جواب اجمالی: شناخت شخصیت بزرگ پیامبر(ص) نیازمند مطالعات عمیق و گسترده است، و اینطور قضاوت کردن در خصوص بهترین آفریده خدا قضاوت عجولانه و از سر جهل است، پیامبر(ص) و اسلام مظهر رحمت و بخشش و عفوند . مهمترین ویژگی پیامبر(ص) چنانچه خداوند تعریف کرده رحمه للعالمین بودن ایشان است. پیامبر(ص) از باب رحمت وگاهی از باب مولفه بین قلوبهم و گاهی برای تربیت و آموزش انسانیت اسرا را آزاد میکردند . و این تنها شامل دختر و یا عمه و یا فرزند حاتم طایی نبود بلکه موارد دیگری هم وجود دارد که پیامبر(ص) اقدام به آزادی اسرا کرد، ایشان دنبال بهانه بود تا افراد را از قید اسارت درونی و بیرونی آزاد کنند و تمام اعمال پیامبر(ص) نقش تربیتی و اصلاح افراد را داشت. درباره آزاد کردن دختر حاتم طائی توسط پیامبر اکرم(ص) و امتیاز خاص به او دادن، میتوان به این نکته مهم اشاره کرد که؛ پیامبر به جهت بزرگداشت و احترام حاتم، همچنین تبلیغ سجایای اخلاقی وی – اشتهار به سخاوت در میان مردم- فرزند او را آزاد کرد تا جامعه بداند ارزشهای انسانی و اخلاقی همیشه و همهجا ارزشمند و قابل ارزشگذاری است.
توضیح بیشتر در چند بخش :
عدی بن حاتم که بود و چه نقش تاریخیای پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) داشت؟
عدی فرزند حاتم طایی، ابتدا پیرو مسیحیت بود، سپس در زمان پیامبر(ص)، اسلام اختیار کرد و از اصحاب آنحضرت شد. عدی از اصحاب وفادار امام علی(ع) نیز بود. وی با وجود کهولت سن در هر سه جنگ(جمل، صفین و نهروان) در کنار امام علی(ع)؛ حضور داشت و علاوه بر آنکه دو فرزندش در همین جنگها به شهادت رسیدند، خود او نیز یکی از چشمهایش را از دست داد. از او در ستایش امام علی(ع) سخنان بسیاری وجود دارد.
عَدِیّ بن حاتِم طائی (درگذشت ۶۷ق.) از صحابه پیامبر(ص) و اصحاب امام علی(ع). او رئیس قبیله طَیِّء بود و در دوره خلافت امیرالمؤمنین در جنگهای سهگانه به حمایت از امام علی(ع) شرکت کرد همچنین در خلافت امام حسن(ع) مردم را به پیوستن به سپاه امام حسن و جنگ با معاویة بن ابیسفیان تشویق میکرد. عدی در برابر معاویه آشکارا بر محبت فراوان خود به امام علی(ع) تأکید میکر
پدرش، حاتِم طائی به سخاوت فراوان مشهور بود.
عدىّ بن حاتم بن عبد الله بن سعد بن حشرج، که مانند پدرش حاتم طایی به سخاوت شهره بود، یکی از صحابیان پیامبر اسلام(ص) به شمار میآمد.[1] در مورد زمان مسلمان شدن عدی اختلافاتی وجود دارد؛ برخی سال هفتم هجرت،[2] و گروهی سال نهم و یا دهم را ذکر کردهاند.[3]عدی پس از پدرش رئیس قبیله خود گردید و حتی پس از اسلام آوردن نیز بر این مقام باقی ماند.[4] او برخلاف بسیاری از مسلمانان، قبل از اسلام، بتپرست نبود، بلکه پیرو آیین الهی مسیحیت به شمار میآمد.[5]اسلام آوردن عدی بن حاتم
مسلمان شدن عدیّ بن حاتم، از چند جهت اهمیت ویژهای داشت؛ اوّل به این جهت که بزرگزادهای که خود نیز بزرگ و رئیس قبیله بود، به اسلام گرویده است. دوم اینکه در جریان اسلام آوردن او، پیشگوییهایی از پیامبر(ص) نقل شده است که گذشت زمان، درستی همه آنها را نشان داد و شاهدی اعجازآمیز بر نبوّت پیامبر اسلام(ص) میگردد.
اما داستان اسلام آوردن عدی چنین است؛ خواهر عدی که به وسیله مسلمانان اسیر شده بود، به وسیله پیامبر(ص) آزادشده و برادرش را مجاب میکند که به ملاقات پیامبر برود. تاریخ، ادامه ماجرا را از زبان خود عدی چنین نقل میکند: «به سوى مدینه حرکت کردم و خود را به آن شهر رساندم و هنگامى که رسول خدا(ص) در مسجد نشسته بود خدمت آنحضرت شرفیاب شده و بر او سلام کردم، حضرت فرمود: کیستى؟ گفتم: عدى بن حاتم. رسول خدا که مرا شناخت از جا برخاست مرا به سوى خانه خود بُرد و همچنان که در راه میرفتیم پیرزنى سر راه او آمد و او را نگه داشت. به خدا سوگند آنحضرت را دیدم زمانى طولانی در آنجا ایستاد و درباره کار آن پیر زن با او صحبت کرد. من که این جریان را دیدم با خود گفتم: به خدا سوگند این مرد داعیه پادشاهى ندارد. سپس پیامبر مرا به خانه بُرد و در آنجا زیرانداز چرمى که میانش لیف خرما بود براى من پهن کرده و به من فرمود: روى آن بنشین، من گفتم: تو خود روى آن بنشین، فرمود: نه، تو بنشین، که من روى آن زیرانداز نشسته و رسول خدا(ص) روى زمین نشست. من پیش خود گفتم: به خدا این رفتار پادشاهان نیست،… سپس فرمود: اى عدى! شاید آنچه تو را از پذیرفتن اسلام بازمیدارد، احتیاج و فقر مسلمانان است. به خدا سوگند طولى نمیکشد که آنقدر مال در میان آنها بریزد که براى گرفتن آن کسى پیدا نشود، و شاید مانع تو از پذیرفتن اسلام، زیادى دشمنان و کمى افراد مسلمانان باشد ولى به خدا سوگند طولى نمیکشد که تو میشنوى زن مسلمانی از قادسیه بر شتر خویش سوار شده و بدون هیچگونه ترسى به زیارت خانه کعبه بیاید، و شاید دلیل مسلمان نشدن تو آن باشد که میبینى سلطنت و قدرت (دنیا) در دست دیگران است، ولى به خدا سوگند طولى نمیکشد که میبینى قصرهاى سفید سرزمین بابل به دست ایشان فتح شود.
عدى بن حاتم میگوید: من مسلمان شدم و به خدا سوگند از آن سه چیزى که فرمود دو مورد اول را دیدهام و به خدا سوّمى آنها نیز به وقوع خواهد پیوست»،[6] و ما حقیقت پیشگویی سوّم را نیز دیدهایم؛ پس از رحلت پیامبر(ص) در حالیکه بسیاری سر به طغیان افراخته بودند، عدی خراج خود را پرداخت میکرد[7] و در جنگهای ردّه (بر علیه مرتدان) حضور یافته[8] و سپس در فتح عراق شرکت کرد و به دنبال آن، در کوفه ساکن شد.[9]عدی در زمان خلافت امام علی(ع)
بعد از به دست گرفتن حکومت اسلامی توسط امام علی(ع)، عدی یکی از ملازمان خاص حضرتشان بود و با وجود کهولت سن (حدود نود سالگی) در هر سه جنگ(جمل، صفین و نهروان) در کنار امام علی(ع)؛ حضور داشت و علاوه بر شهادت دو فرزندش در جریان این نبردها، یکی از چشمان خود را نیز از دست داد.[10]در جنگ جمل، امام علی(ع) رو به عدى کرد و فرمود: «اى عدى! آیا تو با ما خواهى بود و در این کار که گرفتار آن هستیم، با ما همراهى خواهى کرد؟ عدى گفت: چه من همراه شما باشم و چه نباشم، جماعت ما جایى خواهد بود که شما دوست بدارید. اینک اسبهای ما آماده و پیکانهاى نیزههاى ما تیز شده و شمشیرهایمان در آتش سرخ شده است. اگر صلاح بدانید که پیش برویم، پیشروى خواهیم کرد و اگر صلاح بدانید درنگ کنیم، درنگ خواهیم کرد. ما مطیع فرمان شخص تو خواهیم بود، به هر چه میخواهى فرمان بده تا براى اجراى آن شتاب کنیم».[11]عدی در نبرد صفین نیز حضور فعال و مؤثّری داشت به نحوی که در تاریخ آمده؛ زمانی که کار جنگ بر معاویه سخت و دشوار شد؛ عمرو بن عاص و بسر بن أرطاة و عبید الله بن عمر بن خطّاب و عبد الرّحمن بن خالد بن ولید را فراخوانده و به ایشان گفت: پارهاى از یاران على(ع) مرا اندوهگین و دلنگران کردهاند، از جمله سعید بن قیس در (قبیله) همدان، و مالک اشتر در میان قوم خود، و هاشم مرقال، و عدىّ بن حاتم ، و قیس بن سعد در میان انصار… .[12]توصیف امام علی(ع) از زبان عدی
عدی بن حاتم در فراخوانی افراد قبیله خود برای یاری رساندن به امام علی(ع) گفتاری پیرامون آنحضرت دارد که طبیعتاً در شناختن شخصیت عدی مؤثر میباشد؛ «ای مردم! اگر کسى جز على ما را به جنگ با اهل قبله فرا میخواند او را پاسخ نمیدادیم. على در هیچ کارى وارد نشده مگر اینکه از طرف پروردگارش داراى حجت و برهان است. او از عثمان به خاطر شبههاى که داشت درگذشت، و با اهل جمل به خاطر اینکه بیعتشان را شکستند نبرد کرد. با اهل شام نیز به علت طغیان آنان جنگید. در کار خودتان و على بنگرید… به خدا سوگند، على آگاهترین مردم به کتاب و سنت رسول خدا(ص) است. او در اسلام برادر رسول خدا(ص)، رهبر و پیشواى مسلمانان است. اگر زهد و عبادت را در نظر گیریم، وى زاهدترین و عابدترین مردم است. اگر رضا و خشنودى را در نظر گیریم، مهاجران و انصار در شورایى که عمر تشکیل داد از على خشنود بودند. چه کسى برتر از این است که جز او شما را به سوى هدایت فرا خواند و چه نقصى بدتر از اینکه کسى او را به سوى گمراهى فرا خواند…».[13]عدی پس از شهادت امام نیز به او وفادار بود. روزی معاویه با لحنی تمسخرآمیز از عدی پرسید: پسرانت چه شدند؟… علی با تو منصفانه رفتار نکرد که فرزندان خود را نگاه داشت و فرزندان تو را به دم تیغ فرستاد!
عدی گفت: «نه؛ به خدا من به انصاف رفتار نکردم که علی(ع) کشته شد و من هنوز زندهام!».[14]سرانجام عدی در زمان مختار ثقفی در کوفه از دنیا رفت.[15] در مورد سن او در زمان مرگ، اقوال مختلفی وجود دارد،[16] اما به هر حال، او عمری طولانی داشت به نحوی که برخی عمر او را تا ۱۲۰ سال نیز ذکر کردهاند.[17]
پینوشت بخش اول:
[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله ، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1058 – 1059، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[2]. همان.
[3]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 505، بیروت، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[4]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 4، ص 220، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[5]. اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 505.
[6]. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق: السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 2، ص 580 – 581، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 286، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[7]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج 2، ص 301، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.
[8]. الاعلام، ج 4، ص 220.
[9]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 4، ص 388، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[10]. الاستیعاب، ج 3، ص 1058 – 1059؛ ابن قتیبة، أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق: ثروت عکاشة، ص 313، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م.
[11]. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، محقق، مصحح، میرشریفی، علی، ص 270، قم، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[12]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق و مصحح: هارون، عبد السلام محمد، ص 426، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[13]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم ، الامامة و السیاسة، تحقیق: شیری، علی، ج 1، ص 141، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[14]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 119، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[15]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد ، الطبقات الکبری ، ج 6، ص 99، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[16]. الإصابة، ج 4، ص 388.
[17]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق: مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 557، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
بخش دوم دختر حاتم طایی و خواهر عدی بن حاتم طایی:
درباره آزاد کردن دختر حاتم طائی توسط پیامبر اکرم(ص) و امتیاز خاص به او دادن، میتوان به این نکته مهم اشاره کرد که؛ پیامبر(ص) به جهت بزرگداشت و احترام حاتم، همچنین تبلیغ سجایای اخلاقی وی – اشتهار به سخاوت در میان مردم- فرزند او را آزاد کرد. به علاوه؛ آزادی همین زن در ایمان آوردن برادرش که از صحابه پیامبر و امام علی(ع) شد، نقش بسزایی داشته است.
قبل از پرداختن به پرسش مطرح شده، توجه به چند نکته ضروری به نظر میرسد.
1. مورد توجه بودن و در چشم بودن بزرگزادگان امری طبیعی است و امروزه نیز آشکارا میبینیم که انسانهایی از خانوادههای بزرگ -شایسته یا ناشایسته- بیشتر مورد توجه عموم بوده و مسائل بیشتری نسبت به آنها در میان مردم نقل شده است؛ لذا نوع برخورد با آنها کمی حساس است و تبعات تبلیغی بسیاری میتواند داشته باشد.
2. در همان زمان که بردهداری وجود داشت، آموزههای اسلامی دستور بر رعایت حقوق ایشان کرده و اجازه ظلم و ستم بر آنها داده نمیشد. بنابراین، در این مسئله تمام بردهها یکسان بودند. البته به برخی از آنها امتیازاتی داده میشد که عموماً به جهت امتیازات شخصی و یا مصالح قومی آنها بود.
3. برخی افراد به خوب بودن و انجام اعمال درست مشهور بودند؛ و به همین جهت فرزندان آنها نیز مورد توجه بوده و تلاش میشد به جهت احترام و ارزشی که برای آنها قائل هستند، با فرزندانشان نیز به مدارا و ارزشمندی برخورد شود، مگر اینکه گناه فرزند بزرگ باشد و مجازات نکردنش منافی آبروی والدین باشد. به این معنا که این فرزندان بدیهای بیشتری را انجام دهند و موجب بیآبرویی والدین خود گردند.
حال با توجه به این نکات به اصل بحث میپردازیم.
حاتم طائی بزرگ قبیله خود بود و ثروت فراوان داشت، اما شهرت او به این دو جهت نبود؛ بلکه حاتم را به سخاوتمندی میشناسند. و او با همین خصلت، بزرگ قبیله خود و معروف همگان شد. نقل شده است پیامبر اسلام(ص) به فرزند حاتم فرمودند: «خداوند عذاب را به دلیل سخاوت از پدرت دور نمود».[1]فرزند حاتم به نام عدی بن حاتم نیز که بعد از آزاد شدن خواهر خود اسلام آورد، از صحابه پیامبر شد.[2] بعد از آنحضرت از یاران علی(ع) شد و در جنگها در کنار ایشان جنگیده است.[3]اما در مورد دختر حاتم که به دست مسلمانان اسیر شده و سپس آزاد شد، نقلهایی وجود دارد. قولی که منابع اولیه بیشتری آنرا بیان کردهاند و به لحاظ محتوایی نیز قویتر است؛ چنین میباشد:
«… چنان بود که دختر حاتم در خانهای نزدیک مسجد بود که اسیران را آنجا نگه میداشتند. پیامبر بر او گذشت و او زنى زبانآور بود و گفت: اى پیامبر خدا! پدرم مرده، و سرپرست من غایب است، بر من منت گذار که خداى بر تو منت نهد. پیامبر گفت: سرپرست تو کیست؟ گفت: عدى بن حاتم گفت: همان گریزان از خدا و پیامبر او؟ دختر حاتم میگوید: پیامبر خدا رفت و مرا واگذاشت و روز دیگر بر من گذشت و من نومید شده بودم. مردى که دنبال وى بود به من اشاره کرد که برخیز و با او سخن بگو. میگوید: برخاستم و گفتم: اى پیامبر خدا! پدرم مرده و سرپرست من غایب است، بر من منت گذار خداى بر تو منت نهد. پیامبر گفت: چنین باشد، در رفتن شتاب مکن تا معتمدى از قوم خویش بیابى که ترا سوى دیارت برد و به من خبر بده. میگوید: پرسیدم این مرد که به من اشاره کرد با او سخن بگویم کیست؟ گفتند: على بن ابى طالب است. وی میگوید: همچنان بودم تا کاروانى از طایفه بلىّ آمد و من که مى خواستم سوى شام بروم و به برادرم ملحق شوم به نزد پیامبر رفتم و گفتم: اى پیامبر خدا! گروهى از قوم من آمده اند که معتمدند و مرا مى رسانند. میگوید: پیامبر جامه به من داد و مرکب و خرجى داد و با کاروان روان شدم تا به شام رسیدم ».[4] همین نقل با کمی تفاوت در منابع دیگری نیز ذکر شده است.[5]اما نقل دیگری نیز وجود دارد[6] که اشکالاتی دارد؛ لذا نمیتوان بدان اعتنا کرد. علاوه بر این به لحاظ محتوایی نیز در آن نقل اشکالاتی وجود دارد که پذیرش آنرا دشوار میکند.
همان گونه از نقل مذکور به دست میآید، پیامبر اکرم(ص) در عین ادب و احترام به جهت جفای کسی که سرپرست او بوده، او را آزاد نمیکند ولی بعد از درخواست دوم است که درخواست او را میپذیرد. اما درباره آزاد کردن دختر حاتم طائی توسط پیامبر اکرم(ص) و امتیاز خاص به او دادن، میتوان به این نکته مهم اشاره کرد.
یک. از آنجا که پدر این دختر به سجایای اخلاقی شهره بود، پیامبر به جهت احترام و بزرگداشت حاتم، همچنین تبلیغ به این نوع عمل در میان مردم، فرزند او را آزاد کرد و این آزاد کردن هم جنبه انسانی و هم جنبه تبلیغی و تشویقی داشت.
دو. آزادی همین زن در ایمان آوردن برادر او بسیار مهم بود که در نتیجه این آزادی و عوامل دیگر عدی بن حاتم به پیش پیامبر آمد و ایمان آورد و از صحابه ایشان گردید. وی همچنین از یاران با وفای امام علی(ع) شد و در جنگها در کنار ایشان جنگیده است.
سه. پیامبر اسلام دارای علم الهی بود و به طور طبیعی در مواقعی تصمیمات ایشان بر اساس دانستههایی است که ما از آن بیاطلاع هستیم و ممکن است برخی از آنها در آینده بر ما روشن شود؛ اما آنچه بدیهی است این است که پیامبر برتری انسانها را در شایستگی آنها میبیند و تنها به جهت بزرگزادگی، فردی را بر دیگری مقدم نمیدارد، مگر اینکه به تبلیغ و تأیید اسلام توسط مردم کمک کند.
پینوشت بخش دوم:
[1]. شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 253، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 68، ص 354، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق.
[2]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله ، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: البجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1057، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 4، ص 220، دار العلم للملایین، بیروت، چاپ هشتم، 1989م.
[3]. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، محقق، مصحح، میرشریفی، علی، ص 270، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق و مصحح: هارون، عبد السلام محمد، ص 64، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[4]. ابن کثیر دمشقی ، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 5، ص 64، دار الفکر، بیروت، 1407ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 8، ص 180، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 3، ص 113، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق: السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 2، ص 579، دار المعرفة، بیروت، چاپ اول، بیتا؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 6، ص 143، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[5]. ر.ک: ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون )، تحقیق: خلیل شحادة، ج 2، ص 471، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[6]. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 193 – 194، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق؛ صالحی دمشقی ، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 6، ص 376 – 377، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1414ق.
برگرفته از سایت http://www.islamquest.net/fa/archive/fa36730
حکایتی آموزنده از مردم داری رسول خدا(ص):
در تاریخ صدر اسلام آمده است که قبیلهای نصرانی در اطراف حجاز زندگی میکردند و رئیس آن قبیله، عدی بن حاتم طائی بود. عدی، پس از درگذشت پدرش حاتم طائی که به سخاوت مشهور بود، سرپرست قوم شده بود و او و قومش تا بعد از فتح مکه هنوز اسلام را نپذیرفته بودند. از این رو گروهی از جانب پیامبر اکرم که درود خدا بر او باد، برای نشر اسلام به سوی قبیلۀ آنها عزیمت کردند. عدی با شنیدن این خبر فرار کرد و مسلمانان، خواهر او که دختر حاتم طایی بود را به همراه سایر افراد آن قبیله به مدینه بردند.
وقتی دختر حاتم طائی پیامبر را دید، گفت: «من دختر حاتم طائی هستم، عزیز بودم و اکنون ذلیل شدهام، شما مرا به خانوادهام برگردانید.» پیامبر سکوت اختیار کرد. فردای آن روز، دختر در ملاقات با آن حضرت، سخنان و درخواست خود را تکرار کرد. پیامبر در پاسخ فرمود: «از دیروز که گفتی، من منتظرم شخص امین، مورد اعتماد و خیرخواهی بیابم تا تو را به خانوادهات برگرداند.» بالاخره او را به خانوادهاش برگرداندند. دختر حاتم طائی تحت تأثیر رافت و مردم داری پیامبر قرار گرفت و هنگام بازگشت، برادرش عدی را یافت و به او گفت: آگاه باش که دین اسلام پیشرفت میکند، زیرا واقعیت و حقیقت خاصی دارد. تو هرچه زودتر نزد پیامبر برو و اسلام اختیار کن.
عدی بن حاتم به مدینه آمد و در مسجد خدمت رسول خدا رسید. پیامبر به او احترام گذاشت، زیرا وی فرزند حاتم طائی بود. پس از نماز، حضرت او را در خانۀ خود مهمان کرد. عدی میگوید، به دنبال رسول خدا راه افتادم. در وسط راه، در حالی که هوا بسیار گرم بود، پیرزنی نزد پیامبر آمد و از ایشان سؤال کرد و آن حضرت در آن هوای گرم، معطل شد، اما پیامبر با سعۀ صدر و مهربانی، جواب وی را داد تا اینکه سوال او تمام شد. عدی بن حاتم چون معمولا با ثروتمندان و طبقۀ اشراف سر و کار داشت و اینگونه رفتارها را ندیده بود، تحت تاثیر رفتار متفاوت پیامبر قرار گرفت و با توجه به گفتههای خواهرش، زمینۀ پذیرش اسلام در وجود او ایجاد شد. با خود گفت، این مرد نمیتواند انسانی معمولی باشد. سپس وقتی به خانه پیامبر آمد و سادهزیستی ایشان را دید، بسیار تعجب کرد که چگونه حاکم حکومت چنین زندگی سادهای دارد؟
پیامبر احترام خاصی به او گذاشت و پس از صرف غذا، جملهای گفت که او حیران ماند. فرمود: تو که نصرانی نیستی، چرا از نصرانیها عشریه میگیری؟
در نصرانیت واجب بود که یک دهم از اموالشان را تحت عنوان عُشریه به رئیس و بزرگ قبیله بدهند. عدی بن حاتم نصرانی نبود، اما قوم او که نصرانی بودند، از این حقیقت خبر نداشتند و به او به عنوان بزرگ قوم نصرانی، عشریه میپرداختند. پیامبر فرمود: گرفتن عشریه برای تو که نصرانی نیستی، حق الناس است و گناه بزرگی دارد.
عدی بن حاتم با شنیدن این واقعیت از زبان پیامبر که هیچ کس جز خودش از آن مطلع نبود و با زمینهای که در اثر مردم داری آن حضرت در او ایجاد شده بود، مسلمان شد.
در واقع، مردمداری پیامبر، احترام به دختر حاتم طایی، توجه به خواستههای مردم، به خصوص پاسخگویی ایشان در هوای گرم به سؤالات یک پیرزن، سادهزیستی آن حضرت و نیز خبر غیبی ایشان، باعث اسلام آوردن عدی بن حاتم شد. این حکایت آموزنده به ما میفهماند که یکی از دلایل پیشرفت اسلام سعۀ صدر، مردم داری و صبر و استقامت پیامبر در برابر حوائج و توقعات مردم بود.
بنا بر روایات تاریخی عمه یا خواهر عدی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درخواست کرد تا او را نزد خویشانش در شام بفرستد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: «کس تو کیست؟» گفت: «عدی بن حاتم.» فرمود: «همان که از خدا و پیغمبر او گریزان است.» سپس او را سوی عدی فرستاد. خویشاوند عدی از عدی خواست نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برود. پس او در شعبان سال هفتم و به قول صحیحتر سال دهم هجرت نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شتافت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را بر جای خود نشاند و خود بر زمین نشست. عدی مسیحی و سالار قومش بود و یک چهارم از غنایم قومش را میگرفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این کارش را که بر خلاف آیین مسیحیت بود، نکوهش کرد. سپس فرمود: «چرا از گفتن لا اله الا الله میگریزی، مگر خدایی جز خدای یگانه هست؟ چرا از گفتن الله اکبر میگریزی، مگر بزرگتر از خدا کسی هست؟»
صدق گفتار پیامبر بر دل عدی نشست و اسلام آورد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، را بسیار خشنود نمود. وی بعدها از بزرگان مهاجرین شد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در ماه شعبان سال دهم هجرت عدیّ بن حاتم را مسئول جمعآوری زکات و صدقات قبیلهی طی و اسد قرار داد.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
ابن عبد البر، ابوعمریوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۵۷، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۱۲-۱۱۵، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۰۱، (م ۳۴۶)، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۹.
توضیح بیشتر در چند بخش :
عدی بن حاتم که بود و چه نقش تاریخیای پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) داشت؟
عدی فرزند حاتم طایی، ابتدا پیرو مسیحیت بود، سپس در زمان پیامبر(ص)، اسلام اختیار کرد و از اصحاب آنحضرت شد. عدی از اصحاب وفادار امام علی(ع) نیز بود. وی با وجود کهولت سن در هر سه جنگ(جمل، صفین و نهروان) در کنار امام علی(ع)؛ حضور داشت و علاوه بر آنکه دو فرزندش در همین جنگها به شهادت رسیدند، خود او نیز یکی از چشمهایش را از دست داد. از او در ستایش امام علی(ع) سخنان بسیاری وجود دارد.
عَدِیّ بن حاتِم طائی (درگذشت ۶۷ق.) از صحابه پیامبر(ص) و اصحاب امام علی(ع). او رئیس قبیله طَیِّء بود و در دوره خلافت امیرالمؤمنین در جنگهای سهگانه به حمایت از امام علی(ع) شرکت کرد همچنین در خلافت امام حسن(ع) مردم را به پیوستن به سپاه امام حسن و جنگ با معاویة بن ابیسفیان تشویق میکرد. عدی در برابر معاویه آشکارا بر محبت فراوان خود به امام علی(ع) تأکید میکر
پدرش، حاتِم طائی به سخاوت فراوان مشهور بود.
عدىّ بن حاتم بن عبد الله بن سعد بن حشرج، که مانند پدرش حاتم طایی به سخاوت شهره بود، یکی از صحابیان پیامبر اسلام(ص) به شمار میآمد.[1] در مورد زمان مسلمان شدن عدی اختلافاتی وجود دارد؛ برخی سال هفتم هجرت،[2] و گروهی سال نهم و یا دهم را ذکر کردهاند.[3]عدی پس از پدرش رئیس قبیله خود گردید و حتی پس از اسلام آوردن نیز بر این مقام باقی ماند.[4] او برخلاف بسیاری از مسلمانان، قبل از اسلام، بتپرست نبود، بلکه پیرو آیین الهی مسیحیت به شمار میآمد.[5]اسلام آوردن عدی بن حاتم
مسلمان شدن عدیّ بن حاتم، از چند جهت اهمیت ویژهای داشت؛ اوّل به این جهت که بزرگزادهای که خود نیز بزرگ و رئیس قبیله بود، به اسلام گرویده است. دوم اینکه در جریان اسلام آوردن او، پیشگوییهایی از پیامبر(ص) نقل شده است که گذشت زمان، درستی همه آنها را نشان داد و شاهدی اعجازآمیز بر نبوّت پیامبر اسلام(ص) میگردد.
اما داستان اسلام آوردن عدی چنین است؛ خواهر عدی که به وسیله مسلمانان اسیر شده بود، به وسیله پیامبر(ص) آزادشده و برادرش را مجاب میکند که به ملاقات پیامبر برود. تاریخ، ادامه ماجرا را از زبان خود عدی چنین نقل میکند: «به سوى مدینه حرکت کردم و خود را به آن شهر رساندم و هنگامى که رسول خدا(ص) در مسجد نشسته بود خدمت آنحضرت شرفیاب شده و بر او سلام کردم، حضرت فرمود: کیستى؟ گفتم: عدى بن حاتم. رسول خدا که مرا شناخت از جا برخاست مرا به سوى خانه خود بُرد و همچنان که در راه میرفتیم پیرزنى سر راه او آمد و او را نگه داشت. به خدا سوگند آنحضرت را دیدم زمانى طولانی در آنجا ایستاد و درباره کار آن پیر زن با او صحبت کرد. من که این جریان را دیدم با خود گفتم: به خدا سوگند این مرد داعیه پادشاهى ندارد. سپس پیامبر مرا به خانه بُرد و در آنجا زیرانداز چرمى که میانش لیف خرما بود براى من پهن کرده و به من فرمود: روى آن بنشین، من گفتم: تو خود روى آن بنشین، فرمود: نه، تو بنشین، که من روى آن زیرانداز نشسته و رسول خدا(ص) روى زمین نشست. من پیش خود گفتم: به خدا این رفتار پادشاهان نیست،… سپس فرمود: اى عدى! شاید آنچه تو را از پذیرفتن اسلام بازمیدارد، احتیاج و فقر مسلمانان است. به خدا سوگند طولى نمیکشد که آنقدر مال در میان آنها بریزد که براى گرفتن آن کسى پیدا نشود، و شاید مانع تو از پذیرفتن اسلام، زیادى دشمنان و کمى افراد مسلمانان باشد ولى به خدا سوگند طولى نمیکشد که تو میشنوى زن مسلمانی از قادسیه بر شتر خویش سوار شده و بدون هیچگونه ترسى به زیارت خانه کعبه بیاید، و شاید دلیل مسلمان نشدن تو آن باشد که میبینى سلطنت و قدرت (دنیا) در دست دیگران است، ولى به خدا سوگند طولى نمیکشد که میبینى قصرهاى سفید سرزمین بابل به دست ایشان فتح شود.
عدى بن حاتم میگوید: من مسلمان شدم و به خدا سوگند از آن سه چیزى که فرمود دو مورد اول را دیدهام و به خدا سوّمى آنها نیز به وقوع خواهد پیوست»،[6] و ما حقیقت پیشگویی سوّم را نیز دیدهایم؛ پس از رحلت پیامبر(ص) در حالیکه بسیاری سر به طغیان افراخته بودند، عدی خراج خود را پرداخت میکرد[7] و در جنگهای ردّه (بر علیه مرتدان) حضور یافته[8] و سپس در فتح عراق شرکت کرد و به دنبال آن، در کوفه ساکن شد.[9]عدی در زمان خلافت امام علی(ع)
بعد از به دست گرفتن حکومت اسلامی توسط امام علی(ع)، عدی یکی از ملازمان خاص حضرتشان بود و با وجود کهولت سن (حدود نود سالگی) در هر سه جنگ(جمل، صفین و نهروان) در کنار امام علی(ع)؛ حضور داشت و علاوه بر شهادت دو فرزندش در جریان این نبردها، یکی از چشمان خود را نیز از دست داد.[10]در جنگ جمل، امام علی(ع) رو به عدى کرد و فرمود: «اى عدى! آیا تو با ما خواهى بود و در این کار که گرفتار آن هستیم، با ما همراهى خواهى کرد؟ عدى گفت: چه من همراه شما باشم و چه نباشم، جماعت ما جایى خواهد بود که شما دوست بدارید. اینک اسبهای ما آماده و پیکانهاى نیزههاى ما تیز شده و شمشیرهایمان در آتش سرخ شده است. اگر صلاح بدانید که پیش برویم، پیشروى خواهیم کرد و اگر صلاح بدانید درنگ کنیم، درنگ خواهیم کرد. ما مطیع فرمان شخص تو خواهیم بود، به هر چه میخواهى فرمان بده تا براى اجراى آن شتاب کنیم».[11]عدی در نبرد صفین نیز حضور فعال و مؤثّری داشت به نحوی که در تاریخ آمده؛ زمانی که کار جنگ بر معاویه سخت و دشوار شد؛ عمرو بن عاص و بسر بن أرطاة و عبید الله بن عمر بن خطّاب و عبد الرّحمن بن خالد بن ولید را فراخوانده و به ایشان گفت: پارهاى از یاران على(ع) مرا اندوهگین و دلنگران کردهاند، از جمله سعید بن قیس در (قبیله) همدان، و مالک اشتر در میان قوم خود، و هاشم مرقال، و عدىّ بن حاتم ، و قیس بن سعد در میان انصار… .[12]توصیف امام علی(ع) از زبان عدی
عدی بن حاتم در فراخوانی افراد قبیله خود برای یاری رساندن به امام علی(ع) گفتاری پیرامون آنحضرت دارد که طبیعتاً در شناختن شخصیت عدی مؤثر میباشد؛ «ای مردم! اگر کسى جز على ما را به جنگ با اهل قبله فرا میخواند او را پاسخ نمیدادیم. على در هیچ کارى وارد نشده مگر اینکه از طرف پروردگارش داراى حجت و برهان است. او از عثمان به خاطر شبههاى که داشت درگذشت، و با اهل جمل به خاطر اینکه بیعتشان را شکستند نبرد کرد. با اهل شام نیز به علت طغیان آنان جنگید. در کار خودتان و على بنگرید… به خدا سوگند، على آگاهترین مردم به کتاب و سنت رسول خدا(ص) است. او در اسلام برادر رسول خدا(ص)، رهبر و پیشواى مسلمانان است. اگر زهد و عبادت را در نظر گیریم، وى زاهدترین و عابدترین مردم است. اگر رضا و خشنودى را در نظر گیریم، مهاجران و انصار در شورایى که عمر تشکیل داد از على خشنود بودند. چه کسى برتر از این است که جز او شما را به سوى هدایت فرا خواند و چه نقصى بدتر از اینکه کسى او را به سوى گمراهى فرا خواند…».[13]عدی پس از شهادت امام نیز به او وفادار بود. روزی معاویه با لحنی تمسخرآمیز از عدی پرسید: پسرانت چه شدند؟… علی با تو منصفانه رفتار نکرد که فرزندان خود را نگاه داشت و فرزندان تو را به دم تیغ فرستاد!
عدی گفت: «نه؛ به خدا من به انصاف رفتار نکردم که علی(ع) کشته شد و من هنوز زندهام!».[14]سرانجام عدی در زمان مختار ثقفی در کوفه از دنیا رفت.[15] در مورد سن او در زمان مرگ، اقوال مختلفی وجود دارد،[16] اما به هر حال، او عمری طولانی داشت به نحوی که برخی عمر او را تا ۱۲۰ سال نیز ذکر کردهاند.[17]
پینوشت بخش اول:
[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله ، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1058 – 1059، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[2]. همان.
[3]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 505، بیروت، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[4]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 4، ص 220، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[5]. اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 505.
[6]. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق: السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 2، ص 580 – 581، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 286، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[7]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج 2، ص 301، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.
[8]. الاعلام، ج 4، ص 220.
[9]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 4، ص 388، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[10]. الاستیعاب، ج 3، ص 1058 – 1059؛ ابن قتیبة، أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق: ثروت عکاشة، ص 313، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م.
[11]. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، محقق، مصحح، میرشریفی، علی، ص 270، قم، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[12]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق و مصحح: هارون، عبد السلام محمد، ص 426، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[13]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم ، الامامة و السیاسة، تحقیق: شیری، علی، ج 1، ص 141، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[14]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 119، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[15]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد ، الطبقات الکبری ، ج 6، ص 99، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[16]. الإصابة، ج 4، ص 388.
[17]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق: مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 557، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
بخش دوم دختر حاتم طایی و خواهر عدی بن حاتم طایی:
درباره آزاد کردن دختر حاتم طائی توسط پیامبر اکرم(ص) و امتیاز خاص به او دادن، میتوان به این نکته مهم اشاره کرد که؛ پیامبر(ص) به جهت بزرگداشت و احترام حاتم، همچنین تبلیغ سجایای اخلاقی وی – اشتهار به سخاوت در میان مردم- فرزند او را آزاد کرد. به علاوه؛ آزادی همین زن در ایمان آوردن برادرش که از صحابه پیامبر و امام علی(ع) شد، نقش بسزایی داشته است.
قبل از پرداختن به پرسش مطرح شده، توجه به چند نکته ضروری به نظر میرسد.
1. مورد توجه بودن و در چشم بودن بزرگزادگان امری طبیعی است و امروزه نیز آشکارا میبینیم که انسانهایی از خانوادههای بزرگ -شایسته یا ناشایسته- بیشتر مورد توجه عموم بوده و مسائل بیشتری نسبت به آنها در میان مردم نقل شده است؛ لذا نوع برخورد با آنها کمی حساس است و تبعات تبلیغی بسیاری میتواند داشته باشد.
2. در همان زمان که بردهداری وجود داشت، آموزههای اسلامی دستور بر رعایت حقوق ایشان کرده و اجازه ظلم و ستم بر آنها داده نمیشد. بنابراین، در این مسئله تمام بردهها یکسان بودند. البته به برخی از آنها امتیازاتی داده میشد که عموماً به جهت امتیازات شخصی و یا مصالح قومی آنها بود.
3. برخی افراد به خوب بودن و انجام اعمال درست مشهور بودند؛ و به همین جهت فرزندان آنها نیز مورد توجه بوده و تلاش میشد به جهت احترام و ارزشی که برای آنها قائل هستند، با فرزندانشان نیز به مدارا و ارزشمندی برخورد شود، مگر اینکه گناه فرزند بزرگ باشد و مجازات نکردنش منافی آبروی والدین باشد. به این معنا که این فرزندان بدیهای بیشتری را انجام دهند و موجب بیآبرویی والدین خود گردند.
حال با توجه به این نکات به اصل بحث میپردازیم.
حاتم طائی بزرگ قبیله خود بود و ثروت فراوان داشت، اما شهرت او به این دو جهت نبود؛ بلکه حاتم را به سخاوتمندی میشناسند. و او با همین خصلت، بزرگ قبیله خود و معروف همگان شد. نقل شده است پیامبر اسلام(ص) به فرزند حاتم فرمودند: «خداوند عذاب را به دلیل سخاوت از پدرت دور نمود».[1]فرزند حاتم به نام عدی بن حاتم نیز که بعد از آزاد شدن خواهر خود اسلام آورد، از صحابه پیامبر شد.[2] بعد از آنحضرت از یاران علی(ع) شد و در جنگها در کنار ایشان جنگیده است.[3]اما در مورد دختر حاتم که به دست مسلمانان اسیر شده و سپس آزاد شد، نقلهایی وجود دارد. قولی که منابع اولیه بیشتری آنرا بیان کردهاند و به لحاظ محتوایی نیز قویتر است؛ چنین میباشد:
«… چنان بود که دختر حاتم در خانهای نزدیک مسجد بود که اسیران را آنجا نگه میداشتند. پیامبر بر او گذشت و او زنى زبانآور بود و گفت: اى پیامبر خدا! پدرم مرده، و سرپرست من غایب است، بر من منت گذار که خداى بر تو منت نهد. پیامبر گفت: سرپرست تو کیست؟ گفت: عدى بن حاتم گفت: همان گریزان از خدا و پیامبر او؟ دختر حاتم میگوید: پیامبر خدا رفت و مرا واگذاشت و روز دیگر بر من گذشت و من نومید شده بودم. مردى که دنبال وى بود به من اشاره کرد که برخیز و با او سخن بگو. میگوید: برخاستم و گفتم: اى پیامبر خدا! پدرم مرده و سرپرست من غایب است، بر من منت گذار خداى بر تو منت نهد. پیامبر گفت: چنین باشد، در رفتن شتاب مکن تا معتمدى از قوم خویش بیابى که ترا سوى دیارت برد و به من خبر بده. میگوید: پرسیدم این مرد که به من اشاره کرد با او سخن بگویم کیست؟ گفتند: على بن ابى طالب است. وی میگوید: همچنان بودم تا کاروانى از طایفه بلىّ آمد و من که مى خواستم سوى شام بروم و به برادرم ملحق شوم به نزد پیامبر رفتم و گفتم: اى پیامبر خدا! گروهى از قوم من آمده اند که معتمدند و مرا مى رسانند. میگوید: پیامبر جامه به من داد و مرکب و خرجى داد و با کاروان روان شدم تا به شام رسیدم ».[4] همین نقل با کمی تفاوت در منابع دیگری نیز ذکر شده است.[5]اما نقل دیگری نیز وجود دارد[6] که اشکالاتی دارد؛ لذا نمیتوان بدان اعتنا کرد. علاوه بر این به لحاظ محتوایی نیز در آن نقل اشکالاتی وجود دارد که پذیرش آنرا دشوار میکند.
همان گونه از نقل مذکور به دست میآید، پیامبر اکرم(ص) در عین ادب و احترام به جهت جفای کسی که سرپرست او بوده، او را آزاد نمیکند ولی بعد از درخواست دوم است که درخواست او را میپذیرد. اما درباره آزاد کردن دختر حاتم طائی توسط پیامبر اکرم(ص) و امتیاز خاص به او دادن، میتوان به این نکته مهم اشاره کرد.
یک. از آنجا که پدر این دختر به سجایای اخلاقی شهره بود، پیامبر به جهت احترام و بزرگداشت حاتم، همچنین تبلیغ به این نوع عمل در میان مردم، فرزند او را آزاد کرد و این آزاد کردن هم جنبه انسانی و هم جنبه تبلیغی و تشویقی داشت.
دو. آزادی همین زن در ایمان آوردن برادر او بسیار مهم بود که در نتیجه این آزادی و عوامل دیگر عدی بن حاتم به پیش پیامبر آمد و ایمان آورد و از صحابه ایشان گردید. وی همچنین از یاران با وفای امام علی(ع) شد و در جنگها در کنار ایشان جنگیده است.
سه. پیامبر اسلام دارای علم الهی بود و به طور طبیعی در مواقعی تصمیمات ایشان بر اساس دانستههایی است که ما از آن بیاطلاع هستیم و ممکن است برخی از آنها در آینده بر ما روشن شود؛ اما آنچه بدیهی است این است که پیامبر برتری انسانها را در شایستگی آنها میبیند و تنها به جهت بزرگزادگی، فردی را بر دیگری مقدم نمیدارد، مگر اینکه به تبلیغ و تأیید اسلام توسط مردم کمک کند.
پینوشت بخش دوم:
[1]. شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 253، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 68، ص 354، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق.
[2]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله ، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: البجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1057، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 4، ص 220، دار العلم للملایین، بیروت، چاپ هشتم، 1989م.
[3]. شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، محقق، مصحح، میرشریفی، علی، ص 270، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق و مصحح: هارون، عبد السلام محمد، ص 64، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[4]. ابن کثیر دمشقی ، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 5، ص 64، دار الفکر، بیروت، 1407ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 8، ص 180، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 3، ص 113، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق: السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 2، ص 579، دار المعرفة، بیروت، چاپ اول، بیتا؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 6، ص 143، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[5]. ر.ک: ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون )، تحقیق: خلیل شحادة، ج 2، ص 471، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[6]. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 193 – 194، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق؛ صالحی دمشقی ، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 6، ص 376 – 377، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1414ق.
برگرفته از سایت http://www.islamquest.net/fa/archive/fa36730
حکایتی آموزنده از مردم داری رسول خدا(ص):
در تاریخ صدر اسلام آمده است که قبیلهای نصرانی در اطراف حجاز زندگی میکردند و رئیس آن قبیله، عدی بن حاتم طائی بود. عدی، پس از درگذشت پدرش حاتم طائی که به سخاوت مشهور بود، سرپرست قوم شده بود و او و قومش تا بعد از فتح مکه هنوز اسلام را نپذیرفته بودند. از این رو گروهی از جانب پیامبر اکرم که درود خدا بر او باد، برای نشر اسلام به سوی قبیلۀ آنها عزیمت کردند. عدی با شنیدن این خبر فرار کرد و مسلمانان، خواهر او که دختر حاتم طایی بود را به همراه سایر افراد آن قبیله به مدینه بردند.
وقتی دختر حاتم طائی پیامبر را دید، گفت: «من دختر حاتم طائی هستم، عزیز بودم و اکنون ذلیل شدهام، شما مرا به خانوادهام برگردانید.» پیامبر سکوت اختیار کرد. فردای آن روز، دختر در ملاقات با آن حضرت، سخنان و درخواست خود را تکرار کرد. پیامبر در پاسخ فرمود: «از دیروز که گفتی، من منتظرم شخص امین، مورد اعتماد و خیرخواهی بیابم تا تو را به خانوادهات برگرداند.» بالاخره او را به خانوادهاش برگرداندند. دختر حاتم طائی تحت تأثیر رافت و مردم داری پیامبر قرار گرفت و هنگام بازگشت، برادرش عدی را یافت و به او گفت: آگاه باش که دین اسلام پیشرفت میکند، زیرا واقعیت و حقیقت خاصی دارد. تو هرچه زودتر نزد پیامبر برو و اسلام اختیار کن.
عدی بن حاتم به مدینه آمد و در مسجد خدمت رسول خدا رسید. پیامبر به او احترام گذاشت، زیرا وی فرزند حاتم طائی بود. پس از نماز، حضرت او را در خانۀ خود مهمان کرد. عدی میگوید، به دنبال رسول خدا راه افتادم. در وسط راه، در حالی که هوا بسیار گرم بود، پیرزنی نزد پیامبر آمد و از ایشان سؤال کرد و آن حضرت در آن هوای گرم، معطل شد، اما پیامبر با سعۀ صدر و مهربانی، جواب وی را داد تا اینکه سوال او تمام شد. عدی بن حاتم چون معمولا با ثروتمندان و طبقۀ اشراف سر و کار داشت و اینگونه رفتارها را ندیده بود، تحت تاثیر رفتار متفاوت پیامبر قرار گرفت و با توجه به گفتههای خواهرش، زمینۀ پذیرش اسلام در وجود او ایجاد شد. با خود گفت، این مرد نمیتواند انسانی معمولی باشد. سپس وقتی به خانه پیامبر آمد و سادهزیستی ایشان را دید، بسیار تعجب کرد که چگونه حاکم حکومت چنین زندگی سادهای دارد؟
پیامبر احترام خاصی به او گذاشت و پس از صرف غذا، جملهای گفت که او حیران ماند. فرمود: تو که نصرانی نیستی، چرا از نصرانیها عشریه میگیری؟
در نصرانیت واجب بود که یک دهم از اموالشان را تحت عنوان عُشریه به رئیس و بزرگ قبیله بدهند. عدی بن حاتم نصرانی نبود، اما قوم او که نصرانی بودند، از این حقیقت خبر نداشتند و به او به عنوان بزرگ قوم نصرانی، عشریه میپرداختند. پیامبر فرمود: گرفتن عشریه برای تو که نصرانی نیستی، حق الناس است و گناه بزرگی دارد.
عدی بن حاتم با شنیدن این واقعیت از زبان پیامبر که هیچ کس جز خودش از آن مطلع نبود و با زمینهای که در اثر مردم داری آن حضرت در او ایجاد شده بود، مسلمان شد.
در واقع، مردمداری پیامبر، احترام به دختر حاتم طایی، توجه به خواستههای مردم، به خصوص پاسخگویی ایشان در هوای گرم به سؤالات یک پیرزن، سادهزیستی آن حضرت و نیز خبر غیبی ایشان، باعث اسلام آوردن عدی بن حاتم شد. این حکایت آموزنده به ما میفهماند که یکی از دلایل پیشرفت اسلام سعۀ صدر، مردم داری و صبر و استقامت پیامبر در برابر حوائج و توقعات مردم بود.
بنا بر روایات تاریخی عمه یا خواهر عدی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درخواست کرد تا او را نزد خویشانش در شام بفرستد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: «کس تو کیست؟» گفت: «عدی بن حاتم.» فرمود: «همان که از خدا و پیغمبر او گریزان است.» سپس او را سوی عدی فرستاد. خویشاوند عدی از عدی خواست نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برود. پس او در شعبان سال هفتم و به قول صحیحتر سال دهم هجرت نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شتافت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را بر جای خود نشاند و خود بر زمین نشست. عدی مسیحی و سالار قومش بود و یک چهارم از غنایم قومش را میگرفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این کارش را که بر خلاف آیین مسیحیت بود، نکوهش کرد. سپس فرمود: «چرا از گفتن لا اله الا الله میگریزی، مگر خدایی جز خدای یگانه هست؟ چرا از گفتن الله اکبر میگریزی، مگر بزرگتر از خدا کسی هست؟»
صدق گفتار پیامبر بر دل عدی نشست و اسلام آورد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، را بسیار خشنود نمود. وی بعدها از بزرگان مهاجرین شد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در ماه شعبان سال دهم هجرت عدیّ بن حاتم را مسئول جمعآوری زکات و صدقات قبیلهی طی و اسد قرار داد.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
ابن عبد البر، ابوعمریوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۵۷، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۱۲-۱۱۵، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۰۱، (م ۳۴۶)، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۹.