۱۳۹۲/۱۱/۰۸
–
۷۷۸ بازدید
پست مدرنیسم چیست؟
تحلیل مفهومى پست مدرنیسم:
واژه «پست مدرن» در دهه هاى اخیر، به طور فزاینده به مفهوم عام کلمه، به پایان دوران شکوفایى «مدرنیسم» و افول آن پس از اوج ظهورش، در قرن بیستم اشاره دارد. این واژه همچنین نظربه جنبش روشنفکرانه بارز دوران معاصر دارد. البته این جنبش، چندان خوشایند و شادى آفرین به حساب نمى آید. با وجود این تا کنون میان مفسران، جدال گسترده اى بر سر تبیین و تعریف دقیق «پست مدرنیسم» در جریان بوده است. فُستر، یکى از تحلیل گران پست مدرنیسم، در بررسى مفهومى این واژه، به بیان دو گونه طرز تلقى از «پست مدرنیسم» اشاره کرده است: صورت اول مربوط به تعریف و بیانى است که «پست مدرنیسم» را مقابل «مدرنیسم» و نافى و طردکننده آن مى داند. و صورت دوم مربوط بهتعریف و بیانى است که آن را مبتنى بر «مدرنیسم» و نشأت گرفته از آن مى شناسد. در تعریف اول، پست مدرنیسم، ویرانگر مدرنیسم و مقاومتى در برابر آن دانسته شده است؛ در حالى که صورت دوم، پست مدرنیسم، پرورش یافته و تکامل یافته دامان مدرنیسم قرار داده شده است.لیوتار نماینده بیان نخست و جیمسن نماینده طرز تفکر دوم مى باشند. به طور کلى اندیشه «پست مدرن» را مى توان در اصول ذیل خلاصه کرد: 1. مسأله نسبى گرایى و عدم قطعیت در زمینه شناخت (پست مدرن با نفى فاعل شناسان معتقدات که دوران فراروایت ها و تئورى هاى بزرگ و جهان شمول گذشته است)؛ 2. شکست ایده پیشرفت و فرجام نهایى غایت گرایى هاى تاریخى (پست مدرن معتقد است که الزاما آینده، بهتر از حال و حال بهتر از گذشته نیست)؛ 3. انحلال سوژه اجتماعى و خصوصى شدن بعد سیاسى (انسان به عنوان سوره اصلى، دیگر فاعل شناسایى اصل نیست، بلکه خود در منظر سوژه قرار دارد)؛ 4. نقد مفهوم عالم گرایى فرهنگ مدرن و اهمیت یافتن ایده هویت فرهنگى (به عقیده پست مدرنیسم، فرهنگ ها داراى هویت هاى مستقل و متفاوت اند و نمى توان هویت آنها را در نظم نوین جهانى از بین برد)؛ 5. بحران محیط زیست و پیشرفت دستگاه هاى ارتباط جمعى. 6. حمایت از جنبش هاى فمنیستى و… در هر صورت اصطلاح «پست مدرن»، در حوزه هاى فکرى و فرهنگى گوناگون ـ از معمارى، ادبیات، سینما و نقد هنر گرفته تا جامعه شناسى، مردم شناسى، سیاست و فلسفه ـ به کار گرفته شده است. لیوتار، در اثر معروفش (وضعیت پست مدرن) حتى از علم «پست مدرن» سخن مى گوید. فهرست طولانى متفکران، فیلسوفان و نویسندگانى که پست مدرن نامیده مى شوند، در برگیرنده نام هایى مانند: ژاک دریدا، میشل فوکو، ژان فرانسوالیوتار، ژان بودریا، ژرژباتاى، فلیکسگتارى، ژیل دولوز، پال دمان، جاناتان کالر، ریچارد رورتى و بسیارى دیگر است. در این زمینه جزوه «مدرنیته و پست مدرنیسم» به همراه پاسخ ارسال مى گردد. براى مطالعه بیشتر ر.ک: 1ـ پست مدرنیته و پست مدرنیسم، ترجمه حسینعلى نوذرى، انتشارات نقش جهان. 2ـ گذر از مدرنیته، شاهرخ حقیقى، نشر آگه. 3ـ فرهنگ علوم سیاسى، مرکز اطلاعات و مدارک علمى ایران. 4ـ غرب شناسى، سیداحمد راهنمایى، نشر مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره). 5ـ مجله اندیشه حوزه، شماره 24، مدرنیسم، پست مدرنیسم و جامعه مدنى. جهت آگاهی بیشتر مقاله ای از آقای دکتر رضا دلاوری تحت عنوان «مفهوم شناسی پست مدرنیسم» به نقل از سایت باشگاه اندیشه می آید: قبل از بررسى پست مدرنیسم لازم است مختصرى درباره مدرنیسم به مثابه یک واقعیت تاریخى – فرهنگى و نیز خصوصیات آن اشاره کنیم، سپس وارد مبحث پست مدرنیسم و مناظره بین مدرنیسم و فرا مدرنیسم بشویم. کلمه مدرن از ریشه لاتین modernus گرفته شده است و مدرنیته بعد از عصر روشنگرى Enlightenment در اروپا گسترش یافت. در همین دوران بود که انسان غربى به عقل خود بیشتر اعتماد پیدا کرد; البته باید توجه داشت که این اعتماد بیشتر متوجه نوعى عقلانیت صورتگرا Formalist rationality بود. شاید بتوان ویژگیهاى اصلى ایدئولوژیهاى مدرن را که همان ویژگیهاى روشنگرى است، به طور اجمال به شرح زیر برشمرد: 1- اعتماد به توانایى عقل انسان و علم براى معالجه بیماریهاى اجتماعى; 2- تاکید بد مفاهیمى از قبیل پیشرفت , Progress طبیعت nature و تجربه هاى مستقیم Direct experience 3- مخالفت آشکار با مذهب; 4- تجلیل طبیعت و پرستش خداى طبیعى; 5- در قلمرو سیاست، دفاع از حقوق طبیعى انسانها; بوسیله حکومت قانون و سیستم جلوگیرى از سوء استفاده از قدرت 6- اومانیسم و تبیین جامعه و طبیعت به شکل انسانى یا انسان انسان انگارى طبیعت Antropomorphism 7- تکیه عمده بر روش شناسى تجربى و حسى در مقابل روش شناسى قیاسى و فلسفى 8- پوزیتیویسم به عنوان متدلوژى مدرنیسم علاوه بر شاخصها و ویژگیهاى فوق الذکر مدرنیسم به عنوان یک رویکرد تاریخى داراى ویژگیهاى مختلفى در زمینه فلسفه، فرهنگ، اقتصاد، سیاست، جامعه شناسى و… مى باشد; براى مثال یکى از ویژگیهاى مدرنیسم در زمینه اقتصاد فوردگرایى ordism N در جامعه شناسى، گذار از سنت به تجدد و ایجاد جامعه صنعتى، در فرهنگ، نوعى نخبه گرایى elitism در فلسفه، نوعى ماتریالیسم materialism یا مادى گرایى و طبیعت گرایى naturalism و دنیا گرایى Secularism و در علم نوعى رویکرد مکانیکى mechanistic نسبت به علم مى باشد. حال به بررسى اجمالى مهمترین ویژگیها و پایه هاى اساسى مدرنیسم یعنى اومانیسم، سکولاریسم، پوزیتویسم و راسیونالیسم مى پردازیم که بیشترین نقش را در تکوین و تکامل ایدئولوژى مدرنیسم داشته اند. 1- اومانیسم و ارتباط آن با مدرنیسم Humanism مدرنیسم به لحاظ تاریخى محصول رنسانس است و اومانیسم یا انسان محورى نیز با رنسانس آغاز مى شود و اومانیسم اندیشه انسان محورى را مستقل از خدا و وحى الهى مطرح مى کند و مى توان اومانیسم را به عنوان جوهر، روح و تاطن رویکرد مدرنیستى تلقى نمود. رنه گنون در خصوص جوهر خود بنیادانه اومانیسم مى نویسد: «اومانیسم نخستین صورت امرى بود که به شکل نفى روح دینى در عصر جدید در آمده بود، و چون مى خواستند همه چیز را به میزان بشرى محدود سازنده بشرى که خود غایت و نهایت خود قلمداد شده بود، سرانجام مرحله به مرحله به پست ترین درجات وجود بشرى سقوط کرد» 2- سکولاریسم به عنوان ویژگى و پیامد اصلى مدرنیسم در قلمرو مدرنیسم، دین، مرکزیت خود را نسبت به زندگى اجتماعى و سیاسى از دست مى دهد و بصورت مجموعه اى از دستورات و تعالیمى اخلاقى و شخصى در مى آید. نگرش مدرنیستى به دین نگرشى صرفا پراگماتیستى و بهره جویانه است و باید یکى از ویژگیهاى مدرنیسم و تفکر لیبرالیستى را، اعتقاد به سکولاریزه کردن حیات اجتماعى و سیاسى دانست; یعنى این اعتقاد که دین یا نباید وجود داشته باشد یا اگر وجود دارد باید به امرى شخصى و فردى تبدیل شود و در محدوده عبادات و احکام فردى باقى بماند، و دین نباید مرکز ثقل حیات سیاسى و اجتماعى باشد بلکه باید در جهت مشهورات و باورهاى اومانیستى قرار داشته باشد. شاید بتوان به طور خلاصه شاخصهاى سکولاریسم را اینطور بیان کرد: 1- دنیایى دیدن و این جهانى کردن حیات بشرى; 2- افول و کاهش نقش متافیزیک و مابعدالطبیعه; 3- نگرش مادى نسبت به اخلاق; 4- هدایت عقل; از مکاتبى که در پیدایش و تکوین سکولاریسم مؤثر بوده اند، مى توان به اومانیسم Humanism و ناسیونالیسم که اوج آن در پوزتیویسم Positivism تبلور یافته، اشاره کرد. همچنین یکى از ستونهایى که سکولاریسم بر آن استوار است لیبرالیسم liberalism است. ریشه هاى فلسفى سکولاریسم مربوط به مکتب تداعى گرایى جیمز میل James Mill و مکتب اصالت فایده utilitarianism جرمى بنتام Jermy Bentham مى شود. 3- پوزیتویسم به عنوان متدلوژى مدرنیسم باید توجه داشت که یک تداخل مهم و اساسى بین پوزیتویسم و مدرنیسم وجود دارد; مدرنیسم به عنئان ایدئولوژى پوزیتویسم تلقى مى شود و پوزیتویسم را مى توان به عنوان متدلوژى مدرنیسم تلقى نمود و نیز مى توان بدنه اصلى علوم معاصر على الخصوص نظریات جدید علوم اجتماعى و سیاسى را پوزیتویسم دانست و پوزیتویسم در واقع شورشى بود بر علیه فلسفه و متافیزیک و بر علیه گرایشهاى دینى و احکام اخلاقى و مذهبى. از دیدگاه پوزیتویسم مذهب جزء تاریخ ذهن انسان است و خارجیتى ندارد، خداوند مفهومى است که جزء تاریخ ذهن انسان قرار مى گیرد. از مهمترین ابزاز پوزیتویسم در حمله به دین، تشکیک در معنادارى گزاره هاى دینى است که توضیح آن در این مختصر نمى گنجد. پس مى توان نظریات جدیدى را که در قرن 20 مطرح شده اند، از نظر معرفت شناسى و متدلوژى تحت عنوان پوزیتویسم و از لحاظ محتوى تحت عنوان مدرنیسم بررسى نمود. 4- راسیونالیسم و اعتقاد به عقل انسان به عنوان اساس معرفت راسیونالیسم در واقع سنتى است فلسفى که مبادى آن به سده هاى هفده و هجده برمى گردد. از دیدگاه فلسفى طرفداران اصالت عقل، مکاشفه و شهود را به عنوان سرچشمه و اساس معرفت واقعى قبول نداشتند و معتقد بودند فقط یا استقرایى inductive مى تواند اطلاعات دقیق و قابل اطمینانى را درباره جهان بدست دهد. در جامعه شناسى اعتقاد به راسیونالیسم با پوزیتویسم قرن 19 همراه بوده است; اینان معتقد بودند که هدف از ارجاع به عقل انسان تنها شناخت امور نیست، بلکه بهبود زندگى اجتماعى نیز مد نظر است; به عبارت دیگر عقل یک امر از پیش داده شده تلقى نمى شود بلکه استعدادى است که مى باید فراگرفته شود و از طریق آن زندگى اجتماعى و سیاسى دچار تحول گردد. البته باید میان عقلانیت Rationality و Rationalism مکتب اصالت عقل و Rationalization یا روند و جریان عقلانى نمودن، تمایز قائل شد. مفهوم حصول عقلانیت، اساس تحلیل ماکس وبر از سرمایه دارى مدرن بوده است و از نظر او حصول عقلانیت در سیاست متضمن افول هنجارهاى سنتى مشروعیت و گسترش دیوانسالارى و بوروکراسى مى باشد. 5 – نقش نومینالیسم nominalism یا اصالت تسمیه در فراهم آوردن زمینه ظهور تفکر مدرن نومینالیسم یعنى اعتقاد به اینکه آنچه در عالم وجود دارد، نامهاست و تصورات مجرد و مجردات داراى وجود واقعى نبوده و واقعیت ندارند و آنچه به جهان تعلق دارد تنها کلمه است و تنها فرد و منفردات وجود واقعى دارند، و نامها بدآنها تعلق مى گیرد. مکتب نومینالیسم بیشتر با فلسفه ماتریالیسم و آمپریسم وفق دارد، یکى از مشهورترین نومینالیستهاى قرون وسطى گیوم دو کام است. بلومن برگ در کتاب «مشروعیت عصر جدید» در مورد نقش نومینالیسم در فراهم آوردن زمینه مدرنیسم و تفکر مدرن معتقد است که نومینالیسم بطور غیر مستقیم در شکل گیرى تفکر مدرن نقش داشته است، از دیدگاه او نومینالیسم، مطلق کردن و نهایتا بى معنا و بى ربط ساختن مفاهیم الهیات مسیحى، زمینه را براى ظهور تفکر مدرن فراهم آورد. 6 – مدرنیسم و رویکرد مکانیکى نسبت به علم: تمثیل مکانیکى حاصل قرن پانزدهم به بعد است که مهمترن خصوصیات الگوى مکانیکى عبارت است از: الف الگوى مکانیکى قایل به «قابلیت تجزیه پذیرى » امرى است که مورد تمثیل واقع مى گردد. فرانسیس بیکن و همه آمپریست ها شرط اول علم را «تجربه پذیرى » مى دانند; در این دیدگاه جامعه مجموعه اى است از اجزایى که داراى استقلال اند که از ترکیب این اجزاى جامعه پدید مى آید. ب اجزاء باید در حالت روابط متقابل intercation باشند; ج الگو مکانیکى بر عکس الگوى ارگانیستى رشدناپذیر است; مفهوم الگوى مکانیسمى ناظر به این است که پدیده هاى اجتماعى مثل جامعه و دولت، پدیده هایى مصنوعى مى باشند. اندیشه قرارداد اجتماعى که بخش عمده اى از تاریخ نظریات سیاسى را در مى گیرد مبتنى بر چنین برداشتى است. در اینجا بایستى به بیان تفاوتى که بین مدرنیسم و مدرنیزاسیون به معناى تجدد وجود دارد، بپردازیم. نظریه تجدد یکى از الگوهاى مسلط جامعه شناسى و علوم سیاسى آمریکا در دهه 50 و 60 است که براى توضیح فراگردهاى شاملى است که جوامع سنتى از طریق آنها به نوسازى و نوگرایى نائل مى شوند که قائل شدن به نوگرایى متضمن توسعه نهادهاى مختلفى از جمله احزاب، پارلمان، تصمیم گیرى بر اساس مشارکت مردم، افزایش تعداد باسوادان، توسعه شهرنشینى و شاخصهاى مختلف دیگر بود که البته انتقاداتى به نظریه مدرنیزاسیون وارد شد; از جمله اینکه تجدد مبتنى بر توسعه اى است که در غرب روى داده و این الگو بر محور تجارب ملل خاصى بنا شده است. در واقع باید بیان کرد که تمام نظریات جدید در جامعه شناسى و علوم سیاسى و قدر مشترک و رشته اتصال همه نظریات جدید به ایدئولوژى مدرنیسم و مدرن سازى modernization بر مى گردد که مى توان به افرادى مثل تالکوت پارسونز، گابریل آلموند، دیویدایستون و کارل دویچ اشاره کرد که از چهرهاى سرشناس نظریات جدید علوم سیاسى در دهه 50 و 60 هستند و نظریات مدرنیستى را مورد نقد و بررسى قرار دارند. در دهه 60 و 70 گروهى به تدریج در علوم سیاسى پیدا شدند که به عنوان نسل دوم نظریه پردازان مدرنیسم یا تجدید نظر طلبان شناخته مى شدند، و در واقع این گروه یک نسل انتقالى است از نظریه مدرنیستى، به نظریه پست مدرنیستى به این معنا که نسل تجدید نظر طلبان اصل ضرورت گذار از جامعه سنتى به جامعه مدرن را مى پذیرند ولى درباره شیوه گذار و مراحل گذار و مفهوم تجدد و مدرنیسم شبهات و مباحث مختلفى را طرح مى کنند و انتقاداتى را بر نسل اول نظریه پردازان مدرنیستى وارد مى نمایند. از کسانى که انتقاداتى را علیه نظریات مدرنیستى و فونکسیونالیستى وارد کردند، نویسنده آمریکایى گاسفلید و آندره گوندر فرانک مى باشند; آندره که از نظریه پردازان سرشناس نظریات وابستگى است، مستقیما نظریه جامعه سنتى در مقابل جامعه مدرن را مورد انتقاد قرار داده است. از دیدگاه معرفت شناسى و روش شناسى نیز مدرنیسم مورد انتقاد واقع شده است، از جمله مى توان به انتقاداتى که به پوزیتویسم به عنوان متدلوژى مدرنیسم وارد شده اشاره کرد. هرگاه براى ریشه یابى انتقاداتى که به مدرنیسم انجامید به قرن 19 بازگردیم خواهیم دید که دو انتقاد عمده علیه پوزیتیویسم مطرح شده است یک دسته انتقاداتى که از جانب مارکس و مارکسیست ها مطرح شد و به شکاف میان خود مارکسیستها منتهى شد. از جمله منتقدان مى توان به رایت E. Clin Wright اشاره کرد که در زمینه مباحث دیالکتیکى در نقد روش تحصلى یا پوزیتیویسم مطرح است و از مارکسیستهاى غیرپوزیتویست مى توان به نظریات مکتب فرانکفورت در قرن بیستم اشاره کرد. مکتب فرانکفورت Frankfurt school به گروهى از اندیشمندان یهودى علوم اجتماعى کار مى کردند و از آلمان مهاجرت کرده بودند اطلاق مى شد. از معروف ترین چهره هاى برجسته این مکتب مى توان آدورنو، دبلیوبنیامین، اریک فروم، فرانتس نویمان، هورکهایمر، مارکوزه را ذکر کرد، بعضى از آنها مانند مارکوزه از مهمترین مخالفان پوزیتویسم نه تنها در محدوده مسائل مارکسیستى بلکه در کل علوم اجتماعى در قرن بیستم اند; عمده ترین مسائل مورد علاقه آنها عبارت بود از: 1 – بسط و گسترش یک تحلیل انتقادى از اقتصادگرایى در مارکسیسم ارتدوکس و رسمى; 2 – بنا نهادن یک معرفت شناسى شایسته و نقد سرمایه دارى پیشرفته; 3 – گنجانیدن تحلیل روانشناختى فرویدى در نظریات اجتماعى مارکس; 4 – حمله بر عقلانیت ابزار گرایانه instrumental rationality به عنوان اصل اساسى جامعه سرمایه دارى. مفهوم پست مدرنیسم امروزه بعد از فروپاشى اردوگاه کمونیسم حرکت جدیدى علیه آزادى و عقل در جریان است که این دیدگاه، نه تنها در هنر معمارى و ادبیات بلکه به علومى نظیر حقوق، اخلاق، سیاست، جامعه شناسى و اقتصاد نیز سرایت کرده است. از لحاظ لغوى Post بیشتر تداوم جریانى را ثابت مى کند، و پست مدرنیسم به معناى پایان مدرنیسم نیست، بلکه نقد مدرنیسم و تداوم جریان مدرنیسم مى باشد. این اصطلاح در زبان فارسى به فرانوگرایى، یا نوگرایى، پسامدرنیسم و فرامدرنیسم و… ترجمه شده است. از اصطلاح پسامدرنیسم در تاریخ ادبیات اسپانیا، پیش از جنگ جهانى اول و در تاریخ ادبى آمریکاى لاتین در سالهاى میان دو جنگ جهانى استفاده شده است. در واقع پسامدرن بیانگر همان پرسشهاى اصلى مدرنیسم است، با این تفاوت که این بار پرسشها به گونه اى آگاهانه مطرح مى شود. دیگر اینکه مفهوم پست مدرنیسم را نباید با جامعه فرامدرن و فراصنتعى Post – industrial society خلط کرد. Post – industrial society جامعه فرا صنعتى نخستین بار بوسیله دانیل بل در کتاب او بنام industrial society The comial of Post در سال 1974 براى توصیف تغییرات اقتصادى و اجتماعى اواخر قرن بیستم بسط و گسترش یافت. قبل از بررسى ویژگیهاى جامعه فراصنعتى ابتدا ویژگیهاى یک جامعه صنعتى را بیان مى نماییم. ویژگیها و خصلتهاى یک جامعه صنعتى عبارت است از: 1 – بوجود آمدن دولتهاى ملى منسجمى که از تجانس قومى و فرهنگى برخوردارند و در حول فرهنگ و زبان مشترک سازمان یافته اند; 2 – تجارتى شدن تولید; 3 – سیطره تولید ماشینى و سازمان یافتن تولید در کارخانه; 4 – شهرى شدن جامعه; 5 – رشد همگانى سواد و تحصیلات; 6 – بکاربستن علم در کلیه عرصه هاى زندگى و عقلانى شدن تدریجى حیات اجتماعى; 7 – برخوردار شدن مردم از حق راى و شرکت در انتخابات و نهادى شدن امور و فعالیتهاى سیاسى در حول احزاب سیاسى و جامعه فراصنتعى در اقتصاد بصورت افول تولید کالا و ساخت مصنوعات و جایگزین شدن آن بوسیله خدمات انعکاس یافته است. از ویژگیهاى جوامع فوق صنعتى، اقتصاد مبتنى بر دانش و کارگران تحصیل کرده مى باشد که عنصر اصلى نیروى انسانى است. همچنین مباحثى را که آلوین تافلر در مورد تحولات تکنولوژیک مطرح کرده است، نباید به عنوان بحثى در پست مدرنیسم تلقى نماییم و معناى پست مدرنیسم را بایستى بیشتر در جریانات فکرى اواخر قرن بیستم جستجو کرد. نه در تحولاتى که از لحاظ تکنولوژیک پیدا شده است که البته مفهوم عامیانه از پست مدرنیسم بعضا منجر به پیدایش چنین تلقیاتى شده است. تافلر معتقد است که جهان سه موج مدرنیزاسیون را طى کرده است و الان در آستانه موج سوم هستیم. کتاب «جابجایى در قدرت » او در مورد ساخت قدرت و دولت در موج سوم است; او معتقد است تضادهاى جهان معاصر ناشى از تضادهاى سه گانه موج نوسازى است و تلاش کشورها براى توسعه چیزى نیست، جز گذار از یک موج به موج دیگر. پس بحث تافلر بحث مدرنیستى است نه پست مدرنیستى. ویژگیها و خصوصیات پست مدرنیسم در رابطه با اینکه پست مدرنیسم چه مشخصات و ویژگیهایى دارد توافقى وجود ندارد. براى نمونه لیوتار معتقد است پست مدرن، عصر تشکیک یا مردن تعاریف منطقى است و این تشکیک بطور حتم از پیشرفت علوم حاصل شده است. براى مثال لیوتار مطرح مى کند که توجه به موسیقى راک، تماشاى برنامه هاى غربى، خوردن غذاى مک دونالد، جورابهاى ژاپنى، لباسهاى هنگ کنگى، بازیهاى تلویزیونى را مى توان در فرهنگ معاصر بیان نمود. به طور خلاصه مى توان نظریات و اندیشه سیاسى لیوتار را این گونه خلاصه نمود. 1 – به پایان رسیدن عصر ساختن تئورى یا تئوریهاى کلان در باب سیاست و جامعه. 2 – عدم دسترسى به یک تئورى مطلق گراى اخلاقى و ارزشى; 3 – شکاکیت اخلاقى moral skepticism نهایتا به یک جهان اعتبارى و اعتبارگرایى ختم خواهد شد; 4 – اهمیت فوق العاده به معنا و جهان معنان دادن و خصوصى و شخصى کردن معنا; و یا جمسون معتقد است عوامل پیدایش پست مدرن عبارتند از: 1 – از بین رفتن عمق و ضعفهاى نگرشى نسبت به تاریخ 2 – خمود عاطفى که در عصر پست مدرن اتفاق افتاد. ترى ایگلتون نیز دوران پست مدرن را عصر فک استقلال ذاتى از هنرها و فنون پایه و نیز عصر از بین رفتن مرزها بین فرهنگ و جامعه سیاسى مى داند. باید توجه داشت زمینه هایى که واژه پست مدرنیسم بکار رفته بسیار چشمگیر و در خور توجه است که مى توان به موارد زیر اشاره کرد: 1 – موزیک استاک هازن، هالى وى، لورى آندرسن و تردیسى 2 – هنر ماخ، راوشن برگ و باسیلنز 3 – رمان بارث، بالارد و داکترو 4 – فیلم [فیلمهاى The wdding , wenther by و [ Body Heat 5 – عکاسى شرمان، لوین، پرنیس 6 – معمارى خبگز، بولین 7 – ادبیات اسپانوس، حسن، فیلور 8 – فلسفه لیوتار، دریدا، بادریلارد و ریچارد رورتى 9 – انسان شناسى کلیفورد، مارکوز و تایلر 10 – جامعه شناسى دنزین 11 – جغرافى soja شاید بتوان بطور فهرست وار ویژگیها و خصوصیات ذیل را براى پست مدرنیسم بیان نمود: 1 – در روانشناسى منکر فاعل عاقل و منطقى; 2 – نفى دولت به عنوان سمبل هویت ملى 3 – نفى ساختارهاى حزب و اعمال سیاسى آنها; به عنوان کانالهاى یگانگى و تصورات جمعى 4 – ترفیع و ترویج نسبى بودن اخلاقیات 5 – مخالفت با قدرت یا بى اساسى دولت متمرکز 6 – مخالفت با رشد اقتصادى به بهاى ویرانى محیط زیست 7 – مخالفت با حل شدن خرده فرهنگها در فرهنگى مسلط 8 – مخالفت با نژاد پرستى 9 – مخالفت با نظارت بوروکراتیک بر تولید 10 – زیر سؤال بردن همه برداشتهاى اساسى مورد قبول اجتماع; 11 – شک نسبت به عقل انسان و رد عقلگرایى و طغیان همه جانبه علیه روشنگرى 12 – مخالف برنامه ریزى سنجیده و متمرکز با تکیه بر متخصصان 13 – به رسمیت شناختن نسبیت گرایى relativism 14 – اعتقاد به پایان یافتن مبارزه طبقه کارگر و مستحیل شدن آن در دل نظام سرمایه دارى 15 – اعلام ورود به یک دوره جدید فراتاریخى; از نقطه نظر شناخت شناسى نگاه پست مدرنیستها نگاهى هرمنوتیک و تفهمى است. یکى از برجسته گان این تفکر هانس گئورگ گادامرا مى باشد که نظریات خود را در کتاب حقیقت و روش warheit and Methode بیان نموده است او قصد دارد; با استفاده از هستى شناسى هیدگرى بار دیگر پرسش علوم انسانى را مطرح سازد. او فاصله گذارى بیگانه ساز Alienating distanciation را پیشفرض اصلى علوم انسانى مى داند. این فاصله گذارى ذهنیت جدید بر اساس تقابل ذهن و غین یا سوبژه و اوبژه قرار دارد; او بحث فاصله گذارى را در سه قلمرو زیبایى شناسى، تاریخى و زبان بسط مى دهد. بطور کلى فلسفه گادامر معرف ترکیب دو جریان یا دو حرکت است که ما آنها را تحت عنوان حرکت از هرمنوتیک خاص Regional به هرمنوتیک عام General و حرکت از معرفت شناسى علوم انسانى به هستى شناسى توصیف مى کنیم. اگر در بحث مدرنیسم، پوزیتیویسم را به عنوان متولوژى مدرنیسم بیان کنیم شاید بتوان رویکرد هرمنوتیک را در مقابل پوزیتیویسم به عنوان متدولوژى پست مدرنیسم مطرح کنیم. البته رویکرد هرمنوتیک تاریخى طولانى دارد و ریشه در مسائلى دارد که با تفاسیر انجیلى ارتباط داشته اند و مى توان این موضوع را در آثار کسانى همچون دبلیودلتاى و ویندلباند windelband و کارل مانهایم و یا ریکرت Richert مشاهده کرد. بطور کلى تحقیق تفسیرى یا تاویل متن بخشى از انتقاداتى است که از پوزیتیویسم در جامعه شناسى صورت گرفته است. پست مدرنیسم و جامعه شناسى اصطلاحات مدرنیته modernity و پست مدرنیسم در دهه 1980 با مناظره هابرماس و فوکووارد جامعه شناسى شد. این اصطلاح در اواخر دهه 1970 وارد جامعه شناسى فرانسه شد و مورد پذیرش کسانى همچون کریستوا kristeva و لیوتار قرار گرفت و دوباره در قالب ساخت زدایى یا شالوده زدایى فراساخت گرایى Post – industrial society دریدا قرار گرفت. پست مدرنیسم فرا تشریح ها یا فراروایتهاى Meta narrative مدرنیسم از قبیل علم Science دین , religion فلسفه و اومانیسم humanism سوسیالیسم و آزادى زنان Femenism را مورد انتقاد قرار مى دهد و ایده توسعه تاریخى historical Development مدرنیست ها را رد مى نمایند. و مابعد ساخت گرایى post structuralism و پست مدرنیسم قائل شد. شاید به جرات بتوان گفت که بسیارى مدرنیسم همکارى داشته اند. یک وجه تشابه ساخت گرایى، ما بعد ساخت گرایى و مابعد مدرنیسم توجه آنها به زبان است که جملگى ریشه در زبان شناسى بخصوص ایده هاى دو سو سور دارند به عنوان نمونه لیوتار معتقد است که «شناخت علمى نوعى گفتگو است » و بطور خلاصه آنها معتقدند که «زبان ضرورتا امروزه مرکز توجه تمامى دانسته ها، کنشها و زندگى است »، یکى از کسانى که آثارش هم جنبه هاى ساخت گرایى و هم ما بعد ساخت گرایى و هم پست مدرنیستى داشته است، میشل فوکو جامعه شناس فرانسوى 1984-1962 مى باشد. میشل فوکو از افراد مختلفى تاثیر پذیرفته است. مثلا از عقلانیت ماکس وبر، ایده هاى مارکسیستى، روش هرمنوتیک، ساخت گرایى و همچنین از ینچه تاثیر پذیرفته است. البته باید توجه داشت که ساخت گرایى نیز مورد انتقاد قرار گرفت و باعث شد نظریات ضد ساخت گرایى Anti – Structuralism نیز وارد جامعه شناسى شود و در این ارتباط مى توان به جامعه شناسى هستى شناسانه Existential Sociology و نظریه سیستمها در برابر ساخت گرایى اشاره کرد. انتقاد از پست مدرنیسم در سال 1975 یکى از روزنامه هاى آمریکا مطلبى تحت عنوان اینکه پست مدرنیسم مرده است , deadPost – modernism is منتشر نمود و روزنامه اى دیگر نوشت که اکنون پست – پست مدرنیسم Post – Post modernism موضوعیت دارد و مساله اصلى مى باشد. تا کنون انتقادات فراوانى به پست مدرنیسم صورت گرفته است که از مهمترین آنها مى توان به انتقادهاى یورگن هابرماس اشاره کرد. هابرماس در سال 1981 حملات سختى را به پست و تئورى شان را نیز تئورى ماقبل مدرن Premodern خواند. او حملات خود را متوجه طرفداران فرامدرنیته بخصوص لیوتار و فوکو نمود; البته انتقادات هابرماس فقط متوجه پست مدرنیست ها نیست. او همچنین مناظراتى با کارل پوپروهانس آلبرت درباره پوزیتیویسم و با نیکلاس لوهمان درباره نظریه سیستم ها و با هانس گئورگ گادامر درباره هرمنوتیک و با کارل آتوآپل درباره اخلاق داشته است. هابرماس یکى از کسانى است که دلبستگى شدیدى به پروژه مدرنیته داشته و نمى خواهد آنرا کنار بگذارد، او حملات سختى را به روشنفکران فرانس دارد و خودش را به عنوان محافظ پروژه مدرنیته معرفى مى نماید. او میشل فوکو را ضد عقلگرا irrationalist و بادریلارد را محافظه کار نو neo – conservatism معرفى مى نماید. علاوه بر انتقادات هابرماس از پست مدرنیسم، پاسخهاى دیگرى نیز از جانب محافظه کاران communitarian و نئوکانتى هایى از قبیل راولز Rowls و پیروانش نیز علیه حمله پست مدرنیستها به ارزشهاى لیبرال وجود دارد. راولز معتقد است ما مى توانیم و مى باید بطور عقلانى از ارزشهایمان دفاع کنیم، یعنى ارزشهایى همانند حقوق بشر و دموکراسى. محافظه کاران نیز مى گویند ما باید از ارزشهایمان دفاع کنیم و باید هر چه بیشتر مجذوب سنتهایمان شده و به تاریخ گذشته رجوع کنیم. منابع و ماخذ 1 – احمدى، بابک، مدرنیته و اندیشه انتقادى، تهران; نشر مرکز،1373 2 – احمدى، بابک، ساختر و تاویل متن، 2 جلد، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم اسفند 1372 3 – ریترز، جورج، نظریه هاى جامعه شناسى، ترجمه احمد رضا غروى راد، تهران: انتشارات ماجد،1373 4 – کورنز هوى، دیوید، حلقه انتقادى، ترجمه مراد فرهاد پور، تهران: انتشارات گیل و با همکارى انتشارات روشنگران، 1371 5 – جنگز، چارلز، پست مدرنیسم چیست؟ ترجمه فرهاد مرتضایى، تهران: نشر مرندیز 6 – رورتى، ریچارد، اختلاف هابرماس و لیوتار در باب وضع پست مدرن، ترجمه مهدى قوام صفرى، نامه فرهنگ، سال پنجم، شماره 18، تابستان 1374، ص 62. 7 – داورى، رضا، پست مدرن، دوران فترت، مشرق، دوره اول، شماره اول، دى 1373، ص 11. 8 – لاریجانى، محمد جواد، از مدرنیسم تا فرامدرنیسم، مجلس و پژوهش، شماره پنجم، سال اول، آذروى 1372، ص 33. 9 – دریابندرى، نجف، پست مدرنیزم در یک زمان، دنیاى سخن، خرداد و تیر 1374، شماره 64، ص 20. 10 – عضدانلو، حمید، مناظره مدرنیته و فرامدرنیته در زمینه مفاهیم، ماهنامه سیاسى – اقتصادى، شماره 84-83، ص 23. 11 – عضدانلو، حمید، کانت، مدرنیته و فرامدرنیته، ماهنامه سیاسى – اقتصادى، شماره 80-79، ص 23. 12 – عضدانلو، حمید، تفکر انتقادى چیست؟ اطلاعات سیاسى – اقتصادى، شماره 74-73، ص 51. 13 – بشیریه، حسین، هابرماس: نگرش انتقادى و نظریه تکاملى، اطلاعات سیاسى – اقتصادى، شماره 74-73، ص 8 14 – گیدنز، آنتونى، مدرنیته و هویت فردى، ترجمه امیر قاسمى، مشرق، دوره اول، شماره اول، دى 1373، ص 54. 15 – گنون، رنه، بحراى دنیاى متجدد، کلمه دانشجو، شماره 8 و9، ص 86. 16 – نامه فرهنگى شریف، مدرنیسم و توسعه، نامه دوم و سوم، تابستان و زمستان 73، ص 6. 17 – احمد، اکبر، دیوشرور: رسانه ها در مقام آموزگار عصر ما، ترجمه سیما ذوالغقارى، نامه فرهنگ، شماره 18، ص 111 18 – تسون، فرناندو، اعاده حیثیت از دمکراسى: چالش عصر ما بعد مدرن، ترجمه علیرضا حسین پور، دانش سیاسى، پیش شماره سوم، بهمن و اسفند 1372. 19 – روجر، ریشه هاى شورش پست مدرن در چیاپاس، مجله آدینه، شماره 104، ص 54. 20 – حداد عادل، غلامعلى، سکولاریسم، ویژگى مکاتب غربى، ویژه نامه 27 آذر، ص 24. 21 – نظرى، حمید رضا، نظرى بر سکولاریسم، مجله 15 خرداد، شماره 10 22 – نکاتى پیرامون سکولاریسم، مجله کیان، شماره 26، ص 16. 23 – مدخل الى ما بعد الحداثه، احمد حسان، نامه فرهنگ، شماره 18، ص 202 24 – ریکور، پل، رسالت هرمنوتیک، ترجمه مراد فرهاد پور، یوسف اباذرى، فرهنگ کتاب چهام و پنجم، بهار و پاییز 1368، ص 263 تا ص 300.