چگونه فرقهها را نقد کنیم/ بخش نهم؛
۱۳۹۲/۰۳/۱۰
–
۱۰۹ بازدید
در کار نقد، عرصههای مختلفی پیش روی ناقد است. لازم است ناقد مرز هر حوزه را بشناسد و همت خویش را به حوزههای مهمتر معطوف دارد. یکی از عرصههای مهم «رشد مخاطب» است. مهم ترین کارِ ناقدِ هوشمند، ایجاد قدرت تجزیه و تحلیل در مخاطب است. ممکن است جلسه ای با موضوع نقد عرفان حلقه برگزار و شنونده با آسیب اندیشۀ «طاهری» آشنا شود و در نهایت هم تصمیم بگیرد این جریان ضد دینی را برای همیشه کنار بگذارد؛ اما اگر فرمول نقد و متد سنجش را نداند، جذبِ حلقه بعدی می شود.
باید تلاش کرد مخاطبان، خود صاحبِ تحلیل باشند، فرمول و ضابطه را فرا بگیرند تا به انحرافات و ناکارآمدی این نحله ها پی ببرند.
باید تلاش کرد مخاطبان، خود صاحبِ تحلیل باشند، فرمول و ضابطه را فرا بگیرند تا به انحرافات و ناکارآمدی این نحله ها پی ببرند.
نباید فراموش کرد فقط پاره ای از متدها و فرمول ها را می توان به مخاطب یاد داد و بعضی از ملاک ها فقط برای اندیشمندان قابل درک و اجراست. افرادی که تسلّط کافی به مبانی دینی دارند و با تاریخ فلسفۀ غرب و آرای دانشمندان غربی آشنایند، می توانند نظام فکری و اعتقادی مکاتب انحرافی را تشخیص دهند و ایرادات و نواقص آن ها را بیان کنند. این بدان معنا نیست که هیچ ضابطه ای آموزشپذیر نیست. از قضا پاره ای از ملاک های ظریف و راه گشا را می توان به خوبی آموزش داد.
برای ادعاها دلیل بخواهید
در بعضی از مکاتب، خبرها و گزارش هایی از واقعیت های هستی داده شده است که بعضی از هواداران، این ادعاها را دلیلِ ماورایی بودن و اتصال با عالم معنا و غیب میدانند. ناقد باید برای این دسته از گزارش ها پشتوانه و دلیل طلب کند و با طرح چنین پرسشهایی ذهن مخاطب را به سمت بی پایگی این گزارشها رهنمون شود؛ آیا علوم تجربی آن را اثبات کرده است؟ دلیل واضح عقلی بر آن اقامه شده است؟ دلیل وحیانی و مستند نقلی(با مبنای همان آیین که قطعی بودن آن متکی به پیش گویی وحیانی شده باشد) برای آن وجود دارد؟
مثلاً در کتاب های کارلوس کاستاندا(عرفان سرخ پوستی) آمده است: تنها واقعیت متعالی، وجود میدانهای انرژی در هستی است(فیوضات عقاب) که در خوشهها و نوارهایی دسته بندی شدهاند. 48 نوار بزرگ فیوض وجود دارد که فقط دو عدد از آنها از طریق مشاهده و درک عادی در اختیار بشر است. [1]
در یوگا از وجود هزاران نادی(رگ) در بدن خبر داده اند. برخی 350 هزار و بعضی 72 هزار نادی شمردهاند که از همه آنها مهمتر سه نادی «آیدا، پینگالا و سوشومنا» است.[2] سوشومنا به صورت مستقیم و دو نادی دیگر به صورت مارپیچ از کندالینی بالا میروند. جایی که دو نادی آیدا و پینگالا به هم میرسند و یکدیگر را قطع میکنند، چاکرا تشکیل میشود. یوگیها به وجود 88 هزار چاکرا در بدن معتقدند که هفت چاکرای آن اصلی است و در سراسر محور قائم میانی و در جلو بدن قرار دارند(بدن اتری) که به شکل غنچههای گل شیپوری هستند.[3]
«لی هنگجی» بنیان گذار آیین «فالون دافا» مدعی است در طول کلاس هایش فالون را در بدن همه پی در پی نصب می کند. برخی از افراد قادر به درک آن هستند و برخی نمیتوانند آن را احساس کنند. فالون، مینیاتوری از جهان نامیده شده که تمام قابلیت های جهان را داراست و به طور خودکار می تواند عمل کند، بچرخد و تا ابد در قسمت زیرین شکم تزکیه کنندگان، دوران داشته باشد. این فالون اگر در جهت موافق عقربه های ساعت حرکت کند، به طور خودکار انرژی کیهان را جذب می کند و اگر برعکس عقربه های ساعت کار کند، انرژی و عناصر نامطلوب را به خارج از بدن می راند. لی هنگجی بعد از نصب فالون از آن نگهداری می کند و در صورت لزوم دوباره آن را نصب می نماید. در پی ادعاهای فوق، وی صریحاً اعلام می کند «ما مسؤل نجات مردم هستیم».
تناسخ در کابالا
در عرفان یهود، اصل تناسخ پذیرفته شده، اما پذیرش تناسخ در کابالا بر چند پیش فرض مبتنی است. در مکاتب شرقی، تناسخ با اصل کارما گره می خورد که اولاً نوعی نظام محاسبۀ اعمال است. دوم این که گرفتاری برای روح با هدفِ نوعی تعالی و ترقی است. سوم این که تناسخ شرقی هیچ گاه روح را در رویارویی با خدای خویش قرار نمی دهد. اما علت تناسخ در کابالا، بیرون آمدن از زیر «نان شرمساری» بیان شده است. برای توضیح این اندیشه، مطالبی ماورایی و افسانه وار بیان می شود.
علت تناسخ در این نگرش چنین است: خدا میل به شراکت داشت. برای رفع این تمنا، به آفرینش دست زد. پس از آن که روح در مراحلی آفریده شد و تحت فیضانات خدا قرار گرفت! نیاز خدا برطرف شد؛ اما ظرف روح وقتی از محبت و الطاف خدایی لبریز شد، خود را زیر نان شرمساری خدا دید(یعنی شرمسار شد که چرا باید فقط دریافت کنندۀ فیوضات الهی باشد و نتواند همچون خالقش شراکت را تجربه کند). روح برای این که به خدا ثابت کند لایق این دریافت است، خواست از زیر این نان شرمساری خلاص شود؛ لذا از پذیرفتن الطاف الهی سرباز زد! با این عملِ روح، رحمت و لطف خدا قطع شد. برای روح، جسم پدید آمد و روح همراه جسم به زمین هبوط کرد تا در زمین، هم شراکت را تجربه کند و هم از زیر نان شرمساری خدا خارج شود. به این دلیل دائم در کالبدهای گوناگون می چرخد تا جسم را که فقط میل به دریافت دارد، به تعالی برساند. آن گاه که جسم به تعالی رسید، جهانشمول می شود و این گونه مأموریتِ یک روح به پایان میرسد.[4]
در فرازهای نقل شده از یک کابالیست، رفت و برگشتِ زیبایی در متن داستان دیده می شود و مخاطب برای لحظاتی خود را در فضای اسطوره ها می بیند؛ اما تقابل خدا و روح با کدام دلیل؟ نان شرمساری کدام است؟ قطع رحمت یعنی چه؟ غایت روح به جای خود؛ به راستی سرنوشت خدا در توصیف بالا چه خواهد بود؟
هر آیین را با تمرکز بر آیین اصلی نقد کنید
در نقد، همیشه نقدِ مستقیمِ آموزه ها، جواب نمی دهد. در مکاتبی که انشعابی از مکتب بزرگترند، غیر از آن که مطالعۀ مکتب مرجع و مادر برای فهم دقیق تر آیین جدید مناسب تر است، نقد مکتب مادر باعث میشود نارسایی و نقص مکتب فرآورده(مکتبی که از مکتب مادر منشعب شده است)، بهتر آشکار شود. البته لازم است اصول مشترک هر دو مکتب در نقد مورد بررسی و کاوش قرار گیرد، نه مسائل اختلافی.
مثلاً برای اثبات خداگریزی در یوگا بهتر است به مکتب «سانکیهه» تمسک شود. بر آشنایان با یوگا پوشیده نیست که یوگا از نظر جهانبینی به یکی از مکاتب هندی به نام سانکیهه متکی است؛ به گونهای که بعضی از صاحبنظران تاریخِ هند، یوگا را آیینی مستقل نمیدانند و آن را شاخه عملی مکتب سانکیهه میشمارند؛[5] اما جالب است بدانیم که مؤسس سانکیهه «ریشی کاپیلا» فرضیههای اثبات خدا را تجزیه و تحلیل کرده، آن را برای اثبات خدا ناکافی میداند و در ابطال دلایل اثبات خدا، مدعی شده است: «بود و نبود خدا با نحوه تمرینهای روحی شخص رابطه ندارد.»[6]
در منابع یوگا تصریح می شود: «در فلسفه نظام سانکیهه که اساس یوگا نیز همان فلسفه است، خدا جایی ندارد.»[7] از سوی دیگر پاتانجلی بنیان گذار یوگا، پذیرش وجود خدا را برای حل هیچ کدام از مسائل فلسفی لازم نمی دانست و گمان نمی کرد که برای اثبات نظریاتش، باور پیشینی به خدا ضروری باشد.[8] به همین دلیل، یوگا از نظر عقبه فکری خود که فلسفه سانکیهه است، اگر قرار باشد به خدا دعوت کند، این دعوت چون غریب و نامأنوس است، باعث تعجب میشود؛ به گونهای که یکی از بزرگان یوگا از این که پتنجلی از یک طرف خود را به سانکیهه وفادار میداند و از طرف دیگر نام خدا را در آموزههای خود به میان میآورد، تعجب خویش را چنین ابراز میکند:
واقعاً باعث تعجب است؛ پتنجلی که عقاید فلسفی اش را از فلسفه «سانکیهه» گرفته، درباره «خدا» و «وقف خویش به او» صحبت می کند.[9]
پژوهشگر و منتقد معنویتهای نوپدید؛
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست