ابتدا داراى محدوده و فضاى مشخصى بوده است . و دلیل روشن آن این است که در قرآن کریم فرموده است :
(فلا یقربوا المسجدالحرام )؛ یعنى : ((مشرکین نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند)).
و یا مى فرماید: ((لتدخلنّ المسجدالحرام )؛ یعنى : ((تا داخل در مسجدالحرام شوند)).
امر نمودن خداوند به اینکه مشرکین نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند و همچنین داخل شدن رسول خدا و همراهان او به مسجدالحرام ، مستلزم این است که محدوده مسجدالحرام مشخص بوده باشد. پس مسجدالحرام در ابتدا داراى حدود مشخصى بوده است هرچند اکنون آن محدوده اصلى ، نامشخص است .
براى مسجدالحرام پس از ظهور اسلام و بخصوص در زمان خلیفه دوم ، فضاى معیّنى در نظرگرفته شد و پیرامون آن دیوار کشیدند. همچنین بعد از خلیفه دوّم ، در زمان خلیفه سوم و سپس در دوران حکومت عباسیان ، در فضا مساحت مسجدالحرام تغییراتى انجام گرفت و مسجد را بزرگتر بنا کردند. این تغییرات ادامه پیدا کرد تاکنون که آل سعود مساحت مسجد را به بیش از 356 هزار متر مربع افزایش داده اند.
جایگاه معنوى مسجدالحرام
عظمت و قداست و شوکت مسجدالحرام در حدّى بالاست که هیچ مسجدى با او همتراز نمى باشد؛ زیرا خداوند براى این مسجد، ویژگیهایى قرار داده است که براى هیچ مسجدى قرار نداده است . و آن ویژگیها عبارتند از:
1 تحریم ورود مشرکین به مسجدالحرام
در قرآن کریم صراحتاً از داخل شدن مشرکین به مسجدالحرام نهى شده است ، خداوند مى فرماید:
(یا اَیُّهَا الَذِینَ آمَنُوا اِنَّما المُشْرِکُونَ نَجِسٌ فَلایَقْرِبُوا المَسْجِدُالحَرام بَعْدَ عامِهِمْ هذا…)(99)
((اى کسانى که ایمان آورده اید! مشرکین نجس هستند و پس از این نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند)).
در این آیه از نزدیک شدن مشرکین به مسجدالحرام ممانعت شده است ؛ زیرا قداست و پاکیزگى و عظمت این مکان با نزدیک شدن کسى که نجس است ، هیچ سازگارى ندارد. این مکان ، مورد نظر خدا و جایگاه عاشقان اوست ، پس هر کس که پاک و منزّه از شرکت و نجاست درونى باشد، اجازه ورود به آن را دارد و هر کس که آلوده به شرک و نجاست درونى باشد، حق ورود به آنجا را ندارد.
2 امن بودن مسجدالحرام
از ویژگیهاى مسجدالحرام ، امنیت آن است . کسى که به داخل مسجدالحرام پناه ببرد، امنیت پیدا کند و کسى حق آزار و اذیت او را ندارد، زیرا مسجدالحرام جزء حرم خداست و هر کسى که داخل حرم خدا شود، امنیت دارد؛ همانطور که خداوند مى فرماید:
(وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ امِناً)(100) یعنى : ((و هر کسى که داخل حرم خدا شود، امنیت دارد)).
از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: آیا منظور از این آیه که مى فرماید: ((هرکسى که داخل آن شود، امنیت دارد))، خانه کعبه است یا حرم خدا؟
آن حضرت فرمودند: هر کسى که در حرم داخل شود و به آنجا پناه ببرد از غضب خداوند در امان است . و هر حیوان وحشى و پرنده اى که داخل حرم شود، از اذیت و آزار دیگران در امان است تا هنگامى که از حرم خارج شود)).
از این روایت و سایر روایات استفاده مى شود که اذیت و آزار رساندن به دیگران در مسجدالحرام که جزء حرم خدا مى باشد، حرام است .
شاید فلسفه نامگذارى این مسجد به ((المسجدالحرام )) این باشد که گشتن و یا اذیت و آزار رساندن به هر موجود زنده اى در آن حرام است .
و ممکن است علت نامگذارى آن به ((مسجدالحرام )) احترام ویژه اى باشد که این مسجد نزد خداوند دارد؛ زیرا بعضى از روایات بیانگر این مطلب است که محدوده مسجدالحرام مکانى است که میخ خیمه بهشتى در آنجا کوبیده شده . در روایتى از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمود:
((وقتى که آدم و حواعلیهماالسّلام به زمین هبوط کردند، مدتى دور از هم و در تنهایى مى زیستند و براى رسیدن به همدیگر، به درگاه خداوند تضرّع و گریه کردند تا خداوند بر آنان ترحّم نمود و به جبرئیل دستور داد خیمه اى از خیمه هاى بهشتى را به زمین برده و آدم و حوا را در آن خیمه جمع کرد. این خیمه داراى ستوتى بسیار نورانى و از جنس یاقوت سرخ بود، تا هر جا نور این ستون امتداد داشت ، خداوند به احترام ستون و خیمه بهشتى آن را جزء حرم خود قرار داد)).
و در همین روایت مى فرماید: ((این خیمه داراى طنابهایى بود که میخ آنها در محدوده مسجدالحرام کوبیده مى شد)).(101) لذا ممکن است فلسفه نامگذارى مسجدالحرام ، احترام ویژه اى باشد که این مکان به لحاظ آن خیمه و ستون بهشتى دارد.
3 نماز و دعا در مسجدالحرام
یکى دیگر از ویژگیهاى مسجدالحرام این است که نماز و دعا در مسجدالحرام ، در مقایسه با نماز و دعا در سایر مساجد از بیشترین اجر و ثواب برخوردار است . فقها و علما در رساله هاى علمّیه به این مطلب تصریح کرده اند. و روایات زیادى نیز در این رابطه وارد شده است .
در بعضى از روایات ، یک نماز در مسجدالحرام را معادل با صد هزار نماز دانسته اند.(102)
و در بعضى از روایات ، نماز فرادا در مسجدالحرام از نماز جماعت در منزل ، افضل دانسته شده است .(103)
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرموده است :
((النافِلَةُ فی المَسْجِدِالحَرامِ الاَْعْظَمِ تَعْدِلُ عُمْرَةً مَبْرُورَةً وَصَلاةُ الفَریضَةِ تَعْدِلُ حَجَّةً مُتَقَبَّلَة ))(104)
یعنى : ((نماز نافله در مسجدالحرام برابر با عمره مبرور و نماز واجب در آن برابر با حج مقبول است )).
دعا و راز و نیاز به درگاه خداوند نیز در مسجدالحرام از منزلت ویژه اى برخوردار است ؛ زیرا در این مسجد، خانه خدا که خانه رحمت و مغفرت هست قرار دارد، و خود این مسجد در شهر مکه که شهر ((اُمُّ رُحْم )) هست ، قرار گرفته است . پس اگر کسى با اخلاص و فروتنى کامل وارد مسجدالحرام شود و به درگاه خداوند مناجات کند، خداوند دعاى او را اجابت خواهد کرد.
ائمه اطهارعلیهم السّلام در این مسجد، نمازهاى زیادى با سجده هاى طولانى اقامه مى کرده اند و این گویاى اهمیت نماز و دعا در مسجدالحرام است .
مکانهاى معنوى مسجدالحرام
در مسجدالحرام ، مکانها و جایگاههاى بسیار مقدس و با عظمتى وجود دارد که در واقع وجود این جایگاهها به مسجدالحرام ، عزّت و قداست ویژه اى بخشیده است .
1 کعبه
((کعبه )) مهمترین جایگاه در مسجدالحرام است . و راجع به اهمیّت و فلسفه وجود آن ، درگذشته مطالبى را مرقوم داشتیم .
2- حجرالاسود
((حجرالاسود)) همانطور که از اسم آن پیداست ، سنگ سیاهى است که در رکن شرقى با ارتفاع یک متر و نیم از زمین قرار دارد. این سنگ به شکل بیضى و در قابى از نقره قرار گرفته است . در اینجا باید چند نکته را پیرامون حجرالاسود تذکر دهیم :
الف ماهیت حجرالاسود:
حجرالاسود، یاقوت سفید از یاقوتهاى بهشت بوده است که خداوند آن را در کوه ((ابوقبیس )) قرار داد و به حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام وحى کرد تا آن را از کوه ابوقبیس ، استخراج نمایند و به همین شکل که اکنون هست ، در کعبه جاسازى نمایند.
و از حضرت على علیه السّلام نقل گردیده است که پیش از حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام خداوند این سنگ را از بهشت همراه حضرت آدم علیه السّلام به زمین فرستاد و آن حضرت سنگ را در همین مکان کنونى قرار داد، ولى پس از طوفان نوح علیه السّلام حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام از طریق وحى ، آن را از کوه ابوقبیس استخراج نمودند.(105)
این سنگ که ابتدا یاقوت بسیار سفید و نورانى بود، بر اثر تماس کفّار و مشرکین با آن و معصیت گناهکاران ، رنگ آن تغییر پیدا کرد و سیاه شد.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بر عایشه که در حال طواف بود فرمود: ((اگر چنین بود که خداوند این سنگ را بر اثر پلیدى و نجاسات دوران جاهلیت متاءثّار سازد، اکنون هر دردى با آن شفا پیدا مى کرد و این سنگ به همان شکلى بود که در اوّل ، خداوند آن را با آن شکل به زمین فرستاد و خداوند آن را به همان حالت اوّلى که داشت ، ظاهر مى کرد. این سنگ ، ابتدا یاقوتى سفید از یاقوتهاى بهشت بود، ولى خداوند زیبایى آن را بر اثر معصیت گناهکاران ، تغییر داد…)).(106)
و در روایت دیگرى از امیرالمؤ منین على علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: ((حجرالاسود در ابتدا سنگى بود که سفیدى آن مانند سفیدى مروارید و درخشش آن مانند یاقوت بود، سپس دستهاى کفّار آن را سیاه کرد…)).(107)
ب استلام حجرالاسود:
((استلام )) یعنى ((دست کشیدن )) استلام حجرالاسود، یکى از اعمال مستحبى است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السّلام انجام دادن آن را بسیار سفارش کرده اند. و در بسیارى از روایات ، استلام حجرالاسود به عنوان سنّت رسول خدا معرفى شده است .
البته در استلام حجرالاسود لازم است رعایت دیگران بشود و چنانچه موجب اذیت و آزار دیگران شود، بهتر است از دور به آن اشاره کنیم .
از امام رضاعلیه السّلام پرسیدند: آیا در استلام حجرالاسود، وقتى مردم زیاد شدند و ازدحام کردند کسى حق دارد براى استلام آن ، ضارعه کند؟
آن حضرت فرمود: ((در این صورت با دست خود به حجرالاسود اشاره کن )).(108)
و در روایت دیگرى نقل شده است که از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: چرا حجرالاسود را استلام نمى کنى ؟
آن حضرت فرمود: ((اءکرِهُ اءن اُوذیَ ضعیفاً اءو اءتاءذّی )).(109)
یعنى : ((نمى خواهم انسان ضعیفى را اذیت کرده باشم یا خود، اذیت شوم )).
نقل شده است که در مکّه مردى از کارگزاران بنى امیّه زندگى مى کرد که به او ((ابن ابى عوانه )) مى گفتند. این شخص با اهل بیت پیامبرعلیهم السّلام دشمنى داشت و هرگاه امام صادق علیه السّلام ا یکى از بزرگان اهل بیت علیهم السّلام وارد مکه مى شد، آن مرد او را به بازیچه مى گرفت . روزى نزد امام صادق علیه السّلام آمد در حالى که آن حضرت در طواف بود، به او عرض کرد: نظر شما درباره استلام حجرالاسود چیست ؟
آن حضرت فرمود: ((رسول خداصلّى اللّه علیه و آله آن را استلام مى کرد)).
او عرض کرد: من ندیده ام شما آن را استلام کنى .
آن حضرت فرمود: ((نمى خواهم انسان ضعیفى را اذیت کرده یا خود اذیت شوم .
آن مرد به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: من گمان مى کردم که رسول خداصلّى اللّه علیه و آله ن را استلام مى کرد ((یعنى به اذیت دیگران یا خودش کارى نداشت ))؟
امام صادق علیه السّلام فرمود: آرى ، رسول خداصلّى اللّه علیه و آله آن را استلام مى کرد ولى مردم وقتى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله را مى دیدند، حقّش را ادا مى کردند و راه را براى او باز مى نمودند ولکن حقّ مرا را ادا نمى کنند)).(110)
ج بوسیدن حجرالاسود:
یکى دیگر از عملهاى مستحب ، بوسیدن حجرالاسود است . البته سفارش شده است که بوسیدن حجرالاسود نباید موجب اذیت و آزار دیگران شود. ابوبصیر به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: مردم مکه براى شما بد مى دانند که حجرالاسود را نبوسى در حالى که رسول خداصلّى اللّه علیه و آله آن را بوسیده است .
امام صادق صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((إ نَّ رَسُولَ اللّه صلّى اللّه علیه و آله کانَ إ ذا إ نتَهى إ لى الحَجَرِ یَغْرِجُوا لَهُ وَ اءَنَا لایَفْرِجُونَ لى )).(111)
یعنى : ((هرگاه رسول خداصلّى اللّه علیه و آله به سمت حجرالاسود مى رفت ، مردم راه را براى او باز مى کردند، ولى براى من راه را باز نمى کنند)).
د فلسفه استلام و بوسیدن حجرالاسود:
طبق آنچه از احادیث استفاده مى شود، سفارش به استلام و بوسیدن حجرالاسود، سرّ و حکمتى دارد. در قرآن کریم تصریح شده است که خداوند در عالم ذر، تمام فرزندان آدم را حاضر نمود و خطاب به آنان فرمود: (اءَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟)(112)
یعنى : ((آیا من پروردگار شما نیستم ؟)).
((قالُوا: بَلى ))؛(113)
یعنى : ((همگى گفتند: آرى ، تو پروردگار ما هستى )).
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السّلام نقل شده است که وقتى خداوند فرزندان آدم را حاضر نمود، از آنان میثاق و اقرار گرفت ، حجرالاسود را نیز فراخواند و به آن امر کرد که میثاق فرزندان آدم را در خود حفظ و نگهدارى کن . و استلام حجرالاسود در واقع تجدید میثاق و بیعت است و هر کسى که آن را استلام کند، در روز قیامت ، حجرالاسود شهادت مى دهد که او دوباره تجدید میثاق و بیعت کرده است .
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: ((عمربن خطاب از کنار حجرالاسود گذشت و گفت : اى سنگ ! به خدا سوگند! ما مى دانیم تو سنگى هستى که هیچ ضرر و نفعى ندارى ، فقط مى دانیم که رسول خداصلّى اللّه علیه و آله تو را دوست داشت ، و به همین جهت ما نیز تو را دوست داریم )).
امیرالمؤ منین على علیه السّلام به عمربن خطاب فرمود: ((اى پسر خطاب ! به خدا سوگند! خداوند این سنگ را در روز قیامت حاضر مى کند در حالى که یک زبان و دو لب دارد و براى کسانى که تجدید میثاق کرده اند شهادت مى دهد…)).(114)
و از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: ((خداوند حجرالاسود را آفرید و سپس از بندگانش میثاق گرفت و به این سنگ دستور داد: این میثاق را حفظ کن و مؤ منین با او تجدید میثاق مى کنند)).(115)
در مرفوعه ((ابن ابى عمیر)) آمده است که از امام صادق علیه السّلام یا امام باقرعلیه السّلام پیرامون علت بوسیدن حجرالاسود سؤ ال شد، آن حضرت فرمود: ((این سنگ در بهشت یک گوهر بسیار سفیدى بود و حضرت آدم علیه السّلام آن را مى دید، وقتى خداوند این سنگ را به زمین فرستاد، حضرت آدم علیه السّلام با آن برخورد کرد و فوراً آن را بوسید، از این پس ، خداوند بوسیدن این سنگ را یک سنّت قرار داد)).(116)
ه – دعا در کنار حجرالاسود:
دعا در کنار حجرالاسود از آداب ویژه اى برخوردار است . امام صادق علیه السّلام فرموده است : ((هرگاه نزدیک حجرالاسود رسیدى ، دو دست خود را به طرف آسمان بلند کرده و حمد و ثناى پروردگار را انجام بده و بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت او صلوات بفرست و از خداوند درخواست کن تا از تو قبول کند. سپس حجرالاسود را استلام نموده و ببوس ، چنانچه نتوانستى آن را ببوسى فقط استلام کن ، و اگر نتوانستى استلام کنى ، فقط به آن اشاره کن و بگو:
((الَّلهُمَّ! اءَمانَتى اءَدَّیْتُها وَمیثاقى تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لى بِالمُوافاةِ، اَلَّلهُمَّ! تَصْدیقاً بِکِتابِکَ وَعَلى سُنَّةِ نَبیکَ اَشْهَدُ اءَنْ لاإِلهَ اِلا اللّه وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ وَاءنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرسُولُهُ امَنْتُ بِاللّه وَکَفَرْتُ بِالجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَبِاللاّتِ وَالغُزّى وَعِبادَةِ الشَّیْطانِ وَعِبادَةِ کُلِّ نِدٍّ یُدَّعى مِنْ دُونِ اللّه )).
و اگر نتوانستى همه آن را بگویى ، فقط قسمتى از آن را بخوان و بگو:
((اَلّلهُمَّ! إِلَیْکَ بَسَطْتُ یَدى وَفیها عِنْدِکَ عَظَمْتُ رِغْبَتى فَاقْبَلْ سیحَتى وَاْغْفِرلى وَارْحَمنى ، الّلهُمَّ! إِنّى اَعُوذُ بِکَ مِنَ الکُفِرُ وَالفَقْرِ وَمَواقِفِ الخَزْىِ فىِ الدُّنیا وَالا خِرَةِ)).(117)
3 رکن یمانى :
همانگونه که قبلاً ذکر شد، خانه کعبه داراى چهار رکن است .
1 رکن اسود یا رکن شرقى .
2 رکن شامى .
3 رکن غربى .
4 رکن یمانى .
در بین ارکان کعبه ، رکن یمانى از موقعیت معنوى ویژه اى برخوردار است و لذا ما، در اینجا آن را جداگانه مطرح کردیم .
((رکن یمانى ))، زاویه جنوبى خانه کعبه است که در سمت کشور یمن واقع شده است . در بعضى روایات ، رکن یمانى به عنوان ((یَمْینُ اللّه فی اءَْضِهِ)) مطرح گردیده است . و سفارش شده است که رکن یمانى را استلام کنید.
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرموده است :
((طُوفُوا بِالبَیْتِ وَاسْتَلِمُوا الرّکْنَ فَاِنَّهُ یَمینُ اللّه فى اءَرْضِهِ یُصافِحُ بِها خَلْقُهُ مُصافِحَة العَبْدِ اءَوْ الرَّحیلِ یَشهَدُ لِمَنْ اسْتَلَمَّهُ بِالمُوافاتِ)).(118)
یعنى : ((به دور خانه کعبه طواف کنید و رکن یمانى را استلام نمایید، زیرا رکن یمانى ، یمین اللّه در زمین سات و خداوند به وسیله آن با بندگانش مصافحه مى کند، چنانکه یک عبد با مولایش مصافحه مى کند و رکن یمانى براى کسانى که آن را استلام کنند، روز قیامت شهادت مى دهد که اینها وفاى به عهد کردند)).
شیخ صدوق (ره ) فرموده است : معناى ((یمین اللّه )) راهى است که خداوند از آن راه ، مؤ منین را به بهشت وارد مى کند.(119)
دعا در کنار رکن یمانى از اهمیت ویژه اى برخوردار است ؛ زیرا در بعضى از روایات ، رکن یمانى به عنوان دربى از دربهاى بهشت معرفى شده است .(120) و در روایتى از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که خداوند در کنار رکن یمانى ، فرشته اى را موکِّل ساخته تا به دعاى شما آمین بگوید.(121)
از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که آن حضرت خانه کعبه را طواف مى کرد تا به رکن یمانى مى رسید، آنگاه سرش را به سمت کعبه بلند مى کرد و مى فرمود:
((اَلْحَمْدُ للّه الذى شَرَّفَکَ وَعَظَّمَکَ وَالحَمْدُللّه الَّذى بَعَثَنى نَبِیّاً وَجَعَلَ عَلِیّاً اِماماً، اَلَّلهُمَّ اهْدِ لَهُ خَلْقِکَ وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِکَ)).(122)
در بعضى روایات ، از ((مستجار)) با نام ((ملتزم )) تعبیر شده است .
امام صادق علیه السّلام فرموده است : ((حضرت آدم علیه السّلام در حال طواف خانه کعبه بود، وقتى به ملتزم رسید، جبرئیل به او فرمود: در این مکان براى پروردگارت اقرار به گناه خود کن . حضرت آدم علیه السّلام ایستاد و فرمود: اى پروردگارا هر کسى که کارى انجام دهد، اجرى دارد، من عمل کردم پس اجر من چیست ؟ خداوند به او وحى کرد: هر کس از فرزندان تو که به این مکان آید و در آنجا به گناهانش اقرار کند، من او را مى بخشم )).(123)
و در روایت دیگرى نیز آن حضرت فرموده است :
((فَاِنَّ هذا مَکانٌ لَمْ یَقِرُّ عَبْدٌ لِرَبِّهِ بِذُنُوبِهِ ثُمَّ اسْتَغْفَرَاللّه اِلاّ غَفَرَ اللّه لَهُ))(124)
یعنى : ((ملتزم ، مکانى است که هیچ عبدى نیست که در این مکان به گناه خود نزد خداوندش اقرار کرده و استغفار کند، مگر اینکه خداوند او را آفریده باشد)).
4 مستجار
((مستجار)) محلّى است نزدیک رکن یمانى ، پشت کعبه و موازى با درب کعبه . و این مکان نیز از فضیلت و موقعیت ویژه اى برخوردار است ؛ جایى که گناهکاران به آنجا پناه مى برند. امام صادق علیه السّلام مى فرماید: در کنار مستجار بگو: ((اَلَّلهُمَّ! البَیْتُ بَیْتُکَ وَالعَبْدُ عَبْدُکَ وَهذا مَکانُ العائِذ بِکَ مِنَ النّارِ)).(125)
5 حجر اسماعیل
((حِجْر اسماعیل )) فضاى دیوارى است به شکل نیمدایره و به ارتفاع یک متر و سى سانتیمتر که در سمت دیوار شمالى خانه کعبه قرار دارد.
امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((الحِجْرِ بَیْتُ اسْماعِیلَ وَفیهِ قَبْرُ هاجَرِ وَقَبْرُ اِسْماعِیلَ)).(126)
یعنى : ((حجر، خانه اسماعیل است و قبر هاجر و اسماعیل در آن قرار دارد)).
((حجر اسماعیل )) محل دفن بسیارى از پیامبران ، نیز هست . و دعا و نماز در آنجا مستحب مى باشد.
6 مقام ابراهیم
((مقام ابراهیم )) در محلى نزدیک خانه کعبه و داراى گنبدى کوچک است که با دیواره اى از شیشه احاطه شده است .
در قرآن کریم مى فرماید:
(وَفیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ اِبْراهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ امِناً).(127)
در این آیه از مقام ابراهیم به عنوان یکى از نشانه هاى آشکار یاد کرده است . و در آیه دیگرى نماز خواندن در کنار مقام ابراهیم را مورد سفارش قرار داده و مى فرماید:
(وَاتَّخَذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهِیمَ مُصَلّى )؛(128)
یعنى : ((مقام ابراهیم را جایگاه نماز قرار دهید)).
((مقام ابراهیم )) سنگ سیاه رنگى است که رد پاى حضرت ابراهیم علیه السّلام در آن نمایان است . این مقام در زمان حضرت ابراهیم علیه السّلام متصل به دیوار کعبه بود و پس از ایشان که مردم براى طواف پیرامون کعبه ازدحام مى کردند، آن را به این مکان کنونى انتقال دادند، و حضرت رسول اکرم اسلام صلّى اللّه علیه و آله دوباره آن را به مکان اصلى برگردانید، ولى در زمان خلیفه اوّل ابتداى خلافت خلیفه دوّم ، به مکان کنونى برگردانیده شد.(129)
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: ((وقتى خداوند به حضرت ابراهیم علیه السّلام وحى کرد: (اءذّن فی النّاس بالحج )، آن حضرت این سنگى را که اکنون اثر دوپایآن بزرگوار بر آن نمایان هست و مقام ابراهیم نام دارد، برداشت و در کنار خانه کعبه متصل به آن گذاشت و سپس روى آن رفته و با صداى بلند آنچه را خداوند امر کرده بود به گوش دیگران رسانید. وقتى حضرت ابراهیم علیه السّلام صحبت مى کرد و پیام خدا را به دیگران مى رسانید، این سنگ که زیر پاى او بود، نتوانست او را تحمل کند و پاهاى آن بزرگوار در سنگ فرو رفت و ابراهیم علیه السّلام پاهاى خود را از سنگ جدا کرد…)).(130)
7 چاه زمزم
وقتى حضرت ابراهیم علیه السّلام هاجر و اسماعیل را در بیابان خشک و سوزان مکّه به امر خداوند رها کرد و نزد ساره بازگشت ، ذخیره آب آنان تمام شد و هر لحظه بر اثر شدت گرما و تشنگى ، سختى هاجر و طفل شیرخوارش ، بیشتر مى گشت ، هاجر چند بار فاصله بین کوه صفا و مروه را براى جستجوى آب ، پیمود در آخرین بار که هاجر براى دیدن اسماعیل آمد، اسماعیل با پاهاى کوچک خود زمین را گود مى کرد، در این هنگام به امر خداوند از زیر پاى اسماعیل چشمه اى جوشید و نام آن ((چشمه زمزم )) است .
((چاه زمزم ))، در طول تاریخ ، بارها بر اثر حوادث ، خراب شده و دوباره آن را مرمّت کرده اند. نامهاى این چاه ، علاوه بر ((چاه زمزم )) عبارتند از: ((رکضة جبرائیل ، حفیرة اسماعیل ، حفیرة عبدالمطلب ، برّه ، المضمونه ، الرداء، شبعه ، طعام ، مطعم و شفاء شقم )).(131)
آشامیدن ((آب زمزم )) بعد از نماز طواف ، مستحب است و سرّ آن را بعداً ذکر خواهیم کرد.
آب زمرم ، بسیار مورد توجه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بوده است . و گاهى در مدینه آب زمزم را درخواست مى فرمودند.
امام صادق علیه السّلام از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت کرده است که آن حضرت فرموده است :
((ماء زمزم شفاء لما شرب له ))(132)
یعنى : ((آب زمزم براى هر کسى که آن را بیاشامد، شفاست )).
روایت شده است که وقتى از آب زمزم نوشیدى ، بگو: ((اَلَّلهُمَّ اْجعَلْهُ نافِعاً وَرِزقْاًواسِعاً وَشِفاءً مِنْ کُلِّ راءٍ وَسُقْمٍ)).(133)
چگونه وارد مسجدالحرام شویم ؟
وارد شدن به مسجدالحرام ، آداب ویژه اى را مى طلبد. امام صادق علیه السّلام پیرامون آداب وارد شدن به مسجدالحرام فرموده است : ((هرگاه خواستى به مسجدالحرام وارد شوى پابرهنه و با آرامش و متانت و خشوع وارد آن شوید)).(134)
((ابن ابى عمیر)) مى گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: ((هرکسى که با خشوع وارد مسجدالحرام شود، خداوند او را مى آمرزد))
من عرض کردم : خشوع چیست ؟
آن حضرت فرمود: ((خشوع یعنى متانت ، با غرور وارد مسجدالحرام نشوى و هرگاه به درب مسجدالحرام رسیدى ، توقّف کن و بگو: السلام علیک اءیّها النبى ورحمة اللّه وبرکاته )).(135)
انسان وقتى با وارد شدن به مسجدالحرام ، وارد منطقه امن الهى مى شود و آنجا بسیارى از نشانه هاى خداوند را مشاهده مى کند، باید خشوع کرده و در برابر عظمت خداوند فروتنى نماید.
بخش چهارم : حج و عمره
تعریف حج
((حج )) در لغت به معناى ((قصد)) است . و در اصطلاح به معناى ((انجام دادن مناسک مخصوص در ایام حج مى باشد)). ولى چنانکه قبلاً گفتیم ، هر ظاهرى را باطنى و هر صورتى را معنایى است . حج در ظاهر، انجام دادن اعمال و مناسک مخصوصى است که در شرع مقدس اسلام مشخص شده است . اما در واقع و باطن ، بریدن از خلق و روى آوردن به حق است .
((حج )) یعنى نزدیک شدن به خدا و دور شدن از غیر او. انسان با رفتن به حج ، با نشانه ها و جایگاههاى معنوى و ملکوتى ، ماءنوس مى شود و از مظاهر دنیوى و اهل و عیال و خانه و زندگى فاصله مى گیرد. و در واقع حج ، رهبانیت مشروع است ؛ زیرا راهب شدن و ترک زن و فرزند و مال کردن ، اگرچه در اسلام مورد مذّمت واقع شده است ولکن ترک وطن و اهل و عیال و غیر اینها براى انجام حج ، مشروع مى باشد. از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله وایت شده است که آن حضرت به ((ابن امّ عبد)) فرمود:
((اءتَدْرِى مارَهْبانِیَّةُ اُمَّتى ؟))
یعنى : ((آیا مى دانى رهبانیت امت من ، چیست ؟)).
او گفت : خدا و رسولش بهتر مى داند.
رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((الهِجْرَةُ وَالجَهادُ وَالصَّلاةُ وَالصُّوْمُ وَالحَجُّ وَالعُمْرَةُ)).(136)
((حج )) فرار از غیر خدا به سوى خداوند است . امام باقر در تفسیر آیه : (فَفَرُّوا اِلَى اللّه اِنّى لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ)(137)
مى فرماید: یعنى : ((مردم به حج بروند)).(138)
((حج ))، نزد سالک الى اللّه ، منزلى از منازل قرب و وصول است . او با ظاهر به باطن و با پوسته به درون نظر دارد، و شریعت و انجام تکلیفهاى الهى را راهى براى رسیدن به حقیقت مى بیند.
در واقع ، حج راه رستگارى و سعادت است و هر کسى حج را آن گونه که واقعیت و حقیقت آن مى طلبد، انجام دهد، رستگار شده است . و شاید علت نامگذارى حج این باشد که این اعمال و مناسک ، راهنماى انسان به خدا و رستگارى مى باشد. از امام باقرعلیه السّلام ؤ ال شد: چرا حج را حج نامیده اند؟ امام باقرعلیه السّلام فرمود:
((حَجَّ فَلانٌ اءیْ اءَفْلَحَ فَلانٌ))(139)
یعنى : ((فلانى حج کرد؛ یعنى رستگار شد)).
حج ، پذیرش عملى دعوت خداوند است . على بن ابراهیم قمى در تفسیر آیه :
(اءَذِّنْ فی النّاسِ بِالحَجِّ یَاءْتُوکَ رِجالاً وَعلى کُلِّ ضامِرٍ یَاءْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ)،(140)
روایتى را نقل نموده و مى گوید: ((وقتى حضرت ابراهیم علیه السّلام ساختمان خانه کعبه را تمام کرد، خداوند به او امر کرد تا مردم را به حج دعوت کند. حضرت ابراهیم علیه السّلام فرمود: پروردگارا! صداى من به همه مردم نمى رسد.
خداوند فرمود: تو بانگ بزن و مردم را دعوت کن ، رساندن آن به مردم با ماست .
حضرت ابراهیم علیه السّلام بالاى ((مقام ))(141) که آن زمان به خانه کعبه متصل بود، رفت ، مقام را بالا برد تا از کوهها بلندتر شود. در بالاى مقام ، انگشتانش را در گوشهایش کرد و به سمت شرق و غرب با صداى بلند گفت :
اى مردم ! خداوند حج را بر شما واجب کرده است ، سپس دعوت پروردگارتان را اجابت کنید.
تمام انسانها این ندا را شنیده و تمام کسانى که در دریاها یا مشرق و مغرب و یا گوشه اى از زمین بودند و تمام کسانى که هنوز متولد نشده و در صُلب مردان یا رحم زنان بودند، این دعوت را اجابت نموده و گفتند: لبیّک ! الّلهم لبّیک !))(142)
پس در آن زمان تمام بندگان خدا دعوت خداوند را با سخن و کلام پذیرفتند و اکنون که به حج مى روند، سخن و کلامشان را با عمل ، همراه نموده و به میهمانى خداوند مى روند.
طلب نمودن حج از خداوند
حج با معنا را فقط باید از خداوند بارى تعالى طلب کرد؛ زیرا انسان اگرچه به میهمانى خداوند دعوت شده است ، ولى حضور در این میهمانى ، اسباب ویژه اى مى طلبد و آن اسباب را نیز باید از خداوند بخواهیم تا فراهم سازد.
البته منظور ما حج واقعى است که انسان با انجام آن مرحله اى از مراحل کمال را پیموده و به منزلى از منازل قرب و وصول الى اللّه رسیده است . این حج ، توفیق الهى مى خواهد و باید دعا کرد تا خداوند آن را به ما موهبت کند.
راوى مى گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم : من چند چیز به خداوند بدهکار هستم در حالى که زن و فرزند دارم و نمى توانم عمل حج را انجام دهم ، براى من دعایى بیاموز تا با خواندن آن از عهده بدهکاریهایم برآیم . امام صادق علیه السّلام فرمود: بعد از هر نمازى بگو:
((اَلَّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِمُحَمَّدٍ وَاقْضِ عَنّى دَیْنَ الدُّنْیا وَدَیْنَ الا خِرَةِ)).
عرض کردم : دَیْن دنیا را مى دانم چیست ، ولى دَین آخرت چیست ؟ امام علیه السّلام فرمود: ((دَین آخرت حج است )).(143)
دَین دنیا همین بدهى و قرضهاى دنیوى است ، ولى دین آخرت ، حج است . پس حج مربوط به آخرت است و چنانکه خواهد آمد، فلسفه وجوب حج ، بهره ورى از نعمات معنوى و الطاف خفیّه خداوند و استغفار از گناهان است . حج ، قصد به سوى خدا و چشم پوشى از غیر خداوند است . با رفتن به حج براى کسب عنوان ((حاجى )) و یا براى تجارت و بهره ورى از مظاهر دنیوى ، دَیْن آخرت پرداخت نخواهد شد.
اءبوبصیر به امام باقرعلیه السّلام عرض کرد: در حج امساق چقدر حاجى زیاد و ناله ها بلند است !
امام باقرعلیه السّلام فرمود: ((بلکه چقدر ناله ها زیاد و حاجى کم است ! آیا مى خواهى به حقیقت و راستى آنچه گفتیم آگاه شده و با چشمانت ببینى ؟)).
امام باقرعلیه السّلام با دست خویش ، چشمان ابوبصیر را مسح کرد و دعایى خواند پرده حجاب از پیش روى او برداشته شد. سپس به ابوبصیر فرمود: ((چشمانت را باز کن و به حاجیها نگاه کن )).
ابوبصیر نگاه کرد، دید اکثر مردم به شکل میمون و خوک مى باشند و اما عده دیگرى که مؤ من هستند مانند ستاره اى درخشان در آسمانى تاریکند که میان آنان مى درخشند.
ابوبصیر عرض کرد: مولاى من ! راست گفتى ، چقدر حاجى کم و ناله ها زیاد است )).(144)
باید از خداوند بخواهیم تا حج واقعى را به ما موهبت کند و نام ما را در دفتر حجبج ثبت نماید و از دفتر ضحجیج محو کند.
اینجاست که مى فهمیم از حج ظاهرى تا حج واقعى ، فاصله بسیار است و چه بسیار کسانى که به ظاهر اعمال و مناسک حج را انجام مى دهند و بعد خواهند فهمید که نامشان در دفتر حج ثبت نشده است . و چه بسیار کسانى که بارها حج مى روند، ولى از فیض حج و نایل شدن به سرمنزل حقیقت و استفاده بردن از چنین موقعیت مهمّى ، محروم هستند، لذا باید دعا نموده و بگوییم : پروردگارا! آنگاه حج و زیارت خانه ات را به ما موهبت فرما که بتوانیم از فیض و برکت آن بهره برده و با انجام مناسک آن ، قدمى به سوى تو برداریم .
حج واقعى را باید از خدا خواست و تنها با استطاعت مالى و بدنى ، انجام حج معنوى میسّر نخواهد شد، لذا ائمه اطهارعلیهم السّلام همواره سفارش مى کنند که براى رفتن به حج ، باید از امور معنوى و الهى کمک گرفت . چه بسیار کسانى هستند که بر قلّه هاى ثروت ، نشسته اند ولیکن موفق به انجام حج واقعى نمى شوند.
در بعضى روایات سفارش شده است که براى موفق شدن به انجام حج واقعى و رفتن به زیارت خانه خدا، ((سوره حج )) را هر سه روز، یک بار و سوره ((عمّ یتساءلون )) را در هر روز بخوانید.(145) کسى که به حج مى رود، دعوت شده خداوند است ، پس او به میهمانى مى رود و خداوند، میزبان اوست ، تا میزبان اجازه ورود ندهد، رفتن به میهمانى ممکن نیست . میزبان ، میهمانان خود را مى شناسد، و مى داند از چه طبقه و با چه ویژگیهایى هستند، پس باید کسى که به میهمانى مى رود، آن ویژگهاى میهمان خداوند را داشته باشیم و به دست آوردن این ویژگیها جز از طریق دعا و رعایت دستورات ائمه اطهارعلیهم السّلام مکن نیست . چنانچه انسان به میهمانى کسى برود، غالباً میزبان به میهمانانش مى گوید: باز هم تشریف بیاورید. و اگر میهمان از او بخواهد که دوباره بتواند به این مهمانى بیاید، قطعاً میزبان نیز قبول مى کند. ما باید رفتن به میهمانى خدا را وقتى بخواهیم که میهمان او هستیم ؛ مثلاً در ماه مبارک رمضان که سفره رحمت خداوند براى ما گسترده شده است ، از او بخواهیم که حج را نصیب ما گرداند. و لذا امام صادق و امام باقرعلیهماالسّلام فرموده اند: در ماه مبارک رمضان ، بعد از هر نماز، این دعا را بخوانید:
((اَلَّلهُمَّ! ارْزُقنْى حَجَّ بَیْتِکَ الحَرامِ، فى عامی هذا وَفى کُلِّ عامٍ مااَبْقَیْتَنى فى یُسْرٍ مِنْکَ وَعافِیَةِ وَسِعَةِ رِزْقٍ وَلاتُخْلِنى مِنْ تِلْکَ المَواقِفِ الکَریمَةِ وَالمَشاهِدِ الشَّریفَةِ وَزِیارَةِ قَبْرِ لَبیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَالِدِ وَفى جَمیعِ حَوائِجِ الدُّنیا وَالا خِرَةِ فَکُنْ لى .
اَلَّلهُمَّ! اِنّى اَسْئَلُکَ فیها تَقضى وَتُقَدِّرُ مِنَ الاَمْرِ المَحْتُومِ فى لَیْلَةِ القَدْرِ مِنَ القَضاءِ الَّذِى لایُردُّ وَلایُبَدَّلُ اءَنْ تَکْتُبَنى مِنْ حُجّاجِ بَیْتِکَ الحَرامِ المَبْرُورِ حَجُّهُمْ المَشْکُورِ سَغیُهُمْ المَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ المُکَفَّرِ عَنْهُمْ سَیِّئاتُهُمْ وَاْجْعَلْ فیما تَقضى وَتُقَدِّرُ اءَنْ تُطیلَ عُمرى وفى طاعَتِکَ وَتُوَسِّعَ عَلَىَّ رِزْقى وَتُؤَدِّىَ عَنّى اَمانَتى وَدَیْنى امِینَ رَبِّ العالَمین )).
فلسفه تشریع حج
در قرآن کریم : (للّه عَلَى النّاسِ حَجُّ البَیْتِ مَنْ إ سْتَکاعَ إ لَیْهِ سَبیلاً)(146)
یعنى : ((براى خداوند است بر مردم که آن خانه را زیارت کنند، هر که تواند به آن راهى ببرد)).
پس خداوند حج را بر همه کسانى که استطاعت و توان رفتن به آن را دارند، واجب نموده است و در این مطلب ، هیچ شک و شبهه اى وجود ندارد. نکته مهم و قابل بررسى ، فلسفه تشریع حج است ؛ زیرا خداوند بارى تعالى حکیم است و هیچ فعلى از افعال او بدون حکمت نیست . پس تشریع حج نیز بدون فلسفعه و حکمت نمى باشد. درباره فلسفه تشریع حج چند مطلب قابل توجه است :
الف حج ، عبودیت است
فلسفه خلقت بشر عبادت و شناخت خداوند بارى تعالى و رسیدن به کمال مطلوب است :
(مَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَالاِنْسَ اِلاّ لَیَعْبُدُونِ).(147)
یعنى : ((جن و انسانها را نیافریدم جز براى اینکه من را عبادت کنند)).
حج ، یک نوع از انواع عبودیت و نمونه اى از نمونه هاى کامل آن است . پس یکى از حکمتهاى تشریع حج ، عبادت سات که فلسفه خلقت بشر مى باشد. در روایتى از امام صادق و امام باقرعلیهماالسّلام نقل شده است :
((اَحَبَّ اللّه تَبارَکَ وَتَعالى اءَنْ یُعْبَدَ بِتِلْکَ العِبادَة فَخَلَقَ اللّه البَیْتَ فی الاَرْضِ وَجَعَلَ عَلى العِبادِ الطَّوافَ حَوْلَهُ وَخَلَقَ البَیْتَ المَعْمُورَ فى السَّماءِ یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ اءَلف مَلَکٍ لایَعُودُنَ إ لَیْهِ اِلى یَوْمِ القِیامَةِ))(148)
یعنى : ((خداوند دوست داشت او را اینگونه عبادت کنند، لذا خانه کعبه را در زمین آفرید و بر بندگانش طواف پیرامون آن را واجب نمود. و بیت المعمور را در آسمان آفرید که هر روز هفتاد هزار ملائکه بر آن وارد مى شوند و تا روز قیامت از حالت طواف پیرامون آن ، بیرون نمى روند)).
حج را خداوند واجب کردچون نمونه کامل عبودیت و تسلیم است .
ب حج ، عفو گناهکاران است
انسان هر لحظه در خطر است و هر زمان ممکن است مغلوب وسوسه شیطان قرارگیرد، لذا خداوند به انسان فرصتهاى مناسبى داده است تا بتواند به درگاه خداوند توبه نموده و طلب بخشش کند. در بین شب و روزها، شب و روز جمعه را و در بین ماهها، ماه مبارک رمضان را و در بین سالها و طول عمر، سفر به حج را قرار داد تا بندگانش چنانچه گول شیطان را خورده و مغلوب همواى نفس واقع شدند، به درگاه خداوند پناه آورده و طلب بخشش کنند.
امیرالمؤ منین علیه السّلام در وصف حج و عمره مى فرماید:
((وَیَرْخَضانِ الذَّنْبَ))؛(149) یعنى : ((حج و عمره ، گناه را پاک مى سازد)).
ج حج ، نشانه عظمت خداوند است
انسان وقتى به سفر حج مى رود با نشانه هاى عظیم خداوند بیشتر آشنا مى شود. و همین امر باعث مى شود که بندگان خدا بیش از پیش در برابر عظمت خداوند تواضع نمایند. امیرالمؤ منین على علیه السّلام مى فرماید:
((جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ))(150)
یعنى : ((خداوند حج را نشانه اى براى تواضع مردم در برابر عظمت خداوند قرار داد)).
د حج ، آزمون انسانهاست
در بعضى روایات ، فلسفه تشریع حج را آزمایش بندگان خدا معرفى کرده اند. خداوند با تشریع حج ، پایبندى انسانها را به امر خودش مى آزماید. حضور در این سرزمین گرم و پوشیدن لباس مخصوص و استفاده نکردن از سایه بان و ترک شکار و نزدیکى با همسر و دهها چیز دیگر، همه براى امتحان و آزمایش است . امام صادق علیه السّلام ى فرماید:
((هذا بَیْتٌ اِسْتَعْبَدَ اللّه تَعالى بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ بِهِ طاعَتَهُمْ فى اِتْیانِهِ)).(151)
یعنى : ((خانه کعبه ، خانه اى است که خداوند از بندگانش خواسته است تا نزد آن آمده و خدا را عبادت کنند. و مى خواهد با این عمل ، آنان را در انجام وظایف و طاعات ، آزمایش کند)).
ه – حج ، تجدید خاطره رسولخدا است
وقتى انسان به حج مى رود و وارد مکه و مدینه مى شود، نزول جبرئیل و فرشتگان بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فداکاریها و پیکارهاى مسلمانان ، بناى مکه توسط حضرت ابراهیم و اسماعیل ، اسلام آوردن على علیه السّلام و خدیجه علیه السّلام مقاومت مسلمانان در شعب ابى طالب و صدها واقعه و جریانات معنوى را در ذهن خود مجسم مى سازد. و این امر باعث مى شود تمام آن جریانات در طول تاریخ زنده بماند. و زنده ماندن این جریانات باعث تقویت اسلام و مسلمین مى شود. پس یکى از حکمتهاى تشریع حج در اسلام تجدید خاطره دوران رسول خدا است . امام صادق علیه السّلام نیز درباره علت و فلسفه تشریع حج مى فرماید:
(وَلِتُعْرَفُ آثارٍ رَسُولِ اللّه صلّى اللّه علیه و آله وَتُعْرَفُ اَخْبارُهُ وَیُذَکَرُ وَلایُنْسى )).(152)
یعنى : ((حج تشریع شده است تا آثار رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و اخبار او شناخته و یادآورى شود و فراموش نگردد)).
و حج ، تقویت دین اسلام است
حج پایگاه عظیم مسلمانان است . و حضور یکپارچه مسلمانان از سراسر دنیا موجب تقویت دین مى شود. مسلمانان در موسم حج ، پیروى از آیین اسلام و پایبندى به احکام الهى را به نمایش مى گذارند و قدرت و توانایى خویش را به سایر ملّتها معرفى مى کنند.
امیرالمؤ منین على علیه السّلام مى فرماید:
((وَالحَجَّ تَقْوِیَةٌ لِلدّینِ))(153)
یعنى : حج تقویت دین اسلام است )).
و فاطمه زهرا3 نیز مى فرماید:
((وَالحَجُّ تَشْییداً لِلدّینِ))(154)
یعنى : ((حج ، نمایش و اقامه دین است )).
پس فلسفه تشریع حج این است که مسلمانان با حضور گسترده خویش در مراسم حج ، قدرت واقعى خویش و قوّت دین را در معرض نمایش بگذارند، لذا مراسم حج هرچه باشکوه و عظمت بیشترى برگزار شود، بهتر است .
ز حج ، پایگاه تبلیغات احکام اسلام است
در حج ، مردم از همه نقاط جهان شرکت مى کنند، لذا بهترین پایگاه براى تبلیغ و تعلیم احکام شرع مقدس اسلام است . و یکى از حکمتهاى مهم تشریع حج این است که در این موسم ، کسانى که نسبت به مسایل اسلام و احکام شرع ، کمتر آشنا هستند، از کسانى که آنها را مى دانند، بیاموزند و پس از مراجعت به کشور و شهر خود نیز آنچه را یاد گرفته اند، نشر داده و به دیگران تعلیم دهند.
امیرالمؤ منین علیه السّلام در نامه اى به ((قُثَمْ بن عباس )) که از جانب آن بزرگوار بر مکه حکمفرما بود، مى فرماید:
((فَاءَقِمْ لِلنّاسِ الحَجَّ وَذَکِّرهُمْ بِاَیّامِ اللّه وَاجْلِسْ لَهُمْ العَصْرَینِ فَاءَفْتِ المُسْتَفْتى وَعَلِّمِ الجاهِلَ وَذِاکِرِ العالِمَ…))(155)
یعنى : ((با مردم ، حج را بر پا دار و آنان را به روزهاى خدا یادآورى کن ، در صبح و عصر با آنان بنشین و به کسانى که از تو حکمى از احکام دین را پرسیدند، پاسخ بده و نادان را بیاموز و با دانا گفتگو کن …)).
((فضل بن شاذان )) نیز از امام رضاعلیه السّلام نقل مى کند که آن حضرت راجع به فلسفه تشریع حج فرمود:
((… مَعَ مافیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَنَقْلِ اَخْبارِ الاَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلامِ إِلى کُلِّ صُقْعٍ وَناحِیَةِ، کَما قالَ اللّه تَعالى : فَلَوْلا نَفَرٌ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لَیَتَفَقَّهُوا فى الدّینِ وَلِیَنْذُرُوا قَوْمَهُمْ إ ذا رَجَعُوا اِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون …)).(156) (157)
علما و اندیشمندان اسلامى باید از این فرصت استثنایى استفاده کنند و مردم مسلمان را با مسایل اجتماعى ، معنوى ، اقتصادى و سیاسى اسلام آشنا نمایند. باید مردم مسلمان را با سیره رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و ائمه اطهارعلیهماالسّلام آشنا سازند. باید آنان را نسبت به گرفتاریهاى مسلمین و نقشه هاى شوم دشمنان اسلام آگاه نمایند. در این زمینه توصیه مى کنم برادران و خواهران گرامى ، پیام عرفانى و سیاسى حضرت امام خمینى (ره ) به کسانى که به حج مشرّف شده اند را مطالعه نمایند. در خرازى از این پیام آمده است :
((روحانیون و مسؤ ولین محترم کاروانها و حج با توجه به مسؤ ولیت خطیرى که در اداره و توجیه زایران محترم پذیرفته اند و با درنظر گرفتن شرایط استثنایى کشور جمهورى اسلامى ایران باید تمام همّت و تلاش خود را در برگزارى صحیح و منظم حج به کار گیرند و با سعه صدر و به دور از هر گونه توقع و منّتى زایران محترم بیت اللّه را در آموزش و تعلیم مناسک و مسائل حج همراهى نمایند و متناسب با حضور قشرهاى مختلف اعم از بى سواد و باسواد براى آنان برنامه ریزى کنند و از نقش سازنده خود و تاءثیر بزرگى که حج براى همیشه در سرنوشت انسان مى گذارد، غافل نشوند، چرا که در آن فضا و شرایط معنوى ، همه دلها براى تحول و پذیرفتن حق آماده است …)).(158)
در این موسم ، مى توان مسایل مهم اسلام را به مسلمانان جهان رسانید. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله ارها در موسم حج خطبه هاى طولانى براى مردم خواند، در ((صفا و منى )) بارها مردم را با مسایل اسلام آشنا مى کرد و در روز غدیر، پیام مهم سیاسى الهى را براى مردم ابلاغ نمود.
ح حج ، نمونه اجتماع و وحدت مسلمین است
در موسم حجّ از همه اقشار و گروهها و ملتهاى مسلمان حضور دارند. همه آنان با هم لبّیک مى گویند و مناسک حج را انجام مى دهند. در حج مسلمانان با همدیگر آشنا مى شوند و گرفتاریها و نیازهاى همدیگر را مطرح مى کنند و منافع عمومى مسلمانان را بررسى مى نمایند و در نتیجه ، وحدت و همبستگى آنان بیشتر مى شود. در قرآن کریم مى فرماید:
(وَاءذِّنْ فى النّاسِ بِالحَجِّ یَاءتُوکُ رِجالاً وَعَلى کُلِّ ضامِرٍ یَاءتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ لَیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اِسْمَ اللّه فى اَیّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى مارَزَقَهُمْ مِنْ بَهیمَةِ الا نْعامِ، فَکُلُوا مِنْها وَاطْعمُوا البائِسَ الفَقیرَ).(159)
از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: چرا خداوند بندگان را مکلّف به انجام حج و طواف خانه کعبه گردانید؟ آن حضرت علیه السّلام فرمود:
((… فَجَعَلَ فیهِ الاِجْتِماعَ مِنَ المَشْرِقَ وَالمَغْرِبِ لِیَتَعارَفُوا وَلِیَتَرَبَّح کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ اِلى بَلَدٍ…))(160)
یعنى : ((در حج ، مسلمانان از مشرق و مغرب در یک مکان اجتماع مى کنند و همدیکر را مى شناسند و هر گروهى از آنان از راه تجارت سود مى برند)).
حج واجب و فلسفه وجوب آن
((حج )) یا واجب است و یا مستحب . و حج واجب چند صورت دارد:
1 ((حجة الاسلام )).
و این حج را خداوند بر همه کسانى که استطاعت داشته باشند، واجب کرده است . (وَللّه عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیْتِ مَنْ اِسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً).(161)
2 ((حج استیجارى )).
3 ((حجى که به نذر و قسم و غیر اینها بر انسان واجب مى شود)).
((حجة الاسلام )) در تمام عمر، فقط یکبار واجب است . ((ابن عباس )) مى گوید: ((وقتى رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مشغول خواندن خطبه اى پیرامون حج بود، اءقرع بن حابس نزد آن حضرت رفت و عرض کرد: آیا در هر سال باید حج برویم ؟ رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرمود: خیر…)).(162)
حجة الاسلام و تنها یکبار در تمام عمر واجب است ، و چنانچه انسان مستطیع باشد، مستحب است ، تکرار شود. و سرّ این مطلب روشن است ؛ زیرا خداوند، رحمان و رحیم است و همواره در تکلیف بندگانش آسانترین آن را واجب کرده است . علاوه بر اینکه دین اسلام دین رحمتاست و هیچ گونه مشقت و سختى را بر امّت اسلام تحمیل نمى کند. و خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(یُریدُ اللّه بِکُمْ الیُسْرَ وَلایُریدُ بِکُمُ العُسْرَ)(163)
یعنى : ((خداوند، براى شما آسمانى را مى خواهد نه سختى را)).
لذا در مسافرت روزه را برداشت و رکعتهاى نماز را کمتر کرده است . و حج نیز در تمام عمر فقط یکبار واجب شده است تا مسلمانان گرفتار عُسر و حرج نشوند. اگر حج در هر سال واجب بود، بندگان خدا قادر به انجام آن نبودند و لازم مى آمد خداوند متعال انسانها را به بیشتر از میزان توانایى و استعدادشان تکلیف کرده باشد، در حالى که مى فرماید:
(لایُکَلِّفُ اللّه نَفْسا اِلاّ وُسْعَها).(164)
یعنى : ((خداوند هیچ انسان را مگر به میزان توانایى و استعدادش تکلیف نمى کند)).
در روایات نیز فلسفه یکبار واجب بودن حج ، مطرح گردیده است . امام رضاعلیه السّلام نیز مى فرماید:
((اِنّما اُمِرُوا بِحَجَّةِ واحِدَةٍ لااَکْثَرُ مِنْ ذلِکَ لا نَّ اللّه وَضَعَ الفَرائِضَ عَلى اءَدْنى القُوَّةِ))(165)
یعنى : ((بر مسلمانان یک حج واجب شده است ؛ زیرا خداوند واجبات را با توجه به پایین ترین نیرو، وضع کرده است )).
سفر به حج
رفتن به حج ، ثواب ویژه اى دارد، کسى که به حج مى رود خداوند بهشت را به او وعده داده است . رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
((الحَجَّةُ ثَوابُها الجَنَّةُ))؛(166)
((یعنى : ثواب حج بهشت است )).
و از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((الحَجُّ وَالعُمْرَةُ سُوقانِ مِنْ اءَسْواقِ الا خِرَةِ وَالعامِلُ بِهِما فى جَوارِ اللّه ، اِنْ اءَدَرَکَ مایَاءْمُلُ غَفَرَاللّه لَهُ وَاِنْ قَصَرَ بِهِ اءَجَلُهُ وَقَعَ اءَجْرُهُ عَلَى اللّه )).(167)
یعنى : ((حج و عمره دو بازار از بازارهاى آخرت است . هر کسى که در این دو بازار کار کند در حمایت خداوند است . اگر آنچه را خواسته بود به دست آورد، خداوند او را مى آمرزد و اگر عمر او کوتاه بود و نتواند آنچه را خواسته بود به دست آورد، خداوند پاداشش را مى دهد)).
در بعضى روایات وارد شده است : ((با هر قدم که زایر خانه خدا برمى دارد، براى او یک ثواب نوشته مى شود و یک گناه از او کم مى گردد)).(168)
در شرع مقدس اسلام وارد شده است : ((مستحب است کسى که مى خواهد به زیارت خانه خدا برود، رفتن پیاده را بر رفتن سواه ترجیح دهد و رفتن با پاى برهنه را بر رفتن با کفش برگزیند)).
از امام صادق علیه السّلام با سندهاى مختلف نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((ماعُبِدَ اللّه بِشَی ءٍ اءَفْضَلُ مِنَ المَشیِ إِلى بَیْتِهِ))(169)
یعنى : ((خداوند به چیزى بهتر از پیاده رفتن به خانه اش ، عبادت نشده است )).
و از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله روایت شده است :
((مَنْ حَجَّ بَیْتَ اللّه ماشِیاً کَتَبَ اللّه لَهُ سَبْعَةَ آلاف حَسَنَةٍ مِنْ حَسَناتِ الحَرَمِ. قیلَ: یا رسُولَ اللّه وَماحَسَناتُ الحَرَمِ؟ قالَ: حَسَنَةُ اءَلْفِ اءَلْفِ حَسَنَةٍ))(170)
یعنى : ((هرکسى که پیاده به خانه خدا برود، خداوند هفت هزار خیرات از خیراتهاى حرم را براى او مى نویسد. از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله پرسیدند: خیراتهاى حرم چیست ؟ فرمود: خیرات هزار هزار خیرات )).
و نقل شده است که : ((هر گاه امام حسن علیه السّلام به حج مى رفت ، پیاده و گاه پا برهنه بود)).(171)
نکته قابل توجه این است که چرا و به چه علت پیاده رفتن به حج بهتر از سواره رفتن و پابرهنه رفتن ، بهتر از با کفش رفتن است ؟ و به عبارت دیگر: فلسفه و سرّ این مطلب چیست ؟
به نظر مى رسد انسان در این سفر به دیار معشوق مى رودو رسیدن به معشوق هرچه مشکلاتش بیشتر باشد، بیشتر نیز است . علاوه بر اینکه پیاده رفتن و یا پابرهنه رفتن نزد کسى ، علامت خضوع و فروتنى در برابر آن کس مى باشد. و عبادت خداوند هر اندازه از خضوع و فروتنى بیشترى برخوردار باشد، به حقیقت عبودیت نزدیکتر است .
در سه مورد، سواره رفتن به حج بهتر از پیاده رفتن است :
1 در صورتى که پیاده رفتن به حج موجب شود انسان در انجام مناسک حج و عبادت خدا ضعیف و ناتوان گردد، سواره رفتن بهتر است .(172)
2 در صورتى که انسان در ناز و نعمت باشد و تنها به خاطر اینکه کمتر خرج کند، پیاده به حج برود سواره رفتن بهتر است .(173)
3 اگر پیاده رفتن به حج سبب شود که انسان در رفتن به مکه از دیگران عقب بماند، سواره رفتن بهتر است .(174)
فلسفه این احکام با کمى دقت روشن مى شود:
اما در صورت اول ، سواره رفتن به حج بهتر است ؛ زریا رفتن به حج و پیمودن مسافت ، از مقدمات حج است و فى نفسه مطلوب نمى باشد، ولى خود حج یک عمل واجب و مستقلى است و فى نفسه مطلوب مى باشد. پس باید مقدمه را طورى انجام داد که به ذى المقدّمه نقصى وارد نگردد.
و اما در صورت دوّم نیز سواره رفتن بهتر است ، زیرا در چنین پیاده روى قصد قربت نشده است و تنها ثمره آن تحمّل مشقّت است ، پس چه بهتر که انسان سواره به حج برود و بدون احساس خستگى ، مشغول دعا و عبادت شود.
و اما در صورت سوم نیز بهتر است انسان سواره به حج برود؛ زیرا هر اندازه در مکّه بیشتر حضور داشته باشد از فیض و برکات آن بهتر مى تواند استفاده کند. واللّه العالم .
حج از ارکان دین اسلام است
حج از ارکان و ستونهاى دین اسلام است ، لذا اسلام و مسلمانى بدون حج تحقق پیدا نمى کند و اگر کسى بتواند به حج برود و از انجام آن سرپیچى کند، یکى از ارکان اسلام را ترک کرده است . امام باقرعلیه السّلام مى فرماید:
((بُنِىَ الاِسْلامُ عَلى خَمْسٍ: عَلىَ الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّوْمِ وَالحَجِّ والوِلایَةِ وَلَمْ یُنادَ بِشَی ءٍ کَما نُودِىَ بِالوِلایَةِ)).(175)
یعنى : ((اسلام بر پنج پایه استوار شده است : نماز، زکات ، روزه ، حج و ولایت و آنطور که براى ولایت سفارش شده است ، براى هیچ چیزى سفارش نشده است )).
حج ، جهاد ضعفاست
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرموده است :
((اَلْحَجُّ جَهادُ الضُّعَفاءِ))(176)
یعنى : ((حج جهاد ضعفاست )).
سپس امام صادق علیه السّلام دستش را روى سینه اش گذاشت و فرمود: ((ضعفا ما هستیم ، ضعفا ما هستیم )).
امام موسى کاظم علیه السّلام نیز مى فرماید:
((اَلْحَجُّ جَهادُ الضُّعَفاءِ وَهُمْ شیعَتِنا))(177)
یعنى : ((حج جهاد ضعفاست و ضعفا، شیعه ما هستند)).
از این روایات استفاده مى شود که پیکار با دشمنان دین به دو صورت ممکن است :
1- پیکار و مبارزه با سلاحهاى جنگى در میدان نبرد: اینگونه پیکار، شرایط ویژه اى دارد. باید انسان قدرت سلاح به دست گرفتن را داشته باشد، تشکّل و حکومت در دست او باشد، سربازان و جنگجویان در اختیار او باشند.
2- پیکار و مبارزه با سلاح تبلیغات : در این گونه پیکار نیازى به سلاح جنگى نیست ، بلکه چنانچه سلاح جنگى نبود یا حکومت در دست دیگران بود و سربازانى در اختیار ما نبود، مى توانیم با سلاح تبلیغات و نشر معارف الهى و راهنمایى مردم ، با دشمنان دین پیکار کنیم . موسم حج ، مهمترین زمان و بهترین مکان براى تبلیغ معارف الهى و تبیین حقایق قرآنى و ترویج مسایل اسلامى است ، لذا امام صادق علیه السّلام پس از نقل حدیث نبوى ((الحج جهاد الضعفا)) مى فرماید: ((ضعفا ما هستیم )).
و امام کاظم علیه السّلام نیز مى فرماید: ((ضعفا، شیعه ما هستند)).
شاید مراد این دو بزرگوار این باشد که اکنون حکومت در دست مخالفین ماست و براى پیکار و مبارزه آشکار و با سلاحهاى جنگى ، ضعیف هستیم ، لذا باید به حج برویم تا از این راه بتوانیم معارف الهى را براى دیگران بیان کنیم .
شخصى خدمت امام سجادعلیه السّلام آمد و گفت : ((شما حج را بر جهاد ترجیح دادید درحالى که خداوند عزّوجلّ فرموده است :
(اِنَّ اللّه اشْتَرى مِنَ المُؤ مِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَاءَمْوالَهُمْ بِاءَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ…).(178)
امام سجادعلیه السّلام فرمود: ادامه آیه را هم بخوان که درباره اوصاف مجاهدین فرموده است :
(التّابئُونَ العابِدُونَ الحامِدُونَ…).(179)
هرگاه چنین رزمندگانى با این اوصاف پیدا کردم ، جهاد با آنان بهتر از حج است .(180)
حج و برائت از مشرکین
خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(وَاذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلَى النّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الاَکْبَرِ اءنّ اللّه بَری ءٌ مِنَ المُشْرِکینَ وَرَسُولُهُ).(181)
یعنى : ((و این اعلامى است از خدا و پیامبرش براى مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبرش از مشرکین بیزارند)).
اینجا لازم است پیرامون دو مطلب تحقیق کنیم :
1- معناى حج اکبر و اصغر.
2- فریاد برائت از مشرکین .
معناى حج اکبر و حج اصغر
مفسّران قرآن در تفسیر جمله (یوم الحج الاکبر) اختلاف کرده اند. درباره ((حج اصغر)) گفته اند: حج اصغر، عمره است . ولى درباره حج اکبر آرا و نظریات گوناگونى وجود دارد، مهمترین آنها سه نظریه است :
1 ((روز حج اکبر))، روز عرفه است . این قول به عمر، سعیدبن مسیّب ، عطا، طاووس ، مجاهد، ابوحنیفه و ابن زبیر نسبت داده شده است .(182)
2 ((روز حج اکبر)) تمامى روزهاى حج است ، همانگونه که ((جنگ جمل ، جنگ صفین و جنگ بعاث )) را که روزها طول کشید، ((روز صفین ، روز جمل و روز بعاث )) مى نامند، اینجا نیز منظور از ((روز حج اکبر))، تمامى ایّام حج است . این نظریه به ((مجاهد و شعبه )) نسبت داده شده است .(183)
3 ((روز حج اکبر))، روز عید قربان است . این نظریه را بسیارى از محدثان و مفسران قرآن کریم برگزیده اند و روایات زیادى نیز آن را تاءیید مى کند.
فضیل بن عیاض مى گوید: ((از امام صادق علیه السّلام پیرامون حج اکبر پرسیدم که چه روزى است ؟ آن حضرت فرمود: مگر درباره حج اکبر، مطلب خاصى دارى ؟ عرض کردم : بله ، ابن عباس مى گوید: حج اکبر، روز عرفه است … امام صادق علیه السّلام فرمود: امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرموده است : حج اکبر، روز عید قربان است ، آنگاه به فرموده خداوند عزّوجّل : (فسبّحُوا فى الاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشَْدٍ)(184) استدلال کرده و مى فرمود: این چهار ماه که به مشرکین مهلت داده شد، عبارت است از بیست روز از ماه ذیحجه ، ماه محرم ، صفر و ربیع الاوّل با ده روز از ماه ربیع الا خر. و اگر حج اکبر، روز عرفه باشد، مهلت داده شده ، چهار ماه و یک روز خواهد شد)).(185)
در ادامه ، همین روایت ، فضیل بن عیاض مى گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم : معناى حج اکبر چیست ؟
آن حضرت فرمود: این روز را حج اکبر نامیده اند؛ چون در آن سال بود که مسلمانان و مشرکان اجتماع کرده و هر دو طایفه حج را انجام دادند و پس از آن سال ، هیچ مشرکى حج انجام نداد)).(186)
علاّمه طباطبایى در تفسیر المیزان نیز همین نظریه را برگزیده است و مى فرماید:
((این نظریه مورد تاءید روایاتى است که از ائمه اطهارعلیهماالسّلام رسیده و با معناى اعلان برائت ، مناسب تر، و با عقل نیز سازگار است ؛ زیرا آن روز، بزرگترین روزى بود که مسلمانان و عموم مشرکین به حج آمده و در مِنى جمع شده بودند…)).(187)
اعلان برائت از مشرکین
خداوند در قرآن مى فرماید:
(بَراءَةٌ مِنَ اللّه وِرَسُولِهِ اِلى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکینَ فَسیحُوا فى الاَرْضِ اءَرْبَعَهَ اءَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا اءَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِى اللّه وَاءَنَّ اللّه مُحْزِى الکافِرینَ وَاذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلى النّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الاَکْبَرِ اءَنَّ اللّه بَرى ءٌ مِنَ المُشْرِکینَ وَرَسُولُهُ فَإ نْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَاِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّکُمْ غَیْرَ مُعْجِزِى اللّه وَبَشِّر الَّذینَ کَفَروا بِعَذابٍ اءلیمٍ).(188)
یعنى : ((این اعلامِ بیزارى است از طرف خدا و پیامبرش به سوى مشرکانى که با آنان پیمان بسته اید. پس اى مشرکان ! چهار ماه در زمین بگردید و بدانید که شما ناتوان کننده خداوند نیستید و خدا خوارکننده کافران است . و این هشدارى است از طرف خدا و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبرش از مشرکان بیزارند، پس اگر توبه کنید براى شما بهتر است و اگر روى بگردانید، پس بدانید که شما ناتوان کننده خدا نیستید. و کسانى را که کافر شده اند، به عذابى دردناک مژده بده )).
از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود:
(وقتى رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مکّه را فتح کرد، از انجام مراسم حج توسط مشرکین جلوگیرى ننمود. یکى از سنّتهاى اعراب جاهلى در حج این بود که وقتى کسى وارد مکّه مى شد و با لباس خود طواف مى کرد، پس از طواف ، دیگر نمى بایست آن لباس را نگه داشته و از آن استفاده کند، لذا آنان پس از طواف ، لباس خود را به دیگرى صدقه مى دادند و یا از آن استفاده نمى کردند. بر این اساس ، کسى که به مکه مى آمد، لباسى را از کس دیگرى عاریه مى گرفت و پس از طواف به او برمى گرداند و اگر لباس عاریه اى پیدا نمى کرد، لباسى را کرایه مى کرد و کسى که قدرت کرایه کردن لباس را نداشت و برایش یک لباس نیز بیشتر نبود، آن را از بدن بیرون آورده و عریان طواف مى کرد. روزى زنى زیبا و خوبروى از زنان عرب ، براى طواف به مسجدالحوام آمد و از دیگران درخواست کرد لباسى را به صورت عاریه یا کرایه به او بدهند، ولى کسى به او لباس نداد. به او گفتند: اگر با لباس خود طواف کنى باید آن را صدقه بدهى ، آن زن گفت : این تنها لباس من است ، چطور آن را صدقه بدهم ؟ لذا برهنه مشغول طواف شد، مردم به تماشاى او ایستادند… پس از پایان طواف ، عده اى از او خواستگارى کردند، آن زن گفت : من شوهر دارم . سیره رسول خداصلّى اللّه علیه و آله قبل از نزول سوره برائت این بود که با هیچ کس نجنگد مگر اینکه او جنگ را شروع کند.
وقتى این آیات از اوّل سوره برائت نازل شد، پیامبر آنان را به ابابکر داده و به او امر فرمودند تا به مکه برود و آیات را در منى و روز عید قربان براى مردم بخواند. همینکه ابابکر رفت ، جبرئیلبر رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نازل شد و فرمود: یا محمد الایؤ دّى عنک الاّ رجل منک ، این پیام را باید مردى از خاندان خودت ابلاغ کند. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله امیرالمؤ منین على علیه السّلام را به دنبال ابابکر فرستاد. على علیه السّلام در منطقه ((روحاء))(189) به ابابکر رسید و آیات را از او گرفت . ابابکر خدمت رسول خداصلّى اللّه علیه و آله برگشت و گفت : آیا درباره من آیه اى نازل شده است که تصمیم خود را عوض کردى ؟ پیامبرصلّى اللّه علیه و آله فرمود: خیر، خداوند به من امر فرمود که این پیام توسط خود من یا مردى از خانواده ام ابلاغ گردد…)).(190)
درباره مفاد این پیام ، طبرسى در مجمع البیان از زیدبن نضیع نقل مى کند که او گفته است : از على علیه السّلام سؤ ال کردم : ماءموریت شما در ذیحجه چه بود؟
آن حضرت فرمود: ((من براى ابلاغ چهار چیز ماءمور شدم :
1 فقط افراد مؤ من مى توانند داخل کعبه شوند.
2 کسى حق ندارد برهنه طواف کند.
3 از این سال به بعد، هیچ کافرى حق ندارد با افراد مؤ من در مسجدالحرام اجتماع کند.
4 اگر بین پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و کسانى از مردم ، پیمانى هست که زمان آن مشخص است ، آن پیمان تا آن زمان باقى است و اگر بین پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و کسانى از مردم پیمانى نیست تا زمان باقى مانده از ماههاى حرام (چهار ماه ) فرصت دارد)).(191)
نکته اوّل : علّت اینکه پیامبرصلّى اللّه علیه و آله على علیه السّلام را براى ابلاغ این پیام ماءمور کرد، فقط دستور خداوند بارى تعالى بود. و این از فضایل بزرگ امیرالمؤ منین على علیه السّلام است . پیام خداوند بخصوص چنین پیام مهمى را فقط خود رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله یا کسى که در مقام و قرب الهى نزدیک به او باشد، مى تواند ابلاغ کند.
و جاى تاءسف است که عده اى از مفسرین اهل سنت براى انکار این فضیلت مهم ، از ظاهر کلام اینکه رسول خداصلّى اللّه علیه و آله على صلّى اللّه علیه و آله را براى ابلاغ این پیام ماءمور کرد، این بود که در گذشته اعراب ، پیمانهاى خود را نقص نمى کردند مگر با حضور کسى که آن پیمان را بسته بود، یا مردى از آن خاندان باشد، لذا پیامبرصلّى اللّه علیه و آله ى خواست بهانه را از دست مشرکان بگیرد و على علیه السّلام را که از اهل خود بود، به سوى مکه فرستاد!!!(192)
این سخن صحیح نیست ؛ زیرا از مفسرین اهل سنّت سؤ ال مى کنیم آیا پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله ودش و بدون اینکه جبرئیل به او امر کند، على علیه السّلام را براى گرفتن پیام از ابابکر و ابلاغ آن به مردم فرستاد یا آن حضرت پس از نزول جبرئیل و امر به اینکه ((لا یؤ دى عنک الا رجل منک )) اقدام به فرستادن على علیه السّلام به دنبال ابابکر و گرفتن پیام از او نمود؟
در صورت اوّل ممکن است بگوییم : پیامبرصلّى اللّه علیه و آله فقط به خاطر رعایت سنّت دیرینه اعراب ، اقدام به این کار کرده است ، ولى جاى این سؤ ال باقى است که پیامبرصلّى اللّه علیه و آله قبل از دادن پیام به ابابکر نیز به این رسوم اعراب آگاه بود، پس چرا از همان ابتدا این پیام را ب على علیه السّلام نداد تا براى مردم ابلاغ کند؟
و در صورت دوم ممکن نیست بگوییم : اقدام پیامبرصلّى اللّه علیه و آله براى فرستادن على علیه السّلام فقط طبق رسوم اعراب جاهلى بوده است ؛ زیرا نزول جبرئیل براى چنین امرى بخصوص ، پس از دادن این پیام به ابابکر، حکایت از یک انتخاب الهى دارد و ممکن نیست خداوند جبرئیل را فقط براى پاسخگویى به یک سنّت غلط و رسم جاهلى ، به سوى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله بفرستد.
نکته دوّم : کعبه به منزله قلب مسجدالحرام است ؛ چنانکه مسجدالحرام قلب حرم خدا و حرم خدا قلب جوامع اسلامى است . و همانطور که کعبه و مسجدالحرام جایگاه مسلمین است و باید از وجود مشرکین و بت پرستان پاک شود، جوامع اسلامى نیز باید از وجود مشرکین و بت پرستان پاک گردد. خدا و رسولش از مشرکین بیزارند و این پیام به صورت آشکار در روز عید قربان توسط على علیه السّلام اعلان شد. چرا پیامبرصلّى اللّه علیه و آله ماءمور به ابلاغ و اعلان این پیام در جمع تمام مسلمانان و مشرکان شد؟ آیا غرض خداوند فقط نیامدن مشرکان به حرم خدا بود؟ اگر چنین باشد، پیامبرصلّى اللّه علیه و آله ى توانست با نوشتن نامه و پیغام دادن به قبایل مشرکین ، این پیام را به آنان برساند. پس هدف ، تنها نیامدن به حرم خدا نبود، بلکه هدف خداوند، اعلان انزجار و کوچک کردن مشرکان بود. هدف خداوند این بود که تمام مسلمانان از این امر آگاه شوند، لذا فرمود:
(اذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلىَ النّاسِ). و نفرمود: ((اذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلَى المُشْرِکینَ)).
هدف این بود که اعلان برائت از مشرکین به صورت یک سنّت در میان مسلمین پایدار بماند و مسلمانان در هر کجا که هستند و بخصوص در کنار خانه کعبه ، بساط انواع شرک را برچینند. مسلمانان باید در همه زمانها شرک را در هر لباسى بشناسند و از آن اعلان برائت کنند. شرک در هر زمانى با لباس مخصوص آن زمان جلوه مى کند. در گذشته در لباس لات و منات و عزّى جلوه مى کرد و اکنون در لباس فحشا و فساد و استکبار و استعمار جهانى ، جلوه کرده است . پس مسلمانان باید در چنین اجتماع بزرگى ، فریاد برائت از زورگویى و استکبار را به گوش زورگویان و مستکبرین جهان برسانند، لذا امام خمینى (ره ) آن عارف آگاه مى فرماید:
((اعلان برائت از مشرکان که از ارکان توحیدى و واجبات سیاسى حج است ، باید در ایام حج به صورت تظاهر است و راهپیمایى با صلابت و شکوه هرچه بیشتر و بهتر، برگزار شود)).(193)
توصیه مى کنم هر یک از زایران بیت اللّه الحرام قبل از سفر، پیام فریاد برائت امام خمینى (ره ) را مطالعه کرده و رهنمودهاى مقام معظم رهبرى ، حضرت آیت اللّه خامنه اى دامه ظله را که راهگشاى زایران حج ابراهیمى است ، ملاحظه نمایند.
آثار و منافع حج
حج علاوه بر آثار معنوى و اخروى ، داراى منافع دنیوى نیز هست . در قرآن کریم مى فرماید:
(وَاءَذِّنْ فى النّاسِ بِالحَجِّ یَاءْتُوکَ رِجالاً وَعَلى کُلِّ ضامِرٍ یَاءْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ لَیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ)(194)
یعنى : ((و در میان مردم به حج آواز ده ، پیاده و سوازه بر شتران لاغر از راههاى دور به سوى تو آیند تا سودهایى را که براى آنان هست ، بنگرند)).
در این آیه ، جمله ((لیشهدوا منافع لهم )) اطلاق دارد و منافع دنیوى و اخروى را شامل مى شود.
علامه طباطبایى (ره ) در تفسیر این آیه مى فرماید: ((کلمه منافع ، در این آیه اطلاق دارد و مقیّد به منافع دنیوى یا اخروى نشده است )).(195)
((ربیع بن خیثم )) از امام صادق علیه السّلام تفسیر این آیه را درخواست کرد، امام در پاسخ فرمود: ((منافع دنیا و آخرت را شامل مى شود)).(196)
تحقیق و تفحص در روایات ، بیانگر این واقعیت است که منافع دنیوى و اخروى حج ، عبارتند از:
1 رفتن به حج موجب سلامتى بدن مى شود؛ زیرا بدن انسان با سعى بین صفا و مروه ، طواف ، حضور در صحراى عرفات و… در تحرّک است و به گونه اى ورزش مى کند.
2 حج ، موجب زیاد شدن رزق مى شود و فقر را مى زداید.
3 حج ، موجب بخشیده شدن گناهان مى گردد.
4 حج ، انسان را وارد بهت کرده و از آتش جهنم محفوظ مى دارد.
امام صادق علیه السّلام از امام سجادعلیه السّلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
((حَجُّوا وَاعْتَمِرُوا تَصِحُّ اءَبْدانُکُمْ وَتَتَّسِعُ اءَرْزاقُکُمْ وَیَصْلِحُ ایمانکم وَتَکْفَوُامَؤُونَة النّاسِ وَمَؤُونَةَ عَیالاتِکُمْ))
یعنى : ((به حج و عمره بروید تا بدنهاى شما سلامت باشد و رزق و روزى شما زیاد شود و مخارج خانواده تان فراهم گردد)).
امیرالمؤ منین على علیه السّلام نیز در نهج البلاغه مى فرماید:
((وَحَجُّ البَیْتِ وَاعْثِمارِهِ فَإِنَّهُما یَنْفِیانِ الفَقْرَ وَیْرخَضانِ الذَّنْبَ))(197)
یعنى : ((یکى از بهترین راههاى تقرّب به خداوند، حج و عمره است ؛ زیرا حج و عمره فقر را مى زدایند و گناه را پاک مى سازند)).
((هشام بن حکم )) از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
((کسانى که به حج مى روند سه گروه هستند: گروهى از آتش جهنم نجات پیدا مى کنند و گروهى بى گناه مى شوند مانند روزى که از مادر متولد شده اند و گروهى خانواده و اموالشان حفظ مى شود و این کمترین فردى است که به حاجى مى رسد)).(198)
حضور امام زمان (عج ) در موسم حج
شکى نیست که خداوند بارى تعالى این اجتماع عظیم و کنگره جهانى اسلام را بدون امام و پیشوا نمى گذارد. و امام زمان عج در تمام سالها در مراسم حج شرکت مى کنند.
((عبید بن زراره )) مى گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که مى فرماید:
((یَفْقَدَ النّاسٍ اِمامَهُمْ فَیَشْهِدُ المَوْسِمَ فَیَراهُمْ وَلایَرَوْنَهُ))(199)
یعنى : ((مردم امام خود را نمى بینند، آن حضرت در هنگام حج حاضر مى شود و مردم را مى بیند ولى مردم او را نمى بینند)).
و از ((محمد بن عثمان عمرى )) که یکى از کسانى است که از سوى امام به نیابت منصوب شده بود، نقل شده است که او مى گوید:
((واللّه انَّ صاحِبَ هذا الاَمر لَیَحْضُر المُوسِمَ کُلَّ سِنَةٍ یَرى النّاسَ وَیَعْرِفَهُمْ وَلایَعْرِفُونَهُ))
((یعنى : به خدا سوگند! صاحب این امر هر سال در این موسم شرکت کرده و مردم را مى بیند و آنان را مى شناسد، ولى مردم ، آن حضرت را نمى شناسند)).
((عبداللّه بن جعفر حمیرى )) مى گوید: از محمد بن عثمان عمرى پرسیدم : آیا صاحب الا مر را دیده اى ؟
او گفت : بله ، آخرین بار در کنار خانه خدا آن حضرت را زیارت کردم و او مى فرمود:
((الَّلهُمَّ اَنْجِزْ لی ما وَعَدْتَنى )).
شرایط قبول شدن حج
هر عبادتى ، زمانى مورد قبول پروردگار واقع مى شود که شرایط آن رعایت گردد؛ مثلاً نماز در صورتى قبول مى شود که نمازگزار در مکان غصبى نباشد، لباس یا بدنش نجس نباشد، طهارت داشته باشد، حج نیز در صورتى مورد قبول پروردگار واقع مى شود که شرایط آن رعایت شود. شرایط قبول شدن حج سه چیز است :
1 مخارج حج از مال حلال باشد
مالى که انسان صرف حج مى کند باید حلال باشد؛ زیرا این سفر یک سفر الهى و مقصود از آن ، رسیدن به کمالات معنوى است و چنین مقصودى با مال حرام ، تحقق پیدا نمى کند.
از ائمه معصومین روایت شده :
((هر کسى که با مال حرام به حج برود، هنگامى که در حال احرام کلمه ((لبّیک )) را بر زبان جارى مى کند، خطاب مى رسد ما تو را نمى پذیریم )).(200)
امام صادق علیه السّلام نیز فرموده است :
((إِذا اِکْتَسَبَ الرَّجُلُ مالاً مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ ثُمَّ حَجَّ فَلَبّى ، نُودِیَ لالَبَّیکَ وَلاسَعْدَیْکَ وَإِنْ کانَ مِنْ حَلِّهِ فَلَبّى ، نُودِىَ: لَبَّیْکَ وَسَعْدَیْکَ))(201)
یعنى : ((اگر کسى مال حرامى کسب کند و با آن به حج برود، هنگام گفتن کلمه ((لبیّک ))، خطاب مى رسد: ما تو را نمى پذیریم . و اگر مال حلالى کسب کند و به حج برود، هنگام گفتن کلمه ((لبیّک ))، خطاب مى رسد: ما تو را مى پذیریم )).
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که آن حضرت در آخرین خطبه اى که قبل از رحلت بیان کردند، فرمود:
((وَمَنْ اِکْتَسَبَ مالاً حَراماً لَمْ یَقْبِلِ اللّه مِنْهُ صَدِقَةً وَلاعِتْقاً وَلاحَجّاً وَلااعتِماراً)).(202)
یعنى : ((هر کسى که مال حرامى کسب کند، خداوند صدقه و آزاد کردن بنده و حج و عمره اش را قبول نمى کند)).
2قصد قربت و اخلاص
قصد قربت ، شرط قبولى هر عبادتى است . و هیچ عبادتى بدون قصد قربت و اخلاص ، مقبول درگاه خداوند نمى شود. و هر چه مرتبه اخلاص بالاتر و کاملتر باشد، عابد به حقیقت عبادت ، نزدیکتر شده و عبادتش مقبول درگاه احدیت مى شود.
در حج نیز قصد قربت و اخلاص شرط است . اگر کسى حج برود صرفاً براى اینکه به او ((حاجى )) بگویند، و یا براى اینکه مورد طعن دیگران واقع نگردد و یا براى اینکه تجارت کند و یا براى اینکه تفریح کند، حج او مقبول درگاه خداوند نیست ؛ زیرا حقیقت حج عبارت است از روى آوردن به سوى خداوند و بریدن از هر چه غیر اوست .
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرموده است :
((یَاءْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ یَکُونُ فیهِ حُجُّ المُلُوکِ نَزْهَةً وَحَجُّ الاَغنِیاءِ تَجارَةً وَحَجُّ المَساکِینَ مَسْاءَلَةً))(203)
یعنى : ((زمانى مى رسد که پادشاهان به حج مى روند تا تفریح کنند و ثروتمندان به حج مى روند تا تجارت کنند و فقرا به حج مى روند تا نیاز خود را برآورده سازند)).
امام صادق علیه السّلام نیز مى فرماید:
((مَنْ حَجَّ یَریدُ بِهِ اللّه وَلایُریدُ بِهِ رِیاءً وَلاسُمْعَةً غَفَرَ اللّه لَهُ اَلْبَتَّةَ))(204)
یعنى : ((کسى که به حج برود فقط براى خدا، نه براى خودنمایى و کسب عنوان ، خداوند او را مى آمرزد)).
و در روایت دیگرى نیز امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((اَلْحَجُّ حَجّانِ: حَجُّ للّه وَحَجُّ لِلنّاسِ، فَمَنْ حَجَّ للّه کانَ ثَوابُهُ عَلَى اللّه الجَنَّةَ وَمَنْ حَجَّ لِلنّاسِ کانَ ثَوابُهُ عَلَى النّاسِ یَوْمَ القِیامَةِ)).(205)
یعنى : ((حج دو نوع است : حج براى خدا و حج براى مردم ؛ کسى که براى خدا حج کند، پاداش او بهشت است و کسى که براى مردم حج برود، در قیامت پاداش خود را باید از مردم بگیرد)).
3 ولایت
((ولایت )) ائمه اطهارعلیهم السّلام یکى از اساسى ترین شرایط قبولى حج است .
امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((وَاللّه ! لَوْ اَنَّ عَبْداً عَبَدَاللّه اءَلْف عامٍ حَتّى یَنْقَطِعُ عَلْباؤُهُ هِوَماً ثُمَّ اءَتى اللّه بِبُغْضِفا اَهْلَ البَیْتِ لَرَدَّ اللّه عَلَیْهِ عَمَلَهُ))(206)
یعنى : ((به خدا سوگند! اگر بنده اى خداوند را هزار سال عبادت کند به اندازه اى که رگ گردن او فرتوت گردد، ولى با کینه ما اهل بیت بمیرد، خداوند تمام اعمال او را به خودش برمى گرداند)).
و از امام سجادعلیه السّلام نیز نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((إِنَّ اَفْضَلَ البَقاعِ مابَیْنَ الرُّکْنِ وَالمَقامِ وَلَوْ اَنَّ رَجُلاً عَمَّرَ ماعَمَّرَ نُوحٌ7 فى قَوْمِهِ، یَصُومُ النَّهارَ وَیَقُومُ الَّلیلَ فى ذلِکَ المَقام ثُمَّ لَقَى اللّه عَزَّوَجَلَّ بَغَیْرِ وِلایَتِنا لَمْ یَنْتَفِعْ بِذلِکَ شَیْئاً)).(207)
یعنى : ((بهترین مکان براى عبادتو بین رکن و مقام ابراهیم است ، ولى اگر کسى غمر نوح را داشته باشد و در تمام عمر، روزه نگیرد و میان رکن و مقام ابراهیم ، شبها را تا صبح نماز بخواند، اما بدون ولایت ما خداوند را ملاقات کند، هیچ ارزشى براى او ندارد)).
حج بدون ولایت ، حج مردمى است که در زمان جاهلیت زندگى مى کردند. از امام باقرعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت در حالى که مى دید مردم به اطراف خانه کعبه طواف مى کنند، فرمود:
((مردم در دوران جاهلیت اینطور طواف مى کردند، ولى خداوند به مردم فرمان حج داد تا پس از طواف ، به سراغ ما بیایند و پایدارى خودشان را نسبت به اطاعت ما و دوستى و محبتشان را نسبت به ما و قدرتشان را براى یارى ما عرضه نمایند.(208)
این روایات ، بیانگر این واقعیت است که انجام مناسک حج بدون ولایت ، همان حج مردم زمان جاهلیت است . و حج کامل و صحیح آن است که انسان مناسک حج را به گونه اى که ائمه اطهارعلیهم السّلام دستور داده اند، انجام دهد.
در بعضى از روایات ، ((ولایت )) به عنوان یکى از ارکان دین مطرح گردیده ؛ چنانکه حج نیز یکى از ارکان شمرده شده است .
امام باقرعلیه السّلام مى فرماید:
((بُنِىَ الاِسْلامُ عَلى خَمْسٍ: عَلىَ الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّوْمِ وَالحَجِّ والوِلایَةِ وَلَمْ یُنادَ بِشَی ءٍ کَما نُودِىَ بِالوِلایَةِ)).(209)
یعنى : ((اسلام بر پنج پایه استوار شده است : نماز، زکات ، روزه ، حج و ولایت و آنطور که براى ولایت سفارش شده است ، براى هیچ چیزى سفارش نشده است )).
این روایات نیز حکایت از این مطلب دارد که حج ، بدون ولایت ، حج کامل و صحیح نیست .
اقسام حج و عمره
اینجا لازم است قبل از پرداختن به عمره و اهمیت آن ، خلاصه اقسام حج و عمره را بیان کنیم و تفصیل آن بعداً خواهد آمد. فریضه حج سه نوع است :
1- حج تمتّع
این نوع از حج بر کسانى واجب است که مستطیع بوده و فاصله مسکن او با مکّه شانزده فرسخ (96 کیلومتر) یا بیشتر باشد.
((حج تمتع ، داراى سیزده عمل است : احرام در مکه ، وقوف در عرفات ، وقوف در مشعرالحرام ، رمى جمره عقبه ، قربانى در منى ، تراشیدن سر یا تقصیر در منى ، طواف حج تمتع ، نماز طواف ، سعى بین صفا و مروده ، طواف نساء، نماز طواف نساء، ماندن در منى ، در شب یازدهم و دوازدهم ذیحجه ، رمى سه جمره در روز یازدهم و دوازدهم ذیحجه .
علّت نامگذارى این نوع از حج را به ((حج تمتع )) این است که کلمه ((تمتّع )) به معناى لذت بردن و بهره مند شدن است . و در فاصله میان عمره تمتع و حج تمتّع ، چیزهایى که به واسطه احرام ، حرام شده بود، حلال مى شود و مى توان از آنها بهره مند شد، فقط تراشیدن سر در میان عمره و حج تمتّع به حرمت خود باقى است .
2- حج افراد
این نوع از حج در سه صورت واجب مى شود:
الف : کسى که مستطیع است و منزل او تا مکه کمتر از شانزده فرسخ (96 کیلومتر) فاصله داشته باشد.
ب : کسى که حج تمتع بر او واجب است ولى به خاطر تنگى وقت و دیر رسیدن به مکه نتواند تمام اعمال عمره تمتع را به جا آورد، در این صورت ، چنین اشخاصى باید نیت خود را از احرام عمره تمتع به احرام حج افراد، تغییر دهند، و به عرفات رفته و سپس به مشعر بروند و سایر اعمال حج را انجام دهند و بعداً عمره مفرده اى به جا آورند.
ج : زنى که به واسطه عادت ماهیانه نتواند وارد مسجدالحرام شود و از انجام اعمال عمره تمتع باز بماند؛ چنانچه این حالت تا روز نهم ذیحجه موقع وقوف در عرفات هست ، ادامه پیدا کند، باید نیت خود را از حج تمتع به حج افراد تغییر دهد و پس از انجام اعمال حج ، عمرهغ مفرده اى انجام دهد.
علت نامگذارى این نوع از حجبه حج افراد این است که انسان در این حج ، منفرداً و بدون قربانى به حج مى رود.
3 حج قران
این حج نیز مخصوص کسانى است که مستطیع هستند و فاصله منزل آنها تا مکه کمتر از شانزده فرسخ (96 کیلومتر) است .
در حج افراد لازم است هنگام بستن احرام ، تلبیه گفته شود، ولى در حج قران انسان مى تواند در هنگام احرام ، تلبیه بگوید و یا حیوانى را براى قربانى همراه خود ببرد. و علت نامگذارى این نوع از حج به حج قران ، این است که انسان در این حج گاهى با خود قربانى را همراه و مقرون مى نماید.
((عمره )) نیز دو قسم است :
1 عمره تمتّع
عمره تمتّع قبل از حج تمتّع انجام مى گیرد و اعمال آن عبارتند از: احرام در میقات ، طواف کعبه ، نماز طواف ، سعى بین صفا و مروه ، تقصیر. عمره تمتّع و حج تمتّع مربوط به همدیگر هستند، طورى که هر دو یک عمل محسوب مى شوند.
2 عمره مفرده
عمره مفرده ، داراى هفت واجب است : احرام ، طواف ، نماز طواف ، سعى بین صفا و مروه ، حلق یا تقصیره ، طواف نساء، نماز طواف نساء، عمره مفرده فقط در چند مورد واجب است :
الف : کسى که منزل او تا مکه کمتر از شانزده فرسخ فاصله داشته باشد. این شخص اگر استطاعت حج و عمره را داشته باشد، هر دو بر او واجب است . و اگر استطاعت حج تنها یا عمره مفرده تنها را داشته باشد، فقط همان حج یا عمره بر او واجب مى باشد.
ب ، ج : در آن دو مورد دیگرى که در حج افراد ذکر شد.
د : در موردى که عمره مفرده متعلّق نذر یا عهد یا قسم قرار گیرد.
در غیر این موارد، عمره مفرده در تمام ماههاى سال و بخصوص در ماه رجب ، مستحب است .
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
((اَلْحَجَّةُ ثَوابُها الَجَنّةُ وَالعُمْرَةُ کَفّارَةُ کُلِّ ذَنْبٍ)).(210)
یعنى : ((پاداش حج ، بهشت مى باشد و عمره ، کفاره هر گناهى است )).
عمره مفرده در ماه رجب از عمره مفرده در سایر ماهها افضل است . امام صادق علیه السّلام ى فرماید:
((اَلْمُعْتَمَرُ یَعْتَمِرُ فى اءَىِّ شُهُورِ السَّنَةِ شاءَ وَاءَفْضَلُ العُمْرَةِ عُمْرَةُ رَجَبٍ)).(211)
یعنى : ((کسى که مى خواهد عمره برود، در هر یک از ماههاى سال که بخواهد مى تواند، ولى بهترین عمره ، عمره ماه رجب است )).
پاداش کسى که به حج و عمره مى رود
((حج ))، یک عبادت بسیار با فضیلتى است . و براى کسى که توفیق یابد به حج یا عمره برود، خداوند پاداش ویژه اى را اختصاص داده است .
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرموده است : ((حاجى ، هنگامى که آماده رفتن به حج مى شود، خداوند در برابر هر چیزى که بردارد و بگذارد، ده حسنه براى او مى نویسد و ده گناه را از او برمى دارد، و ده درجه او را بالا مى برد. و نیز وقتى سوار بر شترش مى شود، در برابر هر قدمى که شتر برمى دارد همین پاداش براى حاجى ثبت مى شود…)).(212)
امام باقرعلیه السّلام نیز فرموده است : ((کسى که به حج مى رود، وقتى لوازم سفر را آماده مى کند، خداوند در برابر هر قدمى که براى آماده کردن لوازم سفر برمى دارد، ده حسنه براى او مى نویسد و ده گناه را از او مى زداید و ده درجه او را بالا مى برد. و هنگامى که لوازم سفر را آماده نمود و به کاروان پیوست ، خداوند در برابر هر قدمى که به زمین بگذارد و بردارد، همان پاداش قبلى را به او مى دهد و وقتى تمام مناسک حج را انجام دهد، خداوند گناهانش را مى بخشد…)).
حج انسان را از گناهان بیمه مى کند. امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((وَلاتَکْتُبُ عَلَیْهِ الذُّنُوبُ اءَرْبَعَةُ اءَشْهُرٍ وَتَکْتُبُ لَهُ الحَسَناتُ اِلاّ اءَنْ یَاءتى بِکَبیرَةٍ)).(213)
یعنى : ((کسى که به حج برود تا مدت چهار ماه ، گناهان او (که از روى سهل انگارى انجام مى دهد) نوشته نمى شود و فقط کارهاى نیک و شایسته اش ثبت مى شود، مگر اینکه گناه کبیره انجام دهد)).
اگر حاجى در سفر حج بمیرد، خداوند او را از وحشت روز قیامت در امان مى دارد. امام صادق علیه السّلام فرموده است :
((مَنْ ماتَ فى طَریقِ مَکَّة ذاهِباً اءَوْجائِیاً اءَمِنَ مِنَ الفَزَعِ الاکْبَرِ یَوْمَ القِیامَةِ)).(214)
یعنى : ((هر کسى که در راه رفتن به مکه یا آمدن از مکه بمیرد، از وحشت بزرگ در روز قیامت در امان است )).
پاداش دیگر حاجى این است که در طول مسافرتو بر خداوند وارد مى شود و مهمان اوست لذا هر حاجت مشروع و ممکنى را که از خداوند بخواهد، او برآورده مى سازد.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
((الحَجّاجُ وَالعُمّارُ وَفْدُ اللّه یُعْطبهِمْ ماسَاءَلُوا وَیَسْتَجیبُ دُعائَهُمْ وَیَخْلِفُ نَفَقاتَهُمْ)).(215)
یعنى : ((کسانى که به حج و عمره مى روند، بر خداوند وارد شده اند و هرچه از خداوند بخواهند به آنان مى دهد و دعاى آنان را مستجاب مى کند و مخارج آنان را مى پردازد)).
و از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((إِنَّ ضَیْفَ اللّه عَزَّوَجَلَّ رَجُلٌ حَجَّ وَاعْتَمَرَ، فَهُوَ ضَیْفُ اللّه حَتىّ یَرْجِعَ اِلى مَنْزِلِهِ))(216)
یعنى : ((مهمان خداوند مردى است که حج و عمره مى رود، او تا هنگامى که به خانه اش برگردد، مهمان خداوند است )).
یکى دیگر از پاداشهاى کسى که به حج و عمره برود این است که تمام گناهانش پاک مى شود و مانند روزى که از مادر متولد شده ، هیچ گناهى ندارد. از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله قل شده است که آن حضرت فرمود:
((مَنْ حَجَّ هذا البَیْتِ فَلَمْ یَرْفَثْ وَلَمْ یَفْسِقْ، خَرُجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَومٍ وَلَدَتْهُ اَمُّهُ)).(217)
یعنى : ((هر کسى که خانه خدا را طواف نموده و اعمال حج را انجام دهد (و در آن هنگام ) آمیزش ، و نافرمانى خدا نکند، از گناهانش بیرون مى رود مانند روزى که مادرش او را زاییده است )).(218)
پاداش کسى که به حاجى کمک کند
کمک کردن به کسى که قصد مسافرت به حج را دارد، پاداش ویژه اى دارد. امام سجادعلیه السّلام فرموده است :
((مَنْ خَلَفَ حاجّاً فى اَهْلِهِ وَمالِهِ کانَ لَهُ کَاءَجْرِهِ حَتّى کَاءَنَّهُ یَسْتَلِمُ الاَحْجارَ)).(219)
یعنى : ((کسى که سرپرستى خانواده و اموال حاجى را بر عهده بگیرد، پاداش او مانند پاداش حاجى است و گویا خود او سنگهاى خانه کعبه را استلام مى نماید)).
آداب سفر حج و عمره
سفر حج و عمره از جهات گوناگونى با سایر مسافرتها فرق دارد. و در واقع سفر حج یک سفر الهى است . در این سفر، انسان به دیدار دوست و معشوق حقیقى خویش مى رود. و لذا در طول سفر، رعایت چند نکته لازم است :
1 صدقه بدهد
هرگاه انسان بخواهد مسافرتى برود، مستحب است در ابتداى سفر، صدقه بدهد؛ زیرا صدقه ، بلا را دفع مى کند. در بعضى از روایات ، سفارش شده است که در روز چهارشنبه یا در حالى که قمر در برج عقرب هست ، به مسافرت نروید، زیرا مسافرت در این روزها عاقبت و نتیجه خوبى ندارد، ولى انسان مى تواند با دادن صدقه در همین روزها نیز به مسافرت برود.
((حماد بن عثمان )) مى گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم : آیا مسافرت در روزهاى نحس مانند روز چهارشنبه و غیر آن ، مکروه است ؟
آن حضرت فرمود: ((در ابتدا سفر صدقه بده و هرگاه خواستى به مسافرت بروى آیة الکرسى را هر شب قرائت کن )).(220)
2 دعاى سفر را بخواند
مستحب است انسان هنگام رفتن به حج دعاى سفر حج را بخواند. از امام صادق علیه السّلام قل شده است که آن حضرت درباره دعاى سفر حج و عمره ، فرموده است : هر گاه خواستى از خانه بیرون آمده و به حج و عمره بروى دعاى فرج را بخوان و بگو:
((لااِلهَ اِلاّ اللّه الحَلیمُ الکَریمُ، لااِلهَ اِلاّ اللّه العَلِىُّ العَظِیمُ، سُبْحانَ اللّه رَبِّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الاَرْضینَ السَّبْعِ وَرَبِّ العَرْشِ العَظِیمِ وَالحَمْدُللّه رَبِّ العالَمین )).
سپس بگو: ((اءَلَّلهُمَّ کُنْ لى جاراً مِنْ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَمِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ)).
سپس بگو: ((بِسْمِ اللّه دَخَلْتُ وَبِسْمِ اللّه خَرَجْتُ وَفى سَبیلِ اللّه ، اءَلَّلهُمَّ إِنّى اُقَدِّمُ بَینَ یَدَی نِسْیانی وَعَجِلَتی بِسْمِ اللّه وَمَا شاءَ اللّه فى سَفَرى هَذا ذَکَرْتُهُ اءَوْ نَسَیْتُهُ، اءَلَّلهُمَّ اءَنْتَ المُسْتَعانُ عَلَى الاُمُورِ کُلِّها وَاءَنْتَ الصّاحِبُ فی السَّفَرِ وَالخَلیفَةُ فى الاَهْلِ، اءَلَّلهُمَّ هَوِّنْ عَلَیْنا سَفَرَنا وَاطوِلَنا الاَرْضَ وَسَیِّرْنا فیها بِطاعَتِکَ وَطاعَةِ رَسُولِکَ، اءَلَّلهُمَّ اصْلِحْ لَنا ظَهْرَنا وَبارِکْ لَنا فیها رزَقْتَنا وَقِنا عَذابَ النّارِ، اءَلَّلهُمَّ إِنّى اءَعُوذُبِکَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَکَآبَةِ المُنْقَلِبِ وَسُوءِ المُنْظِرِ فى الاَهْلِ وَالمالِ وَالوَلَدِ، اءَلَّلهُمَّ اءَنْتَ عُضُدى وَناصِرى ، بِکَ اءَحِلُّ وَبِکَ اءَسیرُ، اءَلَّلهُمَّ إِنّى اءَسْئَلُکَ فی سَفَرى هَذا السَّرُورُ وَالعَمَلُ بِما یُرضیکَ عَنّى ، اءَلَّلهُمَّ اقْطَعْ عَنّى بُعْدَهُ وَمَشِقَّتَهُ وَاءصْبِحْنى فیهِ وَاخْلِفْنى فى اءَهْلى بَخَیْرٍ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ، اءَلَّلهُمَّ إِنّى عَبْدُکَ وَهذا حَمْلانُکَ وَالوَجْهُ وَجْهُکَ وَالسَّفَرُ إِلَیْکَ وَقَدْ اطَلَعْتَ عَلى مالَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْهِ اءَحَدٌ، فَاجْعَلْ سَفَرى هذا کَفّارَةٌ لِما قَبِلَهُ مِنْ ذُنُوبى وَکُنْ عَوْناً لى عَلَیْهِ وَاکْفِنى وَعْثَهُ وَمَشِقَّتَهُ وَلَقِّنِّى مِنَ القَوْلِ وَالعَمَلث رِضاکَ فَإِنَّما اَنَا عَبْدُکَ وَبِکَ وَلَکَ)).
و وقتى پاى خود را در وسیله اى که براى رفتن به حج مهیّا شده گذاشتى ، بگو:
((بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، بِسْمِاللّه وَاللّه اءَکْبَرُ)).
و هنگامى که سوار آن وسیله شدى و لوازم خود را برداشتى ، بگو:
((اَلْحَمْدُللّه الَّذى هَدانا لِلا سلامِ وَعَلَّمْنا بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّه عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمْ، سُبْحانَ اللّه سُبْحانَ الَّذِى سَخَّرَلَنا هذا وَماکُنّا لَهُ مُقْرِنینَ وَاَنا إ لى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ وَالحَمْدُللّه رَبِّ العالَمین ، اءَلَّلهُمَّ اءَنْتَ الحامِلُ عَلَى الظَّهْرِ وَالمُسْتَعانُ عَلَى الاَمْرِ، اءَلَّلهُمَّ بَلِّغُنا بِلاغاً یَبْلُغُ إِلى خَیْرٍ، بَلاغاً یَبْلُغُ إِلى مَغْفِرَتِکَ وَرِضْوانِکَ، اءَلَّلهُمَّ لاطَیْرَ اِلاّ طَیْرُکَ وَلاخَیْرَ إ لاّ جیْرُکَ وَلاحافِظَ غَیْرُکَ)).(221)
3 وصیت بکند
سفر حج بخصوص براى مسافرانى که از نقاط مختلف جهان به حج تمتّع و عمره مفرده مى روند، سفرى طولانى است و ممکن است از این سفر برنگردند و قبل از برگشتن از دنیا بروند، لذا اهل بیت اطهارعلیهم السّلام سفارش کرده اند که انسان قبل از هر مسافرتى ، به ویژه مسافرت حج ، وصیّت کند و دیگران را نسبت به حقوق واجبه و پرداخت دیون خویش آگاه سازد. از امام رضاعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((إِذا اءَرَدْتَ الخُرُوجَ إِلَى الحَجِّ وَدَّعْتَ اءَهْلَکَ وَاءَوْصَیْتَ وَقَضَیْتَ ماعَلَیْکَ ماعَلَیْکَ مِنَ الَّدینِ)).(222)
یعنى : ((هرگاه خواستى به حج بروى با خانواده ات خداحافظى کن و وصیت نما و قرض خویش را پرداخت کن )).
4- خانواده خود را جمع کند
مستحب است قبل از شروع به سفر حج خانواده خود را جمع کرده و با همه آنان خداحافظى نماید. شیخ صدوق در کتاب ((المقنع فى الفقه )) مى گوید: ((هرگاه خواستى به سفر حج بروى ، خانواده خود را جمع کن )).(223)
در کتاب ((فقه الرضا))(224) نیز به این امر، سفارش شده است .
و سرّ این امر شاید این باشد که انسان وقتى خویشان و خانواده اش را جمع کند، در حضور خود آنان حلالیت مى طلبد و در واقع با خاطرى آسوده به دیار دوست سفر مى کند. بدیهى است در این سفر الهى ، هنگامى انسان موفق به انجام آن و به مطلوب نایل مى گردد که هیچکس از او ناراضى نباشد.
5 دو رکعت نماز بخواند
در کتاب ((فقه الرضا)) فرموده است : هرگاه خواستى به سفر حج بروى ، خانواده خود را جمع کن و دو رکعت نماز بخوان و خداوند را تمجید کن و بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله لوات بفرست و آنگاه دو دست خویش را به سوى خداوند بلند کن و بگو:
((اءَلَّلهُمَّ إِنى اءَسْتَوْدِعُکَ الیَوْمَ دینى وَمالى وَنَفسى وَاءَهْلِى وَوَلَدى وَجَمِیعَ حَیْرانى وَاءَخْوانَنَا المُؤ مِنینَ الشّاهِدَ مِنّا وَالغائِبَ عَنّا)).(225)
6 تنها به مسافرت نرود
در روایات زیادى سفارش شده است که تنها به مسافرت نروید. امیرالمؤ منین على علیه السّلام ه امام حسن وصیت مى کند که :
((سَئِلْ عَنِ الرَّفیقِ قَبْلَ الطَّریقِ)).(226)
یعنى : ((قبل از مسافرت ، جویاى رفیق باش )).
((لقمان )) نیز به پسرش سفارش کرده است که :
((یابُنَى ! اَلرَّفیقُ ثُمَّ الطَّریقُ))(227)
یعنى : ((اى پسرم ! ابتدا رفیق پیدا کن و سپس به مسافرت برو)).
امام صادق علیه السّلام نیز از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده است که آن حضرت فرمود: ((آیا مى خواهید برترین مردم را به شما معرفى کنم ؟))
اصحاب گفتند: بله .
آن حضرت فرمود: ((کسى که تنها مسافرت کند و کسى که از کمک به دیگران خوددارى نماید و کسى که خدمتکارش را بزند)).(228)
7 در مسافرت اخلاق نیکو داشته باشد
امام باقرعلیه السّلام مى فرماید:
((مایَعْبَؤُ مَنْ یَسْلِکُ هَذا الطَّریقَ إِذا لَمْ یَکُنْ فیهِ ثَلاثٍ خِصالِ: وَرَعٌ یَحْجُرُهُ عَنْ مَعاصِىِ اللّه وَحِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَحُسْنُ الصُّحْبَةِ لِمَنْ صَحِبَهُ)).(229)
یعنى : ((اعتنایى نیست به کسى که این راه (حج ) را بپیماید ولى سه خصلت در او نباشد: 1- پاکدامنى که او را از گناه بازدارد. 2- بردبارى که بر خشمش چیره شود. 3- برخورد خوب با رفیقش )).
8 به همسفر خود کمک کند
لازم است در مسافرت به همراهان کمک کرده و احتیاجات دیگران به ویژه کسانى که ضعیف هستند را برآورده سازد)). رسول خداعلیه السّلام فرموده است :
((مَنْ اءَعانَ مُؤْمِناً مُسافِراً نَفَّسَ اللّه عَنْهُ ثَلاثاً وَسَبْعینَ کُرْبَةً وَاءَجارَهُ فى الدُّنیا وَالا خِرَةِمِنَ الغَمِّ وَالهَمِّ. وَنَفَّسَ عَنْهُ کَرْبَهُ العَظِیمَ یَوْمَ یَغُصُّ النّاسُ بِاءَنْفاسِهِمْ)).(230)
یعنى : ((هر کسى که مسافر مؤ منى را کمک کند، خداوند 73 گرفتارى را براى او برطرف مى کند و او را در دنیا و آخرت از نگرانى و اندوه پناه مى دهد و آن گره بزرگ را روزى که مردم نفسهایشان در گلو حبس مى شود، براى او مى گشاید)).
گزیده مناسک حج و عمره
همانطور که قبلاً اشاره شد، حج سه نوع است :
1- حج تمتّع .
2- حج قِران .
3- حج اِفراد.
عمره نیز بر دو نوع است :
1- عمره تمتّع .
2- عمره مفرده .
((عمره تمتّع )) در واقع یک عمل مستقلّى نیست ، بلکه مربوط به حج تمتّع مى باشد و باید قبل از اعمال حج تمتّع ، اعمال و مناسک عمره تمتع انجام گیرد.
مهمترین نوع از انواع حج ، حج تمتّع است ؛ زیرا حج تمتّع جامع تمام مناسک و اعمال حج قران و افراد و عمره مفرده هست ، ولى این انواع جامع تمام مناسک حج تمتّع نمى باشند. و لذا ما ابتدا مناسک حج تمتع را توضیح مى دهیم و سپس سایر انواع را ذکر خواهیم کرد.
حج تمتّع
((حج تمتع )) بر کسانى واجب است که فاصله منزل آنان با مکّه شانزده فرسخ (96 کیلومتر) یا بیشتر باشد مانند حجاج ایرانى . اعمال و مناسک حج براى این افراد از دو قسمت تشکیل یافته است .
1 عمره تمتع
حجاج ایرانى و کسانى که وظیفه آنان انجام حج تمتّع مى باشد، باید قبل از اعمال و مناسک حج ، ((عمره تمتّع )) به جا آورند. آنان فرصت دارند از اول ماه شوّال تا ظهر روز نهم ذیحجه ، اعمال و مناسک عمره تمتع را به جا آورند و سپس آماده انجام مناسک حج بشوند. اعمال و مناسک عمره تمتع عبارتند از:
الف احرام
اوّلین عمل عمره تمتّع ، ((احرام )) است ؛ یعنى مردان باید دو تکّه پارچه غیر دوخته که یکى را لنگ و دیگرى را روى شانه مى اندازند،(231) بر تن انداخته و با نیّت احرام عمره تمتّع ، تلبیه بگویند. بانوان نیز همین عمل را مى توانند انجام بدهند هرچند مى توانند لباس دوخته نیز بپوشند.
((تلبیه )) عبارت است از گفتن :
((لَبَّیْکَ اءلَّلهُمَّ لَبَّیْک ! لَبَّیْکَ لاشَریْکَ لَکَ لَبَّیْکَ!(232) إِنَّ الحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالمُلْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْک !)).
این عمل را زایرین خانه خدا باید در یکى از میقاتهایى که در مسیر راه آنان هست انجام دهند.
میقاتهایى که براى احرام تعیین شده ، پنج نقطه است :
1 مسجد شجره (ذوالحلیفه ):
((مسجد شجره )) در هشت کیلومترى غرب شهر مدینه واقع شده است . افرادى که از مدینه و اطراف آن عازم مکه مى باشند، در این میقات احرام مى بندند.
2 وادى عقیق :
این محل در 94 کیلومترى شمال شرقى مکه قرار دارد. افرادى که از راه عراق و نجد مى خواهند به مکه مشرّف شوند، در این محل مُحرم مى شوند.
3 جُحفه :
((جُحفه )) در 156 کیلومترى شمال غربى مکه واقع شده است . و کسانى که از شام و کشورهاى مجاور آن عازم مکه هستند، در این محل مُحرم مى شوند.
4 یَلَمْلَم :
((یَلَمْلَم )) نام کوهى است که در 84کیلومترى جنوب شرقى مکه واقع شده است . افرادى که از سمت یمن وارد مکه مى گردند، آنجا مُحرم مى شوند.
5 قرن المنازل :
این محل در 94 کیلومترى شرق مکه قرار دارد. و کسانى که از طائف عازم مکه هستند، آنجا مُحرم مى شوند.
پس از پوشیدن لباس احرام به نیت احرام عمره تمتع و گفتن تلبیه ، افراد، مُحرم مى شوند. و در حالت احرام از اتکاب و انجام چند امر باید اجتناب شود:
1 شکار کردن حیوان .
2 جماع کردن .
3 عقد کردن .
4 استمنا.
5 استعمال عطریات .
6 سرمه کشیدن .
7 نگاه کردن در آینه .
8 فسوق .(233)
9 جدال .(234)
10 کشتن جانورانى که در بدن هستند.
11 انگشتر به دست کردن براى زینت .
12 روغن مالیدن به بدن .
13 زدودن مو از بدن .
14 بیرون آوردن خون از بدن .
15 ناخن گرفتن .
16 کندن دندان هرچند خون نیاید.
17 کندن گیاه یا درختى که در محدوده حرم روییده باشد.
18 همراه داشتن سلاح .
این موارد بین زن و مرد مشترک است . علاوه بر اینها، چهار امر دیگر بر مردان حرام است :
1 پوشیدن جامه دوخته
2 پوشیدن چیزى که تمام روى پا را بگیرد
3 پوشاندن سر.
4 سایه قرار دادن بالا سر. و دو امر دیگر نیز بر زنان حرام است :
1 پوشیدن زیور براى زینت .
2 پوشاندن روى خود با نقاب و روبند.
ب طواف کعبه
زایر خانه خدا پس از احرام وارد مکه مى شود و باید به نیّت طواف ، هفت مرتبه به دور خانه کعبه دور بزند.
طواف را باید از مکانى که حجرالا سود در آنجا قرار دارد شروع کند و در همان جا به پایان ببرد.
1 نیّت طواف کند.
2 اگر طواف کننده مرد است ختنه شده باشد.
3 عورتین پوشیده باشد.
رعایت چند نکته در حال طواف لازم است :
4 در حال طواف باید با طهارت باشد و بدن و لباسش نجس نباشد.
5 خانه کعبه در حال طواف باید در سمت چپ طواف کننده باشد.
6 طواف کننده باید خارج از حجر اسماعیل طواف کند.
7 فاصله طواف کننده از خانه کعبه بیش از 5/26 ذراع حدود سیزده متر، نباشد. البته از طرف حجر اسماعیل این فاصله کم مى شود و 5/6 ذراع مى گردد.(235)
ج نماز طواف
پس از پایان یافتن طواف ، باید دو رکعت نماز به نیّت نماز طواف نزد مقام ابراهیم بخواند.
د سعى بین صفا و مروه
چهارمین عمل از اعمال عمره تمتع این است که پس از انجام نماز طواف ، باید هفت مرتبه فاصله بین کوه صفا و مروه را بپیماید، البته نقطه شروع سعى ، کوه صفا و ختم آن در کوه مروه مى باشد.
ه – تقصیر
بعد از سعى ، باید تقصیر کند؛ یعنى مقدارى از ناخن یا موى سر یا صورت را کوتاه کند. پس از تقصیر، تمام امورى که بعد از احرام بر مُحرم حرام بود، بجز تراشیدن سر، حلال مى شود.
2- حج تمتّع
پس از اتمام اعمال عمره تمتّع ، انسان از حالت احرام بیرون آمده و باید در مکه براى انجام مناسک حج تمتّع ، بماند. اعمال و مناسک حج تمتّع عبارتند از:
الف احرام
اوّلین عمل از اعمال حج ، احرام است . و کیفیت آن مانند احرام عمره تمتّع مى باشد با این تفاوت که در اینجا باید نیت احرام حج تمتّع کند. این عمل باید در مکه و زمانى انجام شود که بتواند به وقوف در عرفات که ظهر روز نهم ذیحجه شروع مى شود، برسد.(236)
ب وقوف در عرفات
پس از احرام در مکّه ، باید براى وقوف در عرفات به صحراى عرفات رفت و از ظهر روز نهم ذیحجه تا مغرب همان روز، در آنجا ماند.
ج وقوف در مشعر
بعد از وقوف در عرفات و پس از مغرب روز نهم ذیحجه باید به طرف مشعرالحرام حرکت کرده و شب دهم را از اذان صبح تا طلوع آفتاب در آنجا بماند.
د- رمى جمره عقبه
پس از طلوع آفاب در روز دهم ذیحجه باید به منى رفت . در منى چند عمل باید انجام گیرد، اولین عمل واجب در منى ، زدن هفت عدد سنگ به ستونى به نام ((جمره عَقبه ))(237) است .
ه – قربانى :
پس از سنگ زدن به جمره عقبه ، باید به قربانگاه رفته و یک شتر یا گاو و یا گوسفند، قربانى کرد. حیوانى که قربانى مى شود، باید این شرایط را داشته باشد:
1 مریض نباشد.
2 خیلى پیر نباشد.
3 ناقص العضو نباشد.
4 کورى یا لنگى واضح نداشته باشد.
5 دُم بریده نباشد.
6 گوش بریده نباشد.
7 شاخش شکسته نباشد.
8 لاغر نباشد.
9 بیضه هایش را نکشیده باشند.
و حلق یا تقصیر
ششمین عمل حج ، حلق یا تقصیر است ؛ یعنى باید سر را بتراشد و یا مقدارى از ناخن یا موى خود را بچیند.(238) با انجام این عمل ، تمام محرّمات احرام بر شخص حلال مى شود بجز بوى خوش و زن .
ز طواف حج
پس از انجام اعمال منى ، باید افراد به مکّه برگردند و در آنجا هفت مرتبه به همان ترتیبى که در طواف عمره ذکر شد به دور خانه کعبه دور بزنند، البته باید نیت طواف حج بنمایند.
ح نماز طواف حج
پس از طواف حج باید دو رکعت نماز به نیت نماز طواف حج خوانده شود.
ط سعى بین صفا و مروه
بعد از نماز طواف باید هفت مرتبه بین کوه صفا و مروه را بپیماید. پس از سعى بین صفا و مروه استعمال بوى خوش حلال مى شود.
ى طواف نساء
پس از سعى بین صفا و مروه ، باید هفت مرتبه به دور خانه کعبه با نیت طواف نساء دور بزنند.
ک نماز طواف نساء
یازدهمین عمل حج این است که باید پس از طواف نساء، دو رکعت نماز طواف نساء خوانده شود. با انجام این اعمال ، زن بر مرد و مرد بر زن حلال مى شود.
ل بیتوته در منى
دوازدهمین عمل حج این است که شب یازدهم ذیحجه و شب دوازدهم را از غروب تا نیمه شب با قصد قربت در منى باشند.
م رمى جمرات
در روز یازدهم و دوازدهم ذیحجه باید به هر یک از سه ستون سنگى ،ابتدا ((جمره اولى )) و بعد ((جمره وسطى )) و سپس ((جمره عقبه )) را سنگ بزنند.
در روز دوازدهم ذیحجه بعد از ظهر شرعى ، حاجى مى تواند از منى خارج شود. و اگر روز دوازدهم از منى خارج نشود و تا غروب آفتاب بماند، باید شب سیزدهم را در منى بماند و روز سیزدهم ، جمرات سه گانه را سنگ بزند و بعد، از منى خارج شود.
حج قران و حج افراد
((حج قران و حج افراد)) بر کسانى واجب است که فاصله منزل آنان تا مکّه کمتر از شانزده فرسخ باشد. تفاوت حج قران با حج افراد در این است که در حج افراد، باید با گفتن تلبیه ، لباس احرام را پوشید و محرم شد، ولى در حج قران ، انسان مى تواند با گفتن تلبیه محرم شود و مى تواند یک حیوانى براى قربانى به همراه خود بیاورد. و تفاوت این دو با حج تمتع در این است که اولاً: عمره لازم نیست و ثانیاً از منزل خود مُحرم مى شوند.
عمره مفرده
در عمره مفرده ، علاوه بر اعمالى که در عمره تمتّع ذکر شد، باید طواف نساء و نماز طواف نساء نیز انجام گیرد.
انواع حجهاى واجب
حجهاى واجب سه نوع است :
1 ((حجة الاسلام ))؛
یعنى حج تمتّع ، حج قران و حج افراد.
2 ((حج نذرى ))؛
اگر انسان نذر کند یا عهد کند و یا قسم بخورد که به حج برود، به وسیله نذر و عهد و قسم ، حج واجب مى شود.
3 ((حج نیابتى ))؛
اگر انسان از طرف انسان دیگرى اجیر شود که به حج برود، باید براى کسى که از طرف او اجیر شده ، حج به جا آورد.
شرایط وجوب حجة الاسلام
((حجة الاسلام ))، در تمام عمر، یک مرتبه بر کسى که داراى شرایط ذیل مى باشد، واجب مى شود:
1 بالغ باشد.
2 عاقل باشد.
3 آزاد باشد؛ یعنى بنده نباشد.
4 با رفتن به حج ، مجبور به انجام حرام و یا ترک واجب مهمترى نشود.
5 مستطیع باشد. و استطاعت در صورتى حاصل مى شود که :
اولاً: توشه راه و سفر را دارا باشد.
ثانیاً: توان رفتن یا تهیه کردن سوارى را داشته باشد.
ثالثاً: در راه ، مانع از رفتن نباشد.
6- به اندازه انجام دادن اعمال حج ، وقت داشته باشد.
7- مخارج کسانى را که خرجى آنان بر او واجب است (مثل زن و بچه ) داشته باشد.
8- بعد از مراجعت از حج ، کسب ، زراعت و یا راه دیگرى براى معاش خود داشته باشد.
علامت قبول شدن حج
در روایتى امیرالمؤ منین على علیه السّلام از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
((اءیَةُ قَبولِ الحَجًّ تَرْکُ ماکانَ عَلَیْةِ العَبْدُ مُقیماً مِنَ الذُّنُبِ))(239)
یعنى : ((نشانه قبول شدن حج این است که حاجى پس از حج ، گناهانى را که قبل از حج انجام مى داده ، ترک کند.))
همانطور که قبلاً اشاره شد، یکى از آثار حج این است که انسان را از گناهان پاک مى کند. و کسى که از گناهان پاک شود، نباید دوباره مرتکب آنها شود.
بخش پنجم : اسرار مناسک حج
در بخشهاى گذشته ، پیرامون اسرار مکّه و کعبه ، مسجدالحرام ، حج و عمره نکاتى بررسى و ذکر گردید، اکنون درباره اسرار مناسک حج و فلسفه تشریع آنها مطالبى را ذکر مى کنیم .
این بخش از کتاب داراى اهمیت ویژه اى است ؛ زیرا حج و هر عبادت دیکرى ، زمانى به حقیقت عبودیت نزدیک شده و مقدمه اى براى رسیدن به معبود مى شود که عابد رمز و راز اجزاى آن را بفهمد و نسبت به حقیقت هر یک از اعمال و چگونگى انجام آنها آشنا باشد.
ترتیب در هر عبادتى ، دلیل روشنى است بر اینکه اعمال و اجزاى آن عبادت در طول همدیگر هستند و درک حقیقت هر یک از اجزاى عبادت و انجام صحیح آن ، متوقّف بر درک حقیقت و انجام صحیح جزء قبلى آنهاست . کسى که نماز مى خواند، هنگامى مقام و مرتبه و حقیقت تکبیرة الاحرام را درک خواهد کرد که حقیقت و مرتبه نیّت را درک کرده و انجام دهد. و نیز زمانى به حقیقت قرائت و مفاد آن مى رسد که تکبیرة الاحرام را نیز آن گونه که شایسته آن هست انجام دهد و درک مقام والاى رکوع و انجام صحیح آن نیز متوقف بر شناختن مرتبه و حقیقت قرائت است . و همینطور سجده را زمانى مى توان درک کرد و به حقیقت آن رسید که رکوع را درک کرده باشیم و سایر اعمال و اجزاى نماز نیز چنین است .
در حج نیز ترتیب ویژه اى براى اعمال و مناسک آن مشخص شده است . و حج زمانى به حقیقت عبودیت نزدیک مى شود که اعمال و مناسک آن را با شناختن حقیقت و فهمیدن فلسفه و اسرار آنها به همان ترتیب که در شرع مقدس اسلام ذکر شده ، انجام دهیم .
در بسیارى از روایات چنانکه خواهد آمد انجام حج بدون توجه به اسرار و حقیقت اعمال حج ، تنها انجام ظاهرى مناسک حج است و انجام ظاهرى مناسک حج در واقع رفتن به میهمانى بدون استفاده از سفره میهمانى است .
ما در اینجا به ترتیب ، مناسک حج را ذکر کرده و به فلسفه تشریع و اسرار نهفته آنها اشاره خواهیم کرد، اگرچه اسرار، منحصر به آنچه ما ذکر مى کنیم نیست ، ولى در حدّ مکان اسرار اعمال حج را ذکر مى کنیم :
1 إ حرام
احرام در ظاهر پوشیدن دو تکّه لباس غیردوخته (پارچه ) پس از بیرون آوردن لباسهاى دوخته است ، ولى هر ظاهرى را باطنى است و ممکن نیست مقصود از تشریع احرام ، فقط بیرون آوردن لباسها و پوشیدن دو تکّه لباس غیردوخته باشد؛ زیرا خداوند، حکیم است و تمام دستورات او داراى حکمت و فلسفه مى باشد، لذا اینجا این سؤ ال مطرح مى شود که ((سرّ احرام )) چیست ؟ و به عبارت دیگر: حقیقت و ماهیت این عمل و هدف از تشریع آن چیست ؟
حقیقت این است که احرام اشاره به چند امر دارد:
1 بیرون آوردن لباسهاى رنگین ، اشاره دارد به اینکه اگر انسان تاکنون مرتکب گناه و معصیت خداوند شده است ، از این لحظه باید لباس گناه و معصیت را از نفس خویش بیرون کند. و پوشیدن لباس احرام نیز اشاره دارد به اینکه از این لحظه ، باید لباس اطاعت و فرمانبردارى از خداوند را بپوشد و به میهمانى او برود.
وقتى امام سجّادعلیه السّلام از سفر حج برگشت ، ((شبلى )) به استقبال آن حضرت آمد. امام سجادعلیه السّلام به ((شبلى )) فرمود: ((آیا تو به حج رفته اى ؟))
شبلى گفت : بلى .
امام سجّادعلیه السّلام به او فرمود: آیا در سفر حج ، به میقات رفتى و لباسهاى دوخته را از بدون بیرون آوردى و غسل کردى ؟)).
او گفت : بلى .
امام علیه السّلام فرمود: ((آیا وتى به میقات (براى احرام ) رفتى ، نیت کردى که لباس معصیت را از بدن بیرون آورده و لباس اطاعت از خدا را بپوشى ؟)).
او گفت : خیر.
امام علیه السّلام فرمود: ((آیا وقتى لباسهاى دوخته را از بدن بیرون آوردى ، نیت کردى که نفس خویش را از ریا و نفاق و مرتکب شدن شبهات ، خالى کنى ؟)).
او گفت : خیر.
امام علیه السّلام فرمود: ((آیا وقتى غسل کردى ، نیت نمودى که خود را از خطاها و گناهان پاک کنى ؟))
او گفت : خیر.
امام علیه السّلام فرمود: ((در این صورت تو در واقع به میقات نرفته و لباسهاى دوخته را از بدن بیرون ننموده و غسل نکرده اى )).(240)
2- لباس احرام ، دو تکّه پارچه ساده است و انسان با پوشیدن لباس احرام ، خود را با ظاهرى ساده و بدون آلایش در برابر عظمت پروردگار احساس مى کند.
3- پوشیدن لباس احرام یادآور پوشیدن کفن پس از مرگ مى باشد. و یادآورى مرگ و قبر و معاد بهترین وسیله براى اخلاص در عمل است و در میهمانى خداوند اخلاص در عمل و عشق رسیدن به قرب الهى لازم است .
راز تلبیه
وقتى انسان لباس احرام را پوشید، لازم است بگوید:
((لَبَّیْکَ اَلَّلهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ، إ نّ الحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالمُلْکَ، لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ)).
((لبّیک یعنى : گوش به فرمان ت هستم )). این کلمه در واقع ، هنگامى استعمال مى شود که کسى را براى امرى دعوت کنند و آن کس جواب مثبت داده و مى گوید: ((لبیک ))؛ یعنى : دعوت تو را پذیرفتم )).
((تلبیه )) هنگام احرام نیز پاسخ مثبتى است که زایران ، به دعوت خداوند مى دهند. گویا خداوند همه آنان را براى زیارت خانه خودش دعوت نموده است و آنان اکنون در عمل به دعوت خداوند خویش ، ((لبّیک )) مى گویند.
روایات ، بیانگر این واقعیت است که وقتى خداوند به حضرت ابراهیم علیه السّلام دستور داد که همه مردم را براى انجام مناسک حج دعوت کند، حضرت ابراهیم علیه السّلام تمام انسانها را براى حج فراخواند، تمام کسانى که در روى زمین زندگى مى کردند و نیز تمام کسانى که در آینده زاده مى شوند و در صلب مردان و رحم زنان بودند، نداى ابراهیم علیه السّلام ا شنیدند و لبیک گفتند. اکنون که به حج مى روند، دوباره لبّیک گفته و عملاً دعوت خداوند را اجابت مى کنند. از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((لَمّا نادى اِبْراهِیمُعلیه السّلام بِالحَجِّ لَبّى الخَلْقُ فَمَنْ لَبّى تَلْبِیَةً واحِدَةً حَجَّ واحِدَةً وَمَن لَبّى مَرَّتَیْنِ حَجَّ حَجَّتَینِ وَمَنْ زادَ فَبِحَسابِ ذلِکَ))(241)
یعنى : ((وقتى ابراهیم علیه السّلام مردم را به حج فراخواند، تمام آنان اجابت کردند، هر کسى که یک مرتبه اجابت کرد، اکنون یک مرتبه به حج مى رود و کسانى که دو مرتبه اجابت کردند، اکنون دو مرتبه به حج مى روند و کسانى که بیشتر اجابت کردند، بیشتر به حج مى روند)).
باید دانست که هنگامى مى توانیم به دعوت خداوند پاسخ صحیح بدهیم که شرایط حج را اجابت کرده باشیم . و انسان هنگام تلبیه باید امیدوار به پذیرش و قبولى لبّیک باشد در حالى که مى ترسد خداوند بفرماید: ((لالبّیک ولاسعدیک ))؛ یعنى : خداوند لبیک او را نادیده بگیرد. و روشن است که لبّیک گفتن ، اولین قدم و در واقع کلید ورود در اعمال حج است و چنانچه تلبیه پذیرفته نشود، سایر اعمال نیز پذیرفته نمى شود.
در حالات امام سجادعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت وقتى لباس احرام مى پوشید، رنگ صورتش زرد شده و لرزه بر اندامش مى افتاد، طورى که نمى توانست تلبیه بگوید: در این حال کسى از او پرسید: چرا لبیک نمى گویى ؟ آن حضرت فرمود: ((مى ترسم پروردگارم بفرماید: ((لالبّیک ولاسعدیک )).
مستحب است مردها تلبیه را بلند بگویند. سرّش این است که بلند گفتن تلبیه ، یک نوع اعلام براى دین خداست ، علاوه بر اینکه انسان هنگام تلبیه گفتن ، در مقام راه یافتن به درگاه ربوبى و وصول به دروازه رحمت الهى است ، لذا هرچه بلندتر و باشکوه تر اعلان اجابت کند با این مقام سازگارتر است و اما وقتى به درگاه ربوبى راه یافت و مکّه و ظهر عرفه را درک کرد، باید تلبیه را تمام نموده و با متانت و بردبارى در درگاه خداوند متعال حضور یابد.
مستحبات احرام
در احرام رعایت چند امر مستحب است :
1 گرفتن ناخن و شارب .
2 از بین بردن موى زیر بغل و عانه با نوره .
3 پاکیزه نمودن بدن خود قبل از احرام .
4 رها نمودن موى سر و ریش از اوّل ذیقعده .
5 غسل نمودن پیش از احرام .
این پنج امر، حکایت از لزوم نظافت دارد؛ زیرا انسان در این هنگام به میهمانى خداوند مى رود و کسى که به میهمانى مى رود، باید نظافت و پاکیزگى را رعایت کند.
6 دو جامه احرام از پنبه باشد.
7 بعد از نماز ظهر محرم شود.
مکروهات احرام
1 احرام در جامه سیاه
بهترین پارچه براى احرام ، پارچه سفید است ؛ زیرا پارچه سفید یادآور مرگ ، قبر و کفن است و این امر موجب مى شود انسان در آن حال ، بیشتر به یاد آخرت باشد. علاوه بر اینکه انسان هرچه در میهمانى خداوند، پاکیزه تر باشد بهتر است و بهترین لباس براى پاکیزه ماندن ، لباس سفید است ؛ زیرا زود متوجه کثیفى آن مى شود.
2 احرام بستن در جامه چرکین .
سرّ کراهت این امر نیز این است حضور در درگاه حضرت احدیت و رفتن به میهمانى خداوند با جامه کثیف و چرکین ، شایسته نیست .
3 احرام بستن در جامه راه راه
4 استعمال حنا پیش از احرام در صورتى که اثر آن تا به حال احرام باقى بماند.
سرّ کراهت این دو امر این است که جامه رنگین و راه راه و همچنین استعمال حنا و زینت با مظاهر دنیوى سازش دارد، در حج ، انسان به میهمانى خداوند مى رود و باید تا ممکن هست از مظاهر دنیوى و متعلّقات فریبنده آن پرهیز نماید.
5 لبیک گفتن در پاسخ کسى که او را صدا مى زند.
کلمه ((لبیک )) در حال احرام ، پاسخى است که فقط دعوت خداوند را باید با آن پاسخ داد و اگر کسى ما را صدا بزند و در پاسخ او کلمه ((لبیک )) را استعمال نماییم در واقع او را شریک خداوند در این جهت قرار داده ایم .
6 حمام رفتن در حال احرام
محرمات احرام
محرمات احرام را قبلاً ذکر کردیم ، و سرّ حرمت آنها این است که تمام آن امور به گونه اى با مظاهر دنیوى مربوط مى شود و اشتغال به آنها انسان را از ذکر خداوند و اخلاص در عمل ، غافل مى کند.
2 طواف
علت تشریع طواف
طواف یعنى دور زدن به اطراف خانه کعبه . و این عمل اگرچه در ظاهر، دور زدن به اطراف یک خانه است ، ولى در آن اسرارى نهفته است که بر صاحبان بصیرت ، پوشیده نیست . ابتدا باید علت و فلسفه تشریع طواف را جستجو کرده و ببینیم چرا خداوند متعال براى بندگانش دستور طواف در اطراف خانه کعبه را صادر کرده است ؟
تحقیق و تفحّص در روایات و بیانات ائمه اطهارعلیهم السّلام بیانگر این واقعیت است که فلسفه و علت تشریع طواف ، رحمانیّت و رحیمیّت خداوند متعال است ؛ زیرا خداوند بندگانش را دوست دارد و چون همه بندگان قابلیت پذیرش ملکه عصمت را ندارند، گاه مرتکب گناه شده و معصیت خداوند را مى کنند، لذا خداوند طواف به اطراف خانه کعبه را تشریع نمود تا از این راه به درگاه خداوند آمده و نسبت به گناهى که مرتکب شده اند، طلب مغفرت کنند تا خداوند آنها را ببخشد.
((محمد بن مروان )) مى گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که مى فرماید: با پدرم در حجر اسماعیل بودیم ، پدرم مشغول نماز بود که مردى آمد و کنار او نشست ، آن مرد پس از اینکه پدرم نمازش را تمام کرد به او سلام کرد و گفت : ((من از تو سه سؤ ال دارم که پاسخ آن را جز تو و یک مرد دیگر نمى داند. پدرم فرمود: آن سه سؤ ال چیست ؟ او گفت : به من بگو علّت طواف در اطراف این خانه چیست ؟
پدرم فرمود: هنگامى که خداوند به ملائکه دستور داد تا بر آدم سجده کنند، بعضى اعتراض نموده و گفتند:
(اءَتَجْعَلُ فیها مَنْ یَفْسِدُ فیها وَیَسْفِکُ الدِّماءَ وَنَحْنٍ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ…)
خداوند متعال فرمود: (… إ نّىِ اءعْلَمُ مالاتَعْلَمُونَ). سپس بر ملائکه خشم کرد و از آنان خواست نسبت به این اعتراض توبه کنند و به آنان امر نمود که براى توبه باید به اطراف بیت المعمور طواف نمایند، ملائکه هفتاد سال به اطراف بیت المعمور طواف نموده و نسبت به آنچه گفته بودند استغفار و طلب بخشش مى کردند، پس از هفتاد سال طواف و استغفار، خداوند آنان را بخشید. سپس خداوند خانه کعبه را روى زمین موازى با ((ضرّاح ))(242) آفرید تا هر کس از فرزندان آدم علیه السّلام که مرتکب گناه شود، به اطراف او طواف نموده و توبه کند تا خداوند او را بخشیده و از گناه پاک نماید.(243)
در بعضى روایات فرموده اند: ((ملائکه هفت هزار سال به کنار عرش خداوند پناهنده شدند تا خداوند آنان را بخشید)).(244)
پس طواف ، بهترین نوع استغفار و توبه به درگاه خداوند است ، لذا در هنگام طوافباید انسان حضور قلب داشته و میان خوف و رجا با اخلاص کامل به اطراف خانه کعبه دور بزند. و باید توجه داشته باشد که در این هنگام خود را با ملائکه تشبیه نموده و مى خواهد مانند آنان نزد خداوند آمده و استغفار کند.
و نیز باید توجه داشت که خانه کعبه ، مثل ظاهر در عالم مُلک براى حضرت بارى تعالى بوده و موازى با بیت المعمور در عالم ملکوت است ؛ چنانکه بدن قالبى ظاهرى در عالم شهادت براى قلب در عالم غیب است و لذا در حال طواف باید به ظاهر کعبه در عالم مُلک که مربوط ب بدن در عالم شهادت است توجه نکرد و به حقیقت کعبه و موازات آن با بیت المعمور در عالم ملکوت که مربوط به قلب در عالم غیب هست توجه نمود، پس طواف واقعى ، طواف قلب است نه طواف بدن .
و به عبارت دیگر، طواف بر دو قسم است :
1 طواف صورى :
و آن عبارت است از طواف بدن و حرکت صورى در اطراف ظاهر خانه کعبه . پس در اطراف صورى ، طواف کننده جسم و بدن است و طواف شده ، ظاهر خانه کعبه است .
2 طواف معنوى :
و آن عبارت است از طواف قلب در اطراف حقیقت کعبه . در اینجا انسان به ظاهر خانه کعبه توجه ندارد بلکه کعبه را نمودى و نشانه اى از او و موازى با بیت المعمور در عالم ملکوت دانسته و مقصودش پروردگار کعبه است نه خود کعبه . این طواف ، طواف واقعى است ، و براى انجام آن باید اراده و شوق تام و صفاى قلب و بریدن از خلق و طلبیدن حضرت حق در درون انسان جمع شود.
چرا طواف هفت شوط است ؟
از بعضى روایات (245) استفاده مى شود که ملائکه پس از اعتراضى که به خلقت آدم علیه السّلام ردند و بعد متوجه اشتباه خود شدند، هفت هزار سال به عرش خداوند پناهنده شده و استغفار کردند، آنگاه خداوند گناه و اشتباه آنان را بخشید، ولى انسانها چون قدرت چنین عملى را ندارند، خداوند اجازه داده است براى توبه و استغفار، به موازات هر هزار سال یک مرتبه به اطراف خانه کعبه طواف کنند.
حجرالاسود، ابتدا و انتهاى طواف
واجب است طواف از ((حجرالاسود)) شروع و به آن ختم شود. و سرّش این است که ((حجرالاسود)) در روز قیامت حضور یافته و براى کسانى که در آن مکان رفته و طواف کرده اند شهادت مى دهد. پس ((حجرالاسود)) تمام اعمال و کیفیّت و کمیّت طواف را مشاهده مى کند و در قیامت نیز شهادت مى دهد و در واقع شروع طواف و پایان آن را ضبط نموده و روز قیامت گواهى مى دهد.
3 سعى بین صفا و مروه
یکى دیگر از واجبات حج ، ((سعى بین صفا و مروه )) است . خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید:
(انَّ الصَّفا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه فَمَنْ حَجَّ البَیْتَ اءَوْاِعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَیْهِ اءَنْ یَطَوَّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَاِنَّ اللّه شاکِرٌ عَلیمٌ).(246)
یعنى : ((صفا و مروه از نشانه هاى خداوند است ، پس هر که ، حجِّ خانه کند یا عمره برود، بر او باکى نیست که به گرد آن دو بگردد و هر کس که کار نیکى انجام دهد، خداوند سپاس داشته و مى داند)).
((صفا و مروه ))، نام دو کوه معروف در مکه است . امام صادق علیه السّلام پیرامون علّت نامگذارى این دو کوه ، به ((کوه صفا و مروه )) مى فرماید:
((کوه صفا را صفا نامیده اند؛ زیرا حضرت آدم علیه السّلام مصطفى علیه السّلام از بهشت بر روى این کوه فرود آمد، لذا نامى از نامهاى آدم علیه السّلام (یعنى صفا که خلاصه کلمه مصطفى است ) بر آن نهاده شد، همانطور که خداوند مى فرماید: ان اللّه اصطفى آدم و… و حضرت حوا نیز بر روى کوه مروه ، فرود آمد و چون مراءه (زن حضرت آدم ) بر روى آن فرود آمده ، نام آن را کوه مروه نامیدند)).(247)
سعى بین صفا و مروه ، در ظاهر پیمودن مسافت بین کوه صفا و مروه است ، ولى در واقع و حقیقت ، پیمودن مسافت بین رجا و خوف است . انسان با رفتن به کوه صفا با امید به رحمت خداوند به سوى کوه مروه حرکت مى کند و با ترس از عذاب او در روز قیامت برمى گردد.
امام سجّادعلیه السّلام به ((شبلى )) فرمود: ((آیا سعى بین صفا و مروه را انجام دادى و مسافت میان آنها را پیمودى ؟
شبلى گفت : آرى .
امام علیه السّلام فرمود: ((آیا در حالت سعى نیت کردى که اکنون میان خوف و رجا سپرى مى کنى ؟)).
او گفت : خیر.
امام علیه السّلام فرمود: ((پس در واقع تو سعى نکرده و مسافت بین صفا و مروه را پیموده اى )).(248)
سعى بین صفا و مروه مهلت دیگرى است براى استغفار و اصلاح انسانها؛ زیرا در این حال ، انسان مهمان خداست و باید با متانت و خضوع از این مهمانى استفاده نمود.
مستحب است قبل از انجام سعى ، نزد چاه زمزم رفته و مقدارى از آن را بیاشامد؛ زیرا آب زمزم اگرچه در ظاهر آب است ولى در حقیقت ((علم )) است . سالک الى اللّه و کسى که در راه رسیدن به خداوند سعى مى کند، براى طلبیدن عین الیقین ، ابتدا باید علم الیقین را طلبیده و درک کند تا پس از عین الیقین به حق الیقین برسد.
و نیز مستحب است که قبل از سعى ؛ نزد حجرالاسود رفته و آن را استلام کند تا حجرالاسود از نیت او براى انجام سعى اطلاع یافته و نام او را در ردیف کسانى که سعى بین صفا و مروه مى کنند ثبت نمود و روز قیامت شهادت دهد.
آثار و برکات سعى بین صفا و مروه زیاد است و ما به چند نمونه از آنها اشاره مى کنیم :
1- کسى که سعى بین صفا و مروه را انجام مى دهد، از گناهان پاک مى شود.(249)
2- کسى که سعى بین صفا و مروه را انجام دهد، پاداش کسى را دارد که پیاده از شهر خودش به مکه براى انجام حج برود و پاداش کسى را دارد که هفتاد کنیز مومنه را آزاد کند.(250)
3- کسى که سعى بین صفا و مروه را انجام دهد، ملائکه او را شفاعت مى کنند.(251)
و این مطلب باقى مى ماند که چرا سعى بین صفا و مروه هفت مرتبه قرار داده است ؟ از ابن عباس نقل شده است که وقتى گروهى را در حال سعى بین صفا و مروه دید، به آنان گفت :
((این کار را مادر شما یعنى مادر اسماعیل به ارث گذاشت ؛ زیرا مادر اسماعیل در بیابان گرم و سوزان مکه تشنه شد و لذا به بالاى کوه صفا رفت تا ببیند در بیابان کسى هست که او را یارى کند یا نه ، دوباره به کوه مروه رفت و به بیابان نگاه کرد، ولى کسى را ندید. این فاصفه میان کوه صفا و مروه را هفت مرتبه پیمود، و خداوند سعى بین صفا و مروه را هفت مرتبه واجب کرد)).(252)
4 تقصیر
((تقصیر))؛ یعنى کوتاه نمودن مقدارى از ناخن یا موى سر یا صورت در قرآن کریم مى فرماید:
(لَقَدْ صَدَقَ اللّه رَسُولَهُ الرُّؤ یا بِالحَقِّ لِتَدْخُلُنَّ المَسْجِدَالحَرامَ اِنْ شاءَ اللّه امِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُمْ وَمُقَصِّرینَ…).(253)
پس از انجام سعى و طواف ، در واقع انسان از مسافرت به دیار معشوق برگشته و بدن او که قبل از احرام و تلبیه بدنى ظلمانى و غرق در معصیت بود، به بدنى نورانى و خالى از هر گناه تبدیل شده است . پس این بدن کنونى غیر از بدن قبلى است ؛ زیرا او به میهمانى خداوند رفته است ، با کوله بارى از گناه رفته وبا کوله بارى از حسنات برگشته است . خداوند علامت و نشانهغ این تغییر و تبدیل در بدن و تحصیل نورانیت را تقصیر قرار داده است .
پس از انجام عمل تقصیر، تمام آنچه با احرام بر مُحرم حرام شده بود، حلال مى شود، جز عمل حلق یعنى سرتراشیدن . و سرّش این است که انسان وقتى موفق به انجام عمره و حج مى شود و براى تولّدى دوباره به نزد خداوند پناه مى برد، پس از احرام و تلبیه با وجودى ظلمانى وارد درگاه ربوبى مى شود و خداوند او را از تصرّف در ملک خویش و استفاده از نعمات خود محروم مى کند و پس از انجام طواف و نماز طواف و سعى بین صفا و مروه ، دوباره به وجودى نورانى تبدیل شده و با کسب علامت و نشانهغ نورانیت یعنى تقصیر، مجوّز استفاده از نعمات خویش را براى او صادر مى کند.
5 احرام براى حج
پس از اعمال و مناسک عمره تمتّع ، انسان از حالت احرام بیرون آمده و باید در مکه براى انجام مناسک حج تمتع ، بماند.
اوّلین عمل حج ، احرام است . اسرار احرام را قبلاً ذکر کردیم و امّا سرّ تکرار آن براى حج تمتّع این است که انسان دوباره به میهمانى خداوند مى رود و در واقع ، اعمال عمره مقدمه و تمرینى براى عمل اجتماعى و گروهى حج است و گویا انسان در عمره تمتع پس از کسب علم الیقین به مرحله عین الیقین مى رسد و رسیدن به مرحله عین الیقین ، مقدمه براى رسیدن و درک حق الیقین است .
حجاج روز هشتم ذیحجه براى شروع در اعمال حج تمتع ، از خود مکه مُحرم مى شوند، و پس از احرام ، تمام آنچه قبلاً ذکر شد، بر محرم حرام مى شود.
روز هشتم ذیحجه ، ((یوم الترویه )) نام دارد. از امام صادق علیه السّلام پیرامون علّت نامگذارى این روز به ((یوم الترویه )) پرسیدند، آن حضرت فرمود: ((در آن زمان ، آب در صحراى عرفات نبود، مردم در روز هشتم براى آب دادن به مردم از مکه آب مى بردند و لذا بعضى از آنان به بعضى دیگر مى گفتند: ((تَرَوَّیْتَمْ مِنَ المَاءِ))؛ یعنى : سیراب شدید)) و لذا نام آن روز را ((یوم الترویه )) نامیدند)).(254)
6 وقوف در عرفات
پس از احرام در مکه ، حجاج باید به صحراى عرفات رفته و از ظهر روز نهم تا مغرب آن روز در آنجا بمانند.
علت نامگذارى عرفات
چرا صحراى عرفات با این نام ، نامگذارى شده است ؟ معاویة بن عمار مى گوید از امام صادق علیه السّلام پرسیدم چرا صحرا عرفات را عرفات نامیده اند؟ امام صادق علیه السّلام فرمود: ((جبرائیل علیه السّلام در این روز بر ابراهیم علیه السّلام نازل شد و هنگام غروب خورشید به او فرمود: اى ابراهیم ! به گناه خود اعتراف کن (255) و مناسک حج را بیاموز. و همچنین به خاطر اینکه جبرائیل علیه السّلام به ابراهیم علیه السّلام فرمود: اِعْتَرِف ؛ اعتراف کن ، این صحرا، صحراى عرفات نامیده شد)).(256)
اسرار وقوف در عرفات
روز عرفه ، روزى بسیار با عظمت و باشکوه است . و در این روز و حضور در صحراى عرفات اسرارى نهفته است که به بعضى از آنها اشاره مى کنیم :
1 روز عرفه نمودارى از روز قیامت است ؛ زیرا در روز عرفه همه حجاج با رنگها و شغلها و مقامهاى گوناگون در یک مکان اجتماع کرده و به راز و نیاز خداوند مى پردازند. انسان وقتى آن جمعیت عظیم را در صحراى عرفات مى بیند، به یاد صحراى محشر روز قیامت مى افتد.
2 حجاج پس از اعمال عمره تمتع ، در فاصله زمانى که با اعمال حج دارند، ممکن است مرتکب گناه و معصیت شده باشند. و نیز کسانى که حج قران و افراد انجام مى دهند ممکن است در گذشته آلوده به گناه شده باشند، لذا خداوند به آنان فرصتى داده است تا پس از احرام حج ، به صحراى عرفات آمده و استغفار نمایند تا آنان را ببخشد. پس روز عرفه ، روز استغفار و تضرّع به درگاه خداوند است .
شیخ صدوق در کتاب ((اءمالى ))، روایتى را از امام حسن علیه السّلام نقل مى کند که آن حضرت فرموده است : شخصى یهودى خدمت رسول خداصلّى اللّه علیه و آله آمد. این یهودى که داناترین افراد یهود بود، به رسول خداصلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: اى محمد! من پیرامون ده کلمه از تو مى پرسم …
رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((بپرس ))
او چند سؤ ال را مطرح مى کند و درباره سؤ ال نهم مى گوید: چرا خداوند به بندگانش امر نمود تا بعد از ظهر در صحراى عرفات وقوف نمایند؟
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((بعد از ظهر، ساعتى است که حضرت آدم علیه السّلام در آن ساعت ، مرتکب معصیت (ترک اولى ) شد. و خداوند بر امّت من واجب گردانید تا در بهترین مکانها وقوف نموده و نزد او تضرّع و دعا نمایند تا بهشت را در اختیار آنان قرار دهد. و آن ساعتى که مردم از عرفه مى روند (یعنى مغرب ) ساعتى است که حضرت آدم علیه السّلام در آن ساعت از خداوند خویش سخنانى را فراگرفت و خداوند با رحمت خود بر او بازگشت و توبه او را پذیرفت ؛ زیرا او توبه پذیر و مهربان است )).
و سپس پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((سوگند به پروردگارى که مرا به پیامبرى برگزید، خداوند براى آسمان دنیا در بى قرار داده است و نام آن ، درب رحمت ، توبه ، حاجات ، تفضّل ، احسان ، بخشش ، کرم و عفو است ، و تمام کسانى که در عرفات اجتماع مى کنند، شایسته این صفات هستند. خداوند در آنجا صد هزار فرشته دارد که هر یک از آنان 120 هزار فرشته در خدمت دارند. و نیز خداوند براى کسانى که در عرفات هستند، رحمت ویژه اى اختصاص داده است که بر آنان نازل مى کند و هنگامى که مى خواهند از صحراى عرفه خارج شوند، خداوند ملائکه اش را گواه مى گیرد که همه آنان را از آتش جهنم نجات دادیم و بهشت را براى آنان واجب گردانیدم و در این هنگام ، فرشته اى بانگ مى زند: از عرفه بروید در حالى که بخشیده شدید و شما مرا راضى کردید و من نیز از شما راضى شدم )).(257)
صحراى عرفات و روز عرفه ، مهلتى دیگر براى گناهکاران است . در این روز نباید از رحمت خداوند غافل شد. و اگر کسى در این روز، گمان کند خداوند او را نمى بخشد، گناه کرده است . رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
((اءَعْظَمُ اءَهْلِ عَرَفات جُرماً مَنْ اِنْصَرَفَ وَهُوَ یَظُنُّ اءَنَّهُ لَمْ یَغْفِرُ لَهُ))(258)
یعنى : ((در میان کسانى که به عرفات رفته اند، بزرگترین گناه را کسى مرتکب شده است که از عرفات برود و گمان کند خداوند او را نبخشیده است )).
3 در این اجتماع پرشکوه ، همه افراد یکسان هستند؛ ثروتمندان بدون هستند و با فقیر در یک مکان جمع گشته اند، فرمانروایان با فرمانبردارها، رئیسها با مرئوسها اجتماع کرده اند. و این حکایت از مساوات و برابرى انسانها در برابر خداوند دارد.
در این مکان ، ثروت ، شهرت ، ریاست و قدرت هیچ معنایى نداشته و فضیلت محسوب نمى شود؛ زیرا همه افراد در برابر مالک اصلى ، قادر على الاطلاق و پروردگار جهان ، قرار گرفته اند و آنچه آنان داشته و دارند مانند عدم است زیرا اکنون از آنها جدا شده اند، بلکه تنها تقوا و پرهیزگارى است که براى افراد، فضیلت مى آورد.
4 وقوف در عرفات ، مکانى براى طهارت باطنى انسانها و مقدمه اى براى رفتن درباره بد حریم حرم امن الهى است ؛ زیرا عرفات از محدوده حرم خارج است و بعد از وقوف در عرفات ، باید به مشعرالحرام که در محدوده حرم قرار دارد رفت و باید براى رفتن به حرم امن الهى و ورود به میهمانى خداوند نفس را از هرگونه آلودگى پاکیزه نمود و بهترین مکان براى طهارت نفس ، ((صحراى عرفات )) است .
7 وقوف در مشعرالحرام
پس از مغرب روز نهم ذیحجه ، حجاج باید از عرفات خارج شده و به مشعرالحرام رفته و تا طلوع آفتاب در آنجا بمانند. در قرآن کریم خداوند مى فرماید:
(فَإ ذا اءَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فاذْکُرُوا اللّه عِنْدَالمَشْعَرِ الحَرامِ).(259)
یعنى : ((هنگامى که از عرفات کوچ کردید، در مشعرالحرام خداوند را یاد کنید)).
فلسفه نامگذارى مشعر و وقوف در آن
((مشعرالحرام )) که در فاصله بین عرفات و منى واقع شده است ، داراى چند نام است :
1 مشعرالحرام :
واژه ((مشعر؛ یعنى محل درک و شعور)). و وقوف در مشعر، به معناى وقوف و دقت در محل شعور است . و ممکن است اشاره به مشاعر و قواهاى نفس و ترتیب مراتب کمال باشد؛ زیرا مراتب کمال عبارتند از: تجلیه ، تخلیه ، تحلیه و فناء.
((تجلیه ))؛ یعنى جلا بخشیدن نفس با پذیرش دین مبین اسلام و رعایت حلال و حرام .
((تخلیه ))؛ یعنى زدودن هرگونه گناه و صفت رذیله از نفس .
((تحلیه ))؛ یعنى جایگزینى صفات نیک و پسندیده در نفس .
((وقوف در عرفات )) اشاره به مرتبه تخلیه دارد؛ زیرا انسان در آنجا باید با دعا و استغفار، نفس خویش را از هر گونه آلودگى پاکسازى نماید. و ((وقوف در مشعر)) اشاره دارد به مرتبه تحلیه ؛ زیرا در این مکان ، انسان تمام مشاعر و قواهاى نفس را باید در خدمت خدا گرفته و آنها را با فضیلتهاى نفسانى و رحمتهاى خداوند آشنا نماید.
و علت نامگذارى مشعر به ((مشعرالحرام )) این است که این مکان ، جزء حرم مى باشد.
2 مزدلفه :
در علت نامگذارى مشعر به ((مزدلفه )) چند احتمال وجود دارد:
الف : واژه ((مزدلفه )) از ((ازدلاف )) مشتق گرفته شده است و ((ازدلاف )) به معناى تقدّم است . و چون مشعرالحرام مکانى مقدّم بر منى است ، نام آن را ((مزدلفه )) گذاشته اند.
ب : ((ازدلاف )) یعنى ((تقرّب ))، و چون در این مکان ، مردم به خداوند تقرّب مى جویند لذا ((مزدلفه )) نامیده شده است .
س : ((إ زدلاف )) یعنى ((اجتماع )). و به خاطر اینکه مردم در آنجا اجتماع مى کنند، ((مزدلفه )) نامیده شده است .
3 جمع :
گفته شده علت نامگذارى آن به ((جمع )) این است که حضرت آدم و حواعلیهماالسّلام ر این مکان با هم ملاقات کرده و اجتماع کردند.
حرکت به سوى منى
در روز دهم ذیحجه پس از طلوع آفتاب ، حجاج از مشعرالحرام خارج شده و براى انجام اعمال منى روانه آنجا مى شوند.
علت نامگذارى این مکان به نام ((منى )) این بوده است که در این مکان ، جبرائیل علیه السّلام ر حضرت ابراهیم علیه السّلام نازل شد و به او فرمود: (تَمَنِّ یا اِبْراهِیم )؛ یعنى : اى ابراهیم ! هر آرزویى دارى از خداوند درخواست کن )).
از امام رضاعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت درباره علت نامگذارى این مکان به نام ((منى )) فرموده است :
((اِنَّ جِبْرائیلَعلیه السّلام قالَ هُناکَ: یا اِبْراهِیمُ! تَمَنِّ عَلى رَبِّکَ ماشِْتَ، فَتَمَنّى اِبْراهِیمَ فى نَفْسِهِ اءَنْ یَجْعَلَ اللّه مَکانَ ابنِهِ اِسماعیلَ کَبْشاً یَاءْمُرُهُ بِذِبْحِهِ فِداءً لَهُ فَاَعْطى مُناهُ)).(260)
یعنى : جبرئیل علیه السّلام در آن مکان به ابراهیم علیه السّلام فرمود: اى ابراهیم ! هر آرزویى که دارى از خداوند خویش درخواست کن . ابراهیم در قلب خویش آرزو کرد که اى کاش ! خداوند دستور مى داد یک گوسفندى (قوچى ) را به جاى اسماعیل ذبح کند. خداوند آرزویش را برآورده ساخت )).
((منى )) سرزمین آرزوهاست و باید در آنجا فقط برآورده شدن آرزوها را از خداوند خواست ؛ زیرا در آنجا همه مهمان خداوند هستند. اعمال منى عبارتند از:
1 رمى جمره عقبه .
2 قربانى کردن .
3 حلق یا تقصیر.
8 رمى جمره
در منى سه ستون سنگى وجود دارد که وقتى انسان از مشعر به منى مى رود، آنها را در آخر منى مى بیند. ستون اوّل از طرف مشعر، ((جمره اولى )) و ستون دوم ((جمره وسطى )) و ستون سوّم ((جمره عقبه )) نام دارد.
در روز دهم ذیحجه باید حجاج هفت عدد سنگ به ((جمره عقبه )) بزنند. و در روز یازدهم و دوازدهم باید ابتدا ((جمره اولى ))، سپس ((جمره وسطى )) و بعد ((جمره عقبه )) را سنگ ((ریگ )) بزنند.
معنا و حقیقت رمى جمره
درباره فلسفه و سرّ این عمل و در واقع معنا و حقیقت رمى جمرات مى گوییم : هر یک از این ستونها به منزله شیطان مى باشند و انسان با زدن سنگ به هر یک از این ستونها شیطان را از نفس خویش دور و منکوب مى سازد. نفس انسانى سه قسم است :
1 نفس امّاره :
نفس امّاره از نظر خداوند مذموم است ؛ زیرا همیشه انسان را به انجام کارهاى زشت و ارتکاب گناه ، وسوسه مى کند و لذا باید براى رسیدن به کمال ، با نفس امّاره ستیز نموده و با اطاعت خداوند و ترک معاصى ، آن را کشت و نابود کرد. در قرآن مى فرماید:
(وَمَا اءُبَرِّى ءُ نَفْسِى إِنَّ النَّفسَ لاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبّى إ نَّ رَبّى غَفُورٌ رَحِیمٌ).(261)
رمى جمره اولى اشاره به ستیز و مقابله با شیطان و غلبه بر نفس امّاره دارد؛ زیرا اولین دشمن انسان در رسیدن به کمال و قرب به خداوند، نفس امّاره است ولذا باید از رمى جمره اولى شروع نموده و گام به گام با نیت خالص به سوى خداوند رفت .
2 نفس لوّامه :
نفس لوّامه انسان را به هنگام اعمال خلاف در این دنیا ملامت و سرزنش مى کند و به تجدید نظر وادار مى سازد. در قرآن کریم خداوند فرموده است :
(وَلا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ)(262) یعنى : ((و سوگند به نفس ملامتگر)).
در واقع ، نفس لوّامه انسان را هنگامى که مردّد بین انجام عمل خلاف و انجام ندادن آن هست ، بر انجام آن سرزنش مى کند. و در رمى جمره وسطى ، انسان دوباره به شیطان سنگ مى زند تا به او نزدیک نشده و در هنگام تردید بین ارتکاب عمل خلاف و عدم ارتکاب آن ، او را گول نزند و نفس لوّامه را بى اثر نسازد. پس با رمى جمره وسطى شیطان را از نفس لوامه دور کرده تا نفس لوّامه به سرزنش خود بر انجام عمل خلاف ، ادامه دهد.
3 نفس مطمئنه :
وقتى انسان نفس اماره را بکشد و نفس لوّامه او را از ارتکاب اعمال خلاف باز دارد و نسبت به انجام گناهان از او مراقبت نماید، به نفس مطمئنه که در پرتو ایمان به خداوند و انس با اخلاق حمیده و صفات نیک حاصل شده ، مى رسد. و رمى جمره عقبه اشاره به دور کردن شیطان از نفس مطمئنه دارد؛ زیرا دو بار به شیطان سنگ زد تا چنین مرحله اى را کسب کند و اکنون که آن را کسب نموده ، ممکن است شیطان براى از میان بردن آن تلاش نماید و لذا جمره عقبه را سنگ مى زند. پس از تحصیل نفس مطمئنه ، خداوند مى فرماید:
(یا اءَیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعِى إِلى رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً).(263)
و ممکن است فلسفه رمى جمره عقبه پس از مشعر و رمى جمرات ، پس از اعمال مکه این باشد که انسان با حضور در عرفات و دعا و مناجات به درگاه خداوند، در مشعرالحرام نفس امّاره را کشته و شیطان را از نفس لوامه دور کرده و نفس مطمئنه را کسب نموده و اکنون آماده براى رفتن به درگاه ربوبى است و براى حفاظت از نفس مطمئنه (264) لازم است جمره عقبه را سنگ بزند. و پس از اعمال مکه تمام این ستونها را سنگ مى زند تا براى همیشه پس از اعمال حج ، شیطان را از خود دور کرده باشد.
زدن هفت ریگ
در روایتى وارد شده است که شیطان ، سه بار (یک بار در محل جمره اولى و بار دوم در محل جمره وسطى و بار سوم در محل جمره عقبه ) بر ابراهیم علیه السّلام ظاهر شد و در هر بار جبرائیل علیه السّلام به ابراهیم علیه السّلام دستور داد تا به شیطان سنگ بزند. حضرت ابراهیم در هر مرتبه ، هفت ریگ به شیطان زد.(265)
9 قربانى
یکى دیگر از اعمال ، منى ، ((قربانى )) است ، لذا انسان پس از رمى جمره عقبه به قربانگاه رفته و ریگ شتر یا گاو و یا گوسفندى را قربانى مى کند.
اسرار قربانى
قربانى در ظاهر، کشتن و ذبح یک حیوان در منى است ، ولى در واقع و حقیقت ، داراى اسرارى است که ما به برخى از آنها اشاره مى کنیم :
1 قربانى حیوان اشاره به قربانى و ذبح حیوانیت انسان دارد؛ یعنى به انسان مى آموزد که باید براى رسیدن به کمال انسانى ، نفس حیوانى خویش را در همینجا بکشد و قصد کند که دنبال هوا و هوس نفس نرود و در قیامت خود را از آتش جهنم نجات بدهد. امام سجّادعلیه السّلام فرموده است :
((اِذا ذَبَحَ الحاجُّ کانَ فِداهُ مِنَ النّارِ))(266)
یعنى : ((هرگاه حاجى حیوانى را ذبح کند از آتش نجات مى یابد)).
در واقع ، قربانى درسى است که حضرت ابراهیم علیه السّلام به امر خداوند براى انسانها به یادگار گذاشت . ابراهیم علیه السّلام وقتى به ذبح اسماعیل ماءمور شد بدون هیچ تردیدى به جانب خداوند رفت و از پیروى هوا و هوس پرهیز نمود و جگر گوشه خودش را براى تقدیم به خداوند، آماده قربانى کرد.
امام سجّادعلیه السّلام به ((شبلى )) مى فرماید: ((آیا هنگام قربانى ، نیت کردى که حنجره طمع را ذبح مى کنى ؟ و آیا نیت کردى که با این عمل از سنّت ابراهیم علیه السّلام پیروى مى کنى که پسرش و میوه قلبش و گُل سرسبدش را براى خداوند قربانى نمود؟))
او گفت : نه .
امام سجّادعلیه السّلام فرمود: ((پس تو قربانى نکرده اى )).(267)
2 قربانى ، نمودارى از انفاق و دستگیرى مساکین است . رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
((إِنّما جَعَلَ اللّه هذَا الا ضْحى لِتَتَّسِعَ مَساکِینَکُمْ مِنَ اللَحْمِ فَاطْعِمُوهُمْ))(268)
یعنى : ((خداوند قربانى را تشریع نموده است تا تهیدستان مسلمان دسترسى به گوشت داشته باشند، لذا شما قربانى خود را به نیازمندان بدهید)).
3 قربانى ، فدیه اى براى رهایى از گناهان است . از امام صادق علیه السّلام سؤ ال شد: فلسفه تشریع قربانى چیست ؟ آن حضرت فرمود:
((اءَنَّهُ یَغْفِرُ لِصاحِبِها عِنْدَ اءَوَّلَ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِها إ لى الاَرْضِ))(269)
یعنى : ((کسى که قربانى مى کند، هنگامى که اولین قطره از خون قربانى به زمین برسد، گناهانش بخشیده مى شود)).
10 حلق یا تقصیر
پس از قربانى ، باید سر را تراشید و یا مقدارى از ناخن یا موى خود را گرفت .(270) و با انجام این عمل ، تمام محرمات احرام بر محرم حلال مى شود، بجز بوى خوش و زن .
در گذشته سرّ ((تقصیر)) را بیان کردیم و در اینجا دوباره آن را یادآورى مى کنیم . سرّ عمل حلق و یا تقصیر این است که وقتى انسان موفق به انجام حج مى شود و براى توّلدى دوباره و کسب روحى خالى از هر گناه به نزد خداوند پناه مى آورد، ابتدا با وجودى ظلمانى بر خداوند وارد مى شود و خداوند در این مدت ، او را از استفاده بعضى نعمات محروم مى کند. پس از انجام اعمال حج ، آن وجود ظلمانى ، تبدیل به وجود نورانى مى شود و به تعبیر دیگر، قبل از اعمال حج ، نفس انسانى در خدمت شیطان و مهمان او بود، ولى پس از انجام اعمال حج نفس او مهمان خداوند شده و تبدیل به وجودى نورانى مى شود. حلق و یا تقصیر، علامت آن تبدیل و میهمانى خداوند است .
11 حرکت به سوى مکّه
پس از انجام اعمال منى در روز عید قربان ، باید دوباره به مکه برگردد و پنج عمل را انجام دهد:
1 طواف حج .
2 نماز طواف حج .
3 سعى بین صفا و مروه .
4 طواف نساء.
5 نماز طواف نساء.
سرّ طواف و سعى بین صفا و مروه را قبلاً ذکر کردیم . اکنون فقط به اسرار تکرار این اعمال اشاره مى کنیم . بدون شک ، تکرار این اعمال ، بى هدف و بدون غایت و ثمره نیست بلکه تکرار آنها داراى اسرارى است که عبارتند از:
1 تکرار این اعمال اشاره دارد به اینکه اگر انسان نتواند بار اوّل آنگونه که شایسته این اعمال هست آنها را به انجام برساند، در این مرتبه دوم سعى کند که آنها را به انجام برساند.
2 انسان این اعمال را تکرار مى کند تا چنانچه در مرتبه اوّل ، مقبول واقع نشده است ، در مرتبه دوّم مورد قبول خداوند قرار گیرد.
3 تکرار این اعمال ، اشاره دارد به اینکه اگر در مرتبه اول به حقیقت این اعمال توجه نداشته و از اسرار آنها آگاه نبوده است ، اکنون به حقیقت آنها توجه نموده و با آشنایى به اسرار آنها، انجام دهد.
12 بیتوته در منى
در شب یازدهم و دوازدهم باید در منى بیتوته کرد؛ یعنى در منى مانده و به تضرّع و شب زنده دارى پرداخت ؛ زیرا در این حال ، انسان از گناه پاک شده و نفس او آماده بندگى تام خداوند را دارد.
در روز یازدهم و دوازدهم ذیحجه باید به هر یک از سه ستون : ((جمره اولى ، جمره وسطى ، جمره عقبه )) هفت عدد سنگ زده شود. و سرّ آن را در گذشته توضیح دادیم .
البته خداوند به اسرار این اعمال و مناسک آگاه است و آنچه ما ذکر کردیم ، ذرّه اى از واقعیات و اسرار این اعمال است که با استفاده از کلام معصومین علیه السّلام و راهنمایى عقل و پیامبر درونى ، بیان کردیم .
فهرست منابع
1 الاحتجاج : چاپ بیروت ، مؤ سسة الاعلمى ، 1403 ه.
2 الاختصاص : چاپ بیروت ، مؤ سسة الا علمى ، 1402 ه.
3 اصول کافى : چاپ ایران ، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السّلام
4 بحارالا نوار: چاپ بیروت ، مؤ سسة الوفاء، 1403 ه.
5 التهذیب (تهذیب الا حکام ): : چاپ بیروت ، دار صعب دارالتعارف ، 1401ه.
6 ثواب الا عمال (ترجمه ): چاپ تهران ، کتابفروشى صدوق .
7 الخصال : چاپ بیروت ، دارالتعارف ، 1389 ه.
8 تفسیر مجمع البیان : چاپ بیروت . دارالمعرفة ، 1408 ه.
9 تفسیر الصافى : چاپ ایران ، تهران ، کتابفروشى اسلامیه .
10 تفسیر المیزان : چاپ ایران ، قم ، دارالکتاب الاسلامى .
11 تفسیر التبیان : چاپ بیروت ، داراحیاء التراث العربى .
12 تفسیر القمى : چاپ ایران ، قم مؤ سسة دارالکتاب .
13 تفسیر العیاشى : چاپ ایران ، قم ، چاپخانه علمیه قم .
14 فروع کافى : چاپ بیرون ، دارصعب دارالتعارف ، 1401 ه.
15 معانى الاخبار: چاپ بیروت ، دارالمعرفة ، 1399ه.
16 من لایحضره الفقیه : چاپ بیروت ، مؤ سسة الا علمى للمطبوعات ، 1406 ه .
17 مستدرک الوسائل : چاپ بیروت ، مؤ سسة آل البیت ، 1408 ه.
18 المحاسن : چاپ ایران ، قم ، المجمع العالمى لا هل البیت علیهم السّلام 1413 ه.
19 المناقب (مناقب آل ابى طالب ): چاپ بیروت ، دارالا ضواء.
20 عیون اخبار الرضا: چاپ ایران ، قم ، دارالعلم .
21 علل الشرایع : چاپ ایران ، قم ، مکتبة الداورى .
22 سلسلة الینابیع الفقهیه : چاپ بیروت ، الدارالاسلامیة ، 1410 ه.
23 جواهر الکلام : چاپ ایران ، تهران ، دارالکتب الاسلامیة .
24 فقه الرضا: در مجموعه ((سلسلة الینابیع الفقهیه )) چاپ شده است .
25 وسائل الشیعه : چاپ بیروت ، دارإ حیاء التراث العربى ، 1403 ه.
26 مستمسک العروة الوثقى : چاپ بیروت ، داراحیاء التراث العربى .
27 نهج البلاغه (فیض الاسلام ):
28 اءمالى الصدوق : چاپ بیروت ، مؤ سسة الا علمى .
29 اءمالى الطوسى : چاپ ایران ، قم ، مکتبة الداورى .
30 صحیفه نور: چاپ ایران ، سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى .
31 الجعفریات : چاپ تهران ، مکتبة نینوى الحدیثه .
32 امالى شیخ مفید: چاپ تهران ، قم ، مؤ سسة النشرالاسلامى ، 1412 ه.
33 دعائم الاسلام : چاپ قاهره ، دارالمعارف ، 1383 ه.
34 تفسیر البیضاوى : چاپ بیروت ، دارالکتب الاسلامیه ، 1408 ه.
35 تفسیر المنار: چاپ بیروت ، دارالمعرفه .
36 قرب الا سناد: چاپ تهران ، مکتبة نینوى الحدیثه .
فهرست مطالب
مقدمه ناشر
پیشگفتار
بخش اوّل : مکّه و اسرار آن
شهر مکّه و نامهاى آن
1-مکّه
2-بکّه
3-اُمّ القُرى
4-البلد الا مین
5-و6-البساسه واُمّ رُحِمْ
عظمت شهر مکّه
چگونه وارد مکّه شویم
اقامت در شهر مکه
وداع با مکه
بخش دوّم : کعبه و اسرار آن
قداست خانه کعبه
سیر پیدایش خانه کعبه
فلسفه و آثار وجود کعبه
نامهاى خانه خدا
1-کعبه
2-بکّه
3-البیت العتیق
4-بیت الحرام
عظمت و حرمت کعبه
ساختمان کعبه و اجزاى آن
1-داخل کعبه
3-شاذروان
4-و 5-درب و ناودان
6-پرده کعبه
7-مستجار
دعا نزد خانه کعبه
دعاى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله
دعاى ائمه اطهارعلیهم السّلام
وداع با کعبه
بخش سوّم : مسجد الحرام و اسرار آن
حدود مسجدالحرام
جایگاه معنوى مسجدالحرام
1-تحریم ورود مشرکین به مسجدالحرام
2-امن بودن مسجدالحرام
3-نماز و دعا در مسجدالحرام
مکانهاى معنوى مسجدالحرام
1-کعبه
2- حجرالاسود
3-رکن یمانى :
4-مستجار
5-حجر اسماعیل
6-مقام ابراهیم
7-چاه زمزم
چگونه وارد مسجدالحرام شویم ؟
بخش چهارم : حج و عمره
تعریف حج
طلب نمودن حج از خداوند
فلسفه تشریع حج
الف حج ، عبودیت است
ب حج ، عفو گناهکاران است
ج حج ، نشانه عظمت خداوند است
د حج ، آزمون انسانهاست
ه – حج ، تجدید خاطره رسولخدا است
و حج ، تقویت دین اسلام است
ز حج ، پایگاه تبلیغات احکام اسلام است
ح حج ، نمونه اجتماع و وحدت مسلمین است
حج واجب و فلسفه وجوب آن
سفر به حج
حج از ارکان دین اسلام است
حج ، جهاد ضعفاست
حج و برائت از مشرکین
معناى حج اکبر و حج اصغر
اعلان برائت از مشرکین
آثار و منافع حج
حضور امام زمان (عج ) در موسم حج
شرایط قبول شدن حج
1-مخارج حج از مال حلال باشد
2-قصد قربت و اخلاص
3-ولایت
اقسام حج و عمره
1- حج تمتّع
2- حج افراد
3-حج قران
1-عمره تمتّع
2-عمره مفرده
پاداش کسى که به حاجى کمک کند
آداب سفر حج و عمره
1-صدقه بدهد
2-دعاى سفر را بخواند
3-وصیت بکند
4- خانواده خود را جمع کند
5-دو رکعت نماز بخواند
6-تنها به مسافرت نرود
7-در مسافرت اخلاق نیکو داشته باشد
8 به همسفر خود کمک کند
گزیده مناسک حج و عمره
حج تمتّع
1-عمره تمتع
الف احرام
ب طواف کعبه
ج نماز طواف
د سعى بین صفا و مروه
ه – تقصیر
2- حج تمتّع
الف احرام
ب وقوف در عرفات
ج وقوف در مشعر
د رمى جمره عقبه
ه – قربانى :
و حلق یا تقصیر
ز طواف حج
ح نماز طواف حج
ط سعى بین صفا و مروه
ى طواف نساء
ک نماز طواف نساء
ل بیتوته در منى
م رمى جمرات
حج قران و حج افراد
انواع حجهاى واجب
شرایط وجوب حجة الاسلام
علامت قبول شدن حج
بخش پنجم : اسرار مناسک حج
1-إ حرام
راز تلبیه
مستحبات احرام
مکروهات احرام
محرمات احرام
2-طواف
علت تشریع طواف
چرا طواف هفت شوط است ؟
حجرالاسود، ابتدا و انتهاى طواف
3-سعى بین صفا و مروه
4-تقصیر
5-احرام براى حج
6-وقوف در عرفات
علت نامگذارى عرفات
اسرار وقوف در عرفات
7-وقوف در مشعرالحرام
فلسفه نامگذارى مشعر و وقوف در آن
حرکت به سوى منى
8 رمى جمره
معنا و حقیقت رمى جمره
زدن هفت ریگ
9 قربانى
اسرار قربانى
10 حلق یا تقصیر
11-حرکت به سوى مکّه
12-بیتوته در منى
فهرست منابع
مقدمه ناشر
بسمه تعالى
مراسم شکوهمند حّج اگر بر اساس برنامه الهى انجام پذیرد – چونان عبادات دیگر – نتایج و بهره هاى فراوانى نصیب امت اسلامى خواهد نمود.
در توضیح این مطلب باید دانست که حّج ، مراسمى عبادى – سیاسى است و از ابعاد گوناگونى برخوردار مى باشد و هر بعد آن دریچه اى از کمالات را در برابر انسان مى گشاید.
– حّج ، سبب تقویت پیوندهاى الهى گردیده و انسان را از تاریکیهاى گناه بیرون آورده و به سوى آینده اى روشن و مملو از امید رهنمون مى سازد.
– حّج ، ایثرگریها، رشادتها و دلاوریهاى پیشوایان بزرگ الهى را در برابر چشمان انسان به تصویر مى کشد که انسان با الگو گرفتن از راه و رسم آنان تولدى دوباره مى یابد.
– حّج ، اگر با تمام ابعادش انجام پذیرد هم ((لبیک )) باشد و هم ((برائت )) عامل مهم وحدت مسلمانان شده و فریاد مظلومانه آنان ، سراسر گیتى را مى لرزاند و نابودى نظامهاى سلطه و استکبارى را به دنبال مى آورد.
– حّج ، یکى از مؤ ثرترین عوامل تبادل اندیشه ها و مایه استوارى فرهنگ دینى مسلمانان به شمار مى آید.
– حّج ، به اقتصاد کشورهاى اسلامى استحکام بخشیده و سبب مى گردد آنان روى پاى خود ایستاده و در برابر بیگانگان و دشمنان سر تعظیم فرود نیاوردند.
و در یک کلام به فرمایش امیر مومنان على علیه السلام حّج براى تقویت آیین اسلام تشریع شده است .(1)
بنابراین ، حّج در عبادات اسلامى از جایگاهى بلند برخوردار است و حّج کامل ، حّجى است که با آشنایى به ابعاد اسرار آن انجام پذیرد. البته واضح است که بررسى ابعاد و اسرار در چهارچوبى صحیح هرگز با تعبدى بودن مساله حّج منافات ندارد.
کتابى که اکنون در اختیار شما خواننده گرامى قرار گرفته در همین زمینه از سوى مؤ لف محترم به رشته تحریر درآمده و در آن گوشه اى از اسرار حّج با استفاده از روایات اهل بیت علیه السلام مورد بررسى قرار گرفته است ، بدان امید که مسلمانان دوراندیش با شناختى بیشتر این عبادات الهى – سیاسى را به انجام رسانده و از ثمرات آن بهره مند شوند.
این دفتر پس از بررسى و ویرایش ، آن را به زیور چاپ آراسته و در اختیار علاقمه مندان قرار میدهد امیدواریم مورد پذیرش حقتعالى قرار گیرد.
در خاتمه از محققان و دانش پژوهان عزیز مى خواهیم که اگر انتقاد یا پیشنهادى دارند به آدرس : قم – دفتر انتشارات اسلامى – صندوق پستى 749 – بخش فارسى ، ارسال دارند.
با تشکر فراوان
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
پیشگفتار
بِسْمِ اللّهِ الْرَحْمنِ الْرَحی م
((الحمد للّه رب العالمین
الصلوة والسلام على سید الا نبیاء والمرسلین محمدبن عبداللّه وآله الطاهرین ))
((انسان ))، موجودى است کمالجو و به طور فطرى ، به سعادت واقعى و ابدى تمایل دارد، ولى بعضى در مصداق ((سعادت ))، اشتباه مى کنند برخى از مردم ، ((ثروت و اموال زیاد)) را منشاء سعادت مى دانند و بعضى ((مقام و شهرت )) را تضمین کننده سعادت انسانى مى دانند و عده اى هم معتقدند ((داشتن فرزندان زیاد)) سعادت انسان را تضمین مى کند.
لکن پس از اندکى تاءمّل روشن مى شود که این امور، نه تنها سعادت ابدى و واقعى را تضمین نمى کند، بلکه در بسیارى از موارد، براى انسان ضرر آفرین است .
پس تنها چیزى که مى تواند سعادت انسانى را هم در این دنیا و هم در جهان دیگر به طور ابدى تضمین کند، ((ایمان )) است .(2)
((ایمان )) عبارت است از تصدیق ثابت و مطمئن قلبى به وجود خدا و صفات او و تصدیق رسالت پیامبران و معاد و امامت علیهم السّلام
مهمترین و اصیل ترین اصل در ایمان ، اعتقاد به خداوند است . انسان وقتى خداوند را به عنوان کاملترین ذات ، با کاملترین صفات و منزّه از هرگونه نقصى شناخت او را آفریننده و نگهدارنده خود و جهان آفرینش دانست ، قطعاً در برابر او خضوع کرده و او را عبادت مى کند.
و خداوند نیز فلسفه وجودى بشر را عبادت خویش قرار داده است و مى فرماید:
(وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالاءنسَ اِلاّ لَیَعْبُدُونِ)(3)
یعنى : جن و انسان را نیافریدم جز براى اینکه مرا عبادت کنند.
اکنون باید دو مطلب روشن شود:
1- منظور از عبادت در کلام خداوند، چگونه عبادتى است ؟ و عبادت حقیقى چیست ؟
2- چگونه عبادت حقیقى ، انجام مى پذیرد؟
1- عبادت حقیقى چیست ؟
((عبادت )) یعنى : پرستش و ستایش خداوند. عبادت بر سه قسم است :
الف عبادت لفظى : و آن عبارت است از اظهار بعضى از ذکرهایى که در مقام پرستش خداوند با زبان مى گوییم ؛ مانند خواندن دعاى کمیل ، دعاى توسل و سایر ادعیه ،
ب عبادت عملى : و آن عبارت است از یک سلسله اعمال و حرکاتى که بدون استفاده از ذکر و یا لفظى ، در مقام اطاعت از خداوند انجام مى گیرد؛ مانند پرداختن خمس ، زکات ، و طواف در حج ، رمى جمره و…
ج عبادت لفظى و عملى : و آن عبارت است از عبادت و پرستشى که از یک سلسله ذکرها و کلماتى همراه با صدور حرکات و اعمال خاصى تشکیل شده است ؛ مانند نماز و نماز طواف هریک از این سه قسم ، یا ظاهرى است و یا حقیقى :
الف عبادت ظاهرى : گاهى انسان اعمال و یا الفاظى را که خداوند به وسیله پیامبرانش به ما آموخته ، به صورت ظاهرى انجام مى دهد، یعنى هیچ توجهى به مضمون و مفاد آن عمل یا لفظ ندارد؛ مثلاً نماز مى خواند ولى هیچ توجهى به معانى و مفاهیم و اسرار الفاظ و اعمال نماز ندارد. و یا اعمال و مناسک حج را انجام مى دهد و تنها به صورت ظاهرى این اعمال مى نگرد بدون اینکه به معنا و مفهوم آن اعمال ، عنایتى داشته باشد. صدور اعمال و الفاظ عبادى از چنین افرادى یا به صورت عادت است و یا از روى ترس از عقاب خداوند و یا بخاطر گرفتن مزد و ثواب مى باشد. در اینگونه عبادات ، سپاسگزارى و ستایشگرى وجود دارد، ولى کامل نیست . در واقع انسان با انجام این اعمال با این خصوصیات ، البته تکلیف را از خود ساقط مى کند، ولى اعمال او کامل نبوده و از روح عبادت برخوردار نیست .
ب عبادت حقیقى : عبادت حقیقى عبارت است از اینکه انسان در هنگام عبادت ، به مضمون و مفاد اعمال و الفاظى که از او صادر مى شود، توجه داشته باشد از تمام آنچه غیر خداست چشم پوشى کرده و خود را به عنوان بنده حاضر و خاضع در نزد خدا ببیند، خداوند را معشوق خود دانسته و با عشق با او صحبت کند و با محبّت به او اعمال را انجام دهد و عبادت را فقط به خاطر اینکه بنده و عاشق خدا هست ، انجام دهد. اینگونه عبادت ، فلسفه خلقت و غایت وجود و زینت بخش هستى و عرضى خداوند است . این عبادت ، ((عبادت احرار)) است ، چنانکه در حدیث شریف آمده است :
((عَنْ اءبی عَبْدِاللّه علیه السّلام قالَ: الْعِبادَةُ ثَلاثَةٌ: قَوْمٌ عَبَدُواللّه عَزَّوَجَلَّ خَوْفاً، فَتِلْکَ عِبادَةُ العَبید. وَقَوْمٌ عَبَدُوااللّه تَبَارکَ وَتَعالى طَلَبَ الثَّوابِ، فَتِلْکَ عِبادَةُ الاجَرا. وَقَوْمٌ عَبَدُواللّه عَزَّوَجَلَّ حَبًّا لَهُ، فَتِلْکَ عِبادَةُ الا حْرار وَهِیَ اءَفْضَلُ العِبادَةَ)).(4)
یعنى : ((امام صادق علیه السّلام فرمود: عبادت بر سه گونه است : گروهى خداوند عزّوجلّ را از ترس مى پرستند که آن عبادت بردگان است . و گروهى به منظور رسیدن به پاداش ، خدا را عبادت مى کنند، و این عبادتِ مزدوران است . و گروهى خدا را از روى محبّت به او عبادت مى کنند، و این عبادت آزادگان است و این برترین عبادت است )).
و ((عبادت احرار)) نیز داراى درجات گوناگونى است که به لحاظ شناختهاى افراد، فرق مى کند؛ زیرا اگرچه شناخت خداوند امرى فطرى است و هر انسانى فطرتاً خداوند را قبول دارد، ولى تدبّر و تعقّل در آیات و نشانه هاى خداوند، انسانها را به درجه بالاترى ا شناخت مى رساند. و هر اندازه شناخت انسانها نسبت به خداوند بیشتر شود، به همان میزان یقین قلبى و نور ایمان در آنان افزونى مى یابد و در نتیجه ، عبادت شان به درجه بالاترى مى رسد. و بالاترین درجه عبادت ، درجه اى است که عابد در هنگام عبادت ، فقط خداوند را مى بیند و به هیچ چیز دیگرى توجه ندارد. رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مه انسانها را به چنین عبادتى سفارش نموده است و مى فرماید:
((اُعْبُدُاللّه کَاءَنَّکَ تَراهُ فَإ ن لَمْ تَکُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ یَراکَ)).(5)
یعنى : ((خداوند را طورى عبادت کن که گویا او را مى بینى و اگر تو او را نمى بینى ، او او را مى بیند)).
و از امام صادق علیه السّلام نیز روایت شده است که آن حضرت فرمود:
((جاءَ خَبرٌ اءلى اءمیرِالمُؤ مِنین صلوات اللّه علیه وآله فَقَالَ: یا اءَمِیرَالمُؤ مِنین ! هَلْ رَاءَیْتَ رَبَّکَ حینَ عَبَدْتَه ؟ قالَ فَقالَ: وَیْلَکَ ماکُنْتُ اءَعْبُدُ رَبّاً لَمْ اَرِه …)).(6)
یعنى : دانشمند، خدمت امیرالمؤ منین علیه السّلام آمد و گفت : اى امیرالمؤ منین ! آیا پروردگارت را هنگام پرستش دیده اى ؟ امام علیه السّلام فرمود: واى بر تو! من پروردگارى را که ندیده باشم پرستش نمى کنم …)).
دیدن خداوند، ندیدن دیگران است ؛ یعنى وقتى کسى خدا را با قلب و چشم بصیرت ببیند، هیچ چیز دیگرى را با چشم بصیرت نمى بیند؛ همانگونه که حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام مى فرماید:
((طُوبى لِمَنْ اَخْلَصَ للّه العِبادَةً وَالدُّعاءَ، وَلَمْ یَشْغِلْ قَلْبَهُ بِما تَرى عَیْناهُ، وَلَمْ یَنْسِ ذِکْرَ اللّه بِما تَسْمِع اُذُناهُ، وَلَمْ یَحْزُنْ صَدْرَهُ بِما اُعْطِىَ غَیْرُهُ)).(7)
یعنى : خوشا به حال آن کس که عبادت و دعا را براى خدا خالص گردانیده و قلب او به آنچه چشم او مى بیند، مشغول نشود و به آنچه گوشش مى شنود، ذکر خدا را فراموش نکند و به آنچه به غیر او عطا شود، محزون نگردد)).
پس عبادت حقیقى ((عبادت احرار)) است و عبادت احرار عبادتى است که از روى شناخت و با توجه به الفاظ، اعمال و خلوص انجام گیرد.
2- چگونه عبادت حقیقى انجام مى پذیرد؟
پس از روشن شدن معناى عبادت حقیقى و درجات آن ، اکنون باید راه وصول به چنین عبادتى را جستجو نمود. براى روشن شدن این مطلب ، ذکر دو مقدمه لازم است :
الف : هر ظاهرى را باطنى و هر صورتى را معنایى و هر بیرونى را درونى و هر قشرى را لُبّى و هر مجازى را حقیقتى و هر حکمى را حکمتى و خلاصه هر وجودى را سرّى هست . در این عالم هرچه هست ، مخلوق خداوند است و ممکن نیست در خلقت خدا و افعال او، هیچ حکمت و سرّى نباشد، چنانکه در قرآن کریم مى فرماید:
(وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالاَرْضَ وَمابَیْنَهُما باطِلاً).(8)
و نیز مى فرماید: (وَما خَلَقْناالسَّمواتَ وَالاَرْضَ وَمَا بَیْنَهُما لاعِبینَ).(9)
پس هرچه در ظاهر هست داراى باطنى مى باشد. و کتاب خداوند نیز داراى ظاهرى و باطنى است ؛ چنانکه امام محمد باقرعلیه السّلام مى فرماید:
(اِنَّ لِکِتابِ اللّه ظاهِراً وَباطِناً…).(10)
پس احکامى که در این کتاب هست نیز، داراى باطنى است .
ب : آشنایى با رمز و راز اعمال و درک ماهیت و حقیقت آنها، انسان را به بهره مندى کافى از آنها نزدیک مى کند. اطاعت از اوامر و نواهى خداوند بدون چون و چرا، لذّتبخش است ولى اطاعت از اوامر و نواهى او با فهم اسرار و معانى آنها، بسیار لذّتبخش تر است .
با توجه به این دو مقدمه ، درمى یابیم که ((عبادت احرار)) یعنى عبادتى که از روى محبّت و عشق به خدا و بالذّت انجام مى گیرد. و عبادت ، زمانى از روى عشق و محبت و خلوص انجام پذیر است که عابد از ماهیت عبادت و اسرار نهفته در آن اطلاع پیدا کند. هراندازه معرفت و شناخت انسان از اسرار عبادت و مفاهیم آن بیشتر شود، عبادت او لذّت بیشترى داشته و به حقیقت عبودیّت نزدیکتر مى شود. پس براى رسیدن به عبادت حقیقى لازم است قبل از هر اقدامى با اسرار عبادات آشنایى پیدا کنیم .
کلید آشنایى با اسرار عبادات و باطن احکام الهى در دست اولیاى خداوند است ؛ زیرا قرآن کتابى است که : (لایَمَسُّهُ إِلاّ المُطَهَّر ونَ).(11) و در خود قرآن فرموده است :؛
(یُریدُ اللّه لِیذهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)(12) این اهلبیت عصمت و طهارت هستند که پاک و مطهَّر هستند و فقط آنان مى توانند قرآن را مس کنند و دست روى نکات و اسرار قرآن بگذارند. پس ما باید با استفاده از بیانات معصومین علیهم السّلام که راهنماى بیرونى و عقل که راهنماى درونى ماست ، از اسرار عبادات پرده برداریم .
اکنون که به لطف پروردگار متعال ، پرچم اسلام در سرزمین مابرافراشته شده و به برکت جمهورى اسلامى ، شرایط تعلیم و تعلّم احکام الهى ، فراهم گشته و به ویژه در هر سال ، هزاران مسلمان در کنگره عظیم حج ، شرکت نموده و به زیارت خانه خدا مى روند، لازم است زایران خانه خدا قبل از مشّرف شدن به حج ، احکام فقهى آن را آموخته و نسبت به حقیقت و ماهیت حج نیز آشنا شوند.
حقیقت حج ، هنگامى براى زایران حرم الهى ، روشنتر مى شود که به اندازه توان از رمز و توان از رمز و راز اعمال و مناسک حج بیشتر آگاهى یابند، لذا این جانب بر خود لازم دانستم کتابى راجع به گوشه اى از ((اسرار حج )) بنویسم تا ان شاءاللّه زایران خانه خدا، هنگام انجام مراسم حج ، با شناخت کافى نسبت به اعمال و مناسک آن ، حقّ عبودیت را آنگونه که شایسته است ، ادا کنند.
این کتاب ، در چند بخش نوشته شده است :
1-مکّه و اسرار آن .
2-کعبه و اسرار آن .
3-مسجد الحرام و اسرار آن .
4-حج و عمره .
5-اسرار مناسک حج .
والسلام
عباسعلى زارعى سبزوارى
قم حوزه علمیه 20/10/1375-
بخش اوّل : مکّه و اسرار آن
شهر مکّه و نامهاى آن
شهر ((مکّه )) از مهمترین شهرهاى حجاز است . این شهر، در سرزمین قدس و طهارت است . شهرى است که کسانى چون محمدبن عبداللّه صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام در او متولد شده اند. شهرى است که جبرئیل بر آن فرود آمده . شهر مکّه ، شهر ابراهیم علیه السّلام و هاجر است ، شهر آدم علیه السّلام و حواست .
این شهر در قرآن و روایات ، نامهاى مختلفى دارد و در نامگذارى آن به هریک از این نامها، سرّى وجود دارد که ذکر مى کنیم .
1-مکّه
یکى از نامهاى معروف این شهر، ((مکّه )) است . و درباره علّت نامگذارى آن به ((مکّه ))، چند مناسبت وجود دارد:
الف : کلمه ((مکّه )) مشتق از ((المک )) یعنى ((نابود کردن )) است . ((مَکّ الشی ء؛ یعنى آن شى ء را نابود کرد)). پس کلمه ((مکّه )) در واقع به معناى نابود کردن است . و این شهر را ((مکه )) نامیده اند چون گناهان را نابود مى سازد. امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((لایَدْخُلُ مَکَّةَ رَجُلٌ بِسَکینَةٍ إ لاّ غَفَرَ لَهُ))(13) .
یعنى : ((هر فردى که با متانت وارد شهر مکه بشود، خداوند گناهان او را مى آمرزد)).
ب : کلمه ((مکه )) به معناى ((نابود کردن )) است ،. و علت نامگذارى این شهر به ((مکه )) این است که هر کسى به قصد ظلم و ستم به مکه برود، خداوند او را نابود مى سازد، همانطور که اصحاب فیل نابود شدند.
ج : کلمه ((مکّه )) از ((مکایمکو مُکاءَ) مشتق است . و ((مُکاء)) به معناى ((سوت زدن )) است . از بعضى از روایات استفاده مى شود که علت نامگذارى مى آمدند و در کنار خانه کعبه به جاى نماز، سوت و دست مى زدند. امام رضاعلیه السّلام مى فرماید:
((سُمّیَتْ مَکَّةُ مَکَّة لاَنَّ النّاسَ کانُوا یَمُکُونَ فیها…)).(14)
یعنى : ((مکه را از آن جهت مکه نامیدند که مردم در آنجا سوت مى زدند)).
ظاهراً این عمل تا زمان پیامبر اسلام و ابتداى ظهور اسلام ادامه داشته است . مرحوم طبرسى در تفسیر مجمع البیان مى گوید: ((روایت شده است که هرگاه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ر مسجدالحرام نماز مى خواندند، دو مرد از طایفه بنى عبدالدار در سمت راست او سوت مى زدند و دو مرد دیگر در سمت چپ آن حضرت دست مى زدند تا نمازش را بر او پریشان سازند، و خداوند تمام آنان را در جنگ بدر به هلاکت رسانید)).(15)
د : واژه ((مُکّاء)) نام پرنده اى است در سرزمین حجاز که هنگام پرواز، سوت شدیدى از او صادر مى شود. ممکن است علّت نامگذارى مکّه ، وجود این پرنده باشد.
2-بکّه
یکى دیگر از نامهاى شهر مکه ، ((بکّه )) است . این نام در قرآن کریم نیز ذکر شده است . در قرآن کریم مى فرماید:
(إِنَّ اءَوَّلَ یَبْتٍ لِلنّاسِ لِلَّذِى بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُدىً لِلْعالَمِینَ)(16)
یعنى : ((نخستین خانه اى که براى پرستش مردم نهاده شد، همان است که در بکّه است ، آنجا با برکت و راهنمایى براى جهانیان است )).
واژه ((بکّه )) در اصل ((البکّ)) است و معناى آن ((مزاحم شدن )) است . وقتى عده اى از مردم در مکانى ازدحام مى کنند، مى گویند: ((یباکّ الناس )).
در روایات منقوله از معصومین علیهم السّلام علّت نامگذارى مکه به ((بکه ))، ((ازدحام مردم در کنار خانه خدا)) معرفى شده است .
در روایتى از امام صادق علیه السّلام سؤ ال کرده اند چرا ((مکه )) را ((بکّه )) نامیدند؟ امام علیه السّلام رمود:
((لاَنَّ النّاسَ یَبُکُّ بَعْضَهُمْ بَعْضاً فیهَا بِالاَیْدىِ))(17)
یعنى : ((چون مردم در آنجا با دستان خویش مزاحم بعضى مى شوند)).
و در روایت دیگرى از امام صادق علیه السّلام نقل شده است :
((عَنْ مُعاوِیَةِ بنَ عَمّار قالَ: قُلْتُ لا بى عَبْدُاللّه علیه السّلام اءَقْوُمُ اصَلّی بِمَکَّةَ وَالمَراءَةَ بَیْنَ یَدَىَّ جالِسَةٌ اءوْ مارَّةٌ؟ فَقالَ: لابَاءسَ، اِنَّما سُمِّیَتْ بَکَّةً لا نَّها تَبُکُّ فیها الرِّجالُ وَالنّساءُ)).(18)
یعنى : ((معاویة بن عمار مى گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم : در مکه مى خواهم نماز بخوانم در حالى که رو به روى من زنى نشسته یا در حال عبور است ، این چه حکمى دارد؟ امام علیه السّلام فرمود: اشکالى ندارد، مکه را از آن جهت بکّه نامیدند که در آنجا مردان و زنان ازدحام مى کنند)).
و ممکن است علّت نامگذارى این شهر به نام ((بکّه )) این باشد که کلمه ((البک )) به معناى ((گردن زدن )) نیز آمده است . و شهر مکه را ((بکّه )) نامیده اند چون هر ظالم و ستمگرى که در این شهر مرتکب ظلم و ستم شود، گردن او را مى زنند. در روایتى نقل شده است :
((کانَتْ تُسَمّى بَکَّةَ لاَنَّها تُبَکُّ اءعْناقُ الباغینَ إ ذا بَغَوا فیها))(19)
یعنى : ((شهر مکه را ((بکه )) نامیده اند چون هر جنایتکارى را که در آنجا جنایت کند، گردن مى زنند)).
و در روایت دیگرى که در تفسیر صافى نقل شده ،(20) علت نامگذارى آن را ((گریه کردن مردم در مکه )) دانسته است ؛ زیرا لفظ ((بکاء)) به معناى گریه کردن است .
در بعضى روایات گفته شده : ((مکه )) به تمام شهر گفته مى شود و ((بکّه )) به مکانى که خانه خدا در آنجا قرار گرفته است . امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((َوْضِعُ البَیْتِ بَکَّةُ وَالقِرْیَةُ مَکَّة ))،(21)
یعنى : ((مکانى که خانه خدا آنجا واقع شده ، بکّه و تمام شهر، مکه نام دارد)).
3-اُمّ القُرى
یکى دیگر از نامهاى مکه ، ((امّ القرى )) است . در قرآن کریم مى فرماید:
(وَکَذلِکَ اءَوْحَیْنا إ لَیْکَ قُراناً عَرَبِیّاً لِتُنْذِرَ اُمَّ القُرى وَمَنْ حَوْلَها)(22)
یعنى : ((و این چنین قرآنى عربى به تو وحى کردیم تا مردم شهر مکه و اطراف آن را انذار بدهى )).
و اما علت نامگذارى این شهر به ((امّ القرى )) چیست ؟ در روایات راجع به علت نامگذارى آن به ((ام القرى )) سخن گفته نشده است . و شاید از آن جهت که از خود این نام ، علت نامگذارى آن روشن هست کسى از ائمه علیه السّلام راجع به آن سؤ ال نکرده است . ((امّالقرى )) یعنى ریشه شهرها. ((مکه ))، ریشه تمام شهرهاست ، زیرا اولین نقطه اى است که در روى زمین ظاهر شد. علاوه بر اینکه از نظر عظمت و شکوه نیز بر همه شهرها شرف دارد؛ چون نهال اسلام در آنجا رویید و بر سایر سرزمینها و مملکتها سایه افکند.
4-البلد الا مین
((البلدالا مین )) یکى دیگر از نامهاى مکه است . در قرآن کریم مى فرمیاد:
(وَهَذا البَلَدُ الاَمِینَ)(23) و همه مفسّرین اتفاق دارند بر اینکه منظور از ((البلدالا مین ))، ((مکّه مکرمه )) است .
جمله ((بلدالا مین )) یعنى شهر کسى که امنیت دارد در علّت نامگذارى شهر مکه به ((البلدالا مین )) دو احتمال وجود دارد:
احتمال اوّل : شهر مکه حرم خداست . و هر کسى که در حرم بمیرد، خداوند او را در روز قیامت از وحشت و ترس در آن روز، در امان قرار مى دهد. از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله وایت شده است که به ((اءبوذر)) فرمود:
(وَمَنْ ماتَ فى حَرَمِ اللّه آمَنَهُ اللّه مِنَ الفَزَعِ الا کْبَرِ وَادْخَلَهُ الجَنَّةَ).(24)
یعنى : کسى که در حرم خدا بمیرد، خداوند او را از وحشت بزرگ در امان مى دارد و او را داخل بهشت مى کند)).
و در روایت دیگرى فرموده است : ((مَنْ ماتَ فى اءَحَدِ {هذَیْنِ} الحَرَمَیْنِ حَرَمُ اللّه وَحَرَمُ رَسُولِهِ بَعَثَهُ اللّه تَعالى مِنَ الا مِنین ))(25)
یعنى : ((کسى که در یکى از این دو حرم حرم خدا و حرم رسول او بمیرد، خداوند او را در قیامت جزء کسانى که امنیت دارند برمى گزیند)).
احتمال دوّم : مکه جزء حرم خداست . و هر کسى که در حرم خدا وارد شود، امنیت دارد و لذا مکه را ((البلد الا مین )) نامیده اند. در قرآن کریم مى فرماید:
وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً)(26)
یعنى : ((هر کسى که داخل حرم شود، امنیت دارد)).
هم در زمان جاهلیّت و هم بعد از اسلام ، هر کسى که به حرم خدا پناهى مى برده ، امنیت داشته است .
((عبداللّه بن سنان )) از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که از آن حضرت درباره تفسیر آیه (وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ امناً) سؤ ال شد، آن حضرت فرمودند: ((کسى که داخل حرم شود و به آن پناه ببرد، از غضب خداوند در امان است . و هر حیوان وحشى یا پرنده اى که داخل حرم شود تا زمانى که از حرم خارج نشده ، از خشم و اذیت کسى ، در امان است )).(27)
5-و6-البساسه واُمّ رُحِمْ
یکى دیگر از نامهاى مکه ((بساسه )) است . کلمه ((بساسه )) به معناى ((راندن )) است . و مکه را از آن جهت ((بساسه )) نامیده اند که در مکه هر کسى که به دیگران ظلم و ستم مى کرد، او را از شهر خارج مى کردند و به هلاکت مى رساندند.
یکى دیگر از نامهاى مکه ((اُمّ رُحِمْ)) است . در وجه نامگذارى شهر مکه به ((بساسه )) و اُمّ رُحم )) امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((اءَسْماءُ مَکَّةَ خَمْسَةٌ: اءُمّ القُرى وَمَکَّةَ وَبَکَّة وَالبَساسَةُ کانُوا إ ذا ظَلَمُوا بِها، بَسَّتْهُمْ اءَیْ اءَخْرَجْتُهُمْ وَاَهْلَکْتَهُمْ وَاءُمُّ رُحِم کانُوا إ ذا لَزِمُوها رُحِمُوا)).(28)
یعنى : ((مکه پنج نام است ، امّالقرى ، مکه ، بکه و بساسة ؛ چون هرگاه کسى در مکّه ظلم مى کرد، او را بساسه مى کردند، یعنى او را از شهر خارج نموده و به هلاکت مى رسانیدند. و نام دیگر مکه ، ((امّرحم )) است ؛ چون هرگاه کسى خانه نشین مى شد، به او رَحْم مى کردند)).
و مانند همین روایت را شیخ صدوق در کتاب ((من لایحضره الفقیه )) نقل کرده است .(29)
عظمت شهر مکّه
شهر ((مکّه )) از عظمت خاصى برخوردار است . و عظمن آن از جهت گوناگون ، قابل بررسى است .
اوّلاً: نقطه اى که شهر مکه در آنجا واقع شده ، نخستین نقطه اى است که در سطح زمین به صورت خشکى پدیدار گردید، زیرا خانه کعبه که در آنجا واقع شده ، اولین نقطه از سطح زمین است ؛ چنانکه قرآن کریم مى فرماید:
(اِنَّ اَوَّلَ بَیتِ وُضِعَ لِلنَّاسِ الذّى بِبَکَّة مُبارکاً…)(30)
و در روایتى امام باقرعلیه السّلام مى فرماید: ((وقتى خداوند اراده نمود زمین را بیافریند، به بادها و دستور داد تا به آب زنند، آنگاه موجى پدید آمد و بر اثر این موج ، مجموعه اى از کف به وجود آمد. خداوند آن مجموعه را در مکان کنونى خانه کعبه ، گردآورى نموده و کوهى از کف را تشکیل داد. آنگاه زمین از زیر آن کوه گسترش پیدا کرد. و آیه : (اِنَّ اءَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَکَّةِ مُبارَکاً) اشاره به همین مطلب دارد. پس نخستین نقطه اى که در روى زمین پدیدار شد، کعبه است و سایر سرزمینها از این نقطه گسترش یافت )).(31)
ثانیاً: مکه ، شهرى است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در آنجا متولد شد و در آنجا از طرف خداوند به پیامبرى مبعوث گشت . و نیز از آنجا دعوت مردم به اسلام را شروع کرد، لذا پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله این شهر را به شدت دوست داشت . و زمانى که مجبور به ترک مکه شد، بسیار محزون و غمگین بود.
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت شده است که آن حضرت درباره مکه فرمودند:
((مااَطْیَبُکَ مِنْ بَلَدٍوَمااَحِبُّکَ إِلَىَّ وَلَولا اءنَّ قَوْمى اَخْرِجُونى مِنْکَ ماسَکَنْتُ غَیْرَکَ))(32)
یعنى : هیچ شهرى پاکتر از تو نیست و هیچ شهرى نزد من از تو بهتر نیست . و اگر قوم من مرا از تو خارج نمى کردند، هیچ شهرى غیر از تو را براى سکونت انتخاب نمى کردم )).
و در روایت دیگرى نیز از نبى اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که هنگام خروج از مکه به مدینه ، خطاب به شهر مکه فرمود:
((خدا مى داند که من تو را دوست دارم . و اگر مردم تو من را از تو بیرون نمى کردند، هیچ شهرى غیر از تو را براى زندگى انتخاب نمى کردم و هیچ شهرى را به جاى تو آرزو نمى نمودم . و اکنون براى جدا شدن از تو، غمگین هستم …)).(33)
شدت علاقه رسول خداصلّى اللّه علیه و آله حکایت از عظمت و معنویت این شهر دارد. و روشن است که علاقه رسول خدا به این شهر، بخاطر زندگى دنیوى نبوده است ؛ زیرا شهر مکه از نظر آب و هوا، براى زندگى مناسب نیست ، بلکه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله ه خاطر عظمت معنوى و قداست این شهر، هنگام خارج شدن از آن ، غمگین و محزون مى شود.
ثالثاً: مکه ، شهرى است که از امنیت دنیوى و اخروى برخوردار مى باشد. در روایات مختلفى ،(34) معصومین علیهم السّلام فرموده اند:
((کسى که در مکه بمیرد، در روز قیامت امنیت دارد و خداوند او را داخل بهشت مى کند. علاوه بر اینکه قبل از مرگ نیز هر موجودى در شهر مکه امنیت دارد. و این امر از ویژگیهاى شهر مکه است که خداوند تنها به این شهر، موهبت فرموده است )).
رابعاً: شهر مکه تنها شهرى است که جزء حرم خدا مى باشد. رسول خداصلّى اللّه علیه و آله ر روز فتح مکه فرمود:
((اِنَّ اللّه حَرَّمَ مَکَّةَ یَوْمَ خُلِقَ السَّماواتَ وَالاَرْضَ وَهِیَ حَرامٌ اِلى اءَنْ تَقُومَ السّاعَةُ…)).(35)
یعنى : ((روزى که خداوند آسمانها و زمین را آفرید، مکه را حرام کرده و حرمت این شهر تا روز قیامت ادامه خواهد داشت …)).
عظمت شهر مکه به کسى اجازه صید و قطع نمودن درختى را نمى دهد؛ زیرا جزء حرم خداوند است و محدوده حرم به پاس حرمت کعبه ، از احترام ویژه اى برخوردار است .
خامساً: اجر و ثواب عبادت در شهر مکه ، بیشتر از اجر و ثواب آنها در سایر شهرهاست ؛ چنانکه کیفر گناه و معصیت در این شهر نیز بیشتر از شهرهاى دیگر است . خداوند قرآن و ختم آن در شهر مکه ، از پاداش ویژه اى برخودار است . امام باقرعلیه السّلام مى فرماید:
((مَنْ خَتَمَ القُرْآنَ بِمَکَّةَ مِنْ جُمُعَةٍ إ لى جُمُعَةٍ وَاءقَلّ مِنْ ذلِکَ وَاءکْثَرُ وَخَتَمَهُ فى یَوْمِ الجُمُعَةِ کَتَبَ اللّه لَهُ مِنَ الا جْرِ وَالحَسَناتِ مِنْ اَوَّلِ جُمُعَةٍ کانَتْ فی الدُنیا إِلى آخَرِ جُمُعَةٍ تَکُونُ فیها وَاِنْ خَتَمْةُ فى سایِرِ الاَیّامِ فَکَذلِکَ))(36)
یعنى : ((هر کسى که قرآن را در مکه از جمعه اى تا جمعه دیگر و یا کمتر یا بیشتر از آن بخواند و در روز جمعه آن را ختم کند، خداوند از نخستین جمعه اى که در دنیا بوده تا آخرین جمعه اى که در دنیا هست ، براى او ثواب و پاداش مى نویسد. و اگر قرآن را در روزهاى دیگر ختم کند، باز همین پاداش را دارد)).
و در روایت دیگرى نیز از امام باقرعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت علیه السّلام مى فرماید:
((مَنْ خَتَمَالقُرانَ بِمَکَّة لَمْ یَمُتْ حَتّى یَرى رَسُولَاللّه صلّى اللّه علیه و آله وَیَرى مَنْزِلَهُ فىِالجَنَّةِ))(37)
یعنى : ((هر کسى که در مکه قرآن را از ابتدا تا پایان آن تلاوت کند، نمى میرد مگر اینکه قبل از مرگ ، رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و منزل خودش را در بهشت مى بیند)).
در شهر مکه راه یافتن نیز عبادت است ؛ چنانکه امام زین العابدین علیه السّلام فرموده است :
((وَالماشى بِمَکَّةَ فى عِبادَةِ اللّه عزوجلّ)).(38)
یعنى : ((کسى که در مکه راه مى رود، در حال عبادت خداست )).
روزه گرفتن در شهر مکه ، اجر و پاداش زیادى دارد. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله ى فرماید:
((مَنْ اَدْرَکَ شَهْرُ رَمِضان بِمَکَّةَ مِنْ اءَوَّلِهِ إ لى آخَرِهِ صِیامَهُ وَقیامَهُ کَتَبَ اللّه لَهُ ماءَئةَ اءَلْف شَهر رَمَضان فى غَیرِ مَکَّة ))(39)
یعنى : کسى که ماه رمضان را از اول تا آخر آن در مکه روزه بگیرد، خداوند براى او ثواب هزار ماه رمضان در غیر مکه را مى نویسد)).
نماز خواندن در مکه و صدقه دادن در آن نیز ثواب ویژه اى دارد؛ چنانکه گناه و معصیت در این شهر، داراى کیفیت ویژه اى است . و این امر حکایت از عظمت و قداست مکّه دارد. و از جمله عظمتهاى شهر مکه این است که بدون احرام ، نمى شود وارد آن شد.
چگونه وارد مکّه شویم
شهر مکه ، شهر عظمت و شوکت و شهر رحمت و برکت است . شهر آمرزش و مغفرت است . و لذا از احترام و حرمت ویژه اى برخوردار مى باشد.
ورود به شهر مکه ، وارد شدن به شهر خدا و رسول اوست ، وارد شدن به شهر صفا و مروه ، وارد شدن به ((ام القرى )) است ، لذا ائمه معصومین علیهم السّلام در زمینه ورود به شهر مکه ، دستورات و سفارشاتى دارند که شایسته است حجاج محترم آنها را رعایت کنند.
یکى از آداب در هنگام وارد شدن به شهر مکه ، ((تواضع و فروتنى حجاج )) است . انسان ، هنگام ورود به این شهر باید بداند که وارد شهرى مى شود که خانه خداوند در آنجاست . خداوند که هر شب و روز در برابر او و به سمت خانه او پیشانى خود را برخاک مى گذاریم . تکبّر و تفاخر در شهر مکه ، هیچ ثمره اى ندارد. آنجا همه بندگان خدا هستند و همه در برابر خدا و مهمان او مى باشند. اسحاق بن عمار مى گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود:
((لایَدْخُلُ مَکَّةَ رَجُلٌ بِسَکیِنَةٍ إِلا غَفَرَ لَهُ، قُلْتُ: مَاالسَّکینَة ؟ قالَ یَتَوُاضَعُ)).(40)
یعنى : ((مردى نیست که با سکینه وارد مکه شود مگر اینکه خداوند گناهان او را مى بخشد، من به امام علیه السّلام عرض کردم : سکینه چیست ؟ فرمود: سکینه این است که مرد در برابر خداوند تواضع و فروتنى کند)).
یکى دیگر از آداب ورود به شهر مکه این است که قبل از ورود، حمام نموده و با بدنى تمیز و پاکیزه وارد شود. امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
إِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ فى کِتابِهِ: (… وَطَهِّرْ بَیْتِى لِلطائفینَ وَالعاکِفینَ والرُّکِّ السُجُودِ(41) فَیَنْبَغِى لِلْعَبْدِ اءَنْ لایَدْخُلَ مَکَّةَ إ لاّ وَهُو طاهِرٌ قَدْ غَسَلَ عَرَقَهُ وَالا ذْىَ وَتَطَهَّرَ).(42)
یعنى : ((خداوند در قرآن کریم به ابراهیم فرموده است : ((و خانه مرا پاک گردان براى طوف کنندگان ، بپاى ایستادگان ، رکوع کنندگان و سجود کنندگان ، پس شایسته است بنده خدا وارد مکه نشود مگر اینکه پاک و تمیز باشد و عرق بدنش را شستشو بدهد و پاک کند)).
اقامت در شهر مکه
در روایات زیادى ، اقامت در شهر مکه را براى حجاج مکروه دانسته اند و چنانچه کسى بخواهد از شهر و کشور خودش هجرت نموده و در مکه سکونت کند، مکروه است . فلسفه و سرّ کراهت داشتن اقامت در مکه آنگونه که از فرمایشات ائمه معصومین علیهم السّلام استفاده مى شود سه امر است :
1- چنانچه قبلاً ذکر کردیم ، عظمت و احترام شهر مکّه در حدّى است که ثواب و پاداش اعمالى که در آنجا انجام پذیرد، بیشتر از پاداش آنها در غیر شهر مکه است . همینطور کیفر گناه و معصیت کسى که در شهر مکه مرتکب شود، چندین برابر کیفر آن گناه در غیر شهر مکه است . و علّت اینکه اقامت در شهر مکه مکروه دانسته شده این است که انسان وقتى در این شهر اقامت کند، ممکن است مرتکب گناه و معصیت شود و حرمت شهر مکه را هتک نماید.
((ابوالصحاح کنانى )) مى گوید: ((از امام صادق علیه السّلام پیرامون تفسیر آیه مبارکه :
(… وَمَنْ یَرِدُ فیه بِإ لْحادٍ نَذِقْهُ مِنْ عَذابٍ اءلیم )(43) پرسیدم ؛ آن حضرت علیه السّلام فرمود: ((کُلُّ ظُلمُ بِهِ الرَّجُلُ نَفْسَهُ بِمَکَّة مِنْ سِرْقَةٍ اءَوْ ظُلْم اءَحَدٍ اءَوْ شَى ءٍ مِنَ الظُّلْمِ فَانّى اءراه اِلحاداً وَلِذلِکَ کانَ یَنهى اءنْ یَسْکُنَ الحَرَمَ))(44)
یعنى : ((هر ظلمى را که مردى در مکه روا دارد، از قبیل دزدى ، یا ستم به کسى ، یا هر نوع ظلمى ، من آن را الحاد مى دانم و لذا نهى شده است از اینکه در حرم خدا سکونت کنند)).
2- شهر مکّه و خانه خدا از احترام ویژه اى برخوردار است . و چنانچه انسان در آنجا اقامت کند و سکنى گزیند، ممکن است با گذشت زمان ، نسبت به شهر مکّه و خانه خدا انس پیدا کرده و به آنها اهمیّتى ندهد. در نتیجه باعث مى شود احترامى که شایسته مکّه و خانه خدا هست مورد توجه او قرار نگیرد و در واقع به آنها احترامى کند. و به تعبیر دیگر: اقامت در شهر مکّه موجب مى شود انسان نسبت به مکه و خانه خدا سنگدل و بى عاطفه شود.
امام صادق علیه السّلام فرموده است :
((اِذا قَضى اَحَدُکُمْ نُسُکَهُ فَلْیَرْکَبُ راحِلَتَهُ وَلْیَلْحَقُ بِاءَهْلِهِ فِاِنَّ المَقامَ بِمَکَّة یَسقِى القَلْبَ))(45)
یعنى : ((هرگاه یکى از شما مناسک حج را انجام داد، سوار بر راحله اش شود و به خانواده اش ملحق گردد؛ زیرا اقامت در مکه ، قلب را بى عاطفه مى کند)).
3- اقامت در شهر مکه باعث بى رغبتى به زیارت خانه خدا و دورى از مکه ، موجب شوق بسیار به زیارت بیت اللّه الحرام مى شود، لذا اقامت در شهر مکه مکروه است .
امام صادق علیه السّلام فرموده است :
(اِذا فَرَغْتَ مِنْ نُسُلِکَ فَارْجَعْ فَاِنّهُ اءَشْوَقَ لَکَ إ لى الرُّجُوعِ).(46)
یعنى : ((هرگاه از انجام مناسک حج فارغ شدى ، برگرد؛ زیرا این امر تو را به برگشتن (به سوى خانه خدا) تشویق مى کند)).
اینجا ممکن است کسى بگوید: مکروه بودن اقامت در مکه با عظمت و شوکت آن منافات دارد؛ زیرا چگونه ممکن است مکانى داراى عظمت و نورانیت باشد ولى ایستادن در آن مکان کراهت داشته باشد؟ به دست آوردن و استفاده کردن از عظمت و معنویت چنین مکانى ، متوقف بر بودن و ایستادن در آن مکان است .
در پاسخ مى گوییم : مکروه بودن اقامت در مکانى ، دو حیثیت دارد:
1- گاهى بودن در یک مکان و انجام عبادتى در آنجا از آن جهت مکروه است که آن مکان گنجایش و قابلیت پذیرش آن عبادت را ندارد و در واقع آن مکان ، یک مکان پستى است که با عظمت عبادت ، سازگار نیست ؛ مانند خواندن نماز در حمام .
2- اما گاهى مکان عبادت فى نفسه بسیار باعظمت است و عبادت در آن مکان نیز بسیار مهم است ، ولى کسانى که در آن مکان هستند، ضعیف مى باشند و نمى توانند حق آن مکان را آنچنانکه شایسته اش هست رعایت کنند، پس علّت کراهت ، امامت در مکّه ، عظمت احترام مکه و ضعف افراد در رعایت حق آن است .
وداع با مکه
وقتى که وداع با مکه فرا مى رسد، کمتر کسى است که به این شهر برود و هنگام خروج از آن خوشحال باشد. کسانى که عظمت و شکوه این شهر را درک کنند و عاشق آن شوند، پیوسته در آروزى دیدار دوباره آن هستند.
آروزى برگشتن به شهر مکه ، موجب طولانى شدن عمر مى گردد و لذا در روایات ، سفارش شده است که هنگام خداحافظى با شهر مکه ، نیت کنند که دوباره برگردید. و کسانى که در هنگام وداع با مکه نیت برگشتن به مکه را ندارند، مرگشان نزدیک مى شود. رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرموده است :
((مَنْ اَرادَ دُنیا وَآخَرَةَ فَلْیَؤْمِ هذا البَیْت وَمَنْ رَجَعَ مِنْ مَکَّة وَهُوَ یَنْوى الحَجَّ مِنْ قابِلٍ زیدَ فى عُمْرِهِ وَمَنْ خَرَجَ مِنْ مَکَّة وَهُوَ لایَنْوى العَوْدَ إِلَیْها فَقَدْ قَرُبَ اَجَلُهُ وَدناعَذابُهُ))(47)
یعنى : ((هرکسى که دنیا و آخرت بخواهد باید این خانه را قصد کند. و کسى که از مکه برگردد و نیت کند در سال آینده هم حج انجام دهد، عمر او فزونى مى یابد و کسى که از مکّه برگردد ولى نیت برگشتن به آن را نکند، مرگ و عذاب او نزدیک خواهد شد)).
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که آن حضرت علیه السّلام به کسانى که همراه او بودند فرمود:
((این ((کوه ثافل )) را مى بیند؟ یزیدبن معاویه هنگامى که از حج برگشت و قصد رفتن به شام را کرد، شعرى سرود و گفت :
اذا انزلنا ثافلاً(48) یمیناً
فلن نعود بعدَه سنیناً
للحجّ والعمرة مابقینا
یعنى :
((وقتى از این کوه ثافل که در سمت راست ما هست بگذریم تا زمانى که زنده هستیم ، هرگز براى حج و عمره برنمى گردیم .
((یزید پس از اینکه به شام رسید، قبل از اینکه مرگ (طبیعى ) او فرا رسد، از دنیا رفت )).(49)
امام رضاعلیه السّلام درباره آداب خروج از مکه ، رعایت چند امر را سفارش کرده اند:
1- هفت بار طواف خانه خدا که این طواف را ((طواف وداع )) مى نامند.
2- استلام حجرالاسود و ارکان خانه خدا در هر هفت بار از طواف .
3- از خدا بخواهد که این زیارت را آخرین زیارت او قرار ندهد.
4- خواندن دعا و گفتن جمله : ((آئِبونَ تائِبُونَ لِرَبَّنا حامِدُون وَإ لى اللّه راغِبُون وَإ لَیهِ راجِعُونَ)).
5- خارج شدن از درب حنّاطین .
6- سجده کردن در درب مسجدالحرام .(50)
یکى دیگر از امورى که در هنگام وداع با مکه ، بسیار سفارش شده است ، ((دادن صدقه )) مى باشد. امام رضاعلیه السّلام فرموده است :
((اِذا فَرَغْتَ مِنَ المَناسِکِ کُلِّها وَاءَرْدْتَ الخُرُوجَ تُصَدِّقُ بِدَرْهَمْ تَمْراً. حَتّى تَکُونَ کَفّارَةً لِمادَخَلَ عَلَیْکَ فى اِحرامِکَ مِنَ الخَلَلِ وَالنُقْصانِ وَاءنتَ لاتَعْلَمُ)).(51)
یعنى : هرگاه تمام مناسک حج را انجام دادى و خواستى از مکّه خارج شوى ، یک درهم خرما خریدارى کن و صدقه بده . تا این صدقه کفّاره اى باشد براى امور ناقصى که گاه در هنگام احرام از تو صادر شده است ولى تو آنها را نمى دانى )).
مانند همین روایت از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده است .(52)
بخش دوّم : کعبه و اسرار آن
قداست خانه کعبه
خانه کعبه نخستین و برترین خانه در روى زمین است . این خانه در جایگاهى بسیار مقدس واقع شده است و مورد احترام خاص پروردگار مى باشد. رسول خداصلّى اللّه علیه و آله ى فرماید:
((اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ اَخْتارَ مِنْ کُلِّ شَىٍّْءٍ شَیْئاً، اَخْتارَ مِنَ الا رْضِ مَکَّةَ وَاخْتارَ مِنْ مَکَّة المَسْجِدَ وَاخْتارَ مِنَ المَسْجِدِ المَوْضِعَ الَّذِى فیهِ الکَعْبَة )).(53)
یعنى : ((خداوند (عزّوجل ) از هر چیزى ، یکى را به عنوان بهترین برمى گزیند، از زمین ، مکه را و از مکه ، مسجد را و از مسجد، محلّ کعبه را برگزیده است )).
از امام صادق علیه السّلام نیز روایت شده است :
((اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ اَخْتارَ مِنْ کُلِّ شَی ءٍ شَیئاً، اَخْتارَ مِنَ الاَرْضِ مَوْضِعَ الکَعْبَةِ))(54)
یعنى : ((خداوند (عزوجل ) از هر چیزى یکى را به عنوان دیگرى نیز از امام صادق علیه السّلام قل شده است که آن حضرت در حالى که به کعبه اشاره مى نمود فرمود:
((خداوند در روى زمین هیچ خانه اى نیافریده است که محبوبتر و ارجمندتر از کعبه در نزد خودش باشد. خداوند به احترام کعبه ، ماههاى حرام را حرمت بخشیده است )).(55)
پس خانه کعبه ، از احترام ویژه اى برخوردار است و هتک حرمت آن جایز نیست . لذا خداوند بیرون نمودن کسى را که به آنجا پناه برده ، حرام کرده است . ((کعبه ))، ستون دین و اساس پایدارى شریعت است . از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((لایَزالُ الدّین قائِماً ماقامَتْ الکَعْبَةُ)).(56)
یعنى : ((تا هنگامى که کعبه برپاست دین نیز پایدار مى باشد)).
سیر پیدایش خانه کعبه
سخن درباره چگونگى پیدایش و بناى خانه کعبه است . بعضى از روایات بیانگر این مطلب است که خانه خدا و بیت اللّه الحرام به امر خداوند و به وسیله ملائکه ساخته شده است و پس از طوفان نوح ، آن خانه به آسمان برده شد و هر روز هفتاد هزار فرشته آن را طواف مى کنند. و سپس حضرت ابراهیم علیه السّلام دوباره آن را در زمین ، تجدید بنا نمود.
امام باقرعلیه السّلام فرموده است : ((خداوند در زیر عرش ، چهار اسطوانه ساخت و آن را ((ضرّاح )) نامید و او ((بیت المعمور)) است . سپس به ملائکه فرمود: آن را طواف کنید. و سپس ملائکه را برانگیخت و به آنان فرمود: در زمین خانه اى بنا کنید مانند بیت المعمور. و بعد به کسانى که در زمین بودند امر نمود که آن خانه را طواف نمایند. و وقتى حضرت آدم علیه السّلام از بهشت به زمین هبوط کرد، خداوند به او فرمود: ((من به همراه تو خانه اى را فرستادم تا پیرامون آن طواف کنى آنچنانکه ملائکه پیرامون عرش طواف مى کنند و کنار آن خانه نماز بخوانى آنگونه که در کنار عرش خوانده مى شود. و وقتى زمان طوفان نوح فرا رسید، این خانه به آسمان برده شد و پیامبران علیهم السّلام مناسک حج را انجام مى دادند بدون اینکه از مکان آن خانه اطلاعى داشته باشند، تا هنگامى که خداوند آنجا را براى ابراهیم علیه السّلام سکنى قرار داد و جایگاه خانه را به او نشان داد و ابراهیم علیه السّلام آن خانه را از سنگها پنج کوه تجدید بنا کرد:
1- کوه حرا.
2- کوه ثبیر.
3- کوه لبنان .
4- کوه طور.
5- و کوه حمر)).(57)
روایات دیگرى نیز وجود دارد که مضمن روایت مذکور را دلالت دارند.
و از بعضى روایات استفاده مى شود که نخستین سازنده خانه کعبه حضرت آدم علیه السّلام وده است . امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((إ نّ آدَمَعلیه السّلام هُوَ الَّذى بَنى البَیْتَ وَوَضَعَ اَساسَهُ…))(58)
یعنى : ((حضرت آدم علیه السّلام خانه کعبه را ساخت و آن را پایه گذارى نمود…)).
اگرچه پیدایش ابتدایى و سازنده اوّلى خانه خدا قدرى نامعلوم است ، ولى تجدید بناى خانه خدا به وسیله حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام امرى روشن و معلوم است ؛ زیرا در قرآن کریم مى فرماید:
(وَاِذْ یَرْفَعُ اِبراهِیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیْتِ وَاِسماعِیلُ…)(59)
یعنى : ((آنگاه که ابراهیم علیه السّلام و اسماعیل ، پایه هاى خانه کعبه را بالا بردند)).
در تفسیر قمى ، روایتى را از امام صادق علیه السّلام پیرامون آمدن حضرت ابراهیم به سرزمین مکّه و ساختن خانه کعبه نقل مى کند. در این روایت ، امام صادق علیه السّلام فرموده است :
((وقتى اسماعیل به سن مردان رسید، خداوند به ابراهیم علیه السّلام امر نمود تا خانه کعبه را بنا کند، حضرت ابراهیم علیه السّلام فرمود: پروردگارا! در کدام مکان آن را بنا کنم ؟ خداوند فرمود: در همان مکانى که قبّه (بهشتى ) بر حضرت آدم علیه السّلام فرود آمد و حرم خدا به وسیله آن قبله ، نورانى شد. قبه اى که خداوند بر حضرت آدم علیه السّلام نازل فرموده بود تا روزگار طوفان نوح علیه السّلام ثابت و استوار بود. وقتى با طوفان تمام دنیا در آب غرق شد، خداوند آن قبه را به آسمان برد و تمام دنیا جز محدوده خانه خدا غرق شده بود. و لذا آن را ((بیت عتیق )) نامیده اند؛ چون از غرق شدن رهایى یافت . وقتى خداوند به حضرت ابراهیم علیه السّلام امر نمود تا خانه کعبه را دوباره بسازد، او نمى دانست در چه مکانى آن را بسازد، لذا جبرائیل علیه السّلام ظاهر شد و محلّ خانه خدا را مشخص کرد. و سپس خداوند ستونهاى خانه را از بهشت براى حضرت ابراهیم علیه السّلام فرستاد. سنگى که خداوند براى حضرت آدم علیه السّلام فرستاد از برف سفیدتر بود، ولى چون کفار آن را لمس کردند، سیاه شد و حضرت ابراهیم علیه السّلام خانه کعبه را بنانهاد…)).(60)
فلسفه و آثار وجود کعبه
در ابتداى کتاب گفتیم که هر وجودى را سرّى است ، خانه کعبه ، ظاهر و باطنى دارد. این خانه در ظاهر مانند سایر خانه هاى زمینى ، درب و دیوار و سقفى دارد، ولى در واقع ، سرزمین آن الهى و دیوارهاى آن بهشتى و فضاى آن ملکوتى است . پس در خلقت خانه خدا حکمتى است ؛ چنانکه در خلقت سایر موجودات نیز سرّ و حکمتى وجود دارد. مراجعه به منابع و روایت اسلامى ، بیانگر این واقعیت است که در خلقت و پیدایش خانه کعبه ، اسرار گوناگونى وجود دارد:
1- یکى از اسرار وجودى کعبه این است که کعبه ، محلّ آمرزش گناهان قرارداده شده است . از آنجا که فلسفه خلقت بشر، عبادت و رسیدن به سعادت ابدى هست و شیطان همیشه در راه رسیدن بشر به سعادت ابدى مزاحمت ایجاد نموده و پیوسته موانعى را براى بشر به وجود مى آورد، به طورى که گاه بر انسانها غلبه پیدا نموده و آنان را غافل مى کند و آنان نیز مرتکب گناه مى شوند، خداوند مهربان کعبه را خلق نمود تا بتوانند در کنار آن استغفار نموده و از خداوند آمرزش گناهانشان را بخواهند تا خداوند آنان را ببخشد.
از امام محمد باقرعلیه السّلام روایت شده است که آن حضرت علیه السّلام درباره تفسیر آیه شریفه :
(إ نّى جاعِلٌ فِى الاَرْضِ خَلیفَةً قالُوا اءَتَجْعَلَ فیها مَنْ یَفْسِدَ فیها وَیَسْفِکُ الدَّماءَ وَنَحْنُ نُسَّبِحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ…)(61)
فرمود: ((ملائکه با این سخن خواستند بر خداوند منّت بگذارند. و این سخن را بعضى از ملائکه گفتند چون نسبت به گذشته کسانى که قبلاص در زمین بودند، آگاهى داشتند. وقتى اینان چنین گفتند، خداوند از آنان روى گردان شد و آدم را خلق کرد و تمام اسماء را به او آموخت .
پس آن اسماء را از ملائکه پرسید. آنان گفتند: (لاعِلْمَ لَنا اِلاّ عَلَّمْتَنا)(62)
خداوند به آدم علیه السّلام فرمود:
(یا آدَمُ اَنْبِئهُمْ بِاءَسْمائِهِمْ)
یعنى : ((اى آدم ! نامهاى ملائکه را به آنان اطلاع بده )).
وقتى نامهاى آنان را گفت ، خداوند به ملائکه فرمود: (اُسْجُدُوا لا دَمَ)(63) آنان سجده کردند و در حال سجده با خود مى گفتند:
((ما فکر نمى کردیم که خداوند کسى بزرگوارتر از ما را بیافریند در حالى که ما همسایگان او نزدیکترن خلق به او هستیم )).
وقتى ملائکه سجده نموده و سرهایشان را بلند کردند، خداوند فرمود:
(اِنّى اَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ…)(64) آنگاه ملائکه فهمیدند که اشتباه کرده اند، لذا به عرش خداوند پناهنده شدند و پیرامون آن طواف مى کردند و از خداوند طالب عفو و رضایت مى نمودند. خداوند از آنان راضى شد و به ملائکه امر نمود در روى زمین خانه اى بسازند تا هر کس از فرزندان آدم علیه السّلام مرتکب گناهى شد همانطور که ملائکه پیرامون عرش و طواف مى کنند، او نیز پیرامون آن خانه طواف کند تا خداوند از او راضى شود؛ چنانکه از ملائکه راضى شده …)).(65)
در ادامه این روایت ، امام باقرعلیه السّلام مى فرماید:
((وقتى حضرت آدم علیه السّلام به سوى خانه کعبه رفت و همانطور که ملائکه پیرامون عرش طواف مى کنند، او نیز هفت مرتبه پیرامون خانه کعبه طواف نمود، سپس نزد ((مستجاد)) توقف نمود و فریاد زد: (ربّ اغفرلى ). در پاسخ ندا آمد: (یا آدَمُ قَدْ غَفَرُاللّه لَکَ). و حضرت آدم علیه السّلام فرمود: (یارَبِّ! وَلِذُرِیَّتى ).
یعنى : ((خداوندا! اولاد من را نیز ببخش )).
در پاسخ ندا آمد:
((یا آدَمُ! مَنْ باءَ بِذَنْبِهِ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ حَیْثُ بُؤْتَ اءَنْتَ بِذَنْبِکَ هاهُنا غَفَرَاللّه لَهُ)).
یعنى : اى آدم ! هر فردى از فرزندان که مانند تو در خانه کعبه با اعتراف به گناهش به سوى خدا برگردد، خداوند او را مى بخشد)).(66)
در تفسیر عیاشى (67) مانند همین حدیث از امام سجادعلیه السّلام با کمى تغییر روایت شده است .
پس خانه کعبه ((خانه مغفرت )) است و هر کسى که با حفظ تمام شرایط و اخلاص در کنار خانه کعبه آمرزش گناهان را از خداوند بخواهد، خداوند او را مى آمرزد. و در واقع این یک فرصت دیگرى براى پاک ساختن درون و نزدیک شدن به سعادت ابدى است .
2- خداوند کعبه را محلى براى آزمودن انسانها قرار داد؛ زیرا کعبه را در بیابانى بدون آب و در میان کوههایى ناهموار و دور از آبادى ، با گرمایى سوزان قرار داد و به آنان دستور داد براى عبادت خویش به آنجا رفتهو به راز و نیاز بپردازند. امیرالمؤ منین على علیه السّلام مى فرماید:
((اءلا تَرَوْنَ اءنّ اللّه اخْتَبَرَ الا وَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ اِلىَ الاخِرینَ مِنْ هذَا العالَمِ بِاءحجارٍ لاتَضُرُّ وَلاتَنْفَعُ وَلاتُبْصِرُوا وَلاتَسْمَعُ، فَجَعَلَها بَیْتَهُ الحَرامَ الَّذِى جَعَلَهُ اللّه لِلنّاسِ قِیاماً…))(68)
یعنى : ((آیا نمى بینید که خداوند سبحان پیشینان از زمان آدم علیه السّلام تا آخرین نفر از این جهان را به وسیله سنگهایى که (در ظاهر) نه زیان دارد و نه سود بخشد و نه مى بیند و نه مى شنود، آزموده است ، سپس آن سنگها را بیت الحرام خود قرار داد، خانه اى که آن را براى مردم برپا گردانید…)).
3- یکى دیگر از اسرار وجود خانه خدا این است که این خانه پیام آور توحید محض است . خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(وَإ ذْ بَوَّاءْنا لاِبْراهِیمَ مَکانَ البَیْتً اءَنْ لا تُشْرِکْ بى شَیْئاً)
یعنى : و یاد کن آنگاه که جاى آن خانه را براى ابراهیم مکان عبادت ساختیم [و گفتیم ] که هیچ چیزى را با من شریک مگیر)).
خانه کعبه به همان علت آفریده شد که ((بیت المعمور)) براى فرشتگان آفریده شد. ((بیت المعمور)) براى عبادت یکتا وجود مطلق و یگانه پروردگار جهان توسط فرشتگان عالم قدس آفریده شد. پس ((بیت اللّه )) و ((کعبه )) نیز براى عبادت خداوند یگانه توسط حضرت آدم علیه السّلام فرزندانش آفریده شد. پس غرض از آفرینش خانه کعبه این است که اهل زمین با اهل ملکوت هماواز شده و خداى واحد، و احد را بخوانند.
نامهاى خانه خدا
در قرآن کریم و روایات اسلامى ، از خانه خدا با نامهاى متفاوتى تعبیر شده است . و قطعاً در هر یک از این نامها و نامگذارى خانه خدا به آنها سرّى و حکمتى است .
1 کعبه
قرآن کریم در دو مورد از خانه خدا با نام ((کعبه )) تعبیر کرده است .
(یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَاَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ماقَتْلَ مِنَ النَّعَمْ یَحْکُمُ بِهِ ذُوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بالِغَ الکَعْبَةِ…).(69)
(جَعَلَ اللّه الکَعْبَةَ الْبَیْتَ الحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ…).(70)
از روایات ، استفاده مى شود که علّت نامگذارى خانه خدا به ((کعبه )) این است که این خانه به شکل مربع است .
از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: چرا خانه کعبه ، کعبه نامیده شده است ؟ آن حضرت علیه السّلام رمود: زیرا این خانه به شکل مربع است .
پرسیدند: چرا به صورت مربع آفریده شده ؟ امام علیه السّلام فرمود: چون خانه کعبه در برابر بیت المعمور قرار دارد و بیت المعمور به شکل مربع است .
پرسیدند: چرا بیت المعمور به شکل مربع آفریده شد؟ فرمود: چون بیت المعمور در برابر عرش قار گرفته است و عرش به شکل مربع است .
پرسیدند: چرا عرش به شکل مربع آفریده شد؟ امام علیه السّلام فرمود: زیرا کلماتى که اسلام بر آنها پایه ریزى شده ، چهار کلمه است و آنها عبارتند از: ((سبحان اللّه والحمدللّه ولااله الاّ اللّه واللّه اکبر)).(71)
2 بکّه
در قرآن کریم مى فرماید: (انَّ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لِلَّذى بِبَکَّةِ…).(72)
از بعضى روایات استفاده مى شود که کلمه ((بکّه )) به محلّى که خانه خدا آنجا واقع شده اطلاق مى شود، و کلمه ((مکّه )) به تمام شهر یا حرم اطلاق مى شود.
از امام باقرعلیه السّلام روایت شده است که آن حضرت علیه السّلام فرمود:
((اِنَّ بَکَّةَ مَوْضِعُ البَیْتِ وَاِنَّ مَکَّةً جَمِیعُ مااکْتَنَفَهُ الحَرَمُ))(73)
یعنى : ((بکّه محلى است که خانه خدا در آنجا واقع شده و مکه تمام جاهایى است که حرم ، آن را فرا مى گیرد)).
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که آن حضرت فرمود:
((مَوْضِعُ البَیْتِ بَکَّةُ وَالقِرْیَةُ مَکَّة )).(74)
یعنى : ((مکان خانه ، بکّه و خود شهر، مکه است )).
و اما فلسفه نامگذارى خانه خدا به این نام چیست ؟ عبداللّه بن سنان مى گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم چرا ((کعبه )) را ((بکّه )) نامیده اند؟ امام علیه السّلام فرمود:
((لبکاء الناس حولها وفیها))(75)
یعنى : ((چون مردم پیرامون خانه کعبه و در درون آن گریه نموده و اشک مى ریزند)).
3 البیت العتیق
یکى دیگر از نامهاى خانه خدا ((البیت العتیق )) است . و در قرآن کریم نیز از خانه خدا به این نام تعبیر شده است . در قرآن مى فرماید:
(ثُمَّ لیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُرَهُمْ وَلْیَطَوَّفُوا بِالبِیْتِ العَتِیقِ).(76)
و نیز مى فرماید: (لَکُمْ مَنافِعُ اِلى اَجَلٍ مُسَمّى ثُمَّ مَحِلُّها اِلى البَیْتِ العَتیقِ).(77)
در این دو آیه شریفه از خانه کعبه به عنوان ((البیت العتیق )) نام برده شده است . و سرّ نامگذارى خانه خدا به این نام ، یکى از این سه امر است :
1 کلمه ((عتیق )) به معناى ((آزاد شده )) است ؛ یعنى کسى ادعاى ملکیت آن را ندارد. ((العبد العتیق ؛ یعنى بنده اى که آزاد شده است )) و چون خانه کعبه از قید مملوکیت آزاد خست و کسى ادعاى ملکیت آن را ندارد لذا خانه کعبه را ((البیت العتیق ))، یعنى : خانه آزاد)) نامیده اند.
((ابوحمزه ثمالى )) مى گوید: از امام محمد باقرعلیه السّلام در مسجدالحرام پرسیدم : چرا خداوند خانه کعبه را ((العتیق )) نامیده است ؟
آن حضرت پاسخ داد: ((هیچ خانه اى در روى زمین وجود ندارد که خداوند آن را آفریده باشد مگر اینکه داراى آقا و کسانى باشد که در آن مى نشینند، فقط خانه کعبه است که کسى در آن سکونت ندارد و کسى جز خداوند، آقاى آن نیست ، پس خانه کعبه آزاد است )).(78)
2- کلمه ((عتیق )) به معناى ((قدیمى )) هم آمده است . و ممکن است علت نامگذارى خانه کعبه به ((البیت العتیق )) این باشد که خانه کعبه ، قدیمیترین و نخستین خانه اى است که در روى زمین بنا نهاده شده است . در ادامه روایت قبلى نیز امام باقرعلیه السّلام به همین مطلب اشاره نموده و مى فرماید:
((اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ خَلَقَهُ قَبْلَ الاَرْضِ ثُمَّ خَلَقَ الاَرْضَ مِنْ بَعْدِهِ…))(79)
یعنى : ((خداوند خانه کعبه را قبل از زمین آفرید و سپس زمین را خلق کرد)).
3- در بحث سیر پیدایش خانه کعبه گفتیم : روایات اسلامى بیانگر این واقعیت است که خداوند، خانه کعبه را توسط ملائکه با حضرت آدم علیه السّلام بنا نهاد. و این خانه تا مدتها در همین مکان کنونى بود، ولى پس از طوفان نوح علیه السّلام که تمام زمین را آب فراگرفت ، خداوند بارى تعالى آن خانه را از مکان کنونى برداشته و به آسمان و عالم قدس منتقل نمود. و در واقع خانه کعبه را از غرق شدن نجات داد. و علت نامگذارى خانه کعبه به ((البیت العتیق )) این است که این خانه در آن زمان از غرق شدن نجات پیدا کرده است .
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که آن حضرت فرمود:
((اِنَّما سُمِّىَ البَیْتَ العَتیقَ لاَنَّهُ اُعْتِقَ مِنَ الفَرْضِ…))(80)
یعنى : ((خانه کعبه را ((البیت العتیق )) نامیده اند چون از غرق شدن نجات داده شد)).
4 بیت الحرام
در قرآن کریم ، خداوند کلمه ((بیت )) را در چند مورد به ذات اقدسش اضافه نموده است ؛ مانند آیه 125 از سوره بقره و آیه 26 از سوره حج ، ولى از خانه کعبه ((بیت اللّه الحرام )) نام نبرده است .
اما در روایات در موارد زیادى از خانه کعبه با این عنوان نام برده شده است . و از امام صادق علیه السّلام که راجع به فلسفه نامگذارى خانه کعبه به این نام پرسیده اند، آن حضرت فرموده است :
((لاَنَّهُ حُرِمَ عَلَى المُشْرِکینَ اءَنْ یَدْخُلُوه )).(81)
یعنى : ((خانه کعبه را ((بیت اللّه الحرام )) نامیده اند؛ چون بر مشرکین حرام شده است که داخل کعبه روند)).
عظمت و حرمت کعبه
((خانه کعبه )) از حرمت ویژه اى برخوردار است . خداوند بارى تعالى به این خانه نظر خاصى دارد. و هیچ کس جراءت جسارت و بى احترامى به این خانه را ندارد؛ زیرا کسى که به خانه کعبه بى احترامى کند و حرمت آن را هتک نماید، قطعاً مورد عقوبت دنیوى و اخروى خداوند قرار خواهد گرفت . در زمانهاى گذشته و قبل از ظهور اسلام ، بعضى از قبائل ، قصد هتک حرمت و انهدام خانه کعبه را نمودند، ولى خداوند از عملى شدن قصد آنان جلوگیرى نمود و بر آنان عذاب نازل کرد. همانطور که در داستان اصحاب فیل و ابرهه ، گویاى این واقعیت است ، خداوند در قرآن کریم درباره این مطلب ، سوره اى را نازل کرده و مى فرماید:
(اءَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِاَصْحابِ الفیل اءَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضلیل وَاءَرسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً اَبابِیل تَرمْیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیل فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَاءَکُولٍ)(82)
یعنى : ((یا ندیدى که پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد؟ آیا نیرنگ آنان را تباه نساخت ؟ وبر آنان پرندگانى را گروه گروه فرستاد که انسان را سنگى از گل مى انداختند و سپس آنان را مانند کاهبرگهاى خورده شده گردانید)).
داستان ابرهه و اصحاب فیل به صورت مفصّل در بعضى از کتب حدیثى و تاریخى نقل شده است .(83)
ساختمان کعبه و اجزاى آن
ساختمان خانه کعبه متشکل از چند جزء است :
1 داخل کعبه
گویند داخل خانه کعبه با سنگ مرمر سفید و سیاه ، فرش شده و در وسط خانه ، سه ستون چوبى منبت کارى شده وجود دارد. دیوارها و سقف آن نیز با پارچه حریر قرمز رنگى پوشیده شده است و روى آن پارچه ها اسامى خداوند و جملاتى مانند ((لااله الاّاللّه و محمد رسول اللّه )) نوشته شده است . در داخل خانه کعبه ، لوحهایى از اسامى هدیه کنندگان وجود دارد.
2- ارکان کعبه
خانه کعبه داراى چهار رکن است :
الف ((رکن اسود)): و آن عبارت است از زاویه شرقى خانه کعبه و جایى که ((حجرالاسود)) نصب گردیده است .
ب ((رکن شامى )): و آن عبارت است از زاویه شمالى خانه کعبه که در سمت حجر اسماعیل قرار گرفته است .
ج ((رکن غربى )): و آن زاویه غربى خانه کعبه است که در سمت دیگر حجر اسماعیل مى باشد.
د ((رکن یمانى )): و آن زاویه جنوبى خانه کعبه است که در سمت کشور یمن واقع شده است .
3شاذروان
به برآمدگى که در اطراف خانه کعبه براى تعیین حدود اصلى و اولیه خانه ایجاد شده ((شاذروان )) مى گویند؛ چنانکه از بعضى احادیث استفاده مى شود که خانه کعبه بارها دچار حادثه شده و در معرض تخریب قرار گرفته و دوباره تجدید بنا گشته است .
در زمان عبدالملک بن مروان لشکرى به سرپرستى حجاج بن یوسف براى دستگیرى عبداللّه بن زبیر به مکه اعزام شد. طبق روایتى که در فروع کافى نقل شده ،(84) وقتى حجاج خانه کعبه را خراب کرد و ابن زبیر را کُشت ، مردم به خانه کعبه هجوم آورده و خاک آن را بردند. و هنگامى که تصمیم گرفتند خانه کعبه را مجدداً بسازند، مار بزرگى ظاهر و مانع از ساختن خانه گردید. این خبر را به حجاج رسانیدند. او از مردم چاره جویى کرد. پیرمردى ، على بن الحسین علیه السّلام را براى چاره جویى معرفى کرد. از امام علیه السّلام چاره جویى کردند و آن حضرت فرمود:
((باید تمام خاکهایى که مردم برده اند برگردد)).
حجاج دستور داد تا مردم تمام خاکها را برگردانند، وقتى تمام خاکها را برگرداندند، خانه کعبه دوباره تجدید بنا شد.
در این تجدید بنا، حجاج دستور داد هر چهار قسمت خانه کعبه را به یک میزان به سمت داخل خانه برده و بسازند. و براى تعیین حدود اصلى و اولیه خانه ، اطراف آن را به ارتفاع حدود 25 سانتى متر بالا بردند و آن ((شاذروان )) است . و در واقع جزء خانه کعبه محسوب مى شود که زایران باید خارج از آن حد طواف کنند.
4 و 5 درب و ناودان
((درب خانه کعبه )) در ضلع شرقى خانه کعبه قرار دارد و ((ناودان )) آن که از جنس طلا مى باشد، بین رکن شمالى و غربى بر بالاى بام خانه قرار گرفته است .
6 پرده کعبه
خانه کعبه را با پارچه اى مى پوشانند. و این کار را ((پرده دارى یا کسوت خانه خدا)) مى گویند. طبق بعضى از روایات ، اولى کسى که خانه خدا را پرده پوشانید، حضرت آدم علیه السّلام بوده است .
ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است : ((اولین کسى که خانه خدا را با مو پوشانید حضرت آدم علیه السّلام بوده است )).(85)
و در ((من لایحضره الفقیه )) روایت کرده است نخستین کسى که خانه خدا را با پارچه پوشانید، حضرت ابراهیم علیه السّلام بوده است .(86)
و طبق بعضى دیگر از روایات ، اولین کسى که خانه خدا را پرده پوشانید، حضرت اسماعیل علیه السّلام بوده است .(87)
7 مستجار
مکانى که در نزدیکى رکن یمانى ، پشت خانه کعبه و در موازات درب خانه کعبه است ، ((مستجار)) نام دارد. نام دیگر مستجار، ((ملتزم )) یا ((منفوذ)) است .
دعا نزد خانه کعبه
کنار خانه کعبه ، بهترین مکان براى دعا و راز و نیاز با خداوند است ؛ زیرا قداست و عظمت این مکان ایجاب مى کند تا در آنجا دعا زودتر اجابت شود. و لذا باید از این فرصت نورانى و مکان ملکوتى استفاده کافى ببریم . و بهترین و کاملترین راه براى دعا نزد خانه خدا این است که سیره پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السّلام ا پیروى کنیم و دعاهایى را که آنان نزد خانه خدا مى خوانده اند ما نیز به پیروى از آنان بر زبان جارى نماییم . پس شایسته است در اینجا ادعیه اى را که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله ائمه اطهارعلیهم السّلام نزد خانه خدا مى خوانده اند، ذکر کنیم .
دعاى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله
در حدیثى نقل شده است که وقتى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله خانه کعبه را طواف مى کرد و به رکن یمانى مى رسید، سرش را به سوى کعبه بلند مى کرد و مى فرمود:
((اَلْحَمْدُللّه الَّذِى شَرَّفَکَ وَعَظَّمَکَ وَالحَمْدُللّه الَّذى بَعَثَنى وَجَعَلَ عَلِیّاً إ ماماً، اللّهُمَّ اهْدِ لَدُ خِیارَ خَلْقِکَ وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِکَ)).(88)
دعاى ائمه اطهارعلیهم السّلام
امام حسن علیه السّلام در کنار رکن ایستاد و فرمود:
((اِلهى اَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَلَمْ تَجِدْنى شاکِراً وَابْتَلَیْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى صابِراً، فَلااَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْکِ الشُّکْرِ وَلااءَنْتَ اءَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْکِ الصَّبْرِ، اِلهى مایَکُونُ مِنَ الکَریمِ اِلاّ الکَرَم )).(89)
و امام سجادعلیه السّلام در کنار خانه خدا فرمود:
((سَیِّدى ! سَیِّدى ! هذِهِ یَداىَ قَدْ مَدَرْتُها إ لَیْکَ بِالذُّنوبِ مَمْلُوَّةٌ وَعَیْناىَ بِالرِجاءِ مَمْدُودَةٌ وَحَقُّ لِمَنْ دَعاکَ بِالنَدْمِ تَذَلُّلاً اءنْ تُحیبَهُ بِالکَرَمِ تَفَضُّلاً.
سَیِّدى ! اءَمِنْ اءهْلِ الشِّقاءِ خَلَقْتَنى فَاءَطیلُ بُکائى ؟ اءَمْ مِنْ اءهْلِ السَّعادَةِ خَلَقْتَنى فَاءَبْشِرُ رَجائى ؟
سَیِّدى ! اءلِضَرْبِ المَقامِعِ خَلَقْتَ اءعْضایى اءمْ لِشُرْبِ الحَمیم خَلَقْتَ امْعائى ؟
سَیِّدى ! لَوْ اءَنَّ عَبُداً اسْتَطاعَ الهَرْبَ مِنْ مَوُلاهُ لَکُنْتُ اءوَّلَ الهارِبینَ مِنْکَ، لکِنّى اَعْلَمُ انّى لااءَفوُتُکَ.
سَیِّدى ! لَو اءنَّ عَذابى مِمّا یَزیدُ فى مُلْکِکَ لَسَاءَلْتُکَ الصَّبْرَ عَلَیْهِ، غَیْرَ اءنِّى اَعْلَمُ اءنَّهُ لایَزیدُ فى مُلْکِکَ طاعَةُ المُطیعینَ وَلایَنْقُصُ مِنْهُ مَعْصِیَةُ العاصین .
سَیِّدى ! مَا اءَنَا وَماخَطَرى ، هَبْ لى بِفَضْلِکَ وَجَلَّلْنى بِسِتْرِکَ وَاعْفِ عَنْ تَوبیخى بِکَرَمِ وَجْهِکَ.
إ لهى وَسَیِّدى ! ارْحَمْنى مَصْرُوعاً عَلَى الفَراشِ تَقَلُّبَنى اءَیْدى اَحِبَّتى وَارْحَمْنى مَطْرُوحاً عَلَى المُفتَصِلِ یَغْسِلُنى صالِحَ جِیرَتى وَارْحَمْنى مَحْمُولاً قَد تَناوَلَ الاَقْرَباءُ اءَطْرافُ جنازَتى وَارْحَمْ فى ذلِکَ البَیْتِ المُظْلِکَ وَحْشَتى وَوَحْدَتى وَغُرْبَتى )).(90)
یعنى : ((آقاى من ! آقاى من ! این دستهاى من است که پر از گناه به سوى تو دراز مى کنم و چشمانم به امید تو دوخته شده است . و شایسته است کسى را که با پشیمانى و در حالت خوارى تو را بخواند، با فضل و کرم خویش به او پاسخ دهى .
آقاى من ! آیا مرا از اهل شقاوت آفریدى تا گریه ام را طولانى کنم یا از اهل سعادت آفریدى تا امیدوار باشم ؟
آقاى من ! آیا اعضا و جوارح مرا براى زدن و سرکوبى آفریده اى ، یا روده هایم را براى آشامیدن آب جوشان خلق کرده اى ؟
آقاى من ! اگر عبدى باشد که بتواند به سوى مولایش بکریزد، من اولین کس هستم که به سوى تو مى گریزم ، ولى مى دانم که من تو را ترک نمى کنم (تا دوباره به سوى تو بگریزم )
آقاى من ! اگر در تحت فرمانروایى تو عذاب من زیاد شده است ، پس از تو صبر بر آن را مى خواهم ، ولى من یقین داردم که اطاعت کسانى که تو را اطاعت مى کنند، بر ملک و فرمانروایى تو چیزى اضافه نمى کند معصیت کسانى که تو را معصیت مى نمایند، از آن چیزى کم نمى کند.
آقاى من ! چه کنم که بیم دارم ، به فضل خود بر من ببخش و با پوشش خود، مرا بپوشان . و با گرم خویش ، از توبیخ من درگذر.
خداى من ! و مولاى من ! لطف و مرحمت خود را شامل من گردان ، آنگاه که زمینگیر شدم ، دوستانم به کمک من بیایند و آنگاه که در غسّالخانه هستم ، بهترین همسایه ام مرا غسل دهد و آنگاه که مرا در تابوت حمل مى کنند، نزدیکانم پیرامون جنازه ام باشند. و در آن قبر تاریک ، بر وحشت و تنهایى و بى کسى من ترّحم کن )).
این دعا بسیار پرمحتوا و عالى است ، خداوند به همه ما توفیق دهد که بتوانیم این دعا را با توجه و اخلاص کامل در کنار خانه خدا بخوانیم و فیض ببریم .
سایر ائمه اطهارعلیهم السّلام نیز در کنار خانه خدا به گونه اى با خدا راز و نیاز مى کرده اند که گویا جز او کسى را در پیش روى خود نمى دیده اند. و ما همیشه باید دعا کنیم و از خداوند بخواهیم تا توفیق دعاى با اخلاص را در کنار خانه خودش به ما عنایت کند؛ زیرا اگر دعا در کنار خانه خدا با اخلاص باشد بدون شک اجابت مى شود؛ چون فلسفه وجودى خانه کعبه این است که بندگان خدا پیرامون این خانه طواف مى کنند و از خداوند بخواهند تا گناهانشان را ببخشد.
لذت دعا نزد خانه خدا و نتیجه اخروى و معنوى آن را کسانى درک مى کنند که به مقام و منزلت این مکان قدسى آشنا باشند. و اگر کسى به مقام و منزلت این مکان و ملکوتى بودن آن آشنا باشد، هیچگاه از عبادت و راز و نیاز به درگاه حضرت حق بارى تعالى در کنار خانه کعبه ، خسته نمى شود.
((طاووس فقیه )) مى گوید: ((امام چهارم ، سید الساجدین علیه السّلام را در کنار خانه کعبه دیدم که شب تا صبح طواف و عبادت مى کرد. وقتى کنار خانه کعبه خلوت شد و دیگر کسى را در کنار خانه ندید، به آسمان نگریست و فرمود:
((الهى ! غارَتُ نُجُومُ سَماواتِکَ وَهَجَعَتْ عُیُونُ آنامِکَ وَاءبْوابُکَ مُفْتَحاتٌ لِلسّائلِین ، جِْتُکَ وتَرحَمْنى وَتَرینى وَجْهَ جَدّى مُحَمَّدصلّى اللّه علیه و آله فى عَرَصاتِ القِیامَةِ))
یعنى : ((پروردگارا! اکنون ستارگان آسمانهاست خاموش شده و همه افراد خوابیده اند. و درهاى رحمت تو براى گداها مفتوح است . من اکنون به نزد تو آمده ام تا مرا ببخشى و مورد رحمت قرار دهى و در روز قیامت ، مرا در صورت جدّم محمدصلّى اللّه علیه و آله بینى )).
سپس امام سجادعلیه السّلام گریست و فرمود:
((وَعِزَّتِکَ! وَجَلالِکَ! مااءَرَدْتُ بِمَعْصِیَتى مُخالِفَتَکَ وَماعَصَیْتُکَ اِذْ عَصَیْتُکَ وَاَنَابِکَ شاکّ وَلابِنِکالِکَ جاهِل وَلالِعُقوبَتِکَ مُتَعَرِّض وَلکِنْ سَوَلْتْ لى نَفسىِ وَاَعانَنى عَلى ذلِکَ سَتْرُکَ المُرضى بِهِ عَلَیَّ، فَاءَنا الا نُ مِنْ عَذابِکَ مَنْ یَستنقِذُنى وَبِحَبْلِ مَنْ اعْتَصِمُ إ نْ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنّى ، فَواسَوْاءَتاهُ غَداً مِنَ الوُقُوفِ بَینَ یَدَیْکَ إ ذا قیلَ لِلْمُخّفینَ جُوزوا وَلِلْمُثْقِلینَ حُطّوا، اءَمَعَ المُخْفین اءَجُوزُ اءَوْمَعَ المُثْقِلینَ اءَحْطُّ؟ وَیْلى کُلَّما طالَ عُمرى کَثَرْتُ خَطایاىَ وَلَمْ اءَتُبْ، اءما آنٌ لى اءَنْ اسْتَحی مِنْ رَبِّى ؟)).
یعنى : ((به عزت و جلالت سوگند مى خورم که با گناه خویش قصد مخالفت تو را ننموده ام . و اگر معصیتى را مرتکب شده ام به خاطر این نبوده است که به تو شک دارم ، یا به تنبیه تو، جاهل باشم و یا عقوبت تو را نادیده گرفته باشم ، بلکه هواى نفس ، مرا به وسوسه انداخت و اینکه تو آن گناه را مى پوشانى نیز مرا به انجام آن وادار نمود. اکنون با خود مى گویم چه کسى مرا از عذاب تو نجات مى دهد؟ و اگر تو ریسمانت را از من بُبّرى ، به ریسمان چه کسى چنگ بزنم . واى بر فردا! آنگاه که روبه روى تو به سبکبالان گفته مى شود: ((بروید)). و به سنگین بالان گفته مى شود: ((توقّف کنید)). آیا من با سبکبالان هستم یا با سنگین بالان هستم تا بمانم ؟ واى بر من ! که هر اندازه از عمرم مى گذارد، خطاهایم بیشتر مى شود در حالى که توبه نکرده ام . آیا وقت آن نرسیده است که از پروردگارم خجالت بکشم ؟)).
و سپس امام علیه السّلام گریست و این شعر را سرود:
اءَتَحْرُقَنى بِالنّارِ یاغایَةُ المُنى
فَاءَیْنَ رَجائى ثُمَّ اءَیْنَ مُحِبَّتى
اءَتَبْتُ بِاءعْمالٍ قَباحٍ رَدِیَّةٍ
وَمافِى الوَرى خَلْقٌ جَنى کَجِنایَتى
یعنى : ((اى هدف آرزومندان ! آیا مرا با آتش مى سوزانى ! پس امید و محبّت من به کجا رفته ؟ من با اعمالى زشت و پست ، نزد تو آمده ام و در جهان ، هیچ کس نیست که مثل من چنین جنایتى مرتکب شده باشد)).
من چنین جنایتى مرتکب شده باشد)).
پس از سرودن این شعر،گریست و فرمود:
((سُبْحانَکَ تَعْصى کَاءَنَّکَ لاتَرى ، وَتَحْلِمُ کَاءَنَّکَ لَمْ تُعصى ، تَتَوَدَّدُ إ لى خَلْقِکَ بِحُسْنِ الصَّنیع کَاءَنَّ بِکَ لِحاجَةٍ إ لَیْهِمْ وَاءنْتَ یاسَیِّدىَّ! الغِنى عَنْهُمْ)).
پس از این کلمات ، به حالت سجده بر روى زمین افتاد.
در این هنگام من نزدیک رفتم و سر مبارک آن حضرت را آهسته گرفتم و روى زانوهایم گذاشتم و گریستم به طورى که اشکهایم جارى شد و روى صورت آن حضرت ریخت .
آن حضرت حرکت کرد و نشست و فرمود: ((چه کسى من را از ذکر پروردگارم بازداشت ؟)).
گفتم : من ((طاووس )) هستم . (سپس پرسیدم ) این چه بى لیاقتى و ترسى است که در تو مى بینم ؟ این کار را ما که گناهکار هستیم باید انجام دهیم ! نه شما که پدرت حسین بن على و مادرت فاطمه زهرا و جدّت رسول خداست .
آن حضرت فرمود: ((هرگز! هرگز اى طاووس ! پدر و مادر و جدّم را واگذار؛ زیرا خداوند بهشت را خلق کرده است براى کسى که او را اطاعت نموده و کار نیک انجام دهد هرچند بنده اى حبشى باشد. و آتش را آفریده است براى کسى که او را معصیت کند هرچند از طایفه قریش باشد. آیا نشنیده اى که خداوند مى فرماید:
(فَاِذا نُفِخَ فىِ الصُورِ فَلاانْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلایَتَساءَلُون ).(91)
به خدا سوگند فردا هیچ کس تو را یارى نمى کند مگر عمل شایسته اى که پیش فرستاده باشى )).(92)
این حدیث ، بیانگر اهمیت دعا و راز و نیاز در کنار خانه کعبه است .
امام صادق علیه السّلام نیز در کنار خانه کعبه ، چنین دعا مى کند:
((اللّهم من قِبَلِکَ الرَّوْحُ وَالفَرَجُ وَالعاقِبَةُ، اَلّلهُمَّ اِنَّ عَمَلى ضَعِیفٌ فَضاعِفْهُ لى وَاغْفِرلى مَااطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّى وَخَفی على خَلْقِکَ وَتَسْتَجِیرُ مِنَ النّارِ)).(93)
و طبق حدیث دیگرى از امام رضاعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت وقتى رو به روى ((رکن یمانى )) قرار مى گرفت ، دستهاى خود را به سوى آسمان بلند مى کرد و مى فرمود:
((یا اَللّه ! یا وَلِىُّ الصافِیَةِ! وَ یاخالِقُ العافِیَةِ! و یا رازِقُ العافِیَةِ! وَالمُنْعِمُ بِالافِیَةِ وَالمَنّانُ بِالعافِیَةِ وَالمُتفضّلُ بِالعافِیَةِ عَلَىَّ وَعَلَى جَمیعِ خَلْقِکَ، یا رَحْمانُ الدُّنیا وَالا خِرَةِ وَرَحیمُهَما! صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقنا العافِیَةَ وَدَوامَ العافِیَةِ وَتَمامَ العافِیَةِ وَشُکْرَ العافِیَةِ فی الدُّنیا وَالا خِرَةِ یا اَرْحَمُ الرّاحِمین )).(94)
وداع با کعبه
درباره چگونگى و آداب وداع با خانه خدا نیز از ائمه اطهارعلیهم السّلام دستوراتى وارد شده است . در حدیثى ((معاویة بن عمّار)) از امام صادق علیه السّلام نقل مى کند که آن حضرت علیه السّلام رمود:
((هرگاه خواستى از مکه خارج شده و نزد خانواده ات برگردى ، با خانه خدا وداع و خداحافظى کن . ابتدا هفت مرتبه پیرامون کعبه طواف کن و اگر توانستى در هر مرتبه ، حجرالاسود و رکن یمانى را با دستهاى خود بگیر، و اگر نتوانستى ، طواف را از حجرالاسود شروع و در رکن یمانى ختم کن . و اگر این را هم نتوانستى ، هر طور که مقدور است انجام بده . و سپس به رکن مستجار آمده و مانند اولین روزى که به مکه آمدى ، عمل کن و هر دعایى که خواستى بخوان . و سپس از آن ، حجرالاسود را در بغل گرفته و شکم خود را به دیوار کعبه چسبانیده و یک دست را بر روى حجرالاسود و دست دیگر را بر دیوار نزدیک به درب کعبه بگذار و بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت او صلوات بفرست و سپس بگو:
((الّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمِّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَنَبِیِّکَ وَاءَمِینِکَ و جَیبِکَ وَنَجیِّکَ وَخَیِرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ.
الّلهُمَّ! کَمابَلَّغَ رِسالاتَکَ وَجاهَدَ فى سَبیلِکَ وَصَدَّعَ بِاءمْرِکَ وَاُوذِىَ فى جَنْبِکَ وَعَبَدَکَ حَتى اَتاهُ الیَقین .
الّلهُمَّ! اقِلبْنى مُفْلىً مُنْبِحاً مُسْتَجاباً لى بِاءفْضَلِ مایَرْجَعُ بِهِ اءحدٌ مِنْ وَفْدِکَ مِنَ المَغْفِرَةِ وَالبَرَکَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ وَالعافِیَة .
الّلهُمَّ! إ نْ اءمتَّنى فَاغْفِرلى وَإ نْ اَحْیَیْتَنى فَارْزُقْنیه مِنْ قابِلٍ.
الَّلهُمَّ! لاَتَجْعَلُهُ آخِرُّ العَهْدِ مِنْ بَیْتِکَ.
الَّلهُمَّ! إ نّى عَبْدُکَ وَابنُ عَبْدِکَ وَابنُ اَمَتِکَ، حَمَلْتَنى عَلى دَوابِکَ وَسیَّرْتَنى فى بِلادِکَ حَتّى اءَقْدَمْتَنى حَرَمَکَ وَاءَمْنَکَ وَقَدْ کانَ فى حُسْنِ ظَنّى بِکَ اءَنْ تَغْفِرَلى ذُنُوبِى فَإ نْ کُنتَ قَدْ غَفَرْتَ لى ذُنُوبى فَازُدُدْ عَنّى وَقَرِّبْنى إ لَیْکَ زُلْفى وَلاتُباعِدْنى وَإ ن کُنْتَ لَمْ تَغْفِرْلى فَمِنَ الا نِ فَاغْفِرلى قَبْلَ اءَنْ تَناءى عَنْ بَیْتِکَ دارى ، فَهذا اءَوانُ انْصِرافى إِنْ کُنتَ اءَذْنْتَ لى غَیرُ راغِبٍ عَنْکَ وَلاعَنْ بَیْتِکَ وَلامُسْتَبْدِل بِکَ وَلابِهِ.
الَّلهُمَّ! احْفَظْنى مِنْ یَیْنَ یَدَىَّ وَمِنْ خَلْفى وَعَنْ یَمینى وَسَمْن شِمافى حَتّى تُبَلِّغُْنى اءَهْلى فَإ ذا بَلَّغْتَنى اءَهْلى فَاکْفنى مَؤْونَةَ عِبادَکَ وَعَیالِى فَاِنَّکَ وَلِىُّ ذلِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَمِنّى )).
پس از خواندن این دعا به کنار چاه زمزم آمده و از آب آن بیاشام . و پس از آن به بیرون رفته و بگو:
((آئبون تائبون عابدون لربّنا حامدون إ لى ربنا راغبون إ لى اللّه راجعون إ ن شإ اللّه )).
((معاویة بن عمّار)) مى گوید: ((خود امام صادق علیه السّلام وقتى خانه کعبه را وداع گفت و خواست از مسجدالحرام خارج شود، در کنار درب مسجد تا مدت زیادى به سجده رفت و سپس حرکت کرد و از مسجد خارج شد)).(95)
بخش سوّم : مسجد الحرام و اسرار آن
حدود مسجدالحرام
((مسجدالحرام )) از قدیمیترین مساجد است . عظمت و قداست این مسجد، از همه مساجد بیشتر است . ((مسجدالحرام )) تنها مسجدى است که در قرآن کریم از آن به عظمت و شوکت نام برده شده است . خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(یا اَیُّهَالَّذینَ امَنُوا اِنَّما المُشْرِکُونض نَجِسٌ فَلایَقْرِبُوا المَسْجِدِالحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا…).(96)
و نیز مى فرماید: (لَقَدْ صَدَقَ اللّه رَسُولَهُ الرُّءْیا بِالحَقِّ لَتَدْخُلَنَّ المسجدالحرام …)(97)
و لازم است قبل از هر موضوعى ، حدود مسجدالحرام مشخص شود.
از بعضى روایات استفاده مى شود که حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهماالسّلام سجدالحرام را از طرف مشرق به صفا و مروه محدود کرده اند.(98)
پس از تحقیق و تفحّص راجع به این موضوع ، نتیجه مى گیریم که مسجدالحرام ابتدا داراى محدوده و فضاى مشخصى بوده است . و دلیل روشن آن این است که در قرآن کریم فرموده است :
(فلا یقربوا المسجدالحرام )؛ یعنى : ((مشرکین نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند)).
و یا مى فرماید: ((لتدخلنّ المسجدالحرام )؛ یعنى : ((تا داخل در مسجدالحرام شوند)).
امر نمودن خداوند به اینکه مشرکین نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند و همچنین داخل شدن رسول خدا و همراهان او به مسجدالحرام ، مستلزم این است که محدوده مسجدالحرام مشخص بوده باشد. پس مسجدالحرام در ابتدا داراى حدود مشخصى بوده است هرچند اکنون آن محدوده اصلى ، نامشخص است .
براى مسجدالحرام پس از ظهور اسلام و بخصوص در زمان خلیفه دوم ، فضاى معیّنى در نظرگرفته شد و پیرامون آن دیوار کشیدند. همچنین بعد از خلیفه دوّم ، در زمان خلیفه سوم و سپس در دوران حکومت عباسیان ، در فضا مساحت مسجدالحرام تغییراتى انجام گرفت و مسجد را بزرگتر بنا کردند. این تغییرات ادامه پیدا کرد تاکنون که آل سعود مساحت مسجد را به بیش از 356 هزار متر مربع افزایش داده اند.
جایگاه معنوى مسجدالحرام
عظمت و قداست و شوکت مسجدالحرام در حدّى بالاست که هیچ مسجدى با او همتراز نمى باشد؛ زیرا خداوند براى این مسجد، ویژگیهایى قرار داده است که براى هیچ مسجدى قرار نداده است . و آن ویژگیها عبارتند از:
1 تحریم ورود مشرکین به مسجدالحرام
در قرآن کریم صراحتاً از داخل شدن مشرکین به مسجدالحرام نهى شده است ، خداوند مى فرماید:
(یا اَیُّهَا الَذِینَ آمَنُوا اِنَّما المُشْرِکُونَ نَجِسٌ فَلایَقْرِبُوا المَسْجِدُالحَرام بَعْدَ عامِهِمْ هذا…)(99)
((اى کسانى که ایمان آورده اید! مشرکین نجس هستند و پس از این نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند)).
در این آیه از نزدیک شدن مشرکین به مسجدالحرام ممانعت شده است ؛ زیرا قداست و پاکیزگى و عظمت این مکان با نزدیک شدن کسى که نجس است ، هیچ سازگارى ندارد. این مکان ، مورد نظر خدا و جایگاه عاشقان اوست ، پس هر کس که پاک و منزّه از شرکت و نجاست درونى باشد، اجازه ورود به آن را دارد و هر کس که آلوده به شرک و نجاست درونى باشد، حق ورود به آنجا را ندارد.
2 امن بودن مسجدالحرام
از ویژگیهاى مسجدالحرام ، امنیت آن است . کسى که به داخل مسجدالحرام پناه ببرد، امنیت پیدا کند و کسى حق آزار و اذیت او را ندارد، زیرا مسجدالحرام جزء حرم خداست و هر کسى که داخل حرم خدا شود، امنیت دارد؛ همانطور که خداوند مى فرماید:
(وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ امِناً)(100) یعنى : ((و هر کسى که داخل حرم خدا شود، امنیت دارد)).
از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: آیا منظور از این آیه که مى فرماید: ((هرکسى که داخل آن شود، امنیت دارد))، خانه کعبه است یا حرم خدا؟
آن حضرت فرمودند: هر کسى که در حرم داخل شود و به آنجا پناه ببرد از غضب خداوند در امان است . و هر حیوان وحشى و پرنده اى که داخل حرم شود، از اذیت و آزار دیگران در امان است تا هنگامى که از حرم خارج شود)).
از این روایت و سایر روایات استفاده مى شود که اذیت و آزار رساندن به دیگران در مسجدالحرام که جزء حرم خدا مى باشد، حرام است .
شاید فلسفه نامگذارى این مسجد به ((المسجدالحرام )) این باشد که گشتن و یا اذیت و آزار رساندن به هر موجود زنده اى در آن حرام است .
و ممکن است علت نامگذارى آن به ((مسجدالحرام )) احترام ویژه اى باشد که این مسجد نزد خداوند دارد؛ زیرا بعضى از روایات بیانگر این مطلب است که محدوده مسجدالحرام مکانى است که میخ خیمه بهشتى در آنجا کوبیده شده . در روایتى از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمود:
((وقتى که آدم و حواعلیهماالسّلام به زمین هبوط کردند، مدتى دور از هم و در تنهایى مى زیستند و براى رسیدن به همدیگر، به درگاه خداوند تضرّع و گریه کردند تا خداوند بر آنان ترحّم نمود و به جبرئیل دستور داد خیمه اى از خیمه هاى بهشتى را به زمین برده و آدم و حوا را در آن خیمه جمع کرد. این خیمه داراى ستوتى بسیار نورانى و از جنس یاقوت سرخ بود، تا هر جا نور این ستون امتداد داشت ، خداوند به احترام ستون و خیمه بهشتى آن را جزء حرم خود قرار داد)).
و در همین روایت مى فرماید: ((این خیمه داراى طنابهایى بود که میخ آنها در محدوده مسجدالحرام کوبیده مى شد)).(101) لذا ممکن است فلسفه نامگذارى مسجدالحرام ، احترام ویژه اى باشد که این مکان به لحاظ آن خیمه و ستون بهشتى دارد.
3 نماز و دعا در مسجدالحرام
یکى دیگر از ویژگیهاى مسجدالحرام این است که نماز و دعا در مسجدالحرام ، در مقایسه با نماز و دعا در سایر مساجد از بیشترین اجر و ثواب برخوردار است . فقها و علما در رساله هاى علمّیه به این مطلب تصریح کرده اند. و روایات زیادى نیز در این رابطه وارد شده است .
در بعضى از روایات ، یک نماز در مسجدالحرام را معادل با صد هزار نماز دانسته اند.(102)
و در بعضى از روایات ، نماز فرادا در مسجدالحرام از نماز جماعت در منزل ، افضل دانسته شده است .(103)
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرموده است :
((النافِلَةُ فی المَسْجِدِالحَرامِ الاَْعْظَمِ تَعْدِلُ عُمْرَةً مَبْرُورَةً وَصَلاةُ الفَریضَةِ تَعْدِلُ حَجَّةً مُتَقَبَّلَة ))(104)
یعنى : ((نماز نافله در مسجدالحرام برابر با عمره مبرور و نماز واجب در آن برابر با حج مقبول است )).
دعا و راز و نیاز به درگاه خداوند نیز در مسجدالحرام از منزلت ویژه اى برخوردار است ؛ زیرا در این مسجد، خانه خدا که خانه رحمت و مغفرت هست قرار دارد، و خود این مسجد در شهر مکه که شهر ((اُمُّ رُحْم )) هست ، قرار گرفته است . پس اگر کسى با اخلاص و فروتنى کامل وارد مسجدالحرام شود و به درگاه خداوند مناجات کند، خداوند دعاى او را اجابت خواهد کرد.
ائمه اطهارعلیهم السّلام در این مسجد، نمازهاى زیادى با سجده هاى طولانى اقامه مى کرده اند و این گویاى اهمیت نماز و دعا در مسجدالحرام است .
مکانهاى معنوى مسجدالحرام
در مسجدالحرام ، مکانها و جایگاههاى بسیار مقدس و با عظمتى وجود دارد که در واقع وجود این جایگاهها به مسجدالحرام ، عزّت و قداست ویژه اى بخشیده است .
1 کعبه
((کعبه )) مهمترین جایگاه در مسجدالحرام است . و راجع به اهمیّت و فلسفه وجود آن ، درگذشته مطالبى را مرقوم داشتیم .
2- حجرالاسود
((حجرالاسود)) همانطور که از اسم آن پیداست ، سنگ سیاهى است که در رکن شرقى با ارتفاع یک متر و نیم از زمین قرار دارد. این سنگ به شکل بیضى و در قابى از نقره قرار گرفته است . در اینجا باید چند نکته را پیرامون حجرالاسود تذکر دهیم :
الف ماهیت حجرالاسود:
حجرالاسود، یاقوت سفید از یاقوتهاى بهشت بوده است که خداوند آن را در کوه ((ابوقبیس )) قرار داد و به حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام وحى کرد تا آن را از کوه ابوقبیس ، استخراج نمایند و به همین شکل که اکنون هست ، در کعبه جاسازى نمایند.
و از حضرت على علیه السّلام نقل گردیده است که پیش از حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام خداوند این سنگ را از بهشت همراه حضرت آدم علیه السّلام به زمین فرستاد و آن حضرت سنگ را در همین مکان کنونى قرار داد، ولى پس از طوفان نوح علیه السّلام حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام از طریق وحى ، آن را از کوه ابوقبیس استخراج نمودند.(105)
این سنگ که ابتدا یاقوت بسیار سفید و نورانى بود، بر اثر تماس کفّار و مشرکین با آن و معصیت گناهکاران ، رنگ آن تغییر پیدا کرد و سیاه شد.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بر عایشه که در حال طواف بود فرمود: ((اگر چنین بود که خداوند این سنگ را بر اثر پلیدى و نجاسات دوران جاهلیت متاءثّار سازد، اکنون هر دردى با آن شفا پیدا مى کرد و این سنگ به همان شکلى بود که در اوّل ، خداوند آن را با آن شکل به زمین فرستاد و خداوند آن را به همان حالت اوّلى که داشت ، ظاهر مى کرد. این سنگ ، ابتدا یاقوتى سفید از یاقوتهاى بهشت بود، ولى خداوند زیبایى آن را بر اثر معصیت گناهکاران ، تغییر داد…)).(106)
و در روایت دیگرى از امیرالمؤ منین على علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: ((حجرالاسود در ابتدا سنگى بود که سفیدى آن مانند سفیدى مروارید و درخشش آن مانند یاقوت بود، سپس دستهاى کفّار آن را سیاه کرد…)).(107)
ب استلام حجرالاسود:
((استلام )) یعنى ((دست کشیدن )) استلام حجرالاسود، یکى از اعمال مستحبى است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السّلام انجام دادن آن را بسیار سفارش کرده اند. و در بسیارى از روایات ، استلام حجرالاسود به عنوان سنّت رسول خدا معرفى شده است .
البته در استلام حجرالاسود لازم است رعایت دیگران بشود و چنانچه موجب اذیت و آزار دیگران شود، بهتر است از دور به آن اشاره کنیم .
از امام رضاعلیه السّلام پرسیدند: آیا در استلام حجرالاسود، وقتى مردم زیاد شدند و ازدحام کردند کسى حق دارد براى استلام آن ، ضارعه کند؟
آن حضرت فرمود: ((در این صورت با دست خود به حجرالاسود اشاره کن )).(108)
و در روایت دیگرى نقل شده است که از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: چرا حجرالاسود را استلام نمى کنى ؟
آن حضرت فرمود: ((اءکرِهُ اءن اُوذیَ ضعیفاً اءو اءتاءذّی )).(109)
یعنى : ((نمى خواهم انسان ضعیفى را اذیت کرده باشم یا خود، اذیت شوم )).
نقل شده است که در مکّه مردى از کارگزاران بنى امیّه زندگى مى کرد که به او ((ابن ابى عوانه )) مى گفتند. این شخص با اهل بیت پیامبرعلیهم السّلام دشمنى داشت و هرگاه امام صادق علیه السّلام ا یکى از بزرگان اهل بیت علیهم السّلام وارد مکه مى شد، آن مرد او را به بازیچه مى گرفت . روزى نزد امام صادق علیه السّلام آمد در حالى که آن حضرت در طواف بود، به او عرض کرد: نظر شما درباره استلام حجرالاسود چیست ؟
آن حضرت فرمود: ((رسول خداصلّى اللّه علیه و آله آن را استلام مى کرد)).
او عرض کرد: من ندیده ام شما آن را استلام کنى .
آن حضرت فرمود: ((نمى خواهم انسان ضعیفى را اذیت کرده یا خود اذیت شوم .
آن مرد به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: من گمان مى کردم که رسول خداصلّى اللّه علیه و آله ن را استلام مى کرد ((یعنى به اذیت دیگران یا خودش کارى نداشت ))؟
امام صادق علیه السّلام فرمود: آرى ، رسول خداصلّى اللّه علیه و آله آن را استلام مى کرد ولى مردم وقتى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله را مى دیدند، حقّش را ادا مى کردند و راه را براى او باز مى نمودند ولکن حقّ مرا را ادا نمى کنند)).(110)
ج بوسیدن حجرالاسود:
یکى دیگر از عملهاى مستحب ، بوسیدن حجرالاسود است . البته سفارش شده است که بوسیدن حجرالاسود نباید موجب اذیت و آزار دیگران شود. ابوبصیر به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: مردم مکه براى شما بد مى دانند که حجرالاسود را نبوسى در حالى که رسول خداصلّى اللّه علیه و آله آن را بوسیده است .
امام صادق صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((إ نَّ رَسُولَ اللّه صلّى اللّه علیه و آله کانَ إ ذا إ نتَهى إ لى الحَجَرِ یَغْرِجُوا لَهُ وَ اءَنَا لایَفْرِجُونَ لى )).(111)
یعنى : ((هرگاه رسول خداصلّى اللّه علیه و آله به سمت حجرالاسود مى رفت ، مردم راه را براى او باز مى کردند، ولى براى من راه را باز نمى کنند)).
د فلسفه استلام و بوسیدن حجرالاسود:
طبق آنچه از احادیث استفاده مى شود، سفارش به استلام و بوسیدن حجرالاسود، سرّ و حکمتى دارد. در قرآن کریم تصریح شده است که خداوند در عالم ذر، تمام فرزندان آدم را حاضر نمود و خطاب به آنان فرمود: (اءَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟)(112)
یعنى : ((آیا من پروردگار شما نیستم ؟)).
((قالُوا: بَلى ))؛(113)
یعنى : ((همگى گفتند: آرى ، تو پروردگار ما هستى )).
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السّلام نقل شده است که وقتى خداوند فرزندان آدم را حاضر نمود، از آنان میثاق و اقرار گرفت ، حجرالاسود را نیز فراخواند و به آن امر کرد که میثاق فرزندان آدم را در خود حفظ و نگهدارى کن . و استلام حجرالاسود در واقع تجدید میثاق و بیعت است و هر کسى که آن را استلام کند، در روز قیامت ، حجرالاسود شهادت مى دهد که او دوباره تجدید میثاق و بیعت کرده است .
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: ((عمربن خطاب از کنار حجرالاسود گذشت و گفت : اى سنگ ! به خدا سوگند! ما مى دانیم تو سنگى هستى که هیچ ضرر و نفعى ندارى ، فقط مى دانیم که رسول خداصلّى اللّه علیه و آله تو را دوست داشت ، و به همین جهت ما نیز تو را دوست داریم )).
امیرالمؤ منین على علیه السّلام به عمربن خطاب فرمود: ((اى پسر خطاب ! به خدا سوگند! خداوند این سنگ را در روز قیامت حاضر مى کند در حالى که یک زبان و دو لب دارد و براى کسانى که تجدید میثاق کرده اند شهادت مى دهد…)).(114)
و از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: ((خداوند حجرالاسود را آفرید و سپس از بندگانش میثاق گرفت و به این سنگ دستور داد: این میثاق را حفظ کن و مؤ منین با او تجدید میثاق مى کنند)).(115)
در مرفوعه ((ابن ابى عمیر)) آمده است که از امام صادق علیه السّلام یا امام باقرعلیه السّلام پیرامون علت بوسیدن حجرالاسود سؤ ال شد، آن حضرت فرمود: ((این سنگ در بهشت یک گوهر بسیار سفیدى بود و حضرت آدم علیه السّلام آن را مى دید، وقتى خداوند این سنگ را به زمین فرستاد، حضرت آدم علیه السّلام با آن برخورد کرد و فوراً آن را بوسید، از این پس ، خداوند بوسیدن این سنگ را یک سنّت قرار داد)).(116)
ه – دعا در کنار حجرالاسود:
دعا در کنار حجرالاسود از آداب ویژه اى برخوردار است . امام صادق علیه السّلام فرموده است : ((هرگاه نزدیک حجرالاسود رسیدى ، دو دست خود را به طرف آسمان بلند کرده و حمد و ثناى پروردگار را انجام بده و بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت او صلوات بفرست و از خداوند درخواست کن تا از تو قبول کند. سپس حجرالاسود را استلام نموده و ببوس ، چنانچه نتوانستى آن را ببوسى فقط استلام کن ، و اگر نتوانستى استلام کنى ، فقط به آن اشاره کن و بگو:
((الَّلهُمَّ! اءَمانَتى اءَدَّیْتُها وَمیثاقى تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لى بِالمُوافاةِ، اَلَّلهُمَّ! تَصْدیقاً بِکِتابِکَ وَعَلى سُنَّةِ نَبیکَ اَشْهَدُ اءَنْ لاإِلهَ اِلا اللّه وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ وَاءنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرسُولُهُ امَنْتُ بِاللّه وَکَفَرْتُ بِالجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَبِاللاّتِ وَالغُزّى وَعِبادَةِ الشَّیْطانِ وَعِبادَةِ کُلِّ نِدٍّ یُدَّعى مِنْ دُونِ اللّه )).
و اگر نتوانستى همه آن را بگویى ، فقط قسمتى از آن را بخوان و بگو:
((اَلّلهُمَّ! إِلَیْکَ بَسَطْتُ یَدى وَفیها عِنْدِکَ عَظَمْتُ رِغْبَتى فَاقْبَلْ سیحَتى وَاْغْفِرلى وَارْحَمنى ، الّلهُمَّ! إِنّى اَعُوذُ بِکَ مِنَ الکُفِرُ وَالفَقْرِ وَمَواقِفِ الخَزْىِ فىِ الدُّنیا وَالا خِرَةِ)).(117)
3 رکن یمانى :
همانگونه که قبلاً ذکر شد، خانه کعبه داراى چهار رکن است .
1 رکن اسود یا رکن شرقى .
2 رکن شامى .
3 رکن غربى .
4 رکن یمانى .
در بین ارکان کعبه ، رکن یمانى از موقعیت معنوى ویژه اى برخوردار است و لذا ما، در اینجا آن را جداگانه مطرح کردیم .
((رکن یمانى ))، زاویه جنوبى خانه کعبه است که در سمت کشور یمن واقع شده است . در بعضى روایات ، رکن یمانى به عنوان ((یَمْینُ اللّه فی اءَْضِهِ)) مطرح گردیده است . و سفارش شده است که رکن یمانى را استلام کنید.
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرموده است :
((طُوفُوا بِالبَیْتِ وَاسْتَلِمُوا الرّکْنَ فَاِنَّهُ یَمینُ اللّه فى اءَرْضِهِ یُصافِحُ بِها خَلْقُهُ مُصافِحَة العَبْدِ اءَوْ الرَّحیلِ یَشهَدُ لِمَنْ اسْتَلَمَّهُ بِالمُوافاتِ)).(118)
یعنى : ((به دور خانه کعبه طواف کنید و رکن یمانى را استلام نمایید، زیرا رکن یمانى ، یمین اللّه در زمین سات و خداوند به وسیله آن با بندگانش مصافحه مى کند، چنانکه یک عبد با مولایش مصافحه مى کند و رکن یمانى براى کسانى که آن را استلام کنند، روز قیامت شهادت مى دهد که اینها وفاى به عهد کردند)).
شیخ صدوق (ره ) فرموده است : معناى ((یمین اللّه )) راهى است که خداوند از آن راه ، مؤ منین را به بهشت وارد مى کند.(119)
دعا در کنار رکن یمانى از اهمیت ویژه اى برخوردار است ؛ زیرا در بعضى از روایات ، رکن یمانى به عنوان دربى از دربهاى بهشت معرفى شده است .(120) و در روایتى از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که خداوند در کنار رکن یمانى ، فرشته اى را موکِّل ساخته تا به دعاى شما آمین بگوید.(121)
از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که آن حضرت خانه کعبه را طواف مى کرد تا به رکن یمانى مى رسید، آنگاه سرش را به سمت کعبه بلند مى کرد و مى فرمود:
((اَلْحَمْدُ للّه الذى شَرَّفَکَ وَعَظَّمَکَ وَالحَمْدُللّه الَّذى بَعَثَنى نَبِیّاً وَجَعَلَ عَلِیّاً اِماماً، اَلَّلهُمَّ اهْدِ لَهُ خَلْقِکَ وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِکَ)).(122)
در بعضى روایات ، از ((مستجار)) با نام ((ملتزم )) تعبیر شده است .
امام صادق علیه السّلام فرموده است : ((حضرت آدم علیه السّلام در حال طواف خانه کعبه بود، وقتى به ملتزم رسید، جبرئیل به او فرمود: در این مکان براى پروردگارت اقرار به گناه خود کن . حضرت آدم علیه السّلام ایستاد و فرمود: اى پروردگارا هر کسى که کارى انجام دهد، اجرى دارد، من عمل کردم پس اجر من چیست ؟ خداوند به او وحى کرد: هر کس از فرزندان تو که به این مکان آید و در آنجا به گناهانش اقرار کند، من او را مى بخشم )).(123)
و در روایت دیگرى نیز آن حضرت فرموده است :
((فَاِنَّ هذا مَکانٌ لَمْ یَقِرُّ عَبْدٌ لِرَبِّهِ بِذُنُوبِهِ ثُمَّ اسْتَغْفَرَاللّه اِلاّ غَفَرَ اللّه لَهُ))(124)
یعنى : ((ملتزم ، مکانى است که هیچ عبدى نیست که در این مکان به گناه خود نزد خداوندش اقرار کرده و استغفار کند، مگر اینکه خداوند او را آفریده باشد)).
4 مستجار
((مستجار)) محلّى است نزدیک رکن یمانى ، پشت کعبه و موازى با درب کعبه . و این مکان نیز از فضیلت و موقعیت ویژه اى برخوردار است ؛ جایى که گناهکاران به آنجا پناه مى برند. امام صادق علیه السّلام مى فرماید: در کنار مستجار بگو: ((اَلَّلهُمَّ! البَیْتُ بَیْتُکَ وَالعَبْدُ عَبْدُکَ وَهذا مَکانُ العائِذ بِکَ مِنَ النّارِ)).(125)
5 حجر اسماعیل
((حِجْر اسماعیل )) فضاى دیوارى است به شکل نیمدایره و به ارتفاع یک متر و سى سانتیمتر که در سمت دیوار شمالى خانه کعبه قرار دارد.
امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((الحِجْرِ بَیْتُ اسْماعِیلَ وَفیهِ قَبْرُ هاجَرِ وَقَبْرُ اِسْماعِیلَ)).(126)
یعنى : ((حجر، خانه اسماعیل است و قبر هاجر و اسماعیل در آن قرار دارد)).
((حجر اسماعیل )) محل دفن بسیارى از پیامبران ، نیز هست . و دعا و نماز در آنجا مستحب مى باشد.
6 مقام ابراهیم
((مقام ابراهیم )) در محلى نزدیک خانه کعبه و داراى گنبدى کوچک است که با دیواره اى از شیشه احاطه شده است .
در قرآن کریم مى فرماید:
(وَفیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ اِبْراهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ امِناً).(127)
در این آیه از مقام ابراهیم به عنوان یکى از نشانه هاى آشکار یاد کرده است . و در آیه دیگرى نماز خواندن در کنار مقام ابراهیم را مورد سفارش قرار داده و مى فرماید:
(وَاتَّخَذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهِیمَ مُصَلّى )؛(128)
یعنى : ((مقام ابراهیم را جایگاه نماز قرار دهید)).
((مقام ابراهیم )) سنگ سیاه رنگى است که رد پاى حضرت ابراهیم علیه السّلام در آن نمایان است . این مقام در زمان حضرت ابراهیم علیه السّلام متصل به دیوار کعبه بود و پس از ایشان که مردم براى طواف پیرامون کعبه ازدحام مى کردند، آن را به این مکان کنونى انتقال دادند، و حضرت رسول اکرم اسلام صلّى اللّه علیه و آله دوباره آن را به مکان اصلى برگردانید، ولى در زمان خلیفه اوّل ابتداى خلافت خلیفه دوّم ، به مکان کنونى برگردانیده شد.(129)
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: ((وقتى خداوند به حضرت ابراهیم علیه السّلام وحى کرد: (اءذّن فی النّاس بالحج )، آن حضرت این سنگى را که اکنون اثر دوپایآن بزرگوار بر آن نمایان هست و مقام ابراهیم نام دارد، برداشت و در کنار خانه کعبه متصل به آن گذاشت و سپس روى آن رفته و با صداى بلند آنچه را خداوند امر کرده بود به گوش دیگران رسانید. وقتى حضرت ابراهیم علیه السّلام صحبت مى کرد و پیام خدا را به دیگران مى رسانید، این سنگ که زیر پاى او بود، نتوانست او را تحمل کند و پاهاى آن بزرگوار در سنگ فرو رفت و ابراهیم علیه السّلام پاهاى خود را از سنگ جدا کرد…)).(130)
7 چاه زمزم
وقتى حضرت ابراهیم علیه السّلام هاجر و اسماعیل را در بیابان خشک و سوزان مکّه به امر خداوند رها کرد و نزد ساره بازگشت ، ذخیره آب آنان تمام شد و هر لحظه بر اثر شدت گرما و تشنگى ، سختى هاجر و طفل شیرخوارش ، بیشتر مى گشت ، هاجر چند بار فاصله بین کوه صفا و مروه را براى جستجوى آب ، پیمود در آخرین بار که هاجر براى دیدن اسماعیل آمد، اسماعیل با پاهاى کوچک خود زمین را گود مى کرد، در این هنگام به امر خداوند از زیر پاى اسماعیل چشمه اى جوشید و نام آن ((چشمه زمزم )) است .
((چاه زمزم ))، در طول تاریخ ، بارها بر اثر حوادث ، خراب شده و دوباره آن را مرمّت کرده اند. نامهاى این چاه ، علاوه بر ((چاه زمزم )) عبارتند از: ((رکضة جبرائیل ، حفیرة اسماعیل ، حفیرة عبدالمطلب ، برّه ، المضمونه ، الرداء، شبعه ، طعام ، مطعم و شفاء شقم )).(131)
آشامیدن ((آب زمزم )) بعد از نماز طواف ، مستحب است و سرّ آن را بعداً ذکر خواهیم کرد.
آب زمرم ، بسیار مورد توجه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بوده است . و گاهى در مدینه آب زمزم را درخواست مى فرمودند.
امام صادق علیه السّلام از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت کرده است که آن حضرت فرموده است :
((ماء زمزم شفاء لما شرب له ))(132)
یعنى : ((آب زمزم براى هر کسى که آن را بیاشامد، شفاست )).
روایت شده است که وقتى از آب زمزم نوشیدى ، بگو: ((اَلَّلهُمَّ اْجعَلْهُ نافِعاً وَرِزقْاًواسِعاً وَشِفاءً مِنْ کُلِّ راءٍ وَسُقْمٍ)).(133)
چگونه وارد مسجدالحرام شویم ؟
وارد شدن به مسجدالحرام ، آداب ویژه اى را مى طلبد. امام صادق علیه السّلام پیرامون آداب وارد شدن به مسجدالحرام فرموده است : ((هرگاه خواستى به مسجدالحرام وارد شوى پابرهنه و با آرامش و متانت و خشوع وارد آن شوید)).(134)
((ابن ابى عمیر)) مى گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: ((هرکسى که با خشوع وارد مسجدالحرام شود، خداوند او را مى آمرزد))
من عرض کردم : خشوع چیست ؟
آن حضرت فرمود: ((خشوع یعنى متانت ، با غرور وارد مسجدالحرام نشوى و هرگاه به درب مسجدالحرام رسیدى ، توقّف کن و بگو: السلام علیک اءیّها النبى ورحمة اللّه وبرکاته )).(135)
انسان وقتى با وارد شدن به مسجدالحرام ، وارد منطقه امن الهى مى شود و آنجا بسیارى از نشانه هاى خداوند را مشاهده مى کند، باید خشوع کرده و در برابر عظمت خداوند فروتنى نماید.
بخش چهارم : حج و عمره
تعریف حج
((حج )) در لغت به معناى ((قصد)) است . و در اصطلاح به معناى ((انجام دادن مناسک مخصوص در ایام حج مى باشد)). ولى چنانکه قبلاً گفتیم ، هر ظاهرى را باطنى و هر صورتى را معنایى است . حج در ظاهر، انجام دادن اعمال و مناسک مخصوصى است که در شرع مقدس اسلام مشخص شده است . اما در واقع و باطن ، بریدن از خلق و روى آوردن به حق است .
((حج )) یعنى نزدیک شدن به خدا و دور شدن از غیر او. انسان با رفتن به حج ، با نشانه ها و جایگاههاى معنوى و ملکوتى ، ماءنوس مى شود و از مظاهر دنیوى و اهل و عیال و خانه و زندگى فاصله مى گیرد. و در واقع حج ، رهبانیت مشروع است ؛ زیرا راهب شدن و ترک زن و فرزند و مال کردن ، اگرچه در اسلام مورد مذّمت واقع شده است ولکن ترک وطن و اهل و عیال و غیر اینها براى انجام حج ، مشروع مى باشد. از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله وایت شده است که آن حضرت به ((ابن امّ عبد)) فرمود:
((اءتَدْرِى مارَهْبانِیَّةُ اُمَّتى ؟))
یعنى : ((آیا مى دانى رهبانیت امت من ، چیست ؟)).
او گفت : خدا و رسولش بهتر مى داند.
رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((الهِجْرَةُ وَالجَهادُ وَالصَّلاةُ وَالصُّوْمُ وَالحَجُّ وَالعُمْرَةُ)).(136)
((حج )) فرار از غیر خدا به سوى خداوند است . امام باقر در تفسیر آیه : (فَفَرُّوا اِلَى اللّه اِنّى لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ)(137)
مى فرماید: یعنى : ((مردم به حج بروند)).(138)
((حج ))، نزد سالک الى اللّه ، منزلى از منازل قرب و وصول است . او با ظاهر به باطن و با پوسته به درون نظر دارد، و شریعت و انجام تکلیفهاى الهى را راهى براى رسیدن به حقیقت مى بیند.
در واقع ، حج راه رستگارى و سعادت است و هر کسى حج را آن گونه که واقعیت و حقیقت آن مى طلبد، انجام دهد، رستگار شده است . و شاید علت نامگذارى حج این باشد که این اعمال و مناسک ، راهنماى انسان به خدا و رستگارى مى باشد. از امام باقرعلیه السّلام ؤ ال شد: چرا حج را حج نامیده اند؟ امام باقرعلیه السّلام فرمود:
((حَجَّ فَلانٌ اءیْ اءَفْلَحَ فَلانٌ))(139)
یعنى : ((فلانى حج کرد؛ یعنى رستگار شد)).
حج ، پذیرش عملى دعوت خداوند است . على بن ابراهیم قمى در تفسیر آیه :
(اءَذِّنْ فی النّاسِ بِالحَجِّ یَاءْتُوکَ رِجالاً وَعلى کُلِّ ضامِرٍ یَاءْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ)،(140)
روایتى را نقل نموده و مى گوید: ((وقتى حضرت ابراهیم علیه السّلام ساختمان خانه کعبه را تمام کرد، خداوند به او امر کرد تا مردم را به حج دعوت کند. حضرت ابراهیم علیه السّلام فرمود: پروردگارا! صداى من به همه مردم نمى رسد.
خداوند فرمود: تو بانگ بزن و مردم را دعوت کن ، رساندن آن به مردم با ماست .
حضرت ابراهیم علیه السّلام بالاى ((مقام ))(141) که آن زمان به خانه کعبه متصل بود، رفت ، مقام را بالا برد تا از کوهها بلندتر شود. در بالاى مقام ، انگشتانش را در گوشهایش کرد و به سمت شرق و غرب با صداى بلند گفت :
اى مردم ! خداوند حج را بر شما واجب کرده است ، سپس دعوت پروردگارتان را اجابت کنید.
تمام انسانها این ندا را شنیده و تمام کسانى که در دریاها یا مشرق و مغرب و یا گوشه اى از زمین بودند و تمام کسانى که هنوز متولد نشده و در صُلب مردان یا رحم زنان بودند، این دعوت را اجابت نموده و گفتند: لبیّک ! الّلهم لبّیک !))(142)
پس در آن زمان تمام بندگان خدا دعوت خداوند را با سخن و کلام پذیرفتند و اکنون که به حج مى روند، سخن و کلامشان را با عمل ، همراه نموده و به میهمانى خداوند مى روند.
طلب نمودن حج از خداوند
حج با معنا را فقط باید از خداوند بارى تعالى طلب کرد؛ زیرا انسان اگرچه به میهمانى خداوند دعوت شده است ، ولى حضور در این میهمانى ، اسباب ویژه اى مى طلبد و آن اسباب را نیز باید از خداوند بخواهیم تا فراهم سازد.
البته منظور ما حج واقعى است که انسان با انجام آن مرحله اى از مراحل کمال را پیموده و به منزلى از منازل قرب و وصول الى اللّه رسیده است . این حج ، توفیق الهى مى خواهد و باید دعا کرد تا خداوند آن را به ما موهبت کند.
راوى مى گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم : من چند چیز به خداوند بدهکار هستم در حالى که زن و فرزند دارم و نمى توانم عمل حج را انجام دهم ، براى من دعایى بیاموز تا با خواندن آن از عهده بدهکاریهایم برآیم . امام صادق علیه السّلام فرمود: بعد از هر نمازى بگو:
((اَلَّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِمُحَمَّدٍ وَاقْضِ عَنّى دَیْنَ الدُّنْیا وَدَیْنَ الا خِرَةِ)).
عرض کردم : دَیْن دنیا را مى دانم چیست ، ولى دَین آخرت چیست ؟ امام علیه السّلام فرمود: ((دَین آخرت حج است )).(143)
دَین دنیا همین بدهى و قرضهاى دنیوى است ، ولى دین آخرت ، حج است . پس حج مربوط به آخرت است و چنانکه خواهد آمد، فلسفه وجوب حج ، بهره ورى از نعمات معنوى و الطاف خفیّه خداوند و استغفار از گناهان است . حج ، قصد به سوى خدا و چشم پوشى از غیر خداوند است . با رفتن به حج براى کسب عنوان ((حاجى )) و یا براى تجارت و بهره ورى از مظاهر دنیوى ، دَیْن آخرت پرداخت نخواهد شد.
اءبوبصیر به امام باقرعلیه السّلام عرض کرد: در حج امساق چقدر حاجى زیاد و ناله ها بلند است !
امام باقرعلیه السّلام فرمود: ((بلکه چقدر ناله ها زیاد و حاجى کم است ! آیا مى خواهى به حقیقت و راستى آنچه گفتیم آگاه شده و با چشمانت ببینى ؟)).
امام باقرعلیه السّلام با دست خویش ، چشمان ابوبصیر را مسح کرد و دعایى خواند پرده حجاب از پیش روى او برداشته شد. سپس به ابوبصیر فرمود: ((چشمانت را باز کن و به حاجیها نگاه کن )).
ابوبصیر نگاه کرد، دید اکثر مردم به شکل میمون و خوک مى باشند و اما عده دیگرى که مؤ من هستند مانند ستاره اى درخشان در آسمانى تاریکند که میان آنان مى درخشند.
ابوبصیر عرض کرد: مولاى من ! راست گفتى ، چقدر حاجى کم و ناله ها زیاد است )).(144)
باید از خداوند بخواهیم تا حج واقعى را به ما موهبت کند و نام ما را در دفتر حجبج ثبت نماید و از دفتر ضحجیج محو کند.
اینجاست که مى فهمیم از حج ظاهرى تا حج واقعى ، فاصله بسیار است و چه بسیار کسانى که به ظاهر اعمال و مناسک حج را انجام مى دهند و بعد خواهند فهمید که نامشان در دفتر حج ثبت نشده است . و چه بسیار کسانى که بارها حج مى روند، ولى از فیض حج و نایل شدن به سرمنزل حقیقت و استفاده بردن از چنین موقعیت مهمّى ، محروم هستند، لذا باید دعا نموده و بگوییم : پروردگارا! آنگاه حج و زیارت خانه ات را به ما موهبت فرما که بتوانیم از فیض و برکت آن بهره برده و با انجام مناسک آن ، قدمى به سوى تو برداریم .
حج واقعى را باید از خدا خواست و تنها با استطاعت مالى و بدنى ، انجام حج معنوى میسّر نخواهد شد، لذا ائمه اطهارعلیهم السّلام همواره سفارش مى کنند که براى رفتن به حج ، باید از امور معنوى و الهى کمک گرفت . چه بسیار کسانى هستند که بر قلّه هاى ثروت ، نشسته اند ولیکن موفق به انجام حج واقعى نمى شوند.
در بعضى روایات سفارش شده است که براى موفق شدن به انجام حج واقعى و رفتن به زیارت خانه خدا، ((سوره حج )) را هر سه روز، یک بار و سوره ((عمّ یتساءلون )) را در هر روز بخوانید.(145) کسى که به حج مى رود، دعوت شده خداوند است ، پس او به میهمانى مى رود و خداوند، میزبان اوست ، تا میزبان اجازه ورود ندهد، رفتن به میهمانى ممکن نیست . میزبان ، میهمانان خود را مى شناسد، و مى داند از چه طبقه و با چه ویژگیهایى هستند، پس باید کسى که به میهمانى مى رود، آن ویژگهاى میهمان خداوند را داشته باشیم و به دست آوردن این ویژگیها جز از طریق دعا و رعایت دستورات ائمه اطهارعلیهم السّلام مکن نیست . چنانچه انسان به میهمانى کسى برود، غالباً میزبان به میهمانانش مى گوید: باز هم تشریف بیاورید. و اگر میهمان از او بخواهد که دوباره بتواند به این مهمانى بیاید، قطعاً میزبان نیز قبول مى کند. ما باید رفتن به میهمانى خدا را وقتى بخواهیم که میهمان او هستیم ؛ مثلاً در ماه مبارک رمضان که سفره رحمت خداوند براى ما گسترده شده است ، از او بخواهیم که حج را نصیب ما گرداند. و لذا امام صادق و امام باقرعلیهماالسّلام فرموده اند: در ماه مبارک رمضان ، بعد از هر نماز، این دعا را بخوانید:
((اَلَّلهُمَّ! ارْزُقنْى حَجَّ بَیْتِکَ الحَرامِ، فى عامی هذا وَفى کُلِّ عامٍ مااَبْقَیْتَنى فى یُسْرٍ مِنْکَ وَعافِیَةِ وَسِعَةِ رِزْقٍ وَلاتُخْلِنى مِنْ تِلْکَ المَواقِفِ الکَریمَةِ وَالمَشاهِدِ الشَّریفَةِ وَزِیارَةِ قَبْرِ لَبیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَالِدِ وَفى جَمیعِ حَوائِجِ الدُّنیا وَالا خِرَةِ فَکُنْ لى .
اَلَّلهُمَّ! اِنّى اَسْئَلُکَ فیها تَقضى وَتُقَدِّرُ مِنَ الاَمْرِ المَحْتُومِ فى لَیْلَةِ القَدْرِ مِنَ القَضاءِ الَّذِى لایُردُّ وَلایُبَدَّلُ اءَنْ تَکْتُبَنى مِنْ حُجّاجِ بَیْتِکَ الحَرامِ المَبْرُورِ حَجُّهُمْ المَشْکُورِ سَغیُهُمْ المَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ المُکَفَّرِ عَنْهُمْ سَیِّئاتُهُمْ وَاْجْعَلْ فیما تَقضى وَتُقَدِّرُ اءَنْ تُطیلَ عُمرى وفى طاعَتِکَ وَتُوَسِّعَ عَلَىَّ رِزْقى وَتُؤَدِّىَ عَنّى اَمانَتى وَدَیْنى امِینَ رَبِّ العالَمین )).
فلسفه تشریع حج
در قرآن کریم : (للّه عَلَى النّاسِ حَجُّ البَیْتِ مَنْ إ سْتَکاعَ إ لَیْهِ سَبیلاً)(146)
یعنى : ((براى خداوند است بر مردم که آن خانه را زیارت کنند، هر که تواند به آن راهى ببرد)).
پس خداوند حج را بر همه کسانى که استطاعت و توان رفتن به آن را دارند، واجب نموده است و در این مطلب ، هیچ شک و شبهه اى وجود ندارد. نکته مهم و قابل بررسى ، فلسفه تشریع حج است ؛ زیرا خداوند بارى تعالى حکیم است و هیچ فعلى از افعال او بدون حکمت نیست . پس تشریع حج نیز بدون فلسفعه و حکمت نمى باشد. درباره فلسفه تشریع حج چند مطلب قابل توجه است :
الف حج ، عبودیت است
فلسفه خلقت بشر عبادت و شناخت خداوند بارى تعالى و رسیدن به کمال مطلوب است :
(مَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَالاِنْسَ اِلاّ لَیَعْبُدُونِ).(147)
یعنى : ((جن و انسانها را نیافریدم جز براى اینکه من را عبادت کنند)).
حج ، یک نوع از انواع عبودیت و نمونه اى از نمونه هاى کامل آن است . پس یکى از حکمتهاى تشریع حج ، عبادت سات که فلسفه خلقت بشر مى باشد. در روایتى از امام صادق و امام باقرعلیهماالسّلام نقل شده است :
((اَحَبَّ اللّه تَبارَکَ وَتَعالى اءَنْ یُعْبَدَ بِتِلْکَ العِبادَة فَخَلَقَ اللّه البَیْتَ فی الاَرْضِ وَجَعَلَ عَلى العِبادِ الطَّوافَ حَوْلَهُ وَخَلَقَ البَیْتَ المَعْمُورَ فى السَّماءِ یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ اءَلف مَلَکٍ لایَعُودُنَ إ لَیْهِ اِلى یَوْمِ القِیامَةِ))(148)
یعنى : ((خداوند دوست داشت او را اینگونه عبادت کنند، لذا خانه کعبه را در زمین آفرید و بر بندگانش طواف پیرامون آن را واجب نمود. و بیت المعمور را در آسمان آفرید که هر روز هفتاد هزار ملائکه بر آن وارد مى شوند و تا روز قیامت از حالت طواف پیرامون آن ، بیرون نمى روند)).
حج را خداوند واجب کردچون نمونه کامل عبودیت و تسلیم است .
ب حج ، عفو گناهکاران است
انسان هر لحظه در خطر است و هر زمان ممکن است مغلوب وسوسه شیطان قرارگیرد، لذا خداوند به انسان فرصتهاى مناسبى داده است تا بتواند به درگاه خداوند توبه نموده و طلب بخشش کند. در بین شب و روزها، شب و روز جمعه را و در بین ماهها، ماه مبارک رمضان را و در بین سالها و طول عمر، سفر به حج را قرار داد تا بندگانش چنانچه گول شیطان را خورده و مغلوب همواى نفس واقع شدند، به درگاه خداوند پناه آورده و طلب بخشش کنند.
امیرالمؤ منین علیه السّلام در وصف حج و عمره مى فرماید:
((وَیَرْخَضانِ الذَّنْبَ))؛(149) یعنى : ((حج و عمره ، گناه را پاک مى سازد)).
ج حج ، نشانه عظمت خداوند است
انسان وقتى به سفر حج مى رود با نشانه هاى عظیم خداوند بیشتر آشنا مى شود. و همین امر باعث مى شود که بندگان خدا بیش از پیش در برابر عظمت خداوند تواضع نمایند. امیرالمؤ منین على علیه السّلام مى فرماید:
((جَعَلَهُ سُبْحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ))(150)
یعنى : ((خداوند حج را نشانه اى براى تواضع مردم در برابر عظمت خداوند قرار داد)).
د حج ، آزمون انسانهاست
در بعضى روایات ، فلسفه تشریع حج را آزمایش بندگان خدا معرفى کرده اند. خداوند با تشریع حج ، پایبندى انسانها را به امر خودش مى آزماید. حضور در این سرزمین گرم و پوشیدن لباس مخصوص و استفاده نکردن از سایه بان و ترک شکار و نزدیکى با همسر و دهها چیز دیگر، همه براى امتحان و آزمایش است . امام صادق علیه السّلام ى فرماید:
((هذا بَیْتٌ اِسْتَعْبَدَ اللّه تَعالى بِهِ خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ بِهِ طاعَتَهُمْ فى اِتْیانِهِ)).(151)
یعنى : ((خانه کعبه ، خانه اى است که خداوند از بندگانش خواسته است تا نزد آن آمده و خدا را عبادت کنند. و مى خواهد با این عمل ، آنان را در انجام وظایف و طاعات ، آزمایش کند)).
ه – حج ، تجدید خاطره رسولخدا است
وقتى انسان به حج مى رود و وارد مکه و مدینه مى شود، نزول جبرئیل و فرشتگان بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فداکاریها و پیکارهاى مسلمانان ، بناى مکه توسط حضرت ابراهیم و اسماعیل ، اسلام آوردن على علیه السّلام و خدیجه علیه السّلام مقاومت مسلمانان در شعب ابى طالب و صدها واقعه و جریانات معنوى را در ذهن خود مجسم مى سازد. و این امر باعث مى شود تمام آن جریانات در طول تاریخ زنده بماند. و زنده ماندن این جریانات باعث تقویت اسلام و مسلمین مى شود. پس یکى از حکمتهاى تشریع حج در اسلام تجدید خاطره دوران رسول خدا است . امام صادق علیه السّلام نیز درباره علت و فلسفه تشریع حج مى فرماید:
(وَلِتُعْرَفُ آثارٍ رَسُولِ اللّه صلّى اللّه علیه و آله وَتُعْرَفُ اَخْبارُهُ وَیُذَکَرُ وَلایُنْسى )).(152)
یعنى : ((حج تشریع شده است تا آثار رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و اخبار او شناخته و یادآورى شود و فراموش نگردد)).
و حج ، تقویت دین اسلام است
حج پایگاه عظیم مسلمانان است . و حضور یکپارچه مسلمانان از سراسر دنیا موجب تقویت دین مى شود. مسلمانان در موسم حج ، پیروى از آیین اسلام و پایبندى به احکام الهى را به نمایش مى گذارند و قدرت و توانایى خویش را به سایر ملّتها معرفى مى کنند.
امیرالمؤ منین على علیه السّلام مى فرماید:
((وَالحَجَّ تَقْوِیَةٌ لِلدّینِ))(153)
یعنى : حج تقویت دین اسلام است )).
و فاطمه زهرا3 نیز مى فرماید:
((وَالحَجُّ تَشْییداً لِلدّینِ))(154)
یعنى : ((حج ، نمایش و اقامه دین است )).
پس فلسفه تشریع حج این است که مسلمانان با حضور گسترده خویش در مراسم حج ، قدرت واقعى خویش و قوّت دین را در معرض نمایش بگذارند، لذا مراسم حج هرچه باشکوه و عظمت بیشترى برگزار شود، بهتر است .
ز حج ، پایگاه تبلیغات احکام اسلام است
در حج ، مردم از همه نقاط جهان شرکت مى کنند، لذا بهترین پایگاه براى تبلیغ و تعلیم احکام شرع مقدس اسلام است . و یکى از حکمتهاى مهم تشریع حج این است که در این موسم ، کسانى که نسبت به مسایل اسلام و احکام شرع ، کمتر آشنا هستند، از کسانى که آنها را مى دانند، بیاموزند و پس از مراجعت به کشور و شهر خود نیز آنچه را یاد گرفته اند، نشر داده و به دیگران تعلیم دهند.
امیرالمؤ منین علیه السّلام در نامه اى به ((قُثَمْ بن عباس )) که از جانب آن بزرگوار بر مکه حکمفرما بود، مى فرماید:
((فَاءَقِمْ لِلنّاسِ الحَجَّ وَذَکِّرهُمْ بِاَیّامِ اللّه وَاجْلِسْ لَهُمْ العَصْرَینِ فَاءَفْتِ المُسْتَفْتى وَعَلِّمِ الجاهِلَ وَذِاکِرِ العالِمَ…))(155)
یعنى : ((با مردم ، حج را بر پا دار و آنان را به روزهاى خدا یادآورى کن ، در صبح و عصر با آنان بنشین و به کسانى که از تو حکمى از احکام دین را پرسیدند، پاسخ بده و نادان را بیاموز و با دانا گفتگو کن …)).
((فضل بن شاذان )) نیز از امام رضاعلیه السّلام نقل مى کند که آن حضرت راجع به فلسفه تشریع حج فرمود:
((… مَعَ مافیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَنَقْلِ اَخْبارِ الاَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلامِ إِلى کُلِّ صُقْعٍ وَناحِیَةِ، کَما قالَ اللّه تَعالى : فَلَوْلا نَفَرٌ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لَیَتَفَقَّهُوا فى الدّینِ وَلِیَنْذُرُوا قَوْمَهُمْ إ ذا رَجَعُوا اِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون …)).(156) (157)
علما و اندیشمندان اسلامى باید از این فرصت استثنایى استفاده کنند و مردم مسلمان را با مسایل اجتماعى ، معنوى ، اقتصادى و سیاسى اسلام آشنا نمایند. باید مردم مسلمان را با سیره رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و ائمه اطهارعلیهماالسّلام آشنا سازند. باید آنان را نسبت به گرفتاریهاى مسلمین و نقشه هاى شوم دشمنان اسلام آگاه نمایند. در این زمینه توصیه مى کنم برادران و خواهران گرامى ، پیام عرفانى و سیاسى حضرت امام خمینى (ره ) به کسانى که به حج مشرّف شده اند را مطالعه نمایند. در خرازى از این پیام آمده است :
((روحانیون و مسؤ ولین محترم کاروانها و حج با توجه به مسؤ ولیت خطیرى که در اداره و توجیه زایران محترم پذیرفته اند و با درنظر گرفتن شرایط استثنایى کشور جمهورى اسلامى ایران باید تمام همّت و تلاش خود را در برگزارى صحیح و منظم حج به کار گیرند و با سعه صدر و به دور از هر گونه توقع و منّتى زایران محترم بیت اللّه را در آموزش و تعلیم مناسک و مسائل حج همراهى نمایند و متناسب با حضور قشرهاى مختلف اعم از بى سواد و باسواد براى آنان برنامه ریزى کنند و از نقش سازنده خود و تاءثیر بزرگى که حج براى همیشه در سرنوشت انسان مى گذارد، غافل نشوند، چرا که در آن فضا و شرایط معنوى ، همه دلها براى تحول و پذیرفتن حق آماده است …)).(158)
در این موسم ، مى توان مسایل مهم اسلام را به مسلمانان جهان رسانید. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله ارها در موسم حج خطبه هاى طولانى براى مردم خواند، در ((صفا و منى )) بارها مردم را با مسایل اسلام آشنا مى کرد و در روز غدیر، پیام مهم سیاسى الهى را براى مردم ابلاغ نمود.
ح حج ، نمونه اجتماع و وحدت مسلمین است
در موسم حجّ از همه اقشار و گروهها و ملتهاى مسلمان حضور دارند. همه آنان با هم لبّیک مى گویند و مناسک حج را انجام مى دهند. در حج مسلمانان با همدیگر آشنا مى شوند و گرفتاریها و نیازهاى همدیگر را مطرح مى کنند و منافع عمومى مسلمانان را بررسى مى نمایند و در نتیجه ، وحدت و همبستگى آنان بیشتر مى شود. در قرآن کریم مى فرماید:
(وَاءذِّنْ فى النّاسِ بِالحَجِّ یَاءتُوکُ رِجالاً وَعَلى کُلِّ ضامِرٍ یَاءتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ لَیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اِسْمَ اللّه فى اَیّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى مارَزَقَهُمْ مِنْ بَهیمَةِ الا نْعامِ، فَکُلُوا مِنْها وَاطْعمُوا البائِسَ الفَقیرَ).(159)
از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: چرا خداوند بندگان را مکلّف به انجام حج و طواف خانه کعبه گردانید؟ آن حضرت علیه السّلام فرمود:
((… فَجَعَلَ فیهِ الاِجْتِماعَ مِنَ المَشْرِقَ وَالمَغْرِبِ لِیَتَعارَفُوا وَلِیَتَرَبَّح کُلُّ قَوْمٍ مِنَ التّجاراتِ مِنْ بَلَدٍ اِلى بَلَدٍ…))(160)
یعنى : ((در حج ، مسلمانان از مشرق و مغرب در یک مکان اجتماع مى کنند و همدیکر را مى شناسند و هر گروهى از آنان از راه تجارت سود مى برند)).
حج واجب و فلسفه وجوب آن
((حج )) یا واجب است و یا مستحب . و حج واجب چند صورت دارد:
1 ((حجة الاسلام )).
و این حج را خداوند بر همه کسانى که استطاعت داشته باشند، واجب کرده است . (وَللّه عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیْتِ مَنْ اِسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً).(161)
2 ((حج استیجارى )).
3 ((حجى که به نذر و قسم و غیر اینها بر انسان واجب مى شود)).
((حجة الاسلام )) در تمام عمر، فقط یکبار واجب است . ((ابن عباس )) مى گوید: ((وقتى رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مشغول خواندن خطبه اى پیرامون حج بود، اءقرع بن حابس نزد آن حضرت رفت و عرض کرد: آیا در هر سال باید حج برویم ؟ رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرمود: خیر…)).(162)
حجة الاسلام و تنها یکبار در تمام عمر واجب است ، و چنانچه انسان مستطیع باشد، مستحب است ، تکرار شود. و سرّ این مطلب روشن است ؛ زیرا خداوند، رحمان و رحیم است و همواره در تکلیف بندگانش آسانترین آن را واجب کرده است . علاوه بر اینکه دین اسلام دین رحمتاست و هیچ گونه مشقت و سختى را بر امّت اسلام تحمیل نمى کند. و خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(یُریدُ اللّه بِکُمْ الیُسْرَ وَلایُریدُ بِکُمُ العُسْرَ)(163)
یعنى : ((خداوند، براى شما آسمانى را مى خواهد نه سختى را)).
لذا در مسافرت روزه را برداشت و رکعتهاى نماز را کمتر کرده است . و حج نیز در تمام عمر فقط یکبار واجب شده است تا مسلمانان گرفتار عُسر و حرج نشوند. اگر حج در هر سال واجب بود، بندگان خدا قادر به انجام آن نبودند و لازم مى آمد خداوند متعال انسانها را به بیشتر از میزان توانایى و استعدادشان تکلیف کرده باشد، در حالى که مى فرماید:
(لایُکَلِّفُ اللّه نَفْسا اِلاّ وُسْعَها).(164)
یعنى : ((خداوند هیچ انسان را مگر به میزان توانایى و استعدادش تکلیف نمى کند)).
در روایات نیز فلسفه یکبار واجب بودن حج ، مطرح گردیده است . امام رضاعلیه السّلام نیز مى فرماید:
((اِنّما اُمِرُوا بِحَجَّةِ واحِدَةٍ لااَکْثَرُ مِنْ ذلِکَ لا نَّ اللّه وَضَعَ الفَرائِضَ عَلى اءَدْنى القُوَّةِ))(165)
یعنى : ((بر مسلمانان یک حج واجب شده است ؛ زیرا خداوند واجبات را با توجه به پایین ترین نیرو، وضع کرده است )).
سفر به حج
رفتن به حج ، ثواب ویژه اى دارد، کسى که به حج مى رود خداوند بهشت را به او وعده داده است . رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
((الحَجَّةُ ثَوابُها الجَنَّةُ))؛(166)
((یعنى : ثواب حج بهشت است )).
و از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((الحَجُّ وَالعُمْرَةُ سُوقانِ مِنْ اءَسْواقِ الا خِرَةِ وَالعامِلُ بِهِما فى جَوارِ اللّه ، اِنْ اءَدَرَکَ مایَاءْمُلُ غَفَرَاللّه لَهُ وَاِنْ قَصَرَ بِهِ اءَجَلُهُ وَقَعَ اءَجْرُهُ عَلَى اللّه )).(167)
یعنى : ((حج و عمره دو بازار از بازارهاى آخرت است . هر کسى که در این دو بازار کار کند در حمایت خداوند است . اگر آنچه را خواسته بود به دست آورد، خداوند او را مى آمرزد و اگر عمر او کوتاه بود و نتواند آنچه را خواسته بود به دست آورد، خداوند پاداشش را مى دهد)).
در بعضى روایات وارد شده است : ((با هر قدم که زایر خانه خدا برمى دارد، براى او یک ثواب نوشته مى شود و یک گناه از او کم مى گردد)).(168)
در شرع مقدس اسلام وارد شده است : ((مستحب است کسى که مى خواهد به زیارت خانه خدا برود، رفتن پیاده را بر رفتن سواه ترجیح دهد و رفتن با پاى برهنه را بر رفتن با کفش برگزیند)).
از امام صادق علیه السّلام با سندهاى مختلف نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((ماعُبِدَ اللّه بِشَی ءٍ اءَفْضَلُ مِنَ المَشیِ إِلى بَیْتِهِ))(169)
یعنى : ((خداوند به چیزى بهتر از پیاده رفتن به خانه اش ، عبادت نشده است )).
و از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله روایت شده است :
((مَنْ حَجَّ بَیْتَ اللّه ماشِیاً کَتَبَ اللّه لَهُ سَبْعَةَ آلاف حَسَنَةٍ مِنْ حَسَناتِ الحَرَمِ. قیلَ: یا رسُولَ اللّه وَماحَسَناتُ الحَرَمِ؟ قالَ: حَسَنَةُ اءَلْفِ اءَلْفِ حَسَنَةٍ))(170)
یعنى : ((هرکسى که پیاده به خانه خدا برود، خداوند هفت هزار خیرات از خیراتهاى حرم را براى او مى نویسد. از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله پرسیدند: خیراتهاى حرم چیست ؟ فرمود: خیرات هزار هزار خیرات )).
و نقل شده است که : ((هر گاه امام حسن علیه السّلام به حج مى رفت ، پیاده و گاه پا برهنه بود)).(171)
نکته قابل توجه این است که چرا و به چه علت پیاده رفتن به حج بهتر از سواره رفتن و پابرهنه رفتن ، بهتر از با کفش رفتن است ؟ و به عبارت دیگر: فلسفه و سرّ این مطلب چیست ؟
به نظر مى رسد انسان در این سفر به دیار معشوق مى رودو رسیدن به معشوق هرچه مشکلاتش بیشتر باشد، بیشتر نیز است . علاوه بر اینکه پیاده رفتن و یا پابرهنه رفتن نزد کسى ، علامت خضوع و فروتنى در برابر آن کس مى باشد. و عبادت خداوند هر اندازه از خضوع و فروتنى بیشترى برخوردار باشد، به حقیقت عبودیت نزدیکتر است .
در سه مورد، سواره رفتن به حج بهتر از پیاده رفتن است :
1 در صورتى که پیاده رفتن به حج موجب شود انسان در انجام مناسک حج و عبادت خدا ضعیف و ناتوان گردد، سواره رفتن بهتر است .(172)
2 در صورتى که انسان در ناز و نعمت باشد و تنها به خاطر اینکه کمتر خرج کند، پیاده به حج برود سواره رفتن بهتر است .(173)
3 اگر پیاده رفتن به حج سبب شود که انسان در رفتن به مکه از دیگران عقب بماند، سواره رفتن بهتر است .(174)
فلسفه این احکام با کمى دقت روشن مى شود:
اما در صورت اول ، سواره رفتن به حج بهتر است ؛ زریا رفتن به حج و پیمودن مسافت ، از مقدمات حج است و فى نفسه مطلوب نمى باشد، ولى خود حج یک عمل واجب و مستقلى است و فى نفسه مطلوب مى باشد. پس باید مقدمه را طورى انجام داد که به ذى المقدّمه نقصى وارد نگردد.
و اما در صورت دوّم نیز سواره رفتن بهتر است ، زیرا در چنین پیاده روى قصد قربت نشده است و تنها ثمره آن تحمّل مشقّت است ، پس چه بهتر که انسان سواره به حج برود و بدون احساس خستگى ، مشغول دعا و عبادت شود.
و اما در صورت سوم نیز بهتر است انسان سواره به حج برود؛ زیرا هر اندازه در مکّه بیشتر حضور داشته باشد از فیض و برکات آن بهتر مى تواند استفاده کند. واللّه العالم .
حج از ارکان دین اسلام است
حج از ارکان و ستونهاى دین اسلام است ، لذا اسلام و مسلمانى بدون حج تحقق پیدا نمى کند و اگر کسى بتواند به حج برود و از انجام آن سرپیچى کند، یکى از ارکان اسلام را ترک کرده است . امام باقرعلیه السّلام مى فرماید:
((بُنِىَ الاِسْلامُ عَلى خَمْسٍ: عَلىَ الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّوْمِ وَالحَجِّ والوِلایَةِ وَلَمْ یُنادَ بِشَی ءٍ کَما نُودِىَ بِالوِلایَةِ)).(175)
یعنى : ((اسلام بر پنج پایه استوار شده است : نماز، زکات ، روزه ، حج و ولایت و آنطور که براى ولایت سفارش شده است ، براى هیچ چیزى سفارش نشده است )).
حج ، جهاد ضعفاست
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرموده است :
((اَلْحَجُّ جَهادُ الضُّعَفاءِ))(176)
یعنى : ((حج جهاد ضعفاست )).
سپس امام صادق علیه السّلام دستش را روى سینه اش گذاشت و فرمود: ((ضعفا ما هستیم ، ضعفا ما هستیم )).
امام موسى کاظم علیه السّلام نیز مى فرماید:
((اَلْحَجُّ جَهادُ الضُّعَفاءِ وَهُمْ شیعَتِنا))(177)
یعنى : ((حج جهاد ضعفاست و ضعفا، شیعه ما هستند)).
از این روایات استفاده مى شود که پیکار با دشمنان دین به دو صورت ممکن است :
1- پیکار و مبارزه با سلاحهاى جنگى در میدان نبرد: اینگونه پیکار، شرایط ویژه اى دارد. باید انسان قدرت سلاح به دست گرفتن را داشته باشد، تشکّل و حکومت در دست او باشد، سربازان و جنگجویان در اختیار او باشند.
2- پیکار و مبارزه با سلاح تبلیغات : در این گونه پیکار نیازى به سلاح جنگى نیست ، بلکه چنانچه سلاح جنگى نبود یا حکومت در دست دیگران بود و سربازانى در اختیار ما نبود، مى توانیم با سلاح تبلیغات و نشر معارف الهى و راهنمایى مردم ، با دشمنان دین پیکار کنیم . موسم حج ، مهمترین زمان و بهترین مکان براى تبلیغ معارف الهى و تبیین حقایق قرآنى و ترویج مسایل اسلامى است ، لذا امام صادق علیه السّلام پس از نقل حدیث نبوى ((الحج جهاد الضعفا)) مى فرماید: ((ضعفا ما هستیم )).
و امام کاظم علیه السّلام نیز مى فرماید: ((ضعفا، شیعه ما هستند)).
شاید مراد این دو بزرگوار این باشد که اکنون حکومت در دست مخالفین ماست و براى پیکار و مبارزه آشکار و با سلاحهاى جنگى ، ضعیف هستیم ، لذا باید به حج برویم تا از این راه بتوانیم معارف الهى را براى دیگران بیان کنیم .
شخصى خدمت امام سجادعلیه السّلام آمد و گفت : ((شما حج را بر جهاد ترجیح دادید درحالى که خداوند عزّوجلّ فرموده است :
(اِنَّ اللّه اشْتَرى مِنَ المُؤ مِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَاءَمْوالَهُمْ بِاءَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ…).(178)
امام سجادعلیه السّلام فرمود: ادامه آیه را هم بخوان که درباره اوصاف مجاهدین فرموده است :
(التّابئُونَ العابِدُونَ الحامِدُونَ…).(179)
هرگاه چنین رزمندگانى با این اوصاف پیدا کردم ، جهاد با آنان بهتر از حج است .(180)
حج و برائت از مشرکین
خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(وَاذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلَى النّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الاَکْبَرِ اءنّ اللّه بَری ءٌ مِنَ المُشْرِکینَ وَرَسُولُهُ).(181)
یعنى : ((و این اعلامى است از خدا و پیامبرش براى مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبرش از مشرکین بیزارند)).
اینجا لازم است پیرامون دو مطلب تحقیق کنیم :
1- معناى حج اکبر و اصغر.
2- فریاد برائت از مشرکین .
معناى حج اکبر و حج اصغر
مفسّران قرآن در تفسیر جمله (یوم الحج الاکبر) اختلاف کرده اند. درباره ((حج اصغر)) گفته اند: حج اصغر، عمره است . ولى درباره حج اکبر آرا و نظریات گوناگونى وجود دارد، مهمترین آنها سه نظریه است :
1 ((روز حج اکبر))، روز عرفه است . این قول به عمر، سعیدبن مسیّب ، عطا، طاووس ، مجاهد، ابوحنیفه و ابن زبیر نسبت داده شده است .(182)
2 ((روز حج اکبر)) تمامى روزهاى حج است ، همانگونه که ((جنگ جمل ، جنگ صفین و جنگ بعاث )) را که روزها طول کشید، ((روز صفین ، روز جمل و روز بعاث )) مى نامند، اینجا نیز منظور از ((روز حج اکبر))، تمامى ایّام حج است . این نظریه به ((مجاهد و شعبه )) نسبت داده شده است .(183)
3 ((روز حج اکبر))، روز عید قربان است . این نظریه را بسیارى از محدثان و مفسران قرآن کریم برگزیده اند و روایات زیادى نیز آن را تاءیید مى کند.
فضیل بن عیاض مى گوید: ((از امام صادق علیه السّلام پیرامون حج اکبر پرسیدم که چه روزى است ؟ آن حضرت فرمود: مگر درباره حج اکبر، مطلب خاصى دارى ؟ عرض کردم : بله ، ابن عباس مى گوید: حج اکبر، روز عرفه است … امام صادق علیه السّلام فرمود: امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرموده است : حج اکبر، روز عید قربان است ، آنگاه به فرموده خداوند عزّوجّل : (فسبّحُوا فى الاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشَْدٍ)(184) استدلال کرده و مى فرمود: این چهار ماه که به مشرکین مهلت داده شد، عبارت است از بیست روز از ماه ذیحجه ، ماه محرم ، صفر و ربیع الاوّل با ده روز از ماه ربیع الا خر. و اگر حج اکبر، روز عرفه باشد، مهلت داده شده ، چهار ماه و یک روز خواهد شد)).(185)
در ادامه ، همین روایت ، فضیل بن عیاض مى گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم : معناى حج اکبر چیست ؟
آن حضرت فرمود: این روز را حج اکبر نامیده اند؛ چون در آن سال بود که مسلمانان و مشرکان اجتماع کرده و هر دو طایفه حج را انجام دادند و پس از آن سال ، هیچ مشرکى حج انجام نداد)).(186)
علاّمه طباطبایى در تفسیر المیزان نیز همین نظریه را برگزیده است و مى فرماید:
((این نظریه مورد تاءید روایاتى است که از ائمه اطهارعلیهماالسّلام رسیده و با معناى اعلان برائت ، مناسب تر، و با عقل نیز سازگار است ؛ زیرا آن روز، بزرگترین روزى بود که مسلمانان و عموم مشرکین به حج آمده و در مِنى جمع شده بودند…)).(187)
اعلان برائت از مشرکین
خداوند در قرآن مى فرماید:
(بَراءَةٌ مِنَ اللّه وِرَسُولِهِ اِلى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکینَ فَسیحُوا فى الاَرْضِ اءَرْبَعَهَ اءَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا اءَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِى اللّه وَاءَنَّ اللّه مُحْزِى الکافِرینَ وَاذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلى النّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الاَکْبَرِ اءَنَّ اللّه بَرى ءٌ مِنَ المُشْرِکینَ وَرَسُولُهُ فَإ نْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَاِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّکُمْ غَیْرَ مُعْجِزِى اللّه وَبَشِّر الَّذینَ کَفَروا بِعَذابٍ اءلیمٍ).(188)
یعنى : ((این اعلامِ بیزارى است از طرف خدا و پیامبرش به سوى مشرکانى که با آنان پیمان بسته اید. پس اى مشرکان ! چهار ماه در زمین بگردید و بدانید که شما ناتوان کننده خداوند نیستید و خدا خوارکننده کافران است . و این هشدارى است از طرف خدا و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبرش از مشرکان بیزارند، پس اگر توبه کنید براى شما بهتر است و اگر روى بگردانید، پس بدانید که شما ناتوان کننده خدا نیستید. و کسانى را که کافر شده اند، به عذابى دردناک مژده بده )).
از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود:
(وقتى رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مکّه را فتح کرد، از انجام مراسم حج توسط مشرکین جلوگیرى ننمود. یکى از سنّتهاى اعراب جاهلى در حج این بود که وقتى کسى وارد مکّه مى شد و با لباس خود طواف مى کرد، پس از طواف ، دیگر نمى بایست آن لباس را نگه داشته و از آن استفاده کند، لذا آنان پس از طواف ، لباس خود را به دیگرى صدقه مى دادند و یا از آن استفاده نمى کردند. بر این اساس ، کسى که به مکه مى آمد، لباسى را از کس دیگرى عاریه مى گرفت و پس از طواف به او برمى گرداند و اگر لباس عاریه اى پیدا نمى کرد، لباسى را کرایه مى کرد و کسى که قدرت کرایه کردن لباس را نداشت و برایش یک لباس نیز بیشتر نبود، آن را از بدن بیرون آورده و عریان طواف مى کرد. روزى زنى زیبا و خوبروى از زنان عرب ، براى طواف به مسجدالحوام آمد و از دیگران درخواست کرد لباسى را به صورت عاریه یا کرایه به او بدهند، ولى کسى به او لباس نداد. به او گفتند: اگر با لباس خود طواف کنى باید آن را صدقه بدهى ، آن زن گفت : این تنها لباس من است ، چطور آن را صدقه بدهم ؟ لذا برهنه مشغول طواف شد، مردم به تماشاى او ایستادند… پس از پایان طواف ، عده اى از او خواستگارى کردند، آن زن گفت : من شوهر دارم . سیره رسول خداصلّى اللّه علیه و آله قبل از نزول سوره برائت این بود که با هیچ کس نجنگد مگر اینکه او جنگ را شروع کند.
وقتى این آیات از اوّل سوره برائت نازل شد، پیامبر آنان را به ابابکر داده و به او امر فرمودند تا به مکه برود و آیات را در منى و روز عید قربان براى مردم بخواند. همینکه ابابکر رفت ، جبرئیلبر رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نازل شد و فرمود: یا محمد الایؤ دّى عنک الاّ رجل منک ، این پیام را باید مردى از خاندان خودت ابلاغ کند. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله امیرالمؤ منین على علیه السّلام را به دنبال ابابکر فرستاد. على علیه السّلام در منطقه ((روحاء))(189) به ابابکر رسید و آیات را از او گرفت . ابابکر خدمت رسول خداصلّى اللّه علیه و آله برگشت و گفت : آیا درباره من آیه اى نازل شده است که تصمیم خود را عوض کردى ؟ پیامبرصلّى اللّه علیه و آله فرمود: خیر، خداوند به من امر فرمود که این پیام توسط خود من یا مردى از خانواده ام ابلاغ گردد…)).(190)
درباره مفاد این پیام ، طبرسى در مجمع البیان از زیدبن نضیع نقل مى کند که او گفته است : از على علیه السّلام سؤ ال کردم : ماءموریت شما در ذیحجه چه بود؟
آن حضرت فرمود: ((من براى ابلاغ چهار چیز ماءمور شدم :
1 فقط افراد مؤ من مى توانند داخل کعبه شوند.
2 کسى حق ندارد برهنه طواف کند.
3 از این سال به بعد، هیچ کافرى حق ندارد با افراد مؤ من در مسجدالحرام اجتماع کند.
4 اگر بین پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و کسانى از مردم ، پیمانى هست که زمان آن مشخص است ، آن پیمان تا آن زمان باقى است و اگر بین پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و کسانى از مردم پیمانى نیست تا زمان باقى مانده از ماههاى حرام (چهار ماه ) فرصت دارد)).(191)
نکته اوّل : علّت اینکه پیامبرصلّى اللّه علیه و آله على علیه السّلام را براى ابلاغ این پیام ماءمور کرد، فقط دستور خداوند بارى تعالى بود. و این از فضایل بزرگ امیرالمؤ منین على علیه السّلام است . پیام خداوند بخصوص چنین پیام مهمى را فقط خود رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله یا کسى که در مقام و قرب الهى نزدیک به او باشد، مى تواند ابلاغ کند.
و جاى تاءسف است که عده اى از مفسرین اهل سنت براى انکار این فضیلت مهم ، از ظاهر کلام اینکه رسول خداصلّى اللّه علیه و آله على صلّى اللّه علیه و آله را براى ابلاغ این پیام ماءمور کرد، این بود که در گذشته اعراب ، پیمانهاى خود را نقص نمى کردند مگر با حضور کسى که آن پیمان را بسته بود، یا مردى از آن خاندان باشد، لذا پیامبرصلّى اللّه علیه و آله ى خواست بهانه را از دست مشرکان بگیرد و على علیه السّلام را که از اهل خود بود، به سوى مکه فرستاد!!!(192)
این سخن صحیح نیست ؛ زیرا از مفسرین اهل سنّت سؤ ال مى کنیم آیا پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله ودش و بدون اینکه جبرئیل به او امر کند، على علیه السّلام را براى گرفتن پیام از ابابکر و ابلاغ آن به مردم فرستاد یا آن حضرت پس از نزول جبرئیل و امر به اینکه ((لا یؤ دى عنک الا رجل منک )) اقدام به فرستادن على علیه السّلام به دنبال ابابکر و گرفتن پیام از او نمود؟
در صورت اوّل ممکن است بگوییم : پیامبرصلّى اللّه علیه و آله فقط به خاطر رعایت سنّت دیرینه اعراب ، اقدام به این کار کرده است ، ولى جاى این سؤ ال باقى است که پیامبرصلّى اللّه علیه و آله قبل از دادن پیام به ابابکر نیز به این رسوم اعراب آگاه بود، پس چرا از همان ابتدا این پیام را ب على علیه السّلام نداد تا براى مردم ابلاغ کند؟
و در صورت دوم ممکن نیست بگوییم : اقدام پیامبرصلّى اللّه علیه و آله براى فرستادن على علیه السّلام فقط طبق رسوم اعراب جاهلى بوده است ؛ زیرا نزول جبرئیل براى چنین امرى بخصوص ، پس از دادن این پیام به ابابکر، حکایت از یک انتخاب الهى دارد و ممکن نیست خداوند جبرئیل را فقط براى پاسخگویى به یک سنّت غلط و رسم جاهلى ، به سوى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله بفرستد.
نکته دوّم : کعبه به منزله قلب مسجدالحرام است ؛ چنانکه مسجدالحرام قلب حرم خدا و حرم خدا قلب جوامع اسلامى است . و همانطور که کعبه و مسجدالحرام جایگاه مسلمین است و باید از وجود مشرکین و بت پرستان پاک شود، جوامع اسلامى نیز باید از وجود مشرکین و بت پرستان پاک گردد. خدا و رسولش از مشرکین بیزارند و این پیام به صورت آشکار در روز عید قربان توسط على علیه السّلام اعلان شد. چرا پیامبرصلّى اللّه علیه و آله ماءمور به ابلاغ و اعلان این پیام در جمع تمام مسلمانان و مشرکان شد؟ آیا غرض خداوند فقط نیامدن مشرکان به حرم خدا بود؟ اگر چنین باشد، پیامبرصلّى اللّه علیه و آله ى توانست با نوشتن نامه و پیغام دادن به قبایل مشرکین ، این پیام را به آنان برساند. پس هدف ، تنها نیامدن به حرم خدا نبود، بلکه هدف خداوند، اعلان انزجار و کوچک کردن مشرکان بود. هدف خداوند این بود که تمام مسلمانان از این امر آگاه شوند، لذا فرمود:
(اذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلىَ النّاسِ). و نفرمود: ((اذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلَى المُشْرِکینَ)).
هدف این بود که اعلان برائت از مشرکین به صورت یک سنّت در میان مسلمین پایدار بماند و مسلمانان در هر کجا که هستند و بخصوص در کنار خانه کعبه ، بساط انواع شرک را برچینند. مسلمانان باید در همه زمانها شرک را در هر لباسى بشناسند و از آن اعلان برائت کنند. شرک در هر زمانى با لباس مخصوص آن زمان جلوه مى کند. در گذشته در لباس لات و منات و عزّى جلوه مى کرد و اکنون در لباس فحشا و فساد و استکبار و استعمار جهانى ، جلوه کرده است . پس مسلمانان باید در چنین اجتماع بزرگى ، فریاد برائت از زورگویى و استکبار را به گوش زورگویان و مستکبرین جهان برسانند، لذا امام خمینى (ره ) آن عارف آگاه مى فرماید:
((اعلان برائت از مشرکان که از ارکان توحیدى و واجبات سیاسى حج است ، باید در ایام حج به صورت تظاهر است و راهپیمایى با صلابت و شکوه هرچه بیشتر و بهتر، برگزار شود)).(193)
توصیه مى کنم هر یک از زایران بیت اللّه الحرام قبل از سفر، پیام فریاد برائت امام خمینى (ره ) را مطالعه کرده و رهنمودهاى مقام معظم رهبرى ، حضرت آیت اللّه خامنه اى دامه ظله را که راهگشاى زایران حج ابراهیمى است ، ملاحظه نمایند.
آثار و منافع حج
حج علاوه بر آثار معنوى و اخروى ، داراى منافع دنیوى نیز هست . در قرآن کریم مى فرماید:
(وَاءَذِّنْ فى النّاسِ بِالحَجِّ یَاءْتُوکَ رِجالاً وَعَلى کُلِّ ضامِرٍ یَاءْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ لَیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ)(194)
یعنى : ((و در میان مردم به حج آواز ده ، پیاده و سوازه بر شتران لاغر از راههاى دور به سوى تو آیند تا سودهایى را که براى آنان هست ، بنگرند)).
در این آیه ، جمله ((لیشهدوا منافع لهم )) اطلاق دارد و منافع دنیوى و اخروى را شامل مى شود.
علامه طباطبایى (ره ) در تفسیر این آیه مى فرماید: ((کلمه منافع ، در این آیه اطلاق دارد و مقیّد به منافع دنیوى یا اخروى نشده است )).(195)
((ربیع بن خیثم )) از امام صادق علیه السّلام تفسیر این آیه را درخواست کرد، امام در پاسخ فرمود: ((منافع دنیا و آخرت را شامل مى شود)).(196)
تحقیق و تفحص در روایات ، بیانگر این واقعیت است که منافع دنیوى و اخروى حج ، عبارتند از:
1 رفتن به حج موجب سلامتى بدن مى شود؛ زیرا بدن انسان با سعى بین صفا و مروه ، طواف ، حضور در صحراى عرفات و… در تحرّک است و به گونه اى ورزش مى کند.
2 حج ، موجب زیاد شدن رزق مى شود و فقر را مى زداید.
3 حج ، موجب بخشیده شدن گناهان مى گردد.
4 حج ، انسان را وارد بهت کرده و از آتش جهنم محفوظ مى دارد.
امام صادق علیه السّلام از امام سجادعلیه السّلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
((حَجُّوا وَاعْتَمِرُوا تَصِحُّ اءَبْدانُکُمْ وَتَتَّسِعُ اءَرْزاقُکُمْ وَیَصْلِحُ ایمانکم وَتَکْفَوُامَؤُونَة النّاسِ وَمَؤُونَةَ عَیالاتِکُمْ))
یعنى : ((به حج و عمره بروید تا بدنهاى شما سلامت باشد و رزق و روزى شما زیاد شود و مخارج خانواده تان فراهم گردد)).
امیرالمؤ منین على علیه السّلام نیز در نهج البلاغه مى فرماید:
((وَحَجُّ البَیْتِ وَاعْثِمارِهِ فَإِنَّهُما یَنْفِیانِ الفَقْرَ وَیْرخَضانِ الذَّنْبَ))(197)
یعنى : ((یکى از بهترین راههاى تقرّب به خداوند، حج و عمره است ؛ زیرا حج و عمره فقر را مى زدایند و گناه را پاک مى سازند)).
((هشام بن حکم )) از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
((کسانى که به حج مى روند سه گروه هستند: گروهى از آتش جهنم نجات پیدا مى کنند و گروهى بى گناه مى شوند مانند روزى که از مادر متولد شده اند و گروهى خانواده و اموالشان حفظ مى شود و این کمترین فردى است که به حاجى مى رسد)).(198)
حضور امام زمان (عج ) در موسم حج
شکى نیست که خداوند بارى تعالى این اجتماع عظیم و کنگره جهانى اسلام را بدون امام و پیشوا نمى گذارد. و امام زمان عج در تمام سالها در مراسم حج شرکت مى کنند.
((عبید بن زراره )) مى گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که مى فرماید:
((یَفْقَدَ النّاسٍ اِمامَهُمْ فَیَشْهِدُ المَوْسِمَ فَیَراهُمْ وَلایَرَوْنَهُ))(199)
یعنى : ((مردم امام خود را نمى بینند، آن حضرت در هنگام حج حاضر مى شود و مردم را مى بیند ولى مردم او را نمى بینند)).
و از ((محمد بن عثمان عمرى )) که یکى از کسانى است که از سوى امام به نیابت منصوب شده بود، نقل شده است که او مى گوید:
((واللّه انَّ صاحِبَ هذا الاَمر لَیَحْضُر المُوسِمَ کُلَّ سِنَةٍ یَرى النّاسَ وَیَعْرِفَهُمْ وَلایَعْرِفُونَهُ))
((یعنى : به خدا سوگند! صاحب این امر هر سال در این موسم شرکت کرده و مردم را مى بیند و آنان را مى شناسد، ولى مردم ، آن حضرت را نمى شناسند)).
((عبداللّه بن جعفر حمیرى )) مى گوید: از محمد بن عثمان عمرى پرسیدم : آیا صاحب الا مر را دیده اى ؟
او گفت : بله ، آخرین بار در کنار خانه خدا آن حضرت را زیارت کردم و او مى فرمود:
((الَّلهُمَّ اَنْجِزْ لی ما وَعَدْتَنى )).
شرایط قبول شدن حج
هر عبادتى ، زمانى مورد قبول پروردگار واقع مى شود که شرایط آن رعایت گردد؛ مثلاً نماز در صورتى قبول مى شود که نمازگزار در مکان غصبى نباشد، لباس یا بدنش نجس نباشد، طهارت داشته باشد، حج نیز در صورتى مورد قبول پروردگار واقع مى شود که شرایط آن رعایت شود. شرایط قبول شدن حج سه چیز است :
1 مخارج حج از مال حلال باشد
مالى که انسان صرف حج مى کند باید حلال باشد؛ زیرا این سفر یک سفر الهى و مقصود از آن ، رسیدن به کمالات معنوى است و چنین مقصودى با مال حرام ، تحقق پیدا نمى کند.
از ائمه معصومین روایت شده :
((هر کسى که با مال حرام به حج برود، هنگامى که در حال احرام کلمه ((لبّیک )) را بر زبان جارى مى کند، خطاب مى رسد ما تو را نمى پذیریم )).(200)
امام صادق علیه السّلام نیز فرموده است :
((إِذا اِکْتَسَبَ الرَّجُلُ مالاً مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ ثُمَّ حَجَّ فَلَبّى ، نُودِیَ لالَبَّیکَ وَلاسَعْدَیْکَ وَإِنْ کانَ مِنْ حَلِّهِ فَلَبّى ، نُودِىَ: لَبَّیْکَ وَسَعْدَیْکَ))(201)
یعنى : ((اگر کسى مال حرامى کسب کند و با آن به حج برود، هنگام گفتن کلمه ((لبیّک ))، خطاب مى رسد: ما تو را نمى پذیریم . و اگر مال حلالى کسب کند و به حج برود، هنگام گفتن کلمه ((لبیّک ))، خطاب مى رسد: ما تو را مى پذیریم )).
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که آن حضرت در آخرین خطبه اى که قبل از رحلت بیان کردند، فرمود:
((وَمَنْ اِکْتَسَبَ مالاً حَراماً لَمْ یَقْبِلِ اللّه مِنْهُ صَدِقَةً وَلاعِتْقاً وَلاحَجّاً وَلااعتِماراً)).(202)
یعنى : ((هر کسى که مال حرامى کسب کند، خداوند صدقه و آزاد کردن بنده و حج و عمره اش را قبول نمى کند)).
2قصد قربت و اخلاص
قصد قربت ، شرط قبولى هر عبادتى است . و هیچ عبادتى بدون قصد قربت و اخلاص ، مقبول درگاه خداوند نمى شود. و هر چه مرتبه اخلاص بالاتر و کاملتر باشد، عابد به حقیقت عبادت ، نزدیکتر شده و عبادتش مقبول درگاه احدیت مى شود.
در حج نیز قصد قربت و اخلاص شرط است . اگر کسى حج برود صرفاً براى اینکه به او ((حاجى )) بگویند، و یا براى اینکه مورد طعن دیگران واقع نگردد و یا براى اینکه تجارت کند و یا براى اینکه تفریح کند، حج او مقبول درگاه خداوند نیست ؛ زیرا حقیقت حج عبارت است از روى آوردن به سوى خداوند و بریدن از هر چه غیر اوست .
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرموده است :
((یَاءْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ یَکُونُ فیهِ حُجُّ المُلُوکِ نَزْهَةً وَحَجُّ الاَغنِیاءِ تَجارَةً وَحَجُّ المَساکِینَ مَسْاءَلَةً))(203)
یعنى : ((زمانى مى رسد که پادشاهان به حج مى روند تا تفریح کنند و ثروتمندان به حج مى روند تا تجارت کنند و فقرا به حج مى روند تا نیاز خود را برآورده سازند)).
امام صادق علیه السّلام نیز مى فرماید:
((مَنْ حَجَّ یَریدُ بِهِ اللّه وَلایُریدُ بِهِ رِیاءً وَلاسُمْعَةً غَفَرَ اللّه لَهُ اَلْبَتَّةَ))(204)
یعنى : ((کسى که به حج برود فقط براى خدا، نه براى خودنمایى و کسب عنوان ، خداوند او را مى آمرزد)).
و در روایت دیگرى نیز امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((اَلْحَجُّ حَجّانِ: حَجُّ للّه وَحَجُّ لِلنّاسِ، فَمَنْ حَجَّ للّه کانَ ثَوابُهُ عَلَى اللّه الجَنَّةَ وَمَنْ حَجَّ لِلنّاسِ کانَ ثَوابُهُ عَلَى النّاسِ یَوْمَ القِیامَةِ)).(205)
یعنى : ((حج دو نوع است : حج براى خدا و حج براى مردم ؛ کسى که براى خدا حج کند، پاداش او بهشت است و کسى که براى مردم حج برود، در قیامت پاداش خود را باید از مردم بگیرد)).
3 ولایت
((ولایت )) ائمه اطهارعلیهم السّلام یکى از اساسى ترین شرایط قبولى حج است .
امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((وَاللّه ! لَوْ اَنَّ عَبْداً عَبَدَاللّه اءَلْف عامٍ حَتّى یَنْقَطِعُ عَلْباؤُهُ هِوَماً ثُمَّ اءَتى اللّه بِبُغْضِفا اَهْلَ البَیْتِ لَرَدَّ اللّه عَلَیْهِ عَمَلَهُ))(206)
یعنى : ((به خدا سوگند! اگر بنده اى خداوند را هزار سال عبادت کند به اندازه اى که رگ گردن او فرتوت گردد، ولى با کینه ما اهل بیت بمیرد، خداوند تمام اعمال او را به خودش برمى گرداند)).
و از امام سجادعلیه السّلام نیز نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((إِنَّ اَفْضَلَ البَقاعِ مابَیْنَ الرُّکْنِ وَالمَقامِ وَلَوْ اَنَّ رَجُلاً عَمَّرَ ماعَمَّرَ نُوحٌ7 فى قَوْمِهِ، یَصُومُ النَّهارَ وَیَقُومُ الَّلیلَ فى ذلِکَ المَقام ثُمَّ لَقَى اللّه عَزَّوَجَلَّ بَغَیْرِ وِلایَتِنا لَمْ یَنْتَفِعْ بِذلِکَ شَیْئاً)).(207)
یعنى : ((بهترین مکان براى عبادتو بین رکن و مقام ابراهیم است ، ولى اگر کسى غمر نوح را داشته باشد و در تمام عمر، روزه نگیرد و میان رکن و مقام ابراهیم ، شبها را تا صبح نماز بخواند، اما بدون ولایت ما خداوند را ملاقات کند، هیچ ارزشى براى او ندارد)).
حج بدون ولایت ، حج مردمى است که در زمان جاهلیت زندگى مى کردند. از امام باقرعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت در حالى که مى دید مردم به اطراف خانه کعبه طواف مى کنند، فرمود:
((مردم در دوران جاهلیت اینطور طواف مى کردند، ولى خداوند به مردم فرمان حج داد تا پس از طواف ، به سراغ ما بیایند و پایدارى خودشان را نسبت به اطاعت ما و دوستى و محبتشان را نسبت به ما و قدرتشان را براى یارى ما عرضه نمایند.(208)
این روایات ، بیانگر این واقعیت است که انجام مناسک حج بدون ولایت ، همان حج مردم زمان جاهلیت است . و حج کامل و صحیح آن است که انسان مناسک حج را به گونه اى که ائمه اطهارعلیهم السّلام دستور داده اند، انجام دهد.
در بعضى از روایات ، ((ولایت )) به عنوان یکى از ارکان دین مطرح گردیده ؛ چنانکه حج نیز یکى از ارکان شمرده شده است .
امام باقرعلیه السّلام مى فرماید:
((بُنِىَ الاِسْلامُ عَلى خَمْسٍ: عَلىَ الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّوْمِ وَالحَجِّ والوِلایَةِ وَلَمْ یُنادَ بِشَی ءٍ کَما نُودِىَ بِالوِلایَةِ)).(209)
یعنى : ((اسلام بر پنج پایه استوار شده است : نماز، زکات ، روزه ، حج و ولایت و آنطور که براى ولایت سفارش شده است ، براى هیچ چیزى سفارش نشده است )).
این روایات نیز حکایت از این مطلب دارد که حج ، بدون ولایت ، حج کامل و صحیح نیست .
اقسام حج و عمره
اینجا لازم است قبل از پرداختن به عمره و اهمیت آن ، خلاصه اقسام حج و عمره را بیان کنیم و تفصیل آن بعداً خواهد آمد. فریضه حج سه نوع است :
1- حج تمتّع
این نوع از حج بر کسانى واجب است که مستطیع بوده و فاصله مسکن او با مکّه شانزده فرسخ (96 کیلومتر) یا بیشتر باشد.
((حج تمتع ، داراى سیزده عمل است : احرام در مکه ، وقوف در عرفات ، وقوف در مشعرالحرام ، رمى جمره عقبه ، قربانى در منى ، تراشیدن سر یا تقصیر در منى ، طواف حج تمتع ، نماز طواف ، سعى بین صفا و مروده ، طواف نساء، نماز طواف نساء، ماندن در منى ، در شب یازدهم و دوازدهم ذیحجه ، رمى سه جمره در روز یازدهم و دوازدهم ذیحجه .
علّت نامگذارى این نوع از حج را به ((حج تمتع )) این است که کلمه ((تمتّع )) به معناى لذت بردن و بهره مند شدن است . و در فاصله میان عمره تمتع و حج تمتّع ، چیزهایى که به واسطه احرام ، حرام شده بود، حلال مى شود و مى توان از آنها بهره مند شد، فقط تراشیدن سر در میان عمره و حج تمتّع به حرمت خود باقى است .
2- حج افراد
این نوع از حج در سه صورت واجب مى شود:
الف : کسى که مستطیع است و منزل او تا مکه کمتر از شانزده فرسخ (96 کیلومتر) فاصله داشته باشد.
ب : کسى که حج تمتع بر او واجب است ولى به خاطر تنگى وقت و دیر رسیدن به مکه نتواند تمام اعمال عمره تمتع را به جا آورد، در این صورت ، چنین اشخاصى باید نیت خود را از احرام عمره تمتع به احرام حج افراد، تغییر دهند، و به عرفات رفته و سپس به مشعر بروند و سایر اعمال حج را انجام دهند و بعداً عمره مفرده اى به جا آورند.
ج : زنى که به واسطه عادت ماهیانه نتواند وارد مسجدالحرام شود و از انجام اعمال عمره تمتع باز بماند؛ چنانچه این حالت تا روز نهم ذیحجه موقع وقوف در عرفات هست ، ادامه پیدا کند، باید نیت خود را از حج تمتع به حج افراد تغییر دهد و پس از انجام اعمال حج ، عمرهغ مفرده اى انجام دهد.
علت نامگذارى این نوع از حجبه حج افراد این است که انسان در این حج ، منفرداً و بدون قربانى به حج مى رود.
3 حج قران
این حج نیز مخصوص کسانى است که مستطیع هستند و فاصله منزل آنها تا مکه کمتر از شانزده فرسخ (96 کیلومتر) است .
در حج افراد لازم است هنگام بستن احرام ، تلبیه گفته شود، ولى در حج قران انسان مى تواند در هنگام احرام ، تلبیه بگوید و یا حیوانى را براى قربانى همراه خود ببرد. و علت نامگذارى این نوع از حج به حج قران ، این است که انسان در این حج گاهى با خود قربانى را همراه و مقرون مى نماید.
((عمره )) نیز دو قسم است :
1 عمره تمتّع
عمره تمتّع قبل از حج تمتّع انجام مى گیرد و اعمال آن عبارتند از: احرام در میقات ، طواف کعبه ، نماز طواف ، سعى بین صفا و مروه ، تقصیر. عمره تمتّع و حج تمتّع مربوط به همدیگر هستند، طورى که هر دو یک عمل محسوب مى شوند.
2 عمره مفرده
عمره مفرده ، داراى هفت واجب است : احرام ، طواف ، نماز طواف ، سعى بین صفا و مروه ، حلق یا تقصیره ، طواف نساء، نماز طواف نساء، عمره مفرده فقط در چند مورد واجب است :
الف : کسى که منزل او تا مکه کمتر از شانزده فرسخ فاصله داشته باشد. این شخص اگر استطاعت حج و عمره را داشته باشد، هر دو بر او واجب است . و اگر استطاعت حج تنها یا عمره مفرده تنها را داشته باشد، فقط همان حج یا عمره بر او واجب مى باشد.
ب ، ج : در آن دو مورد دیگرى که در حج افراد ذکر شد.
د : در موردى که عمره مفرده متعلّق نذر یا عهد یا قسم قرار گیرد.
در غیر این موارد، عمره مفرده در تمام ماههاى سال و بخصوص در ماه رجب ، مستحب است .
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
((اَلْحَجَّةُ ثَوابُها الَجَنّةُ وَالعُمْرَةُ کَفّارَةُ کُلِّ ذَنْبٍ)).(210)
یعنى : ((پاداش حج ، بهشت مى باشد و عمره ، کفاره هر گناهى است )).
عمره مفرده در ماه رجب از عمره مفرده در سایر ماهها افضل است . امام صادق علیه السّلام ى فرماید:
((اَلْمُعْتَمَرُ یَعْتَمِرُ فى اءَىِّ شُهُورِ السَّنَةِ شاءَ وَاءَفْضَلُ العُمْرَةِ عُمْرَةُ رَجَبٍ)).(211)
یعنى : ((کسى که مى خواهد عمره برود، در هر یک از ماههاى سال که بخواهد مى تواند، ولى بهترین عمره ، عمره ماه رجب است )).
پاداش کسى که به حج و عمره مى رود
((حج ))، یک عبادت بسیار با فضیلتى است . و براى کسى که توفیق یابد به حج یا عمره برود، خداوند پاداش ویژه اى را اختصاص داده است .
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرموده است : ((حاجى ، هنگامى که آماده رفتن به حج مى شود، خداوند در برابر هر چیزى که بردارد و بگذارد، ده حسنه براى او مى نویسد و ده گناه را از او برمى دارد، و ده درجه او را بالا مى برد. و نیز وقتى سوار بر شترش مى شود، در برابر هر قدمى که شتر برمى دارد همین پاداش براى حاجى ثبت مى شود…)).(212)
امام باقرعلیه السّلام نیز فرموده است : ((کسى که به حج مى رود، وقتى لوازم سفر را آماده مى کند، خداوند در برابر هر قدمى که براى آماده کردن لوازم سفر برمى دارد، ده حسنه براى او مى نویسد و ده گناه را از او مى زداید و ده درجه او را بالا مى برد. و هنگامى که لوازم سفر را آماده نمود و به کاروان پیوست ، خداوند در برابر هر قدمى که به زمین بگذارد و بردارد، همان پاداش قبلى را به او مى دهد و وقتى تمام مناسک حج را انجام دهد، خداوند گناهانش را مى بخشد…)).
حج انسان را از گناهان بیمه مى کند. امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
((وَلاتَکْتُبُ عَلَیْهِ الذُّنُوبُ اءَرْبَعَةُ اءَشْهُرٍ وَتَکْتُبُ لَهُ الحَسَناتُ اِلاّ اءَنْ یَاءتى بِکَبیرَةٍ)).(213)
یعنى : ((کسى که به حج برود تا مدت چهار ماه ، گناهان او (که از روى سهل انگارى انجام مى دهد) نوشته نمى شود و فقط کارهاى نیک و شایسته اش ثبت مى شود، مگر اینکه گناه کبیره انجام دهد)).
اگر حاجى در سفر حج بمیرد، خداوند او را از وحشت روز قیامت در امان مى دارد. امام صادق علیه السّلام فرموده است :
((مَنْ ماتَ فى طَریقِ مَکَّة ذاهِباً اءَوْجائِیاً اءَمِنَ مِنَ الفَزَعِ الاکْبَرِ یَوْمَ القِیامَةِ)).(214)
یعنى : ((هر کسى که در راه رفتن به مکه یا آمدن از مکه بمیرد، از وحشت بزرگ در روز قیامت در امان است )).
پاداش دیگر حاجى این است که در طول مسافرتو بر خداوند وارد مى شود و مهمان اوست لذا هر حاجت مشروع و ممکنى را که از خداوند بخواهد، او برآورده مى سازد.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
((الحَجّاجُ وَالعُمّارُ وَفْدُ اللّه یُعْطبهِمْ ماسَاءَلُوا وَیَسْتَجیبُ دُعائَهُمْ وَیَخْلِفُ نَفَقاتَهُمْ)).(215)
یعنى : ((کسانى که به حج و عمره مى روند، بر خداوند وارد شده اند و هرچه از خداوند بخواهند به آنان مى دهد و دعاى آنان را مستجاب مى کند و مخارج آنان را مى پردازد)).
و از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((إِنَّ ضَیْفَ اللّه عَزَّوَجَلَّ رَجُلٌ حَجَّ وَاعْتَمَرَ، فَهُوَ ضَیْفُ اللّه حَتىّ یَرْجِعَ اِلى مَنْزِلِهِ))(216)
یعنى : ((مهمان خداوند مردى است که حج و عمره مى رود، او تا هنگامى که به خانه اش برگردد، مهمان خداوند است )).
یکى دیگر از پاداشهاى کسى که به حج و عمره برود این است که تمام گناهانش پاک مى شود و مانند روزى که از مادر متولد شده ، هیچ گناهى ندارد. از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله قل شده است که آن حضرت فرمود:
((مَنْ حَجَّ هذا البَیْتِ فَلَمْ یَرْفَثْ وَلَمْ یَفْسِقْ، خَرُجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَومٍ وَلَدَتْهُ اَمُّهُ)).(217)
یعنى : ((هر کسى که خانه خدا را طواف نموده و اعمال حج را انجام دهد (و در آن هنگام ) آمیزش ، و نافرمانى خدا نکند، از گناهانش بیرون مى رود مانند روزى که مادرش او را زاییده است )).(218)
پاداش کسى که به حاجى کمک کند
کمک کردن به کسى که قصد مسافرت به حج را دارد، پاداش ویژه اى دارد. امام سجادعلیه السّلام فرموده است :
((مَنْ خَلَفَ حاجّاً فى اَهْلِهِ وَمالِهِ کانَ لَهُ کَاءَجْرِهِ حَتّى کَاءَنَّهُ یَسْتَلِمُ الاَحْجارَ)).(219)
یعنى : ((کسى که سرپرستى خانواده و اموال حاجى را بر عهده بگیرد، پاداش او مانند پاداش حاجى است و گویا خود او سنگهاى خانه کعبه را استلام مى نماید)).
آداب سفر حج و عمره
سفر حج و عمره از جهات گوناگونى با سایر مسافرتها فرق دارد. و در واقع سفر حج یک سفر الهى است . در این سفر، انسان به دیدار دوست و معشوق حقیقى خویش مى رود. و لذا در طول سفر، رعایت چند نکته لازم است :
1 صدقه بدهد
هرگاه انسان بخواهد مسافرتى برود، مستحب است در ابتداى سفر، صدقه بدهد؛ زیرا صدقه ، بلا را دفع مى کند. در بعضى از روایات ، سفارش شده است که در روز چهارشنبه یا در حالى که قمر در برج عقرب هست ، به مسافرت نروید، زیرا مسافرت در این روزها عاقبت و نتیجه خوبى ندارد، ولى انسان مى تواند با دادن صدقه در همین روزها نیز به مسافرت برود.
((حماد بن عثمان )) مى گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم : آیا مسافرت در روزهاى نحس مانند روز چهارشنبه و غیر آن ، مکروه است ؟
آن حضرت فرمود: ((در ابتدا سفر صدقه بده و هرگاه خواستى به مسافرت بروى آیة الکرسى را هر شب قرائت کن )).(220)
2 دعاى سفر را بخواند
مستحب است انسان هنگام رفتن به حج دعاى سفر حج را بخواند. از امام صادق علیه السّلام قل شده است که آن حضرت درباره دعاى سفر حج و عمره ، فرموده است : هر گاه خواستى از خانه بیرون آمده و به حج و عمره بروى دعاى فرج را بخوان و بگو:
((لااِلهَ اِلاّ اللّه الحَلیمُ الکَریمُ، لااِلهَ اِلاّ اللّه العَلِىُّ العَظِیمُ، سُبْحانَ اللّه رَبِّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الاَرْضینَ السَّبْعِ وَرَبِّ العَرْشِ العَظِیمِ وَالحَمْدُللّه رَبِّ العالَمین )).
سپس بگو: ((اءَلَّلهُمَّ کُنْ لى جاراً مِنْ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَمِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ)).
سپس بگو: ((بِسْمِ اللّه دَخَلْتُ وَبِسْمِ اللّه خَرَجْتُ وَفى سَبیلِ اللّه ، اءَلَّلهُمَّ إِنّى اُقَدِّمُ بَینَ یَدَی نِسْیانی وَعَجِلَتی بِسْمِ اللّه وَمَا شاءَ اللّه فى سَفَرى هَذا ذَکَرْتُهُ اءَوْ نَسَیْتُهُ، اءَلَّلهُمَّ اءَنْتَ المُسْتَعانُ عَلَى الاُمُورِ کُلِّها وَاءَنْتَ الصّاحِبُ فی السَّفَرِ وَالخَلیفَةُ فى الاَهْلِ، اءَلَّلهُمَّ هَوِّنْ عَلَیْنا سَفَرَنا وَاطوِلَنا الاَرْضَ وَسَیِّرْنا فیها بِطاعَتِکَ وَطاعَةِ رَسُولِکَ، اءَلَّلهُمَّ اصْلِحْ لَنا ظَهْرَنا وَبارِکْ لَنا فیها رزَقْتَنا وَقِنا عَذابَ النّارِ، اءَلَّلهُمَّ إِنّى اءَعُوذُبِکَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَکَآبَةِ المُنْقَلِبِ وَسُوءِ المُنْظِرِ فى الاَهْلِ وَالمالِ وَالوَلَدِ، اءَلَّلهُمَّ اءَنْتَ عُضُدى وَناصِرى ، بِکَ اءَحِلُّ وَبِکَ اءَسیرُ، اءَلَّلهُمَّ إِنّى اءَسْئَلُکَ فی سَفَرى هَذا السَّرُورُ وَالعَمَلُ بِما یُرضیکَ عَنّى ، اءَلَّلهُمَّ اقْطَعْ عَنّى بُعْدَهُ وَمَشِقَّتَهُ وَاءصْبِحْنى فیهِ وَاخْلِفْنى فى اءَهْلى بَخَیْرٍ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ، اءَلَّلهُمَّ إِنّى عَبْدُکَ وَهذا حَمْلانُکَ وَالوَجْهُ وَجْهُکَ وَالسَّفَرُ إِلَیْکَ وَقَدْ اطَلَعْتَ عَلى مالَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْهِ اءَحَدٌ، فَاجْعَلْ سَفَرى هذا کَفّارَةٌ لِما قَبِلَهُ مِنْ ذُنُوبى وَکُنْ عَوْناً لى عَلَیْهِ وَاکْفِنى وَعْثَهُ وَمَشِقَّتَهُ وَلَقِّنِّى مِنَ القَوْلِ وَالعَمَلث رِضاکَ فَإِنَّما اَنَا عَبْدُکَ وَبِکَ وَلَکَ)).
و وقتى پاى خود را در وسیله اى که براى رفتن به حج مهیّا شده گذاشتى ، بگو:
((بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، بِسْمِاللّه وَاللّه اءَکْبَرُ)).
و هنگامى که سوار آن وسیله شدى و لوازم خود را برداشتى ، بگو:
((اَلْحَمْدُللّه الَّذى هَدانا لِلا سلامِ وَعَلَّمْنا بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّه عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمْ، سُبْحانَ اللّه سُبْحانَ الَّذِى سَخَّرَلَنا هذا وَماکُنّا لَهُ مُقْرِنینَ وَاَنا إ لى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ وَالحَمْدُللّه رَبِّ العالَمین ، اءَلَّلهُمَّ اءَنْتَ الحامِلُ عَلَى الظَّهْرِ وَالمُسْتَعانُ عَلَى الاَمْرِ، اءَلَّلهُمَّ بَلِّغُنا بِلاغاً یَبْلُغُ إِلى خَیْرٍ، بَلاغاً یَبْلُغُ إِلى مَغْفِرَتِکَ وَرِضْوانِکَ، اءَلَّلهُمَّ لاطَیْرَ اِلاّ طَیْرُکَ وَلاخَیْرَ إ لاّ جیْرُکَ وَلاحافِظَ غَیْرُکَ)).(221)
3 وصیت بکند
سفر حج بخصوص براى مسافرانى که از نقاط مختلف جهان به حج تمتّع و عمره مفرده مى روند، سفرى طولانى است و ممکن است از این سفر برنگردند و قبل از برگشتن از دنیا بروند، لذا اهل بیت اطهارعلیهم السّلام سفارش کرده اند که انسان قبل از هر مسافرتى ، به ویژه مسافرت حج ، وصیّت کند و دیگران را نسبت به حقوق واجبه و پرداخت دیون خویش آگاه سازد. از امام رضاعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((إِذا اءَرَدْتَ الخُرُوجَ إِلَى الحَجِّ وَدَّعْتَ اءَهْلَکَ وَاءَوْصَیْتَ وَقَضَیْتَ ماعَلَیْکَ ماعَلَیْکَ مِنَ الَّدینِ)).(222)
یعنى : ((هرگاه خواستى به حج بروى با خانواده ات خداحافظى کن و وصیت نما و قرض خویش را پرداخت کن )).
4- خانواده خود را جمع کند
مستحب است قبل از شروع به سفر حج خانواده خود را جمع کرده و با همه آنان خداحافظى نماید. شیخ صدوق در کتاب ((المقنع فى الفقه )) مى گوید: ((هرگاه خواستى به سفر حج بروى ، خانواده خود را جمع کن )).(223)
در کتاب ((فقه الرضا))(224) نیز به این امر، سفارش شده است .
و سرّ این امر شاید این باشد که انسان وقتى خویشان و خانواده اش را جمع کند، در حضور خود آنان حلالیت مى طلبد و در واقع با خاطرى آسوده به دیار دوست سفر مى کند. بدیهى است در این سفر الهى ، هنگامى انسان موفق به انجام آن و به مطلوب نایل مى گردد که هیچکس از او ناراضى نباشد.
5 دو رکعت نماز بخواند
در کتاب ((فقه الرضا)) فرموده است : هرگاه خواستى به سفر حج بروى ، خانواده خود را جمع کن و دو رکعت نماز بخوان و خداوند را تمجید کن و بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله لوات بفرست و آنگاه دو دست خویش را به سوى خداوند بلند کن و بگو:
((اءَلَّلهُمَّ إِنى اءَسْتَوْدِعُکَ الیَوْمَ دینى وَمالى وَنَفسى وَاءَهْلِى وَوَلَدى وَجَمِیعَ حَیْرانى وَاءَخْوانَنَا المُؤ مِنینَ الشّاهِدَ مِنّا وَالغائِبَ عَنّا)).(225)
6 تنها به مسافرت نرود
در روایات زیادى سفارش شده است که تنها به مسافرت نروید. امیرالمؤ منین على علیه السّلام ه امام حسن وصیت مى کند که :
((سَئِلْ عَنِ الرَّفیقِ قَبْلَ الطَّریقِ)).(226)
یعنى : ((قبل از مسافرت ، جویاى رفیق باش )).
((لقمان )) نیز به پسرش سفارش کرده است که :
((یابُنَى ! اَلرَّفیقُ ثُمَّ الطَّریقُ))(227)
یعنى : ((اى پسرم ! ابتدا رفیق پیدا کن و سپس به مسافرت برو)).
امام صادق علیه السّلام نیز از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده است که آن حضرت فرمود: ((آیا مى خواهید برترین مردم را به شما معرفى کنم ؟))
اصحاب گفتند: بله .
آن حضرت فرمود: ((کسى که تنها مسافرت کند و کسى که از کمک به دیگران خوددارى نماید و کسى که خدمتکارش را بزند)).(228)
7 در مسافرت اخلاق نیکو داشته باشد
امام باقرعلیه السّلام مى فرماید:
((مایَعْبَؤُ مَنْ یَسْلِکُ هَذا الطَّریقَ إِذا لَمْ یَکُنْ فیهِ ثَلاثٍ خِصالِ: وَرَعٌ یَحْجُرُهُ عَنْ مَعاصِىِ اللّه وَحِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَحُسْنُ الصُّحْبَةِ لِمَنْ صَحِبَهُ)).(229)
یعنى : ((اعتنایى نیست به کسى که این راه (حج ) را بپیماید ولى سه خصلت در او نباشد: 1- پاکدامنى که او را از گناه بازدارد. 2- بردبارى که بر خشمش چیره شود. 3- برخورد خوب با رفیقش )).
8 به همسفر خود کمک کند
لازم است در مسافرت به همراهان کمک کرده و احتیاجات دیگران به ویژه کسانى که ضعیف هستند را برآورده سازد)). رسول خداعلیه السّلام فرموده است :
((مَنْ اءَعانَ مُؤْمِناً مُسافِراً نَفَّسَ اللّه عَنْهُ ثَلاثاً وَسَبْعینَ کُرْبَةً وَاءَجارَهُ فى الدُّنیا وَالا خِرَةِمِنَ الغَمِّ وَالهَمِّ. وَنَفَّسَ عَنْهُ کَرْبَهُ العَظِیمَ یَوْمَ یَغُصُّ النّاسُ بِاءَنْفاسِهِمْ)).(230)
یعنى : ((هر کسى که مسافر مؤ منى را کمک کند، خداوند 73 گرفتارى را براى او برطرف مى کند و او را در دنیا و آخرت از نگرانى و اندوه پناه مى دهد و آن گره بزرگ را روزى که مردم نفسهایشان در گلو حبس مى شود، براى او مى گشاید)).
گزیده مناسک حج و عمره
همانطور که قبلاً اشاره شد، حج سه نوع است :
1- حج تمتّع .
2- حج قِران .
3- حج اِفراد.
عمره نیز بر دو نوع است :
1- عمره تمتّع .
2- عمره مفرده .
((عمره تمتّع )) در واقع یک عمل مستقلّى نیست ، بلکه مربوط به حج تمتّع مى باشد و باید قبل از اعمال حج تمتّع ، اعمال و مناسک عمره تمتع انجام گیرد.
مهمترین نوع از انواع حج ، حج تمتّع است ؛ زیرا حج تمتّع جامع تمام مناسک و اعمال حج قران و افراد و عمره مفرده هست ، ولى این انواع جامع تمام مناسک حج تمتّع نمى باشند. و لذا ما ابتدا مناسک حج تمتع را توضیح مى دهیم و سپس سایر انواع را ذکر خواهیم کرد.
حج تمتّع
((حج تمتع )) بر کسانى واجب است که فاصله منزل آنان با مکّه شانزده فرسخ (96 کیلومتر) یا بیشتر باشد مانند حجاج ایرانى . اعمال و مناسک حج براى این افراد از دو قسمت تشکیل یافته است .
1 عمره تمتع
حجاج ایرانى و کسانى که وظیفه آنان انجام حج تمتّع مى باشد، باید قبل از اعمال و مناسک حج ، ((عمره تمتّع )) به جا آورند. آنان فرصت دارند از اول ماه شوّال تا ظهر روز نهم ذیحجه ، اعمال و مناسک عمره تمتع را به جا آورند و سپس آماده انجام مناسک حج بشوند. اعمال و مناسک عمره تمتع عبارتند از:
الف احرام
اوّلین عمل عمره تمتّع ، ((احرام )) است ؛ یعنى مردان باید دو تکّه پارچه غیر دوخته که یکى را لنگ و دیگرى را روى شانه مى اندازند،(231) بر تن انداخته و با نیّت احرام عمره تمتّع ، تلبیه بگویند. بانوان نیز همین عمل را مى توانند انجام بدهند هرچند مى توانند لباس دوخته نیز بپوشند.
((تلبیه )) عبارت است از گفتن :
((لَبَّیْکَ اءلَّلهُمَّ لَبَّیْک ! لَبَّیْکَ لاشَریْکَ لَکَ لَبَّیْکَ!(232) إِنَّ الحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالمُلْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْک !)).
این عمل را زایرین خانه خدا باید در یکى از میقاتهایى که در مسیر راه آنان هست انجام دهند.
میقاتهایى که براى احرام تعیین شده ، پنج نقطه است :
1 مسجد شجره (ذوالحلیفه ):
((مسجد شجره )) در هشت کیلومترى غرب شهر مدینه واقع شده است . افرادى که از مدینه و اطراف آن عازم مکه مى باشند، در این میقات احرام مى بندند.
2 وادى عقیق :
این محل در 94 کیلومترى شمال شرقى مکه قرار دارد. افرادى که از راه عراق و نجد مى خواهند به مکه مشرّف شوند، در این محل مُحرم مى شوند.
3 جُحفه :
((جُحفه )) در 156 کیلومترى شمال غربى مکه واقع شده است . و کسانى که از شام و کشورهاى مجاور آن عازم مکه هستند، در این محل مُحرم مى شوند.
4 یَلَمْلَم :
((یَلَمْلَم )) نام کوهى است که در 84کیلومترى جنوب شرقى مکه واقع شده است . افرادى که از سمت یمن وارد مکه مى گردند، آنجا مُحرم مى شوند.
5 قرن المنازل :
این محل در 94 کیلومترى شرق مکه قرار دارد. و کسانى که از طائف عازم مکه هستند، آنجا مُحرم مى شوند.
پس از پوشیدن لباس احرام به نیت احرام عمره تمتع و گفتن تلبیه ، افراد، مُحرم مى شوند. و در حالت احرام از اتکاب و انجام چند امر باید اجتناب شود:
1 شکار کردن حیوان .
2 جماع کردن .
3 عقد کردن .
4 استمنا.
5 استعمال عطریات .
6 سرمه کشیدن .
7 نگاه کردن در آینه .
8 فسوق .(233)
9 جدال .(234)
10 کشتن جانورانى که در بدن هستند.
11 انگشتر به دست کردن براى زینت .
12 روغن مالیدن به بدن .
13 زدودن مو از بدن .
14 بیرون آوردن خون از بدن .
15 ناخن گرفتن .
16 کندن دندان هرچند خون نیاید.
17 کندن گیاه یا درختى که در محدوده حرم روییده باشد.
18 همراه داشتن سلاح .
این موارد بین زن و مرد مشترک است . علاوه بر اینها، چهار امر دیگر بر مردان حرام است :
1 پوشیدن جامه دوخته
2 پوشیدن چیزى که تمام روى پا را بگیرد
3 پوشاندن سر.
4 سایه قرار دادن بالا سر. و دو امر دیگر نیز بر زنان حرام است :
1 پوشیدن زیور براى زینت .
2 پوشاندن روى خود با نقاب و روبند.
ب طواف کعبه
زایر خانه خدا پس از احرام وارد مکه مى شود و باید به نیّت طواف ، هفت مرتبه به دور خانه کعبه دور بزند.
طواف را باید از مکانى که حجرالا سود در آنجا قرار دارد شروع کند و در همان جا به پایان ببرد.
1 نیّت طواف کند.
2 اگر طواف کننده مرد است ختنه شده باشد.
3 عورتین پوشیده باشد.
رعایت چند نکته در حال طواف لازم است :
4 در حال طواف باید با طهارت باشد و بدن و لباسش نجس نباشد.
5 خانه کعبه در حال طواف باید در سمت چپ طواف کننده باشد.
6 طواف کننده باید خارج از حجر اسماعیل طواف کند.
7 فاصله طواف کننده از خانه کعبه بیش از 5/26 ذراع حدود سیزده متر، نباشد. البته از طرف حجر اسماعیل این فاصله کم مى شود و 5/6 ذراع مى گردد.(235)
ج نماز طواف
پس از پایان یافتن طواف ، باید دو رکعت نماز به نیّت نماز طواف نزد مقام ابراهیم بخواند.
د سعى بین صفا و مروه
چهارمین عمل از اعمال عمره تمتع این است که پس از انجام نماز طواف ، باید هفت مرتبه فاصله بین کوه صفا و مروه را بپیماید، البته نقطه شروع سعى ، کوه صفا و ختم آن در کوه مروه مى باشد.
ه – تقصیر
بعد از سعى ، باید تقصیر کند؛ یعنى مقدارى از ناخن یا موى سر یا صورت را کوتاه کند. پس از تقصیر، تمام امورى که بعد از احرام بر مُحرم حرام بود، بجز تراشیدن سر، حلال مى شود.
2- حج تمتّع
پس از اتمام اعمال عمره تمتّع ، انسان از حالت احرام بیرون آمده و باید در مکه براى انجام مناسک حج تمتّع ، بماند. اعمال و مناسک حج تمتّع عبارتند از:
الف احرام
اوّلین عمل از اعمال حج ، احرام است . و کیفیت آن مانند احرام عمره تمتّع مى باشد با این تفاوت که در اینجا باید نیت احرام حج تمتّع کند. این عمل باید در مکه و زمانى انجام شود که بتواند به وقوف در عرفات که ظهر روز نهم ذیحجه شروع مى شود، برسد.(236)
ب وقوف در عرفات
پس از احرام در مکّه ، باید براى وقوف در عرفات به صحراى عرفات رفت و از ظهر روز نهم ذیحجه تا مغرب همان روز، در آنجا ماند.
ج وقوف در مشعر
بعد از وقوف در عرفات و پس از مغرب روز نهم ذیحجه باید به طرف مشعرالحرام حرکت کرده و شب دهم را از اذان صبح تا طلوع آفتاب در آنجا بماند.
د- رمى جمره عقبه
پس از طلوع آفاب در روز دهم ذیحجه باید به منى رفت . در منى چند عمل باید انجام گیرد، اولین عمل واجب در منى ، زدن هفت عدد سنگ به ستونى به نام ((جمره عَقبه ))(237) است .
ه – قربانى :
پس از سنگ زدن به جمره عقبه ، باید به قربانگاه رفته و یک شتر یا گاو و یا گوسفند، قربانى کرد. حیوانى که قربانى مى شود، باید این شرایط را داشته باشد:
1 مریض نباشد.
2 خیلى پیر نباشد.
3 ناقص العضو نباشد.
4 کورى یا لنگى واضح نداشته باشد.
5 دُم بریده نباشد.
6 گوش بریده نباشد.
7 شاخش شکسته نباشد.
8 لاغر نباشد.
9 بیضه هایش را نکشیده باشند.
و حلق یا تقصیر
ششمین عمل حج ، حلق یا تقصیر است ؛ یعنى باید سر را بتراشد و یا مقدارى از ناخن یا موى خود را بچیند.(238) با انجام این عمل ، تمام محرّمات احرام بر شخص حلال مى شود بجز بوى خوش و زن .
ز طواف حج
پس از انجام اعمال منى ، باید افراد به مکّه برگردند و در آنجا هفت مرتبه به همان ترتیبى که در طواف عمره ذکر شد به دور خانه کعبه دور بزنند، البته باید نیت طواف حج بنمایند.
ح نماز طواف حج
پس از طواف حج باید دو رکعت نماز به نیت نماز طواف حج خوانده شود.
ط سعى بین صفا و مروه
بعد از نماز طواف باید هفت مرتبه بین کوه صفا و مروه را بپیماید. پس از سعى بین صفا و مروه استعمال بوى خوش حلال مى شود.
ى طواف نساء
پس از سعى بین صفا و مروه ، باید هفت مرتبه به دور خانه کعبه با نیت طواف نساء دور بزنند.
ک نماز طواف نساء
یازدهمین عمل حج این است که باید پس از طواف نساء، دو رکعت نماز طواف نساء خوانده شود. با انجام این اعمال ، زن بر مرد و مرد بر زن حلال مى شود.
ل بیتوته در منى
دوازدهمین عمل حج این است که شب یازدهم ذیحجه و شب دوازدهم را از غروب تا نیمه شب با قصد قربت در منى باشند.
م رمى جمرات
در روز یازدهم و دوازدهم ذیحجه باید به هر یک از سه ستون سنگى ،ابتدا ((جمره اولى )) و بعد ((جمره وسطى )) و سپس ((جمره عقبه )) را سنگ بزنند.
در روز دوازدهم ذیحجه بعد از ظهر شرعى ، حاجى مى تواند از منى خارج شود. و اگر روز دوازدهم از منى خارج نشود و تا غروب آفتاب بماند، باید شب سیزدهم را در منى بماند و روز سیزدهم ، جمرات سه گانه را سنگ بزند و بعد، از منى خارج شود.
حج قران و حج افراد
((حج قران و حج افراد)) بر کسانى واجب است که فاصله منزل آنان تا مکّه کمتر از شانزده فرسخ باشد. تفاوت حج قران با حج افراد در این است که در حج افراد، باید با گفتن تلبیه ، لباس احرام را پوشید و محرم شد، ولى در حج قران ، انسان مى تواند با گفتن تلبیه محرم شود و مى تواند یک حیوانى براى قربانى به همراه خود بیاورد. و تفاوت این دو با حج تمتع در این است که اولاً: عمره لازم نیست و ثانیاً از منزل خود مُحرم مى شوند.
عمره مفرده
در عمره مفرده ، علاوه بر اعمالى که در عمره تمتّع ذکر شد، باید طواف نساء و نماز طواف نساء نیز انجام گیرد.
انواع حجهاى واجب
حجهاى واجب سه نوع است :
1 ((حجة الاسلام ))؛
یعنى حج تمتّع ، حج قران و حج افراد.
2 ((حج نذرى ))؛
اگر انسان نذر کند یا عهد کند و یا قسم بخورد که به حج برود، به وسیله نذر و عهد و قسم ، حج واجب مى شود.
3 ((حج نیابتى ))؛
اگر انسان از طرف انسان دیگرى اجیر شود که به حج برود، باید براى کسى که از طرف او اجیر شده ، حج به جا آورد.
شرایط وجوب حجة الاسلام
((حجة الاسلام ))، در تمام عمر، یک مرتبه بر کسى که داراى شرایط ذیل مى باشد، واجب مى شود:
1 بالغ باشد.
2 عاقل باشد.
3 آزاد باشد؛ یعنى بنده نباشد.
4 با رفتن به حج ، مجبور به انجام حرام و یا ترک واجب مهمترى نشود.
5 مستطیع باشد. و استطاعت در صورتى حاصل مى شود که :
اولاً: توشه راه و سفر را دارا باشد.
ثانیاً: توان رفتن یا تهیه کردن سوارى را داشته باشد.
ثالثاً: در راه ، مانع از رفتن نباشد.
6- به اندازه انجام دادن اعمال حج ، وقت داشته باشد.
7- مخارج کسانى را که خرجى آنان بر او واجب است (مثل زن و بچه ) داشته باشد.
8- بعد از مراجعت از حج ، کسب ، زراعت و یا راه دیگرى براى معاش خود داشته باشد.
علامت قبول شدن حج
در روایتى امیرالمؤ منین على علیه السّلام از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
((اءیَةُ قَبولِ الحَجًّ تَرْکُ ماکانَ عَلَیْةِ العَبْدُ مُقیماً مِنَ الذُّنُبِ))(239)
یعنى : ((نشانه قبول شدن حج این است که حاجى پس از حج ، گناهانى را که قبل از حج انجام مى داده ، ترک کند.))
همانطور که قبلاً اشاره شد، یکى از آثار حج این است که انسان را از گناهان پاک مى کند. و کسى که از گناهان پاک شود، نباید دوباره مرتکب آنها شود.
بخش پنجم : اسرار مناسک حج
در بخشهاى گذشته ، پیرامون اسرار مکّه و کعبه ، مسجدالحرام ، حج و عمره نکاتى بررسى و ذکر گردید، اکنون درباره اسرار مناسک حج و فلسفه تشریع آنها مطالبى را ذکر مى کنیم .
این بخش از کتاب داراى اهمیت ویژه اى است ؛ زیرا حج و هر عبادت دیکرى ، زمانى به حقیقت عبودیت نزدیک شده و مقدمه اى براى رسیدن به معبود مى شود که عابد رمز و راز اجزاى آن را بفهمد و نسبت به حقیقت هر یک از اعمال و چگونگى انجام آنها آشنا باشد.
ترتیب در هر عبادتى ، دلیل روشنى است بر اینکه اعمال و اجزاى آن عبادت در طول همدیگر هستند و درک حقیقت هر یک از اجزاى عبادت و انجام صحیح آن ، متوقّف بر درک حقیقت و انجام صحیح جزء قبلى آنهاست . کسى که نماز مى خواند، هنگامى مقام و مرتبه و حقیقت تکبیرة الاحرام را درک خواهد کرد که حقیقت و مرتبه نیّت را درک کرده و انجام دهد. و نیز زمانى به حقیقت قرائت و مفاد آن مى رسد که تکبیرة الاحرام را نیز آن گونه که شایسته آن هست انجام دهد و درک مقام والاى رکوع و انجام صحیح آن نیز متوقف بر شناختن مرتبه و حقیقت قرائت است . و همینطور سجده را زمانى مى توان درک کرد و به حقیقت آن رسید که رکوع را درک کرده باشیم و سایر اعمال و اجزاى نماز نیز چنین است .
در حج نیز ترتیب ویژه اى براى اعمال و مناسک آن مشخص شده است . و حج زمانى به حقیقت عبودیت نزدیک مى شود که اعمال و مناسک آن را با شناختن حقیقت و فهمیدن فلسفه و اسرار آنها به همان ترتیب که در شرع مقدس اسلام ذکر شده ، انجام دهیم .
در بسیارى از روایات چنانکه خواهد آمد انجام حج بدون توجه به اسرار و حقیقت اعمال حج ، تنها انجام ظاهرى مناسک حج است و انجام ظاهرى مناسک حج در واقع رفتن به میهمانى بدون استفاده از سفره میهمانى است .
ما در اینجا به ترتیب ، مناسک حج را ذکر کرده و به فلسفه تشریع و اسرار نهفته آنها اشاره خواهیم کرد، اگرچه اسرار، منحصر به آنچه ما ذکر مى کنیم نیست ، ولى در حدّ مکان اسرار اعمال حج را ذکر مى کنیم :
1 إ حرام
احرام در ظاهر پوشیدن دو تکّه لباس غیردوخته (پارچه ) پس از بیرون آوردن لباسهاى دوخته است ، ولى هر ظاهرى را باطنى است و ممکن نیست مقصود از تشریع احرام ، فقط بیرون آوردن لباسها و پوشیدن دو تکّه لباس غیردوخته باشد؛ زیرا خداوند، حکیم است و تمام دستورات او داراى حکمت و فلسفه مى باشد، لذا اینجا این سؤ ال مطرح مى شود که ((سرّ احرام )) چیست ؟ و به عبارت دیگر: حقیقت و ماهیت این عمل و هدف از تشریع آن چیست ؟
حقیقت این است که احرام اشاره به چند امر دارد:
1 بیرون آوردن لباسهاى رنگین ، اشاره دارد به اینکه اگر انسان تاکنون مرتکب گناه و معصیت خداوند شده است ، از این لحظه باید لباس گناه و معصیت را از نفس خویش بیرون کند. و پوشیدن لباس احرام نیز اشاره دارد به اینکه از این لحظه ، باید لباس اطاعت و فرمانبردارى از خداوند را بپوشد و به میهمانى او برود.
وقتى امام سجّادعلیه السّلام از سفر حج برگشت ، ((شبلى )) به استقبال آن حضرت آمد. امام سجادعلیه السّلام به ((شبلى )) فرمود: ((آیا تو به حج رفته اى ؟))
شبلى گفت : بلى .
امام سجّادعلیه السّلام به او فرمود: آیا در سفر حج ، به میقات رفتى و لباسهاى دوخته را از بدون بیرون آوردى و غسل کردى ؟)).
او گفت : بلى .
امام علیه السّلام فرمود: ((آیا وتى به میقات (براى احرام ) رفتى ، نیت کردى که لباس معصیت را از بدن بیرون آورده و لباس اطاعت از خدا را بپوشى ؟)).
او گفت : خیر.
امام علیه السّلام فرمود: ((آیا وقتى لباسهاى دوخته را از بدن بیرون آوردى ، نیت کردى که نفس خویش را از ریا و نفاق و مرتکب شدن شبهات ، خالى کنى ؟)).
او گفت : خیر.
امام علیه السّلام فرمود: ((آیا وقتى غسل کردى ، نیت نمودى که خود را از خطاها و گناهان پاک کنى ؟))
او گفت : خیر.
امام علیه السّلام فرمود: ((در این صورت تو در واقع به میقات نرفته و لباسهاى دوخته را از بدن بیرون ننموده و غسل نکرده اى )).(240)
2- لباس احرام ، دو تکّه پارچه ساده است و انسان با پوشیدن لباس احرام ، خود را با ظاهرى ساده و بدون آلایش در برابر عظمت پروردگار احساس مى کند.
3- پوشیدن لباس احرام یادآور پوشیدن کفن پس از مرگ مى باشد. و یادآورى مرگ و قبر و معاد بهترین وسیله براى اخلاص در عمل است و در میهمانى خداوند اخلاص در عمل و عشق رسیدن به قرب الهى لازم است .
راز تلبیه
وقتى انسان لباس احرام را پوشید، لازم است بگوید:
((لَبَّیْکَ اَلَّلهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ، إ نّ الحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَالمُلْکَ، لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ)).
((لبّیک یعنى : گوش به فرمان ت هستم )). این کلمه در واقع ، هنگامى استعمال مى شود که کسى را براى امرى دعوت کنند و آن کس جواب مثبت داده و مى گوید: ((لبیک ))؛ یعنى : دعوت تو را پذیرفتم )).
((تلبیه )) هنگام احرام نیز پاسخ مثبتى است که زایران ، به دعوت خداوند مى دهند. گویا خداوند همه آنان را براى زیارت خانه خودش دعوت نموده است و آنان اکنون در عمل به دعوت خداوند خویش ، ((لبّیک )) مى گویند.
روایات ، بیانگر این واقعیت است که وقتى خداوند به حضرت ابراهیم علیه السّلام دستور داد که همه مردم را براى انجام مناسک حج دعوت کند، حضرت ابراهیم علیه السّلام تمام انسانها را براى حج فراخواند، تمام کسانى که در روى زمین زندگى مى کردند و نیز تمام کسانى که در آینده زاده مى شوند و در صلب مردان و رحم زنان بودند، نداى ابراهیم علیه السّلام ا شنیدند و لبیک گفتند. اکنون که به حج مى روند، دوباره لبّیک گفته و عملاً دعوت خداوند را اجابت مى کنند. از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که آن حضرت فرمود:
((لَمّا نادى اِبْراهِیمُعلیه السّلام بِالحَجِّ لَبّى الخَلْقُ فَمَنْ لَبّى تَلْبِیَةً واحِدَةً حَجَّ واحِدَةً وَمَن لَبّى مَرَّتَیْنِ حَجَّ حَجَّتَینِ وَمَنْ زادَ فَبِحَسابِ ذلِکَ))(241)
یعنى : ((وقتى ابراهیم علیه السّلام مردم را به حج فراخواند، تمام آنان اجابت کردند، هر کسى که یک مرتبه اجابت کرد، اکنون یک مرتبه به حج مى رود و کسانى که دو مرتبه اجابت کردند، اکنون دو مرتبه به حج مى روند و کسانى که بیشتر اجابت کردند، بیشتر به حج مى روند)).
باید دانست که هنگامى مى توانیم به دعوت خداوند پاسخ صحیح بدهیم که شرایط حج را اجابت کرده باشیم . و انسان هنگام تلبیه باید امیدوار به پذیرش و قبولى لبّیک باشد در حالى که مى ترسد خداوند بفرماید: ((لالبّیک ولاسعدیک ))؛ یعنى : خداوند لبیک او را نادیده بگیرد. و روشن است که لبّیک گفتن ، اولین قدم و در واقع کلید ورود در اعمال حج است و چنانچه تلبیه پذیرفته نشود، سایر اعمال نیز پذیرفته نمى شود.
در حالات امام سجادعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت وقتى لباس احرام مى پوشید، رنگ صورتش زرد شده و لرزه بر اندامش مى افتاد، طورى که نمى توانست تلبیه بگوید: در این حال کسى از او پرسید: چرا لبیک نمى گویى ؟ آن حضرت فرمود: ((مى ترسم پروردگارم بفرماید: ((لالبّیک ولاسعدیک )).
مستحب است مردها تلبیه را بلند بگویند. سرّش این است که بلند گفتن تلبیه ، یک نوع اعلام براى دین خداست ، علاوه بر اینکه انسان هنگام تلبیه گفتن ، در مقام راه یافتن به درگاه ربوبى و وصول به دروازه رحمت الهى است ، لذا هرچه بلندتر و باشکوه تر اعلان اجابت کند با این مقام سازگارتر است و اما وقتى به درگاه ربوبى راه یافت و مکّه و ظهر عرفه را درک کرد، باید تلبیه را تمام نموده و با متانت و بردبارى در درگاه خداوند متعال حضور یابد.
مستحبات احرام
در احرام رعایت چند امر مستحب است :
1 گرفتن ناخن و شارب .
2 از بین بردن موى زیر بغل و عانه با نوره .
3 پاکیزه نمودن بدن خود قبل از احرام .
4 رها نمودن موى سر و ریش از اوّل ذیقعده .
5 غسل نمودن پیش از احرام .
این پنج امر، حکایت از لزوم نظافت دارد؛ زیرا انسان در این هنگام به میهمانى خداوند مى رود و کسى که به میهمانى مى رود، باید نظافت و پاکیزگى را رعایت کند.
6 دو جامه احرام از پنبه باشد.
7 بعد از نماز ظهر محرم شود.
مکروهات احرام
1 احرام در جامه سیاه
بهترین پارچه براى احرام ، پارچه سفید است ؛ زیرا پارچه سفید یادآور مرگ ، قبر و کفن است و این امر موجب مى شود انسان در آن حال ، بیشتر به یاد آخرت باشد. علاوه بر اینکه انسان هرچه در میهمانى خداوند، پاکیزه تر باشد بهتر است و بهترین لباس براى پاکیزه ماندن ، لباس سفید است ؛ زیرا زود متوجه کثیفى آن مى شود.
2 احرام بستن در جامه چرکین .
سرّ کراهت این امر نیز این است حضور در درگاه حضرت احدیت و رفتن به میهمانى خداوند با جامه کثیف و چرکین ، شایسته نیست .
3 احرام بستن در جامه راه راه
4 استعمال حنا پیش از احرام در صورتى که اثر آن تا به حال احرام باقى بماند.
سرّ کراهت این دو امر این است که جامه رنگین و راه راه و همچنین استعمال حنا و زینت با مظاهر دنیوى سازش دارد، در حج ، انسان به میهمانى خداوند مى رود و باید تا ممکن هست از مظاهر دنیوى و متعلّقات فریبنده آن پرهیز نماید.
5 لبیک گفتن در پاسخ کسى که او را صدا مى زند.
کلمه ((لبیک )) در حال احرام ، پاسخى است که فقط دعوت خداوند را باید با آن پاسخ داد و اگر کسى ما را صدا بزند و در پاسخ او کلمه ((لبیک )) را استعمال نماییم در واقع او را شریک خداوند در این جهت قرار داده ایم .
6 حمام رفتن در حال احرام
محرمات احرام
محرمات احرام را قبلاً ذکر کردیم ، و سرّ حرمت آنها این است که تمام آن امور به گونه اى با مظاهر دنیوى مربوط مى شود و اشتغال به آنها انسان را از ذکر خداوند و اخلاص در عمل ، غافل مى کند.
2 طواف
علت تشریع طواف
طواف یعنى دور زدن به اطراف خانه کعبه . و این عمل اگرچه در ظاهر، دور زدن به اطراف یک خانه است ، ولى در آن اسرارى نهفته است که بر صاحبان بصیرت ، پوشیده نیست . ابتدا باید علت و فلسفه تشریع طواف را جستجو کرده و ببینیم چرا خداوند متعال براى بندگانش دستور طواف در اطراف خانه کعبه را صادر کرده است ؟
تحقیق و تفحّص در روایات و بیانات ائمه اطهارعلیهم السّلام بیانگر این واقعیت است که فلسفه و علت تشریع طواف ، رحمانیّت و رحیمیّت خداوند متعال است ؛ زیرا خداوند بندگانش را دوست دارد و چون همه بندگان قابلیت پذیرش ملکه عصمت را ندارند، گاه مرتکب گناه شده و معصیت خداوند را مى کنند، لذا خداوند طواف به اطراف خانه کعبه را تشریع نمود تا از این راه به درگاه خداوند آمده و نسبت به گناهى که مرتکب شده اند، طلب مغفرت کنند تا خداوند آنها را ببخشد.
((محمد بن مروان )) مى گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که مى فرماید: با پدرم در حجر اسماعیل بودیم ، پدرم مشغول نماز بود که مردى آمد و کنار او نشست ، آن مرد پس از اینکه پدرم نمازش را تمام کرد به او سلام کرد و گفت : ((من از تو سه سؤ ال دارم که پاسخ آن را جز تو و یک مرد دیگر نمى داند. پدرم فرمود: آن سه سؤ ال چیست ؟ او گفت : به من بگو علّت طواف در اطراف این خانه چیست ؟
پدرم فرمود: هنگامى که خداوند به ملائکه دستور داد تا بر آدم سجده کنند، بعضى اعتراض نموده و گفتند:
(اءَتَجْعَلُ فیها مَنْ یَفْسِدُ فیها وَیَسْفِکُ الدِّماءَ وَنَحْنٍ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ…)
خداوند متعال فرمود: (… إ نّىِ اءعْلَمُ مالاتَعْلَمُونَ). سپس بر ملائکه خشم کرد و از آنان خواست نسبت به این اعتراض توبه کنند و به آنان امر نمود که براى توبه باید به اطراف بیت المعمور طواف نمایند، ملائکه هفتاد سال به اطراف بیت المعمور طواف نموده و نسبت به آنچه گفته بودند استغفار و طلب بخشش مى کردند، پس از هفتاد سال طواف و استغفار، خداوند آنان را بخشید. سپس خداوند خانه کعبه را روى زمین موازى با ((ضرّاح ))(242) آفرید تا هر کس از فرزندان آدم علیه السّلام که مرتکب گناه شود، به اطراف او طواف نموده و توبه کند تا خداوند او را بخشیده و از گناه پاک نماید.(243)
در بعضى روایات فرموده اند: ((ملائکه هفت هزار سال به کنار عرش خداوند پناهنده شدند تا خداوند آنان را بخشید)).(244)
پس طواف ، بهترین نوع استغفار و توبه به درگاه خداوند است ، لذا در هنگام طوافباید انسان حضور قلب داشته و میان خوف و رجا با اخلاص کامل به اطراف خانه کعبه دور بزند. و باید توجه داشته باشد که در این هنگام خود را با ملائکه تشبیه نموده و مى خواهد مانند آنان نزد خداوند آمده و استغفار کند.
و نیز باید توجه داشت که خانه کعبه ، مثل ظاهر در عالم مُلک براى حضرت بارى تعالى بوده و موازى با بیت المعمور در عالم ملکوت است ؛ چنانکه بدن قالبى ظاهرى در عالم شهادت براى قلب در عالم غیب است و لذا در حال طواف باید به ظاهر کعبه در عالم مُلک که مربوط ب بدن در عالم شهادت است توجه نکرد و به حقیقت کعبه و موازات آن با بیت المعمور در عالم ملکوت که مربوط به قلب در عالم غیب هست توجه نمود، پس طواف واقعى ، طواف قلب است نه طواف بدن .
و به عبارت دیگر، طواف بر دو قسم است :
1 طواف صورى :
و آن عبارت است از طواف بدن و حرکت صورى در اطراف ظاهر خانه کعبه . پس در اطراف صورى ، طواف کننده جسم و بدن است و طواف شده ، ظاهر خانه کعبه است .
2 طواف معنوى :
و آن عبارت است از طواف قلب در اطراف حقیقت کعبه . در اینجا انسان به ظاهر خانه کعبه توجه ندارد بلکه کعبه را نمودى و نشانه اى از او و موازى با بیت المعمور در عالم ملکوت دانسته و مقصودش پروردگار کعبه است نه خود کعبه . این طواف ، طواف واقعى است ، و براى انجام آن باید اراده و شوق تام و صفاى قلب و بریدن از خلق و طلبیدن حضرت حق در درون انسان جمع شود.
چرا طواف هفت شوط است ؟
از بعضى روایات (245) استفاده مى شود که ملائکه پس از اعتراضى که به خلقت آدم علیه السّلام ردند و بعد متوجه اشتباه خود شدند، هفت هزار سال به عرش خداوند پناهنده شده و استغفار کردند، آنگاه خداوند گناه و اشتباه آنان را بخشید، ولى انسانها چون قدرت چنین عملى را ندارند، خداوند اجازه داده است براى توبه و استغفار، به موازات هر هزار سال یک مرتبه به اطراف خانه کعبه طواف کنند.
حجرالاسود، ابتدا و انتهاى طواف
واجب است طواف از ((حجرالاسود)) شروع و به آن ختم شود. و سرّش این است که ((حجرالاسود)) در روز قیامت حضور یافته و براى کسانى که در آن مکان رفته و طواف کرده اند شهادت مى دهد. پس ((حجرالاسود)) تمام اعمال و کیفیّت و کمیّت طواف را مشاهده مى کند و در قیامت نیز شهادت مى دهد و در واقع شروع طواف و پایان آن را ضبط نموده و روز قیامت گواهى مى دهد.
3 سعى بین صفا و مروه
یکى دیگر از واجبات حج ، ((سعى بین صفا و مروه )) است . خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید:
(انَّ الصَّفا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه فَمَنْ حَجَّ البَیْتَ اءَوْاِعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَیْهِ اءَنْ یَطَوَّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَاِنَّ اللّه شاکِرٌ عَلیمٌ).(246)
یعنى : ((صفا و مروه از نشانه هاى خداوند است ، پس هر که ، حجِّ خانه کند یا عمره برود، بر او باکى نیست که به گرد آن دو بگردد و هر کس که کار نیکى انجام دهد، خداوند سپاس داشته و مى داند)).
((صفا و مروه ))، نام دو کوه معروف در مکه است . امام صادق علیه السّلام پیرامون علّت نامگذارى این دو کوه ، به ((کوه صفا و مروه )) مى فرماید:
((کوه صفا را صفا نامیده اند؛ زیرا حضرت آدم علیه السّلام مصطفى علیه السّلام از بهشت بر روى این کوه فرود آمد، لذا نامى از نامهاى آدم علیه السّلام (یعنى صفا که خلاصه کلمه مصطفى است ) بر آن نهاده شد، همانطور که خداوند مى فرماید: ان اللّه اصطفى آدم و… و حضرت حوا نیز بر روى کوه مروه ، فرود آمد و چون مراءه (زن حضرت آدم ) بر روى آن فرود آمده ، نام آن را کوه مروه نامیدند)).(247)
سعى بین صفا و مروه ، در ظاهر پیمودن مسافت بین کوه صفا و مروه است ، ولى در واقع و حقیقت ، پیمودن مسافت بین رجا و خوف است . انسان با رفتن به کوه صفا با امید به رحمت خداوند به سوى کوه مروه حرکت مى کند و با ترس از عذاب او در روز قیامت برمى گردد.
امام سجّادعلیه السّلام به ((شبلى )) فرمود: ((آیا سعى بین صفا و مروه را انجام دادى و مسافت میان آنها را پیمودى ؟
شبلى گفت : آرى .
امام علیه السّلام فرمود: ((آیا در حالت سعى نیت کردى که اکنون میان خوف و رجا سپرى مى کنى ؟)).
او گفت : خیر.
امام علیه السّلام فرمود: ((پس در واقع تو سعى نکرده و مسافت بین صفا و مروه را پیموده اى )).(248)
سعى بین صفا و مروه مهلت دیگرى است براى استغفار و اصلاح انسانها؛ زیرا در این حال ، انسان مهمان خداست و باید با متانت و خضوع از این مهمانى استفاده نمود.
مستحب است قبل از انجام سعى ، نزد چاه زمزم رفته و مقدارى از آن را بیاشامد؛ زیرا آب زمزم اگرچه در ظاهر آب است ولى در حقیقت ((علم )) است . سالک الى اللّه و کسى که در راه رسیدن به خداوند سعى مى کند، براى طلبیدن عین الیقین ، ابتدا باید علم الیقین را طلبیده و درک کند تا پس از عین الیقین به حق الیقین برسد.
و نیز مستحب است که قبل از سعى ؛ نزد حجرالاسود رفته و آن را استلام کند تا حجرالاسود از نیت او براى انجام سعى اطلاع یافته و نام او را در ردیف کسانى که سعى بین صفا و مروه مى کنند ثبت نمود و روز قیامت شهادت دهد.
آثار و برکات سعى بین صفا و مروه زیاد است و ما به چند نمونه از آنها اشاره مى کنیم :
1- کسى که سعى بین صفا و مروه را انجام مى دهد، از گناهان پاک مى شود.(249)
2- کسى که سعى بین صفا و مروه را انجام دهد، پاداش کسى را دارد که پیاده از شهر خودش به مکه براى انجام حج برود و پاداش کسى را دارد که هفتاد کنیز مومنه را آزاد کند.(250)
3- کسى که سعى بین صفا و مروه را انجام دهد، ملائکه او را شفاعت مى کنند.(251)
و این مطلب باقى مى ماند که چرا سعى بین صفا و مروه هفت مرتبه قرار داده است ؟ از ابن عباس نقل شده است که وقتى گروهى را در حال سعى بین صفا و مروه دید، به آنان گفت :
((این کار را مادر شما یعنى مادر اسماعیل به ارث گذاشت ؛ زیرا مادر اسماعیل در بیابان گرم و سوزان مکه تشنه شد و لذا به بالاى کوه صفا رفت تا ببیند در بیابان کسى هست که او را یارى کند یا نه ، دوباره به کوه مروه رفت و به بیابان نگاه کرد، ولى کسى را ندید. این فاصفه میان کوه صفا و مروه را هفت مرتبه پیمود، و خداوند سعى بین صفا و مروه را هفت مرتبه واجب کرد)).(252)
4 تقصیر
((تقصیر))؛ یعنى کوتاه نمودن مقدارى از ناخن یا موى سر یا صورت در قرآن کریم مى فرماید:
(لَقَدْ صَدَقَ اللّه رَسُولَهُ الرُّؤ یا بِالحَقِّ لِتَدْخُلُنَّ المَسْجِدَالحَرامَ اِنْ شاءَ اللّه امِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُمْ وَمُقَصِّرینَ…).(253)
پس از انجام سعى و طواف ، در واقع انسان از مسافرت به دیار معشوق برگشته و بدن او که قبل از احرام و تلبیه بدنى ظلمانى و غرق در معصیت بود، به بدنى نورانى و خالى از هر گناه تبدیل شده است . پس این بدن کنونى غیر از بدن قبلى است ؛ زیرا او به میهمانى خداوند رفته است ، با کوله بارى از گناه رفته وبا کوله بارى از حسنات برگشته است . خداوند علامت و نشانهغ این تغییر و تبدیل در بدن و تحصیل نورانیت را تقصیر قرار داده است .
پس از انجام عمل تقصیر، تمام آنچه با احرام بر مُحرم حرام شده بود، حلال مى شود، جز عمل حلق یعنى سرتراشیدن . و سرّش این است که انسان وقتى موفق به انجام عمره و حج مى شود و براى تولّدى دوباره به نزد خداوند پناه مى برد، پس از احرام و تلبیه با وجودى ظلمانى وارد درگاه ربوبى مى شود و خداوند او را از تصرّف در ملک خویش و استفاده از نعمات خود محروم مى کند و پس از انجام طواف و نماز طواف و سعى بین صفا و مروه ، دوباره به وجودى نورانى تبدیل شده و با کسب علامت و نشانهغ نورانیت یعنى تقصیر، مجوّز استفاده از نعمات خویش را براى او صادر مى کند.
5 احرام براى حج
پس از اعمال و مناسک عمره تمتّع ، انسان از حالت احرام بیرون آمده و باید در مکه براى انجام مناسک حج تمتع ، بماند.
اوّلین عمل حج ، احرام است . اسرار احرام را قبلاً ذکر کردیم و امّا سرّ تکرار آن براى حج تمتّع این است که انسان دوباره به میهمانى خداوند مى رود و در واقع ، اعمال عمره مقدمه و تمرینى براى عمل اجتماعى و گروهى حج است و گویا انسان در عمره تمتع پس از کسب علم الیقین به مرحله عین الیقین مى رسد و رسیدن به مرحله عین الیقین ، مقدمه براى رسیدن و درک حق الیقین است .
حجاج روز هشتم ذیحجه براى شروع در اعمال حج تمتع ، از خود مکه مُحرم مى شوند، و پس از احرام ، تمام آنچه قبلاً ذکر شد، بر محرم حرام مى شود.
روز هشتم ذیحجه ، ((یوم الترویه )) نام دارد. از امام صادق علیه السّلام پیرامون علّت نامگذارى این روز به ((یوم الترویه )) پرسیدند، آن حضرت فرمود: ((در آن زمان ، آب در صحراى عرفات نبود، مردم در روز هشتم براى آب دادن به مردم از مکه آب مى بردند و لذا بعضى از آنان به بعضى دیگر مى گفتند: ((تَرَوَّیْتَمْ مِنَ المَاءِ))؛ یعنى : سیراب شدید)) و لذا نام آن روز را ((یوم الترویه )) نامیدند)).(254)
6 وقوف در عرفات
پس از احرام در مکه ، حجاج باید به صحراى عرفات رفته و از ظهر روز نهم تا مغرب آن روز در آنجا بمانند.
علت نامگذارى عرفات
چرا صحراى عرفات با این نام ، نامگذارى شده است ؟ معاویة بن عمار مى گوید از امام صادق علیه السّلام پرسیدم چرا صحرا عرفات را عرفات نامیده اند؟ امام صادق علیه السّلام فرمود: ((جبرائیل علیه السّلام در این روز بر ابراهیم علیه السّلام نازل شد و هنگام غروب خورشید به او فرمود: اى ابراهیم ! به گناه خود اعتراف کن (255) و مناسک حج را بیاموز. و همچنین به خاطر اینکه جبرائیل علیه السّلام به ابراهیم علیه السّلام فرمود: اِعْتَرِف ؛ اعتراف کن ، این صحرا، صحراى عرفات نامیده شد)).(256)
اسرار وقوف در عرفات
روز عرفه ، روزى بسیار با عظمت و باشکوه است . و در این روز و حضور در صحراى عرفات اسرارى نهفته است که به بعضى از آنها اشاره مى کنیم :
1 روز عرفه نمودارى از روز قیامت است ؛ زیرا در روز عرفه همه حجاج با رنگها و شغلها و مقامهاى گوناگون در یک مکان اجتماع کرده و به راز و نیاز خداوند مى پردازند. انسان وقتى آن جمعیت عظیم را در صحراى عرفات مى بیند، به یاد صحراى محشر روز قیامت مى افتد.
2 حجاج پس از اعمال عمره تمتع ، در فاصله زمانى که با اعمال حج دارند، ممکن است مرتکب گناه و معصیت شده باشند. و نیز کسانى که حج قران و افراد انجام مى دهند ممکن است در گذشته آلوده به گناه شده باشند، لذا خداوند به آنان فرصتى داده است تا پس از احرام حج ، به صحراى عرفات آمده و استغفار نمایند تا آنان را ببخشد. پس روز عرفه ، روز استغفار و تضرّع به درگاه خداوند است .
شیخ صدوق در کتاب ((اءمالى ))، روایتى را از امام حسن علیه السّلام نقل مى کند که آن حضرت فرموده است : شخصى یهودى خدمت رسول خداصلّى اللّه علیه و آله آمد. این یهودى که داناترین افراد یهود بود، به رسول خداصلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: اى محمد! من پیرامون ده کلمه از تو مى پرسم …
رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((بپرس ))
او چند سؤ ال را مطرح مى کند و درباره سؤ ال نهم مى گوید: چرا خداوند به بندگانش امر نمود تا بعد از ظهر در صحراى عرفات وقوف نمایند؟
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((بعد از ظهر، ساعتى است که حضرت آدم علیه السّلام در آن ساعت ، مرتکب معصیت (ترک اولى ) شد. و خداوند بر امّت من واجب گردانید تا در بهترین مکانها وقوف نموده و نزد او تضرّع و دعا نمایند تا بهشت را در اختیار آنان قرار دهد. و آن ساعتى که مردم از عرفه مى روند (یعنى مغرب ) ساعتى است که حضرت آدم علیه السّلام در آن ساعت از خداوند خویش سخنانى را فراگرفت و خداوند با رحمت خود بر او بازگشت و توبه او را پذیرفت ؛ زیرا او توبه پذیر و مهربان است )).
و سپس پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((سوگند به پروردگارى که مرا به پیامبرى برگزید، خداوند براى آسمان دنیا در بى قرار داده است و نام آن ، درب رحمت ، توبه ، حاجات ، تفضّل ، احسان ، بخشش ، کرم و عفو است ، و تمام کسانى که در عرفات اجتماع مى کنند، شایسته این صفات هستند. خداوند در آنجا صد هزار فرشته دارد که هر یک از آنان 120 هزار فرشته در خدمت دارند. و نیز خداوند براى کسانى که در عرفات هستند، رحمت ویژه اى اختصاص داده است که بر آنان نازل مى کند و هنگامى که مى خواهند از صحراى عرفه خارج شوند، خداوند ملائکه اش را گواه مى گیرد که همه آنان را از آتش جهنم نجات دادیم و بهشت را براى آنان واجب گردانیدم و در این هنگام ، فرشته اى بانگ مى زند: از عرفه بروید در حالى که بخشیده شدید و شما مرا راضى کردید و من نیز از شما راضى شدم )).(257)
صحراى عرفات و روز عرفه ، مهلتى دیگر براى گناهکاران است . در این روز نباید از رحمت خداوند غافل شد. و اگر کسى در این روز، گمان کند خداوند او را نمى بخشد، گناه کرده است . رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
((اءَعْظَمُ اءَهْلِ عَرَفات جُرماً مَنْ اِنْصَرَفَ وَهُوَ یَظُنُّ اءَنَّهُ لَمْ یَغْفِرُ لَهُ))(258)
یعنى : ((در میان کسانى که به عرفات رفته اند، بزرگترین گناه را کسى مرتکب شده است که از عرفات برود و گمان کند خداوند او را نبخشیده است )).
3 در این اجتماع پرشکوه ، همه افراد یکسان هستند؛ ثروتمندان بدون هستند و با فقیر در یک مکان جمع گشته اند، فرمانروایان با فرمانبردارها، رئیسها با مرئوسها اجتماع کرده اند. و این حکایت از مساوات و برابرى انسانها در برابر خداوند دارد.
در این مکان ، ثروت ، شهرت ، ریاست و قدرت هیچ معنایى نداشته و فضیلت محسوب نمى شود؛ زیرا همه افراد در برابر مالک اصلى ، قادر على الاطلاق و پروردگار جهان ، قرار گرفته اند و آنچه آنان داشته و دارند مانند عدم است زیرا اکنون از آنها جدا شده اند، بلکه تنها تقوا و پرهیزگارى است که براى افراد، فضیلت مى آورد.
4 وقوف در عرفات ، مکانى براى طهارت باطنى انسانها و مقدمه اى براى رفتن درباره بد حریم حرم امن الهى است ؛ زیرا عرفات از محدوده حرم خارج است و بعد از وقوف در عرفات ، باید به مشعرالحرام که در محدوده حرم قرار دارد رفت و باید براى رفتن به حرم امن الهى و ورود به میهمانى خداوند نفس را از هرگونه آلودگى پاکیزه نمود و بهترین مکان براى طهارت نفس ، ((صحراى عرفات )) است .
7 وقوف در مشعرالحرام
پس از مغرب روز نهم ذیحجه ، حجاج باید از عرفات خارج شده و به مشعرالحرام رفته و تا طلوع آفتاب در آنجا بمانند. در قرآن کریم خداوند مى فرماید:
(فَإ ذا اءَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فاذْکُرُوا اللّه عِنْدَالمَشْعَرِ الحَرامِ).(259)
یعنى : ((هنگامى که از عرفات کوچ کردید، در مشعرالحرام خداوند را یاد کنید)).
فلسفه نامگذارى مشعر و وقوف در آن
((مشعرالحرام )) که در فاصله بین عرفات و منى واقع شده است ، داراى چند نام است :
1 مشعرالحرام :
واژه ((مشعر؛ یعنى محل درک و شعور)). و وقوف در مشعر، به معناى وقوف و دقت در محل شعور است . و ممکن است اشاره به مشاعر و قواهاى نفس و ترتیب مراتب کمال باشد؛ زیرا مراتب کمال عبارتند از: تجلیه ، تخلیه ، تحلیه و فناء.
((تجلیه ))؛ یعنى جلا بخشیدن نفس با پذیرش دین مبین اسلام و رعایت حلال و حرام .
((تخلیه ))؛ یعنى زدودن هرگونه گناه و صفت رذیله از نفس .
((تحلیه ))؛ یعنى جایگزینى صفات نیک و پسندیده در نفس .
((وقوف در عرفات )) اشاره به مرتبه تخلیه دارد؛ زیرا انسان در آنجا باید با دعا و استغفار، نفس خویش را از هر گونه آلودگى پاکسازى نماید. و ((وقوف در مشعر)) اشاره دارد به مرتبه تحلیه ؛ زیرا در این مکان ، انسان تمام مشاعر و قواهاى نفس را باید در خدمت خدا گرفته و آنها را با فضیلتهاى نفسانى و رحمتهاى خداوند آشنا نماید.
و علت نامگذارى مشعر به ((مشعرالحرام )) این است که این مکان ، جزء حرم مى باشد.
2 مزدلفه :
در علت نامگذارى مشعر به ((مزدلفه )) چند احتمال وجود دارد:
الف : واژه ((مزدلفه )) از ((ازدلاف )) مشتق گرفته شده است و ((ازدلاف )) به معناى تقدّم است . و چون مشعرالحرام مکانى مقدّم بر منى است ، نام آن را ((مزدلفه )) گذاشته اند.
ب : ((ازدلاف )) یعنى ((تقرّب ))، و چون در این مکان ، مردم به خداوند تقرّب مى جویند لذا ((مزدلفه )) نامیده شده است .
س : ((إ زدلاف )) یعنى ((اجتماع )). و به خاطر اینکه مردم در آنجا اجتماع مى کنند، ((مزدلفه )) نامیده شده است .
3 جمع :
گفته شده علت نامگذارى آن به ((جمع )) این است که حضرت آدم و حواعلیهماالسّلام ر این مکان با هم ملاقات کرده و اجتماع کردند.
حرکت به سوى منى
در روز دهم ذیحجه پس از طلوع آفتاب ، حجاج از مشعرالحرام خارج شده و براى انجام اعمال منى روانه آنجا مى شوند.
علت نامگذارى این مکان به نام ((منى )) این بوده است که در این مکان ، جبرائیل علیه السّلام ر حضرت ابراهیم علیه السّلام نازل شد و به او فرمود: (تَمَنِّ یا اِبْراهِیم )؛ یعنى : اى ابراهیم ! هر آرزویى دارى از خداوند درخواست کن )).
از امام رضاعلیه السّلام نقل شده است که آن حضرت درباره علت نامگذارى این مکان به نام ((منى )) فرموده است :
((اِنَّ جِبْرائیلَعلیه السّلام قالَ هُناکَ: یا اِبْراهِیمُ! تَمَنِّ عَلى رَبِّکَ ماشِْتَ، فَتَمَنّى اِبْراهِیمَ فى نَفْسِهِ اءَنْ یَجْعَلَ اللّه مَکانَ ابنِهِ اِسماعیلَ کَبْشاً یَاءْمُرُهُ بِذِبْحِهِ فِداءً لَهُ فَاَعْطى مُناهُ)).(260)
یعنى : جبرئیل علیه السّلام در آن مکان به ابراهیم علیه السّلام فرمود: اى ابراهیم ! هر آرزویى که دارى از خداوند خویش درخواست کن . ابراهیم در قلب خویش آرزو کرد که اى کاش ! خداوند دستور مى داد یک گوسفندى (قوچى ) را به جاى اسماعیل ذبح کند. خداوند آرزویش را برآورده ساخت )).
((منى )) سرزمین آرزوهاست و باید در آنجا فقط برآورده شدن آرزوها را از خداوند خواست ؛ زیرا در آنجا همه مهمان خداوند هستند. اعمال منى عبارتند از:
1 رمى جمره عقبه .
2 قربانى کردن .
3 حلق یا تقصیر.
8 رمى جمره
در منى سه ستون سنگى وجود دارد که وقتى انسان از مشعر به منى مى رود، آنها را در آخر منى مى بیند. ستون اوّل از طرف مشعر، ((جمره اولى )) و ستون دوم ((جمره وسطى )) و ستون سوّم ((جمره عقبه )) نام دارد.
در روز دهم ذیحجه باید حجاج هفت عدد سنگ به ((جمره عقبه )) بزنند. و در روز یازدهم و دوازدهم باید ابتدا ((جمره اولى ))، سپس ((جمره وسطى )) و بعد ((جمره عقبه )) را سنگ ((ریگ )) بزنند.
معنا و حقیقت رمى جمره
درباره فلسفه و سرّ این عمل و در واقع معنا و حقیقت رمى جمرات مى گوییم : هر یک از این ستونها به منزله شیطان مى باشند و انسان با زدن سنگ به هر یک از این ستونها شیطان را از نفس خویش دور و منکوب مى سازد. نفس انسانى سه قسم است :
1 نفس امّاره :
نفس امّاره از نظر خداوند مذموم است ؛ زیرا همیشه انسان را به انجام کارهاى زشت و ارتکاب گناه ، وسوسه مى کند و لذا باید براى رسیدن به کمال ، با نفس امّاره ستیز نموده و با اطاعت خداوند و ترک معاصى ، آن را کشت و نابود کرد. در قرآن مى فرماید:
(وَمَا اءُبَرِّى ءُ نَفْسِى إِنَّ النَّفسَ لاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبّى إ نَّ رَبّى غَفُورٌ رَحِیمٌ).(261)
رمى جمره اولى اشاره به ستیز و مقابله با شیطان و غلبه بر نفس امّاره دارد؛ زیرا اولین دشمن انسان در رسیدن به کمال و قرب به خداوند، نفس امّاره است ولذا باید از رمى جمره اولى شروع نموده و گام به گام با نیت خالص به سوى خداوند رفت .
2 نفس لوّامه :
نفس لوّامه انسان را به هنگام اعمال خلاف در این دنیا ملامت و سرزنش مى کند و به تجدید نظر وادار مى سازد. در قرآن کریم خداوند فرموده است :
(وَلا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ)(262) یعنى : ((و سوگند به نفس ملامتگر)).
در واقع ، نفس لوّامه انسان را هنگامى که مردّد بین انجام عمل خلاف و انجام ندادن آن هست ، بر انجام آن سرزنش مى کند. و در رمى جمره وسطى ، انسان دوباره به شیطان سنگ مى زند تا به او نزدیک نشده و در هنگام تردید بین ارتکاب عمل خلاف و عدم ارتکاب آن ، او را گول نزند و نفس لوّامه را بى اثر نسازد. پس با رمى جمره وسطى شیطان را از نفس لوامه دور کرده تا نفس لوّامه به سرزنش خود بر انجام عمل خلاف ، ادامه دهد.
3 نفس مطمئنه :
وقتى انسان نفس اماره را بکشد و نفس لوّامه او را از ارتکاب اعمال خلاف باز دارد و نسبت به انجام گناهان از او مراقبت نماید، به نفس مطمئنه که در پرتو ایمان به خداوند و انس با اخلاق حمیده و صفات نیک حاصل شده ، مى رسد. و رمى جمره عقبه اشاره به دور کردن شیطان از نفس مطمئنه دارد؛ زیرا دو بار به شیطان سنگ زد تا چنین مرحله اى را کسب کند و اکنون که آن را کسب نموده ، ممکن است شیطان براى از میان بردن آن تلاش نماید و لذا جمره عقبه را سنگ مى زند. پس از تحصیل نفس مطمئنه ، خداوند مى فرماید:
(یا اءَیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعِى إِلى رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً).(263)
و ممکن است فلسفه رمى جمره عقبه پس از مشعر و رمى جمرات ، پس از اعمال مکه این باشد که انسان با حضور در عرفات و دعا و مناجات به درگاه خداوند، در مشعرالحرام نفس امّاره را کشته و شیطان را از نفس لوامه دور کرده و نفس مطمئنه را کسب نموده و اکنون آماده براى رفتن به درگاه ربوبى است و براى حفاظت از نفس مطمئنه (264) لازم است جمره عقبه را سنگ بزند. و پس از اعمال مکه تمام این ستونها را سنگ مى زند تا براى همیشه پس از اعمال حج ، شیطان را از خود دور کرده باشد.
زدن هفت ریگ
در روایتى وارد شده است که شیطان ، سه بار (یک بار در محل جمره اولى و بار دوم در محل جمره وسطى و بار سوم در محل جمره عقبه ) بر ابراهیم علیه السّلام ظاهر شد و در هر بار جبرائیل علیه السّلام به ابراهیم علیه السّلام دستور داد تا به شیطان سنگ بزند. حضرت ابراهیم در هر مرتبه ، هفت ریگ به شیطان زد.(265)
9 قربانى
یکى دیگر از اعمال ، منى ، ((قربانى )) است ، لذا انسان پس از رمى جمره عقبه به قربانگاه رفته و ریگ شتر یا گاو و یا گوسفندى را قربانى مى کند.
اسرار قربانى
قربانى در ظاهر، کشتن و ذبح یک حیوان در منى است ، ولى در واقع و حقیقت ، داراى اسرارى است که ما به برخى از آنها اشاره مى کنیم :
1 قربانى حیوان اشاره به قربانى و ذبح حیوانیت انسان دارد؛ یعنى به انسان مى آموزد که باید براى رسیدن به کمال انسانى ، نفس حیوانى خویش را در همینجا بکشد و قصد کند که دنبال هوا و هوس نفس نرود و در قیامت خود را از آتش جهنم نجات بدهد. امام سجّادعلیه السّلام فرموده است :
((اِذا ذَبَحَ الحاجُّ کانَ فِداهُ مِنَ النّارِ))(266)
یعنى : ((هرگاه حاجى حیوانى را ذبح کند از آتش نجات مى یابد)).
در واقع ، قربانى درسى است که حضرت ابراهیم علیه السّلام به امر خداوند براى انسانها به یادگار گذاشت . ابراهیم علیه السّلام وقتى به ذبح اسماعیل ماءمور شد بدون هیچ تردیدى به جانب خداوند رفت و از پیروى هوا و هوس پرهیز نمود و جگر گوشه خودش را براى تقدیم به خداوند، آماده قربانى کرد.
امام سجّادعلیه السّلام به ((شبلى )) مى فرماید: ((آیا هنگام قربانى ، نیت کردى که حنجره طمع را ذبح مى کنى ؟ و آیا نیت کردى که با این عمل از سنّت ابراهیم علیه السّلام پیروى مى کنى که پسرش و میوه قلبش و گُل سرسبدش را براى خداوند قربانى نمود؟))
او گفت : نه .
امام سجّادعلیه السّلام فرمود: ((پس تو قربانى نکرده اى )).(267)
2 قربانى ، نمودارى از انفاق و دستگیرى مساکین است . رسول خداصلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:
((إِنّما جَعَلَ اللّه هذَا الا ضْحى لِتَتَّسِعَ مَساکِینَکُمْ مِنَ اللَحْمِ فَاطْعِمُوهُمْ))(268)
یعنى : ((خداوند قربانى را تشریع نموده است تا تهیدستان مسلمان دسترسى به گوشت داشته باشند، لذا شما قربانى خود را به نیازمندان بدهید)).
3 قربانى ، فدیه اى براى رهایى از گناهان است . از امام صادق علیه السّلام سؤ ال شد: فلسفه تشریع قربانى چیست ؟ آن حضرت فرمود:
((اءَنَّهُ یَغْفِرُ لِصاحِبِها عِنْدَ اءَوَّلَ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِها إ لى الاَرْضِ))(269)
یعنى : ((کسى که قربانى مى کند، هنگامى که اولین قطره از خون قربانى به زمین برسد، گناهانش بخشیده مى شود)).
10 حلق یا تقصیر
پس از قربانى ، باید سر را تراشید و یا مقدارى از ناخن یا موى خود را گرفت .(270) و با انجام این عمل ، تمام محرمات احرام بر محرم حلال مى شود، بجز بوى خوش و زن .
در گذشته سرّ ((تقصیر)) را بیان کردیم و در اینجا دوباره آن را یادآورى مى کنیم . سرّ عمل حلق و یا تقصیر این است که وقتى انسان موفق به انجام حج مى شود و براى توّلدى دوباره و کسب روحى خالى از هر گناه به نزد خداوند پناه مى آورد، ابتدا با وجودى ظلمانى بر خداوند وارد مى شود و خداوند در این مدت ، او را از استفاده بعضى نعمات محروم مى کند. پس از انجام اعمال حج ، آن وجود ظلمانى ، تبدیل به وجود نورانى مى شود و به تعبیر دیگر، قبل از اعمال حج ، نفس انسانى در خدمت شیطان و مهمان او بود، ولى پس از انجام اعمال حج نفس او مهمان خداوند شده و تبدیل به وجودى نورانى مى شود. حلق و یا تقصیر، علامت آن تبدیل و میهمانى خداوند است .
11 حرکت به سوى مکّه
پس از انجام اعمال منى در روز عید قربان ، باید دوباره به مکه برگردد و پنج عمل را انجام دهد:
1 طواف حج .
2 نماز طواف حج .
3 سعى بین صفا و مروه .
4 طواف نساء.
5 نماز طواف نساء.
سرّ طواف و سعى بین صفا و مروه را قبلاً ذکر کردیم . اکنون فقط به اسرار تکرار این اعمال اشاره مى کنیم . بدون شک ، تکرار این اعمال ، بى هدف و بدون غایت و ثمره نیست بلکه تکرار آنها داراى اسرارى است که عبارتند از:
1 تکرار این اعمال اشاره دارد به اینکه اگر انسان نتواند بار اوّل آنگونه که شایسته این اعمال هست آنها را به انجام برساند، در این مرتبه دوم سعى کند که آنها را به انجام برساند.
2 انسان این اعمال را تکرار مى کند تا چنانچه در مرتبه اوّل ، مقبول واقع نشده است ، در مرتبه دوّم مورد قبول خداوند قرار گیرد.
3 تکرار این اعمال ، اشاره دارد به اینکه اگر در مرتبه اول به حقیقت این اعمال توجه نداشته و از اسرار آنها آگاه نبوده است ، اکنون به حقیقت آنها توجه نموده و با آشنایى به اسرار آنها، انجام دهد.
12 بیتوته در منى
در شب یازدهم و دوازدهم باید در منى بیتوته کرد؛ یعنى در منى مانده و به تضرّع و شب زنده دارى پرداخت ؛ زیرا در این حال ، انسان از گناه پاک شده و نفس او آماده بندگى تام خداوند را دارد.
در روز یازدهم و دوازدهم ذیحجه باید به هر یک از سه ستون : ((جمره اولى ، جمره وسطى ، جمره عقبه )) هفت عدد سنگ زده شود. و سرّ آن را در گذشته توضیح دادیم .
البته خداوند به اسرار این اعمال و مناسک آگاه است و آنچه ما ذکر کردیم ، ذرّه اى از واقعیات و اسرار این اعمال است که با استفاده از کلام معصومین علیه السّلام و راهنمایى عقل و پیامبر درونى ، بیان کردیم .
فهرست منابع
1 الاحتجاج : چاپ بیروت ، مؤ سسة الاعلمى ، 1403 ه.
2 الاختصاص : چاپ بیروت ، مؤ سسة الا علمى ، 1402 ه.
3 اصول کافى : چاپ ایران ، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السّلام
4 بحارالا نوار: چاپ بیروت ، مؤ سسة الوفاء، 1403 ه.
5 التهذیب (تهذیب الا حکام ): : چاپ بیروت ، دار صعب دارالتعارف ، 1401ه.
6 ثواب الا عمال (ترجمه ): چاپ تهران ، کتابفروشى صدوق .
7 الخصال : چاپ بیروت ، دارالتعارف ، 1389 ه.
8 تفسیر مجمع البیان : چاپ بیروت . دارالمعرفة ، 1408 ه.
9 تفسیر الصافى : چاپ ایران ، تهران ، کتابفروشى اسلامیه .
10 تفسیر المیزان : چاپ ایران ، قم ، دارالکتاب الاسلامى .
11 تفسیر التبیان : چاپ بیروت ، داراحیاء التراث العربى .
12 تفسیر القمى : چاپ ایران ، قم مؤ سسة دارالکتاب .
13 تفسیر العیاشى : چاپ ایران ، قم ، چاپخانه علمیه قم .
14 فروع کافى : چاپ بیرون ، دارصعب دارالتعارف ، 1401 ه.
15 معانى الاخبار: چاپ بیروت ، دارالمعرفة ، 1399ه.
16 من لایحضره الفقیه : چاپ بیروت ، مؤ سسة الا علمى للمطبوعات ، 1406 ه .
17 مستدرک الوسائل : چاپ بیروت ، مؤ سسة آل البیت ، 1408 ه.
18 المحاسن : چاپ ایران ، قم ، المجمع العالمى لا هل البیت علیهم السّلام 1413 ه.
19 المناقب (مناقب آل ابى طالب ): چاپ بیروت ، دارالا ضواء.
20 عیون اخبار الرضا: چاپ ایران ، قم ، دارالعلم .
21 علل الشرایع : چاپ ایران ، قم ، مکتبة الداورى .
22 سلسلة الینابیع الفقهیه : چاپ بیروت ، الدارالاسلامیة ، 1410 ه.
23 جواهر الکلام : چاپ ایران ، تهران ، دارالکتب الاسلامیة .
24 فقه الرضا: در مجموعه ((سلسلة الینابیع الفقهیه )) چاپ شده است .
25 وسائل الشیعه : چاپ بیروت ، دارإ حیاء التراث العربى ، 1403 ه.
26 مستمسک العروة الوثقى : چاپ بیروت ، داراحیاء التراث العربى .
27 نهج البلاغه (فیض الاسلام ):
28 اءمالى الصدوق : چاپ بیروت ، مؤ سسة الا علمى .
29 اءمالى الطوسى : چاپ ایران ، قم ، مکتبة الداورى .
30 صحیفه نور: چاپ ایران ، سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى .
31 الجعفریات : چاپ تهران ، مکتبة نینوى الحدیثه .
32 امالى شیخ مفید: چاپ تهران ، قم ، مؤ سسة النشرالاسلامى ، 1412 ه.
33 دعائم الاسلام : چاپ قاهره ، دارالمعارف ، 1383 ه.
34 تفسیر البیضاوى : چاپ بیروت ، دارالکتب الاسلامیه ، 1408 ه.
35 تفسیر المنار: چاپ بیروت ، دارالمعرفه .
36 قرب الا سناد: چاپ تهران ، مکتبة نینوى الحدیثه .