توجه

  1. توجه توجه : متاسفانه تا اطلاع ثانوی درگاه پرداخت زرین پال از دسترس خارج شده

توجه توجه : متاسفانه تا اطلاع ثانوی درگاه پرداخت زرین پال از دسترس خارج شده

خانه » همه » مذهبی » چرا در سوره عبس پيامبر اكرم(ص) مورد عتاب خداوند قرار گرفته است؟

چرا در سوره عبس پيامبر اكرم(ص) مورد عتاب خداوند قرار گرفته است؟

خداوند در آيات 10-1 سوره عبس مي فرمايد:
 عَبَسَ وَ تَوَلىّ؛ أَن جَاءَهُ الْأَعْمَى‏؛ وَ مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكىّ؛ أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى؛ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنىَ‏؛ فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى‏؛ وَ مَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكىَ‏؛ وَ أَمَّا مَن جَاءَكَ يَسْعَى‏؛ وَ هُوَ يخَْشىَ‏؛ فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى‏.
چهره درهم كشيد و روى گردانيد، كه آن مرد نابينا پيش او آمد؛ و تو چه دانى، شايد او به پاكى گرايد، يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد. امّا آن كس كه خود را بى ‏نياز مى‏ پندارد، تو بدو مى ‏پردازى؛ با آنكه اگر پاك نگردد، بر تو [مسئوليّتى‏] نيست. و امّا آن كس كه شتابان پيش تو آمد، در حالى كه [از خدا] مى‏ ترسيد، تو از او به ديگران مى‏ پردازى.

اين آيات درباره چهره درهم كشيدن كسي(پيامبر اكرم يا فردي ديگر) در مقابل مردي نابينا و پس از آن عتاب خداوند بخاطر اين رفتار است. به طور خلاصه بايد گفت كه گروهي از مفسران اين آيات را درباره پيامبر(ص) مي دانند، اما رفتار پيامبر(ص) را تنها ترك اولايي از جانب وي مي دانند و آنرا مخالف با مقام عصمت پيامبر نمي دانند. برخي نيز معتقدند دو آيه اول اين سوره كه به صيغه غايب بيان شده درباره شخص ديگري است و آيه 3 به بعد كه به صيغه مخاطب است درباره پيامبر اكرم(ص) مي باشد و به اين وسيله اين شبهه را كه خداوند رسول معصوم خود را مورد عتاب قرار داده حل مي كنند.

ابتدا شان نزول اين آيات را بيان مي كنيم:
برخي معتقدند عده ‏اى از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه، ابو جهل، عباس بن عبد المطلب، و جمعى ديگر، خدمت پيامبر (ص) بودند و پيامبر مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤثر شود . در اين ميان” عبد اللَّه بن ام مكتوم” كه مرد نابينا و ظاهرا فقيرى بود وارد مجلس شد و از پيغمبر (ص) تقاضا كرد آياتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد، و پيوسته سخن خود را تكرار مى‏ كرد و آرام نمى‏ گرفت، او آن قدر كلام پيغمبر (ص) را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مباركش نمايان گشت و در دل گفت: اين سران عرب پيش خود مى‏ گويند پيروان محمد ص نابينايان و بردگانند، و لذا رو از” عبد اللَّه” برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد. در اين هنگام آيات فوق نازل شد.
شان نزول دومى كه براى آيات فوق نقل شده اين است كه اين آيات درباره مردى از” بنى اميه” نازل شده كه نزد پيامبر نشسته بود، در همان حال” عبد اللَّه بن ام مكتوم” وارد شد، هنگامى كه چشمش به” عبد اللَّه” افتاد خود را جمع كرد، مثل اينكه مى ‏ترسيد آلوده شود و قيافه درهم كشيده و صورت خود را برگردانيد، خداوند در آيات فوق عمل او را نقل كرده، و مورد ملامت و سرزنش قرار داده است، اين شان نزول در حديثى از امام صادق (ع) نقل شده است. محقق بزرگ شيعه مرحوم” سيد مرتضى” اين شان نزول را پذيرفته است. البته در آيه چيزى كه صريحا دلالت كند كه منظور شخص پيامبر ص است وجود ندارد تنها چيزى كه مى‏ تواند قرينه ‏اى بر اين معنى باشد خطاب هايى است كه از آيات 8 تا 10 اين سوره آمده كه مى‏ گويد:” كسى كه پيوسته (براى شنيدن آيات خدا) به سرعت سراغ تو مى ‏آيد، و از خدا مى ‏ترسد، تو از او غافل مى‏ شوى”![1] اين چيزى است كه بهتر از هر كس در مورد پيامبر (ص) مى ‏تواند صادق باشد.[2] برخي از مفسران و محققان شأن نزول دوم را مي پذيرند و دلايلي در رد شان نزول اول ذكر مي كنند كه در پايان بحث به آن اشاره مي كنيم.
كساني كه شان نزول اول را مي پذيرند و آيه را متوجه پيامبر اكرم(ص) مي دانند، معتقدند اين مطلب در حد ترك اولايى بيش نيست و كارى كه منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى‏ شود. زيرا
اولا پيامبر (ص) هدفى جز نفوذ در سران قريش، و گسترش دعوت اسلام از اين طريق، و درهم شكستن مقاومت آنها، نداشت.
 ثانيا چهره درهم كشيدن در برابر يك مرد نابينا مشكلى ايجاد نمى‏ كند چرا كه او نمى ‏بيند، به علاوه عبد اللَّه بن ام مكتوم نيز رعايت آداب مجلس را نكرده بود؛ زيرا هنگامى كه مى‏ شنود پيامبر (ص) با گروهى مشغول صحبت است نبايد سخن او را قطع كند.[3]و اين عتاب خداوند نسبت به پيامبر دليل زنده‏ اى است بر اينكه اين كتاب آسمانى از سوى خدا است و او پيامبر صادق است، مسلما اگر اين كتاب از سوى خداوند نبود چنين محتوايى نداشت.
اما از طرفي بسياري از مفسران اين شان نزول را نمي پذيرند[4] و معتقدند در خود آيه چيزى كه صريحا دليل بر اين معنى باشد كه منظور پيامبر اكرم(ص) است وجود ندارد.

علامه طباطبايي معتقد است نظير اين گونه خطاب ها در قرآن كريم بسيار است كه عنوان مواخذه و خطاب متوجه رسول الله است، در حاليكه مسلما فاعل آن فعل مورد مواخذه آن حضرت نبوده اند. مانند آيه 68 سوره انعام: «وَ إِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يخَُوضُونَ فىِ ءَايَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنهُْمْ حَتىَ‏ يخَُوضُواْ فىِ حَدِيثٍ غَيرِْهِ  وَ إِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَنُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين»[5]  زيرا اگر اين آيه را با آيه 140 سوره نساء مقايسه كنيم كه مي فرمايد:« وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فىِ الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سمَِعْتُمْ ءَايَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بهَِا وَ يُسْتهَْزَأُ بهَِا فَلَا تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتىَ‏ يخَُوضُواْ فىِ حَدِيثٍ غَيرِْهِ  إِنَّكمُ‏ْ إِذًا مِّثْلُهُمْ  إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَ الْكَافِرِينَ فىِ جَهَنَّمَ جَمِيعًا»[6]، به خوبي روشن مي شود آيه دوم ناظر به آيه اول است و در آن صريحا بيان مي دارد كه سابقا در كتاب خدا چنين حكمي بيان شده است. و چون در آيه دوم خطاب به مومنين است، معلوم مي شود كه در آيه اول هم خطاب به مومنين است ، گرچه در ظاهر لحن سخن، خطاب را متوجه رسول خدا كرده و با صيغه مخاطب مفرد بيان كرده است. علت آن نيز اين است كه چون آن حضرت مامور تبليغ جميع امت بوده اند و از دريچه نفس آن حضرت ،مردم مورد تكليف قرار مي گرفتند فلذا تحمل اين خطاب ها و تكليف ها بر رسول الله است. و اين معنا در عرف و محاورات اهل زبان و در بلاغت و فصاحت ادبيان شايع است كه سلطان در بسياري موارد وزير را مورد خطاب قرار مي دهد در حاليكه همه تكاليف مورد خطاب متعلق به عموم مردم است.[7] علاوه بر اينكه در اين آيات شواهدى هست كه دلالت دارد بر اينكه منظور، غير رسول خدا (ص) است، چون همه مى‏ دانيم كه صفت عبوس از صفات رسول خدا (ص) نبوده، و آن جناب حتى با كفار هم عبوسي نمى‏ كرده، تا چه رسد به مؤمنين رشد يافته، به گفته سيد مرتضي اصولا از اخلاق رسول خدا (ص) نبوده، و در طول حيات شريفش سابقه نداشته كه دل اغنياء را به دست آورد و از فقراء رو بگرداند. اين مفسران دلايلي در رد شان نزول اول ذكر مي كنند:
1. اسلوب قرآن مجيد اين است كه هرگاه خداى سبحان ميخواهد مطلبى را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خاطرنشان كند آن بزرگوار را مخاطب قرار ميدهد و به صيغه خطاب با آنحضرت گفتگو ميكند؛ در صورتي كه َ«عبس و تولي» به صيغه غايب است.[8] 2. در آيه بعد كه مي فرمايد:« أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى» علت ترش روئى نمودن آن شخص آمدن آن مرد كور بود، نه سؤال و گفتگوى او با پيامبر اسلام. در صورتى كه آيات اين سوره كوچكترين دلالتى ندارند بر اينكه پيامبر خدا از آمدن آن شخص كور اظهار ناراحتى و ترش روئى كرده باشد. پس شكى نيست كه شخص ديگرى بوده كه از آمدن مرد كور ناراحت شده است.[9] 3. خود خداى تعالى خلق آن جناب را عظيم شمرده، و قبل از نزول سوره مورد بحث، در سوره” نون” كه بعد از سوره” اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ” نازل شده فرموده:” وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ”، كلمه” خلق” به معناى ملكه راسخه در دل است، و كسى كه داراى چنين ملكه‏ اى است عملى منافى با آن انجام نمى‏ دهد. چطور تصور دارد كه در اول بعثتش خلقى عظيم (آن هم بطور مطلق) داشته باشد، و خداى تعالى به اين صفت او را بطور مطلق بستايد، بعدا برگردد و بخاطر پاره‏اى اعمال خلقى، او را مذمت كند. [10] 4. آيات متعددى در قرآن عظيم موجودند كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را موظف ميكنند: در مقابل مؤمنين تواضع و فروتنى نمايد. پس چگونه ميشود پيامبرى كه آورنده قرآن است با دستور قرآن مخالفت كند و شخص كورى را بنحوى رنجيده نمايد كه خدا آن بزرگوار را مورد عتاب قرار دهد. به عنوان مثال در سوره شعراء به آن جناب فرموده:” وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[11]”. يا در آيه اي ديگر مي فرمايد: «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِين[12]» و نيز مي فرمايد: « فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِين[13]» .اينها همه دستوراتي است كه خداوند در مورد برخورد صحيح با مومنين و غير مومنين به پيامبر مي كند، بنابراين نمي شود تصور كرد كه پيامبر اين امور را ناديده گرفته باشد. [14] در نتيجه بايد گفت خطاب اين آيه حتي اگر به پيامبر اكرم(ص) باشد كه ظاهر آيات اين را مي رساند منظور آن شخص ديگري است. چرا كه علاوه بر اينكه نسبت دادن اين موارد به پيامبراكرم(ص) با ساير آيات و روايت سازگاري ندارد، هم چنين در برخي آيات ديگر نيز چنين خطاب هايي به پيامبر بكار رفته است كه گرچه خطاب در ظاهر امر به پيامبر بوده اما منظور از آن عموم مسلمين بوده است.

پي نوشت:
[1] . وَ أَمَّا مَن جَاءَكَ يَسْعَى‏؛ وَ هُوَ يخَْشىَ‏؛ فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى.
[2] . تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1382، ج‏26، ص: 125-123
[3] . تفسير نمونه، ج‏26، ص: 126
[4] . محدّث بحرينى در تفسير برهان و على بن ابراهيم قمّى و محدّث كاشانى و شيخ طوسى در تبيان و ده‏ها نفر ديگر گويند آيه مذكور در باره عثمان و ابن ام مكتوم نازل شده است.( ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏26، ص: 302)
[5] . هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى‏ كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيّت ستمگر منشين!
[6] . و خداوند (اين حكم را) در قرآن بر شما نازل كرده كه هر گاه بشنويد افرادى آيات خدا را انكار و استهزا مى‏ كنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند! و گر نه، شما هم مثل آنان خواهيد بود. خداوند، منافقان و كافران را همگى در دوزخ جمع مى ‏كند.
[7] .رساله لب اللباب به ضميمه مصاحبات، محمد حسين طباطبايي، تاليف محمد حسين حسيني تهراني، به كوشش سيد هادي خسروشاهي،بوستان كتاب، قم،1389، بخش مصاحبات، ص134-135.
[8] . تفسير آسان،نجفى خمينى محمد جواد،  انتشارات اسلاميه، تهران،1398ق، ج‏18، ص: 112
[9] .  تفسير آسان، ج‏18، ص: 114
[10] . ترجمه تفسير الميزان،  دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، 1374ش،ج‏20، ص: 330-333
[11] . خويشاوندان نزديكت را انذار كن و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مى‏ كنند بگستر. شعراء،27
[12] . هرگز چشم خود را به نعمت هايى كه به گروه‏ هايى از آنها (كفار) داديم ميفكن و به خاطر آنچه آنها دارند غمگين مباش و بال و پر خود را براى مؤمنين فرود آر. حجر،88
[13] . از اين روى آنچه فرمان مى ‏يابى آشكار كن و از مشركان روى بگردان. حجر،94
[14] .  تفسير آسان، ج‏18، ص: 112؛ ترجمه الميزان، ج‏20، ص: 330-333

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد