جواب اجمالی :
(بدون پرداختن به صحت و سقم صحبتهای افراد جامعه، آنچه از تتبع و تحقیق خودمان است ارائه می دهیم چه منطبق بر نظرات افراد سرشناس باشد و چه نباشد!)
در باره کوروش و زندگی و آیین او در منابع تاریخی از گذشته تا حال اختلاف بسیار است .
برخی به او و زندگی او با تردید برخورد کردند و برخی به ستایش او و آیین و رفتار حکومتی او پرداختند .
این سالها پرداختن به کوروش و ستایش او و اقدامات او بیشتر برجسته شده است و حتی او را مظهر و نماد ایران و ایران گرایی می دانند و حتی برخی در مخالفت با اسلام و حومت اسلامی به دنبال احیای ناسیونالسیم ایرانی و باستان گرایی و بازگشت به ایران قبل از اسلام هستند .
در هر حال در مباحث اختلافی باید موضع اعتدال گرفت و به دنبال نفی و یا تایید مطلق نبود .
در باره پیامبری و یا ذوالقرنین بودن کوروش هم اختلافات زیاد است گرچه پیامبر و ذو القرنین نبودن کوروش تقویت می شود .
توضیح بیشتر :
کوروش، ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر, همچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی بود[1]. کوروش به مدت سی سال، از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران سلطنت کرد.[۲]درباره کوروش تمام مورخین توافق دارند که شاهی بود با عزم، عاقل و رئوف که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل میشد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود.[۳] جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان میدهد.[۴] با پادشاهان مغلوب به اندازهای مهربانی میکرد که آنها دوست کوروش شده و در مواقع مشکل به او یاری مینمودند. با مذهب و معتقدات مردم کاری نداشت بلکه برای جذب قلوب ملل آداب مذهبی آنها را محترم میداشت. شهرها و ممالکی که در تحت تسلط او در میآمدند، هیچگاه معرض قتل و غارت واقع نمیشدند. [۵] آنچه درباب وی برای مورخ جای تردید ندارد، قطعاً این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوقالعاده در وجود او، با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ پادشاهان شرقی پدیدهای بهکلی تازه به شمار میآمد.[۶] کوروش از ذکر عناوین و القاب احتراز داشت، در کتیبههایی که از او مانده، این عبارت ساده خوانده میشود، من کوروش شاه هخامنشی هستم. حال آنکه شاهان دیگر خود را خدا میخواندند.[۷]ایرانیان کوروش را پدر[۸] و یونانیان او را سرور و قانونگذار مینامیدند[۹] و به وی به چشم یک فرمانروای آرمانی مینگریستند.[۱۰] یهودیان این پادشاه را، به منزله مسیح پروردگار به شمار میآوردند،[۱۱] ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک (خدای مورد اعتقادشان) میدانستند.[۱۲]برخی کوروش را یکی از پیامبران الهی دانستهاند. این مسئله با توجه به عملکرد وی قابل پذیرش است یهودیان باستان وی را مسیح به معنای نجات دهنده قوم یهود مینامند. در این مورد به توضیحات زیر توجه فرمایید:
پس از تسخیر بابل تمامی سرزمینهایی که مطیع آن بودند به اطاعت کوروش درآمدند. از آن جمله میتوان فلسطین و شهرهای فینیقیه را نام برد. کوروش دستور آزادی تمامی اسیران یهودی در بابل را که توسط بخت النصر به بابل آورده شده بودند صادر کرده و اجازه داد که یهودیان به فلسطین مراجعت کرده و معابد قدیم خود را که خراب شده بود، تعمیر نمایند.[13] لازم به تذکر است که نام کورش در کتاب مقدس عهد عتیق در نوزده آیه ذکر شده و در چند آیه مورد ستایش قرار گرفتهاست. در کتاب اشعیای نبی در باب ۴۵ آیه اول کوروش را «مسیح» یعنی نجاتدهنده خوانده و چنین مینویسد:
«خداوند به مسیح خود یعنی کوروش که دست او را گرفتم تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازهها دیگر بسته نشود، چنین میگوید که من پیش روی تو خواهم خرامید و مکانهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنجهای ظلمت و خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من، یهوه، که تو را به اسمت خواندهام خدای اسرائیل میباشم. به خاطر بنده خود یعقوب و برگزیده خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خواندهام و ملقب ساختم. من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نیست. من کمر تو را بستم، هنگامی که مرا نشناختی. تا از مشرق آفتاب و مغرب بدانند که سوای من احدی نیست. پدید آوردنده نور و آفریننده ظلمت.(آیه ۸) [14] »
در مورد رهایی قوم یهود از اسارت بابل، در کتاب دوم تواریخ ایام، باب ۳۶ آیات ۲۲ و ۲۳ چنین نوشته شدهاست:
«خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را مرقوم داشت، کوروش پادشاه پارس چنین میفرماید. یهوه خدای آسمانها تمامی ممالک زمین را به من دادهاست و او مرا امر فرمود که خانهای برای وی در اورشلیم که در یهود است، بنا نمایم.[15] »
مانند همین مضمون نیز در کتاب عزرا باب اول آیات اول تا چهارم آمدهاست. اشعیای نبی نیز در باب ۴۴ آیه ۲۸ چنین مینویسد:
«(خدا) درباره کوروش میگوید: که او شبان من است و تمامی مسرت مرا به انجام خواهد رسانید و (خدا) درباره اورشلیم میگوید بنا خواهد شد و درباره هیکل که بنیاد نو، نهاده خواهد گشت. [16] پی نوشت:
1. تاریخ ایران باستان، ص۳۳
2. تاریخ ایران باستان، ص۳۳
3. پیرنیا، ص ۹۶
4. زرین کوب، ص ۱۳۱
5. پیرنیا، ص ۹۶
6. زرین کوب، ص ۱۳۰
7. پیرنیا، ص ۹۶
8. زرین کوب، ص ۱۳۰
9. کتاب منبع هرودوت، کتاب سوم، بند ۸۹
10. زرین کوب، ص ۱۳۰
11. کتاب مقدس، ص ۸۲۸
12. زرین کوب، ص ۱۲۶
13. پیرنیا، صفحه ۹۳
14. کتاب مقدس، ص ۸۲۸
15. کتاب مقدس، ص ۵۷۰
16. کتاب مقدس، ص ۸۲۸
برخی گفته اند ذوالقرنینی که در قرآن آمده، همان کورش هخامنشی است. اوّلین کسی که این نظریّه را مطرح ساخت، احمد خان هندی بود؛ که بعدها ابوالکلام آزاد نظریّه ی وی را با تحقیقاتش تقویت نمود. علّامه طباطبایی نیز در تفسیرش، ضمن نقل نظرات در این باب، این قول را بر سایر اقوال ترجیح داده است. البته نه اینکه کاملاً تصدیق کند، بلکه آن را بهترین احتمال موجود دانسته است. نام و نشان کورش در تورات نیز آمده است.
اگر کورش همان ذوالقرنین باشد، در این صورت باید گفت که او فردی بزرگوار بوده است؛ چون قرآن کریم ذوالقرنین را به بزرگی یاد نموده است. ولی او پیامبر نبود. نه در قرآن کریم درباره ی نبوّت او چیزی آمده و نه در روایات او را نبی گفته اند. بلکه در روایات تصریح شده که عبدی صالح بوده و پیامبر نبوده است. در تاریخ و تورات نیز اثری دالّ بر نبوّت او نیست؛ بلکه از او به عنوان بنده ای مورد تأیید خداوند یاد شده است؛ که قرآن کریم همین معنا را در مورد ذوالقرنین بیان نموده است.
عدّه ای از نام کورش سوء استفاده می کنند برای پیشبردن اهداف ضد اسلامی . اینها می خواهند اسلام را بکوبند؛ لکن جرأت ندارند به صراحت از بی دینی حرف بزنند؛ برای همین خود را تابع آیین ایران باستان معرّفی می کنند. حال آنکه ذوالقرنین فردی متدیّن بوده و اگر امروز حضور داشت با اسلام مخالفت نداشت. چون اولیای خدا با دین او مخالفت نمی کنند.
کورش یکى از پادشاهان هخامنشى در ایران است که در سالهاى 539- 560 ق م مى زیسته و همو بوده که امپراطورى ایرانى را تاسیس نمود، بابل را مسخر کرد ، به یهود اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را صادر کرد، در بناى هیکل به یهودیان کمک کرد ، مصر را به تسخیر خود درآورد، آن گاه به سوى یونان حرکت کرد ، بر مردم آنجا نیز مسلط شد ، به طرف مغرب رهسپار گردیده، آن گاه رو به سوى مشرق نهاد و تا اقصى نقطه مشرق پیش رفت.
همانطوری که اشاره کردیم احمد خان هندی معتقد است که ذوالقرنین در قرآن همین کورش است و یکى از محققین هند به نام ابوالکلام آزاد این نظر را پذیرفته و ان را توضیح داده است.خلاصه تحقیقات او این است که آنچه قرآن از وصف ذو القرنین آورده به این پادشاه تطبیق مى شود، زیرا اگر ذو القرنین مذکور در قرآن مردى مؤمن به خدا و به دین توحید بوده کورش نیز بوده، و اگر او پادشاهى عادل و رعیت پرور و داراى سیره رفق و رأفت و احسان بوده این نیز بوده و اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردى سیاستمدار بوده این نیز بوده و اگر خدا به او از هر چیزى سببى داده به این نیز داده، و اگر میان دین و عقل و فضائل اخلاقى وعده و عده و ثروت و شوکت و انقیاد اسباب براى او جمع کرده براى این نیز جمع کرده بود.
و همانطور که قرآن کریم در باره ذوالقرنین فرموده ، کورش نیز سفرى به سوى مغرب کرده حتى بر لیدیا و پیرامون آن نیز مستولى شده و بار دیگر به سوى مشرق سفر کرده تا به مطلع آفتاب برسید، و در آنجا مردمى دید صحرانشین و وحشى که در بیابانها زندگى مى کردند. و نیز همین کورش سدى بنا کرده که به طورى که شواهد نشان مى دهد سد بنا شده در تنگه داریال میان کوه هاى قفقاز و نزدیکیهاى شهر تفلیس است. این اجمال آن چیزى است که مولانا ابو الکلام آزاد گفته است که اینک تفصیل آن از نظر شما خواننده مى گذرد.
ایمان به خدا و روز جزا: دلیل بر این معنا کتاب عزرا (اصحاح 1) و کتاب دانیال (اصحاح 6) و کتاب اشعیاء (اصحاح 44 و 45) از کتب عهد عتیق است که در آنها از کورش تجلیل و تقدیس کرده و حتى در کتاب اشعیاء او را راعى رب نامیده و در اصحاح چهل و پنج چنین گفته است: پروردگار به مسیح خود در باره کورش چنین مى گوید: آن کسى است که من دستش را گرفتم تا کمرگاه دشمن را خرد کند تا برابر او درب هاى دو لنگه اى را باز خواهم کرد که دروازه ها بسته نگردد، من پیشاپیشت رفته پشته ها را هموار مى سازم، و دربهاى برنجى را شکسته، و بندهاى آهنین را پاره پاره مى نمایم، خزینه هاى ظلمت و دفینه هاى مستور را به تو مى دهم تا بدانى من که تو را به اسمت مى خوانم خداوند اسرائیلم به تو لقب دادم و تو مرا نمى شناسى.
و نقوش و نوشته هایى که با خط میخى از عهد داریوش کبیر به دست آمده گویاى این است که او مردى موحد بوده و نه مشرک.
فضائل نفسانى او: گذشته از ایمان به خدا، کافى است باز هم به آنچه از اخبار و سیره او و به اخبار و سیره طاغیان جبار که با او به جنگ برخاسته اند مراجعه کنیم و ببینیم وقتى بر ملوک ماد و لیدیا و بابل و مصر و یاغیان بدوى در اطراف بکتریا که همان بلخ باشد و غیر ایشان ظفر مى یافته با آنان چه معامله مى کرده، در این صورت خواهیم دید که بر هر قومى ظفر پیدا مى کرده از مجرمین ایشان گذشت و عفو مى نموده و بزرگان و کریمان هر قومى را اکرام و ضعفاى ایشان را ترحم مى نموده و مفسدین و خائنین آنان را سیاست مى نموده.
کتب عهد قدیم و یهود هم که او را به نهایت درجه تعظیم نموده بدین جهت بوده که ایشان را از اسارت حکومت بابل نجات داده و به بلادشان برگردانیده و براى تجدید بناى هیکل هزینه کافى در اختیارشان گذاشته، و نفائس گرانبهایى که از هیکل به غارت برده بودند و در خزینه هاى ملوک بابل نگهدارى مى شده به ایشان برگردانیده، و همین خود مؤید دیگرى است براى این احتمال که کورش همان ذو القرنین باشد، براى اینکه به طورى که اخبار شهادت مى دهد پرسش کنندگان از رسول خدا (ص) از داستان ذو القرنین یهود بوده اند.
علاوه بر این مورخین قدیم یونان مانند هردوت و دیگران نیز جز به مروت و فتوت و سخاوت و کرم و گذشت و قلت حرص و داشتن رحمت و رأفت، او را نستوده اند، و او را به بهترین وجهى ثنا و ستایش کرده اند.
چرا کورش را ذو القرنین گفته اند؟ هر چند تاریخها از دلیلى که جوابگوى این سؤال باشد خالى است لیکن مجسمه سنگى که اخیرا در مشهد مرغاب در جنوب ایران از او کشف شده جاى هیچ تردیدى نمى گذارد که همو ذو القرنین بوده، و وجه تسمیه اش این است که در این مجسمه ها دو شاخ دیده مى شود که هر دو در وسط سر او در آمده یکى از آن دو به طرف جلو و یکى دیگر به طرف عقب خم شده، و این با گفتار قدماى مورخین که در وجه تسمیه او به این اسم گفته اند تاج و یا کلاه خودى داشته که داراى دو شاخ بوده درست تطبیق مى کند.
حرکت کورش به طرف مغرب و مشرق: حرکت به طرف مغرب همان سفرى بود که براى سرکوبى و دفع لیدیا کرد که با لشگرش به طرف کورش مى آمد، و آمدنش به ظلم و طغیان و بدون هیچ عذر و مجوزى بود. کورش به طرف او لشگر کشید و او را فرارى داد، و تا پایتخت کشورش تعقیبش کرد، و پایتختش را فتح نموده او را اسیر نمود، و در آخر او و سایر یاورانش را عفو نموده اکرام و احسانشان کرد با اینکه حق داشت که سیاستشان کند و به کلى نابودشان سازد.
و انطباق این داستان با آیه شریفه حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ که شاید ساحل غربى آسیاى صغیر باشد- وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً از این رواست که گفتیم حمله لیدیا تنها از باب فساد و ظلم بوده.
آن گاه به طرف صحراى کبیر مشرق، یعنى اطراف بکتریا عزیمت نمود، تا غائله قبائل وحشى و صحرانشین آنجا را خاموش کند، چون آنها همیشه در کمین مى نشستند تا به اطراف خود هجوم آورده فساد راه بیندازند، و انطباق آیه حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً روشن است.
سد سازى کورش: باید دانست سد موجود در تنگه کوه هاى قفقاز، یعنى سلسله کوه هایى که از دریاى خزر شروع شده و تا دریاى سیاه امتداد دارد، و آن تنگه را تنگه داریال مى نامند که بعید نیست تحریف شده از داریول باشد، که در زبان ترکى به معناى راه تنگ است، و به لغت محلى آن سد را سد دمیر قاپو یعنى در آهنى مى نامند، و میان دو شهر تفلیس و ولادى کیوکز واقع شده سدى است که در تنگه اى واقع در میان دو کوه خیلى بلند ساخته شده و جهت شمالى آن کوه را به جهت جنوبى اش متصل کرده است، به طورى که اگر این سد ساخته نمى شد تنها دهانه اى که راه میان جنوب و شمال آسیا بود همین تنگه بود. با ساختن آن این سلسله جبال به ضمیمه دریاى خزر و دریاى سیاه یک حاجز و مانع طبیعى به طول هزارها کیلومتر میان شمال و جنوب آسیا شده.
و در آن اعصار اقوامى شریر از سکنه شمال شرقى آسیا از این تنگه به طرف بلاد جنوبى قفقاز، یعنى ارمنستان و ایران و آشور و کلده، حمله مى آوردند و مردم این سرزمینها را غارت مى کردند. و در حدود سده هفتم قبل از میلاد حمله عظیمى کردند، به طورى که دست چپاول و قتل و برده گیریشان عموم بلاد را گرفت تا آنجا که به پایتخت آشور یعنى شهر نینوا هم رسیدند، و این زمان تقریبا همان زمان کورش است.
مورخان قدیم حرکت کورش را به طرف شمال ایران براى خاموش کردن آتش فتنه اى که در آن نواحى شعله ور شده بود آورده اند. و چنین به نظر مى رسد که در همین سفر سد مزبور را در تنگه داریال و به استدعاى اهالى آن مرز و بوم و تظلمشان از فتنه اقوام شرور بنا نهاده و آن را با سنگ و آهن ساخته است و تنها سدى که در دنیا در ساختمانش آهن به کار رفته همین سد است، و انطباق آیه فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ … بر این سد روشن است.
و از جمله شواهدى که این مدعا را تایید مى کند وجود نهرى است در نزدیکى این سد که آن را نهر سایروس مى گویند، و کلمه سایروس در اصطلاح غربیها نام کورش است، و نهر دیگرى است که از تفلیس عبور مى کند به نام کر. ترجمه المیزان، ج 13، ص: 537
1. داستان ذوالقرنین که در آیه 83 به بعد سوره کهف بدان اشاره شده درباره کسى است که افکار فلاسفه و محققان را از دیر زمان تاکنون به خود مشغول داشته و براى شناخت او تلاش فراوان کرده اند. قرآن مى گوید ما به ذوالقرنین قدرت و ثبات و نیرو و حکومت بخشیدیم و اسباب رسیدن به هر چیز را به او دادیم (کنایه از عقل و مدیریت صحیح و لشکر و امکانات مادى و…) .
2. در مورد ذی القرنین سه نظر وجوددارد:
1- برخى معتقدند او اسکندر مقدونى بوده است.
2- جمعى معتقدند او یکى از پادشاهان یمن به نام «تبع» بوده است .
3- برخى هم مى گویند ذوالقرنین همان کورش کبیر پادشاه هخامنشى است. در تفسیر «نمونه» همین نظریه تأیید شده است. (تفسیر نمونه، جلد 12، ص 542) .
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر «المیزان» این دیدگاه را از سایر نظریات منطبق تر بر آیات مى داند اما در این باره نظر قطعى نداده است .
برخى از مفسران با توجه به تکرار تعبیر «قلنا» ، (ما گفتیم) در سوره مبارکه کهف خطاب به ذی القرنین او را نبی می دانند(فخر رازى، تفسیر کبیر، ج 21، ص 167؛ آلوسى، تفسیر روح المعانى، ج 16، ص 34)امّا چنان که علامه طباطبایى به آن اشاره کرده، احتمال بیان شده درست نیست؛ زیرا این احتمال نیز وجود دارد که منظور از این جمله، الهام قلبى باشد که در مورد غیر پیغمبران نیز وجود داشته، و یا مکالمه خدا با ذوالقرنین به وسیله پیغمبرى صورت گرفته است؛ زیرا قول خداو نه اعمّ از وحى مختص به نبوت است، (المیزان، ج 13، ص 388).
بنابر این اینکه ذو القرنین همان کوروش پادشاه هخامنشی باشد تنها احتمالی است و امر مسلم و قطعی نیست.
براى مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، تفسیر آیات 83 تا 102 سوره کهف، صص 496 ـ 544؛ دفتر انتشارات اسلامى، بى تا.
2. تفسیر نمونه، ج 12، ذیل آیات 82 تا 102 سوره کهف، ص 523 ـ 557، دار الکتب الاسلامیه، چ سوم، 1362. 3. لغتنامه دهخدا، واژه ذوالقرنین، صص 92 ـ 123.
4. کورش کبیر (ذوالقرنین)، ابو الکلام آزاد (ترجمه: باستانى پاریزى)، انتشارات کوروش، چ پنجم، 1369.
5. قصص قرآن با فرهنگ قصص قرآن، صدر بلاغى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ج چهاردهم، 1368.
(بدون پرداختن به صحت و سقم صحبتهای افراد جامعه، آنچه از تتبع و تحقیق خودمان است ارائه می دهیم چه منطبق بر نظرات افراد سرشناس باشد و چه نباشد!)
در باره کوروش و زندگی و آیین او در منابع تاریخی از گذشته تا حال اختلاف بسیار است .
برخی به او و زندگی او با تردید برخورد کردند و برخی به ستایش او و آیین و رفتار حکومتی او پرداختند .
این سالها پرداختن به کوروش و ستایش او و اقدامات او بیشتر برجسته شده است و حتی او را مظهر و نماد ایران و ایران گرایی می دانند و حتی برخی در مخالفت با اسلام و حومت اسلامی به دنبال احیای ناسیونالسیم ایرانی و باستان گرایی و بازگشت به ایران قبل از اسلام هستند .
در هر حال در مباحث اختلافی باید موضع اعتدال گرفت و به دنبال نفی و یا تایید مطلق نبود .
در باره پیامبری و یا ذوالقرنین بودن کوروش هم اختلافات زیاد است گرچه پیامبر و ذو القرنین نبودن کوروش تقویت می شود .
توضیح بیشتر :
کوروش، ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر, همچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی بود[1]. کوروش به مدت سی سال، از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران سلطنت کرد.[۲]درباره کوروش تمام مورخین توافق دارند که شاهی بود با عزم، عاقل و رئوف که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل میشد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود.[۳] جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان میدهد.[۴] با پادشاهان مغلوب به اندازهای مهربانی میکرد که آنها دوست کوروش شده و در مواقع مشکل به او یاری مینمودند. با مذهب و معتقدات مردم کاری نداشت بلکه برای جذب قلوب ملل آداب مذهبی آنها را محترم میداشت. شهرها و ممالکی که در تحت تسلط او در میآمدند، هیچگاه معرض قتل و غارت واقع نمیشدند. [۵] آنچه درباب وی برای مورخ جای تردید ندارد، قطعاً این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوقالعاده در وجود او، با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ پادشاهان شرقی پدیدهای بهکلی تازه به شمار میآمد.[۶] کوروش از ذکر عناوین و القاب احتراز داشت، در کتیبههایی که از او مانده، این عبارت ساده خوانده میشود، من کوروش شاه هخامنشی هستم. حال آنکه شاهان دیگر خود را خدا میخواندند.[۷]ایرانیان کوروش را پدر[۸] و یونانیان او را سرور و قانونگذار مینامیدند[۹] و به وی به چشم یک فرمانروای آرمانی مینگریستند.[۱۰] یهودیان این پادشاه را، به منزله مسیح پروردگار به شمار میآوردند،[۱۱] ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک (خدای مورد اعتقادشان) میدانستند.[۱۲]برخی کوروش را یکی از پیامبران الهی دانستهاند. این مسئله با توجه به عملکرد وی قابل پذیرش است یهودیان باستان وی را مسیح به معنای نجات دهنده قوم یهود مینامند. در این مورد به توضیحات زیر توجه فرمایید:
پس از تسخیر بابل تمامی سرزمینهایی که مطیع آن بودند به اطاعت کوروش درآمدند. از آن جمله میتوان فلسطین و شهرهای فینیقیه را نام برد. کوروش دستور آزادی تمامی اسیران یهودی در بابل را که توسط بخت النصر به بابل آورده شده بودند صادر کرده و اجازه داد که یهودیان به فلسطین مراجعت کرده و معابد قدیم خود را که خراب شده بود، تعمیر نمایند.[13] لازم به تذکر است که نام کورش در کتاب مقدس عهد عتیق در نوزده آیه ذکر شده و در چند آیه مورد ستایش قرار گرفتهاست. در کتاب اشعیای نبی در باب ۴۵ آیه اول کوروش را «مسیح» یعنی نجاتدهنده خوانده و چنین مینویسد:
«خداوند به مسیح خود یعنی کوروش که دست او را گرفتم تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازهها دیگر بسته نشود، چنین میگوید که من پیش روی تو خواهم خرامید و مکانهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنجهای ظلمت و خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من، یهوه، که تو را به اسمت خواندهام خدای اسرائیل میباشم. به خاطر بنده خود یعقوب و برگزیده خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خواندهام و ملقب ساختم. من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نیست. من کمر تو را بستم، هنگامی که مرا نشناختی. تا از مشرق آفتاب و مغرب بدانند که سوای من احدی نیست. پدید آوردنده نور و آفریننده ظلمت.(آیه ۸) [14] »
در مورد رهایی قوم یهود از اسارت بابل، در کتاب دوم تواریخ ایام، باب ۳۶ آیات ۲۲ و ۲۳ چنین نوشته شدهاست:
«خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را مرقوم داشت، کوروش پادشاه پارس چنین میفرماید. یهوه خدای آسمانها تمامی ممالک زمین را به من دادهاست و او مرا امر فرمود که خانهای برای وی در اورشلیم که در یهود است، بنا نمایم.[15] »
مانند همین مضمون نیز در کتاب عزرا باب اول آیات اول تا چهارم آمدهاست. اشعیای نبی نیز در باب ۴۴ آیه ۲۸ چنین مینویسد:
«(خدا) درباره کوروش میگوید: که او شبان من است و تمامی مسرت مرا به انجام خواهد رسانید و (خدا) درباره اورشلیم میگوید بنا خواهد شد و درباره هیکل که بنیاد نو، نهاده خواهد گشت. [16] پی نوشت:
1. تاریخ ایران باستان، ص۳۳
2. تاریخ ایران باستان، ص۳۳
3. پیرنیا، ص ۹۶
4. زرین کوب، ص ۱۳۱
5. پیرنیا، ص ۹۶
6. زرین کوب، ص ۱۳۰
7. پیرنیا، ص ۹۶
8. زرین کوب، ص ۱۳۰
9. کتاب منبع هرودوت، کتاب سوم، بند ۸۹
10. زرین کوب، ص ۱۳۰
11. کتاب مقدس، ص ۸۲۸
12. زرین کوب، ص ۱۲۶
13. پیرنیا، صفحه ۹۳
14. کتاب مقدس، ص ۸۲۸
15. کتاب مقدس، ص ۵۷۰
16. کتاب مقدس، ص ۸۲۸
برخی گفته اند ذوالقرنینی که در قرآن آمده، همان کورش هخامنشی است. اوّلین کسی که این نظریّه را مطرح ساخت، احمد خان هندی بود؛ که بعدها ابوالکلام آزاد نظریّه ی وی را با تحقیقاتش تقویت نمود. علّامه طباطبایی نیز در تفسیرش، ضمن نقل نظرات در این باب، این قول را بر سایر اقوال ترجیح داده است. البته نه اینکه کاملاً تصدیق کند، بلکه آن را بهترین احتمال موجود دانسته است. نام و نشان کورش در تورات نیز آمده است.
اگر کورش همان ذوالقرنین باشد، در این صورت باید گفت که او فردی بزرگوار بوده است؛ چون قرآن کریم ذوالقرنین را به بزرگی یاد نموده است. ولی او پیامبر نبود. نه در قرآن کریم درباره ی نبوّت او چیزی آمده و نه در روایات او را نبی گفته اند. بلکه در روایات تصریح شده که عبدی صالح بوده و پیامبر نبوده است. در تاریخ و تورات نیز اثری دالّ بر نبوّت او نیست؛ بلکه از او به عنوان بنده ای مورد تأیید خداوند یاد شده است؛ که قرآن کریم همین معنا را در مورد ذوالقرنین بیان نموده است.
عدّه ای از نام کورش سوء استفاده می کنند برای پیشبردن اهداف ضد اسلامی . اینها می خواهند اسلام را بکوبند؛ لکن جرأت ندارند به صراحت از بی دینی حرف بزنند؛ برای همین خود را تابع آیین ایران باستان معرّفی می کنند. حال آنکه ذوالقرنین فردی متدیّن بوده و اگر امروز حضور داشت با اسلام مخالفت نداشت. چون اولیای خدا با دین او مخالفت نمی کنند.
کورش یکى از پادشاهان هخامنشى در ایران است که در سالهاى 539- 560 ق م مى زیسته و همو بوده که امپراطورى ایرانى را تاسیس نمود، بابل را مسخر کرد ، به یهود اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را صادر کرد، در بناى هیکل به یهودیان کمک کرد ، مصر را به تسخیر خود درآورد، آن گاه به سوى یونان حرکت کرد ، بر مردم آنجا نیز مسلط شد ، به طرف مغرب رهسپار گردیده، آن گاه رو به سوى مشرق نهاد و تا اقصى نقطه مشرق پیش رفت.
همانطوری که اشاره کردیم احمد خان هندی معتقد است که ذوالقرنین در قرآن همین کورش است و یکى از محققین هند به نام ابوالکلام آزاد این نظر را پذیرفته و ان را توضیح داده است.خلاصه تحقیقات او این است که آنچه قرآن از وصف ذو القرنین آورده به این پادشاه تطبیق مى شود، زیرا اگر ذو القرنین مذکور در قرآن مردى مؤمن به خدا و به دین توحید بوده کورش نیز بوده، و اگر او پادشاهى عادل و رعیت پرور و داراى سیره رفق و رأفت و احسان بوده این نیز بوده و اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردى سیاستمدار بوده این نیز بوده و اگر خدا به او از هر چیزى سببى داده به این نیز داده، و اگر میان دین و عقل و فضائل اخلاقى وعده و عده و ثروت و شوکت و انقیاد اسباب براى او جمع کرده براى این نیز جمع کرده بود.
و همانطور که قرآن کریم در باره ذوالقرنین فرموده ، کورش نیز سفرى به سوى مغرب کرده حتى بر لیدیا و پیرامون آن نیز مستولى شده و بار دیگر به سوى مشرق سفر کرده تا به مطلع آفتاب برسید، و در آنجا مردمى دید صحرانشین و وحشى که در بیابانها زندگى مى کردند. و نیز همین کورش سدى بنا کرده که به طورى که شواهد نشان مى دهد سد بنا شده در تنگه داریال میان کوه هاى قفقاز و نزدیکیهاى شهر تفلیس است. این اجمال آن چیزى است که مولانا ابو الکلام آزاد گفته است که اینک تفصیل آن از نظر شما خواننده مى گذرد.
ایمان به خدا و روز جزا: دلیل بر این معنا کتاب عزرا (اصحاح 1) و کتاب دانیال (اصحاح 6) و کتاب اشعیاء (اصحاح 44 و 45) از کتب عهد عتیق است که در آنها از کورش تجلیل و تقدیس کرده و حتى در کتاب اشعیاء او را راعى رب نامیده و در اصحاح چهل و پنج چنین گفته است: پروردگار به مسیح خود در باره کورش چنین مى گوید: آن کسى است که من دستش را گرفتم تا کمرگاه دشمن را خرد کند تا برابر او درب هاى دو لنگه اى را باز خواهم کرد که دروازه ها بسته نگردد، من پیشاپیشت رفته پشته ها را هموار مى سازم، و دربهاى برنجى را شکسته، و بندهاى آهنین را پاره پاره مى نمایم، خزینه هاى ظلمت و دفینه هاى مستور را به تو مى دهم تا بدانى من که تو را به اسمت مى خوانم خداوند اسرائیلم به تو لقب دادم و تو مرا نمى شناسى.
و نقوش و نوشته هایى که با خط میخى از عهد داریوش کبیر به دست آمده گویاى این است که او مردى موحد بوده و نه مشرک.
فضائل نفسانى او: گذشته از ایمان به خدا، کافى است باز هم به آنچه از اخبار و سیره او و به اخبار و سیره طاغیان جبار که با او به جنگ برخاسته اند مراجعه کنیم و ببینیم وقتى بر ملوک ماد و لیدیا و بابل و مصر و یاغیان بدوى در اطراف بکتریا که همان بلخ باشد و غیر ایشان ظفر مى یافته با آنان چه معامله مى کرده، در این صورت خواهیم دید که بر هر قومى ظفر پیدا مى کرده از مجرمین ایشان گذشت و عفو مى نموده و بزرگان و کریمان هر قومى را اکرام و ضعفاى ایشان را ترحم مى نموده و مفسدین و خائنین آنان را سیاست مى نموده.
کتب عهد قدیم و یهود هم که او را به نهایت درجه تعظیم نموده بدین جهت بوده که ایشان را از اسارت حکومت بابل نجات داده و به بلادشان برگردانیده و براى تجدید بناى هیکل هزینه کافى در اختیارشان گذاشته، و نفائس گرانبهایى که از هیکل به غارت برده بودند و در خزینه هاى ملوک بابل نگهدارى مى شده به ایشان برگردانیده، و همین خود مؤید دیگرى است براى این احتمال که کورش همان ذو القرنین باشد، براى اینکه به طورى که اخبار شهادت مى دهد پرسش کنندگان از رسول خدا (ص) از داستان ذو القرنین یهود بوده اند.
علاوه بر این مورخین قدیم یونان مانند هردوت و دیگران نیز جز به مروت و فتوت و سخاوت و کرم و گذشت و قلت حرص و داشتن رحمت و رأفت، او را نستوده اند، و او را به بهترین وجهى ثنا و ستایش کرده اند.
چرا کورش را ذو القرنین گفته اند؟ هر چند تاریخها از دلیلى که جوابگوى این سؤال باشد خالى است لیکن مجسمه سنگى که اخیرا در مشهد مرغاب در جنوب ایران از او کشف شده جاى هیچ تردیدى نمى گذارد که همو ذو القرنین بوده، و وجه تسمیه اش این است که در این مجسمه ها دو شاخ دیده مى شود که هر دو در وسط سر او در آمده یکى از آن دو به طرف جلو و یکى دیگر به طرف عقب خم شده، و این با گفتار قدماى مورخین که در وجه تسمیه او به این اسم گفته اند تاج و یا کلاه خودى داشته که داراى دو شاخ بوده درست تطبیق مى کند.
حرکت کورش به طرف مغرب و مشرق: حرکت به طرف مغرب همان سفرى بود که براى سرکوبى و دفع لیدیا کرد که با لشگرش به طرف کورش مى آمد، و آمدنش به ظلم و طغیان و بدون هیچ عذر و مجوزى بود. کورش به طرف او لشگر کشید و او را فرارى داد، و تا پایتخت کشورش تعقیبش کرد، و پایتختش را فتح نموده او را اسیر نمود، و در آخر او و سایر یاورانش را عفو نموده اکرام و احسانشان کرد با اینکه حق داشت که سیاستشان کند و به کلى نابودشان سازد.
و انطباق این داستان با آیه شریفه حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ که شاید ساحل غربى آسیاى صغیر باشد- وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً از این رواست که گفتیم حمله لیدیا تنها از باب فساد و ظلم بوده.
آن گاه به طرف صحراى کبیر مشرق، یعنى اطراف بکتریا عزیمت نمود، تا غائله قبائل وحشى و صحرانشین آنجا را خاموش کند، چون آنها همیشه در کمین مى نشستند تا به اطراف خود هجوم آورده فساد راه بیندازند، و انطباق آیه حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً روشن است.
سد سازى کورش: باید دانست سد موجود در تنگه کوه هاى قفقاز، یعنى سلسله کوه هایى که از دریاى خزر شروع شده و تا دریاى سیاه امتداد دارد، و آن تنگه را تنگه داریال مى نامند که بعید نیست تحریف شده از داریول باشد، که در زبان ترکى به معناى راه تنگ است، و به لغت محلى آن سد را سد دمیر قاپو یعنى در آهنى مى نامند، و میان دو شهر تفلیس و ولادى کیوکز واقع شده سدى است که در تنگه اى واقع در میان دو کوه خیلى بلند ساخته شده و جهت شمالى آن کوه را به جهت جنوبى اش متصل کرده است، به طورى که اگر این سد ساخته نمى شد تنها دهانه اى که راه میان جنوب و شمال آسیا بود همین تنگه بود. با ساختن آن این سلسله جبال به ضمیمه دریاى خزر و دریاى سیاه یک حاجز و مانع طبیعى به طول هزارها کیلومتر میان شمال و جنوب آسیا شده.
و در آن اعصار اقوامى شریر از سکنه شمال شرقى آسیا از این تنگه به طرف بلاد جنوبى قفقاز، یعنى ارمنستان و ایران و آشور و کلده، حمله مى آوردند و مردم این سرزمینها را غارت مى کردند. و در حدود سده هفتم قبل از میلاد حمله عظیمى کردند، به طورى که دست چپاول و قتل و برده گیریشان عموم بلاد را گرفت تا آنجا که به پایتخت آشور یعنى شهر نینوا هم رسیدند، و این زمان تقریبا همان زمان کورش است.
مورخان قدیم حرکت کورش را به طرف شمال ایران براى خاموش کردن آتش فتنه اى که در آن نواحى شعله ور شده بود آورده اند. و چنین به نظر مى رسد که در همین سفر سد مزبور را در تنگه داریال و به استدعاى اهالى آن مرز و بوم و تظلمشان از فتنه اقوام شرور بنا نهاده و آن را با سنگ و آهن ساخته است و تنها سدى که در دنیا در ساختمانش آهن به کار رفته همین سد است، و انطباق آیه فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ … بر این سد روشن است.
و از جمله شواهدى که این مدعا را تایید مى کند وجود نهرى است در نزدیکى این سد که آن را نهر سایروس مى گویند، و کلمه سایروس در اصطلاح غربیها نام کورش است، و نهر دیگرى است که از تفلیس عبور مى کند به نام کر. ترجمه المیزان، ج 13، ص: 537
1. داستان ذوالقرنین که در آیه 83 به بعد سوره کهف بدان اشاره شده درباره کسى است که افکار فلاسفه و محققان را از دیر زمان تاکنون به خود مشغول داشته و براى شناخت او تلاش فراوان کرده اند. قرآن مى گوید ما به ذوالقرنین قدرت و ثبات و نیرو و حکومت بخشیدیم و اسباب رسیدن به هر چیز را به او دادیم (کنایه از عقل و مدیریت صحیح و لشکر و امکانات مادى و…) .
2. در مورد ذی القرنین سه نظر وجوددارد:
1- برخى معتقدند او اسکندر مقدونى بوده است.
2- جمعى معتقدند او یکى از پادشاهان یمن به نام «تبع» بوده است .
3- برخى هم مى گویند ذوالقرنین همان کورش کبیر پادشاه هخامنشى است. در تفسیر «نمونه» همین نظریه تأیید شده است. (تفسیر نمونه، جلد 12، ص 542) .
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر «المیزان» این دیدگاه را از سایر نظریات منطبق تر بر آیات مى داند اما در این باره نظر قطعى نداده است .
برخى از مفسران با توجه به تکرار تعبیر «قلنا» ، (ما گفتیم) در سوره مبارکه کهف خطاب به ذی القرنین او را نبی می دانند(فخر رازى، تفسیر کبیر، ج 21، ص 167؛ آلوسى، تفسیر روح المعانى، ج 16، ص 34)امّا چنان که علامه طباطبایى به آن اشاره کرده، احتمال بیان شده درست نیست؛ زیرا این احتمال نیز وجود دارد که منظور از این جمله، الهام قلبى باشد که در مورد غیر پیغمبران نیز وجود داشته، و یا مکالمه خدا با ذوالقرنین به وسیله پیغمبرى صورت گرفته است؛ زیرا قول خداو نه اعمّ از وحى مختص به نبوت است، (المیزان، ج 13، ص 388).
بنابر این اینکه ذو القرنین همان کوروش پادشاه هخامنشی باشد تنها احتمالی است و امر مسلم و قطعی نیست.
براى مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، تفسیر آیات 83 تا 102 سوره کهف، صص 496 ـ 544؛ دفتر انتشارات اسلامى، بى تا.
2. تفسیر نمونه، ج 12، ذیل آیات 82 تا 102 سوره کهف، ص 523 ـ 557، دار الکتب الاسلامیه، چ سوم، 1362. 3. لغتنامه دهخدا، واژه ذوالقرنین، صص 92 ـ 123.
4. کورش کبیر (ذوالقرنین)، ابو الکلام آزاد (ترجمه: باستانى پاریزى)، انتشارات کوروش، چ پنجم، 1369.
5. قصص قرآن با فرهنگ قصص قرآن، صدر بلاغى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ج چهاردهم، 1368.