این درست که بعضی بیشتر دشنام میدهند و بعضی حتی در خوشحالی هم فحش میدهند، اما باید پذیرفت که دشنام در تمام فرهنگها و زبانها وجود دارد و حتی ممکن است منحصر به انسان نباشد؛ اما علم درباره فحش دادن چه میگوید؟
فحش چیست؟
دکتر اما بِرن نویسنده کتاب «در فواید فحش» میگوید: «مشخص کردن اینکه دقیقاً چه چیزی فحش است بسیار بسیار دشوار است». او میگوید فحش نوعی زبان است که از آن هنگام یکه خوردن، حیرت، سرخوشی، برای بامزگی یا توهین استفاده میکنیم. این یک پدیده فرهنگی است که فقط در درون یک جمعیت، گروه زبانی، جامعه، کشور یا مذهب بخصوص معنی دارد. دکتر برن توضیح میدهد: «اینکه چه چیز فحش است با اجماع بر سر اینکه چه چیز فحش است تعیین میشود. بیشتر این اجماع، اجماع بر سر تابوهای (محرمات) آن جامعه است، در بعضی جاها، اعضای بدن، اسامی حیوانات، بیماریها یا کارکردهای بدن، شنونده را ناراحت میکنند».
دکتر برن میگوید فحش همان چیزهایی است که میدانید در بعضی شرایط «نباید به زبان بیاورید، مثلاً در مصاحبه شغلی یا در اولین ملاقات با والدین شریک زندگیتان». ولی نکته اصلی درباره فحش این است: «برای اینکه فحش چنین تأثیر عاطفیای داشته باشد، باید با تابوهای آن جامعه خاص بازی کند».
چرا فحش میدهیم؟
گدی، در پاسخ به این پرسش که چرا فحش میدهیم؟ میگوید: «در شرایط پراسترس یا وقتی اتفاق غیرمنتظرهای میافتد، فحش مثل یک رفلکس غیرارادی به زبان میآید و یکجورهایی حس خوبی میدهد».
به نظر میرسد دیگران هم با او همعقیدهاند. میخائیل میگوید: «فحش دادن من میتواند از روی شادی باشد، میتواند به دلیل تعجب زیاد باشد یا به دلیل تأسف عمیق، از سردرد یا عصبانیت. به نظرم بارزترین روش نشان دادن احساسات است. فحش دادن برای من خودکار و بدون اینکه به آن فکر کنم اتفاق میافتد و بلافاصله حس بهتری میکنم».
کلارا اما میگوید: «من زیاد دشنام نمیدهم. به نظرم اگر فحش زیاد استفاده شود قدرتش را از دست میدهد. ترجیح میدهم وقتی فحش بدهم که واقعاً لازم باشد». البته ممکن است کسانی باشند که هیچوقت فحش نمیدهند. ولی بسیاری از ما آنچه این شنوندگان ما میگویند را درک میکنیم: احساس ناگهانی برونریزی هنگام فحاشی و این حس که برخی کلمات پرانرژیتر شدهاند.
دکتر برن به یکی از جالبترین مواردی که در بررسی پروندههای پزشکی با آن مواجه شده اشاره میکند. او میگوید حتی کسانی که نوعی جراحی نادر به نام «نیمکره برداری[1]» برایشان انجامشده و دو نیمکره مغزشان را از هم جدا کردهاند، ممکن است توانایی گفتار را از دست بدهند، ولی نه کاملاً. نیمکره برداری به دلیل آسیب جبرانناپذیر به مغز انجام میگیرد و در آن یک نیمکره مغز را یا برمیدارند، یا آن غیرفعال میکنند یا ارتباطش را با نیمکره دیگر قطع میکنند. دکتر برن میگوید: «وقتی نیمکره چپ مغز کسی برداشته میشود، یا نیمکره چپ در اثر سکته مغزی آسیب زیادی میبیند، بخش عمده مهارتهای زبانی فرد از دست میرود، بااینحال میبینید که هنوز میتواند دشنام بدهد. به نظر میرسد ما پیوند عاطفی بسیار محکمی با انواع خاص زبان برقرار میکنیم و این زبان جداگانه ذخیره میشود.»
«وقتی قسمتی از مغز کسی را بردارید، به توانایی فرد در بهکارگیری زبان به شکلی آگاهانه و هدفمند، مثل همین حرفی که من میزنم، لطمه میخورد، بااینحال هنوز میتواند ناخودآگاه فحش بدهد. فحش دادن آنچنان عمیق با احساسات ما در ارتباط است که حرکات عضلات موردنیاز برای بیان فحش، در چند جای مغز ذخیره میشوند تا وقتی به آن احتیاج داریم، چند نسخه ذخیره داشته باشیم».
آیا فحش جایگزین دارد؟
دکتر ریچارد استیونز استاد روانشناسی و مسئول «آزمایشگاه دشنام» در دانشگاه کیل میگوید: «من کنجکاو بودم بدانم در زمان درد، فحش دادن چه علت یا چه فایدهای دارد.» دکتر استیونز و همکارانش در این آزمایشگاه، آزمایشهایی انجام میدهند ازجمله برای فهمیدن اینکه آیا فحش دادن به تحمل درد یا شرایط بسیار سخت کمک میکند یا خیر.
دریکی از این آزمایشها، فرد دو بار دستش را در سطل پر از یخ میکند و مدتی که میتواند تحمل کند اندازهگیری میشود. یکبار این کار همراه با فحش دادن است بار دیگر با کلماتی مؤدبانه بجای فحش. نتیجه اینکه با فحش واقعی شرکتکنندگان بیشتر میتوانستند دستشان را در یخ نگهدارند ولی جایگزینهای فحش بیفایده بودند چون آن تأثیر عاطفی فحش واقعی را نداشتند.
چرا چنین است؟ دکتر استیونز میگوید: «در مقایسه با کلمات خنثی، فحش دادن معمولاً ضربان قلب را بالا میبرد. این نشانگر نوعی پاسخ عاطفی به فحش دادن است و ما میدانیم فحش نوعی زبان عاطفی است. فرضیهای که مبنای کار ما است این است که وقتی آدمها از درد فحش میدهند، درواقع استرس خود را زیاد میکنند. در اینجا پدیدهای به نام «تسکین ناشی از استرس» وارد عمل میشود (درد را حس نمیکنید). این پدیده بخشی از واکنش فراگیر «جنگوگریز» است.»
کالین، یکی دیگر از شنوندههای ما، میگوید: «من معمولاً فحش نمیدهم اما چند سال پیش در کوه حادثهای برایم پیش آمد و باید نجاتم میدادند. کتفم در رفته بود و باید با سورتمه مرا پایین میبردند. همه دستاندازها دردناک بودند. در مسیر پایین آمدن از کوه تنها کاری که میتوانستم انجام بدهم، ناسزا گفتن بود. کلماتِ دیگر، ظاهراً چنین تأثیری نداشتند».
ناسزا در زبانهای مختلف
آیا ناسزا گفتن در همه فرهنگها حس مشابهی ایجاد میکند؟
کلارا میگوید: «زبان اسپانیایی برای فحش دادن بسیار زبان خلاقی است. وقتی کسی خیلی عصبانی میشود، جملاتی کامل را از او میشنوید با فاعل و فعل و مفعول که تمام ماجرا و تفسیر خود را روایت میکند، همه به فحش».
جین از مالت میگوید: «احتمالاً بدترین توهینی که اینجا میتوانید بکنید این است که به کسی بگویید اسپرم که بهنوعی عجیب است، چون اگر در زبانهای دیگر چنین چیزی را به کسی بگویید همه چپچپ نگاهتان خواهند کرد».
میخائیل میگوید: «روسی بهترین زبان برای فحش دادن است. کلی حرف رکیک دارد، تقریباً همهچیز میتواند توهینآمیز باشد. ریشههای فرهنگ ناسزا در ادبیات ما عمیق است. تصور اینکه یک فرد روس فحش ندهد تقریباً غیرممکن است».
بااینکه معلوم است که محتوای فحش در دنیا متفاوت است ولی به نظر میرسد فحش در فرهنگ بشر، جهانی است.
حیوانات چه؟ آنها هم فحش میدهند؟
فقط انسانها نیستند که فحش میدهند. دکتر برن به مطالعه شگفتانگیزی درباره شامپانزهها اشاره میکند که با بزرگ کردن بچه شامپانزهها در نوعی خانه بزرگ انجامشده است: «دبورا و راجر فوتز، دو میمونسانشناس آمریکایی، فقط با زبان اشاره در اطراف این شامپانزهها صحبت میکنند و به آنها برای چیزهای مختلف زبان اشاره یاد دادهاند».
در طبیعت شامپانزهها عادت دارند با پرتاب مدفوعشان برای برقراری ارتباط ابراز علاقه کنند ولی خانم و آقای فوتز این کار را در خانهشان اکیداً ممنوع کردهاند و به شامپانزهها دستشویی رفتن را یاد دادهاند. «بعد شامپانزهها شروع کردند به استفاده از نشانه زبان اشاره که برای نشان دادن «حرکت روده یا کثافت» یاد گرفته بودند و این کار را درست همانطور انجام دادند که در زبان انگلیسی از کلمات مربوط به حرکات روده استفاده میشود».
«شامپانزهها از این نشانه برای ابراز سرخوردگی استفاده میکنند، برای سرزنش استفاده میکنند، آنها حتی شروع کردند همدیگر را «میمون کثافت» خطاب کردن که انگار بدترین توهینی است که میتوانند به هم بکنند. این شامپانزهها با موضوع مدفوع شوخی هم میسازند.»
«راجر و دبورا فوتز مینویسند که در آزمایشگاه که راه میروند میشنوند شامپانزهها پشت دستانشان را چنان زیر چانه میزنند (زبان اشاره برای کثافت) که دندانهایشان تلق تلق به هم میخورد». درواقع این شامپانزهها بهجای پرتاب مدفوع، پرتاب مفهوم مدفوع به یکدیگر را یاد گرفتهاند. دکتر برن اینگونه نتیجهگیری میکند: «احتمالاً یکی از جالبترین بخشهای تحقیق برای کتابم فهمیدن این بود که بهمحض شکل گرفتن یک تابو و روشی برای بیان آن، چیزی شبیه فحش پدیدار میشود».
[۱]. «همیسفرکتومی» یک عمل جراحی بسیار نادر مغزی است که در آن یک نیمکره مغز به حذف یا بهصورت غیرفعال درمیآید. این روش جراحی برای درمان بسیاری از اختلالات تشنجی که منبع صرع به قسمت بزرگی از نیمکره مغز مربوط است مورداستفاده قرار میگیرد.
منبع: سلیس