۱۳۹۳/۰۹/۱۲
–
۷۶۰ بازدید
بنام الله اسم اعظم و خواص آن چیست ؟
درتفسیر شریف المیزان ذیل آیات 180 تا 186 سوره ى اعراف آمده: در میان مردم چنین معروف شده که اسم اعظم الهى، لفظى است که اگر خدا با آن خوانده شود، دعاى شخص مستجاب مى گردد و چون چنین تأثیرى را در اسماء لفظى شناخته شده الهى پیدا نکردند، گمان نمودند که اسم اعظم الهى از الفاظ خاص با ترکیب نامعلومى تشکیل شده که اگر آن الفاظ به دست آید همه کائنات در برابر انسان مطیع مى شود. در بعضى روایات نیز آمده که -بسم الله الرحمن الرحیم – نزدیک تر است به اسم اعظم از نزدیکى سفیدى چشم به سیاهى آن، روایات دیگرى هم وجود دارد که دلالت ظاهر آن ها بر این است که اسم اعظم لفظى متشکل از حروف خاص است.
اما با مراجعه به تحقیقات عمیق مطرح شده در مبحث علت و معلول معلوم مى شود که تأثیر حقیقى دائرمدار وجود اشیاء است و میزان تأثیر بر اساس قوت و ضعف وجود علت مى باشد، پس صرف الفاظ که اصواتى مى باشد یا حتى معانى آن که در ذهن تصور شده داراى چنین تأثیر وسیعى نمى توانند باشند، چرا که از قوت وجود بالا برخوردار نیستند.بى شک اسماء الهى و خصوصاً اسم اعظم در عالم وجود مؤثر است. اما تأثر آن ها به الفاظشان نبوده بلکه به حقایقشان مى باشد. مقصود از حقیقت اسم معناى تصور شده در ذهن انسان نیست، بلکه حقیقت آن اسم و صفت در ساحت الهى است که این لفظ، به آن حقیقت اشاره دارد. پس تأثیراسماء الهى همان تأثیر خداى سبحان مى باشد. البته خدا وعده ى استجابت دعاى هرکه او را بخواند داده است بقره،/ 186.
و این متوقف بر طلب حقیقى از اوست. کسى که در حاجتش از همه اسباب غیرالهى دل بکند و تنها رو به خدا آورد، به حقیقت اسم مناسب با حاجتش، تمسک کرده و آن حقیقت است که تأثیر نموده و دعاى او مستجاب مى شود.
پس به حسب حقیقت اسمى که دعا کننده به او متصل شده تأثیر دعا از جهت عمومیت متفاوت است و هر که به حقیقت اسم اعظم توجه و تمسک کند دعایش مطلقا پذیرفته مى شود. بنابر این مؤثر اصلى، حقیقت اسم است یعنى همان حقیقتى که در وجود الهى بوده و اسم با معناى خاصش به آن اشاره مى کند.
بنابراین اسم أعظم لفظ نیست بلکه یک حقیقت خارجى است که قابلیّت تأثیرگذارى و تصرّف در اسباب، وسایط و عالم وجود دارد و موجب نزول فیض از ذات اقدس اله مى شود. گرچه چنین حقیقتى با واژه اى خاص تعبیر شود، و اتصاف به آن هنگامى رخ مى دهد که انسان قدم در راه سلوک الهى نهد و سیر و سفرى خدایى کند و زنگار تعلّق از دل بزداید و از هر سببى انقطاع یافته و به ربّ خویش متصل شود و به اندازه ى همان اتصال به کمالى یا کمالاتى از حق سبحانه متصف گردد و هرگاه اراده کند، بتواند راه انقطاع را بپیماید و به آن کمال و حقیقت زبانى اتصال یابد و آن گاه از آن بهره گیرد. مثلاً اگر انسان کاملى همچون حضرت عیسى علیه السلام که به حقیقت به اسم المجیى و الشافى متصف است، بخواهد و نیاز باشد، مى تواند پرنده ى بى جانى را با اسم المحیى جان دهد و کور مادرزادى را با اسم الشافى شفا دهد و مصادیق چنین انسان والایى انبیاء و اوصیاء همچون على علیه السلام و اولیاء همچون علامه سید على آقا قاضى ره هستند و حضرت سلیمان نیز در صف این انسانهاى کامل قرار دارد.
اما الفاظ حکایتگر اسمهاى أعظم به نقل روایات مأثوره هفتاد و سه اسم است که هر یک از انبیاء و اولیاء به اندازه سعه وجودیشان به تعدادى از آن اسماء متصف بودند و در بین انسانهاى کامل ائمه معصومین به بیشترین اسماء یعنى هفتاد و دو اسم متصف هستند. در میان اسماى اعظم «بسم الله الرحمن الرحیم» برترین است.
البته مى دانیم که هر کس اسم اعظم را بداند، دعاى او مستجاب مى شود و مى تواند معجزات و کارهاى خارق العاده و عجیبى انجام دهد، و مطابق روایات بسیار، امامان معصوم ما داراى اسم اعظم در سطح بالا بودند، تا آنجا که از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: آصف برخیا -وزیر حضرت سلیمان- که تخت بلقیس را در یک لحظه از یمن به بیت المقدس آورد، فقط داراى یک حرف از اسم اعظم بود، ولى ما داراى 72 حرف از اسم اعظم هستیم.
ولى باید این نکته را نیز بدانیم که اسم اعظم تنها اسم و نام کلمه یا اسم صفتى از صفات خدا نیست، بلکه بیشتر مربوط به عمل است، لذا دانستن اسمإ الهى و لفظ تنها، کارساز نخواهد بود.
همانطور که نام فروردین ایجاد گل و گلستان نمى کند و اسم چراغ، شب تاریک را روشن نمى نماید، لذا باید در پشت این اسم، در جستجوى مسمى بود، اسم بى مسمى هرگز معجزه آفرین و داراى قدرت تصرف در جهان آفرینش نخواهد بود. به همین دلیل بلعم باعورا که در عصر حضرت موسى علیه السلام مى زیست و بر اثر علم و تقوا به مقامى رسیده بود که به اسم اعظم آگاهى یافته بود، و به همین دلیل، دعایش مستجاب مى شد، وقتى که هوس هاى نفسانى به او راه یافت و با موسى علیه السلام در ماجراى جنگ با عمالقه، مخالفت کرد، این موقعیت از او گرفته شد و دیگر دعایش به استجابت نمى رسید، و نور اسم اعظم نیز از او خارج شد و تاریکى گمراهى او را فرا گرفت.
امام هادى علیه السلام فرمود: اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است. آصف بن برخیا فقط یکى از این حروف را داشت که وقتى آن را بر زبان آورد، توانست در کمتر از پلک بر هم زدنى، به تخت بلقیس، ملکه سبا، دست یابد و آن را در اختیار سلیمان قرار دهد. اما نزد ما اهل بیت، هفتاد و دو حرف از اسم اعظم خداوند وجود دارد. یک حرف هم نزد خود خداست که تا ابد در علم غیبش خواهد ماند.
اما با مراجعه به تحقیقات عمیق مطرح شده در مبحث علت و معلول معلوم مى شود که تأثیر حقیقى دائرمدار وجود اشیاء است و میزان تأثیر بر اساس قوت و ضعف وجود علت مى باشد، پس صرف الفاظ که اصواتى مى باشد یا حتى معانى آن که در ذهن تصور شده داراى چنین تأثیر وسیعى نمى توانند باشند، چرا که از قوت وجود بالا برخوردار نیستند.بى شک اسماء الهى و خصوصاً اسم اعظم در عالم وجود مؤثر است. اما تأثر آن ها به الفاظشان نبوده بلکه به حقایقشان مى باشد. مقصود از حقیقت اسم معناى تصور شده در ذهن انسان نیست، بلکه حقیقت آن اسم و صفت در ساحت الهى است که این لفظ، به آن حقیقت اشاره دارد. پس تأثیراسماء الهى همان تأثیر خداى سبحان مى باشد. البته خدا وعده ى استجابت دعاى هرکه او را بخواند داده است بقره،/ 186.
و این متوقف بر طلب حقیقى از اوست. کسى که در حاجتش از همه اسباب غیرالهى دل بکند و تنها رو به خدا آورد، به حقیقت اسم مناسب با حاجتش، تمسک کرده و آن حقیقت است که تأثیر نموده و دعاى او مستجاب مى شود.
پس به حسب حقیقت اسمى که دعا کننده به او متصل شده تأثیر دعا از جهت عمومیت متفاوت است و هر که به حقیقت اسم اعظم توجه و تمسک کند دعایش مطلقا پذیرفته مى شود. بنابر این مؤثر اصلى، حقیقت اسم است یعنى همان حقیقتى که در وجود الهى بوده و اسم با معناى خاصش به آن اشاره مى کند.
بنابراین اسم أعظم لفظ نیست بلکه یک حقیقت خارجى است که قابلیّت تأثیرگذارى و تصرّف در اسباب، وسایط و عالم وجود دارد و موجب نزول فیض از ذات اقدس اله مى شود. گرچه چنین حقیقتى با واژه اى خاص تعبیر شود، و اتصاف به آن هنگامى رخ مى دهد که انسان قدم در راه سلوک الهى نهد و سیر و سفرى خدایى کند و زنگار تعلّق از دل بزداید و از هر سببى انقطاع یافته و به ربّ خویش متصل شود و به اندازه ى همان اتصال به کمالى یا کمالاتى از حق سبحانه متصف گردد و هرگاه اراده کند، بتواند راه انقطاع را بپیماید و به آن کمال و حقیقت زبانى اتصال یابد و آن گاه از آن بهره گیرد. مثلاً اگر انسان کاملى همچون حضرت عیسى علیه السلام که به حقیقت به اسم المجیى و الشافى متصف است، بخواهد و نیاز باشد، مى تواند پرنده ى بى جانى را با اسم المحیى جان دهد و کور مادرزادى را با اسم الشافى شفا دهد و مصادیق چنین انسان والایى انبیاء و اوصیاء همچون على علیه السلام و اولیاء همچون علامه سید على آقا قاضى ره هستند و حضرت سلیمان نیز در صف این انسانهاى کامل قرار دارد.
اما الفاظ حکایتگر اسمهاى أعظم به نقل روایات مأثوره هفتاد و سه اسم است که هر یک از انبیاء و اولیاء به اندازه سعه وجودیشان به تعدادى از آن اسماء متصف بودند و در بین انسانهاى کامل ائمه معصومین به بیشترین اسماء یعنى هفتاد و دو اسم متصف هستند. در میان اسماى اعظم «بسم الله الرحمن الرحیم» برترین است.
البته مى دانیم که هر کس اسم اعظم را بداند، دعاى او مستجاب مى شود و مى تواند معجزات و کارهاى خارق العاده و عجیبى انجام دهد، و مطابق روایات بسیار، امامان معصوم ما داراى اسم اعظم در سطح بالا بودند، تا آنجا که از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: آصف برخیا -وزیر حضرت سلیمان- که تخت بلقیس را در یک لحظه از یمن به بیت المقدس آورد، فقط داراى یک حرف از اسم اعظم بود، ولى ما داراى 72 حرف از اسم اعظم هستیم.
ولى باید این نکته را نیز بدانیم که اسم اعظم تنها اسم و نام کلمه یا اسم صفتى از صفات خدا نیست، بلکه بیشتر مربوط به عمل است، لذا دانستن اسمإ الهى و لفظ تنها، کارساز نخواهد بود.
همانطور که نام فروردین ایجاد گل و گلستان نمى کند و اسم چراغ، شب تاریک را روشن نمى نماید، لذا باید در پشت این اسم، در جستجوى مسمى بود، اسم بى مسمى هرگز معجزه آفرین و داراى قدرت تصرف در جهان آفرینش نخواهد بود. به همین دلیل بلعم باعورا که در عصر حضرت موسى علیه السلام مى زیست و بر اثر علم و تقوا به مقامى رسیده بود که به اسم اعظم آگاهى یافته بود، و به همین دلیل، دعایش مستجاب مى شد، وقتى که هوس هاى نفسانى به او راه یافت و با موسى علیه السلام در ماجراى جنگ با عمالقه، مخالفت کرد، این موقعیت از او گرفته شد و دیگر دعایش به استجابت نمى رسید، و نور اسم اعظم نیز از او خارج شد و تاریکى گمراهى او را فرا گرفت.
امام هادى علیه السلام فرمود: اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است. آصف بن برخیا فقط یکى از این حروف را داشت که وقتى آن را بر زبان آورد، توانست در کمتر از پلک بر هم زدنى، به تخت بلقیس، ملکه سبا، دست یابد و آن را در اختیار سلیمان قرار دهد. اما نزد ما اهل بیت، هفتاد و دو حرف از اسم اعظم خداوند وجود دارد. یک حرف هم نزد خود خداست که تا ابد در علم غیبش خواهد ماند.