خانه » همه » مذهبی » چگونه بعضی دانشمندانی که به خدا اعتقاد نداشتند، دانشمند شدند؟

چگونه بعضی دانشمندانی که به خدا اعتقاد نداشتند، دانشمند شدند؟

هر کس در هر زمینه ای از جمله کسب علوم تلاش کند، معمولاً به نتیجه تلاش خود تا حد قابل توجهی می رسد و دانشمندان موحد و ملحد هم در هر زمینه تلاش کرده اند به نتیجه رسیده اند؛ هر چند برخی دانشمندان علوم، از جمله علوم طبیعیِ ملحد در تحلیل خداباوری و نتیجه گیری از علوم نسبت به خدا به اشتباه افتاده و گرفتار خداناباوری شده اند.

به این نکات توجه کنید:
الف. برخلاف آنچه بعضی از بی‌‌اطلاع‌ها تصور می‌کنند، اکثریت دانشمندان و محققین علوم طبیعی خدا پرستند؛ البته ممکن است در میان آن‌ها افراد زیادی پیدا شوند که نسبت به دستورات مذهبی چندان علاقه نشان ندهند، ولی در اصل «ایمان به خدا» با ما موافقت کامل دارند؛ بلکه از نظر عشق و علاقه‌ی فوق العاده نسبت به آن مبدأ بزرگ هستی و آشنائی با عظمت و قدرت او از بسیاری دین‌داران هم جلوتر رفته‌اند. چند جمله از عباراتی که صریحا این حقیقت را بیان می‌کرد در آنجا نقل کردیم. بنابراین فقط جمعی از دانشمندان طبیعی هستند که در اصل «توحید» با ما مخالفند؛ تازه مخالفت آن‌ها هم غالبا بازگشت به «تردید و شک» می‌کند نه اعتقاد مخالف!
ب. موضوع دیگر اینکه هرگاه طبق «اصول علمی» حقیقتی را دریافتیم، تردید یا مخالفت جمعی درباره آن نمی‌تواند مجوز این باشد که دست از تشخیص خود برداشته و کورکورانه از آن‌ها تقلید کنیم؛ بلکه به عکس باید بکوشیم علل اشتباه و انحراف آن‌ها را دریابیم … اکنون بقیه این بحث را توجه کنید: این مهم نیست که ما بدانیم هر حادثه‌ای در جهان معلول علتی است؛ بلکه مهم این است که علل حوادث پیچیده مخصوصا حوادث اجتماعی را درک کنیم. تردید یا مخالفت جمعی از متفکرین و دانشمندان علوم طبیعی درباره «خدا» با آن همه روشنی که این مسأله در نظر صاحب نظران دارد، حقاً قابل مطالعه است و برای کشف علل آن باید دقت بیشتری به خرج داد.
– آیا این جمعیت به دورغ خود را در صف دانشمندان جا‌زده‌اند؟ مسلماً چنین نیست؛ بلکه بی شک در میان آن‌ها علما و محققینی وجود دارند.
– آیا اصل «توحید» آن‌قدر پیچیده است که آن‌ها موفق به درک آن نشده‌اند؟ نه این طور هم نیست.
– آیا آن‌ها علاقه‌ای به حل این مسأله نداشته‌اند و لذا در اطراف آن مطالعه ننموده اند؟ این هم بعید به نظر می‌رسد؛ زیرا این موضوع از جمله‌ی مسائلی است که هرکس علاقه‌مند به حل آن است (اعم از این‌که تحت تأثیر کلمات بزرگان و مربیان دینی قرار گرفته باشد یا نه).
پس رمز مطلب کجاست؟ بالاخره پس از مطالعه و بررسی بیشتر در این‌باره به حقایقی می‌رسیم که می‌تواند پرده از روی اسرار واقعی این مخالفت‌ها بردارد؛ از جمله:
1- تفسیرهای غلط و آمیختن «حقایق» با «خرافات»
گمان نمی‌کنم ضرباتی که دوستان نادان و دینداران خرافی بر پایه عظمت حقایق دینی مخصوصا «توحید» زده‌اند کمتر از حملات دشمنان دانا و مخالفین سرسخت مذاهب آسمانی بوده باشد؛ به همین دلیل می‌توان گفت نخستین علت برای انحراف این دسته از دانشمندان مادی از اصل توحید آمیختن حقایق مذهبی مخصوصا معارف مربوط به ذات و صفات خدا با خرافات است که از طرف جمعی از منتسبین به ادیان صورت گرفته.
مخصوصا این نکته را باید در نظر داشت که علماء طبیعی غالباً در محیط‌‌هائی پرورش یافته‌اند که تحت نفوذ «پاپ» و «کلیسا» بوده است. این هم معلوم است که ارباب کلیسا در موضوع آمیختن حقایق عالی دین مسیح به خرافات، ید طولائی داشته‌اند و این جریان به اندازه کافی خدا و سایر حقایق دینی را در نظر آن‌ها کوچک جلوه داده است. این را از روی تعصب نمی‌گوئیم؛ باور کنید خدائی که «تورات و انجیل» به ما معرفی می‌کند خدای عجیب و غریبی است؛ این خدای خیالی خیلی عاجز و ناتوان، بی‌خبر و بی‌اطلاع و حسود و دروغ‌گو تشریف دارد! انصاف دهید؛ خدائی که به اندازه یک قهرمان کشتی زور و قوت ندارد و از سر شب تا به صبح با «یعقوب» گلاویز می‌شود و بالاخره با خواهش و التماس لقب «اسرائیل» را به یعقوب رشوه می‌دهد که دست از سر او بردارد! (آیه 24 باب 32 سفر پیدایش) آیا چنین خدائی می تواند آفریننده آن همه آسمان‌های عظیم و پهناور و ستارگانی که میلیون‌ها سال طول می‌کشد تا نور آن‌ها به ما برسد، باشد؟!
خدایی که مانند کوه‌نوردان بالای قله کوه رفته و روی «سنگ بستی از یاقوت» نشسته و موسی و‌ هارون و هفتاد نفر از بنی‌اسرائیل او را با چشم خود تماشا کردند! (آیه 9 باب 24 سفر خروج) چگونه می‌تواند در همه جای عالم باشد و سرتاسر عالم هستی از اعماق دریاها تا اوج آسمان‌ها را اداره کند؟!
خدایی که صبح زود، هنگام وزش نسیم ملایم بهاری در باغ «عدن» می‌خرامد و «آدم»، خود را پشت درختان از نظر او مخفی می‌دارد، او صدا می‌زند: آدم کجائی؟ او می‌گوید: در پشت درخت‌ها! بالاخره معلوم می‌شود آدم و حوا دسته گلی به آب داده‌اند و از درخت «علم»! خورده‌اند و به همه چیز عالِم شده، و به اصطلاح «آدم» شده‌اند؛ در حالی که خداوند قبلا به آن‌ها گفته بود “از این درخت نخورید که اگر خوردید می‌میرید!!” بعدا خدا پیش خود فکر می‌کند که اگر آدم از درخت «زندگی» نیز بخورد عمر جاویدان پیدا می‌کند و به این‌ ترتیب مثل خدایان می‌شود و عرصه الوهیت را بر خدا تنگ خواهد کرد! لذا به فرشتگان دستور می‌دهد هرچه زودتر او و همسرش را از بهشت بیرون کنند! (باب سوم سفر پیدایش).
آیا این خدا با این صفات عالی و ملکات فاضله! و آن همه علم و اطلاع! می‌تواند آن نظم حیرت‌انگیز را در دل موجودی بی‌نهایت کوچک که با هیچ وسیله‌ای دیده نمی‌شود، یعنی «اتم» به وجود آورد و الکترون‌ها را با سرعت سرسام‌آوری در مدارهای فوق العاده دقیقی به گرد هسته مرکزی به گردش درآورد؟ کدام آدم باسواد است که زیر بار چنین خدائی برود تا چه رسد به یک دانش‌مند محقق! بنابراین اگر یک دسته از دانشمندان علوم طبیعی به کلی نسبت به حقایق دینی، از جمله اصل «توحید» بی اعتنائی کردند آن‌قدر هم بی‌جهت نبوده است؛ «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند».
آری تنها خطائی که این دسته مرتکب شده‌اند این است که نباید این حقیقت بزرگ را از ارباب «کلیسا» فرا گرفت؛ آن‌هائی که مقام خدا را آن‌قدر تنزل داده اند که گاهی او را در شکم مریم و زمانی بالای چوبه دار جای می‌دهند! بلکه باید با نور علم و دانش پرده‌های اسرارآمیز طبیعت را شکافت و ذات بی مثال او را با «چشم عقل و خرد» در پشت آن مشاهده کرد؛ چنانکه دیگران کردند. آلوده شدن یک حقیقت بزرگ با مشتی خرافات نباید سبب شود که یک دانش‌مند واقع بین از همه آن‌ها به عنوان «خرافات» چشم پوشد.
2- اشتباه در مقیاس؟!
کسانی که به علوم مختلف آشنائی دارند می‌دانند که مسائل هر علمی‌ مقیاس مخصوص به خود دارد که باید به وسیله آن سنجیده شود؛ در مسائل ریاضی سروکار با اعداد است و روابط و نسبت‌های عددی و معادلات مختلف است که می‌تواند وضع هر مسئله‌ای را روشن سازد. در مطالعه ادبیات هر زبان سروکار ما با کلمات و لغات است و لذا نمونه‌های عالی عبارات و جمله‌هائی که از صاحبان اصلی آن زبان به ما رسیده می‌تواند مقیاس عبارات صحیح و غلط باشد. پایه علوم اجتماعی و اقتصادی بیشتر بر آمارهای مختلفی است که از اوضاع اجتماع گرفته می‌شود؛ این آمارهاست که می‌تواند صحت و فساد یک نظریه اجتماعی یا اقتصادی را روشن سازد؛ و همچنین در تشخیص اشعار نغز و آبدار از اشعار مبتذل و بی‌روح راه منحصر همان عرضه داشتن بر ذوق است؛ ذوق سلیم تنها مقیاس برای سنجش این اشعار است … خلاصه برای هر علم و هنری یک مقیاس معین است که جز با آن نمی‌توان ارزش موضوعات مختلف آن علم را اندازه گیری کرد.
بدیهی است «علوم طبیعی» هم از این قانون مستثنی نیستند؛ یعنی آن‌ها هم مقیاس مخصوصی دارند که باید با آن سنجیده شوند. همه می‌دانیم که مقیاس علوم طبیعی منحصرا «آزمایش و تجربه» است. حل و فصل مسائل این علوم باید حتما در آزمایشگاه‌ها و یا با مشاهدات حضوری در دل طبیعت صورت گیرد و هرگونه نظریه و عقیده‌ای که تجربه آن را تأیید نکند از نظر این علوم ارزش علمی ندارد؛ (بله گاهی ممکن است از آن‌ها به عنوان «فرضیه» نام برند که البته ارزش فرضیه علمی‌ را هم پیدا کردن شرائطی دارد) ولی با کمال تأسف باز هم با کمال تأسف؛ عده ای از دانشمندان علوم طبیعی از این حقیقت غفلت کرده‌اند و خواسته‌اند تمام حقایق جهان هستی را که طبعا موضوع علوم مختلفی است فقط با مقیاس تجربه اندازه گیری کنند! همین‌ها هستند که می‌گویند: «تا خدا را در سالن تشریح زیر چاقو تماشا نکنیم به او ایمان نخواهیم آورد»!! این حرف درست مثل این است که کسی بگوید: تا گلبول‌های خون را پشت دستگاه تلسکوب! نبینیم یا ستاره «اورانوس» را زیر میکروسکوب! آزمایشگاه مشاهده نکنم به وجود آن‌ها ایمان نمی‌آورم!
این آقایان در این مسأله، سخت در اشتباه افتاده‌اند که خیال می‌کنند همه چیز را به وسیله تجربه و آزمایش باید درک کرد؛ با اینکه «تجربه» یعنی: بررسی دقیق جهان طبیعت، بدیهی است این مقیاس فقط به درد مطالعه و شناختن پدیده‌های طبیعی می‌خورد و مطالب ریاضی، ذوقی، فلسفی و … را نمی‌توان با آن شناخت. با این وضع این انتظار چقدر اشتباه است که کسی بخواهد آفریدگار طبیعت و به وجود آورنده این جهان پهناور که طبعا فوق جهان طبیعت و خارج از تمام قوانین و مقررات طبیعی است و به عبارت دیگر حاکم بر همه آن‌هاست نه محکوم آن‌ها، زیر چاقوی تشریح، آن هم در یک آزمایشگاه محدود بشری ببیند. ولی اگر اشتباه نکنم این‌ها می‌خواسته‌اند همان خدائی را که ارباب کلیسا در دل مریم جای داده بودند در آزمایشگاه در لابلای بدن انسان پیدا کنند.
ادامه دارد… چرا بعضی از دانشمندان طبیعی به خدا ایمان ندارند؟(3)
منبع:
مجله مکتب اسلام، آبان 1339، سال دوم، شماره 10، از صفحه 67 تا 71.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد