۱۳۹۲/۱۰/۱۴
–
۱۱۵ بازدید
«انسان کامل»، انسان رها شده از حجاب هاى ظلمانى و نورانى است؛ انسانى که به اصل خویش بازگشته و شخصیتى که به مقام فنا نایل شده است.
«انسان کامل» آیینه تمام نماى اوصاف خداوند است و حق تعالى با جمیع اسما و صفات حسناى خود، در او تجلى کرده است.
«انسان کامل»، انسان رها شده از حجاب هاى ظلمانى و نورانى است؛ انسانى که به اصل خویش بازگشته و شخصیتى که به مقام فنا نایل شده است.
«انسان کامل» آیینه تمام نماى اوصاف خداوند است و حق تعالى با جمیع اسما و صفات حسناى خود، در او تجلى کرده است.
به بیان دیگر، انسان کامل «مَثَل اعلاى» خداوند است؛ یعنى، مخلوق و موجودى که به بهترین صورت و کامل ترین وجه، حکایت از حق و کمالات او دارد؛ او در مخلوق بودن، حق مطلب را به خوبى ادا نموده و اسماى حسناى حق، در وجود او به خوبى «تجلى» کرده است. این تجلى چنان است که شهود او، شهود حق است و جمال او، جلال مطلق را نشان مى دهد و جلوه تمام حضرت حق است. «1»
این موضوع ظاهراً از زمان بایزید بسطامى مطرح شده و وى نخستین کسى است که از انسان به عنوان «الکامل التمام» نام برده است. پس از او حلاج و بعد از او ناصر خسرو تا آنکه ابن عربى در قرن هفتم نظریه «انسان کامل» را مطرح کرده است. به اعتقاد او انسان کامل خلیفة اللَّه در زمین، معلم مَلَک در آسمان، کامل ترین موجودات، صورت کامل حق، کلمه فاضله جامعه، مردمک چشم خلقت، نسخه اکمل الهى و ستون آسمان و زمین است. «1» امّا هرچند مبحثى تحت عنوان «انسان کامل» در متون قرآنى و روایى نیامده است؛ ولى آیات و روایات فراوانى بر وجود چنین شخصیتى دلالت دارد «2» و عارفان نیز با استفاده از اینها، باب موضوع «انسان کامل» را گشوده و از آن بحث کرده اند.