عصراسلام: نگفتن، پنهانکاری و رازداری روح و روان فرد آسیبدیده را فلج میکند. یکی از مهمترین عواقب حوادث تروماتیک، مخصوصا خشونتهای جنسی و خانگی، ایجاد احساس شرم، گناه و ترس در آزاردیده است. از دست دادن اعتماد به دیگری، زندگی، خوبی و عدالت در جهان نتیجۀ دیگر تجربۀ تروماتیک است. حرف زدن از تجربۀ تلخ خود به فرد آسیبدیده کمک میکند بر احساس شرم و گناه غلبه کرده، دوباره به دیگری اعتماد کند و باور درهمشکستهاش به خوبی و عدالت در زندگی را از نو بسازد.
بعلاوه، شکستن سکوت و حرف زدن امکان کمک گرفتن از دیگری را فراهم میسازد؛ دیگری میتواند کمک کند تا تجاوز و آزار متوقف شود یا پیامدهای منفی تجربۀ آسیبزا کنترل و مدیریت شود.
اما چرا بعضی افراد انتخاب میکنند علاوه بر حرف زدن با دوست، خانواده یا رواندرمانگر، درباره تجربه تلخ خود با افکار عمومی نیز صحبت کنند و آن را در رسانههای عمومی منتشر کنند؟ چرا گاهی روندِ دادخواهی، عمومی میشود و اصلا بهتر است عمومی شود؟
در پی موجِ دادخواهیِ «Me too»، زنان زیادی، مثل ماهی، برای اولین بار پرده از تجربۀ آزار جنسی خود برداشتند و جامعه را خطاب قرار دادند! در واکنش، بخشی از جامعه آشکار یا پنهان از خود پرسید، به ما چه کار دارد؟ چرا نمیرود مسالهاش را با متجاوزش حل کند؟ خب برود با روانشناسش حرف بزند! چرا سر و صدا راه میاندازد؟ دنبال چیست؟ از چه نفع میبرد؟
بهراستی فرد آزاردیدهای که در رسانههای عمومی تجربۀ تلخ خود را بازگو میکند، دنبال چیست؟ اول از همه باید بگوییم بازگویی مفصل تجربۀ تروماتیک بهخودیخود سخت و طاقتفرساست، چه وقتی با دوستی حمایتگر در میان گذاشته میشود، چه آن زمان که در خلوت امن رواندرمانی گفته میشود! بسیاری اوقات، فرد آزاردیده در حینِ روایتِ حادثه، احساسات منفی و حالتهای جسمی شوک و وحشت را که در زمانِ آزار تجربه کرده بود، دوباره در زمانِ بازگویی حادثه تجربه میکند. بخشهایی از حادثه ممکن است به دلیل ترس و وحشت زیاد از حافظهاش حذف شده باشد، یا گنگ و مبهم باشد.
اغلب اوقات، واکنش شنوندهها همراه با ناباوری، شک و زیر سوال بردن میزان درستی و اهمیت حادثه است. چنین واکنشهایی معمولا احساسِ تنهایی، شرم و گناه آزاردیده را تشدید کرده، او را از دیگران دورتر میکند. پس چه میشود فردی، با وجود دشواریِ بازگوییِ حادثه خشونتآمیز و رویارویی با انکار و بیتوجهی دیگران، همچنان اصرار دارد که بگوید؟
خشونتهای جنسی و خانگی بیش از هر چیز مسالهای ساختاری و فرهنگی است؛ فقط فردِ متجاوز نیست که آزاردیده را مرعوب میکند، بلکه جامعه، قانون و فرهنگ سمّی، در اغلب موارد، به شیوههای مختلف آزار و تجاوز را تسهیل میکنند، جلوی آن را نمیگیرند و پنهان و آشکار با متجاوز همدستی میکنند. آزاردیده فقط از متجاوز ضربه نخورده، بلکه به جامعه نیز بیاعتماد شده است؛ جامعهای که از حادثه کمابیش باخبر شد و واکنشی نشان نداد، جامعهای که به متجاوز حق داد و شکایت آزاردیده را ناچیز انگاشت، جامعهای که به متجاوز پَر و بال داد و آزاردیده را منزوی ساخت.
در پی تجربۀ آزار و تجاوز، مخصوصا وقتی متجاوزان چهرههای شناخته شده و مورد تاییدِ جامعه هستند، ارتباط آزاردیده با جامعهاش مخدوش میشود و باورش را به انسان، عدالت، اخلاق و حقیقتِ ارزشهای اجتماعی از دست میدهد. آزاردیده برای اینکه بهطورکامل شفا پیدا کند، باید رابطهاش را با جامعه بازسازی کند. بنابراین، به سوی جامعه بازمیگردد تا به جامعه فرصت دهد اشتباهش را جبران کند و این بار از او حمایت کند. بدون بازسازی اعتماد به جامعه، روند بهبودی فرد ناقص میماند و امکانِ ترومادیدگی مجدد وجود دارد.
آزاردیده فریاد میزند تا خود را شفا دهد. از احساسِ گناه و شرم آزاد شود. احساسِ قدرت و کنترلِ از دست رفتۀ خود را بازیابد. بعلاوه، او امید دارد روندِ دادخواهی او به اصلاحِ نظم اجتماعی و ساختارِ فرهنگی کمک کند تا شاید جلوی تجاوز و آزار گرفته شود، دیگر آزاردیدگان جدی گرفته شوند و به حقوقشان رسیدگی شود، و متجاوزان جسورانه برای خود در صحنۀ اجتماع نچرخند!
نویسنده: دکتر مینا اورنگ
گروه مطالعات زنان