خانه » همه » مذهبی » چشم باطن

چشم باطن


چشم باطن

۱۳۹۳/۰۶/۳۱


۸۶۲ بازدید

نخست باید دانست نزد اهل حکمت و عرفان، عالم برزخ، عالمى فراتر از عالم دنیا است. لذا به هر مقدار، از دلبستگى و وابستگى به مادیات دنیا دور شویم، به عالم مافوق آن، بیشتر دسترسى مى یابیم. بنابر آنچه از روایات به دست مى آید، علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات، اگر انسان سالک به نوافل و رعایت تقوا موفق شود؛ بیش از آنچه دیگران از جهت معنوى به دست آورده اند، خواهد رسید چنین شخصى چشم برزخى دارد و مى تواند «حقایق» را فراتر از «وقایع» ببیند.

حدیث قرب نوافل

رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید:

نخست باید دانست نزد اهل حکمت و عرفان، عالم برزخ، عالمى فراتر از عالم دنیا است. لذا به هر مقدار، از دلبستگى و وابستگى به مادیات دنیا دور شویم، به عالم مافوق آن، بیشتر دسترسى مى یابیم. بنابر آنچه از روایات به دست مى آید، علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات، اگر انسان سالک به نوافل و رعایت تقوا موفق شود؛ بیش از آنچه دیگران از جهت معنوى به دست آورده اند، خواهد رسید چنین شخصى چشم برزخى دارد و مى تواند «حقایق» را فراتر از «وقایع» ببیند.

حدیث قرب نوافل

رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید:

«قال اللَّه تعالى: ما تحبب الى عبدى بشى ء احب الى مما افترضته علیه و انه لیتحبب الى بالنافلة حتى احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به، و یده التى یبطش بها و رجله التى یمشى بها اذا دعانى اجبته و اذا سألنى اعطیته» «1»

؛ «خداوند فرمود: اظهار دوستى نکرد بنده من به چیزى دوست داشتنى تر از آنچه واجب کردم بر او، و او با نوافل به سوى محبت من مى آید تا اینکه من نیز او را دوست بدارم. پس هنگامى که او را دوست بدارم، شنوایى او مى باشم، آن گاه که مى شنود و بینایى او مى باشم، آن گاه که مى بیند و زبان او مى باشم آن گاه که سخن مى گوید و دست او مى باشم آن گاه که ضربه مى زند و پاى او مى باشم آن گاه که راه مى رود، هنگامى که به درگاه من دعا کند اجابت مى کنم و اگر از من درخواست کند، به او مى دهم».

خداوند راز آفرینش انسان را هنگام خلق آدم علیه السلام به ملائکه بیان فرمود:

إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِیفَةً «1». در حالى که فرشتگان مى دانستند این موجود زمینى، فساد و خونریزى خواهد داشت! ولى سجده آنها در برابر آدم علیه السلام نشان داد که در پشت این فساد احتمالى و ظاهرى، رازى بزرگ نهفته است و آن مقام «عبودیت انسان» در مقابل خداوند است.

لذا از همان ابتداى خلقت، دو نیروى ظاهرى و باطنى در درون انسان صف آرایى کرده و هر کدام سعى در تسخیر قلب انسان داشته است. براى این منظور شیطان و نفس اماره در مقابل پیامبران الهى و عقل قرار دارند. حال اگر این انسان در مقابل خداوند متعال، خاضع و خاشع باشد و به معرفت و بصیرت برسد و تنها خدا را پرستش کند، بر فرشتگان- که کارى جز خیر و نور نمى توانند انجام دهند- برترى دارد.

معرفت و بصیرت در منابع روایى ما از اهمیت بسیار زیادى برخوردار است. یک ساعت اندیشه در آفریده هاى خداوند و آینده جهان و فرجام انسان، مى تواند فکر آدمى را تصحیح کرده و او را به راه راست رهنمون سازد و از هفتاد سال عبادت برتر شناخته شده است. این معرفت همان «چشم دل» است که در سؤال به آن اشاره شده است؛ یعنى، شخص با چشم حقیقت بین، به طبیعت و اطرافیان خود نگاه مى کند. این نعمت که در نهان همه انسان ها به ودیعت گذاشته شده و تنها غفلت و توجه به جنبه هاى خاکى و طبیعى چشم باطنى را ضعیف و کم سو ساخته است. با اعتقاد راسخ و عمل صالح است که چشم حقیقت بین، فعال و احیا مى شود؛ چنان که امام على علیه السلام از معرفت و بصیرت به عنوان «نور قلب»، «غایت فضایل»، «اصل هر خیر» و «گنج عظیم فناناپذیر» یاد کرده است. «1» از نظر گاه آن حضرت «کم سخنى و گزیده گویى»، «ملازمت با حق»، «استقامت در دین»، «هم نشینى با نیکان»، «انجام دادن عمل صالح»، «مدارا با مردم»، «صدق و دوستى»، «ادب ورزیدن»، «عفت داشتن»، «عفو و گذشت کردن از مردم»، «تجاهل کردن به خطاهاى مردم»، «غیبت نکردن»، «زهد ورزیدن در دنیا»، «ذکر گفتن موقع سکوت»، «داشتن اخلاص در عمل» و «جدال و مرا نکردن»، «2» نشانه هاى عقل و بصیرت شمرده شده است.

قرآن مجید مى فرماید:

إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً «3»؛ «هر کس تقوا پیشه کند، خداوند به او فرقان (قدرت تمیز بین حق و باطل) عطا مى کند».

این فرقان (که همان چشم دل و چشم حقیقت بین است) مؤمن را از مهلکه هاى گوناگون نجات داده و به سوى رستگارى رهنمون مى سازد.

نقطه آغازین چشم باطن بین، از همین مرحله است؛ به طورى که با رعایت «تقوا» نخست آدمى بر اعضاى بدن خود مسلط مى شود تا آنجا که بر غضب خود چیره مى گردد و خشم او شعله ور نمى شود و دست و پاى او به دیگران آسیب نمى رساند و بر خواسته هاى نفسانى خود تسلط مى یابد؛ به طورى که شهوت او حریم دیگران را نمى شکند و آن چنان بر چشم خود مسلط مى شود که از هرگونه خیانت دورى مى کند. حتى گوش او به کنترل در مى آید و هر صدایى را نمى شنود.

پس از برترى بر اعضاى بدن خود، روح آدمى قدرت بیشترى پیدا مى کند و بر تصورات و خیالات ذهنى خویش حاکم مى شود؛ به طورى که اراده او متمرکز مى شود و ناخواسته تصورات مختلف به ذهن او نمى آید.

انسان سالک با رعایت تقواى بیشتر رفته رفته بر دیگر انسان ها نیز سلطه و برترى مى یابد؛ به طورى که با نگاه او، اطرافیان تحت تأثیر قرار مى گیرند و مبهوت او مى شوند که از آن به «ابهت شخصیت» تعبیر مى شود. سخن شخص سالک به گونه اى در مخاطب تأثیر مى گذارد که سراسر وجود مخاطب را فراگیرد و از آن به «نفوذ کلام» تعبیر مى شود.

در مرحله والاتر، قدرت روح به حدى مى رسد که باطن شخص مقابل را تشخیص مى دهد که از آن به «چشم برزخى» و «نگاه باطن بین» تعبیر مى شود.

گفتنى است شخص سالک همان طور که مى تواند تصرف تکوینى در افراد

داشته باشد، مى تواند بر اجسام طبیعى هم تأثیر بگذارد؛ به طور مثال، حرکت آب جارى را متوقف کند.

روایت شده است: «روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله بعد از نماز صبح متوجه حارثة بن مالک- جوانى از انصار- گردید و دید بدن وى لاغر و رنگش زرد شده و چشمانش گود افتاده است. حضرت از او پرسید: تو را چه شده است؟ عرض کرد: من به یقین رسیده ام. رسول اللَّه تعجب کرد و پرسید: هر چیزى حقیقتى دارد؛ حقیقت یقین تو چیست؟ پاسخ داد: نفس خود را از دنیا و تعلقات دنیا بازگرفتم و به این پایه رسیدم که گویا به عرش مى نگرم و مى بینم خلایق جهت حسابرسى محشور گشته اند و من در میان آنها هستم و اهل بهشت را مى بینم که در نعمت اند و بر کرسى هاى بهشتى تکیه زده اند و اهل جهنم را مشاهده مى کنم که در عذاب اند و ناله مى کنند. آن گاه رسول خدا رو به اصحاب کرد و فرمود: این جوان عبدى است که خداوند قلب وى را به نور ایمان منور ساخته است. سپس خطاب به حارثه فرمود: بر این حالت مداومت کن و مواظب باش که آن را از دست ندهى. حارثه عرض کرد: یا رسول اللَّه! دعا کنید من در رکاب شما در راه خدا شهید شوم، پس حضرت دعا کرد و چندى نگذشت که حارثه در غزوه اى شرکت کرد و در همان غزوه به شهادت رسید. «1» آیة اللَّه بهاء الدینى رحمه الله نیز مى فرمود:

«من با چشم دل و گوش باطن مى توانم چیزهایى را که با چشم و گوش معمولى دیده یا شنیده نمى شوند، ببینم و بشنوم؛ ولى قدرت دیدنم به پایه شنیدنم نمى رسد».

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد