۱۳۹۴/۰۱/۱۸
–
۱۸۳۵ بازدید
با عرض سلام.
۱ـ فرموده اید: « شاید بعداً در مورد ابن عربی پاسخی نوشتم اما فکر نمی کردم که شرب خمر ابن سینا را منکر شوید ، در حالی که خودش می گوید :شربنا علی الصوتِ القدیمِ قدیمهءً لکلِّ قدیمٍ اولُّ هی اولُّ و لو لم تکن فی حیزٍ قلتُ انها هی العلهءُ الاولی التی لا تعللُ.»
پاسخ:
1ـ فرموده اید: « شاید بعداً در مورد ابن عربی پاسخی نوشتم اما فکر نمی کردم که شرب خمر ابن سینا را منکر شوید ، در حالی که خودش می گوید :شربنا علی الصوتِ القدیمِ قدیمهءً لکلِّ قدیمٍ اولُّ هی اولُّ و لو لم تکن فی حیزٍ قلتُ انها هی العلهءُ الاولی التی لا تعللُ.»
پاسخ:
اوّلاً سند این جمله چیست؟ در بحث علمی، سند لازم است. اگر این جمله در آثار ابن سیناست، سندش را مرقوم بفرمایید. این ابیات در کتاب « القصیدة المزدوجة فى المنطق» آمده که در آنجا یکی از شاگردان ابن سینا، این ابیات را به ابن سینا نسبت داده است و هیچ سندی هم برای اثبات ادّعای خود اقامه نکرده است. این شعر همچنین در کتاب عشر قصائد و اشعار آمده که متنسب به ابن سیناست؛ و از ابن سینا بودن آن قطعی نیست. لذا قضاوت بر اساس چنین شعری در مورد ابن سینا، هم خلاف منطق تحقیق است هم خلاف اسلام؛ چرا که از مصادیق سوء ظنّ است. مثل این است که کسی بر اساس احادیث بدون سندی که به اهل بیت(ع) نسبت داده شده اند در مورد اهل بیت(ع) قضاوت کند.
اهل بیت(ع) به ما چه آموختند؟ فرمودند: اگر کسی از شرابخانه بیرون آمد در حالی که مست است، باز حقّ ندارید او را به شرابخواری متّهم کنید مگر اینکه دو نفر عادل شهادت دهند که با چشم خود دیدند که او با اختیار خود شراب خورده است. این طریقه ی شرع است، امّا شما بزرگوار چه راحت شرع را زیر پا می گذارید.
ثانیاً در کجای این جملات، سخن از شرب خمر است؟! مگر معنی « شربنا»، شرب خمر است؟!!! « شربنا» یعنی نوشیدیم. گفته است: « ما در ازل، با آن صوت ازلی، نوشیدیم.» عین روز روشن است که این جمله یک بیان عارفانه است.
از شما بزرگوار در عجبم که چگونه از این شعر که هیچ ربطی به شرب خمر ندارد، نتیجه گرفته اید شرابخوار بودن ابن سینا را؟!
البته حدس حقیر آن است که این مطالب را از برخی سایتهای تفرقه افکن برداشته اید، که اگر چنین باشد، جای تأسّف بیشتر دارد.
توجّه داشته باشیم که برخی از مزدوران ضدّ اسلام و ضدّ ایران در قیافه ی طرفداری از اسلام، کمر همّت بسته اند تا مفاخر علمی این کشور را کافر و بی دین معرّفی کنند. متأسفانه برخی افراد بی غرض ولی فاقد بصیرت هم ندانسته در دام مزدوران ایران ستیز و اسلام ستیز افتاده و همینها را در سایتهای خودشان منعکس کرده اند.
فرض کنید، ابن سینا شرابخوار، خیّام شرابخوار، حافظ شرابخوار و دختر باز، فارابی نوازنده و رقّاص، سعدی فلان، فلانی فلان، و نتیجه آنکه، ایران، هیچ دانشمند و فیلسوف و هنرمند متدیّن نداشته است. و نتیجه ی نهایی آنکه، هر که دیندار است، از دانش و فلسفه و هنر خالی است، و هر که اینها را دارد، بی دینی است. این آن نتیجه ای است که دشمنان این ملّت می خواهند به خورد مردم ما بدهند. و عدّه ای افراد مؤمن ولی بی خبر از توطئه های دشمنان هم ندانسته ابزار دست این دشمنان دانا شده اند برای تخریب مفاخر علمی و فلسفی و هنری این کشور پرگهر.
امروز دانشجویان، فراوان از ما سوال می کنند که چرا غربی های کافر، پیشرفت علمی کرده اند ولی مسلمانها عقب مانده اند؟
ما در جواب اینها می گوییم: اسلام موجب عقب ماندگی علمی نیست. شاهدش آنکه بسیاری از مسلمانان و بلکه علمای اسلام، خودشان جزء دانشمندان بزرگ بوده اند؛ و آنگاه از امثال ابن سینا و زکریای رازی و بیرونی و خیّام و … نام می بریم.
حال امثال شما تیغ برکشیده اید و یک یک این دانشمندان را هم کافر و بی دین و بد دین معرّفی کنید. اگر این تفکّر شما، در جامعه رواج یابد، آنگاه نتیجه چه می شود؟
نتیجه این می شود که دانشمند بودن با بی دینی همراه است؛ پس برای پیشرفت علمی، باید دین را کنار گذاشت.
این آن توطئه ی پنهانی است که دشمن بر ضدّ اسلام و ایران کرده، و شما بزرگوار و امثال شما بزرگوار هم ندانسته ابزار دست این توطئه گران شده اید. بزرگوارا! اندکی در عواقب کاری که می کنید اندیشه کنید. از خودتان بپرسید اگر ابن سینا و امثال او، این همه انحراف داشتند پس چرا بزرگانی مثل حضرت امام خمینی از او این همه تجلیل کرده اند؟ چرا به جای تبعیّت از بزرگانی چون حضرت امام و مقام معظّم رهبری، شهید مطهری و امثال اینها، از کسانی تبعیّت می کنید که در وادی اسلام شناسی، عددی نیستند؟!
ثالثاً این عبارات عربی که به هم پیوسته نوشته اید، ابیات یک شعر است. و زبان شعر، زبان مجازگویی و دو پهلو حرف زدن است.
اگر بنا شود که بر اساس ظاهر یک شعر، در مورد شاعر آن قضاوت شود، آنگاه خیلی از بزرگان علمای اسلام هم شرابخوار و بت پرست از آب در می آیند. باور نمی کنید یک دور دیوان اشعار حضرت امام خمینی ـ قدّس سرّه ـ و دیوان شعر ملا محسن فیض کاشانی ـ قدّس سرّه ـ و دیوان اشعار دیگر علمای بزرگ شیعه را مرور کنید. خیلی از شعرای متدیّن، اشعاری با عنوان خمریّه دارند.
ــ شواهدی از بزرگان
امام خمینی فرموده اند: « بردار پیاله و فرو خوان ــ بر می زدگان و تنگدستان ـ اى نقطه عطف راز هستى ـ بر گیر ز دوست، جام مستى.»
اگر بخواهیم حکم به ظاهر کنیم، باید بگوییم که معاذ الله ، امام خمینی، تبلیغ شرابخواری می کرده است.
با فرموده اند:
« الا یا ایها الساقى! ز مـــى پُر ساز جامم را ــ که از جانم فرو ریزد، هواى ننگ و نامم را ــ از آن مى ریز در جامم که جانم را فنا سازد ــ برون سازد ز هستى، هسته نیرنگ و دامم را ــ از آن مى ده که جانم را ز قید خود رها سازد ــ به خود گیرد زمامم را، فرو ریزد مقامم را ــ از آن مى ده که در خلوتگه رندان بی حرمت ــ به هم کوبد سجودم را، به هم ریزد قیامم را … .»
چه بسا چند صد سال بعد، یکی مثل شما پیدا می شود و از این اشعار، نتیجه می گیرد شرابخواری این بزرگمرد عرفان را.
و باز فرموده است:
« بسترم بر در میخانه فکن تا ساقى ــ ساغرى آرد و دردم همه درمان سازد.»
و باز فرمود:
« مژده ی وصل، به رندان خرابات رسید ـــ ناگهان غلغله و رقص و طرب بر پا شد ــ آتشی را که ز عشقش، به دل و جانم زد ـــ جانم از خویش گذر کرد و خلیل آسا شد.»
چه بسا چند صد سال بعد یکی مثل شما پیدا می شود و امام خمینی ـ قدّس سرّه ـ را هم متّهم می کند به رقص و آوازه خوانی.
و باز فرمود:
« گویی از کوچه میخانه گذر کرده مسیح ــ که به درگاه خداوند، بلند آوا شد ــ معجز عشق ندانی تو، زلیخا داند ــ که برش یوسف محبوب، چنان زیبا شد.»
چه بسا چند صد سال بعد یکی مثل شما پیدا می شود و امام خمینی ـ قدّس سرّه ـ را متّهم می کند به اینکه مسیح را شرابخوار می دانسته و زلیخا را تبرئه می کرده.
در عجبم که چرا برخی ها زبان شعر را درک نمی کنند؛ انگار که وجودشان از هنر خالی است. و شگفت تر آنکه خود را اهل نظر دانسته و بی توجّه به زبان شعر، از اشعار استفاده می کنند برای قضاوت در مورد اعتقادات و اعمال گویندگان آن اشعار. و شگفت تر آنکه خود را متشرّع می نامند ولی بدون دلیل شرعی، دست به قضاوت می زنند؛ در حالی که شارع مقدّس، از این گونه قضاوتها نهی نموده است.
بزرگوارا! اگر کسی را ببینی که از شرابخانه بیرون آمد در حالی که مست است، و او را متّهم کنی به شرابخواری، حکم فقهی چنین اتّهامی چیست؟
اگر آن فرد مست، از تو شکایت کند نزد قاضی که به من اتّهام شرابخواری زده است، قاضی از تو، دو شاهد عادل طلب می کند مبنی بر اینکه او را دیده اند که عالماً عامداً شراب خورده است. اگر دو شاهد عادل آوردی که هیچ و الّا قاضی حکم می کند که تو را شلاق بزنند به جرم اتّهام غیر قابل اثبات. این است اسلام حقیقی، نه آنکه شما تابع آن هستید که هر اتّهامی را روا می دارد با تکیه بر چند بیت شعر که انتسابش به ابن سینا، غیر قطعی است. « قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً (103) الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً ـــــــــ بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین(مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ (103) آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم شده؛ با این حال، مى پندارند که کار نیک انجام مى دهند.» (الکهف)
مراقب باشید که خلاف شرع رفتار می کنید به نام شرع. در فقه شیعه، نمی توان بر اساس چند بیت شعر قطعی الانتساب، شرابخوار بودن کسی را اثبات کرد، کجا رسد که بخواهید بر اساس چند بیت شعر غیر قطعی الانتساب، چنین اتّهامی را ثابت کنید.
2ـ فرموده اید: « و یا در جایی دیگر می گوید :می از جهالت جهال شد بشرع حرام /چو ماه کز سبب منکران دین شد شق /شراب را چه گنه زانکه ابلهی نوشد/ زبان بهرزه گشاید و دهد بباد ورق .»
الف: ثابت بفرمایید که این ابیات را ابن سینا گفته است. این ابیات، منسوب به ابن سینا هستند و هیچ دلیلی نیست که قطعی بودن چنین انتسابی را ثابت کند. اگر شما در دادگاه اسلامی بودید و این ابیات را شاهد می آورید، هیچ قاضی آن را از شما قبول نمی کرد؛ آنگاه خود شما را به جرم اتّهامی که زده اید شلاق می زدند.
ب: گیریم که این ابیات را ابن سینا گفته است، کجای این ابیات آمده که ابن سینا شراب می خورده است؟
در این شعر، با صراحت آمده که شراب خوردن در دین خدا حرام است؛ آنگاه راز حرام شدن شراب را بیان کرده است.
می گوید: اگر جهّال شراب را نمی خوردند در شرع هم حکم حرام بودن شراب وارد نمی شد.
آیا از این سخن، بر می آید که ابن سینا شرابخوار بوده است؟
در شرع نیامده که خوردن نفت حرام است، با اینکه در عصر نزول قرآن، نفت سیاه وجود داشت و در برخی مناطق به طور طبیعی از زمین می جوشید. چرا در هیچ آیه و روایتی نیامده که خوردن نفت حرام است؟ چون کسی نفت را نمی خورد که خدا آیه نازل کند برای تحریمش. دقّت فرمایید! کسی با خوردن نفت، نمی میرد؛ همین الآن در ایران خودمان کسانی هستند که بنزین را می نوشند. شراب هم در حقیقت الکل است.
بعد شاعر گوید: شراب ذاتاً بد نیست، بلکه خوردن شراب بد است، جهّال و ابلهان آن را می خورند.
اگر این ابیات را ابن سینا گفته، خودش دلیل است که او شرابخوار نبوده است. چون گوینده ی این ابیات، شرابخواران را جهّال و ابله نامیده است. چطور ممکن است کسی خودش شرابخوار باشد و شرابخوارها را هم جاهل و ابله بنامد؟ آن هم کسی مثل ابن سینا که معروف است به عاقل بودن و نابغه بودن.
ای کاش اندکی به خودتان اجازه ی فکر کردن می دادیم.
3ـ فرموده اید: « و یا می گوید : می حاصل عمر جوانیست بده /سرمایه لذت جوانی است بده /سوزنده چو آتش است،لکن غم را سازنده چو آب زندگانی است.»
الف: ثابت بفرمایید که این ابیات را ابن سینا گفته است.
ب: این ابیات، از نظر ادبی، شدیداً مخدوش هستند و روشن است که گوینده ی آن، هیچ گونه ذوق هنری نداشته است.
در مصرع اوّل، اساساً قافیه وجود ندارد. « جوانی است بده» ردیف است؛ و بیت قافیه ندارد.
در مصرع دوم هم «است» ردیف است و قافیه ای وجود ندارد.
وزن شعر هم کاملاً نادرست است.
لذا این اراجیف را هر که بافته، از سواد شعری کاملاً بی نصیب بوده به نحوی که حتّی از اوّلیّات فنّ شعر هم بی خبر بوده است؛ در حالی که ابن سینا، نابغه ای است که در تمام علوم زمانش سرآمد بوده است. لذا این اراجیف قطعاً از او نیست.
ج: بر فرض محال، این کلمات از او باشند، اثبات بفرمایید که منظور از می، همان خمر حرام مطرح در شریعت است نه از آن می که در اشعار امام خمینی و فیض کاشانی و امثال این علماست.
4ـ فرموده اید: « همچنین ابن سینا در ارجوزهء طیبه خود ابراز میدارد که نوشیدن شراب به شرط رعایت اعتدال مضر نخواهد بود.(فی الشراب لا تقصد الی الکثیرِ و اقنع من النبیذِ بالیسیرِ ایاک ان تسکرَ طولَ الدهرِ ان لم یکن فمرهءً فی الشهر)»
الف: ثابت بفرمایید که این اشعار از ابن سیناست. ما این شعر را حتّی در بین اشعار منتسب به ابن سینا هم نیافتیم؛ در که حالی که شما با قطعیّت اعلام می کنید که اینها را ابن سینا گفته است.
ب: خدای متعال می فرماید: « مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ ـــــ توصیف بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده، چنین است: در آن نهرهایى از آب صاف و خالص که بدبو نشده، و نهرهایى از شیر که طعم آن دگرگون نگشته، و نهرهایى از خمر که مایه لذّت نوشندگان است، و نهرهایى از عسل مصفّاست، و براى آنها در آن از همه انواع میوه ها وجود دارد؛ و(از همه بالاتر) آمرزشى است از سوى پروردگارشان! آیا اینها همانند کسانى هستند که همیشه در آتش دوزخند و از آب جوشان نوشانده مى شوند که اندرونشان را از هم متلاشى مى کند؟! » (محمّد:15)
حتّی واژه خمر هم ملاحظه می فرمایید که قابل تأویل است. خود قرآن کریم فرموده که بهشتیان خمر می نوشند. زبان شعر، زبان تأویل است. لذا بر فرض که این اشعار از ابن سینا باشد که نیست، باز شما طبق احکام شرع، حقّ ندارید بر اساس آنها به ابن سینا اتّهام بزنید. طبق احکام اسلام، برای اثبات ادّعای خودتان باید دو نفر شاهد عادل بیاورید که، شهادت دهند که ابن سینا را با چشمان خود دیده اند که عالماً و عامداً شراب می خورده است. اگر نتوانید از این راه، شرابخوار بودن او را اثبات کنید، طبق احکام شرع، معصیت کرده اید که چنین اتّهامی زده اید، و قاضی می تواند به خود شما شلاق تعزیری بزند. دین خدا بازیچه نیست، حساب و کتاب دارد.
5ـ فرموده اید: « خودش می گوید شراب خواری اشکال ندارد ، خودش در کتاب قانونش شراب را همان خمر می داند و روش تهیه ی آن را به صور مختلف توضیح می دهد و می گوید در وقتش استفاده کنید !!! آنگاه برخی پاپ تر از پاپ می شوند ، برای این ها پاسخی دارید ؟!»
الف: متن قانون را ذکر بفرمایید ببینیم چه نوشته است.
ب: اگر کسی راه درست کردن شراب را بیان کرد، شرابخوار بودنش ثابت نمی شود. اگر بنده همینجا راه درست کردن شراب را توضیح بدهم، دلیل می شود که شرابخوارم؟!! این چه استدلالی است بزرگوار؟!
ج: کتاب قانون، کتاب طبّ است. و خمر، در مواردی به عنوان دارو مصرف می شود. اگر طبیبی گفت که درمان فلان بیماری، نوشیدن خمر است، ثابت می شود که خودش هم شرابخوار است؟!
د: سوال: اگر فردی دچار مرضی است که تنها راه علاجش خوردن شراب است، آیا جایز است شراب بخورد جهت درمان؟
شما باشید ما را پاپ تر از پاپ می کنید، امّا امام خمینی ـ قدّس سرّه ـ در چنین شرائطی، فتوا به جواز شرب خمر داده اند.
به متن کلام حضرت امام خمینی ـ قدّس سرّه ـ که پوتال پژوهشی و اطلاع رسانی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) گرفته شده توجّه فرمایید:
« استفاده از مشروبات الکلی برای مداوای بیمار در صورتی که تنها راه حل باشد، چه حکمی دارد؟
با سلام و تحیت
مداوا کردن به وسیله هر حرامی در صورتی که علاج مریضی منحصر به آن باشد جایز است.(ترجمه تحریر الوسیله، ج2، ص176، م34)»
آدرس مطلب: http://www.imam-khomeini.ir/fa/NewsPrint.aspx?ID=25085
به استفتائی از آیة الله لنکرانی توجّه فرمایید:
« سؤال: شخصى مبتلا به مرضى شده که طبق نظر پزشک درمان آن شراب است، آیا مصرف آن براى معالجه جایز است؟
پاسخ: شراب و کلیه مسکرات، از محرمات است و مصرف آن از گناهان کبیره مى باشد، بلى چنانچه طبق تشخیص پزشک متخصص و مورد اطمینان، علم یا اطمینان حاصل شود که معالجه بیمار منحصر به آشامیدن آن مى باشد و جایگزین نداشته باشد، مى تواند براى درمان به مقدار ضرورت مصرف کند.»
آدرس مطلب: http://portal.anhar.ir/node/4368/?ref=sbttl#gsc.tab=0
ملاحظه می فرمایید که طبق فتوای برخی فقها، اگر علاج یک بیماری، منحصر در شرب خمر باشد، خوردن آن به عنوان دارو، جایز است.
ابن سینا، هم فقیه بوده هم حاذقترین طبیب زمان خود بوده است. لذا اگر در کتاب پزشکی خود(قانون) برای درمان برخی بیماری ها شرب خمر را تجویز کرده باشد، نمی توان به او ایراد گرفت. امّا به شما بزرگوار که نه فقیه هستید و نه پزشک، این اشکال وارد است که چگونه به یک فقیه و پزشک در چنین موردی خرده می گیرید؟ بلکه بالاتر، بی آنکه قاضی باشید و شرائط قضاوت را داشته باشید، فردی را متّهم به شرب خمر می کنید بدون داشتن دو شاهد عادل.
6ـ فرموده اید: « شاگرد خود ابن سینا از زیاده روی او در شهوات و ارتباط با زن و فوت او در اثر قولنج ناشی از زیاده روی در شهوات می گوید (ابو عبید مىنویسد؛ گویند: شیخ به روزگار تازه جوانى در شمار زیباترین مردم روزگار خود بوده است.هر گاه روز جمعه براى رفتن به مسجد از خانه بیرون مىآمده، مردم شهر در کوچه و خیابان اجتماع مىکردند و بر یکدیگر پیشى مىگرفتند تا از تماشاى زیبایى و فریبندگى چهرۀ وى بهرهور شوند. . .همه نیروهاى شیخ به کمال بود. اما نیروى آمیزش با زنان در وجود وى از دیگر نیروهاى شهوانى افزون بود، و در این کار زیادهروى مىکرد. روزى از سوى یاران، زیان زن دوستى و پرخورى و شب زندهدارى-که شیخ در این هر سه افراط مىکرد-به وى گوشزد شد. شیخ پاسخ داد: خداى بزرگ از نیروهاى جسمى و روحى مرا بهرۀ فراوان بخشیده است، و من باید از همۀ این نیروها نیک بهره برگیرم و به موقع برخوردار شوم….زیادهروى در شهوات سرانجام جسم نیرومند شیخ را فرسوده کرد ).حتی نقل شده که در لحظات آخر عمر از شاگردش طلب زن می کرد (برای اطلاعات بیشتر به سایت دکتر رهبری مراجعه کنید).»
الف: متن اصلی را ذکر بفرمایید با آدرس.
ب: در نوشته آمده است: « گویند: شیخ به روزگار تازه جوانى در … »
از نظر تاریخدانان و محدّثان، این گونه نقل قول، پشیزی ارزش ندارد. اگر به «گویند» باشد، گویند که شیعه بعد از نماز سه بار گوید: خان الامین، خان الامین، خان الامین. اگر به «گویند» باشد، گویند که عمر با ام کلثوم دختر علی(ع) ازدواج کرده بود. اگر به «گویند» باشد، گویند که امام حسن(ع) زیاد زن می گرفت و فراوان طلاق می داد تا آنجا که علی(ع) بالای منبر فرمودند به پسرم حسن زن ندهید که زیان طلاق دهنده است.
آدم عاقل، به «گویندها» بها نمی دهد بلکه به قطعیّات بها می دهد. مردم پشت سر افراد معروف، فراوان مطالب گویند.
ج: گیریم که این حرفها درست باشد، از کجای آن استناط کرده اید شرابخوار بودن ابن سینا را.
د: ضمناً این هم که زیاد زن گرفتن را مساوی با هوسرانی گرفته و عیب شمرده اید، خودش ضدّ اسلام است. مگر نه اینکه اغلب ائمه ی ما زنانو کنیزان فراوان داشته اند؟ مگر نه اینکه رسول خدا(ص) حدّ اقلّ 9 زن رسمی داشته است؟ و مگر نه اینکه در روایات متعدّدی، کثرت همسر از صفات انبیاء شمرده است؟!
همین اتّهامی را که شما به ابن سینا می زنید، دشمنان اسلام، به رسول خدا(ص) می زنند و آن حضرت را به خاطر داشتن همسران فراوان، معاذ الله، هوسران معرّفی می کنند.
خدای متعال، داشتن چهار زن رسمی و هر تعداد همسر موقّت و هر تعداد کنیز را جایز شمرده است. امّا گویا شما نه پاپ تر از پاپ که خداتر از خدا شده اید که حلال شرع را هم حرام می دانید. واقعاً در شگفتم که چرا برای کوبیدن یک شخص حتّی حاضر می شوید احکام اسلام را زشت جلوه دهید؟!!
7ـ فرموده اید: « همچنین صاحب «روضات الجنات» می گوید: «ابوعلی سینا چون شب می کرد، چراغی تهیه کرده و مشغول مطالعه کتاب می شد و هرگاه خواب بر او غلبه می نمود، قدحی شراب می نوشید تا خواب و خستگی را از سر بیرون کند.»
سپس می گوید: «البته هیچ حکیمی قبل از ابن سینا به چنین فعل شنیعی مبادرت نورزیده، حتی حکیمان یونانی و البته دیگر حکیمان و فلاسفه بعد از بوعلی این فسق و گناه را پیروی و تقلید نموده، از شهوات و لذات دریغ نمی ورزیدند…» »
پاسخ:
الف: این چه مدل نقل قول کردن است. منظورتان از روضات الجنان، کدام کتاب است؟ صاحبش کیست؟ کجای این کتاب، این مطلب است؟ آیا در فرهنگ شما، این مدلی از کتاب آدرس می دهند؟
ب: اگر منظورتان روضات الجنان، اثر صوفی تبریزی، حافظ حسین کربلائی تبریزی است، عرض می شود که وی در قرن دهم می زیسته، یعنی 600 سال بعد از ابن سینا. این شخص چگونه با 600 سال فاصله، مستقیماً از ابن سینا نقل ماجرا می کند؟
ب: اگر منظورتان روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات تألیف: میرزا محمد باقر موسوی خوانساری است، وی از علمای قرن 13 است، یعنی 900 بعد ابن سینا. حال او چطور بی واسطه از ابن سینا جریان نقل می کند.
ج: اصلاً گیریم که این جریان کسی در زمان خود ابن سینا نقل نموده باشد، او چطور از خلوت ابن سینا آن هم در دل شب با خبر شده است؟
کسی که اندک عقلی داشته باشد می فهمد که چنین نقل قولی، اعتبار تاریخی و شرعی ندارد.
بزرگوار! آیا دین اسلم به شما اجازه می دهد که این گونه مطالب فاقد اعتبار را در مورد یک شخص، طرح و پخش کنید؟
8ـ فرموده اید: « اگر پاسخی برای این ها دارید خوشحال می شوم بدانم ، وگرنه باید پذیرفت که نمی توان به عقاید چنین شخصی احترام گذاشت و او را فیلسوف نامید و به او افتخار کرد ، از کجا معلوم فلسفه ای که او وارد دین کرده ناشی از مهملاتی همچون اعمالش نباشد ؟!»
الف: بیچاره ابن سینا کی فلسفه را وارد دین کرده است؟ او صرفاً فلسفه ای را بیان کرده است. اگر شما توهّم کرده اید که فلسفه جزئی از دین است، مشکل شماست نه ابن سینا.
ب: راه تشخیص درستی یا نادرستی یک سخن هم توجّه به اعمال بیان کننده ی آن سخن نیست؛ بلکه سخن را با میزانهای خاصّ خودش بررسی می کنند. لذا امیرمؤمنان(ع) فرمودند: « لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَال ــــ نگاه نکن که چه کسی می گوید، بلکه نگاه کن که چه می گوید.» (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 438)
چه بسا مؤمنانی که سخنان باطل یا مهمل و چرت و پرت می گویند و چه بسا منافقان و مشرکان و کافرانی که سخنان حکیمانه می گویند. لذا اهل بیت(ع) فرمودند:
« اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ فَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِم ــــ علم را طلب کنید اگرچه در چین باشد! که همانا طلب علم واجب است برهر مسلمانی.»
آیا چینی ها در زمان رسول الله(ص) مسلمان بودند؟ اکنون هم اغلبشان کافراند.
« الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَاطْلُبُوهَا وَ لَوْ عِنْدَ الْمُشْرِکِ تَکُونُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا ــــ حکمت، گمشده ی مؤمن است؛ پس آن را طلب کنید اگر چه در نزد مشرک باشد که شما شایسته تر به آن هستید و اهل آن می باشید.»
« خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّى کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِن» (نهج البلاغه، حکمت 77)
« الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاق ـــــ حکمت، گمشده ی مؤمن است؛ پس حکمت را بگیرید اگر چه از اهل نفاق.» (نهج البلاغه، حکمت 80)
« الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ فَخُذُوهَا وَ لَوْ مِنْ أَفْوَاهِ الْمُنَافِقِین ـــــ حکمت، گمشده ی مؤمن است؛ پس آن را بگیرید اگر چه از دهان منافقین.»»
« ضَالَّةُ الْحَکِیمِ الْحِکْمَةُ فَهُوَ یَطْلُبُهَا حَیْثُ کَانَت »
«خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّى کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ ضَالَّةُ کُلِّ مُؤْمِن »
« خُذِ الْحِکْمَةَ مِمَّنْ أَتَاکَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْهُ إِلَى مَنْ قَال ـــــ حکمت را بگیر از هر کس که آن را نزد تو آرد، و نگاه کن به آنچه می گوید و نگاه نکن به کسی که می گوید.»
« الحکمة ضالّة المؤمن یأخذها ممّن سمعها و لا تبالی فی أیّ وعاء خرجت.»
« الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَحَیْثُ مَا وَجَدَ أَحَدُکُمْ ضَالَّتَهُ فَلْیَأْخُذْهَا»
« الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَالْتَقِفْهَا وَ لَوْ مِنْ أَفْوَاهِ الْمُشْرِکِین »
« الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَلْیَطْلُبْهَا وَ لَوْ فِی أَیْدِی أَهْلِ الشَّر»
« کَلِمَةُ الْحِکْمَةِ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَحَیْثُ وَجَدَهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا»
« الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ یَأْخُذُهَا حَیْثُ وَجَدَهَا»
« خذوا الحقّ من اهل الباطل و لا تأخذوا الباطل من اهل الحقّ کونوا نقّاد الکلام.»
« الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَحَیْثُمَا وَجَدَ أَحَدُکُمْ ضَالَّتَهُ فَلْیَأْخُذْهَا»
اینها فقط پاره ای از روایات در این موضوع است؛ که به همین مقدارش، می توان برایش ادّعای تواتر مضمونی نمود؛ و البته در مستفیض بودن این مضمون، ابداً شکّ راه ندارد. حدس بنده آن است که اگر منابع روایی را بگردیم، احادیث زیاد دیگری با همین مضمون نیز می توانیم بیابیم. پس در اینکه این مضمون از معصوم(ع) وارد شده، نمی توان تردید نمود.
بزرگوارا! اگر اندکی هم معارف اهل بیت(ع) را هم بخوانیم و از آن پیروی کنیم و کمی هم تقوا داشته باشیم و در قضاوتها طبق احکام اسلام عمل کنیم، قطعاً ضرر نمی کنیم.
ج: طبق حکم عقل و طبق حکم دین، در امور تخصّصی باید متخصّص عادل مراجعه کرد.
شما قطعاً متخصّص فلسفه و تاریخ نیستید. پس چرا نظر اهل تخصّص را نادیده می گیرید. متخصّصان مسلّم فلسفه و عرفان و فقه و دیگر علوم اسلامی مثل امام خمینی و علّامه طباطبایی و آیة الله جوادی آملی و مقام معظّم رهبری و شهید مطهری و … ، این قدر عقل دارند و این قدر از دین خبر دارند که بفهمند کجای فلسفه ابن سینا مطابق عقل و دین هست و کجایش نیست. چرا تبعیّت از این گونه استوانه های علم و تقوا را رها نموده از نظرات غیر تخصّصی خود یا از مشتی افراد مکس صفت که همواره دنبال عیوب می گردند تبعیّت می کنید؟!! قرنهاست که بزرگان حوزه های علمیّه، کتب ابن سینا را به عنوان کتاب درسی حوزه ی علمیّه تدریس کرده اند و می کنند. آیا گمان شما این است که این همه بزرگان، گمراهند؟! « ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون .»
عارف ربّانی، حکیم الهی، فقیه فاضل، امام خمینی ـ قدّس سرّه ـ در نامه ای که به رهبر شوروی سابق، آقای گورباچف نوشتند، به او چنین خطاب کردند: « …
اگر جناب عالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق کنید می توانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم، علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه ها به نوشته های فارابی و بوعلی سینا (رحمت الله علیهما) در حکمت مشاء مراجعه کنند تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراک معانی کلّی و نیز قوانین کلّی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس؛ و نیز به کتاب های سهروردی (رحمت الله علیه) در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی مشخص کنند که جسم هر موجود مادّی دیگر، به نور صرف که منزّه از حس می باشد نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرّا از پدیده حسی است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألهین (رضوان الله تعالی علیه و حشرت الله مع النبیین و الصالحین) مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از مادّه؛ و هرگونه اندیشه از مادّه منزّه است؛ و به احکام مادّه محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا و بخصوص محی الدین بن عربی نام نمی برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قوّیاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکّل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.»
مقام معظّم رهبری در مورد ابن سینا چه فرموده اند؟
« در دورهی اسلامی، همان وقتی که ابنسینا در این شهر برترین نظریات را در فلسفه و پزشکی و هندسه و ریاضیات و سایر علوم و فنون خلق میکرد و مینوشت و تعلیم میداد ـ من آن روز در جمع طلاب و فضلا و علمای همدانی این نکته را گفتم ـ در کتابهای فلسفی و اصولىِ ما از شخصی به نام «رجل همدانی» یاد میشود. این رجل همدانی نظریهی ردشدهیی دارد در باب کلىِ طبیعی؛ بحثی است در منطق و فلسفه، و در اصول هم به مناسبتی بحث میشود. ابنسینا وقتی به همدان میآید و با این مرد برخورد میکند، دربارهی او میگوید: «مردی بود بسیار مسن و دارای محسّنات بسیار». از سخنی که دربارهی او میگوید، معلوم میشود این مرد هزار سال پیش در هندسه و فلسفه و منطق وارد بوده و اطلاعاتی داشته. هزار سال پیش، یعنی قرن چهارم هجری؛ یعنی قرن دهم میلادی. قرن دهم چه زمانی است؟ قلب قرون وسطای معروف دنیا. قرون وسطایی که شنیدهاید، مربوط به اروپاست، نه ایران. روزی که در اروپا قرون وسطی مظهر سیاهی و تاریکی و هیچندانی بود، در همدان ابنسینا و رجل همدانی بود.» (بیانات مقام معظّم رهبری، در دیدار جمعی از جوانان استان همدان ۱۳۸۳/۰۴/۱۷)
ایشان در سخنرانی دیگری چنین فرموده اند:
« فلسفهی اسلامی، پایه و دستگاهی بوده که انسان را به دین، خدا و معرفت دینی نزدیک میکرده است. فلسفه برای نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفهی ما – مثل ابنسینا و ملاّ صدرا – عارف هم بودهاند. اصلاً آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفهی جدید – یعنی فلسفهی ملاّ صدرا – بهخاطر این است که فلسفه وسیله و نردبانی است که انسان را به معرفت الهی و خدا میرساند؛ پالایش میکند و در انسان اخلاق بهوجود میآورد.» (بیانات مقام معظّم رهبری، در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی ۱۳۸۲/۱۰/۲۹)
باز در سخنرانی دیگری فرموده اند:
« فرض بفرمایید اوج قرون وسطی و تاریکی قرون وسطی چه زمانی است؟ قرنهای دهم و یازدهم و دوازدهم میلادی است؛ یعنی قرنهای چهارم و پنجم و ششم هجری؛ یعنی اوج شکوفایی علمىِ کشورهای اسلامی و در رأس همه ایران؛ یعنی قرن ولادت و زندگی ابنسینا و رازی و فارابی و دیگران. همه این شخصیتهای بزرگ، آفتابهایی هستند که از این طرف دنیا تابیدند…. ابنسینای پزشکی که کتاب «قانون»اش تا اندکی پیش ـ یعنی بعد از هزار سال ـ در اروپا به عنوان یک منبع در دانشگاهها مورد مراجعه بوده، یک عالم دینی است؛ آدمی است که در عرفان مینویسد، در فلسفه هم مینویسد. فارابی و دیگران هم همینطور بودند.» (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نخبگان علمی سراسر کشور ۱۳۷۸/۰۷/۱۹)
و باز فرموده اند:
« اگر بخواهیم مشابه «راجربیکن» را در میان نحلههای اسلامی بیابیم، باید مثلاً او را در زمرهی تصوف خاکساری – که کارشان درویشی و گدایی است – بدانیم. کشیش این رشته «راجربیکن» معروف است که در قرن سیزدهم میلادی، از اولین پرچمداران علم در اروپاست. به عبارت دیگر، اولین جلوههای علم که به رنسانس اروپا منتهی شد و آن تحول علمی را پدید آورد، باز از طرف مذهبیها بود؛ منتها مذهبیهای روشن، نه مذهبیهای تاریکذهن. ابنسینای ما هم همینطور بود. خود ابنسینا یک عالم دینی است؛ او به یک معنا اصلاً یک عارف است. بیرونی هم یک عالم دینی است، که آن «تحقیق ماللهند» را نوشت. میدانید که اسم این کتاب، از یک بیت شعر گرفته شده است:
تحقیق ماللهند من مقولة
مقبولة فیالعقل او مرذولة
او در زمان خود، در ریاضی و در نجوم و در علوم متفرق، تبحر داشت. «شیخ بهایی» هم که یک آخوند به تمام معنای کامل است، همینطور بود. در زمان «شیخ بهایی»، رشتههای دینی در آن مسیر و جریان صنفىِ آخوندی افتاده بود. در گذشته، صنفىِ به این شکل که نبوده است؛ یک روحانی بوده که در همهی علوم عالم بوده؛ مثل خود ابنسینا که شاگرد فلسفه هم داشته، شاگرد طب هم داشته است؛ اما «شیخ بهایی» مربوط به آن دورانی است که روحانیت جنبهی صنفی پیدا کرده بود؛ یعنی یک آخوند حرفهیىِ منبر و محرابی، با آنگونه دانشهای کذایی.» (بیانات مقام معظم رهبری، در دیدار با اعضای «گروه دانش» صدای جمهوری اسلامی ایران ۱۳۷۰/۱۱/۱۵)
حالا خودتان قضاوت بفرمایید! کسانی که در به بزرگانی مثل ابن سینا می تازند، آیا در مقابل مقام معظّم رهبری صف آرایی کرده اند یا نه؟
چرا مقام معظّم رهبری، در این همه سخنرانی، مدام از ابن سینا به بزرگی و عظمت یاد می کنند و ایشان را عالم دینی و عارف خطاب می کنند؟ چون مطلع هستند که دستهای پنهانی در صدد هستند تا بزرگان علمی این کشور را ترور شخصیّت کنند و آنها را افرادی بی دین و بد دین معرّفی کنند تا جوانان ایرانی، نفهمند که می توان هم دیندار بود هم دانشمند. اینها می خواهند در دنیا این گونه جا بیندازند که دینداری مساوی است با بی دانشی و بی دینی مساوی است با دانشمند شدن.