۱۳۹۳/۱۰/۲۰
–
۱۲۳ بازدید
در دو سوره قرآن، از «معراج» سخن به میان آمده است: سوره «اسراء» درباره قسمت اول معراج پیامبر(صلى الله علیه وآله) (از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى) و سوره «والنّجم» راجع به سیر آسمانى آن حضرت (از مسجدالاقصى به اوج آسمان ها و ملکوت عالم). درباره قسمت دوم، چهار نظر وجود دارد:
۱. فرشته وحى (جبرئیل)، با مرکب مخصوصى (براق)، آن حضرت را به آسمان ها برد.
1. فرشته وحى (جبرئیل)، با مرکب مخصوصى (براق)، آن حضرت را به آسمان ها برد. تمام این مسافرت، به وسیله جسم و روح پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در حال بیدارى رخ داد و خداوند نشانه هایى از عظمت خود را به آن حضرت نشان داد.
هدف از این سفر – چنان که در اولین آیه سوره «اسراء» و آیه 18 سوره «والنجم» بیان شده – مشاهده آثار عظمت الهى در جهان بالا بوده است و پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از مراجعت، بعضى از آن نشانه ها را براى مردم بازگو کرد.
همچنین یک سرى دستورهاى عبادى، اخلاقى و اجتماعى براى مسلمانان آورد که در احادیث مربوط به «معراج» ذکر شده است.1
2. سیر رسول خدا از مسجدالاقصى به آسمان ها، روحانى بوده است.
3. در همان حال که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مسجدالاقصى، ایستاده بود، حقایق عالم را به وسیله چشم دل و یا در حالت رؤیا، مشاهده فرمود و جسم و روح آن حضرت به جایى سفر نکرد؛ بلکه سیر علمى براى ایشان رُخ داد.
4. حضرت در حال معراج بیدار بود و خواب نبود و جسم داشت. منتها بخشى از سیر او مربوط به زمین و بخشى دیگر مربوط به ملکوت بود. الان که ما در این مکان در حال صحبت کردن هستیم و این معارف الهى نیز مطرح مى شود، بیدار هستیم، جسم هم داریم. گفت و گو و دیدن و شنیدن ما نیز جسمانى است؛ ولى فهمیدن ما جسمانى نیست. ممکن است در جمع ما کسى باشد که این معارف را متوجه نشود و درک نکند؛ هر چند جسمش اینجا حضور داشته باشد. به عنوان مثال کودکى که در جمع ما است، مى بیند و مى شنود و بیدار هم هست؛ ولى پیام و محتواى مطالب مطرح شده را درک نمى کند.
در مورد معراج پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز این مطلب مطرح است. بخشى از معراج، مربوط به جسم است؛ یعنى، همان سیر شبانه از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى: «سُبْحانَ الَّذى اَسرى بِعبْدِهِ لَیلاً مِن الْمسْجِدِ الْحرامِ اِلَى الْمسْجِدِ الْاَقْصَى الَّذى بارَکْنا حَوْلَهُ».2
اما بخشى دیگر از معراج – که مربوط به مشاهده پیامبران و سدرة المنتهى و گفت و گو با جبرئیل و دریافت وحى و رسیدن به مقام قاب قوسین و … است – جسمانى نبود؛ گرچه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این قسمت، جسم داشته و بیدار هم بوده است؛ ولى درک آن حقایق والا، به وسیله روح صورت گرفته است، نه جسم3.
حال باید بررسى کرد که کدام یک از اقسام پیش گفته، توجیه دارد؟ به اتفاق همه علما و اندیشمندان اسلامى، سیر حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) از مکه تا بیت المقدس یا از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، سیرى روحانى و جسمانى بوده است؛ یعنى، پیغمبر خدا با همین بدن مادى و طبیعى خود، در معیّت روح، طى الارض نموده و از مکه تا بیت المقدس سیر کرده اند.4 آیا عقل به امکان چنین سیر و سفرى حکم مى دهد؟
عقل با توجه به امور ذیل، چنین امرى را ممکن مى داند:
1. انسان متشکل از روح و بدن است.
2. بدن همچون وسیله و ابزار براى فعالیت روح است.
3. بدن تابع روح است. اگر روح از قدرت و منزلت خاصى برخوردار باشد، بدن نیز تلطیف مى شود، تا بتواند آن روح قوى را همراهى و مشایعت کند.
4. هر قدر معرفت و یقین روح، ژرف تر و بیشتر باشد، داراى اراده قوى ترى مى گردد؛ به طورى که برایش حالتى رخ مى دهد و به مرحله اى مى رسد که در درون خود، مى یابد که اگر چیزى را اراده کند، حاصل مى شود.5
با توجه به امور یاد شده – که هر یک در جاى خود مستدل گشته است – روح بر اثرِ قدرت یافتن، مى تواند یک سرى فعالیت هایى را انجام دهد که بدن، به تبع توانمندى روح، قابلیت چنین اعمالى را پیدا مى کند. شواهد متعددى در مکاتب و ادیان گوناگون در این زمینه وجود دارد که برخى از افراد، بر اثر یک سلسله ریاضت ها و کسب برخى از معارف، قدرتى مى یابند که مى توانند بدن خود را در حالت ثابتى مدت ها نگه دارند یا اعمالى را انجام دهند که افراد عادى دیگر؛ از انجام آن ناتوانند. این مطلب در دین ما امرى مسلّم و قطعى است. در این زمینه دو روایت قابل توجه است:
1. «نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) صحبت شد که برخى از یاران عیسى (علیه السلام)، روى آب راه مى رفتند؛ حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) فرمود: اگر یقین آنها بیشتر بود، روى هوا هم راه مى رفتند».6
براساس این روایت انجام این گونه امور، با همین بدن مادى، دائر مدارِ یقین به خداى سبحان است؛ یعنى، این باور روح آدمى را چنان توانمند مى سازد که بدن به تبع آن، مى تواند چنین اعمالِ به ظاهر غیرعادى را انجام دهد.
2. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هیچ بدنى از عملى که نیت در آن قوى باشد، ناتوان نشده» است7؛ یعنى، به هر درجه که روح انسان قوى باشد، اشیاء و از جمله بدن او، برایش رام و منقاد مى شود.
«طىّ الارض» (یعنى، سفر روحانى به همراهى جسم و بدن مادى از یک نقطه به نقطه دیگر)، نیز از همین موارد است. روحى که بر اثر معرفت به یک درجه متعالى رسیده است، مى تواند با بدن خود در کمترین زمان مکان هاى بسیار دور را طى کند و در جهان مادى به سیر و سفر بپردازد.8
البته باید به این حقیقت نیز توجه داشت که تبعیت بدن نسبت به روح، در همه افراد انسان یکسان و به یک صورت نیست؛ بلکه به تبع معرفت و منزلت روح، متفاوت است. چه بسا در برخى افراد، بدن از اراده روح تمکین نکند؛ اما بدن مبارک حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) نهایت تبعیت از روح پاک و مطهر ایشان داشت؛ چرا که هم بدن او بهترین و بالاترین بدن در جهان بود – و در واقع بدنى بود که تاب آن همه قیام ها و قعودهاى شبانه را داشت – و هم روح شریف ایشان داراى عالى ترین مرتبه وجودى بوده، از قوّت، عظمت و معرفت ویژه اى برخوردار بود. در واقع چنین روحى، چنان بدنى را نیز لازم دارد؛ بدنى که متناسب با این روح باشد و براى آن مزاحمت ایجاد نکند. در حقیقت به تبع این روح قوى بود که جسم، آن طور تلطیف یافته بود.
نورِ مه بر ابر چون منزل شده است
روى تاریکش ز مه مُبْدَل شده است
گرچه هم رنگ مه است و دولتى است
اندر ابر آن نور مه عاریتى است
یا مگر ابرى بگیرد خوى ماه
تا نگردد او حجاب روى ماه
بوده ابر و رفته از وى خوى ابر
این چنین گردد تن عاشق به صبر
تن بود اما تن گمگشته زو
گشته مبدل، رفته از وى رنگ و بو
اگر ابرى، خوى ماه بگیرد و تیرگى را رها کند و سراسر نورانى شود، این ابر دیگر حجاب روى و نور ماه نیست. همچنین اگر تن انسانى چون حضرت رسول، در پرتو مصاحبت با روح عظیم و مقدسش، خوى جسمى را از دست بدهد و خصلت و رنگ روح بگیرد؛ گویا احکام روح را مى یابد و مانند او عمل مى کند. بالاتر اینکه بدن مبارک، مشایعت و تبعیت کامل با روح شریف دارد و به محض سیر و عروج روح از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، بدن هم با حرکت جسمانى به همان مکان منتقل مى شود.9
درباره عروج حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) از مسجدالاقصى به عوالم بالا نیز برخى معتقدند با روح و جسم بوده است؛ اگر چه توجیه علم تجربى در این مسئله ممکن نیست؛ زیرا علوم تنها در حد عالم مادى و طبیعى، مى توانند نظر دهند و با متد حس و تجربه به کنکاش امور این سویى بپردازند؛ ولى معراج امرى فراطبیعى و فوق مادى است که علوم و روش هاى آن، از درک اصل آن عاجزند؛ چه رسد به تحلیل جزئیات و ممکن بودن آن! معراج ریشه در ویژگى هاى هستى شناسانه روح و ارتباط آن با بدن دارد که خود امرى مجرد و غیرمادى است و عقل بشرى، تنها با توجه به چنین مشخصاتى در روح و مسائل مرتبط با آن، اصل معراج را امرى ممکن و مجاز مى داند، نه محال و غیرممتنع؛ ولى «عقل» نیز با اینکه توانایى ادراک موضوعات فرامادى را دارد، از اثبات معراج و کم و کیف آن عاجز است.10
1 براى آگاهى بیشتر ر.ک: جعفر، سبحانى، فروغ ابدیت، (قم: نشر دانش اسلامى، 1363)، ج 1، فصل 22، صص 379 – 394.
2 اسراء (17)، آیه 1.
3 نگا: عبداللّه، جوادى آملى، سیره رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) در قرآن (تفسیر موضوعى)، (قم: اسراء، چاپ اول، 1376)، صص 63-78.
4 المیزان، ج 13، ص 32.
5 نگا: حسن حسن زاده آملى، دروس معرفت نفس، (انتشارات علمى و فرهنگى)، ج 1 و 2.
6 بحارالانوار، ج 70، صص 210 – 212 و ص 205، ح 14.
7 همان.
8 نگا: المیزان، ج 6، صص 178- 190.
9 تحلیل معراج، سلسله دروس علامه حسن زاده آملى (دست نوشته).
10 براى آشنایى بیشتر با برخى از ابعاد مسئله معراج نگاه: عبداللَّه جوادى آملى، سیره رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) در قرآن، (تفسیر موضوعى، ج 9)، صص 63 – 85