چه زمانی ادامه حیات انقلاب ناممکن میشود؟
۱۳۹۳/۰۷/۱۴
–
۹۶ بازدید
گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی؛
[B]چه زمانی ادامه حیات انقلاب ناممکن میشود؟[/B]
[B]امروز به جز اقلیت غربگرا در کشور که پنهان یا آشکار معتقد به غربی شدن از فرق سر تا نوک پا هستند و دلایل کودکانهای را نیز برای لزوم غربی شدن مطرح میکنند، کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که با بهرهگیری از نگاه منطقی، قائل به ضرورت دستیابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت نباشد.[/B]
[B]امروز به جز اقلیت غربگرا در کشور که پنهان یا آشکار معتقد به غربی شدن از فرق سر تا نوک پا هستند و دلایل کودکانهای را نیز برای لزوم غربی شدن مطرح میکنند، کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که با بهرهگیری از نگاه منطقی، قائل به ضرورت دستیابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت نباشد.[/B] [B]سرویس فرهنگی جهان نیوز:[/B] انقلاب اسلامی ایران از همان آغاز شکلگیری و با تکیه بر اندیشههای معمار کبیرش، حضرت امام خمینی(ره) طرح نویی را در عرصه نظامسازی دنبال میکرد که نه غربی بود و نه شرقی. بر همین اساس هم در امتداد حرکت انقلاب اسلامی و نیل به تمدن نوین اسلامی، ضرورت طراحی الگوی پیشرفت بومی و ماواری الگوهای رایج غربی و شرقی به جدّ از سوی برخی متولیان و کارگزاران و اندیشمندان و به ویژه مقام معظم رهبری مورد توجه قرار گرفته است.
در این گفتوگو [B]حجتالاسلام غلامی “رئیس مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا” [/B]ضمن تاکید بر اهمیت و جایگاه الگوی پیشرفت، به این نکتهی اساسی اشاره میکنند که باید طراحی الگوی پیشرفت به گونهای گفتمانسازی شود تا تبدیل به یک جریان مسلط فکری در جامعه شود که خود آن، مولود یک جریان بزرگتر تحت عنوان جریان خردورزی و عقلانیت فطری است و اگر در خصوص پیشرفت چنین فضایی شکل گیرد میتوان به استقرار الگوی پیشرفت در جامعه امیدوار بود.
[B]برای آغاز، مایلیم بفرمایید، آیا همچنان ضرورت دستیابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت برای جامعه نخبگانی کشور قابل درک است؟[/B]امروز به جز اقلیت غربگرا در کشور که پنهان یا آشکار معتقد به غربی شدن از فرق سر تا نوک پا هستند و دلایل کودکانهای را نیز برای لزوم غربی شدن مطرح میکنند، کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که با بهرهگیری از نگاه منطقی، قائل به ضرورت دستیابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت نباشد. موضوع روشن است. ما میخواهیم بر اساس نگرش کلانی که به جهان و به خصوص انسان داریم، بر اساس معنا و هدفی که از زندگی فردی و اجتماعی فهم می کنیم، و بر مبنای تعریفی که از سعادت و خوشبختی ادراک می کنیم، یک الگوی اختصاصی برای پیشرفت داشته باشیم.
دقت بفرمایید که الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، باب بهره گیری از سایر الگوها را نمی بندد و حتماً از نقاط قوت سایر الگوها استفاده می کند، لکن مبنای مستقلی برای پیشرفت دارد و این مبانی، در معیارهای گزینش نقاط قوت سایر الگوها نیز حضور پررنگی دارد. بنده اجازه می خواهم دو نکته اساسی را در اینجا مطرح کنم؛ یکی اینکه، نفس طرح لزوم دستیابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت در این برهه از زمان، نشاندهنده بلوغ نظام اسلامی است. شما میدانید که صحبت کردن از الگوی مستقل برای پیشرفت، آن هم در شرایطی که غرب تلاش کرده است، غربیشدن را سرنوشت محتوم همه معرفی کند، یک سخن عادی بهشمار نمیرود. سخن، سخن سنگینی است و حتماً کسی که آن را طرح میکند بیتوجه به لوازم فکری و عملی آن نیست. کمترین لازمهی بهرهگیری از الگوی مستقل، وجود یک اندیشه متفاوت و در عین حال، جامع، منسجم و کارآمد است که ما امروز معتقدیم در برخی عرصهها بهطور بالقوه و در برخی عرصهذها بهنحو بالفعل از چنین اندیشهای برخورداریم. نکتهی دوم، این است که اگر نفس صحبت از الگو نشاندهندهی بلوغ تلقی میشود، رسیدن به الگو- هرچند بهطور نسبی- مساوی است با طی کردن نیمی از راه طولانی انقلاب. به بیان دیگر، اگر بتوانیم به الگو برسیم- صرف نظر از اینکه الگو را اجرا کنیم- نصف راه را رفتهایم.
در نقطهی مقابل، اگر نتوانیم طی ۱۵-۱۰ سال آینده، به الگو (به معنی دقیق کلمه) دست پیدا کنیم، شک نکنیم که ادامهی حیات انقلاب و نظام ناممکن میشود. بنابراین، موضوع دستیابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت برای جریان انقلاب یک امر حیاتی است و جا دارد نیروهای فکری متدین، انقلابی و غیرتمند، کار در این زمینه را مصداق بارز جهاد فی سبیلالله بدانند و تمام وجود خود را وقف این امر عظیم بکنند.
[B]شما در صحبتهایتان گفتید، صرف نظر از اینکه الگو اجرا بشود، خود دستیابی به الگو، یعنی طیکردن نیمی از راه، منظورتان چیست؟ مگر بدون اجرای الگو در کشور، اتفاق خاصی خواهد افتاد؟[/B]سؤال مهمی را مطرح کردید. بله؛ میخواهم عرض کنم تولید یک الگو با همهی لوازم آن، بهقدری مهم، سخت و پیچیده است که اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم، نصف راه انقلاب را طی کردهایم. میماند نصف دیگر راه که با اجرای صحیح و قاطع الگو طی میشود. البته دقت داشته باشید که اجرا همیشه با پایان کامل تولید الگو آغاز نمیشود، بلکه میتواند همزمان با تولید الگو شروع شود. از طرف دیگر، اجرای مناسب الگو، در گرو تولید واقعبینانه و قوی خود الگوست. به نظر من، در فرایند تولید الگو دائماً باید به قابلیت اجرای صحیح آن هم فکر کرد. الگوهای انتزاعی محض، الگوهای صحیحی به حساب نمیآیند.
[B]تا امروز، بیش از ۶ سال است که از الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت سخن به میان آمده است؛ به نظر شما ما امروز در مواجهه با این الگو در چه مرحلهای قرار داریم؟[/B]به اعتقاد بنده، ما هماکنون همچنان در مقام درک الگو هستیم. در اینجا، درک الگو دو جنبه دارد: جنبهی اول، درک پیشرفت اسلامی و تفاوتهای اساسی آن با پیشرفت غربی و همچنین باور به امکان تحقق پیشرفت اسلامی است. ما هنوز موفق نشدهایم این موضوع را به شکل تفصیلی درک کنیم. چند مسأله وجود دارد: اولین مسأله ناکارآمدی نظری و عملی اندیشهی غربی در موضوع پیشرفت است.
دومین مسأله، قدرت اسلام در باز کردن مسیری متمایز و در عین حال کارآمد برای پیشرفت است.
مسألهی سوم، امکان خلاص شدن از سلطهی غرب در موضوع پیشرفت و امکان عملیِ طی کردن یک مسیر متفاوت از غرب، در موضوع پیشرفت است. توجه داشته باشید که ما دربارهی این نوع مسائل درک اجمالی داریم، اما هنوز درک تفصیلی پیدا نکردهایم.
جنبهی دوم، درک چیستی و چگونگی دستیابی به الگوست. در زمینهی چیستی الگو چند دیدگاه وجود دارد: دیدگاه نخست، الگو را یک چیزی شبیه چشمانداز کلان میداند و تصور میکند ما اگر چشم انداز ۲۰ ساله را به یک چشمانداز مثلاً ۵۰ ساله تبدیل کردیم، الگوی پیشرفت را تهیه کردهایم.
دیدگاه دوم بر این باور است که الگو یعنی تعیین مقصد، مسیر و لوازم پیشرفت و این را میتوان و باید شبیه نقشه جامع علمی کشور و امثالهم بهصورت یک متن، تدوین کرد.
دیدگاه سوم، الگو را یک جریان فکری مسلط میداند که هیچ شباهتی به اسناد ملی ندارد لکن همه چیز را به شکل طبیعی با خودش همراه میکند. به اعتقاد من، دیدگاه سوم بیش از دو دیدگاه دیگر به نظرات مقام معظم رهبری نزدیک است. توجه داشته باشید که با دستورالعمل صرف نمیتوان مسیر پیشرفت یک کشور را عوض کرد. حتی میخواهم عرض کنم، دستورالعملنویسی در این زمینه نوعی به شکست کشاندن محترمانهی آن غرض اصلیای است که پشت الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت قرار دارد.
[B]شکلگیری جریان مسلط فکری یعنی چه و چگونه میتوان از چنین جریانی توقع ریلگذاری برای پیشرفت کشور را داشت؟[/B]منظور من از جریان فکری مسلط یعنی جریانی که می تواند همه چیز را در درون خود هضم یا همراه کند. به بیان دیگر، جریان مسلط فکری، اندیشهای است که اگر بر کشور- بهطور طبیعی و از طریق یک زورآزمایی عادلانه- سیطره پیدا کند، خود به خود هر طرح و نقشه راهی و هر قانون و ضابطهای در کشور با این اندیشه انطباق خواهد یافت. توجه بفرمایید که جریان فکری مسلط، با ایدئولوژیهای تحکّمآمیز و مبتنی بر مسدودسازی افکار و یکدست کردن اندیشهها که طی چند سدهی اخیر شاهد تولد آنها در غرب بودیم، تفاوت ماهوی دارد. همانطور که اشاره کردم، جریان مسلط فکری، مولود یک جریان بزرگتر تحت عنوان جریان خردورزی و عقلانیت فطری است، چیزی که اساساً پیامبران الهی(ص) برای بهوجود آوردن آن آمدهاند. ( لیثیروا لهم دفائن العقول). این اتفاق- یعنی شکلگیری جریان مسلط فکری- در غرب هم افتاده است؛ شما اگر در تاریخ توسعهی غربی مطالعه کنید، به سند یا اسنادی تحت عنوان الگو یا الگوهای غربی توسعه دست پیدا نمیکنید. اینگونه هم نبوده است که مرکزی در رأس نظامات غربی برای این امر بهوجود آورده باشند تا در عمل، همه چیز را با فکر رهبران غربی تنظیم کند. آن اتفاقی که افتاده است، شکلگیری جریانی است که همه چیز را خواسته یا نخواسته با اندیشهی غربی همراه کرده است با این تفاوت که جریان فکری غرب- نظیر آنچه ما میگوییم- مبتنی بر خردورزی آزادانه نبوده و نیست بلکه میتوان گفت غرب جدید، حرکت خود را بر محدود کردن خردورزی آن هم با روشهای انحصاری، و همچنین از بین بردن تنوع فکری استوار کرده است.
[B]در اینجا، مایلیم نظرتان را دربارهی نسبت تحول بنیادین در علوم انسانی و الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت بفرمایید؟[/B]الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت با هر تعریفی، از بطن علوم انسانیِ اسلامی متولد میشود. تا زمانیکه نتوانیم علوم انسانی را با تعریف صحیحی که از تحول وجود دارد، متحول کنیم، صحبت کردن از الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت منطقی نیست. من قبلاً به صراحت عرض کردهام که علوم انسانی فعلی، حکم دفترچه راهنمای غرب برای توسعه را دارد و ما با دفترچه راهنمای غربی نمیتوانیم به پیشرفت مورد نظر اسلام دست پیدا کنیم. نکتهی ظریفی در اینجا وجود دارد و آن اینکه، علوم انسانیِ سکولار، دفترچه راهنمایی است که در مغز انسانها رسوخ میکند و با ذهنیت افراد یکی میشود؛ و لذا یک امر منفصل نیست تا بتوان فارغ از انسانهایی که ثمرهی علوم انسانی سکولار هستند آن را کنار گذاشت. بنابراین، ما باید به مثابه یک مقدمهی ضروری برای الگو، اعظم توان خودمان را صرف شکلگیری علوم انسانیِ اسلامی بکنیم. هم در عرصهی تربیت نیرو یعنی آموزش و هم در زمینهی تولید علم یعنی پژوهش. البته توجه بفرمایید که ما در موضوع تحول بنیادین در علوم انسانی، بخشی از راه را رفتهایم. کسی تصور نکند که ما در نقطهی صفر قرار داریم. به اعتقاد حقیر، با یک سرمایهگذاری هوشمندانه، طی یک زمانبندی ۱۰ ساله میتوان شرایط تازهای را در علوم انسانی کشور بهوجود آورد.
[B]این نسبتی که جنابعالی بین علوم انسانی و الگو برقرار کردید، چگونه با تعریفی که از الگو به مثابه یک جریان فکری مسلط ارائه دادید، قابل انطباق است؟[/B]اتفاقاً تعریف بنده از الگو، محصول فهم رابطه واقعی علوم انسانیِ اسلامی با الگوست. اگر علوم انسانیِ اسلامی شکل پیدا کند، خود به خود بخش اعظم آن، به دنبال روشن کردن تکلیف ما با پیشرفت است؛ پس میتوان گفت، با تحول بنیادین در علوم انسانی، آن جریان فکری مسلط هم بهوجود خواهد آمد. موضوعی که در شکلگیری علوم انسانی اسلامی باید به آن توجه داشت، فرایندی بودن و رقابتی بودن آن- آن هم رقابت عادلانه- است. ما تلقی پروژهای یا دوپینگی از تحول بنیادین در علوم انسانی نداریم.
[B]به نظر شما چه کسانی یا چه جریاناتی در درون نظام میتوانند علمدار پیشرفت اسلامی باشند؟[/B]کسانی میتوانند علمدار الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت باشند که بتوانند از متن اسلام تعریف صحیحی از رابطهی دین و دنیا را استخراج کنند؛ تعریفی که از آن، دنیاگریزی به مفهوم حاشیهنشینی، بیتفاوتی و انفعال نسبت به مسائل دنیوی و زندگی اجتماعی که نوعی تن دادن به سکولاریسم است، استنباط نشود. در حقیقت، پیشرفت اسلامی یعنی اینکه راه حیات طیبه نه تنها از وسط دنیا عبور میکند بلکه بخشی از حیات طیبه به اقتضای نشئهی دنیا و مضایقی که در این عالم هست، در همین دنیا قابل تحقق است و قرار نیست همه چیز به جهان آخرت حواله داده شود. چه بسا آیاتی مشابه «و لو أنّ اهل القراء آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض» بر این حقیقت دلالت داشته باشند با این ملاحظه که منظور از ایمان، ایمان آگاهانه و تعهدزا، و منظور از تقوا، هم تقوای فردی و هم تقوای اجتماعی است.
علاوه بر این، کسانی میتوانند علمدار پیشرفت اسلامی باشند که فلسفهستیز نباشند. بدون تردید با اخباریگری و جانبداری از مکتب تفکیک و امثالهم نمیتوان ظرفیتهای اندیشهی اسلامی را برای رسیدن به الگوی پیشرفت شکوفا کرد. در مسیر رسیدن به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، این عقل فلسفی است که نقش اول را بر عهده دارد. چه در فهم لایههای عمیق دین، چه در استنباطات تازه و اخذ پاسخ برای سئوالات جدید از متون درجهی یک اسلامی، و چه در نظامسازی و طراحی دستگاه فکری. همچنین، آنهایی که با فناوری و صنعت نیز مشکل دارند و ذات فناوری و صنعت را برای جاری و ساری کردن فرهنگ و اندیشه اسلامی نامناسب توصیف میکنند، نمیتوانند علمدار پیشرفت باشند چراکه در گفتمان پیشرفت از منظر امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری، اولاً فناوری و صنعت دستاورد بشری است؛ ثانیاً. ذات آنها- به جز موارد معدودی- آلوده نیست و ثالثاً. امکان قبضه کردن آن به نفع یک هدف مشخص نه به شکل صد در صد بلکه بهطور نسبی، ممکن است. با این وصف، کنار گذاشتن فناوری و صنعت و صرفنظر کردن از مزیتهای آن برای محقق کردن فرهنگ و اندیشهی اسلامی واقعبینانه نیست.
[B]این فرمایش شما تنوع فکری در این زمینه را نفی نمیکند؟[/B]خیر؛ به هیچ وجه. بنده نه تنها با تنوع فکری دربارهی الگو البته در ذیل چتر جهانبینی اسلامی مخالف نیستم بلکه آن را مفید و لازم هم میدانم. مسألهِ حقیر با دیدگاههایی است که با گفتمان پیشرفت در تعارض آشکار و یا پنهان هستند و در نتیجه، حرکت دستیابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت را با اغتشاش روبرو میکنند.
[B]نظر جنابعالی درباره کسانی که هم اکنون ادعای دستیابی به الگو دارند، چیست؟[/B]الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت یعنی عصارهی تعالیم اسلامی؛ حال باید دید چه کسی و با چه سابقهای ادعا میکند که یک شبه نه تنها به عصارهی تعالیم اسلامی دست پیدا کرده است بلکه توانسته آن را به یک الگو تبدیل نماید!
به نظر من اینگونه ادعاها در شرایطی که همه میدانیم از جهات علمی چقدر با نقطهی مورد نظر فاصله داریم و کارهای انجام نشده و یا خوب انجام نشده کدامند، به جز ضایع کردن اصل الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت ثمرهای ندارد. البته ما دربارهی کلیت پیشرفت اسلامی نظیر ماهیت و مؤلفههای آن و یا اجزاء پیشرفت اسلامی نظریههایی داریم و این نظریهها بعضاً پیشرو هستند لکن حقیقتاً فهم اینکه کسی بگوید قادر است بدون طی کردن مقدمات ضروری، الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت را یکجا ارائه دهد، برای بنده ثقیل است. ضمن آنکه همانطور که اشاره کردم، اگر از الگو تلقی یک سند بکنیم، سادهاندیشی کردهایم و شانس زیادی هم در تحقق عملی آن نداریم؛ الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت یک جریان فکری مسلط است که تدوینگری در آن، یک امر فرعی و پسینی است.
[B]در مرحلهی اجرای الگو، بهنظر جنابعالی چه نوع نگاهی به واقعبینی نزدیکتر است؟[/B]اولاً باید به موضوع اجرای الگو صفر و صدی نگاه نکرد. میتوان با شاخص های روشن برای پیشرفت اسلامی نصاب تعیین کرد اما نمیتوان با ترسیم سقف برای الگو، هر اجرایی را که از سقف موردنظر پایینتر باشد را مغایر با الگو تلقی کرد. به نظر من، فاصلهپ کف و سقف الگو، امری است که به شرایط واقعی نظام اعم از شرایط درون زا و برون زا بستگی دارد و هیچگاه نمیتوان انتظار داشت، خصوصاً در دوران غیبت معصوم(ع) و حتی با حضور معصوم (ع) اما در نشئه دنیوی، الگوی پیشرفت بر فرص آنکه ( در دوران غیبت معصوم (ع) صد در صد بر خواست اسلام مطابقت داشته باشد، به نحو کامل محقق گردد.
[B]اجرای الگو بهطور طبیعی مستلزم وجود بسترهای مساعد در جامعه است، از نظر شما این بسترها کدامند و چگونه باید آنها را بهوجود آورد؟[/B]وجود ایمان اسلامی، آنهم ایمان محققانه و تعهدزا بستر لازم برای تحقق الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت در هر عصر و سرزمینی است. در شرایطی که ایمانها ناقص و یا ضعیف است نمیتوان توقع داشت الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت محقق شود. با این وجود، همه آنچه برای تقویت ایمان باید صورت بگیرد بیرون از الگو تعریف نمیشود.
عرض بنده این است که خود تقویت ایمان به مثابه بستر تحقق الگو، چیزی است که باید در متن الگو به آن پرداخت و آن را هیچگاه از نظر دور نداشت. بهنظر من، ایمان برای پیشرفت، به مثابه سوخت برای اتومبیل است. یک اتومبیل، هر قدر هم که قوی باشد، اگر سوخت نداشته باشد، یک میلیمتر هم حرکت نخواهد کرد. حالا اتومبیلهایی طراحی شده که تولید سوخت مورد نیاز هم در خودش پیشبینی شده است. بهنظر میرسد ما به چنین الگویی نیاز داریم که جدای آنکه بر اساس یک مطالبهی ایمانی شکلگرفته، نیروی جلوبرنده آن نیز ایمان است لکن ایمانزایی و تقویت ایمان، خودش در الگو یک اصل تلقی میشود و الگو برای آن تدبیر دارد.
[B]بهنظر جناب عالی، الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت نسبت خود را با جهان چگونه تعریف خواهد کرد؟ آیا پیادهسازی الگو در ایران به معنی تن دادن به زندگی جزیزهای نیست؟[/B]تحقق الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت حتماً در کنار فوائد بسیار، هزینههایی نیز برای ما ایجاد میکند چرا که ما را در بعضی جاها از سیستمهای جا افتاده بینالمللی که با نُرمهای غربی طراحی شدهاند، جدا میکند. با این وجود، این هزینهها دائمی نیست؛ بهنظر من، میتوان سیستمهای بینالمللی را تدریجاً با نُرمهای متفاوت تحت تأثیر قرار داد یا سیستمهای تازهای را بهوجود آورد که انحصار سیستمهای غربزده فعلی را بشکند. این موضوع در شرایط فعلی که غرب در سراشیبی غروب قرار دارد و روز به روز به فروپاشی نزدیکتر میشود، از واقعیت دور نیست. به هرحال، اولاً. تن دادن به سیستمهای موجود سرنوشت قطعی و غیرقابل تغییر ما نیست و ثانیاً. انقلاب اسلامی از این قدرت برخوردار است که با ایجاد و رواج یک نظم مدنی تازه آن هم مبتنی بر فطرت، زمینهی طبیعی شکلگیری یک جهانیشدن جدید را مهیا کند. با این وصف، ما در بحث الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، هیچگاه به زندگی جزیرهای تن نخواهیم داد.
[B]بهعنوان آخرین سؤال، از نظر شما، امروز وظیفهی نخبگان انقلابی در قبال الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت چیست؟[/B]به نظر من، امروز مهمترین وظیفهی نخبگان ما زنده نگه داشتن اندیشهی مترقیِ الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت است. امروز عدهای تریبونهای متعددی، هم برای تحقیر فرهنگ اسلامی- ایرانی، و هم تجلیل از غربی شدن و تقبیح استقلال پیدا کردهاند و دوباره سخنان تاریخ مصرف گذشته خود را تکرار میکنند. در این شرایط، میبایستی خیلی محکم و البته به نحو مستدل از اندیشهی الگو دفاع کرد و آن را در میان نخبگان و توده مردم جا انداخت. کار دیگری که باید انجام شود، نقد بنیانافکن مدلهای توسعهی غربی و کارآمدی آنهاست.
طی دههی اخیر، اتفاقاتی در غرب افتاده که فرصت نقد موثر را برای ما فراهم کرده است. دقت داشته باشید که کلیگویی و شعار در این زمینه ثمرهای ندارد. لازم است یک جریان قوی و روشمند نقد، آن هم در ابعاد گوناگون و عمیق موضوع، به را انداخته شود. کار بعدی، تهیه فهرست مسائل نظری و غیرنظری الگوی پیشرفت و سازماندهی علمی این مسائل است. دستیابی به مسأله خیلی مهم است و نباید دست کم گرفته شود. از ما انتظار میرود، با به راه انداختن یک یا چندین خط نظریهپردازی در چارچوب فکر اسلامی، به یک یک این مسائل جواب بدهیم. البته ما قائل به نقد و ارزیابی سختگیرانهی نظریهها نیز هستیم لذا در گام بعد، ایجاد کرسیهایی برای این منظور نیز ضروری است.
۲۷ شهریور ۱۳۹۳