بیان زندگی امام کاظم(ع)، فرزندان و … نیاز به تدوین چندین جلد کتاب دارد. و کتابهای زیادی هم پیرامون زندگی امام موسی بن جعفر(ع) نوشته شده است؛ لذا در اینجا به صورت خیلی فشرده و مختصر به موضوع مورد سؤال میپردازیم:
اسم، القاب و نسب امام کاظم(ع)
اسم شریف آنحضرت، موسی پسر جعفر، پسر محمد باقر، پسر علی (زین العابدین)، پسر حسین، پسر علی، پسر ابوطالب(ع) است.[1] امام(ع) در تاریخ یکشنبه هفتم صفر سال 128 هجری در روستای «ابواء»[2] بین مکه و مدینه به دنیا آمد و بنابر قول مشهور[3] در سال 183[4] هجری در زندان هارون الرشید، مسموم و به شهادت رسید و در ضلع غربی بغداد در مقبرهی معروف به مقابر قریش به خاک سپرده شد. [5] البته هم اکنون نام آن مکان کاظمین است.
شیخ مفید میگوید: این مقبره در گذشته محل دفن بنیهاشم و سران قبایل و اشراف بود.[6]
مادر امام کاظم(ع) حمیدهی بربریه نام دارد.[7] همچنین به او حمیدهی مصفّاه گفته شده است،[8] ولی ابن شهر آشوب، حمیدهی مصفّاه را دختر صاعد بربری با کنیهی «لؤلؤ» مادر موسی بن جعفر(ع) میداند.[9]
عبدصالح، کاظم،[10] صابر[11] و امین[12] از القاب آنحضرت است که کاظم از مشهورترین آن است.[13]
شیخ مفید میگوید: ابا ابراهیم، اباالحسن و ابا علی از کنیههای حضرت است.[14] برخی نیز، ابوالحسن اوّل، ابوابراهیم،[15] و ابواسماعیل[16] را به عنوان کنیههای حضرتش ذکر میکنند.
اسامی فرزندان امام موسی بن جعفر(ع)
بر اساس گزارشهای تاریخی، موسى بن جعفر(ع) 37، یا 51 فرزند از دختر و پسر داشت. حضرت رضا(ع)، ابراهیم، عباس و قاسم هر کدام مادرهاى جداگانهاى داشتند.
احمد، محمد، و حمزه مادرشان ام ولد بود.
اسماعیل، جعفر، هارون، و حسن هم مادرشان ام ولد بودند.
عبداللَّه، اسحاق، عبیداللَّه، زید، حسن، فضل، سلیمان هر یک از مادرى بودند.
فاطمه کبرى، فاطمه صغرى، رقیه، حکیمه، ام ابیها، رقیه صغرى، کلثم، ام جعفر، لبانه، زینب، خدیجه، علیه، آمنه، حسنه، بُریهه، عائشه، ام سلمه، میمونه، ام کلثوم، این افراد هم هر کدام از مادرى بودند.[17]
بعضی دیگر از مورّخان، عقیل، عبدالرحمن، عمر و یحیی را نیز به عنوان پسران[18] و ام فروه، اسماء، اسماء صغری، فاطمه وسطى، و فاطمه اخرى، ام عبداللّه، زینب صغرى، ام قاسم، محموده، و امامه به عنوان دختران موسی بن جعفر(ع) ذکر کردهاند.[19]
امامت موسی بن جعفر(ع)
در نزد شیعهی دوازده امامی معروف و مسلّم است که یکی از راههای تشخیص و اثبات امامت هر امامی، تصریح امام پیشین، همچنین سؤالها و امتحاناتی که انسانهای عادی از عهدهی آن برنمیآیند، است. خوشبختانه دربارهی امامت موسی بن جعفر(ع) روایات فراوانی وجود دارد که امامت آنحضرت را اثبات میکند.
ابن صباغ مالکی میگوید: عبدالأعلی از فیض بن مختار نقل میکند که خدمت امام صادق(ع) عرض کردم: دست مرا بگیر و از آتش جهنم نجاتم بده و بفرما امام بعد از شما کیست؟ در این هنگام موسی بن جعفر(ع) وارد شد در حالیکه هنوز نوجوان بود. امام صادق(ع) فرمود: «این (اشاره به موسی بن جعفر) امام شما است، پس به او بگروید».[20]
شیخ مفید در اینباره میگوید: موسی بن جعفر(ع) امام بعد از پدر بزرگوارش است و مقدّم بر تمام فرزندان امام صادق(ع) است؛ زیرا:
- تمام فضایل و خوبیها در او جمع است.
- نصوص صحیح و معتبر با صراحت دربارهی او وارد شده است.
- پدر بزرگوارش صراحتاً فرمود: او ولیعهد و امام بعد از من است.[21]
خلفای زمان امام موسی بن جعفر(ع)
شروع امامت و ولایت امام کاظم(ع) همزمان با استقرار و ثبات خلافت عباسیها بود. امام(ع) در برههای به امامت رسید که ظالمترین و جبارترین حاکمان بر مسند حکومت بودند. دولت و حکومت آنها از نظر داخلی در آرامش بود و هیچ مخالفت و درگیری داخلی وجود نداشت. این ثبات و آرامش باعث شد تا حاکمان و زمامداران بتوانند به راحتی بر مخالفان خود تسلط پیدا کنند و اعمال، رفتار و حرکات آنان را زیر نظر داشته باشند.
تعدادی از حُکام و سلاطین ظالم و ستمگر عباسی دورهی امام کاظم(ع) عبارت بودند از:
- منصور دوانیقی:[22] وی دومین حاکم دولت عباسی بعد از برادرش ابوعباس سفاح است.[23] وی به بُخل و حسادت معروف بود و به همین جهت لقب دوانقی به وی دادند.[24]
- مهدی عباسی:[25] تمایل بیش از حد به لهو و لعب، زن و … از معروفترین خصایص این خلیفهی عباسی بود.[26] شدت علاقهی وی به اینگونه مسائل باعث آن شد که پسرش ابراهیم رئیس آواز خوانها و خوانندهها و دخترش علیّه جزو گروه خوانندهها، نوازندهها و رقاصهای بغداد شود.
- هادی عباسی:[27] وی در سن 25 سالگی به حکومت رسید،[28] در حالیکه مخالف سرسخت و دشمن اهل بیت(ع) و حاکم شرور بود. چنانکه شرارت از سر و رویش میبارید. زندگیاش سراسر غرور و تکبر و ناپختگی و بیتجربگی جوانی بود. دورۀ حکومت او از دورانهای سخت اهلبیت و شیعیان بود.[29]
مسعودی مورّخ مشهور در کتاب مروج الذهب دربارۀ هادی عباسی میگوید: «…. قسی القلب، بد اخلاق و زشت خوی بود».[30] شروع قیامها و نهضتها به رهبری بنیهاشم و علویها در زمان خلافت هادی عباسی بود. واقعهی «فخ» به رهبری حسین بن علی یکی از قیامهای معروف آن دوره است.[31] این نهضت مورد تأیید امام کاظم(ع) بود به گونهای که امام(ع) رهبری این قیام (حسین بن علی) را به شهادت بشارت داد و او را سفارش به تقویت، مقاوت و صبر کرد. آنحضرت به وی چنین فرمود: «تو کشته میشوی، خوب جنگ کن؛ زیرا قوم و لشکری که در مقابل تو است، از فاسقانند…».[32] و این موضع امام(ع)، قیام فخ را در ردیف سالمترین قیامهاى علویان بر ضد عباسیان قرار میدهد.[33]
- هارون الرشید:[34] وی در ثروتاندوزی، اسراف، داشتن حرمسرا، زنان آوازخوان و رقاص معروف بود.[35] نسبت به ائمه و سادات بنیهاشم نهایت خصومت و دشمنی را روا میداشت و در از بین بردن آنها تلاش میکرد.[36] زندانی نمودن موسی بن جعفر(ع) بارها و بارها و شهادت آنحضرت در زندان به دست سندی بن شاهک نمونهای از این دشمنیها است.[37]
موضعگیری امام کاظم(ع) در مقابل هارون الرشید
با آنکه هارون مشهور به زورگویی، جباریت، قساوت قلب و دشمنی، به ویژه با علویها بود، در عین حال در تاریخ شاهدیم که امام کاظم(ع) هیچ اهمیتی برای هارون قایل نبود و هیچ ترس و هراسی از وی نداشت و در مقابل هارون در نهایت عزّت و شجاعت میایستاد و در راستای مسئولیتش کوچکترین عقبنشینی و ضعفی از خود نشان نمیداد. تاریخ شاهد این مدعا است. در اینجا به نمونههایی از این برخورد امام(ع) در مقابل هارون الرشید میپردازیم:
- هارون الرشید و تظاهر انتساب به پیامبر اکرم(ص)
خطیب بغدادی در کتاب تاریخ خود نقل میکند که: هارون الرشید به حج و به زیارت مرقد پیامبر(ص) آمد. عدهاى از قریش و سران قبایل و نیز موسى بن جعفر(ع) با وى همراه بودند. چون هارون به مزار پیامبر رسید گفت: سلام بر تو اى رسول خدا! اى پسر عمویم! وى میخواست با این عبارت به اطرافیان فخر بفروشد. در این هنگام موسى بن جعفر(ع) به قبر پیامبر نزدیک شد و گفت: «سلام بر تو اى پدر»! چهرهی رشید دگرگون شد و گفت: اى ابو الحسن! افتخار حقیقى همین است.[38]
- ترسیم حد و مرز «فدک» از جانب امام کاظم(ع)
زمخشری میگوید: هارون الرشید به امام موسی بن جعفر(ع) عرض کرد: یا اباالحسن! حد و مرز فدک را مشخص کن تا آنرا به شما برگردانم. حضرت از این کار ابا کرد، تا اینکه هارون اصرار ورزید، آنگاه امام(ع) فرمود: «من حد و مرز واقعی آنرا مشخص میکنم. اگر این کار را بکنم تو آنرا برنمیگردانی!» هارون گفت: مگر حدود آن کجا است! به حق جدّت مشخص کن. پس امام(ع) فرمود: «مرز اوّلش تا عدن است». در این هنگام رنگ هارون تغییر کرد، گفت: ادامه بده فرمود: «مرز دومش سمرقند است»، با شنیدن این حرف چهرهاش تاریک شد. امام(ع) فرمود: «مرز سومش آفریقا است»، رنگش سیاه شد، گفت: ادامه بده. امام فرمود: «مرز چهارمش تا خزر و ارمنستان است». اینجا بود که هارون گفت: بفرما جای من بنشین! بنابراین، چیزی برای ما باقی نمیماند! امام(ع) فرمود: «به تو گفتم اگر حدّ فدک را مشخص کنم، تو آنرا به ما باز پس نمیدهی. از اینجا بود که هارون تصمیم به قتل حضرت گرفت».[39]
- اثبات نسبت با رسول اکرم(ص)
نقل کردهاند روزی هارون الرشید از امام کاظم(ع) پرسید: چگونه شما میگویید فرزندان رسول الله(ص) هستید، در حالیکه فرزندان علی(ع) هستید. همانا مرد از طرف پدر منسوب به جدّ میشود، نه از طرف مادر. امام(ع) در جواب، این آیهی مبارکه را قرائت فرمود: «… و از فرزندان او، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم! و (همچنین) زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس را همه از صالحان بودند».[40] در حالیکه برای حضرت عیسی(ع) پدری نیست، همانا وی از طرف مادر به انبیا منتسب شد. اینگونه ما ملحق به فرزندان پیامبر(ص) میشویم از طرف مادرمان حضرت زهرا(س). همچنین خدای متعال فرمود: «هر گاه بعد از علم و دانشى که (دربارهی مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما خودمان را و شما خودتان را (کسانى را که مانند جان ماست) فرا خوانیم، آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».[41] پیامبر(ص) هنگام مباهلهی با نصاری هیچکس را دعوت نکرد، مگر علی، فاطمه و حسن و حسین(ع) پس حسنین فرزندان پیامبر(ص) هستند.[42]
علم و اخلاق امام موسی بن جعفر(ع)
دربارهی گسترهی علم امام کاظم(ع) در علوم مختلف و فضایل اخلاقی و معنوی آنحضرت، روایات فراوانی وجود دارد. چگونه آنحضرت جامع علوم مختلف و دارای کمالات و فضایل اخلاقی و معنوی نباشد، در حالیکه در خانهی نبوّت، معدن رسالت و مهبط ملائکه پرورش یافته است.
در اینجا به چند نمونه از روایات اشاره میکنیم:
- ابوحنیفه میگوید: در زمان امام صادق(ع) به حج رفته بودم، زمانی که وارد مدینه شدم، به منزل آنحضرت رفتم. در دهلیز(دم در) به انتظار نشستم تا حضرت اجازۀ ورود دهد، در این هنگام پسر بچهای از منزل خارج شد، از او پرسیدم دستشویی کجا است؟ گفت صبر کن، سپس به دیوار تکیه داد و نشست و گفت: «بپرهیز از اینکه در کنار جوی آب، زیر درختان میوه، حیاط مساجد، در مسیر راهها، ادرار و قضای حاجت کنی. برو پشت دیوار، از پشت به قبله و رو به قبله نشستن بپرهیز…». ابوحنیفه میگوید: از شنیدن این سخنان از این بچه به تعجب آمدم، از او پرسیدم نامت چیست؟ گفت: من موسی بن جعفر(ع) هستم. از او پرسیدم: ای جوان! گناه و معصیت چیست؟ در پاسخ گفت: «برای گناه و معصیت سه حالت تصوّر میشود:
الف) اینکه گناه از طرف خداوند باشد، نه از جانب بنده، در این صورت، سزاوار نیست که خداوند بنده را عذاب کند به چیزی که مرتکب نشده است.
ب) اینکه گناه از طرف خدا و بنده مشترکاً باشد، در این صورت، هم سزاوار نیست که شریک قوی نسبت به شریک ضعیف ظلم کند.
ج) اینکه گناه از سوی بنده باشد که درست این است. در این صورت، اگر خداوند بر بنده ببخشاید، نشانهی جود و کرم او است و اگر عقاب کند، به سبب گناه عبد و نافرمانی بنده است».
- ابوحنیفه میگوید: پس گفتم: «آنها فرزندان و (دودمانى) بودند که (از نظر پاکى و تقوا و فضیلت،) بعضى از بعض دیگر گرفته شده بودند[43]».[44]
علما در فنون مختلف علم و دانش از آنحضرت فراوان حدیث نقل کردهاند که متون دینی ما مملوّ از این علوم است.[45]
- ابوالفرج اصفهانی میگوید: یحیی بن حسن برایم نقل کرد: موسی بن جعفر(ع) اینگونه بود که اگر به آنحضرت خبر میرسید که مردی با آنحضرت خوب نیست و پشت سرش بدگویی میکند، برایش کیسهای پر از دینار میفرستاد و کیسهاش بین دویست تا سیصد دینار در آن وجود داشت، این کار حضرت ضرب المثل شده بود.
- همو میگوید: یکی از نوههای خیلفهی دوم هنگامی که موسی بن جعفر(ع) را میدید، شروع میکرد به دشنام دادن حضرت علی(ع) و بدرفتاری با موسی بن جعفر(ع)، بعضی از شیعیانش به حضرت گفتند اجازه بده تا او را بکشیم، امام(ع) فرمود: نه؛ روزی حضرت در حالیکه بر مرکب سوار بود، وارد مزرعهی این شخص شد، آن شخص صدا زد، زراعت و محصول مرا از بین بردی! حضرت به او اعتنایی نکرد، همچنان میرفت تا اینکه به نزدیک او رسید، پیاده شد، در کنارش نشست و شروع کرد با او به صحبت و شوخی کردن و گفت: غرامت محصولت چقدر است؟ آن مرد گفت: صد درهم، امام فرمود: چقدر سود آن میشود؟ گفت: نمیدانم، حضرت(ع) فرمود: من پرسیدم چقدر حدس میزنی؟ گفت: صد درهم دیگر، امام(ع) سیصد درهم به او داد. پس آن شخص از جا برخاست و سر حضرت را بوسید. از این به بعد هر وقت امام وارد مسجد میشد، آن مرد از جایش بلند میشد، بر حضرت سلام میداد و میگفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته». امام(ع) به شیعیانش که خواهان کشتن آن شخص بودند، فرمود: کدامیک از این دو کار بهتر بود، آنکه شما میخواستید، یا این کاری که من انجام دادم؟![46]
- امام کاظم(ع) در انجام عبادات مستحبی و نافلهی شب به گونهای بود که نافلهی شب را به نماز صبح متصل میکرد. پس از نماز صبح تعقیباتش تا طلوع صبح به درازا میکشید، در حال سجده و دعا بود تا نزدیک طلوع خورشید.
آنحضرت فراوان این دعا را میخواند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ»؛بار خدایا! آسودگی و راحتی به هنگام مرگ و عفو و گذشت به هنگام حساب را از تو درخواست میکنم.
یکی از دعاهایش این بود: «عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ»؛ گناه بندهات بزرگ است، پس باید گذشت و عفو تو نیز نیکو باشد.
از ترس خداوند چنان گریه میکرد که ریش مبارکش از اشک خیس میشد.[47]
امام کاظم(ع) در انجام صلهی رحم سرآمد بود. شبها از فقرای مدینه سرکشی میکرد، برای آنان پول، نان و خرما میبرد، در حالیکه مردم متوجه حضرتش نمیشدند و نمیدانستند این پول و غذا از طرف موسی بن جعفر است.[48]
- بنابر روایتی؛ امام موسی کاظم(ع)، در چهار عمره؛ مسافت مدینه تا مکه را برای انجام مناسک پیاده پیمود:
على بن جعفر گفت: «با برادرم موسى بن جعفر(ع) در چهار عمره به مکه مشرف شدیم. با خانوادهاش یک مرتبه در بیست و شش روز راه را پیمودیم، مرتبه دوم بیست و پنج روز و سومین مرتبه بیست و چهار روز و در مرتبه دیگر به بیست و یک روز راه را طى کردیم».[49]
[1]. ابن طولون، شمس الدین محمد، الأئمة الاثنا عشر، ص 89، قم، منشورات الرضی، بیتا.
[2]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 215، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1417ق.
[3]. برخی نیز شهادت آنحضرت را در سال 181 (به نقل از: امین عاملى، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 2، ص 5، بیروت، دار التعارف، 1403ق)، یا 186(کاشفى سبزوارى، ملاحسین، روضة الشهداء، ص 514، قم، نوید اسلام، چاپ سوم، 1382ش)، یا 188هجری(به نقل از: أعیان الشیعة، ج 2، ص 5)، اعلام کردهاند.
[4]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 215؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6؛ محدث اربلى، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 747، قم، منشورات الرضی، چاپ اول، 1421ق؛ عماد الطبری، حسن بن علی، تحفة الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار(ع)، ص 168، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، 1376ش.
[5]. ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323 و 324، قم، علامه، 1379ق.
[6]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 243.
[7]. همان، ص 215؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6؛ حسینى عاملى، سید تاج الدین، التتمة فی تواریخ الأئمة(ع)، ص 106، قم، مؤسسه بعثت، چاپ اول، 1412ق.
[8]. إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6.
[9]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323.
[10]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 215 و 216.
[11]. ابن ابى الثلج بغدادی، تاریخ أهل البیت، ص 131، قم، آل البیت، چاپ اول، 1410ق.
[12]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323؛ شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ص 289، بیروت، البلاغ، چاپ اول، 1419ق.
[13]. همان؛ التتمة فی تواریخ الأئمة(ع)، ص 105.
[14]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 215.
[15]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323.
[16]. قرشی، باقر شریف، حیاة الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج 1، ص 49، بیروت، دار البلاغة، چاپ اول، 1413ق.
[17]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 244؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 36؛ ابن حاتم شامی، جمال الدین یوسف، الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص 673 و 674، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1420ق؛ عماد الدین طبری، حسن بن على، مناقب الطاهرین، ج 2، ص 733، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول، 1379ش؛ شیعى سبزوارى، حسن بن حسین، راحة الأرواح در شرح زندگانى، فضائل و معجزات ائمه اطهار(ع)، ص 209، تهران، اهل قلم، چاپ دوم، 1378ش.
[18]. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، ص 315، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، 1418ق.
[19]. همان.
[20]. همان، ص 933.
[21]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 215؛ همچنین برای آگاهی از نصوصی که دربارۀ امامت موسی بن جعفر(ع) آمده، نک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 307 – 311، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ شیخ حر عاملى، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 4، ص 216 – 222، بیروت، اعلمى، چاپ اول، 1425ق.
[22]. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، ص 305، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6.
[23]. منهاج سراج، قاضى ابو عمرو عثمان، طبقات ناصرى (تاریخ ایران و اسلام)، تحقیق، حبیبى، عبد الحى، ج 1، ص 109، تهران، دنیاى کتاب، چاپ اول، 1363ش.
[24]. بلعمى، ابو على، تاریخنامه طبری، محقق، مصحح، روشن، محمد، ج 4، ص 1073، تهران، سروش، البرز، چاپ دوم، چاپ سوم، 1373و 1378ش؛ خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 207، تهران، خیام، چاپ چهارم، 1380ش.
[25]. دلائل الإمامة، ص 305؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6.
[26]. ر. ک: حیاة الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج 1، ص 435 – 446.
[27]. دلائل الإمامة، ص 306؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6.
[28]. دلائل الإمامة، ص 306.
[29]. ر. ک: حیاة الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج 1، ص 457 – 459.
[30]. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 3، ص325، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[31]. ابن اثیر جزرى، الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 90، بیروت، دار الصادر، 1385ش.
[32]. ابو الفرج اصفهانی، على بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق، صقر، سید احمد، ص 376، بیروت، دار المعرفة، بیتا.
[33]. جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى ائمه، ص 389، قم، انصاریان، چاپ ششم، 1381ش.
[34]. دلائل الإمامة، ص 306؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6.
[35]. ر. ک: حیاة الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج 2، ص 21.
[36]. همان، ص 25.
[37]. ر. ک: الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 241 – 243.
[38]. ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفى عبد القادر، ج 9، ص 88، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق؛ دلائل الإمامة، ص 25.
[39]. زمخشری، محمود، ربیع الابرار، باب البلاد و الدیار و الابنیة و ما یتصل بها من ذکر العمارة والخراب وحب الوطن: «کان الرشید یقول لموسى الکاظم بن جعفر: یا أبا الحسن خذ فدک حتى أردها علیک، فیأبى، حتى ألح علیه فقال: لا آخذها إلا بحدودها، قال: و ما حدودها؟ قال: یا أمیر المؤمنین أن حددتها لم تردها، قال: بحق جدک إلا فعلت، قال: أما الحد الأول فعدن، فتغیر وجه الرشید و قال: هیه، قال: و الحد الثانی سمرقند، فاربد وجهه، قال: و الحد الثالث أفریقیة، فاسود وجهه و قال: هیه، قال: و الرابع سیف البحر مما یلی الخزر و أرمینیة، قال الرشید: فلم یبق لنا شیء فتحول فی مجلسى؛ قال موسى: قد أعلمتک أنی أن حددتها لم تردها فعند ذلک عزم على قتله».
[42]. ابن صباغ مالکى، الفصول المهمة فی معرفة الأئمة(ع)، ج 2، ص 950، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1422ق.
[44]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 314.
[45]. ر. ک: طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 385 – 395، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[46]. مقاتل الطالبین، ص 413 و 414.
[47]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 231.
[48]. همان، ص 231 و 232.
[49]. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، ص 299، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1413ق.