در سالهای آغازین پیروزی انقلاب ایران، زمانی كه در کشورمان، در پی تحريمهای اقتصادی دولتهای غربی و برخی مشكلات داخلی، قيمت کالاها و خدمات رو به گرانی مینهاد، و دولت انقلابی تازهکار بعضی كالاهای ضروری و مورد نياز مردم را سهميّهبندی كرده بود و به صورت تعاونی در اختيار آنان میگذاشت، در شهرضای اسفهان، مردی خُشمشرب، بذلهگو و عاقلی در جامۀ ديوانگان، با نام مشهدی محمّدعلیِ ناظم میزيست كه گاهگاه اشعاری میسرود، بر كاغذی مینوشت و به كلاه بوقی بلندی كه بر سرش میگذاشت، میچسباند و در كوچهها و خيابانهای شهر میگشت. مردم كه با او انس گرفته و به ديدنش علاقهمند بودند، از روی كلاه، اشعارش را میخاندند و در اندکزمانی ورد زبانشان میشد. از شعرهای ناظم شهرضایی اين بیتها بود:
بهمن را تیر کردند مردم را پیر کردند
آبِ به این فراوونی تا نشده تعاونی
مهدی بیا، مهدی بیا
شایان یادآوری است، در مصرع نخست این شعر، به دو گونه بستهبندی سيگار با نشان تجارتی بهمن و تير اشاره شده است. در آن زمان، سيگار بهمن در آغاز با كيفيّتی مناسب و بهایی ارزان به بازار میآمد، ولی پس از مدّتی ناياب شد، و ادارۀ دخانيّات، سيگار تير را با كيفيّتی کمتر و بهايی بیشتر به بازار عرضه کرد. ناظم كه خُد سيگار میفروخت و گاهی نيز آن را میكشيد، از باب «مشت نمونۀ خروار»، به اين گرانی و كيفيّت نامناسب يكی از كالاهای مصرفی مردم اشاره و اعتراض، و گرانيهای آينده را هم پيشبينی کرده است.
گزیدههایی از کتاب: جهان در آستانۀ ظهور؛ پژوهش و نوشتۀ سیّد سلیمان مدنی تَنْکابُنِی
کانال آخرالزّمان