طلسمات

خانه » همه » مذهبی » چرا امام حسین صلح نکرد

چرا امام حسین صلح نکرد


چرا امام حسین صلح نکرد

۱۳۹۲/۰۸/۱۲


۱۶۸۸ بازدید

پاسخ: با سلام در پاسخ به سوال شما باید گفت:‌ قیام امام حسین (ع) سه دلیل مهم داشت که هر یک از آنها در زمان امام حسن (ع) به شکل دیگری رخ نمود:

پاسخ: با سلام در پاسخ به سوال شما باید گفت:‌ قیام امام حسین (ع) سه دلیل مهم داشت که هر یک از آنها در زمان امام حسن (ع) به شکل دیگری رخ نمود:

الف) حکومت ستمکار وقت از امام حسین (ع) بیعت می ­خواست: «خذ الحسین بالبیعة اخذاً شدیداً لَیسَ فیه رخصة»[1]؛ «از حسین بیعت محکم بگیر و هیچ گذشت هم نباید داشته باشی». اما تنها پاسخ ایشان این بود: «نه، بیعت نمی کنم» و نکرد. هنگام صلح امام حسن (ع)، معاویه از امام بیعت نخواست؛ یعنی بیعت کردن از مواد صلح نبود و هیچ مورخی هم ادعا نکرده است که امام حسن (ع) یا کسی از کسان او یا برادران و اصحاب و شیعیانش با معاویه بیعت کرده باشد. پس بیعت که یکی از عوامل وادارنده امام حسین (ع) به مقاومت شدید بود، در جریان امام حسن (ع) نبود.

ب) یکی از علل قیام امام حسین (ع) دعوت مردم کوفه بود. این مردمان بیست سال حکومت معاویه را چشیدند. در دوره او زجر دیدند و ستم­هایش را تاب آوردند، اما سرانجام بی‌تاب شدند. حتی برخی از مورخان معتقدند که زمینه قیام امام، در کوفه صد درصد آماده بود، اما روی­دادهایی پیش­بینی نشده اوضاع را دگرگون کرد. مردم کوفه هجده­هزار نامه برای امام فرستادند و آمادگی خود را به او اعلام کردند. اما هنگامی که امام حسین (ع) آمد، کوفیان یاری­اش نکردند. همه می‌گویند که زمینه قیام فراهم نبوده است. اما از دید تاریخی اگر امام آن نامه ها را نادیده می­گرفت، بی­گمان در تاریخ محکوم می­شد؛ یعنی آیندگان می گفتند که زمینه بسیار خوبی را از دست داد. اوضاع کوفه در دوره امام حسن (ع) چنین نبود، بلکه مردم کوفه خسته، ناخشنود و پراکنده بودند و میانشان اختلاف عقیده پیدا شده بود.

اعلام آمادگی مردم کوفه حجت را بر امام حسین (ع) تمام کرد و اگر زمینه هم آماده نبود، ایشان نمی توانست آن اتمام حجت را نادیده بگیرد. اما در زمان امام حسن (ع) مردم کوفه برای قیام آمادگی نداشتند. وضع داخلی کوفه به اندازه‌ای بد بود که خود امام حسن (ع) از بسیاری از مردم کوفه پرهیز می­کرد و هنگامی که بیرون می­رفت در زیر لباس­هایش زره می پوشید تا خوارج و دست‌پروردگان معاویه به او آسیب نرسانند. چنان­که روزی در حال نماز به‌سوی آن حضرت تیر انداختند اما چون در زیر لباس‌هایش زره پوشیده بود تیر کارگر نشد.[2]

ج) عامل سومی که در قیام امام حسین وجود داشت عامل امر به معروف و نهی از منکر بود؛ یعنی با قطع نظر از اینکه از امام حسین (ع) بیعت می‌خواستند و او حاضر نبود بیعت کند و قطع نظر از اینکه مردم کوفه از او دعوت کرده بودند و اتمام حجتی بر امام حسین (ع) شده بود و او برای اینکه پاسخی به آنها داده باشد، اعلام آمادگی کرد. قطع نظر از اینها مسئله دیگری وجود داشت که امام حسین (ع) تحت آن عنوان قیام کرد. آن مسئله امر به معروف و نهی از منکر بود. مسئله اینکه معاویه در دوره بیست ساله خلافتش بر خلاف اسلام عمل کرد احکام اسلام را تغییر داد، بیت­المال مسلمانان را حیف و میل کرد، خون­های محترم را ریخت و سرانجام پسر شراب­خوار، قمارباز و سگ­باز خودش را به ولایت­عهدی برگزید. امام حسین (ع) ­در برابر مخالفت‌های معاویه با سنّت پیامبر (ص) فرمود:

بر ما لازم است که به اینان اعتراض کنیم؛ زیرا پیغمبر چنین فرموده است:

مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ نَاکِثاً لِعَهْدِهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللهِ بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ عَلَیه بِقَوْلٍ وَلا فِعْلٍ کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ.[3]

هرکس پادشاه ستمگری را بنگرد، که حرام خدا را حلال کرده، دین خدا را فرو افکنده، با سنّت پیامبر خدا مخالفت می کند و در میان مردمان با گناه‌کاری و ستم حکم می راند، سپس با سخنرانی و اقدام بر او نشورد، سزاوار است که خداوند آن کس را نیز به سرانجام [خواری و عذاب] آن پادشاه دچار سازد و به تحقیق می‌دانید که این گروه (حاکمان وقت) ازشیطانپیروی می‌کنند.

بنابراین، اوضاع زمان امام حسن (ع) با شرایط زمان امام حسین (ع) متفاوت بود؛ یعنی معاویه می­گفت: من حاضرم به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره «خلفای راشدین» صددرصد عمل کنم و برای خود جانشینی معین نکنم. البته امام حسن (ع) به ماهیت معاویه خوش­بین نبود و چنان­چه در آن اوضاع صلح را نمی­پذیرفت، امروز در تاریخ محکوم می­شد. اکنون تاریخ معاویه را محکوم می‌کند؛ زیرا او همه این شروط را پذیرفت و تنها از دید سیاسی پیروز شد و هنگامی که بر مسند خلافت و قدرت نشست این شرط­ها را زیر پا گذاشت و به هیچ­یک از آنها عمل نکرد و آشکار ساخت کهآدمدغل­باز و مردی صددرصد سیاست­مدار است و چیزی جز سیاست­مداری در وجودش نیست. هنگامی که او به کوفه آمد به صراحت گفت:

مردم کوفه! من در گذشته با شما نجنگیدم برای اینکه شما نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بکنید، زکات بدهید، «ولکن لآمُرَ علیکم»[4]؛ «من جنگیدم برای اینکه امیر و رئیس شما باشم».

معاویه در زمان امام حسن (ع) دست به کاری نزد که ماهیتش را آشکار کند و زمینه‌ای برای قیام به انگیزه امر به معروف و نهی از منکر یا به اصطلاح تکلیفی بالفعل به وجود آید، اما این زمینه در زمان امام حسین (ع) بود.

بنابراین، وضعیت دوران امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را از هیچ دیدی با یکدیگر نمی­توان سنجید؛ زیرا امام حسن (ع) می‌بایست مدتی کناره می­گرفت تا ماهیت پنهان و مستور امویان آشکار شود و قیامی که در آینده انجام می­گیرد از نظر تاریخ موجه باشد. برخی از شیعیان پس از همین قرارداد صلح که پایبند نبودن معاویه به آن آشکار شد، به امام حسن (ع) عرض کردند که اکنون این قرارداد صلح «کأن لم یکن» است، بنابراین شما قیام کنید. آنان درست می­گفتند؛ زیرا معاویه آن را نقض کرد. امام فرمود: «نه». قیام پس از معاویه صورت می‌پذیرد؛ یعنی کمی بیش از این به آنان باید مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن کنند. آن­وقت، زمان قیام است. معنای سخن امام این است که اگر تا دوران پس از معاویه زنده می بود و در همان وضعی قرار می گرفت که امام حسین (ع) در آن قرار گرفت، بی­گمان قیام می کرد. بنابراین، وضع امام حسن (ع) بر پایه سه عاملی که انگیزه های مهم، صحیح و مشروع قیام امام حسین (ع) به شمار می‌رفت، با وضع برادرش متفاوت و متغایر بود؛ یعنی از او تقاضای بیعت کردند و از وی بیعت نمی خواستند. مردم کوفه حجت را بر امام حسین (ع) تمام کردند و گفتند کوفه پس از بیست سال بیدار شده و کوفه پس از دوران معاویه با کوفه پیش از آن متفاوت است. هنگامی که نام امام حسین (ع) میان مردم کوفه برده شد، آنان اشک ریختند و گفتند که درخت­ها میوه داده اند و زمین­ها سرسبز شده­اند، بیا که آمادگی ما کامل است. این دعوت­ها برای امام‌حسین (ع) اتمام حجت بود. اما امام حسن (ع) در وضع دیگری به سر می‌برد. هرکس وضع کوفه را در آن زمان می­دید، آماده نبودن مردمان آن را درمی­یافت.

——————————————————————————–

[1] . لهوف، صص 9 و 10؛ الفتوح، ابن اعثم، ج 5، ص 10؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص 180. [2] . علل الشرایع، شیخ صدوق، ج1، ص 717. [3] . بحارالانوار، ج44، ص 382. [4] . مقاتل الطالبیین، ص 46.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد