خانه » همه » مذهبی » چگونگی برخورد با غیر مسلمان

چگونگی برخورد با غیر مسلمان


چگونگی برخورد با غیر مسلمان

۱۳۹۳/۰۴/۰۹


۱۰۵ بازدید

سلام میخواستم آیه (اشداء علی الکفار…) رو برام کاملا تفسیر کنین مثلا چون برام سوال پیش اومده که باید برخوردمون چگونه باشد برخورد با مومنان و کافران؟ممنون

اشداء علی الکفار خطاب به پیامبر اکرم صلی اله علیه وآله است ولی باید درست معنی شود ،تحقیقا می توان چنین گفت که برای همه زمانها در هر امری ، بهترین نمونه والگو، شخصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله است ، یکی از آن امور ، رفتار آن گرامی با مردم وخصوصا با غیرمسلمانان است . دراین نوشته ابتدا به گوشه ای از رفتار ومعاشرت رسول خدا با مردم غیر مسلمان وسپس به بعضی از رفتار ومعاشرت با اقلیت مسلمان از منظر حضرت علی علیه السلام می پردازیم :
پیامبر(ص) پیام آور رحمت و محبت
خدای تعالی، رسول گرامی اسلام را رحمتی فراگیر و عام معرفی کرد، که رحمت او شامل همه انسان ها؛ اعم از مسلمان و غیر مسلمان می شود: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ.(5) «ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.» آری، پیامبر رحمتی است برای همه و آن حضرت در حفظ منافع و تأمین سعادت این جهانی و آن جهانی همگان حریص است. خداوند رحمان، در بیان شدت شفقت و مهربانی آن بزرگوار خطاب به تمام بشر فرموده است: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ.(6) «گویی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست بدهی، به خاطر این که آن ها ایمان نمی آورند.» در این جا می بینیم که تأسف، دلسوزی و غمخواری پیامبر خدا(ص) نسبت به کفار و منکران حق و علاقه مندی آن حضرت به سعادت و نجات بندگان، تا چه حد کار را بر وی تنگ کرده است که خدای تعالی او را تسلیت داده و از وی دلجویی کرده است تا مبادا از شدّت اندوه و اهتمام به حال آن ها، قالب تهی کند؛ زیرا آن حضرت همه آدمیان را، بدون استثنا، هم چون فرزندان دلبند و پاره تن خود می دانست و خیر و هدایت همه شان را می خواست و چون می دید که به راه گمراهی و هلاکت می روند، سخت اندوهگین می شد، همان گونه که پدری مهربان از هلاکت وتباهی فرزندانش دچار اندوه می شود. و پیامبر(ص)، خود را مظهر تام رحمت و محبت الهی شناسانده، می فرماید: «إِنَّما بُعِثْتُ رَحمة»؛(7) «همانا من، رحمتی(فراگیر) برانگیخته شده ام.» سیره پیامبر(ص)، سیره تربیت عملی انسان است و این تربیت در برترین و کامل ترین جلوه اش، در رفتار ائمه هدی(ع) که غیر قابل تفکیک از سیره پیامبر(ص) می باشد، تجلّی پیدا کرده است.
سیره عملی پیامبر(ص) در نگاهی کلی
هنوز چند سالی از آغاز رسالت نگذشته بود که آوازه پیامبر خدا(ص) در سراسر گیتی طنین انداز شد. دعوت اسلامی، همه سرزمین عرب را فراگرفت و از آن جا به نقاط دیگر سرایت کرد. هیأت های مذهبی و قومی از نقاط مختلف به مدینه، پایگاه پیامبر(ص) و مسلمانان می آمدند و آزادانه به تفحّص و گفتگو می پرداختند و گروهی نیز آزادانه به دین اسلام مشرّف می شدند. پیامبر(ص) در عین بیان دستورات الهی و دعوت همگان به حق، نهایت تواضع و فروتنی را نسبت به آنان اعمال می کرد. خانه ای در مدینه جهت پذیرایی از میهمانان اختصاص داد و برخی از میهمان ها با سفارش پیامبر(ص) در منزل بعضی از اصحاب پذیرایی می شدند. وقتی مسیحیان به دیدنش می آمدند، حضرت ردایش را می گسترد و ایشان را بر آن می نشاند. به امپراتور رم و ایران نامه می نویسد و نام خود را بر نام آنان مقدم می دارد و از آنان می خواهد که یا مسلمان شوند و یا لااقل از جلو او کنار روند تا بتواند مذهبش را میان ملت ها تبلیغ نماید. پیامبر(ص) خواستار تحقّق شرایطی است که ملت ها بتوانند در انتخاب مکتب و جهان بینی خاص خویش، تصمیم بگیرند و در صورت روشن شدن حق، آزادانه عقیده توحیدی را بپذیرند و جز خدای یگانه را نپرستند و تسلیم خواست و اراده او نشوند. لازمه این رسالت آن است که با قدرت های سلب کننده آزادی ملت ها که مانع تحقیق و پژوهش و گرایش به آیین الهی می شوند، مبارزه شود. پیامبر همه آدمیان را، بدون استثنا، هم چون فرزندان دلبند و پاره تن خود می دانست و خیر و هدایت همه شان را می خواست و چون می دید که به راه گمراهی و هلاکت می روند، سخت اندوهگین می شد، همان گونه که پدری مهربان از هلاکت و تباهی فرزندانش دچار اندوه می شود. پیامبر(ص) در نامه هایش به رؤسای دولت های معاصر خویش، به قبول رسالت آن حضرت و گرویدن به آیین اسلام را خواستار می شد و در مواردی به بقای مُلک و سلطنت آنان تصریح و تداوم حاکمیت آنان بر قلمرو سرزمین خویش را تضمین می کرد. آن حضرت، نتیجه سرپیچی آنان از این دعوت الهی را مجازات اخروی می دانست؛ مثلا در نامه اش به پادشاه ایران و یا قیصر روم، می فرماید: اگر این دعوت را نپذیری، گناه ملّت مجوس و یا مردم مصر و… به گردن تو خواهد بود؛ چه این که با نپذیرفتن اسلام از سوی سلاطین، مردم این سرزمین ها نیز از آزادی عقیدتی و گرویدن به اسلام محروم می ماندند. سیره پیامبر(ص) گرفته شده از قرآن کریم است، که حقّ حیات و رسمیت جوامع مختلف را به صراحت تضمین می کند. او در روابط بین الملل با ملل غیر مسلمان بسیار آزاد منشانه برخورد می کرد؛ مثلا وقتی پیامبر(ص) نمایندگان جامعه نصارای نجران را به حضور پذیرفت، اعتقاد ایشان به الوهیت مسیح را سرزنش کرد و آنان را به قبول دین اسلام فراخواند. با این وجود، آن ها را به قبول اسلام مجبور نکرد، بلکه به عکس، به آنان اجازه داد برای عبادت به آیین خویش، از مسجد مدینه استفاده کنند.(8) رویه مسالمت آمیز پیامبر(ص) با مخالفان سبب شد که افراد، گروه ها و هیأت های مذهبی فراوانی، آزادانه به مدینه مهاجرت نمایند. برخی از این هیأت ها، به نمایندگی از پادشاهان؛ مانند پادشاه حبشه و شاهان حِمیَر، به مدینه اعزام شده بودند. در تاریخ حدود چهل هیأت مذهبی یا سیاسی آمده است که مدینه، شهر پیامبر(ص) پذیرای آنان بوده است.(9)
اهل کتاب کیانند؟
ضروری است هنگام بحث درباره رابطه دولت اسلامی با پیروان مذاهب آسمانی، روشن شود که مراد از اهل کتاب کیانند و آیا روابط مسالمت آمیز اسلام، شامل غیر اهل کتاب هم می شود یا نه؟ از نظر اسلام و قرآن کریم، یهودیت، مسیحیت، صابئین، از ادیان آسمانی بوده و به عنوان دین توحیدی تلقی می شوند و از اصالت و حقانیت ذاتی برخوردارند. لذا، اسلام آن ها را به عنوان«اهل کتاب» و آیین آسمانی، به رسمیت می شناسد، هر چند نسبت به تعالیم آن ها نظریات اصلاحی نیز دارد. قرآن کریم در دو مورد از ادیان توحیدی نام برده است: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.(10) «کسانی که(به پیامبرخدا(ص)) ایمان آورده و آنان که به آیین یهود گرویده اند و نصاری و صابئان(پیروان یحیی) هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداش شان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنان نیست». إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصّابِئِینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْء شَهِیدٌ.(11) «همانا کسانی که ایمان آورده اند و یهود و صابئان(ستاره پرستان) و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می کند؛ (و حق را از باطل جدا می سازد؛) خداوند بر هر چیز گواه(و از همه چیز آگاه) است.»
با توجه به این دو آیه، اهل کتاب شامل یهودیت، مسیحیت و صابئین است. با این حال، روابط مسالمت آمیز و صلح جویانه مسلمین تنها با اهل کتاب نیست؛ بلکه شامل غیر مسلمانان از غیر اهل کتاب، که مزاحمتی برای کشورهای اسلامی ایجاد نمی کنند، نیز می شود. گاه تصوّر می شود که غیر مسلمانان تنها به دو گروه تقسیم می شوند: «اهل ذمه» و«محاربین»؛ یعنی گروهی با مسلمانان پیمان همزیستی مسالمت آمیز دارند و گروهی در حال جنگ و نبرد هستند. بنابراین، هر کس اهل ذمه نیست، محارب است و جان و مالش محترم نیست. ولی غیر مسلمانان حداقل چهار گروه اند:
1. اهل ذمه؛ اقلیت هایی هستند که در داخل کشورهای اسلامی زندگی می کنند و مشمول قوانین آن کشورند و حکومت اسلامی متعهد است جان، مال و ناموس آن ها را حفظ کند و از حقوق آنان دفاع نماید. آن ها مالیاتی به حکومت اسلامی می پردازند که همان مالیات را می توان به جای مالیات«جزیه» حساب کرد؛ زیرا«جزیه» از ماده «جزاء» به معنای چیزی است که حکومت اسلامی به عنوان هزینه و پاداش دفاع از آن ها می گیرد.
2. محارب؛ گروه ها یا کشورهایی هستند که با مسلمانان در جنگ و ستیزند و از هیچ گونه کار شکنی بر ضدّ آنان کوتاهی نمی کنند. این ها کافران حربی هستند که مسلمانان هیچ گونه تعهدی در مقابل آن ها ندارند.
3. معاهد؛ غیر مسلمانانی هستند که با دولت اسلامی مناسبات دوستی دارند. سفیر مبادله کرده، گاه پیمان های تجاری، اقتصادی و فرهنگی دارند و یا از طریق سازمان های بین المللی در برابر یکدیگر تعهدهایی سپرده اند. همه این ها مصداق «معاهده» است و باید طبق تعهداتی که دولت اسلامی با آن ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم، از طریق سازمان های بین المللی دارد، رفتار نموده و احترام متقابل را رعایت نمایند.
4. مهادن؛ کشورهایی است که با دولت اسلامی نه در حال جنگ اند و نه پیمانی با آن ها دارند، نه سفیر مبادله کرده و نه معاهده ای بسته اند. نسبت به یکدیگر مزاحمتی ندارند. دولت اسلامی در برابر چنین کشورهایی نیز باید رعایت اصول انسانی و اخلاقی را داشته باشند.(12)
از آن چه گذشت روشن می شود که مسلمانان علاوه بر اهل کتاب، با غیر مسلمانانی که از روابط خصمانه پرهیز دارند، مناسبات و روابط دوستانه برقرار می کنند. در این میان، «اهل ذمه» از مقام و منزلت بیشتری برخوردارند؛ چه این که، اینان در داخل سرزمین های اسلامی و در پناه دولت اسلامی زیست می کنند و با مسلمانان روابط و داد و ستد بیشتری دارند. قرآن کریم نه تنها از مجادله و آزار و اذیت اینان نهی می کند.(13) بلکه اجازه داده است از طعام و غذای آنان استفاده کرده، و با زنان اهل کتاب ازدواج نمایند: الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدان….»(14) «امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده؛ و (هم چنین) طعام اهل کتاب، برای شما حلال است؛ و طعام شما برای آنان حلال؛ و (نیز) زنان پاکدامن از مسلمانان، و زنان پاکدامن از اهل کتاب، حلال اند؛ هنگامی که مَهر آنان را بپردازید و پاکدامن باشید؛ نه زناکار، و نه دوست پنهانی و نامشروع گیرید…»
تمایل شدید پیامبر(ص) به انعقاد پیمان های همکاری و صلح
با مطالعه سیره و زندگی پیامبر(ص)، به روشنی می توان دریافت که چگونه در فرهنگ بعثت، انسان ها محور احترام اند. هر قبیله جایگاه بایسته خود را می یابد. به آزادی انسان توجه شده است و برای زورگویی و تحمیل جایی نیست. آن حضرت تمایل داشت با انعقاد پیمان ها و تأکید به همه در لزوم وفای به قراردادها، زمینه های تیرگی روابط و فلسفه جنگ و ستیز از بین برود. انعقاد پیمان، نه تنها با مهاجران قریش، قبیله«اوس» و قبیله«خزرج»، بلکه برای قبایل مختلف یهودی نیز این امکان فراهم است که در کنار امت اسلامی، زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند. روح این پیمان ها هم چون منشور مدینه تأمین وحدت اسلامی است با پیوند قبیله های مختلف و تأمین صلح، آزادی و امنیت برای همه مردم به رغم اختلاف در هر زمینه، حتی در باورهای دین. در منطق پیامبر(ص) جهاد پاسخی است به مخالفان توحید و وحدت و تلاشی برای جراحی جامعه بشری ـ بر حسب ضرورت های اجتناب ناپذیر ـ و ریشه کن کردن کانون های زورگویی وسرکوبی دشمنان صلح و آزادی. پیامبر اسلام(ص) حتی قبل از بعثت، بر اصل تنظیم روابط عادلانه میان قبایل، بر پایه پیمان اصرار می ورزید و مکرر می فرمود: «لقد شهدت فی دار عبد الله بن جدعان حلفاً ما أحبّ أنّ لی به حمر النعم و لو دعیت به فی الإسلام لأجبت».(35) «من در خانه عبدالله بن جدعان، در جاهلیت شاهد بستن پیمان مشترک جهت حمایت از مظلومان، میان نمایندگان قبایل مختلف عرب بودم، و چنان بر این پیمان دل بسته بودم که حاضر نبودم در ازای نقض آن، صاحب پر بهاترین شتران باشم. اگر در اسلام به چنین پیمانی دعوت شوم، فوراً اجابت خواهم کرد.» پیامبر(ص) در راه مکه، پیش از برخورد با قریش و بسته شدن پیمان حدیبیه، بارها می فرمود: «لا یسألونی خطة یعظمون فیها حرمات الله إلاّ أعطیتهم إیّاها».(36) «از من وسیله ای که موجب تعظیم به حدود الهی است، نخواهند خواست، مگر این که بی درنگ به آن ها خواهم داد.» نیز آن حضرت، از پیمان صلحی که مسلمانان بعدها با«روم» می بستند، پیشاپیش خبر داد: «إنّ الروم سیصالحکم صلحاً أمناً».(37) «رومیان با شما به صلحی توأم با امنیت اقدام خواهند کرد.»
الف. رفتار مسالمت آمیز پیامبر(ص) با کفار قریش:
سرزمین مکه، پایگاه شرک و مشرکان بود. اهل کتاب به دلیل کمی افراد، در این شهر جایگاه نداشتند. اسلام در این پایگاه مقدس ظهور کرد. بنابراین، نخستین تماس و دعوت پیامبر(ص) متوجه مشرکین مکه است. این دعوت که به روش مسالمت آمیز و گفتگو صورت گرفت بر محور«توحید» و«معاد» بود. پیامبر(ص) با دلایل منطقی و با تلاوت آیات قرآن، روح و جان مشرکین را مخاطب قرار می داد و از آنان می خواست که تعقل و تفکر کنند و خود را از زنجیرهای اوهام و عقاید جاهلی نجات دهند. در مقابل مشرکین زبان به انکار و سخنان ناشایست گشودند و انواع آزارها و اذیت ها را نسبت به پیامبر(ص) و پیروان اندک او اعمال کردند. به تدریج اسلام در قلب ها جای گرفت و گروندگان به این آیین توحیدی رو به فزونی گذاشت. تلاش سران کفار برای جلوگیری از ایمان آوردن مردم به جایی نرسید و رویه ملایم و منطقی پیامبر نیز آنان را بیش از پیش خشمگین تر ساخت و بر بدرفتاری و آزار آنان افزود. هر قبیله به آزار افراد مسلمان خویش پرداختند و آنان را به حبس کردن، زدن، گرسنگی، تشنگی و غیره شکنجه می دادند. از جمله اعمال کفار قریش، قتل پدر و مادر«عمار» بود. «سمیه» مادر عمار، نخستین کسی است که در راه اسلام و به وسیله نیزه ابوجهل به شهادت رسید. پدرش یاسر نیز در مکه به شهادت رسید. «امیّة بن خلف» از سران کفار، بلال حبشی را در گرمای شدید نیمروز به پشت می خواباند و دستور می داد تا سنگی بزرگ بر سینه وی نهند، و سپس به وی می گفت: باید به همین صورت بمانی تا بمیری یا به محمد کافر شوی و«لات» و«عُزّی» را بپرستی و او در زیر شکنجه هم چنان«اَحَدٌ اَحَد» می گفت.(45) چون پیامبر خدا دید که اصحابِ بی پناهش سخت گرفتار و در فشارند و نمی تواند از ایشان حمایت کند، به آنان گفت: «کاش به کشور حبشه می رفتید؛ چه، در آن جا پادشاهی است که نزد وی بر کسی ستم نمی رود و آن جا سرزمین راستی است، باشد که خدا از این گرفتاری برای شما فرجی قرار دهد.» به دنبال آن، جمعی از مسلمانان که از فشار و آزار دشمن به ستوه آمده بودند، دیار غربت و دوری از وطن را اختیار کردند و رهسپار حبشه شدند و این نخستین هجرتی بود که در اسلام روی داد.(46) آنان در سرزمین حبشه هم از آزار قریش در امان نبودند. فرستادگان کفار قریش به حبشه رفتند و از«نجاشی» پادشاه حبشه خواستند تا مسلمانان را به مکه بازگرداند، لیکن نجاشی پاسخ رد به ایشان داد. خود پیامبر(ص) نیز مدتی در مخفی گاه به سر برد و به شهر طائف پناه برد و بدین ترتیب بت پرستان قریش و مکه بیشتر به هیجان در آمدند و حس کینه توزی و انتقام جویی آنان نسبت به پیغمبر و مسلمانان تشدید گردید. به دلیل فشار روز افزون مشرکین، پیامبر ناگزیر شد که از شهر طائف خارج شود. قریش در جبران شکست های پی در پی، بر آن شدند که پیامبر خدا و یاران او را در تنگنای سخت ترین فشارها بگذارند. با این انگیزه، 40 تن از سران قریش پیمانی را با امضای خود مورد تأکید قرار دادند. در این پیمان، قریش متعهد شدند که از هرگونه داد وستد و پیوند سببی با بنی هاشم و بنی عبدالمطّلب خودداری کنند. با محاصره سیاسی و اقتصادی قریش، مسلمانان دوره ای سخت را در محل«شعب ابوطالب» گذراندند. در این دوران آن چه بیش از همه چیز اهمیت داشت، حراست از جان پیامبر خدا(ص) بود. به ویژه ابوطالب در این راه تلاشی ستایش انگیز از خود به یادگار گذاشت. مسلمانان در مدت سه سال محاصره، با زحمات فراوان و با به خطر انداختن جان خویش مخفیانه به تأمین نیازهای ضروری می پرداختند.(47) از دیگر اعمال کفار قریش، تلاش برای قتل پیامبر(ص) می باشد. سران قریش، خشمگین از گسترش اسلام و بهویژه نفوذ آن در یثرب، در دارالندوه اجتماع کردند که شمار آنان به 40 تن می رسید. ابوجهل در این جمع پیشنهاد کرد از هر قبیله ای یک شمشیر زن انتخاب شود، آن گاه وی را غافلگیر کنند و خون وی را بریزند. روشن است کسانش که به خون خواهی او نمی توانند شمار زیادی را قصاص کنند. ناگزیر به خون بها بسنده می کنند که پرداختن آن، کار آسانی است. خداوند پیامبرش را از این توطئه شوم آگاه ساخت. در آیه ای از قرآن آمده است: «به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند و یا(از مکه) خارج سازند؛ آن ها چاره می اندیشیدند و(نقشه می کشیدند)، و خداوند هم تدبیر می کرد و خداوند بهترین چاره جویان و تدبیر کنندگان است!»(48)
پیامبر(ص)، علی(ع) را در بستر خود خوابانید و خود شبانه مکه را به قصد یثرب ترک کرد. دوری و جدایی از کعبه و زادگاه، بر آن حضرت بسیار ناگوار و اندوهگین بود. خداوند پیامبرش را دلداری داد و بدو وعده داد که دگر بار به مکه باز خواهد گشت. «آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به زادگاهت باز می گرداند!…»(49) بُعد دیگر تلاش مشرکین قریش، جنگ هایی است که آنان با امکانات و تجهیزات فراوان، برای نابودی اسلام و مسلمین انجام دادند که مهم ترین آن ها جنگ های«بدر»، «اُحد»، «خندق» و«احزاب» می باشد. پس از جنگ احزاب و در سال ششم هجری پیامبر(ص) با گروهی از یارانش به قصد زیارت کعبه از مدینه به سوی مکه رهسپار شدند. مشرکین مکه که آماده جنگ شدند و سوگند یاد نمودند که به هر وسیله ممکن از ورود مسلمانان جلوگیری کنند. پیامبر(ص) با وجود این که نیروی کافی برای سرکوبی بت پرستان مکه داشت با دشمنان سرسخت خود از در صلح و مسالمت وارد شد. ابتدا نماینده ای پیش سران مکه فرستاد و آنان را دعوت به صلح نمود و یاد آور شد که مسلمانان به قصد زیارت خانه خدا آمده اند و قصد جنگ و تعرض را ندارند. ابتدا نپذیرفتند و مرکب نماینده پیامبر(ص) را پی کردند! ولی بار دوم به پیشنهاد صلح پیامبر(ص) تن دادند. مشرکین شرایط سنگینی برای صلح پیشنهاد دادند که پیامبر آن ها را پذیرفت و از جمله آن، تخلیه فوری مکه بود. پیامبر(ص) و یاران پس از اعمال حج، بی درنگ مکه را ترک کردند، در حالی که مسلمانان آرزو داشتند در زادگاه خود بیشتر اقامت نمایند. آری، پیامبر(ص) که منطقش انسان دوستی و مسالمت و احترام به تعهدات بود، برای رفع خصومت و ایجاد محیط صلح و آرامش حاضر شد از تمام حقوق مشروع خود بگذرد.(50) این پیمان، که به«پیمان حدیبیه» معروف شد، بعدها به وسیله مشرکین نقض گردید و علاوه بر آن، از آزارها و اذیت های قریش کاسته نشد. مشتی زورگو بر کعبه سلطه یافته بودند و آن را در سلطه خود می دانستند و در سلطه گری و انحصارطلبی هیچ مرزی نمی شناختند. بیش از نیمی از عمر بعثت پیامبر(ص) به مدارا با آنان گذشت و کمتر سودی نداشت. پیامبر نمی توانست بیش از این زورگویی را تحمّل کند. باید مکه آزاد و کعبه از پلیدی شرک و خرافه پاک شود؛ چه این که پیامبر(ص) و یاران آن حضرت، در آرزوی زیارت آزادانه کعبه لحظه شماری می کردند. سپاهیان ده هزار نفری مسلمانان، بدون خونریزی و با امدادهای الهی، شهر مکه را فتح نمودند.
«سعد» یکی از یاران پیامبر، «شعار خشونت را» فریاد کرد که: «الیَوم یَوم الْمَلْحَمَة / الیَوم تَستحلّ الْحرمة» الیـوم أذلّ الله قریشـاً. «امروز روز برخوردهای خونین است! امروز حرمت ها شکسته می شود! امروز خدا قریش را خوار می کند!» اما پیامبر رحمت(ص)، در رد شعار خشونت و انتقام فرمود: «الیَوم یَوم المَرحمة، الیوم أعزّ الله قریشاً». «امروز روز مهر ورزی است. امروز خداوند قریش را عزیز می کند.»(51) بدین وسیله، پیامبر شعار انتقام جویانه مسلمانان را به شعار محبت آمیز تبدیل کرد و عفو و گذشت را نسبت به دشمنان سر سخت اسلام اعمال نمود. پیامبر(ص) به کنار خانه کعبه آمد و دستگیره در خانه را گرفت، در حالی که مخالفان به کعبه پناه برده بودند و در انتظار این بودند که پیامبر اسلام(ص) درباره آن ها چه دستوری صادر می کند؟ در این جا پیامبر(ص) فرمود: «الْحَمْدلِلَّهِ الَّذِی صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الاَْحْزَابَ وَحْدَهُ». «شکر خدای را که وعده اش تحقق یافت و بنده اش را پیروز کرد و احزاب و گروه های دشمن را منهزم ساخت.» سپس رو به مردم کرده، فرمود: «مَا ذَا تَظُنُّونَ یَا مَعْشَرَ قُرَیش! قَالُوا خَیْراً ، أَخٌ کَرِیمٌ وَ ابْنُ أَخ کَرِیم وَ قَدْ قَدَرْتَ! قَالَ: وَ أَنَا أَقُولُ کَمَا قَالَ أَخِی یُوسُفُ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ. «چه گمان می برید، ای جمعیت قریش که درباره شما فرمان دهم؟ آن ها در پاسخ گفتند: ما از تو جز خیر و نیکی انتظار نداریم. تو برادر بزرگوار و بخشنده و فرزند برادر بزرگوار ما هستی، و اکنون قدرت در دست تو است. پیامبر فرمود: و من درباره شما همان می گویم که برادرم یوسف درباره برادرانش به هنگام پیروزی گفت: امروز روز سرزنش و ملامت و توبیخ نیست!» آن گاه با جمله: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»؛ «بروید همه آزادید.»(52) همه را مورد عفو و گذشت قرار داد. همین عمل توفانی در سرزمین دل های مشرکین به پا کرد که به گفته قرآن:…یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ أَفْوَاجاً (53) فوج فوج مسلمان شدند و آیین اسلام را با جان و دل پذیرفتند.
ب) رفتار مسالمت آمیز پیامبر(ص) با یهود
قوم یهود در ابتدا، در کنار یکدیگر زندگی می کردند ولی بر اثر عوامل مختلف مثل اختلاف ها، خیانت ها و… این یکپارچگی از بین رفت. عده زیادی سرزمین اصلی خود را ترک کردند و برخی از آنان به سرزمین یثرب مهاجرت نمودند. این عده در این شهر و اطراف آن به ساختن ساختمان ها و قلعه های محکم اقدام نمودند و در آن جا مسکن گزیدند. قبایل معروف یهود عبارت بودند از: «بنی قریظه»، «بنی قینقاع» و«بنی نضیر». این قبایل برای حفظ موجودیت خود، با قبایل عرب، پیمان عدم تعرض بسته و با دادن باج ها، مالیات ها و هدایا رضایت خاطر آنان را جلب می نمودند. پیامبر(ص) پس از مهاجرت به مدینه، برای برقراری امنیت و آرامش یک پیمان دفاعی مشترک منعقد ساخت که در آن«اوس» و«خزرج» و «یهود مدینه» شرکت داشتند و حتی پیامبر(ص) با یهودیان خارج مدینه پیمان دفاعی جداگانه ای منعقد ساخت. براساس این پیمان، یهود متعهد شدند که علیه مسلمانان اقدام خرابکارانه انجام ندهند و در صورت لزوم از مدینه و مسلمانان دفاع نمایند و در مقابل، پیامبر(ص) متعهد شد که از حقوق آنان حفاظت نماید و با آنان مانند افراد یک ملت واحد رفتار شود. بدین وسیله، همگان مسؤول حفظ و حراست حقوق یکدیگر گردیدند.(54) یهودیان آزادانه به داد و ستد پرداخته و کالاهای خود را در بازار مسلمین به فروش می رساندند. گسترش اسلام در میان انصار و قبایل اطراف، حسادت یهود و برخی از منافقان را بر ضدّ پیامبر(ص) برانگیخت؛ زیرا آنان هرگز فکر نمی کردند که کار محمد تا این حد بالا گیرد و تمام قدرت های محلّی را تحت الشعاع قرار دهد. «عبدالله بن سلام» از دانشمندان یهود پس از مذاکره با پیامبر(ص) به آیین اسلام گروید و خبر اسلام آوردن او موجی از خشم در طوایف یهود پدید آورد. پس از مدتی«مُخیریق» یکی دیگر از دانشمندان یهود به جمع مسلمانان پیوست و حتی پیامبر(ص) را وصی و صاحب اختیار اموال خود قرار داد.(55) یهود به علل مختلفی در ابتدا به پیامبر(ص) و مسلمانان روی خوش نشان دادند و در پیمان دفاعی مدینه شرکت جستند. آنان می خواستند از تشکیلات مسلمین به نفع خود و در مقابل رقبایی که همواره در هراس بودند، سود جویند. از پیامبران یهود در قرآن به نیکی یاد شده بود. در ابتدا«بیت المقدس» قبله اول مسلمین بود. گسترش روزافزون اسلام، موجب شد که این همکاری و همراهی یهود با مسلمانان ادامه نیابد و به روش های مختلفی در تضعیف روحیه مسلمانان کوشش نمایند. پیمان منعقده با مسلمانان را نقض نمودند و پنهان و آشکار با دشمنان اسلام همکاری کردند. مسلمانان در برابر اقدامات خرابکارانه و شایعه سازی یهود، هیچ گونه تعرضی نسبت به آنان نداشتند و همواره در حفظ صلح و امنیت مدینه می کوشیدند و اعمال و رفتار تحریک آمیز یهودیان را نادیده گرفته و با عفو و اغماض پاسخ می دادند! پیامبر(ص) شخصاً در مراسم اجتماعی آنان شرکت می کرد و از آنان قرض می گرفت و به عیادت بیماران شان می رفت و در مراسم تشییع جنازه یهودیان شرکت و با آنان ابراز همدردی می نمود و مانند یک فرد عادی با آنان معامله می کرد و سایر مسلمانان نیز یهودیان مدینه را هم پیمان و جزو ملت خود می دانستند و رفتارشان براساس همین اصل محکم و استوار بود.(56) یهودیان علاوه بر این که در تجارت، داد و ستد و فعالیت های اجتماعی آزاد بودند، در مراسم عبادی و فعالیت های مذهبی آزادی کامل داشتند. رسول الله(ص) دعوت اسلامی و پیام الهی را به همه و از جمله یهودیان ابلاغ می کرد ولی هیچ گاه آنان به ترک دین و عقاید خود مجبور نبودند. پیامبر(ص) خواهان ابلاغ رسالت جهانی خود بود. طبیعی است که چنین امری در محیط آرام و بدون جنگ و خونریزی ممکن است. آن حضرت در اوّلین فرصتی که برایش پیش آمد و با انعقاد پیمان صلح حدیبیه ـ که باید آن را شاهکار و نقطه عطف سیاست جهانی و به اصطلاح امروزی ها، دیپلماسی پیامبر، به حساب آورد ـ کار دعوت و ابلاغ رسالت جهانی خود را آغاز کرد و بعد از بسته شدن«پیمان صلح حدیبیه» با کفار مکه و تحکیم پایه های داخلی قدرت، در سال هفتم هجرت، کار دعوت و ابلاغ رسالت جهانی خود را آغاز کرد. پیامبر با اعزام سفرا و مبلّغین تعلیم دیده، مجرّب، دنیا دیده و مؤمن و مجاهد همراه با ارسال نامه هایی سرشار از نکته های دقیق سیاسی و تبلیغی، در عرض مدت کوتاهی توانست قلب میلیون ها انسان جاهل، ظالم و بت پرست و ماده پرست و کافر را متوجه خدا کند و این موفقیت در دنیا از بسیاری جهات بی نظیر است.(57)
توصیه پیامبر(ص) در مورد یهود و نصارای یمن
پیامبر اکرم(ص) در یک دستورالعمل ارشادی و حکومتی به«عمروبن حزم» که او را به یمن فرستاد تا مردم را به تعالیم اسلام فراخواند، نوشت که نسبت به همه اقشار مردم یمن حتی یهود و نصاری، دستورات اسلام را پیاده کند. در فقره 21 این عهد نامه آمده است: «وَ إنّه من أسلم من یهودیّ أو نصرانیّ إسلاماً خالصاً من نفسه وَدانَ بدین الإسلام فإنّه من المؤمنین له مثل ما لهم و علیه مثل ما علیهم؛ و من کان علی نصرانیّة أو یهودیة فإنّه لا یرد عنها». «هر یهودی و یا نصرانی(مسیحی) که مسلمان شود و اسلام پاک و خالصی اظهار نماید از جمله گروه مومنان و مسلمانان است هر آن چه مسلمانان دارند شامل او نیز می شود و در نفع و ضرر با آن ها شریک است و هر که در یهودیت یا نصرانیت خود باقی بماند هرگز مجبور به ترک دین خود نمی شود.»(58)
صبر و مدارای پیامبر اکرم(ص) بر بدرفتاری یهود
پیامبر(ص) در مقابل بدرفتاری یهودیان صبور بود و از نفاقشان چشم می پوشید و آن ها را با مسلمانان برابر می گرفت و به آداب و رسوم دینی آنان احترام می گذاشت. بر پیمان هایی که با یهودیان بسته بود، استوار بود و اگر یکی از یهودیان بر خلاف پیمان رفتار می کرد تنها به مجازات او اکتفا می کرد و دیگران را به گناه او نمی گرفت، چنان که ده بار«کعب ابن اشرف» و«سلام بن ابی حقیق» که به مسلمانان خیانت کرده بودند، همین روش را به کار بست و متعرض یهودیان دیگر نشد. پیامبر(ص) با یهودیان مدارا می کرد و وقتی پیمان خود را می شکستند و بر آن ها دست می یافت، در مجازات شان حداعتدال را نگه می داشت و یا به حکم کسی که یهودیان او را به داوری انتخاب کرده بودند، رضایت می داد. در واقع رفتار پیامبر(ص) با یهودیان خیلی ملایم تر از رفتار وی با مردم قریش و دیگر قبایل عرب بود.(59)
پیامبر اکرم(ص) و بیت المدارس یهود
مدارس و دیگر امکان های متعلق به یهودیان مورد احترام پیامبر(ص) و مسلمانان بود. یهودیان آزادانه در این مدارس به فعالیت های تبلیغی و دینی خود مشغول بودند و مسلمانان متعرض آن ها نمی شدند. و حتی پیامبر اکرم(ص) در مدارس یهود حاضر می شد و با استفاده از استدلال و منطق روشن، با علمای یهود به گفتگو می نشست. خانه هایی که آیین یهود در آن جا تدریس می شد، و کودکان و جوانان در آن جا درس دینی فرا می گرفتند، «بیت المدارس» یا«بیت الدراس» می نامیدند. روزی پیامبر(ص) بر یکی از این مدارس وارد شد و کسانی که در آن جا بودند همه را به آیین خود دعوت کرد. دو نفر از بزرگان پیامبر(ص) در مقابل بدرفتاری یهودیان صبور بود و از نفاقشان چشم می پوشید و آن ها را با مسلمانان برابر می گرفت و به آداب و رسوم دینی آنان احترام می گذاشت. بر پیمان هایی که با یهودیان بسته بود، استوار بود و اگر یکی از یهودیان بر خلاف پیمان رفتار می کرد تنها به مجازات او اکتفا می کرد و دیگران را به گناه او نمی گرفت یهود به نام های«نعمان» و«حارث» گفتند: بر چه آیینی دعوت می کنی؟ فرمود: روش ابراهیم و آیین او. آنان گفتند: آیین ما اصیل تر از آیین تو است زیرا ابراهیم، خود یهودی بود. پیامبر(ص) فرمود: تورات بیاورید تا در این موضوع میان من و شما داوری کند. آنان از آوردن تورات خودداری کردند و وحی الهی (سوره آل عمران، آیه 23) در سرزنش این عده نازل شد. در وقت ورود پیامبر(ص) به یکی از این مدارس یهودی، گروهی از دانشمندان مسیحی نجران در آن جا حضور داشتند. در این میان جدال تاریخی میان علمای یهود و مسیحی در گرفت و هر دو گروه کوشش می کردند که ابراهیم را از پیروان آیین خود بدانند؛(60) اما خدای متعال در این مورد فرمود: ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیّاً وَ لا نَصْرانِیّاً وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.(61) «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحدی خالص و مسلمان(تسلیم حق) بود؛ و هرگز از مشرکان نبود.» این موارد و نمونه های شبیه به آن به خوبی نشان می دهد که پیامبر(ص) در سیره عملی اش نسبت به پیروان مذاهب، همواره از گفتگو و جدال احسن برای پیشبرد اهداف مقدسش سود می جست و هیچ زبان به الحاد، تکفیر و بی ارزش بودن ادیان دیگر نمی گشود و بلکه به عکس، از آنان می خواست که به مفاد تورات و انجیل عمل نمایند و داوری تورات را می پذیرفت که نمونه آن گذشت. علاوه بر آن، پیامبر(ص) پیروان ادیان دیگر را از این که یکدیگر را بی ارزش و فاقد اعتبار می خواندند سرزنش می نمود. در قرآن می خوانیم:
وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْء وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْء وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ….(62) «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی(نزد خدا) ندارند، و مسیحیان گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند(و بر باطلند)؛ در حالی که هر دو دسته کتاب آسمانی را می خوانند(و باید از این گونه تعصب ها بر کنار باشند)…» این مشاجره و ضدیت بین مسیحیان و یهودیان در حضور پیامبر(ص) صورت پذیرفت. در گفتگوی بین ادیان، آن گاه که سخن بدون استدلال و ادعا، بدون دلیل و برهان باشد نتیجه اش چیزی جز انحصارطلبی و تضاد نخواهد بود. از نظر قرآن کریم، اینان با در دست داشتن کتاب های الهی که می تواند راه گشای آن ها در این مسایل باشد، این گونه سخنان که سرچشمه ای جز تعصب و عناد و لجاج ندارد، بسیار عجیب است.
جنگ افروزی یهود
1. تضعیف عقیده: حسن سلوک پیامبر اکرم(ص) سبب شد که روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده گردد. این پیشرفت موجب اضطراب علما و محافل مذهبی یهود گشت. از این رو با پیش کشیدن سوالات پیچیده مذهبی، می خواستند عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر متزلزل سازند. قسمت مهم این مجادلات در سوره بقره و سوره نساء وارد گردیده است.
2. ایجاد اختلاف: از آن جایی طرح شبهات و سؤالات پیچیده، نه تنها عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر خود تحکیم می نمود؛ بلکه سبب می شد که مقام علمی و اطلاعات غیبی وی بر همه روشن و آشکار گردد و در سایه همین بحث ها، دسته های مختلفی از بت پرستان و یهود به اسلام گرویدند؛ از این رو، به اختلافات میان قبایل عرب مسلمان دامن می زدند. روزی قبیله«اوس» و«خزرج» در نقطه ای گرد آمده بودند. وحدت و یگانگی این دو گروه که مدت یکصد و بیست سال دشمن خون آشام یکدیگر بودند، یکی از یهودیان را سخت متاثر کرد. فورا به یک جوان یهودی که در آن میان بود اشاره کرد که خاطرات تلخ جنگ های گذشته را که میان دو قبیله وجود داشت به یاد آنان بیاورد. آن جوان چنین کرد. نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمان اوس و خزرج آغاز گردید. نزدیک بود که آتش جنگ میان آنان شعله ور شود که خبر به پیامبر رسید و از نقشه شوم مخالفان آگاه گردید. فورا با گروهی از یاران خود پیش آن ها آمد و هدف اسلام و برنامه عالی خود را متذکر شد و فرمود: اسلام شما را به یکدیگر برادر نمود. باید تمام کینه ها و خشم ها را به دست فراموشی بسپارید. آن گاه به قدری آن ها را پند واندرز داد و از سرانجام بد اختلاف آگاه شان ساخت که یک مرتبه ناله و صدای آن ها به گریه بلند شد و برای تحکیم مبانی برادری، همدیگر را در آغوش گرفتند و از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند.(63)
3. قیام مسلّحانه و اقدامات نظامی: کار شکنی یهود در آغاز و در دو سال نخست هجرت، در حد مجادله، ایجاد شک و تردید و احیانا اهانت زبانی بود و پیامبر(ص) با بردباری و شکیبایی خاص خود، همه را تحمّل می کرد. اما این جنگ سرد به قیام مسلحانه تبدیل شد. در حومه یثرب سه قبیله بزرگ و قدرتمند، که نبض اقتصادی آن جا را در دست داشتند، زندگی می کردند. هر کدام بگونه ای در ضدّیت و براندازی نظام نوپای اسلامی و نقض پیمان مشترکی که با مسلمانان داشتند، اقدام عملی نمودند. قبیله«بنی قینقاع» خون مسلمانی را در بازار یثرب ریختند. این فرد مسلمان به دفاع از زن مسلمانی برخاسته که مورد آزار و تمسخر جوانان یهودی قرار گرفته بود. پیامبر(ص) در مقابل این عمل یهودیان و نیز به دلیل اصرار زیاد«عبدالله بن ابی»، از پیکار نظامی با آنان خودداری نمود و در تنبیه یهودیان به حداقل اکتفا کرد. قرار شد که یهودیان«بنی قینقاع» با تحویل سلاح، سرزمین مدینه را ترک کنند. آنان نیز از مدینه به سرزمین«وادی القری» و از آن جا به سرزمین شام کوچ کردند. یهودیان«بنی نضیر» نقشه قتل پیامبر(ص) را ریختند و تصمیم به کشتن او گرفتند. سران این قبیله قصد داشتند با افکندن سنگ بزرگی از بالا، به حیات پیامبر(ص) خاتمه دهند ولی آن حضرت از توطئه یهود آگاه شد. پیامبر(ص) به اصحاب خود فرمان آماده باش داد و قلعه«بنی نضیر» را محاصره کرد. یهودیان آماده صلح و تسلیم شدند و پیامبر(ص) هم صلح آنان را پذیرفت، به شرط آن که سلاح خود را تحویل دهند و اموال منقول خود را ببرند و آن ها برای حمل در و پنجره، خانه های خود را ویران کردند و سپس همگی به«خیبر» و از آن جا به شام کوچ کردند. یهودیان«بنی قریظه» در جنگ«احزاب» بر خلاف پیمانی که با پیامبر(ص) بسته بودند، با اعراب مشرک و یهودیان خیبر همکاری نموده و به دشمنان اسلام پیوستند. «کعب» رییس قبیله«بنی قریظه» عهد نامه ای را که میان وی و پیامبر نوشته شده بود، طلبید و در برابر همگان پاره کرد و گفت: کار پیمان پایان یافت، آماده جنگ و نبرد باشید. سپاهیان اسلام پس از پایان جنگ احزاب دژ بنی قریظه را به محاصره خود در آوردند. در نهایت یهودیان داوری«سعد معاذ» را پذیرفتند. پیامبر(ص) مردان قبیله سوم را به حکم داوری که خود آنان تعیین کرده بودند، اعدام کرد و اموال آنان را مصادره نمود.(64) قبیله بنی قریظه بارها رأفت پیامبر(ص) را تجربه کرده بودند، اما بردباری پیامبر(ص) حد و اندازه ای دارد و مصحلت اسلام و امت اسلامی را نمی توان دستخوش مسائل عاطفی نمود. شماری از محکومان به مرگ، با شفاعت کسانی که حرمتی ویژه داشتند، از مرگ رهایی یافتند. هر چند شمارشان اندک بود. پیامبر(ص) از تحمیل عقیده به اسیران جنگی خودداری کرد و توصیه های پیامبر(ص) درباره کودکان نیز از سندهای افتخارآمیز تاریخ اسلام است.(65)
نمونه های دیگر از رفتار مسالمت آمیز پیامبر(ص) با یهودیان
– گروهی، زن یکی از اشراف یهود، به نام«زینب» را فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. زینب گوسفندی را بریان کرد و همه آن را مسموم ساخت و به عنوان هدیه خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر وقتی نخستین لقمه را به دهان گذاشت احساس کرد که مسموم است، بی درنگ آن را از دهان در آورد. هم غذایش«بشر بن براء بن معرور» که از روی غفلت چند لقمه ای از آن خورده بود، پس از مدتی بر اثر سم در گذشت. پیامبر دستور داد زینب را احضار کردند. از وی پرسید چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی؟! وی در پاسخ به عذر کودکانه ای متمسّک شد و گفت: تو اوضاع قبیله ما را به هم زدی، من با خود فکر کردم که اگر فرمانروا باشی؛ با خوردن این سم از بین خواهی رفت و اگر پیامبر خدا باشی قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردنش خودداری خواهی کرد. پیامبر از سر تقصیر او گذشت و گروهی را که آن زن را به این کار وادار کرده بودند، تعقیب ننمود. اگر چنین حادثه ای برای غیر پیامبر از فرمانروایان دیگر رخ داده بود، روی زمین را با ریختن خون آنان رنگین می ساخت و دسته ای را به حبس های طولانی محکوم می نمود. معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود می فرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس ازفتح برای من آورد.(66)
– در یکی از سال ها«عبدالله بن سهل» از سوی پیامبر(ص) مأموریت یافت که محصول خیبر را به مدینه انتقال دهد. او هنگامی که انجام وظیفه می کرد، مورد حمله دسته ناشناسی از یهود قرار گرفت و جان سپرد. پیامبر دستور داد نامه ای به سران یهود نوشته شود که جسد کشته مسلمانی در سرزمین شما پیدا شده است، باید دیه آن را بپردازید؛ آنان در پاسخ نامه پیامبر، سوگند یاد کردند که هرگز دست ما به خون وی آلوده نیست و از قاتل وی آگاهی نداریم. پیامبر برای این که خونریزی مجدد راه نیفتد، خودش شخصاً دیه مقتول را پرداخت.(67) بدین وسیله به ملّت یهود اعلام نمود که او یک مرد ماجراجو و جنگجو نیست بلکه پیامبر رحمت و مظهر لطف خدا است.
– روزی در اثنای جنگ، چوپانی از یهود به اردوگاه مسلمانان ملحق می شود و گلّه گوسفندی را با خود به همراه می آورد. ولی از آن جا که این کار خیانت به صاحبان گوسفندان محسوب می شد، پیامبر(ص) چوپان تازه مسلمان را وادار کرد که گوسفندان را به صاحبش برگرداند و به وی متذکر شد که گوسفندان نزد وی امانت بوده و در اسلام خیانت به امانت، اگر چه درباره دشمنان، جایز نیست.(68)
– هنگام مراجعت مسلمانان به مدینه، بلال مأمور شد«صفیّه» دختر«حُیَی بن أخطب» رییس یکی از حصارهای خیبر را با یک کنیز دیگر به مدینه برساند. بلال آن دو زن را بر شتری سوار کرد و به سوی مدینه رهسپار شد و در اثنای راه به حسب اتفاق آن دو زن یهودی را از کنار کشتگان عبور داد. کنیزک از مشاهده کشتگان به ناله افتاد. پیامبر(ص) چون ناله کنیز یهودی را شنید، ناگهان فریاد زد: بلال! مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بربسته است که این دو زن را بر کشتگان شان عبور می دهی؟!(69)
– هنگامی که«عبدالله بن اُبی» دوست و همکار دائمی یهود و دشمن سرسخت اسلام، از دنیا رفت، یهودیان در مرگ وی عزا گرفته و می گریستند. از طرف پیامبر(ص) نه تنها مورد تعرض واقع نشدند، بلکه پیامبر خود در عزای شان شرکت جست و به یهودیان و فرزند«عبدالله بن ابی» تسلیت گفت.(70)
– روزی یکی از یهودیان مدینه متاعی می فروخت و یکی از انصار از وی تقاضای خرید کرد. یهودی که حاضر نبود کالای خود را مقابل قیمتی که مرد انصاری تقاضا نموده بود بفروشد، گفت: سوگند به آن کسی که موسی را برگزیده، به این قیمت نمی فروشم. مرد انصاری به گمان این که وی با این جمله قصد تعریض به پیامبر اسلام را دارد، تحریک شده و سیلی محکمی بر صورت یهودی نواخت و فریاد زد: تو چنین می گویی در حالتی که هنوز محمد در میان ما است؟! یهودی نزد پیامبر آمد و از رفتار انصاری شکایت کرد و گفت که وی از اهل پیمان است. پیامبر(ص) هنگامی که از جریان آگاهی یافت، آن چنان خشمگین شد که آثار خشم بر صورتش ظاهر گردید و فریاد زد: در میان پیامبران خدا، امتیازی قائل نشوید. آن گاه موسی کلیم الله را به خیر یاد نمود و آن حضرت را با آن چه که شایسته مقامش بود، مدح و ستایش کرد.»(71)
– عایشه، همسر پیامبر(ص) نزد آن حضرت نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هگام ورود به جای«سلام علیکم» گفت: «السام علیکم»؛ یعنی«مرگ بر شما». طولی نکشید که یهودی دیگری وارد شد، او هم به جای«سلام» گفت: «السام علیکم» معلوم بود که این ماجرا بر حسب تصادف نیست، بلکه نقشه ای است که با زبان، پیامبر را آزار دهند. عایشه سخت خشمگین شد و فریاد برآورد: «مرگ بر خود شما و…» پیامبر فرمود: عایشه! ناسزا مگو، ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشت ترین صورت ها را دارد. نرمی و ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا می کند و زینت می دهد و از روی هر چیزی برداشته شود از زیبایی آن می کاهد؛ چرا عصبی و خشمگین شدی؟ عایشه گفت: ای فرستاده خدا، مگر نمی بینی که این ها با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می گویند؟ پیامبر(ص) فرمود: چرا، من هم گفتم: «علیکم»؛ (برخود شما)، همین قدر کافی بود».(72)
ج) رفتار مسالمت آمیز پیامبر(ص) با مسیحیان
قرآن کریم، موضع مسیحیان را نرم و ملایم توصیف می کند، در حالی که موضع مشرکان و یهود نسبت به مسلمانان خشن بود. آن جا که می فرماید: «یهود و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان، و مسیحیان را مهربان ترین آن ها می یابی. این به خاطر آن است که درمیان مسیحیان، کشیشان و راهب هایی هستند که در برابر حق، کبر نمی ورزند. وقتی آن چه را که بر پیامبر نازل گردیده بشنوند، می بینی که اشک(شوق) می ریزند، به خاطر حقی که شناخته اند. می گویند: خدایا! ما را با شاهدان و گواهان بنویسید.»(73) مسیحیان جزیرة العرب و مناطق دیگر؛ مانند شام، شیفته اسلام شدند و آن را از دل پذیرفتند و آنان که هم چنان مسیحی باقی ماندند، هیچ گاه از سوی پیامبر(ص) و مسلمانان به تغییر عقیده و پذیرش آیین اسلام مجبور نشدند. همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان و مسیحیان به گونه ای بسیار روشن و آشکار بود. لحن خطاب قرآن و نامه های پیامبر(ص) با مخاطبان مسیحی همراه با عطوفت و ملایمت بود. تعالیم حضرت مسیح(ع) در دعوت یاران خود به محبت و بردباری تأثیر فراوانی در برخورد مسیحیان بر جای گذاشته است. مسیحیان حبشه عده ای از مسلمانان را پناه دادند و از آنان در مقابل آزار و اذیت کفار قریش، حمایت کردند. وقتی پیامبر(ص) گروه مهاجرین نخستین را به حبشه گسیل می داشتند، از نجاشی به نیکی یاد کردند و فرمودند: «وَ لَو خَرَجْتُم إلی أَرضِ الْحَبَشةِ فَإنَّ بِهَا مَلِکاً لا یَظلمُ عِندَهُ أَحَدٌ وَ هِی أَرض صِدْق حتّی یَجعَلَ اللهُ لَکُم فَرَجاً مِمّا أَنْتُم فِیهِ».(74) «اگر به سرزمین حبشه سفر کنید، در آن جا زمام داری وجود دارد که نزد او کسی ستم نمی کند و آن جا خاک درستی و پاکی است و شما می توانید در آن جا به سر برید تا خدا برای شما فرجی پیش آورد.» در نامه پیامبر(ص) به سران مسیحی؛ از جمله نجاشی، از حضرت مسیح(ع) و مادرش حضرت مریم(س) به نیکی یاد شده است. پیامبر(ص) در آخر نامه به عنوان خیرخواهی نسبت به او تأکید می کنند که: «…وَ إِنِّی أَدْعُوکَ إلَی الله عَزّ وَ جَلّ وَ قَدْ بَلَغْتُ وَ نَصَحْتُ فَاقْبَلُوا نُصْحی؛ وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی».(75) «همانا من تو را به سوی خدای بزرگ می خوانم و من ابلاغ رسالت نموده و تو را نصیحت کردم، پس اندرز مرا بپذیر؛ درود بر پیروان هدایت باد!» قبایل و دسته های مختلف مسیحیان در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) و بعد از آن، پیوسته از حمایت فرستاده خدا و مسلمانان برخوردار بودند و مسلمانان براساس پیمان صلحی که با مسیحیان بسته بودند، از منافع و حقوق آنان حمایت می کردند. تنها در زمان خلیفه دوم، عمر، در سرزمین های اسلامی بجز زنان، اطفال و پیرمردان مسیحی، تعداد پانصد هزار نفر مسیحی زندگی می کردند و در مصر، پانزده میلیون مسیحی در کمال آرامش و امنیت تحت حکومت مسلمانان بودند.(76) پس از آن که مسیحیان نجران، از مباهله با پیامبر(ص) به دلیل عظمت شأن و مقام رسول الله و همراهانش مأیوس شدند و گفتند که محمد و فرزندانش و علی، شخصیت های وارسته ای هستند، صلح نامه ای با پیامبر(ص) امضا کردند. طبق این صلح نامه، در برابر پرداخت مالیات و خراج مسیحیان نجران در انجام دستورات آیین خود، از آزادی برخوردار بودند. در فرازی از این صلح نامه آمده است: «… وَ لِنَجْرَانَ وَ حَاشِیَتِهَا جِوَارُ اللَّهِ وَ ذِمَّةُ مُحَمَّد النّبِیّ، رَسُولِ اللهِ عَلی أَمْوالِهِم، و أَنْفُسهِم وَ مِلَّتهِم، وَ غائِبهِم وَ شاهِدِهِم، وَ عَشِیرتِهِم، وَ بَیعِهِم وَ کُلّ ما تَحْت أَیدِیهِم مِن قَلِیل أَو کَثِیر، لا یُغیر أسقف مِن أسقفیته، وَ لا راهب مِن رُهبانیته، وَ لا کاهنَ مِن کهانَتِه…»(77) «مردم مسیحی نجران و حاشیه آن، در سایه خداوند و ذمّه محمد، پیامبر خدا هستند؛ که دارایی، جان، دین، افراد غایب و حاضر، خانواده آنان و تجارت و آن چه از کم یا زیاد در اختیار دارند، همه محفوظ و در امان است؛ هیچ اسقف یا راهب یا کاهنی از آنان، از مقام خود عزل نمی شود و به آنان اهانتی نخواهد شد. بر اساس این صلح نامه روشن می شود که حکومت اسلامی مانند قدرت های زورگو نیست که از ضعف و بیچارگی مخالفان سوء استفاده کند، بلکه در تمام لحظات، روح مسالمت آمیز، دادگری و اصول انسانی را در نظر می گیرد.»
رفتار و معاشرت با اقلیت های غیرمسلمان از منظر امام علی (علیه السلام)
الف‌) عرصه‌ اجتماعی‌
انسان‌ چنان‌ آفریده‌ شده‌ است‌ که‌ زندگی‌ اجتماعی‌ و معاشرت‌ با همنوعانش ‌را دوست‌ دارد. نیاز بشر به‌ ارتباط‌ با دیگر انسان‌ها به‌ گونه‌ای‌ است‌ که‌ گاه‌ کناره‌گیری‌ از آشنایان‌ و بستگان‌ به‌ افسردگی‌ و بیماری‌ می‌انجامد. از سوی‌دیگر، پیوند با مردم‌ به‌ برآورده‌ شدن‌ نیازهای‌ جسمانی‌ و آسودگی‌ و رفاه‌ فزون‌تر می‌انجامد. ناگفته‌ پیدا است‌، معاشرت‌ با غیرمسلمانان‌ از نظر معیارهای ‌انسانی‌ با آمد و شد با مسلمانان‌ تفاوت‌ ندارد؛ همه‌ انسانند و باید حقوق ‌اولیه‌شان‌ به‌ عنوان‌ انسان‌ رعایت‌ شود. امام‌ علی‌(ع) افزون‌ بر حقوق‌ انسانی ‌افراد، نیکی‌ به‌ آن‌ها را نیز مورد توجه‌ قرار می‌دهد. برخی‌ از اصول‌ حضرت‌ در معاشرت‌ با غیرمسلمانان‌ عبارت‌ است‌ از:
1. احترام‌ به‌ شخصیت‌، مذهب‌ و مقدسات‌ افراد
امام‌(ع) شخصیت‌، دین‌ آداب‌ و رسوم‌ و موقعیت‌ افراد را ارج‌ می‌نهاد. ماجرای‌ رفتار حضرت‌ با راهب‌ مسیحی‌ بر درستی‌ این‌ سخن‌ گواهی‌ می‌دهد. آن‌ بزرگوار به‌ یارانش‌ چنین‌ سفارش‌ کرده‌ است‌: با مردم‌ طبق‌ سنت‌ و دینشان ‌رفتار کن‌… و مرزها و جوانب‌ (شخصیت) آنان‌ را متعهد شو.(78)
2. احترام‌ به‌ معاملات‌ و عقود فرد
هر کس‌ حق‌ دارد به‌ صورت‌ِ مجاز از اموالش‌ بهره‌ برد. معامله‌ باغیرمسلمانان‌، جز در موارد حرام‌ مانند شراب‌ و آلات‌ لهو، جایز است‌. عنوان‌ معاملات‌ عام‌ شمرده‌ می‌شود و اموری‌ چون‌ خرید و فروش‌، قرض‌، اجاره‌، مضاربه‌ و هبه‌ را در بر می‌گیرد. حضرت‌ امیر(ع) آبیاری‌ نخلستان‌ گروهی‌ ازیهودیان‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌ و دستمزدش‌ را صدقه‌ داد(79). امام‌ صادق(ع) چنان‌نقل‌ کرده‌ است‌ که‌ مردی‌ مسلمان‌ به‌ سبب‌ خرید قطعه‌ای‌ از زمین‌های‌ خراجی ‌نزد حضرت‌ امیر(ع) برده‌ شد. حضرت‌ فرمود: له‌ مالنا و علیه‌ ماعلینا مسلماً کان‌ او کافراً.(80) آنچه‌ برای‌ ما است‌ برای‌ او نیز هست‌ و و هر چه‌ بر ما است‌ بر او نیز خواهد بود، مسلمان‌ باشد یا کافر.
مراد از این‌ سخن‌ آن‌ است‌ که‌ زمین‌دار باید خراج‌ زمین‌ را بپردازد و مسلمان‌ یا کافر بودنش‌ در این‌ امر تأثیر ندارد. از سوی‌ دیگر، اجازه‌ سکونت‌ غیرمسلمانان‌ در کشور اسلامی‌ با ممنوعیت‌ داد و ستد با آنان‌ سازگار نیست‌؛ زیرا وقتی‌ حق‌ خرید و فروش‌ با مسلمانان‌ را نداشته‌ باشند، نمی‌توانند درجامعه‌ زندگی‌ کنند. در این‌ موقعیت‌، مجاز دانستن‌ اقامت‌ آنان‌ بیهوده‌ و لغو می‌نماید و آن‌ها در عمل‌ به‌ ترک‌ ناگزیر می‌شوند.
3. کمک‌ و مشارکت‌های‌ اجتماعی‌
موقعیت‌ اقتصادی‌ افراد یکسان‌ نیست‌ و نمی‌توان‌ جامعه‌ را از نیازمندان‌ تهی‌ دانست‌. امام‌ علی‌(ع) به‌ دستگیری‌ از نیازمندان‌ و ریشه‌ کن‌ ساختن‌ فقر بسیار اهمیت‌ می‌داد. چنان‌ که‌ گذشت‌، حضرتش‌ به‌ امام‌ حسن‌(ع) فرمود: کردار نیکت‌ را درباره‌ همه‌ مردم‌ روا دان(81)‌. امام‌(ع) کمک‌ مسلمانان‌ به‌ غیر مسلمانان‌ را جایز می‌شمرد. در نگاه‌ وی‌، وصیت‌ مسلمانان‌ به‌ سود اهل‌ ذمه(82)‌ روا است‌؛ چنان‌ که‌ می‌فرماید:
وصیت‌ فرد در یک‌ سوم‌ اموالش‌ نافذ است‌، گرچه‌ به‌ سود یهودی‌ یا مسیحی‌ باشد.(83)
ب‌. عرصه‌ خانوادگی‌
رفتار فرد در گستره‌ خانواده‌ اموری‌ چون‌ ازدواج‌، طلاق‌، چگونگی‌ روابط‌ زوجین‌، ارث‌ و پیوند با خویشاوندان‌ را شامل‌ می‌شود. در این‌ بخش‌ برخی‌ از موارد یاد شده‌ از دیدگاه‌ حضرت‌(ع) بررسی‌ می‌گردد.
1. ازدواج‌
فقیهان‌ درباره‌ ازدواج‌ مرد مسلمان‌ با زن‌ غیرمسلمان‌ سه‌ نظر متفاوت‌ ارائه‌داده‌اند. این‌ آرا عبارت‌ است‌ از: جواز، حرمت‌، حرمت‌ ازدواج‌دائم‌ و جواز ازدواج‌ موقت‌. امام‌(ع) در این‌ باره‌ می‌فرماید: هنگامی‌ که‌ زنان‌ مسلمان‌ کم بودند، خداوند زنان‌ اهل‌ کتاب‌ را بر مسلمانان‌ حلال‌ ساخت‌. وقتی‌ زنان‌مسلمان‌ فراوان‌ شدند، خداوند فرمود: با زنان‌ مشرک‌ تا وقتی‌ مؤمن‌ نشده‌اند، ازدواج‌ نکنید. همچنین‌ فرمود: به‌ گره‌های‌ (عقود) زنان‌ کافر چنگ‌ نزنید.(84)
در این‌ باره‌، باید افزود چنانچه‌ زن‌ و شوهری‌ نامسلمان‌ باشند و تنها مرد اسلام‌ را بپذیرد، می‌تواند بر ازدواج‌ سابق‌ باقی‌ بماند.البته‌ ازدواج‌ زن‌ مسلمان‌ با مرد غیرمسلمان‌ جایز نیست‌ زیرا به‌ سلطه‌ کافر بر زن‌ مسلمان‌ می‌انجامد. حضرت‌ در ارتباط‌ با زن‌ زرتشتی‌ِ تازه‌ مسلمانی‌ که‌شوهرش‌ از پذیرش‌ اسلام‌ خودداری‌ می‌کرد(85) و همچنین‌ درباره‌ زن‌ مشرکی ‌که‌ اسلام پذیرفته‌ بود، فرمودند: «باید جدا شوند». چنانچه‌ در زمان‌ عده ‌جدایی‌، شوهر نیز مسلمان‌ شود، ازدواج‌ آنان‌ باقی‌ است‌؛ وگرنه‌ جدایی‌شان‌ قطعی‌ می‌گردد. چنانچه‌ شوهر پس‌ از عده‌ مسلمان‌ شد، نمی‌تواند بر ازدواج‌ سابق‌ باقی‌ باشد. اگر بخواهند، می‌توانند دوباره‌ با یکدیگر ازدواج‌ کنند.(86)
2. پیوند با خویشاوندان‌ (صله‌ رحم‌)
اسلام‌ بر پیوند با خویشاوندان‌، به‌ ویژه‌ پدر و مادر، بسیار تأکید می‌ورزد. سخنان‌ امام‌ علی‌(ع) نشان‌ می‌دهد صله‌ رحم‌ اثر طبیعی‌ دارد و به‌ فراوانی‌دارایی‌ افراد می‌انجامد(87). از طرفی‌ قطع‌ خویشاوندی‌ نیز آثاری‌ دارد که‌گریبانگیر افراد می‌شود.
3. حقوق‌ دیگر خانواده‌
رهبران‌ دینی‌ بر رعایت‌ حقوق‌ خانوادگی‌ افراد نیز تأکید ورزیده‌اند؛ نفقه‌(مخارج‌ زندگی‌ زن‌ و فرزندان‌) و مهریه‌ دو نمونه‌ از این‌ حقوق‌ به‌ شمار می‌رود. از دیدگاه‌ اسلام‌ حتی‌ اگر زن‌ کافر باشد شوهر باید نفقه‌ و مهریه‌اش‌ را بپردازد.
ج‌) عرصه‌ فردی‌
اموری‌ مانند همراهی‌ در سفر، غذا خوردن‌، دوستی‌، احوال‌ پرسی ‌روزمره‌ در این‌ گستره‌ می‌گنجد. رفتار فردی‌ امام‌ علی‌(ع) با غیر مسلمانان‌ بسیار قابل‌ توجه‌ است‌؛ برای‌ مثال‌ در تاریخ‌ چنین‌ می‌خوانیم‌: روزی‌ حضرت‌ با مردی‌ ذمی‌ همراه‌ شد. آن‌ فرد پرسید: بنده‌ خدا، کجا می‌روی‌؟ حضرت‌ پاسخ‌داد: کوفه‌. در مسیر به‌ جایی‌ رسیدند که‌ راه‌ فرد ذمی‌ جدا می‌شد. حضرت‌ همراه‌ ذمی‌ به‌ راه‌ افتاد. مرد گفت‌: گمان‌ نمی‌کنم‌ به‌ کوفه‌ بروی‌. حضرت‌ فرمود: به‌ کوفه‌ می‌روم‌. مرد گفت‌: پس‌ راه‌ را اشتباه‌ آمدی‌. امام‌(ع) فرمود: می‌دانم‌. مرد پرسید: پس‌ چرا با من‌ می‌آیی‌؟ حضرت‌ فرمود: همراهی‌ کامل‌ و تام‌ آن ‌است‌ که‌ انسان‌ همسفرش‌ را چند قدم‌ مشایعت‌ کند و با خوش‌آیندی‌ از وی‌ جدا شود، پیامبر ما این‌ گونه‌ دستور داده‌ است‌. ذمی‌ گفت‌: این‌گونه‌؟ حضرت ‌فرمود: آری‌. مرد گفت‌: بی‌تردید پیروانش‌ به‌ سبب‌ رفتار بزرگوارانه‌اش‌ از وی‌ پیروی‌ می‌کنند. من‌ نیز طبق‌ عقیده‌ تو همراهت‌ می‌آیم‌. بنابراین‌، چند گام‌ حضرت‌ را همراهی‌ کرد.(88)
این‌ کردار حضرت‌ سبب‌ شد، مرد ذمی‌ اسلام‌ را بپذیرد و در شمار مؤمنان ‌جای‌ گیرد. این‌ رفتار حضرت‌ با توجه‌ به‌ آن‌ که‌ از مقام‌ خلافت‌ برخوردار بود، روش‌ برخورد با غیرمسلمانان‌ را آشکار می‌سازد.
موضوع‌ دیگری‌ که‌ در معاشرت‌ فردی‌ با غیر مسلمانان‌ مطرح‌ می‌شود پاکی ‌یا ناپاکی‌ آن‌ها است‌. امام‌ صادق(ع) می‌فرماید: «حضرت‌ امیر(ع) نمازخواندن‌ در لباس‌ خریداری‌ شده‌ از مسیحیان‌، زرتشتیان‌ و یهودیان‌ را، قبل‌ ازشستن‌، مجاز می‌دانست‌».(89) حضرت‌ همچنین‌ خوردن‌ غذای‌ اهل‌ کتاب‌ را جایز می‌شمرد. البته‌ آن‌ بزرگوار از خوردن‌ گوشت‌ حیوان‌ ذبح‌ شده‌ توسط‌ آنان‌ نهی ‌کرده‌ است‌: از غذای‌ زرتشتیان‌ بخورید، جز ذبایح‌ آن‌ها که‌ حلال‌ نیست‌؛ گرچه‌ نام‌ خدا را بر آن‌ برده‌ باشند(90). از طرفی‌ در صدر اسلام‌، وقتی‌ با گروهی‌ غیرمسلمان‌ قرارداد می‌بستند، شرط‌ می‌کردند چنانچه‌ لشکریان‌ اسلام‌ از آن‌جا گذشتند، مهمانشان‌ گردند. چنانچه‌ غذا یا پیکر اهل‌ کتاب‌ نجس‌ باشد، گنجاندن ‌این‌ شرط‌ در قرارداد درست‌ نمی‌نماید. پس‌ می‌توان‌ گفت‌، از دیدگاه‌ حضرت‌ هم‌غذا شدن‌ با آنان‌ مجاز است‌.
احوال‌ پرسی‌ روزمره‌ با غیرمسلمانان‌ نیز اشکال‌ ندارد. رفتار حضرت‌ با راهب ‌مسیحی‌ و نیز کردارش‌ با همسفر راه‌ کوفه‌ بر درستی‌ این‌ سخن‌ گواهی‌ می‌دهد.
پی نوشت ها:
1. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، (تهران: دانشگاه تهران، 1373، دوره جدید)، ج8، ص12243.
2. نک: دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی(تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372)، ج1، ص36.
3. آل عمران(3): 159.
4. ابی جعفر محمدبن الجریر الطبری، تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (بیروت: روائع التراث العربی، بی تا)، ج3، ص56.
5. انبیاء(21): 107.
6. شعراء(26): 3.
7. دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی ج3، ص75؛ از: الوفاء بأحوال المصطفی، ج2، صص421 و 439.
8. نک: مارسل بوازار، انسان دوستی در اسلام، ترجمه دکتر محمد حسن مهدوی اردبیلی و دکتر غلامحسین یوسفی، ( تهران: طوس، 1362)، ص179.
9. برای مطالعه اسامی و شرح حال این هیأت ها، نک: محمد ابوزهره، خاتم پیامبران، ترجمه حسین صابری، (مشهد: آستان قدس رضوی، 1375، چاپ دوم)، ج3، صص453 ـ 542.
10. بقره(2): 62.
11. حج(22): 17.
12. نک: عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، (تهران: امیرکبیر، 1373، چاپ دوم) ، ج3، ص233 به بعد؛ ناصرمکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، (قم: مدرسه امام علی(ع)، 1374)، ج10، ص401.
13. عنکبوت(29): 46.
14. مائده(5): 5.
15. نک: ثقفی، سیدمحمد، ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه، (قم: هجرت، 76) ص253.
16. آل عمران(3): 19.
17. آل عمران(3): 85.
18. نک: شلبی، دکتر احمد، مقارنة الادیان، الاسلام، (قاهره: مکتبة النهضة المصریه، 1989 الطبعة الثامنة)، ج3، ص116.
19. شوری(42): 13.
20. آل عمران(6): 64.
21. نک: جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام تا سال چهلم، (قم: در راه حق، 66)، ص217.
22. الأحمدی، علی، مکاتیب الرسول(ص)، (تهران: یس، 63) ، ج1، ص97؛ تفسیر نمونه، ج2، ص452.
23. الأحمدی، علی، مکاتیب الرسول(ص)، ج1، ص100 ـ 101.
24. منبع پیشین؛ نیز فروغ ابدیت، (قم: دفتر تبلیغات، 1372) ج2، ص214.
25. مکاتیب الرسول(ص)، ج1، ص109.
26. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج2، ص229؛ مکاتیب الرسول(ص)، ج1، ص120.
27. محمدبن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت: دار صادر و دار بیروت، 1957م.)، ج1، ص259.
28. مکاتیب الرسول، ج1، ص128 ـ 129؛ از تاریخ طبری، ج2، ص294و بحارالانوار، ج6، ص398.
29. آل عمران(3): 664؛ «ای اهل کتاب، بیایید تا بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند، به خدایی برنگیرد و اگر رویگردان شدند، بگویید شاهد باشید که ما فرمانبرداریم.»
30. نساء(4): 94.
31. وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً نساء(4): 75. «و چرا در راه خدا و در راه(آزادسازی) مردان و زنان و کودکان مستضعف ـ که می گویند پروردگارا ما را از این شهری که اهلش ستمگرند خارج فرما و از سوی خویش برای ما یاری و یاوری بگمار ـ کارزار نمی کنید؟»
32. برای ملاحظه نامه های پیامبر(ص) نگاه کنیدبه: مکاتیب الرسول(ص)، نوشته علی الاحمدی المیانجی و نیز: الوثائق السیاسیه، نوشته محمد حمید الله حید آبادی.
33. نک: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه. اسلام و حقوق بین الملل عمومی(تهران، سمت،…)، ج1، ص399.
34. عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی(تهران:امیرکبیر، 1373، چاپ دوم)، ج3، ص505.
35. منبع پیشین، ص503؛ از سیره ابن هشام ج1، ص34؛ البدایة و النهایه؛ ج2، ص291.
36. منبع پیشین، ص503؛ از سنن ابی داود، ج3، ص113.
37. همان، ص504؛ از: ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج5، ص232.
38. برای مطالعه آن به کتاب: «مکاتیب الرسول(ص)» اثر علی احمدی میانجی(ره) و کتاب: «مجموعة الوثائق السیاسیه»، اثر محمد حمید الله مراجعه نمایید.
39. الاحمدی، علی، مکاتیب الرسول(بیروت: دارالمهاجر، بی تا)، ج1، صص 263 ـ 261.
40. نک: حسینی، سید مجتبی، تاریخچه سیاسی اقتصادی صدراسلام، تهران(چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1378)، صص 154 ـ 152.
41. ابن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه و انشای رفیع الدین اسحاق بن محمدهمدانی، قاضی ابرقوه، با تصحیح اصغر مهدوی، (تهران: خوارزمی، 1361ش چاپ دوم)، ج2، ص811.
42. منبع پیشین، ج2، ص974.
43. عمید زنجانی، عباسعلی، حقوق اقلیت ها، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1362، چاپ سوم)، صص78 ـ 76؛ از سیره ابن هشام، ج2، ص902.
44. برای مطالعه بیشتر احتجاجات قرآنی مراجعه کنید به: «الحوار فی القرآن».
45. نک: دکتر آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، به کوشش دکتر ابوالقاسم گرجی، (تهران: دانشگاه تهران، 1369): ص127.
46. منبع پیشین، ص129.
47. نک: معادیخواه، عبدالمجید، تاریخ اسلام، عرصه دگراندیشی و گفتگو(تهران: ذره، 1377)، صص111ـ106.
48. انفال(8): 30.
49. قصص(28): 85.
50. نک: عمید زنجانی، عباسعلی، اسلام و همزیستی مسالمت آمیز(تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1344)، صص 94 ـ 83.
51. معادیخواه، عبدالمجید، تاریخ اسلام، عرصه دگراندیشی و گفتگو، ص808؛ از مغازی واقدی، ص821و سیره ابن هشام، ج4، ص49.
52. آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج10، ص66؛ ج20، ص282؛ به نقل از: تفسیر قرطبی، ج5 ، ص3487و بحارالانوارج21، ص109.
53. نصر(110): 2.
54. نک: اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، صص 58 ـ 54.
55. سبحانی، جعفر، تاریخ اسلام(قم: لوح محفوظ و امام عصر(ع)، 1377)، ص137.
56. نک: اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، صص 95 و 96.
57. نک: نجفی، موسی، تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی(تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377)، ج4، ص274.
58. ساختار اجتماعی وسیاسی نخستین حکومت اسلامی، ص269؛ محمد حمید الله، مجموعة الوثائق، ص172.
59. نک: دکتر ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران: جاویدان، 1362، چاپ پنجم)، ص148.
60. نک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، (قم: توحید، 1375) ، ج6، صص 295 و 296.
61. آل عمران(3): 67.
62. بقره(2): 113.
63. سبحانی، جعفر، تاریخ اسلام، ص138؛ از سیره ابن هشام، ج1، ص555.
64. نک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج6، صص 330 ـ 314.
65. نک: معادیخواه، عبدالمجید، تاریخ اسلام، عرصه دگر اندیشی و گفتگو، صص 603ـ598.
66. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج21، ص6 ـ 7.
67. نک: سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج2، ص665؛ از سیره ابن هشام، ج2، ص356.
68. عمید زنجانی، عباسعلی، اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، ص104.
69. همان.
70. همان، ص105.
71. همان، ص106.
72. شهید مطهری، مرتضی، داستان راستان(تهران و قم: صدرا، 1366، چاپ نهم)، ج1، ص141.
73. مائده(5): 82 ـ 83.
74. ثقفی، سید محمد، ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه، ص255؛ از سیره ابن هشام، ج1، ص321 و تاریخ الامم و الملوک، ج2، ص70
75. منبع پیشین، ص256؛ مکاتیب الرسول(ص)، ج1، ص121.
76. نک: عمید زنجانی، عباسعلی، منبع پیشین، ص111.
77. فاروق حمادة، التشریع الدولی فی الاسلام(رباط مراکش، کلیة الاداب و العلوم الانسانیة بالرباط، 1997)، ص147؛ از مجموعة الوثائق السیاسیة، ص176.
78- حر عبدالواحد بن محمد آمدی: غررالحکم و دررالکلم، شماره ی 2419.
79- محمد باقر مجلسی: بحارالانوار، ج 41، ص 144.
80- حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 11، ص 119.
81- عبدالواحد بن محمد آمدی: غررالحکم و دررالکلم، شماره ی 8685.
82-ذمه‌ به‌ معنای‌ پناه‌ است‌. اهل‌ ذمه‌ غیرمسلمانانی‌ هستند که‌ براساس پیمان‌ با حکومت‌ در کشور اسلامی‌ ساکن‌ می‌شوند. در این‌ پیمان‌، حکومت‌ و غیر مسلمانان‌ متعهد می‌گردند اموری‌ را به‌ سود یکدیگر مراعات‌ کنند.
83- میرزا حسین نوری: مستدرک الوسائل، ج 14، ص 118.
84- میرزا حسین نوری: مستدرک الوسائل، ج 14، ص 433.
85- همان، ص 438.
86- همان.
87- میرزا حسین نوری: مستدرک الوسائل، ج 14، ص 134.
88- محمد بن یعقوب کلینی: کافی، جلد 2، ص 670؛ محسن فیض کاشانی: الوافی، ج 5، ص 532.
89- محمد باقر مجلسی: بحارالانوار، ج 77، ص 464.
90- حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 16، ص 285.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد