طلسمات

خانه » همه » مذهبی » چرا انجام سیر و سلوک و رسیدن به قرب خداوند ، بدون مبارزه با نفس ممکن نیست؟

چرا انجام سیر و سلوک و رسیدن به قرب خداوند ، بدون مبارزه با نفس ممکن نیست؟

دوست گرامی. کمال و سعادت انسان در اثر خداپرستی و قرب به خدا دست یافتنی است و تنها مانعی که در این مسیر وجود دارد و انسان را از خداپرستی و توحید بازمی دارد، خودپرستی و تبعیت از هوای نفس است. به همین دلیل بدون مبارزه با نفس و زیادی خواهی های آن امکان وصول به کمال و قرب به خدا وجود ندارد.
نفس اماره:
نفس اماره نیروی سرکشی است که دائما انسان را به زشتی ها و گناه های گوناگون و خودپرستی و بندگی غیر خدا دعوت مى کند و بدی ها را در مقابل او زینت و زیبا جلوه می دهد و باعث می شود انسان عاشق دنیا و هوای نفس و لذت های حرام شود و به گناه آلوده گردد.
نفس خواهش خود را آنقدر تکرار مى کند تا انسان را گرفتار خود کند . این نفس به طوری است که اگر به واسطه عقل و ایمان مهار شود، سقوط مان حتمی خواهد بود.
هیچگاه نباید کسی خودش را به پاکى ستایش کند و خود را مورد تبرئه قرار دهد و حتی بالاترش این است که اگر تمام مردم او را فردی با کمالات خواندند او نباید خودش را کامل فرض کند و همیشه لازم است که به نفس خود ظنین باشد.
در داستان حضرت یوسف (ع) خواندیم که تمام مردم از پادشاه تا زندانیان او را فردی کامل خواندند، ولی آن حضرت با مقامی که در محضر خداوند متعال داشت نفس خویش را تبرئه نکرد و فرمود: وَ ما ابَرِّى ءُ نَفْسى انَّ النَّفْسَ لَامَّارَةٌ بِالسُّوء؛[1] من نفس خود را تبرئه نمى کنم، چرا که نفس سرکش همواره به بدی ها فرمان مى دهد .
باید توجه داشت که زیان و درندگی نفس بسیار جدی است و نباید به سادگی از آن گذشت چراکه با دقت آیه شریفه را بخوانیم مشاهده می کنیم که خداوند در این آیه از چهار تاکید استفاده کرده است تا زنگ خطری برای ما انسان ها باشد زیرا بیشترین خطر و ضرر از همین ناحیه متوجه ما انسان ها می شود.
نفس غدار است و آمر بر بدى – جز که باشد عفو و رحم ایزدى .
نفس دون را بر خطا باشد مدار – جز که توفیق آید از پروردگار.
نفس انسان اخلاقا مایل به دنیا و لذت ها و آرزوهای دنیوی است و در این راه اغلب تکثرگرا و تنوع طلب و زیاده خواه و گاهی کم گذار است و آدمی را به بدی امر می نماید و لذا به آن نفس اماره گفته اند.
نفس اماره دائم دچار افراط و تفریط می شود و قلب آدمی را به زیاده خواهی و میل به دنیا و کوتاهی از انجام وظایف دینی ترغیب می کند.
 
هوای نفس یا هوس:
هوای نفس که در علم اخلاق اسلامی بسیار تکرار می شود در حقیقت همان گرایش نفس به افراط و تفریط در نیازها و خواسته های غریزی است؛ به عبارت دیگر، زیاده روی در غرایزی مانند شهوت و غضب و میل نفس و خواهش دل به کامرانی و گناه را هوی و هوس نامند.
از نظر فلسفی نفس شانی از روح انسان است که تامین کننده نیازهای طبیعی و مادی آدمی است. مدیریت قوای نفسانی مانند شهوت و غضب، تن و جنبه های دنیوی انسان به عهده نفس است. در مدیریت نفسانی طبیعت انسان، غرایز نقش به سزایی دارند و نفس با استفاده از غرایز کشور تن آدمی را اداره می کند.
اما در اغلب موارد به دلیل افزون خواهی نیروهای نفسانی و تمایل به افراطی گری آدمی دچار شهوت و غضب مفرط و خواسته های افراطی در راستای کامیابی و لذت طلبی و راحت خواهی می شود، که به آن هوای نفس اطلاق می گردد.
انسان مانند بطری ای می ماند که ابتدا با هوا و نفسانیت پرشده است و باید در طول عمر با خودسازی، خود را از خدا پر کند تا هوایش خالی گردد، مانند یک بطری که ابتدا هوا دارد و وقتی شما در آن آب می ریزید، به هر مقدار که آب وارد آن می شود، هوایش خالی می گردد.
از نظر قرآن کریم نفس دارای مراتبی است. پایین ترین مرتبه نفس به نفس اماره، یعنی نفسی که به بدی ها امر می کند، گفته می شود. در نتیجه می توان گفت: هوا به معنای خواسته است و پیروی از هوای نفس؛ یعنی تبعیت از خواسته های افراطی نفس اماره.
هوای نفس از آن جهت مذموم است که زمینه ساز انواعی از انحرافات عملی و اخلاقی و اجتماعی و حتی پدید آمدن بیماری های روانی و بدنی برای انسان می شود و آدمی را به وادی گمراهی و ظلم و گناه و خروج از ربقه انسانیت و ایمان سوق می دهد و مانع عبودیت و رشد و کمال معنوی انسان می شود.
می توان گفت: هوای نفس به هر عمل و رفتار، ظاهری و باطنی گفته می شود که در جهت مخالف خواسته و اراده خداوند متعال باشد.
ما خواسته هایی داریم و خداوند هم خواسته هایی دارد. اگر خواسته ما مطابق خواسته خدا نباشد، به آن هوای نفس گفته می شود. غفلت ازیاد خدا، فراموش کردن نعمت ها، نیکی ها، حکومت واقتدار الهی و خودخواهی و پیروی از شیطان و شیطان صفتان، افراط و تفریط در اعمال و رفتار، برخی از مصادیق پیروی از هوای نفس می باشد.
مصادیق هوای نفس
شناخت مصادیق هوای نفس در بحث خودشناسی دینی از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار است، چرا که بیشترین تلاش سلوکی و خودسازانه انسان مومن در راستای مبارزه با هواهای نفسانی خلاصه می شود و پایه اصلی خودسازی دینی، جهاد اکبر و مبارزه با نفس اماره است.
حب دنیا و زیر مجموعه آن و پرخوری و پرخوابی و پرگویی و شهوت رانی و غضب و پرخاشگری وووو همه مصادیق هوای نفس و اوامر نفس اماره هستند و شیطان هم از همین طرق به انسان نفوذ می کند، در مقابل هوای خدا که در اوامر و نواهی مولی ظهور دارد.
 
دشمن ترین دشمنان:
مطابق آموزه‌های دینی، آدمی در مسیر تکاملی خود با دشمن درونی به نام نَفْس امّاره در ستیز است. به تعبیر قرآن کریم ویژگی نَفْس امّاره، امرکننده به بدی و زشتی است: إِنَّ النَفْس لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ؛[2] به درستی که نَفْس (سرکش) بسیار به بدی‌ها امر می‌کند.
انسان در ابتدا حیوانی بیش نیست، حیوانی که نفخه روح الهی در او هست و استعداد انسان شدن و تعالی روح را دارد و می تواند آنقدر به خدا نزدیک شود که به مقام ولایت تکوینی برسد، یعنی چشم و گوشش خدایی شود و امور غیر عادی را ببیند و بشنود و اراده و قدرتش نیز مظهر اراده و قدرت خدا گردد و کارهای خارق العاده از او صادر شود، کارهایی که از عهده بشرهای معمولی بر نمی آید. انسان اگر از حیوانیت خود صعود کند و به مقام انسانیت برسد، از علم لدنی و قدرت الهی برخوردار می شود.
این استعداد در تمامی انسان ها وجود دارد، ‌اما تنها عده بسیار کمی در این مسیر موفق می شوند، دلیلش هم مانعیت نفس است. نفس اماره به عنوان دشمن داخلی به تحریک شیطان که دشمن خارجی انسان است، همواره در صدد آسیب رسانی به قلب آدمی است و تمایلات دنیوی و مادی و لذت های دنیوی را شعله ور می کند.
ولی این دشمنی اصالت ندارد، یعنی اینطور نیست که نفس ذاتا دشمن انسان باشد و خدا آن را دشمن خلق کرده باشد، نفس انسان اگر توسط عقل مهار شود و خوی افراطی گری اش کنترل شود بهترین خادم انسان و قلب است.
خدای متعال در درون انسان دشمن خلق نکرده و تمام نیروهایی که در انسان قرار داده، برای خدمت به او آماده ساخته و نفس نیز از این قاعده مستثنی نیست. ولی در صورتی که از حد خودش و کنترل عقل و دین خارج شود و به صورت اسبی سرکش و افسار گسیخته عمل نماید، دشمن ترین دشمنان انسان می شود.
نفس همان دنیا است، چطور در مورد دنیا گفتیم که ممدوح و مذموم دارد، هم می تواند ابزار رشد انسان باشد، هم مانع کمال آن، نفس انسان هم دو جهت دارد هم می تواند خادم روح باشد هم خائن روح. هم زمینه ساز کمال انسان باشد، هم عامل نفوذ شیطان و مانع رشد معنوی آدمی!
نفس همان آرزوی دراز است. اینکه آرزو داشته باشیم خانه لوکس و ماشین شاسی بلند گران قیمت و زندگی لاکچری داشته باشیم، دلمان می خواهد پول دار بشویم، مشهور بشویم، پست و مقام بگیریم، به قدرت برسیم، توی چشم باشیم. دیده بشیم، این می شود هوای نفس و آرزوی دراز دنیوی.
این نفس و آرزوی دنیوی است که انسان را زمین گیر می کند و نمی گذارد به جایگاه معنوی خویش در آفرینش صعود کند و خلیفه خدا در زمین باشد. از آیت الله جوادى آملى نقل شده که فرمودند: روزی توفیق یافتم که خدمت استادم مرحوم آقا شیخ محمد تقى آملى برسم. ایشان سعى مى کردند هر وقت حضورش مى رفتیم مجلس شان آموزنده باشد. گاهى داستانى ذکر مى کردند که حکایت از آن مى کرد که انسان راهى جز تهذیب نفس ندارد.
گاهى مى فرمودند به این که من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است و به من پرخاش مى کند، من ناچار شدم که دست او را بگیرم و دستش را گاز گرفتم و از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم در دهان خودم قرار دارد. فهمیدم دشمن من ، خودم هستم ! و کسى به سراغ من نمى آید. این نفس است که دشمن من است. ما از بیرون آسیب نمى بینم. هر چه مى بینم از درون است.
بار دیگر فرمودند: من خواب دیدم دشمنى به من حمله کرده است و من هم به او پرخاش کرده ام و دست برده ام چشم او را بکنم و از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم در چشم خودم است. باز من در عالم رویا آموختم که دشمن انسان خود انسان است.
خطر هوای نفس برای انسان آنقدر زیاد است که رهبران دینی ما آنرا دشمن ترین دشمنان انسان عنوان کرده اند. پیامبر اسلام (ص) به این دشمنی نَفْس تصریح فرموده است: اَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ؛[3] دشمن‌ترین دشمنانت نَفْس توست که میان دو پهلوی تو است.منظور از نَفْس که دشمن انسان است، آن دسته از گرایش‌هایی است که مانع ترقّی روح انسان و تقرّب به سوی خدا است.
واضح است که ایجاد زندگی سالم و پیشروی به سوی کمال مطلوب که فطرت آدمی آن را خواستار است، وقتی تحقّق می‌پذیرد که انسان توان مقابله با نَفْس امّاره را داشته باشد و در میدان ستیز و مبارزه با او زانو نزند، چون در صورت عدم توان مقابله با دشمن داخلی (نَفْس امّاره) و تبعیّت از او، آدمی هویّت انسانی خویش را می‌بازد و از سِلْک انسانیّت خارج می‌شود و در مسیر حیوانیّت گام می‌نهد، بلکه بدتر از چهارپایان می‌شود: أُولَئِکَ کَالْأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛[4] آنها همچون چهارپایان اند، بلکه گمراه‌تر.
انسان به انسانیت نمی رسد مگر اینکه از نفس خود عبور کند و هوای نفس خود را منکوب نماید. حتی شیطان از راه نفس به انسان نفوذ می کند، اگر کسی نفس خود را اصلاح و تهذیب کند از شر شیطان هم در امان می ماند، ولی اگر نفس خود را تهذیب ننماید، دائما در معرض هجوم شیاطین خواهد بود، بنابراین ما برای رسیدن به کمال انسانی و الهی خود، فقط یک مانع بزرگ بر سر راه داریم و آن نفس است. نفس است که نمی گذارد انسان به سعادت حقیقی خود برسد. نفس همواره آدمی را به بدی و افراط و تفریط فرمان می دهد و اگر بر او مسلط شود به طور کامل عقلانیت را از او سلب و راه انسان شدن را به روی آدمی سد می کند.
نفس انسان را حیوان می خواهد و نمی گذارد آدمی از حیوانیت عبور کند. بیشتر مردم گرفتار نفس اند و استعداد های انسانی آنان ظهور نمی کند. البته گاهی نفس انسان را از حیوانات نیز پست تر می کند. قرآن کریم در این باره می فرماید: ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون، ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا.[5] برخی انسان ها را گمان می کنی که می شنوند یا عقل دارند، ولی جز این نیست که ایشان مانند حیوانات هستند بلکه از آنان هم گمراهتر و پست تر می باشند.
 
کارکرد منفی نفس اماره:
هواى نفس بر چهار شعبه است : ظلم و دشمنى و شهوت و طغیان. کسى که ظلم کند مشکلاتش زیادتر مى شود و مردم او را رها مى کنند و بر علیه او کمک مى کنند. هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند و قلب او سلامت نمى ماند و در شهوات نمى تواند نفس خود را کنترل کند. هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو مى رود. و هر کس طغیان کند عمدا و بدون دلیل گمراه مى شود.[6]اینگونه است خاصیت نفس، که اگر شخص نفسش را سرکوب نکند و او را مطیع و فرمانبردار خویش نکند، یقیناً اوست که بر کل آدمی تسلط پیدا می کند و تمام و کمال شخص مشغول او خواهد شد .
در روایات متعدّد ، خطرات نفس و مضرات آن که از خصوصیات و ویژگی های آن محسوب می شود مطرح شده است و راضى بودن از نفس را نشانه ى فساد عقل و بزرگ ترین دام شیطان دانسته اند . و امام سجاد (ع) در مناجات الشاکّین ، براى نفس پانزده خطر بیان نموده اند که توجّه به آن مفید است . چه بسا با این مناجات از نفس اماره رهایی جوئیم .
در مناجات الشاکین اینچنین می خوانیم:
1. عجین شدن به بدی ها: إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِیئَةِ مُبَادِرَةً؛ خداوندا به درگاهت از نفسم شکوه و گله دارم که مرا به بدی کشانده و به خطا کاری مبادرت ورزیدم .
2. امتناع از اطاعت: وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَةً؛ و به نافرمانیهای تو کشیده شدم .
3. به زوال کشیده شدن: وَ لِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَةً تَسْلُکُ بِیمَسَالِکَ الْمَهَالِکِ؛ و به خشمت به راه های نابودی کشانده شدم.
4. بلند پروازی: وَ تَجْعَلُنِی عِنْدَکَ أَهْوَنَ هَالِکٍ کَثِیرَةَ الْعِلَلِ طَوِیلَةَ الْاَمَلِ؛ و در برابر تو خارترین، هلاک شده، به آرزوی دراز و پر بهانه به بار آرد.
5. بی توجهی به نعمت ها: إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَ إِنْ مَسَّهَا الْخَیْرُ تَمْنَعُ؛ و اگر بدی کند بی تابی کند و اگر خوشی بیند پشت کند.
6. غفلت نفس: مَیَّالَةً إِلَى اللَّعِبِ وَ اللَّهْوِ مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَ السَّهْوِ تُسْرِعُ بِی إِلَى الْحَوْبَةِ؛ به بازی و سرگرمی پر هوس است که آکنده از غفلت و فراموشی است ، سوی گناه شتابم دهد.
7. تاخیر در توبه کردن: وَ تُسَوِّفُنِی بِالتَّوْبَةِ؛ و مرا از توبه امروزم به فردا افکند.
8. خطر گمراهی: إِلَهِی أَشْکُو إِلَیْکَ عَدُوّاً یُضِلُّنِی؛ خداوندا شکایت کنم به درگاهت از دشمنی که گمراهم می کند.
9. دوری از آرامش: وَ شَیْطَاناً یُغْوِینِی قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِی؛ و شیطانی که مرا به بیراهه کشاند همانا سینه ام را از تشویش پر کرده است.
10. نفوذِ هوس در دل: وَ أَحَاطَتْ هَوَاجِسُهُ بِقَلْبِی یُعَاضِدُ لِیَ الْهَوَى؛ و هوس هایش در دلم چرخیده و گرداگرد قلبم را گرفته و پشتیبانی از خواهش و هوای نفسم می کند.
11. زینت کننده دنیا: وَ یُزَیِّنُ لِی حُبَّ الدُّنْیَا؛ و دوستی دنیا را زینت می دهد.
12. حجاب بر طاعت: وَ یَحُولُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الطَّاعَةِ وَ الزُّلْفَى؛ و بین من و میان فرمانبریت و نزدیکی به تو پرده حائل می شود.
13. چیرگی وسوسه بر دل: إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو قَلْباً قَاسِیاً مَعَ الْوَسْوَاسِ مُتَقَلِّباً وَ بِالرَّیْنِ وَ الطَّبْعِ مُتَلَبِّساً؛ خداوندا به درگاه تو شکایت دارم که با وسوسه ها و تیرگی ها ، دل سیاه را متلبس کند.
14. قساوت قلب: وَ عَیْناً عَنِ الْبُکَاءِ مِنْ خَوْفِکَ جَامِدَةً؛ و چشمی که در خوفت خشک و جامد است.
15. حریص شدن: وَ إِلَى مَا یَسُرُّهَا طَامِحَةً؛ و بدانچه خوشش آید باز در پر خروش است.
 
مانع هدایت انسان:
برخی آیات پیروی هوا را در تعارض با هدایت در راه خدا دانسته و می‌فرماید: فَاحْکُم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ؛[7] پس (ای داود) حکم کن (در) میان مردمان به حق، و هوا را پیروی مکن که گمراه کند تو را از راه خدا.
و نیز می‌فرماید: فَإِن لَّمْ یسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیرِ هُدًی مِّنَ اللَّهِ؛[8] پس اگر اجابت نمی‌کنند تو را، بدان که آنان تنها هوای خویش را دنبال خواهند کرد و چه کسی گمراه‌تر از آن کس که از هوای خود متابعت کند، بدون هدایتی (از جانب) خدا.
شدت تعارض میان پیروی از هوای نفس و هدایتی که انبیا می‌آورند تا آن‌جا که به تکذیب و قتل انبیا می‌انجامد مورد یادآوری قرار گرفته، می‌فرماید: أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ؛[9] پس آیا هرگاه پیامبری به سوی شما چیزی را که نفستان نمی‌خواهد، بیاورد، استکبار می‌ورزید؟ سپس گروهی را تکذیب می‌کنید و گروهی را می‌کشید؟
در آیه دیگری درباره برخی از منافقین می‌فرماید: أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ؛[10] آنان کسانی‌اند که خدا بر دل‌هاشان مُهر زده و از خواسته‌های خویش پیروی کرده‌اند. که به مضمون این آیه، پیروی هوای نفس با “طبع دل” تلازم دارد.
و در آیه دیگر می‌فرماید: إِن یتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَی؛[11] جز گمان و آنچه را که نفس خواهد، پیروی نمی‌کنند، در حالی که آمده بود آنان را از (سوی) پروردگارشان هدایت. که در این آیه نیز، نوعی تعارض بین پیروی از هوای نفس و پذیرش هدایت الهی گوشزد می‌شود.
[1] یوسف، آیه 53.
[2] یوسف، آیه 53.
[3] مجلسی، بحار الانوار، ج71، ص 64.
[4] الأعراف، آیه 169.
[5] فرقان، آیه 44.
[6] هلالی، سلیم ابن قیس، اسرار آل محمد (ع)، ص 671.
[7] ص، آیه 26.
[8] قصص، آیه 50.
[9] بقره، آیه 87.
[10] محمد، آیه 16.
[11] نجم، آیه 23.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد