پرسیدن و سوال کردن؛ اهمیت، جایگاه و آداب
۱۳۹۲/۱۰/۰۴
–
۱۷۲۷۶ بازدید
سلام. آیا پرسیدن سؤالات علمی نیز، از مصادیق سؤال و گدایی و تکدی گری محسوب میشود؟ یعنی: پرسیدن سؤالات علمی نیز، باعث (فقر) و (نداری) است؟ زیرا، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که در سؤال را، بر روی خود بگشاید، خدا هفتاد در فقر و نداری را، بر روی او میگشاید که کوچکترین آن ها را چیزی نخواهد بست. (وسائل الشیعه،ج۹،ص۴۳۸)
پرسیدن از امور دینی و علمی با رعایت آداب و شرائط آن از مصادیق سؤال و تکدی گری مذموم نیست، لذا باعث فقر و نداری هم نمی شود. و آنچه پیامبر عزیز خدا(ص) فرموده اند یا مربوط به جایی است که آداب و شرائط سؤال رعایت نمی شود و یا مربوط به کسی و جایی است که طرف با داشتن قدرت بر طرف کردن فقر و توان انجام کار باز دست به تکدی گری مذموم می زند.
در باره پرسش و پاسخ، جایگاه و آداب آن از دیدگاه آیات و روایات به مطالب زیر توجه کنید:
قرآن که کتاب هدایت است و راه های تعالی و کمال را به بشر نشان می دهد، اهمیت مسئلۀ پرسش و پاسخ را به صورت مستقیم و غیر مستقیم مطرح نموده است. در جایی سؤال فرشتگان را دربارۀ خلقت انسان از پیش گاه الهی و پاسخ پروردگار را ذکر کرده است .1 و در جایی دیگر پرسش های موسی(علیه السلام) را از « خضر » بیان نموده و پاسخ های اسرار آمیز « خضر » را ذکر می کند و نشان می دهد که چگونه ممکن است راز بعضی از مسائل برای شخصیت بزرگی چون « موسی » پوشیده باشد و معلمی آگاه و آشنای به اسرار پنهان مانند « خضر » بتواند پاسخ گوی آن باشد .2 در دو جای قرآن دستور می دهد که از آگاهان بپرسید: « فاسألوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون ؛3 اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید ». « فاسألوا» به صورت امر آمده است و دلالت بر این دارد که در مسائل شرعی و دینی سؤال واجب می شود. البته چنان که علامۀ طباطبائی (ره) فرمودند: این آیۀ شریفه ارشاد به یک اصل عقلایی است که عبارت است از واجب بودن رجوع افراد ناآگاه و جاهل به اهل خبره و اطلاع.4 شایسته است بدانیم مقصود از « اهل ذکر » که قرآن دستور داده از آنان بپرسید کیانند. گر چه مفسران در این زمینه چند قول بیان داشته اند، اما روایات بسیاری تصریح دارد که منظوراز اهل ذکر امامان معصوم (علیهم السلام) هستند که از باب نمونه چند روایت را ذکر می کنیم:
1- از امام هشتم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نقل شده است که فرمود : « نحن اهل الذکر و نحن المسئولون ؛ ما اهل ذکریم و باید از ما پرسیده شود .» 2- امام باقر (علیه السلام) در تفسر این آیه فرمود: « الذکر القرآن ، و آل الرسول اهل الذّکر، و هم المسئولون ؛ مراد از ذکر قرآن است و اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اهل ذکرند وباید از آنها پرسیده شود .»5
در بسیاری از کتب و تفاسیر اهل سنت نیز روایاتی بدین مضمون نقل شده است. از جمله در تفسیرهای دوازده گانه معروف اهل سنت در ذیل همین آیۀ شریفه از ابن عباس نقل کرده اند که گفت : « هو محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین (علیه السلام) هم اهل الذکر و العقل و البیان؛6 آنها [ اهل ذکر ] محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین –علیهم السلام – هستند که اهل ذکر و عقل و بیانند .» حسکانی – که از علمای بزرگ اهل سنت در قرن پنجم هجری و از اصحاب ابو حنیفه است – در کتاب شواهد التنزیل، ذیل آیۀ 16 سورۀ نحل چندین روایت ذکر می کند مبتنی بر این که مقصود از اهل ذکر اهل بیت پیامبر (علهیم السلام) هستند؛ از جمله نقل می کند که « حارث » گفت: از حضرت علی (علیه السلام) دربارۀ آیۀ شریفۀ « فاسألوا اهل الذکر » پرسیدیم فرمود: « به خدا اهل ذکر ما هستیم، اهل علم ما هستیم و ما هستیم که معدن تأویل و تنزیل [ قرآن ] می باشیم. هر آینه از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدیم می فرمود: من شهر علم هستم و علی درب آن است. پس هر کس در طلب علم باشد باید از درب آن وارد شود.»7 و نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند که فرمود « نحن اهل الذکر؛ ما اهل ذکر هستیم .»8 البته پیداست که این گونه روایات در مقام بیان نمونه های بارز و کامل اهل علم و آگاهی است و مفهوم گستردۀ آیۀ شریفه را محدود نمی کند .
بنابراین، اطلاق کلمۀ ذکر شامل هر نوع آگاهی و یاد آوری و اطلاع بوده و اهل ذکر نیز به آگاهان جامعه در همۀ زمینه ها صادق است. و خداوند به مسلمانان امر می کند آن چه را نمی دانند از اهل اطلاع بپرسند و خودسرانه در مسائلی که به آن اطلاعی ندارند اقدام نکنند، چنان که در آیۀ دیگر می فرماید: « و لا تقف ما لیس لک به علم انّ السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولاً ؛9 آن چه را که بدان علم نداری پیروی نکن، چه گوش و چشم و دل مسئول اند .» و چون بنای ما در مقاله این است که به اشاره ای گذرا بسنده کرده و از بسط کلام بپرهیزیم به همین مقدار استشهاد از قرآن اکتفا می کنیم .
سؤال و جواب در روایات اسلامی از جایگاه خاصی برخوردار است
مرحوم کلینی (ره) در کتاب « اصول کافی » بابی را به روایات « پرسش از عالم » اختصاص داده که چند روایت را ذکر می کنیم: یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) می گوید: « سألته عن مجدور اصابته جنابه فغسّلوه فمات قال: قتلوه الاّ سألوا فانّ دواء العیّ السؤال؛ از حضرت پرسیدم، مردی مبتلا به آبله بود. او را غسل دادند و بر اثر آن مُرد. فرمود: او را کشتند ! چرا مسئله را نپرسیدند؟ هر آینه داروی نفهمی و ندانی پرسیدن است.» در سخن دیگر فرمود: « إنما یهلک الناس لأنّهم لا یسألون؛ چون (عده ای) از مردم از پرسیدن خود داری می کنند به هلاکت می افتند.» و دربارۀ اهمیت سؤال و دین شناسی فرمود: « لا یسمع الناس حتّی یسألوا و یتفقهوا و یعرفوا امامهم و یسعهم أن یأخذوا بما یقول … ؛ مردم در فراخی و گشایش نیستند تا این که بپرسند و بفهمند و امام خویش را بشناسند و مطابق گفتۀ او عمل کنند.» و در سخن دیگر: امام صادق (علیه السلام) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود : « افّ لرجل لا یفرّغ نفسه فی کل جمعه لأمر دینه فیتعاهده و یسأل عن دینه؛ اف بر کسی که خود را هر روز جمعه برای دینش آماده نکند تا با آن تجدید پیمان نموده و از [مسائل] دینش سؤال کند.»10
پاسخ به سؤالات در سیرۀ پیشوایان معصوم (علیهم السلام)
با نگاهی به سیرۀ پیشوایان اسلام در می یابیم که یکی از برنامه های آن بزرگواران پاسخ گویی به پرسش های مهم جویندگان حقیقت و جست و جو گران علم بوده است که نمونه هایی از آن را ذکر می کنیم:
انس بن مالک گفت: روزی مردی یهودی وارد مسجد شد و پرسید جانشین و وصی پیغمبر خدا کجاست؟ مردم ابوبکر را به او نشان دادند. مرد یهودی گفت: می خواهم چیزهایی از تو بپرسم که جز پیامبر و یا جانشین او پاسخش را نمی داند. ابوبکر گفت: هر چه می خواهی بپرس. یهودی گفت: « أخبرنی عمّا لیس لله، و عما لیس عندالله، و عمّا لا یعلمه الله؛ مرا خبر ده از چیزی که خدا آن را ندارد و چیزی که نزد خدا نیست و چیزی که خدا نمی داند. » ابوبکر گفت: ای یهودی! این سخن از نوع مسائل زندقیان است و تصمیم گرفت به او آزار رساند و بعضی از مسلمانان نیز با ابوبکر هم فکر بودند. ناگهان ابن عباس گفت: دربارۀ این مرد انصاف به خرج نداید… اگر پاسخی دارید بگویید و گرنه او را نزد علی بن ابی طالب (علیه السلام) ببرید تا پاسخ پرسش های وی را بگوید؛ چه من از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شنیدم که دربارۀ علی بن ابی طالب (علیه السلام) دعا کرد: « اللّهم اهد قلبه و ثبت لسانه ؛ خدایا قلبش را [ به نور علم ] هدایت و زبانش را [ به بیان حقایق ] گویا ساز. » پس از شنیدن این سخنان، ابوبکر و حاضران همراه یهودی به حضور علی (علیه السلام) شرف یاب شدند و ابوبکر گفت: ای ابوالحسن! این یهودی مسائلی که مربوط به زندقیان است از من می پرسید. علی (علیه السلام) پاسخ داد: اما آن چه را خدا نمی داند (یعنی در قاموس عالم منکَر و ناشناخته است)، همان گفتار و عقیدۀ شما یهودیان دربارۀ عزیز است که معتقدید او پسر خدا است، و حال آن که پسری از برای خود نمی شناسد، زیرا اگر خدای را پسری بود، علم به او می داشت و اما گفتی آن چیست که در پیش گاه خدا نیست، بدان که ظلم و ستمِ به بندگان نزد خدا نیست [ چه او به بندگانش ستم نمی کند ] و این که گفتی آن چه خدا ندارد چیست؟ به تو خبر می دهم که خداوند شریک ندارد. یهودی با شنیدن این پاسخ ها گفت: شهادت می دهم که محمد (صلی الله علیه و آله) رسول خداست و تو وصی رسول خدایی. ابوبکر و مسلمانان از پاسخ علی (علیه السلام) راحت و خشنود شدند و به امیر المؤمنین (علیه السلام) عرض کردند: ای گشایندۀ گره ها و زایل کنندۀ اندوه ها .11
محدث قمی، در سفینه البحار می نویسد: مردی حضور امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) شرف یاب شد و گفت: آمده ام از چهار مسئله پرسش کنم. امام فرمود: « بپرس گرچه چهل مسئله باشد.» گفت: « دشوار و دشوارتر، و نزدیک و نزدیک تر، و عجیب و عجیب تر، و واجب و واجب تر کدام است؟» امام (علیه السلام) پاسخ داد: « دشوار، معصیت است و دشوار تر، از دست دادن راستی و درستی است و آینده، نزدیک است و مرگ، از هر چیز نزدیک تر است و دنیا، شگفت است و غفلت و ناآگاهی ما در آن شگفت انگیز تر می باشد و واجب توبه می باشد و واجب تر از آن ترک گناه است.»13
و باز می نویسد: مردی نزد حضرت آمد و گفت: تا این جا هفتاد فرسخ راه پیمودم تا از هفت کلمه پرسش نمایم، امام فرمود: «آن چه خواستی بپرس ». پرسید: چه چیز از آسمان بزرگ تر است؟ و چه چیز از زمین پهناورتر می باشد و کدام چیز از یتیم ناتوان تر است و چه چیز از آتش گرم تر است و چه چیز از زمهریر سردتر و چه چیز بی نیازتر از دریا است و چه چیز سخت تر از سنگ می باشد؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: « بهتان زدن [ به شخص بی گناه ] از آسمان بزرگ تر، و حق از زمین پهناورتر و سخن چینی سخن چینان از یتیم ناتوان تر و حرص و طمع از آتش سوزان تر و اظهار نیاز نزد شخص بخیل از زمهریر [ سرمای شدید ] سرد تر و بدن قناعت پیشه از دریا بی نیاز تر و دل کافر از سنگ سخت تر می باشد .»13
و گاه جهت ترغیب مردم به پرسش از عالم، و غنیمت شمردن فرصت از مردم می خواست تا زمانی که به او دسترسی دارند و در میان آنان هست و می توانند از اقیانوس بی کران علمش بهره مند شوند، معضلات و مشکلات علمی و اعتقادی خویش را از او بپرسند که موارد بسیاری از این قبیل در کتاب های تاریخ و سیره و روایت مذکور است، چنان که أصبغ بن نباته گوید: علی (علیه السلام) روزی روی منبر فرمود: « سلونی قبل أن تفقدونی؛ پیش از آن که از میان شما بروم [ مسائل خود را ] از من بپرسید». اشعث برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین ! چگونه از مجوس جزیه گرفته می شود و حال آن که کتابی برآنان فرستاده نشده، و پیامبری به سوی آنان مبعوث نگردیده است؟ حضرت فرمود: « بلی یا أشعث، قد أنزل الله علیهم کتاباً و بعثت الیهم نبیاً ؛14 خداوند پیامبری به سوی آنان فرستاده و کتابی بر ایشان فرو فرستاده است.»
اهمیت پاسخ گویی به سؤالات به منظور هدایت افراد به قدری زیاد است که شهید ثانی (ره) نقل می کند: زنی به محضر حضرت فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) شرف یاب شد و عرض کرد: مادری دارم ضعیف المزاج که در مسائل نمازش با اشکال مواجه می گردد. مرا نزد شما فرستاد تا پرسش هایش را با شما در میان بگذارم. فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) به پرسش های وی پاسخ داد. وقتی که تعداد پرسش ها و پاسخ ها به ده رسید، آن زن به علت زیادی سؤال هایش شرمنده شد و گفت بیش از این مزاحم نمی شوم. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: « هر سؤالی داری بپرس ».آن گاه به او فرمود: « اگر کسی در مدّت یک روز بار گران و سنگینی را به دوش کشد و به بالای بام ساختمانی حمل نموده، هزار دینار مزد دریافت نماید. برای او ناگوار و غیر قابل تحمّل خواهد بود »؟! آن زن عرض کرد نه. فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) فرمود: « من هم [ در واقع ] مزدوری می کنم و خویشتن را اجیر خدا قرار داده ام، و پاداش پاسخ به هر سؤالی بیش از مجموع درّ و مروارید و زحمت در پاسخ گویی به پرسش های تو از آن بار بر مزدور سزاوارترم.» از پدرم [ رسول خدا ] شنیدم که می فرمود: « دانشمندان پیرو ما که در قیامت محشور می شوند با خلعت ها و لباس های کرامت، و پوششی شکوه مند آراسته می شوند به گونه ای که بر قامت هر یک از آنان هزار هزار خلعت نورانی و درخشان پوشانده می شود. آن گاه از سوی پروردگار منادی ندا می دهد: ای کسانی که از یتیمان آل محمد (صلی الله علیه و آله) سر پرستی کرده اید و آنان را، زمانی که دستشان از دامن پدران واقعی آنان، یعنی پیشوایان و رهبران دینی کوتاه گشته بود، نجاد دادید. ای علما و رهبران دینی، بدانید که این افراد همان شاگردان شما و همان یتیمانی هستند که از آنان سرپرستی کرده و آنان را آموزش داده و از سقوط و نابودی نجاتشان داده اید، بنابراین باید شما اندام آن ها را با خلعت های علوم و معارفی که در دنیا تحصیل کرده اند بیارایید. در پی این فرمان الهی، دانشمندان بر قامت شاگردان خود [به اندازۀ معلوماتی که از آنان فراگرفته اند] خلعت ها و لباس های شکوهمند می پوشانند تا جایی که در میان آنان افرادی به چشم می خورند که صد هزار حلّه و دیبای بهشتی براندامشان پوشیده می شود و شاگردان نیز بر اندام معلمان و استادان خویش جامه های گران بها و پوشش های نورانی بهشتی پوشانده و قامت آنان را می آرایند. سپس خداوند امر می کند: بر قامت این دانشمندانی که از یتیمان آل محمد (صلی الله علیه و آله) سرپرستی کرده اند، بار دیگر جامۀ نورانی بپوشانید تا خلعت های آنان را تکمیل نموده و چند برابر سازید. بر حسب این فرمان پوشاک های نورانی و مقام و منزلت آنان مضاعف می شود.» حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پس از نقل این حدیث ازپدر بزرگوارش فرمود: « هر رشتۀ تار و پود این جامه ها از تمام پدیده هایی که آفتاب بر آن می تابد هزار هزار بار، با ارزش تر و بهتر است، زیرا آن ها [ متاع دنیوی ] آمیخته به تاریکی و دست خوش کدورت و تیرگی هستند .»15
چگونه باید پرسید؟
اینک سزاوار است دربارۀ کیفیت طرح سؤال و نحوۀ پرسیدن و موضوع سؤال مقداری بحث کنیم، زیرا خوب سؤال کردن به اندازه ای اهمیت دارد که به عنوان نصف علم تلقی شده است، چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: « و حسن السؤال نصف العلم؛16 خوب پرسیدن نیمی از علم است ». و حضرت علی (علیه السلام) فرمود: « حسن المسأله نصف العلم ؛17 خوب سؤال کردن نیمی از دانش است.» و نیز فرمود: « من احسن السؤال عَلِم، من عَلِم احسن السؤال ؛18 آن کس که خوب بپرسد، دانا می شود و کسی که دانا باشد خوب سؤال می کند.»
ویژگی های پرسش نیکو
1 . با انگیزه و با هدف باشد
انگیزه و هدف در سؤال از اهمیت ویژه ای برخوردار است، چنان که می بینیم وقتی شخصی مسئله پیچیده ای را از حضرت علی (علیه السلام) پرسید، حضرت فرمود: « سل تفقّهاً و لا تسأل تعنتا فانّ الجاهل المتعلم شبیه بالعالم و انّ العالم المتعسّف شبیه بالجاهل المتعنت ؛19 همواره برای کسب آگاهی پرسش کن، نه برای بهانه جویی و ایجاد دردسر، چون نادانی که آمادۀ یاد گیری باشد، شبیه عالم است و عالم و دانشمند خلاف گو هم چون نادانی است که بهانه جو و ناراحت کننده است.» و در سخن دیگر فرمود: « لا تسأل عما لم یکن ففی الذی قد کان لک شغل ؛20 از آن چه تحقق نیافته پرسش نکن، چه درآن چه واقع شده است به اندازۀ کافی جای بحث و سؤال و جواب وجود دارد.»
2 . مشکل آفرین و نابه جا نباشد
با همه ی اهمیتی که سؤال و جواب دارد، گاهی در زبان شرع مقدس از بعضی پرسش ها نهی شده است، چون بعضی از پرسش ها پاسخی به دنبال دارد که برای پرسش کننده قابل تحمل نیست؛ مانند پرسش ازمرگ، زوال دولت و مکنت و امثال آن، زیرا اگر چه سؤال کننده در این گونه موارد می خواهد به وسیلۀ سؤال از خطراتی که او را تهدید می کند با خبر شده و برای دفع آن بکوشد، لکن چه بسا با پی گیری مطلب واطلاع از آن مشکل بزرگ تری برایش ایجاد شده و خود مایۀ نابودی وی می گردد. چه بسیارند کسانی که با نزدیک دیدن خطر، روحیۀ خود را باخته و توان مقاومت را از دست می دهند و حداقل از فرصت کوتاهی هم که در اختیار دارند، نمی توانند درست بهره برداری کنند. در صورتی که همین افراد اگر با خون سردی در آن فرصت به تلاش بپردازند، چه بسا خطر برطرف شده و راه نجاتی برای آنان پیدا شود، و گاهی پاره ای از مسائل است که تا انسان به آن علم نداشته باشد، تکلیف و وظیفه ای به عهده اش نمی آید، ولی به محض پرسش و اطلاع از آن موظف به عمل شده و تکلیفش سنگین می شود، لذا می بینیم در قرآن مجید و روایات اسلامی از مطرح نمودن پاره ای پرسش ها نهی شده است که مواردی را ذکر می کنیم : در یک جا می فرماید : « یا ایها الذین آمنوالا تسألوا عن اشیاء إن تبدلکم تسؤکم؛21 ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را ناراحت می کند .» به عنوان مثال، اگر کسی از تاریخ فوت بپرسد و آگاه شود بی گمان از نشاط و تلاش باز می ماند و هر روزی که بر وی می گذرد احساس می کند مرگش نزدیک تر شده است. در تفسیر مجمع البیان، در سبب نزول این آیۀ شریفه روایتی از علی بن ابی طالب (علیه السلام) بدین شرح نقل شده است که: « روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطبه ای خواند و فرمان خدا را دربارۀ حج بیان کرد، شخصی به نام عکاشه – و به روایتی سراقه – پرسید آیا این دستور برای هر سال است و همه ساله باید حج بگذاریم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: وای بر تو چرا این همه اصرار می کنی؟ اگر من در جواب تو بگویم، بلی ، حج همه ساله بر تمام شما واجب می شود، آن گاه توانایی انجام آن را نخواهید داشت واگر با آن مخالفت کنید گناه کار خواهید بود. بنابر این، مادامی که چیزی به شما نگفته ام روی آن اصرار نورزید، زیرا یکی از اموری که در گذشته مایۀ هلاکت [ بعضی از ] اقوام پیشین گشت لجاجت و پرحرفی آنان بود که از پیامبرشان زیاد سؤال می کردند. بنابر این، هنگامی که به شما دستوری می دهم به اندازۀ توانایی خود آن را انجام دهید و هنگامی که از چیزی نهی می کنم خود داری کنید .»22
می بینیم با این که سؤال کردن کلید فهم حقایق است، ولی از پرسش های بی جا نهی شده است. حضرت علی (علیه السلام) می فرمود: « إنّ الله افترض علیکم فرائض، فلا تضیّعوها، وحّدلکم حدوداً، فلا تعتدوها، و نهاکم عن اشیاء فلاتنتهکوها و سکت لکم عن اشیاء ولم یدعها نسیاناً، فلا تتکلّفوها؛23 خداوند فرایضی بر شما واجب کرده است آن ها را ضایع نکنید، و حد و مرزهایی برای شما تعیین کرده، از آن تجاوز نکنید و از چیزهایی شما را نهی کرده، حرمت آن ها را پاس دارید و از اموری سکوت کرده، نه به خاطر فراموشی [بلکه به خاطر مصالحی] خود را در آن ها به زحمت نیفکند.» بنابر این ، پرسش نیز آداب و شرایطی دارد. در صورت رعایت ضوابط و آداب آن، امر بسیار مطلوب و پسندیده ای است که می تواند دریچه ای از علم و دانش را به روی انسان بگشاید و گره هایی را در زندگی اش باز کند .
پی نوشت ها :
1. بقره( 2) آیۀ0 3 .
2. کهف( 18) آیات 82-65 .
3. نحل (16) آیۀ 43 و انبیاء (21) ،آیۀ 7 .
4. ر. ک : تفسیر المیزان ، ج 12 ، ص 259 .
5. تفسیر نمونه ، ج 11 ، ص 244 .
6. همان و نیز ر. ک : تفسیر المیزان ، ج 12 ، ص 284 ؛ که بحث روایی مفیدی در این زمینه دارد .
7. الحاکم الحسکانی ، شواهد التنزیل ، مؤسسه الطبع و النشر ، ج 1 ،ص 432 . « و الله انّا لنحن
اهل الذکر ، نحن اهل العلم ، و نحن معدن التأویل و التنزیل ، و لقد سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) یقول : أنا مدینه العلم و علی بابها فمن اراده العلم فلیأتها من بابه .»
8. همان .
9. اسراء (17) آیۀ 34 .
10. اصول کافی مترجَم ، ج 1 ، ص 49 ، ح 1-5 .
11. صادق احسانبخش ، آثار الصادقین ، ج 8 ، ص 128 ، ( به نقل از کتاب « علی امام المتقین » شرقاوی ، ج 1 ، ص 84 ) .
12. حاج شیخ عباس قمی ، سفینه البحار ، ج 1 ، ص 587 : « جاء رجل الی امیر المؤمنین فقال جئتک لأسأل عن اربعه مسائل فقال علیه السلام سل و ان کان اربعین فقال اخبرنی ما الصعب و ما الأصعب و ما القرب و ماالأقرب و ما العجب و ما الأعجب فقال علیه السلام : الصعب المعصیه و الأصعب فوت صوابها و القرب کل ما هو آت و الأقرب هو الموت و العجب هو الدنیا و غفلتها فیها أعجب و الواجب هو التوبه و ترک الذنوب هو الأوجب .»
13. همان ، « … قال امیر المؤمنین (علیه السلام) : البهتان علی البرئ اعظم من السماء و الحق أوسع من الأرض و نمائم الوشاه أضعف من الیتیم و الحرص احرّ من النار و حاجتک الی البخیل ابرد من الزمهریر و البدن القانع اغنی من البحر و قلب الکافر اقسی من الحجر.»
14. الحر العاملی ، وسائل الشیعه ، (دار احیاء التراث العربی ) ، ج 11 ، ص 58 .
15. ملا محسن فیض کاشانی ، المحجه البیضاء ( مؤسسه النشر الاسلامی ) ، ج 1 ، ص 30 و علامۀ مجلسی ، بحار الانوار ، ( چاپ بیروت ) ، ج2 ، ص 3 .
16. محمد محمدی ری شهری ، میزان الحکمه ، ج 4 ، ص 331 .
17. همان .
18. همان .
19. نهج البلاغه ، حکمت 320 .
20. همان ، حکمت 364 .
21. مائده (5) آیۀ 101 .
22. فضل بن حسن طبرسی ، مجمع البیان ، ج 3 ، ص 249 .
23. نهج البلاغه ، حکمت 105 .
منبع: جعفر فکری – مجله معارف اسلامی – شماره 39 .
در باره پرسش و پاسخ، جایگاه و آداب آن از دیدگاه آیات و روایات به مطالب زیر توجه کنید:
قرآن که کتاب هدایت است و راه های تعالی و کمال را به بشر نشان می دهد، اهمیت مسئلۀ پرسش و پاسخ را به صورت مستقیم و غیر مستقیم مطرح نموده است. در جایی سؤال فرشتگان را دربارۀ خلقت انسان از پیش گاه الهی و پاسخ پروردگار را ذکر کرده است .1 و در جایی دیگر پرسش های موسی(علیه السلام) را از « خضر » بیان نموده و پاسخ های اسرار آمیز « خضر » را ذکر می کند و نشان می دهد که چگونه ممکن است راز بعضی از مسائل برای شخصیت بزرگی چون « موسی » پوشیده باشد و معلمی آگاه و آشنای به اسرار پنهان مانند « خضر » بتواند پاسخ گوی آن باشد .2 در دو جای قرآن دستور می دهد که از آگاهان بپرسید: « فاسألوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون ؛3 اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید ». « فاسألوا» به صورت امر آمده است و دلالت بر این دارد که در مسائل شرعی و دینی سؤال واجب می شود. البته چنان که علامۀ طباطبائی (ره) فرمودند: این آیۀ شریفه ارشاد به یک اصل عقلایی است که عبارت است از واجب بودن رجوع افراد ناآگاه و جاهل به اهل خبره و اطلاع.4 شایسته است بدانیم مقصود از « اهل ذکر » که قرآن دستور داده از آنان بپرسید کیانند. گر چه مفسران در این زمینه چند قول بیان داشته اند، اما روایات بسیاری تصریح دارد که منظوراز اهل ذکر امامان معصوم (علیهم السلام) هستند که از باب نمونه چند روایت را ذکر می کنیم:
1- از امام هشتم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نقل شده است که فرمود : « نحن اهل الذکر و نحن المسئولون ؛ ما اهل ذکریم و باید از ما پرسیده شود .» 2- امام باقر (علیه السلام) در تفسر این آیه فرمود: « الذکر القرآن ، و آل الرسول اهل الذّکر، و هم المسئولون ؛ مراد از ذکر قرآن است و اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اهل ذکرند وباید از آنها پرسیده شود .»5
در بسیاری از کتب و تفاسیر اهل سنت نیز روایاتی بدین مضمون نقل شده است. از جمله در تفسیرهای دوازده گانه معروف اهل سنت در ذیل همین آیۀ شریفه از ابن عباس نقل کرده اند که گفت : « هو محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین (علیه السلام) هم اهل الذکر و العقل و البیان؛6 آنها [ اهل ذکر ] محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین –علیهم السلام – هستند که اهل ذکر و عقل و بیانند .» حسکانی – که از علمای بزرگ اهل سنت در قرن پنجم هجری و از اصحاب ابو حنیفه است – در کتاب شواهد التنزیل، ذیل آیۀ 16 سورۀ نحل چندین روایت ذکر می کند مبتنی بر این که مقصود از اهل ذکر اهل بیت پیامبر (علهیم السلام) هستند؛ از جمله نقل می کند که « حارث » گفت: از حضرت علی (علیه السلام) دربارۀ آیۀ شریفۀ « فاسألوا اهل الذکر » پرسیدیم فرمود: « به خدا اهل ذکر ما هستیم، اهل علم ما هستیم و ما هستیم که معدن تأویل و تنزیل [ قرآن ] می باشیم. هر آینه از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدیم می فرمود: من شهر علم هستم و علی درب آن است. پس هر کس در طلب علم باشد باید از درب آن وارد شود.»7 و نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند که فرمود « نحن اهل الذکر؛ ما اهل ذکر هستیم .»8 البته پیداست که این گونه روایات در مقام بیان نمونه های بارز و کامل اهل علم و آگاهی است و مفهوم گستردۀ آیۀ شریفه را محدود نمی کند .
بنابراین، اطلاق کلمۀ ذکر شامل هر نوع آگاهی و یاد آوری و اطلاع بوده و اهل ذکر نیز به آگاهان جامعه در همۀ زمینه ها صادق است. و خداوند به مسلمانان امر می کند آن چه را نمی دانند از اهل اطلاع بپرسند و خودسرانه در مسائلی که به آن اطلاعی ندارند اقدام نکنند، چنان که در آیۀ دیگر می فرماید: « و لا تقف ما لیس لک به علم انّ السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولاً ؛9 آن چه را که بدان علم نداری پیروی نکن، چه گوش و چشم و دل مسئول اند .» و چون بنای ما در مقاله این است که به اشاره ای گذرا بسنده کرده و از بسط کلام بپرهیزیم به همین مقدار استشهاد از قرآن اکتفا می کنیم .
سؤال و جواب در روایات اسلامی از جایگاه خاصی برخوردار است
مرحوم کلینی (ره) در کتاب « اصول کافی » بابی را به روایات « پرسش از عالم » اختصاص داده که چند روایت را ذکر می کنیم: یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) می گوید: « سألته عن مجدور اصابته جنابه فغسّلوه فمات قال: قتلوه الاّ سألوا فانّ دواء العیّ السؤال؛ از حضرت پرسیدم، مردی مبتلا به آبله بود. او را غسل دادند و بر اثر آن مُرد. فرمود: او را کشتند ! چرا مسئله را نپرسیدند؟ هر آینه داروی نفهمی و ندانی پرسیدن است.» در سخن دیگر فرمود: « إنما یهلک الناس لأنّهم لا یسألون؛ چون (عده ای) از مردم از پرسیدن خود داری می کنند به هلاکت می افتند.» و دربارۀ اهمیت سؤال و دین شناسی فرمود: « لا یسمع الناس حتّی یسألوا و یتفقهوا و یعرفوا امامهم و یسعهم أن یأخذوا بما یقول … ؛ مردم در فراخی و گشایش نیستند تا این که بپرسند و بفهمند و امام خویش را بشناسند و مطابق گفتۀ او عمل کنند.» و در سخن دیگر: امام صادق (علیه السلام) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود : « افّ لرجل لا یفرّغ نفسه فی کل جمعه لأمر دینه فیتعاهده و یسأل عن دینه؛ اف بر کسی که خود را هر روز جمعه برای دینش آماده نکند تا با آن تجدید پیمان نموده و از [مسائل] دینش سؤال کند.»10
پاسخ به سؤالات در سیرۀ پیشوایان معصوم (علیهم السلام)
با نگاهی به سیرۀ پیشوایان اسلام در می یابیم که یکی از برنامه های آن بزرگواران پاسخ گویی به پرسش های مهم جویندگان حقیقت و جست و جو گران علم بوده است که نمونه هایی از آن را ذکر می کنیم:
انس بن مالک گفت: روزی مردی یهودی وارد مسجد شد و پرسید جانشین و وصی پیغمبر خدا کجاست؟ مردم ابوبکر را به او نشان دادند. مرد یهودی گفت: می خواهم چیزهایی از تو بپرسم که جز پیامبر و یا جانشین او پاسخش را نمی داند. ابوبکر گفت: هر چه می خواهی بپرس. یهودی گفت: « أخبرنی عمّا لیس لله، و عما لیس عندالله، و عمّا لا یعلمه الله؛ مرا خبر ده از چیزی که خدا آن را ندارد و چیزی که نزد خدا نیست و چیزی که خدا نمی داند. » ابوبکر گفت: ای یهودی! این سخن از نوع مسائل زندقیان است و تصمیم گرفت به او آزار رساند و بعضی از مسلمانان نیز با ابوبکر هم فکر بودند. ناگهان ابن عباس گفت: دربارۀ این مرد انصاف به خرج نداید… اگر پاسخی دارید بگویید و گرنه او را نزد علی بن ابی طالب (علیه السلام) ببرید تا پاسخ پرسش های وی را بگوید؛ چه من از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شنیدم که دربارۀ علی بن ابی طالب (علیه السلام) دعا کرد: « اللّهم اهد قلبه و ثبت لسانه ؛ خدایا قلبش را [ به نور علم ] هدایت و زبانش را [ به بیان حقایق ] گویا ساز. » پس از شنیدن این سخنان، ابوبکر و حاضران همراه یهودی به حضور علی (علیه السلام) شرف یاب شدند و ابوبکر گفت: ای ابوالحسن! این یهودی مسائلی که مربوط به زندقیان است از من می پرسید. علی (علیه السلام) پاسخ داد: اما آن چه را خدا نمی داند (یعنی در قاموس عالم منکَر و ناشناخته است)، همان گفتار و عقیدۀ شما یهودیان دربارۀ عزیز است که معتقدید او پسر خدا است، و حال آن که پسری از برای خود نمی شناسد، زیرا اگر خدای را پسری بود، علم به او می داشت و اما گفتی آن چیست که در پیش گاه خدا نیست، بدان که ظلم و ستمِ به بندگان نزد خدا نیست [ چه او به بندگانش ستم نمی کند ] و این که گفتی آن چه خدا ندارد چیست؟ به تو خبر می دهم که خداوند شریک ندارد. یهودی با شنیدن این پاسخ ها گفت: شهادت می دهم که محمد (صلی الله علیه و آله) رسول خداست و تو وصی رسول خدایی. ابوبکر و مسلمانان از پاسخ علی (علیه السلام) راحت و خشنود شدند و به امیر المؤمنین (علیه السلام) عرض کردند: ای گشایندۀ گره ها و زایل کنندۀ اندوه ها .11
محدث قمی، در سفینه البحار می نویسد: مردی حضور امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) شرف یاب شد و گفت: آمده ام از چهار مسئله پرسش کنم. امام فرمود: « بپرس گرچه چهل مسئله باشد.» گفت: « دشوار و دشوارتر، و نزدیک و نزدیک تر، و عجیب و عجیب تر، و واجب و واجب تر کدام است؟» امام (علیه السلام) پاسخ داد: « دشوار، معصیت است و دشوار تر، از دست دادن راستی و درستی است و آینده، نزدیک است و مرگ، از هر چیز نزدیک تر است و دنیا، شگفت است و غفلت و ناآگاهی ما در آن شگفت انگیز تر می باشد و واجب توبه می باشد و واجب تر از آن ترک گناه است.»13
و باز می نویسد: مردی نزد حضرت آمد و گفت: تا این جا هفتاد فرسخ راه پیمودم تا از هفت کلمه پرسش نمایم، امام فرمود: «آن چه خواستی بپرس ». پرسید: چه چیز از آسمان بزرگ تر است؟ و چه چیز از زمین پهناورتر می باشد و کدام چیز از یتیم ناتوان تر است و چه چیز از آتش گرم تر است و چه چیز از زمهریر سردتر و چه چیز بی نیازتر از دریا است و چه چیز سخت تر از سنگ می باشد؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: « بهتان زدن [ به شخص بی گناه ] از آسمان بزرگ تر، و حق از زمین پهناورتر و سخن چینی سخن چینان از یتیم ناتوان تر و حرص و طمع از آتش سوزان تر و اظهار نیاز نزد شخص بخیل از زمهریر [ سرمای شدید ] سرد تر و بدن قناعت پیشه از دریا بی نیاز تر و دل کافر از سنگ سخت تر می باشد .»13
و گاه جهت ترغیب مردم به پرسش از عالم، و غنیمت شمردن فرصت از مردم می خواست تا زمانی که به او دسترسی دارند و در میان آنان هست و می توانند از اقیانوس بی کران علمش بهره مند شوند، معضلات و مشکلات علمی و اعتقادی خویش را از او بپرسند که موارد بسیاری از این قبیل در کتاب های تاریخ و سیره و روایت مذکور است، چنان که أصبغ بن نباته گوید: علی (علیه السلام) روزی روی منبر فرمود: « سلونی قبل أن تفقدونی؛ پیش از آن که از میان شما بروم [ مسائل خود را ] از من بپرسید». اشعث برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین ! چگونه از مجوس جزیه گرفته می شود و حال آن که کتابی برآنان فرستاده نشده، و پیامبری به سوی آنان مبعوث نگردیده است؟ حضرت فرمود: « بلی یا أشعث، قد أنزل الله علیهم کتاباً و بعثت الیهم نبیاً ؛14 خداوند پیامبری به سوی آنان فرستاده و کتابی بر ایشان فرو فرستاده است.»
اهمیت پاسخ گویی به سؤالات به منظور هدایت افراد به قدری زیاد است که شهید ثانی (ره) نقل می کند: زنی به محضر حضرت فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) شرف یاب شد و عرض کرد: مادری دارم ضعیف المزاج که در مسائل نمازش با اشکال مواجه می گردد. مرا نزد شما فرستاد تا پرسش هایش را با شما در میان بگذارم. فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) به پرسش های وی پاسخ داد. وقتی که تعداد پرسش ها و پاسخ ها به ده رسید، آن زن به علت زیادی سؤال هایش شرمنده شد و گفت بیش از این مزاحم نمی شوم. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: « هر سؤالی داری بپرس ».آن گاه به او فرمود: « اگر کسی در مدّت یک روز بار گران و سنگینی را به دوش کشد و به بالای بام ساختمانی حمل نموده، هزار دینار مزد دریافت نماید. برای او ناگوار و غیر قابل تحمّل خواهد بود »؟! آن زن عرض کرد نه. فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) فرمود: « من هم [ در واقع ] مزدوری می کنم و خویشتن را اجیر خدا قرار داده ام، و پاداش پاسخ به هر سؤالی بیش از مجموع درّ و مروارید و زحمت در پاسخ گویی به پرسش های تو از آن بار بر مزدور سزاوارترم.» از پدرم [ رسول خدا ] شنیدم که می فرمود: « دانشمندان پیرو ما که در قیامت محشور می شوند با خلعت ها و لباس های کرامت، و پوششی شکوه مند آراسته می شوند به گونه ای که بر قامت هر یک از آنان هزار هزار خلعت نورانی و درخشان پوشانده می شود. آن گاه از سوی پروردگار منادی ندا می دهد: ای کسانی که از یتیمان آل محمد (صلی الله علیه و آله) سر پرستی کرده اید و آنان را، زمانی که دستشان از دامن پدران واقعی آنان، یعنی پیشوایان و رهبران دینی کوتاه گشته بود، نجاد دادید. ای علما و رهبران دینی، بدانید که این افراد همان شاگردان شما و همان یتیمانی هستند که از آنان سرپرستی کرده و آنان را آموزش داده و از سقوط و نابودی نجاتشان داده اید، بنابراین باید شما اندام آن ها را با خلعت های علوم و معارفی که در دنیا تحصیل کرده اند بیارایید. در پی این فرمان الهی، دانشمندان بر قامت شاگردان خود [به اندازۀ معلوماتی که از آنان فراگرفته اند] خلعت ها و لباس های شکوهمند می پوشانند تا جایی که در میان آنان افرادی به چشم می خورند که صد هزار حلّه و دیبای بهشتی براندامشان پوشیده می شود و شاگردان نیز بر اندام معلمان و استادان خویش جامه های گران بها و پوشش های نورانی بهشتی پوشانده و قامت آنان را می آرایند. سپس خداوند امر می کند: بر قامت این دانشمندانی که از یتیمان آل محمد (صلی الله علیه و آله) سرپرستی کرده اند، بار دیگر جامۀ نورانی بپوشانید تا خلعت های آنان را تکمیل نموده و چند برابر سازید. بر حسب این فرمان پوشاک های نورانی و مقام و منزلت آنان مضاعف می شود.» حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پس از نقل این حدیث ازپدر بزرگوارش فرمود: « هر رشتۀ تار و پود این جامه ها از تمام پدیده هایی که آفتاب بر آن می تابد هزار هزار بار، با ارزش تر و بهتر است، زیرا آن ها [ متاع دنیوی ] آمیخته به تاریکی و دست خوش کدورت و تیرگی هستند .»15
چگونه باید پرسید؟
اینک سزاوار است دربارۀ کیفیت طرح سؤال و نحوۀ پرسیدن و موضوع سؤال مقداری بحث کنیم، زیرا خوب سؤال کردن به اندازه ای اهمیت دارد که به عنوان نصف علم تلقی شده است، چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: « و حسن السؤال نصف العلم؛16 خوب پرسیدن نیمی از علم است ». و حضرت علی (علیه السلام) فرمود: « حسن المسأله نصف العلم ؛17 خوب سؤال کردن نیمی از دانش است.» و نیز فرمود: « من احسن السؤال عَلِم، من عَلِم احسن السؤال ؛18 آن کس که خوب بپرسد، دانا می شود و کسی که دانا باشد خوب سؤال می کند.»
ویژگی های پرسش نیکو
1 . با انگیزه و با هدف باشد
انگیزه و هدف در سؤال از اهمیت ویژه ای برخوردار است، چنان که می بینیم وقتی شخصی مسئله پیچیده ای را از حضرت علی (علیه السلام) پرسید، حضرت فرمود: « سل تفقّهاً و لا تسأل تعنتا فانّ الجاهل المتعلم شبیه بالعالم و انّ العالم المتعسّف شبیه بالجاهل المتعنت ؛19 همواره برای کسب آگاهی پرسش کن، نه برای بهانه جویی و ایجاد دردسر، چون نادانی که آمادۀ یاد گیری باشد، شبیه عالم است و عالم و دانشمند خلاف گو هم چون نادانی است که بهانه جو و ناراحت کننده است.» و در سخن دیگر فرمود: « لا تسأل عما لم یکن ففی الذی قد کان لک شغل ؛20 از آن چه تحقق نیافته پرسش نکن، چه درآن چه واقع شده است به اندازۀ کافی جای بحث و سؤال و جواب وجود دارد.»
2 . مشکل آفرین و نابه جا نباشد
با همه ی اهمیتی که سؤال و جواب دارد، گاهی در زبان شرع مقدس از بعضی پرسش ها نهی شده است، چون بعضی از پرسش ها پاسخی به دنبال دارد که برای پرسش کننده قابل تحمل نیست؛ مانند پرسش ازمرگ، زوال دولت و مکنت و امثال آن، زیرا اگر چه سؤال کننده در این گونه موارد می خواهد به وسیلۀ سؤال از خطراتی که او را تهدید می کند با خبر شده و برای دفع آن بکوشد، لکن چه بسا با پی گیری مطلب واطلاع از آن مشکل بزرگ تری برایش ایجاد شده و خود مایۀ نابودی وی می گردد. چه بسیارند کسانی که با نزدیک دیدن خطر، روحیۀ خود را باخته و توان مقاومت را از دست می دهند و حداقل از فرصت کوتاهی هم که در اختیار دارند، نمی توانند درست بهره برداری کنند. در صورتی که همین افراد اگر با خون سردی در آن فرصت به تلاش بپردازند، چه بسا خطر برطرف شده و راه نجاتی برای آنان پیدا شود، و گاهی پاره ای از مسائل است که تا انسان به آن علم نداشته باشد، تکلیف و وظیفه ای به عهده اش نمی آید، ولی به محض پرسش و اطلاع از آن موظف به عمل شده و تکلیفش سنگین می شود، لذا می بینیم در قرآن مجید و روایات اسلامی از مطرح نمودن پاره ای پرسش ها نهی شده است که مواردی را ذکر می کنیم : در یک جا می فرماید : « یا ایها الذین آمنوالا تسألوا عن اشیاء إن تبدلکم تسؤکم؛21 ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را ناراحت می کند .» به عنوان مثال، اگر کسی از تاریخ فوت بپرسد و آگاه شود بی گمان از نشاط و تلاش باز می ماند و هر روزی که بر وی می گذرد احساس می کند مرگش نزدیک تر شده است. در تفسیر مجمع البیان، در سبب نزول این آیۀ شریفه روایتی از علی بن ابی طالب (علیه السلام) بدین شرح نقل شده است که: « روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطبه ای خواند و فرمان خدا را دربارۀ حج بیان کرد، شخصی به نام عکاشه – و به روایتی سراقه – پرسید آیا این دستور برای هر سال است و همه ساله باید حج بگذاریم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: وای بر تو چرا این همه اصرار می کنی؟ اگر من در جواب تو بگویم، بلی ، حج همه ساله بر تمام شما واجب می شود، آن گاه توانایی انجام آن را نخواهید داشت واگر با آن مخالفت کنید گناه کار خواهید بود. بنابر این، مادامی که چیزی به شما نگفته ام روی آن اصرار نورزید، زیرا یکی از اموری که در گذشته مایۀ هلاکت [ بعضی از ] اقوام پیشین گشت لجاجت و پرحرفی آنان بود که از پیامبرشان زیاد سؤال می کردند. بنابر این، هنگامی که به شما دستوری می دهم به اندازۀ توانایی خود آن را انجام دهید و هنگامی که از چیزی نهی می کنم خود داری کنید .»22
می بینیم با این که سؤال کردن کلید فهم حقایق است، ولی از پرسش های بی جا نهی شده است. حضرت علی (علیه السلام) می فرمود: « إنّ الله افترض علیکم فرائض، فلا تضیّعوها، وحّدلکم حدوداً، فلا تعتدوها، و نهاکم عن اشیاء فلاتنتهکوها و سکت لکم عن اشیاء ولم یدعها نسیاناً، فلا تتکلّفوها؛23 خداوند فرایضی بر شما واجب کرده است آن ها را ضایع نکنید، و حد و مرزهایی برای شما تعیین کرده، از آن تجاوز نکنید و از چیزهایی شما را نهی کرده، حرمت آن ها را پاس دارید و از اموری سکوت کرده، نه به خاطر فراموشی [بلکه به خاطر مصالحی] خود را در آن ها به زحمت نیفکند.» بنابر این ، پرسش نیز آداب و شرایطی دارد. در صورت رعایت ضوابط و آداب آن، امر بسیار مطلوب و پسندیده ای است که می تواند دریچه ای از علم و دانش را به روی انسان بگشاید و گره هایی را در زندگی اش باز کند .
پی نوشت ها :
1. بقره( 2) آیۀ0 3 .
2. کهف( 18) آیات 82-65 .
3. نحل (16) آیۀ 43 و انبیاء (21) ،آیۀ 7 .
4. ر. ک : تفسیر المیزان ، ج 12 ، ص 259 .
5. تفسیر نمونه ، ج 11 ، ص 244 .
6. همان و نیز ر. ک : تفسیر المیزان ، ج 12 ، ص 284 ؛ که بحث روایی مفیدی در این زمینه دارد .
7. الحاکم الحسکانی ، شواهد التنزیل ، مؤسسه الطبع و النشر ، ج 1 ،ص 432 . « و الله انّا لنحن
اهل الذکر ، نحن اهل العلم ، و نحن معدن التأویل و التنزیل ، و لقد سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) یقول : أنا مدینه العلم و علی بابها فمن اراده العلم فلیأتها من بابه .»
8. همان .
9. اسراء (17) آیۀ 34 .
10. اصول کافی مترجَم ، ج 1 ، ص 49 ، ح 1-5 .
11. صادق احسانبخش ، آثار الصادقین ، ج 8 ، ص 128 ، ( به نقل از کتاب « علی امام المتقین » شرقاوی ، ج 1 ، ص 84 ) .
12. حاج شیخ عباس قمی ، سفینه البحار ، ج 1 ، ص 587 : « جاء رجل الی امیر المؤمنین فقال جئتک لأسأل عن اربعه مسائل فقال علیه السلام سل و ان کان اربعین فقال اخبرنی ما الصعب و ما الأصعب و ما القرب و ماالأقرب و ما العجب و ما الأعجب فقال علیه السلام : الصعب المعصیه و الأصعب فوت صوابها و القرب کل ما هو آت و الأقرب هو الموت و العجب هو الدنیا و غفلتها فیها أعجب و الواجب هو التوبه و ترک الذنوب هو الأوجب .»
13. همان ، « … قال امیر المؤمنین (علیه السلام) : البهتان علی البرئ اعظم من السماء و الحق أوسع من الأرض و نمائم الوشاه أضعف من الیتیم و الحرص احرّ من النار و حاجتک الی البخیل ابرد من الزمهریر و البدن القانع اغنی من البحر و قلب الکافر اقسی من الحجر.»
14. الحر العاملی ، وسائل الشیعه ، (دار احیاء التراث العربی ) ، ج 11 ، ص 58 .
15. ملا محسن فیض کاشانی ، المحجه البیضاء ( مؤسسه النشر الاسلامی ) ، ج 1 ، ص 30 و علامۀ مجلسی ، بحار الانوار ، ( چاپ بیروت ) ، ج2 ، ص 3 .
16. محمد محمدی ری شهری ، میزان الحکمه ، ج 4 ، ص 331 .
17. همان .
18. همان .
19. نهج البلاغه ، حکمت 320 .
20. همان ، حکمت 364 .
21. مائده (5) آیۀ 101 .
22. فضل بن حسن طبرسی ، مجمع البیان ، ج 3 ، ص 249 .
23. نهج البلاغه ، حکمت 105 .
منبع: جعفر فکری – مجله معارف اسلامی – شماره 39 .