چرا امام زمان(ع) غایب است و چرا ما با آن حضرت ارتباط نداریم؟
۱۳۹۲/۰۷/۲۸
–
۱۰۶ بازدید
چرا امام زمان(ع) غایب است و چرا ما با آن حضرت ارتباط نداریم؟
یکى از پرسش هایى که در طول تاریخ عصر غیبت مطرح بوده و هست اینکه: چرا امام زمان(ع) غایب شد و چرا ما با آن حضرت ارتباط نداریم؟ چه فرقى بین این عصر و عصرهاى گذشته است؟ آیا وظیفه امام هدایت بشر نیست؟ اگر هست، پس چرا او را نمى بینیم؟
قاضى عبدالجبار معتزلى مى گوید: “اگر امام ظاهر نشود تا به وسیله او نقص ها جبران شود، چه فایده اى براى او مترتب است، بسان آن که اصلًا حجّتى بر روى زمین نباشد، زیرا به صرف وجود امام، نقص برطرف نمى شود، بلکه به امامِ ظاهر است که نقص جبران مى گردد.”
یکى از پرسش هایى که در طول تاریخ عصر غیبت مطرح بوده و هست اینکه: چرا امام زمان(ع) غایب شد و چرا ما با آن حضرت ارتباط نداریم؟ چه فرقى بین این عصر و عصرهاى گذشته است؟ آیا وظیفه امام هدایت بشر نیست؟ اگر هست، پس چرا او را نمى بینیم؟
قاضى عبدالجبار معتزلى مى گوید: “اگر امام ظاهر نشود تا به وسیله او نقص ها جبران شود، چه فایده اى براى او مترتب است، بسان آن که اصلًا حجّتى بر روى زمین نباشد، زیرا به صرف وجود امام، نقص برطرف نمى شود، بلکه به امامِ ظاهر است که نقص جبران مى گردد.”
همچنین تفتازانى مى نویسد: “مسئله اختفاى امام از مردم به این کیفیت که تنها اسمى از او در بین باشد. جداً بعید است و امامت او در اختفا امرى بیهوده است، زیرا غرض از امامت، حفظ شریعت، نظام، دفع جور و غیره است …”.
برای پاسخ به این اشکال نیاز به ذکر چند مقدمه است.بعد از ذکر این مقدمات به اشکال پاسخ خواهیم داد.
مقدمه اول: غلبه اسلام بر سایر ادیان
در متون اسلامى- اعمّ از قرآن و حدیث- اشاره هاى متعدّدى بر این مسئله شده است که در آخرالزمان، دین اسلام بر تمام ادیان غلبه کرده و عدل و داد و حکومت الهى و توحیدى سرتاسر گیتى را فرا خواهد گرفت.
بررسى آیات
الف) خداوند متعال در قرآن در 3 آیه اشاره به این نکته دارد که هدف از فرستادن و مبعوث کردن پیامبر اکرم(ص) به دین حق همانا غلبه دین اسلام بر سایر ادیان است:
خداوند مى فرماید: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ اوست خدایى که رسول خود را با دین حقّ به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان عالم تسلط و برترى دهد.” توبه (9) آیه 33؛ صفّ (61) آیه 9.
و نیز در آیه دیگر مى فرماید: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً؛ اوست خدایى که رسول خود محمّد(ص) را با دین حقّ به هدایت خلق فرستاد تا آن را بر همه ادیان غالب گرداند و بر حقیقت این سخن گواهىِ خدا کافى است.” فتح (48) آیه 28.
استدلال به این آیه در صورتى تمام مى شود که ضمیر “لیظهره” را به دین حقّ برگردانیم نه «رسول» و صحیح هم همین است، به دو جهت:
1- اینکه در ادبیات عرب این قاعده معروف است: “الاقرب یمنع الأبعد” یعنى تاجایى که ممکن است ضمیر را به مرجعى نزدیک برگردانیم، نوبت به ارجاع ضمیر به دور نمى رسد. از همین رو مى دانیم که ارجاع ضمیر به دین حق، اقرب است.
2- به دلیل قاعده “لزوم سنخیت بین غالب و مغلوب” زیرا آنچه که بر سایر ادیان غالب است دین حقّ است، نه شخص پیامبر(ص).
از همین رو سعیدبن جبیر در تفسیر این آیه مى گوید: “هو المهدى(عج) من ولد فاطمة رضى اللَّه عنها”؛ “1” او مهدى از اولاد فاطمه(س) است.”
ب) خداوند مى فرماید: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ نور (24) آیه 55. “خدا به کسانى که از شما بندگان [که به خدا و حجّت عصر] ایمان آرد و نیکوکار گردد وعده فرموده است که در [ظهور امام زمان(عج)] در زمین خلافت دهد [و به جاى امَم سالفه حکومت و اقتدار بخشد] چنانچه امم صالح پیامبران سلف جانشینان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسندیده آنان را [که اسلام واقعى است ] بر همه ادیان تمکّن و تسلّط عطا کند و بر همه مؤمنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنى کامل دهد که مرا به یگانگى بى هیچ شائبه شرک و ریا پرستش کنند و بعد از آن هر که کافر شود به حقیقت، همان فاسقان تبهکارند که با شناسایى حق از پى شهوت نفس به راه کفر مى روند.”
خداوند متعال در این آیه شریفه به طور صریح وعده داده که مؤمنان صالح را که تحت انواع ظلم ها و شکنجه ها در طول تاریخ بوده و از خود فداکارى هاى زیادى داشته اند در روى کره زمین حاکم گرداند.
با در نظر گرفتن این نکته که تاکنون چنین وضع اجتماعى که همان حکومت جهانى صالحان است پدید نیامده، مى بایست انتظار چنین حکومتى را در آینده اى نه چندان دور داشته باشیم.
ج- خداوند مى فرماید: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛ و ما اراده کردیم بر کسانى که در روى زمین ضعیف شمرده شده منّت گذارده و آنها را پیشوایان خلق قرار دهیم”.
خداوند متعال در این آیه با تعبیر: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ به این مطالب اشاره دارد که منّت ما در به حکومت رساندن مستضعفان؛ آینده است و اختصاص به موسى و فرعون ندارد و إلّا «أردنا أن نمنّ» مى آورد؛ و این به معناى آن است که سنت الهى- که تخلّف بردار نیست- بر این جارى شده که در آینده اى نه چندان دور مستضعفان را وارثان کلّ زمین قرار دهد، خصوصاً با درنظرگرفتن کلمه (الأرض) که ظهور در تمام روى زمین دارد.
از همین رو ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نهج البلاغه مى فرماید: “همانا اصحاب ما قائلند به این که در این آیه وعده اى است به امامى که مالک زمین گشته و بر عالم مستولى مى گردد.”
د- خداوند مى فرماید: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ؛ «و ما بعد از تورات در زبور داود نوشتیم [و در کتب انبیاء سلف وعده دادیم ] که البته بندگان نیکوکار من ملک زمین را وارث و متصرّف خواهند شد». انبیاء (21) آیه 105.
مقدمه دوم: تغییر مصالح به تغیّر حالات
شیخ مفید مى گوید: “مصالح بندگان با اختلاف حالات آنها متغیّر مى شود، انسانى که حکیم است تدبیر و تربیت اولاد و دوستان و اهل و خدمت کاران و … خود را به عهده گرفته و آنها را معرفت و آداب آموخته و وادار بر اعمالِ حسنه مى کند تا در میان مردم عزیز شده و مستحقّ مدح و ثنا و تعظیم گردند. هم چنین چگونگى تجارت صحیح را به آنها مى آموزد و …
حال اگر آنان به دستورها و اهداف تربیتى او عمل کردند آن شخص حکیم هدایت هایش را ادامه داده و راه صحیح را براى آنان هموار مى کند … ولى اگر از دستورات او سرپیچى کرده و تحت تربیت او قرار نگرفته و راه سفاهت و ظلم و لهو و لعب را پیشه کردند، در این هنگام آن شخص حکیم مصلحت را در قطع موقتى رحمت از آنها مى بیند تا به خود آمده و قدر نعمت را بدانند، و این عمل هیچ گونه تناقض و تضادّى با اغراض و تدبیرهاى انسان حکیم و عاقل ندارد.
عین همین مطلب را که در مورد انسان عاقل و حکیم ذکر کردیم، درباره خداوند عرض مى کنیم، به این بیان که خداوند متعال امر تدبیر و مصلحت امّت را به عهده گرفت، آنگاه عقلشان را کامل کرد و آنان را مکلّف به انجام دادن اعمال صالح کرد تا به وسیله آن به سعادت برسند.
حال اگر مردم به دستورهاى الهى از اوامر و نواهى چنگ زنند، بر خدا لازم است که آنها را یارى کند و با اضافه کردن عنایت هایش بر بندگان، راه را بر آنها آسان تر نماید. ولى در صورتى که مخالف دستورهایش عمل کنند و مرتکب نافرمانى شوند، مصلحت بندگان تغییر مى کند و در نتیجه موقعیت و وضعیت نیز تغییر خواهد کرد و خداوند توفیق را از آنها سلب مى نماید، و در این هنگام آنان مستحقّ ملامت و مستوجب عقاب خواهند بود. در واقع براى آنان این حالت در تدبیر امورشان به صواب و صلاح نزدیک تر است؛ و این وضعیت هیچ گونه مخالفتى با عقل و حکمت و مصلحت اندیشى ندارد …
ما همین نکته را در مصلحت خلق به ظهور أئمه علیهم السلام و تدبیر آنان در صورت اطاعت و نصرت مردم مى بینیم؛ ولى هنگامى که مردم نافرمانى کرده و به طور وسیع خون آن بزرگواران را ریختند، قضیه عوض شده و مصلحت بر این تعلق مى گیرد که امام مردم غایب و مستور باشد و این عمل باعث ملامت و سرزنش کسى غیر از خود مردم نخواهد بود، زیرا به سبب سوء کردار و رفتار و اعتقادشان مسبّب این واقعه شدند.
شایان ذکر است که هیچ گاه مصلحت غیبت و استتار مانع از وجوب وجود او نشده است و این عین صلاح و صواب براى جامعه این چنینى است …..”
مقدمه سوم : دوازده امام
پیامبر اکرم(ص) بنابر روایاتى که از طریق شیعه و سنّى رسیده- امامان و خلفاى بعد از خود را تا روز قیامت 12 نفر معرفى کرده است:
بخارى به سندش از جابر بن سمره نقل کرده که گفت: من از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: “بعد از من 12 امیر خواهد بود”. سپس جابر مى گوید: پیامبر(ص) کلمه اى فرمود که من نفهمیدم. پدرم به من گفت که پیامبر(ص) فرمود: “تمام آنها از قریشند.”
متقى هندى به سندش از انس بن مالک نقل مى کند که رسول خدا(ص) فرمود: “این دین برپاست تا این که دوازده نفر از قریش بر آن امامت و خلافت کنند و بعد از هلاکت دوازده امام، زمین زیر و رو خواهد شد.
ابن شهر آشوب به سندش از امام حسین(ع) نقل مى کند که فرمود: از رسول خدا(ص) سؤال نمودم که آیا بعد از شما پیامبرى خواهد آمد؟ فرمود: خیر، زیرا من خاتم انبیا هستم. و لکن بعد از من امامان خواهند آمد که قیام کنندگان به قسط و عدل اند و عدد آنها به تعداد نقباى بنى اسرائیل- دوازده نفر- است …”.
مقدّمه چهارم: ضرورت وجود حجّت در روى زمین
از مجموعه اى از روایات و ادله عقلى استفاده مى شود که بقاىِ امام معصوم و حجت خدا در روى زمین تا روز قیامت از امور ضرورى است، به ادله عقلى آن در مقاله اى مستقل مى پردازیم؛ اکنون به برخى از روایات که این مضمون از آنها استفاده مى شود اشاره مى کنیم:
1- احادیث ثقلین: در ذیل بعضى از آنها چنین آمده است: “.. انّهما لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض؛ … همانا کتاب و عترت از یکدیگر جدا نمى شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.”
ابن حجر هیتمى در کتاب الصواعق المحرقه مى نویسد: احادیثى که مردم را به تسمک به اهل بیت وادار مى کند اشاره دارد به این که تا روز قیامت زمین خالى از شخص شایسته از اهل بیت نیست تا اینکه مردم به او تمسک کنند، همان طورى که کتاب عزیز این چنین است.”
علامه مناوى در فیض الغدیر، سیوطى در شرح جامع الصغیر و علامه سمهودى در جواهر العقدین به همین مضمون تصریح کرده اند.
2- احادیث معرفت امام که از طرق شیعه و سنّى وارد شده که پیامبر(ص) فرمود: “من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛ هر کسى که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.”
3- احادیث بسیارى به این مضمون از طرق شیعه وارد شده که اگر زمین از حجّت خالى گردد زمین دگرگون مى شود.
مرحوم کلینى به سند صحیح از ابى حمزه نقل مى کند که فرمود: از امام صادق(ع) سؤال کردم: آیا زمین بدون امام باقى مى ماند؟ حضرت فرمود: “لو بقیت الأرض بغیر امام لساخت؛ اگر زمین بدون امام شود، هر آینه دگرگون خواهد شد».
در کتاب هاى روایى، روایات صحیح بسیارى به این مضمون وارد شده است.
واضح است که حجت خدا باید در روى زمین باشد تا بتواند آن را از دگرگونى نجات دهد؛ کسى که بر عالم ماده و ناسوت حجّت است.
مقدمه پنجم: خوف از قتل
یکى از اسباب گوشه نشین شدنِ انبیا و رسل، خوف از قتل به جهت حفظ جان و به امید نشر شرایعشان بوده است، خداوند متعال از زبان حضرت موسى(ع) مى فرماید:
فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ؛ “پس از میان شما گریختم، هنگامى که از شما ترسیدم”.
هم چنین خداوند متعال از زبان شخصى از بنى اسرائیل که خطاب به حضرت موسى علیه السلام مى گوید: إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ؛ “گفت: اى موسى رجال دربار فرعون در کارت مشورت مى کنند که تو را به قتل رسانند”.
آرى، خوف یکى از اسبابى بود که موسى بن عمران(ع) را مجبور به فرار از مصر کرد و او را به سوى شعیب رسانید.
امام مهدى(ع) نیز با نبودِ اسباب عادى براى نصرت و یاریش، و قوّت و قدرت دشمنانش خوف حبس بلکه قتل و به دار آویختن براى او بوده است، لذا از ابتدا برایش چاره اى جز اعتزال و غیبت نبود تا این که امر خدا صادر شود و ظهور او مقدّر گردد.
از همین رو در روایتى که صدوق به سندش از امام صادق(ع) نقل کرده آمده است: “للقائم غیبة قبل قیامه، قلت: و لم؟ قال: یخاب على نفسه الذبح.
امام صادق(ع) به زراره مى فرماید: براى قائم غیبتى است قبل از قیامش. زراره مى گوید: به حضرتش عرض کردم: به چه جهت؟ فرمود: زیرا او به جهت قتل بر خود مى ترسد.”
شیخ مفید در رساله سوّم خود راجع به غیبت مى نویسد: “اگر کسى اعتراض کند که اگر سبب غیبت طولانى آن حضرت، کثرت دشمنان و خوف بر جان خود از آنان است، چرا امامان قبل از او غیبت نکردند، درحالى که زمان و عصر امامان قبل به مراتب دشوارتر و دشمنان آنها زیادتر بوده است، با این وجود مى بینیم که همه آنان ظاهر بودند و از شیعیان خود غایب نشدند …؟
او در جواب این اشکال مى گوید: عصر امام زمان(ع) با امامان قبل از او به مراتب مختلف بوده است، زیرا آنچه از احوال امامان سابق بر آن حضرت استفاده مى شود آن است که آنها در تقیه بوده و مأمور به قیام شمشیر نبوده اند، به جهت اینکه مصلحت در آن نبوده است … و لذا به این جهت از غیبت و استتار بى نیاز شدند. ولى امام زمان(ع) از آنجا که به قیام شمشیر و جهاد در راه دشمنان خدا مشهور شده است، و اوست مهدى امّت که زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود، لذا دشمنان در کمین او بوده و قصد نابودى حضرت را داشتند. و از آن جا که یاران آن حضرت نیز آمادگى دفاع از او و کیانش را نداشتند، غیبت بر آن حضرت(ع) لازم شد. در غیر این صورت حضرت با ظهورش جان خود و شیعیان را در معرض خطر قرار مى دادند بدون آن که ثمره اى بر آن مترتّب گردد …”
مقدمه ششم: بیعت نکردن امام زمان(ع) با حاکمان
یکى از اسباب و عوامل غیبت امام زمان(ع) که در روایات به آن اشاره شده، بیعت نکردن آن حضرت با حاکمان عصر خود است.
شیخ صدوق در کمال الدین به سندش از امام صادق(ع) نقل مى کند که فرمود: “یقوم القائم و لیس فى عنقه لأحد بیعة؛ قائم(ع) قیام خواهد کرد، درحالى که بیعت کسى بر گردن او نخواهد بود”.
مقدّمه هفتم: انواع هدایت
هدایت بر چهار نوع است:
1- هدایت فطرى: خداوند متعال مى فرماید: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ؛ پس تو اى رسول [با همه پیروانت ] مستقیم رو به جانب آیین پاک اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروى کن که در خلقت خدا هیچ تغییرى نباید داد. و این است آیین استوار حقّ و لکن اکثر مردم از حقیقت آن آگاه نیستند.
2- هدایت تشریعى: یعنى راهنمایى کردن که متفرّع بر حضور امام در میان جامعه است. خداوند مى فرماید: فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ؛ پس خداوند رسولان فرستاد که نیکان را مژده دهند و بدان را بترسانند.
3- هدایت تکوینى: که همان تصرف و تدبیر در نظام آفرینش است.
4- هدایت باطنى (ایصال به مطلوب): که شعبه اى از ولایت تکوینى است. این نوع هدایت متفرع بر وجود امام زمان(ع) است نه حضور او. خداوند متعال به این نوع هدایت اشاره دارد: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا؛ “3” و آنان- انبیاء- را پیشواى مردم قرار دادیم تا خلق را به امر ما هدایت کنند.
پر واضح است که انبیاى الهى که در آیه، نامى از آنها برده شده قبل از رسیدن به مقام امامت، مقام نبوت و هدایت تشریعى جامعه را دارا بودند.
ازمجموع مقدماتى که به صورت اختصار بیان شد، مسئله غیبت امام زمان(ع) به طور وضوح توجیه خواهد شد.
آنها که غیبت امام قائم را بی فایده می دانند در حقیقت به این مسئله توجه ندارند که غیبت از مردم به معنای بی توجهی نیست. امام غایب هم چون نوری است پشت ابر که به دلایلی از نظرها غایب است اما نور هدایت خود را از مردم دریغ نمی دارد. او حجت خدا است.