فطرت در لغت عرب از « فطر » مشتق شده و به معناى ابداع ، اختراع ، ابتدا و آفرینش نو و بى سابقه مى باشد . 1 « فطرت » به گونه اى خاص از آفرینش گفته مى شود که براى نخستین بار ، بدون پیشینه و بدون الگوبردارى و تقلید از کسى ، رخ داده باشد . بنابراین مفهوم « ابداع » و « نوظهور » بودن در معناى فطرت لحاظ شده است . فطرت به آفرینش خاص انسان تعلّق دارد و انسانیّت انسان به آن بستگى دارد . در نهاد انسان یک حقیقت مقدسى هست که میل به تعالى و بالندگى معنوى دارد و آن همان فطرت انسانى است .
فطرت الهى ، انسان را به سوى تکمیل کاستى ها و رفع نیازهایش هدایت مى کند و نفع و ضرر زندگى را به او گوشزد مى کند . 2
سرشت انسان از آغاز آفرینش بدون این که آموزش ببیند و تحت تأثیر عوامل بیرونى و محیط اطراف خود قرار بگیرد ، داراى یک سلسله گرایش هاى اصیل و بنیادین مى باشد که او را به رفتارها و کنش هاى خاصى فرامى خواند این گرایش هاى اصیل که ریشه در ژرفاى وجود انسان دارند عبارتند از : « خداگرایى » ، « حقیقت جویى » ، « زیبایى خواهى » ، « کمال طلبى » ، « حسّ پرستش و کُرنش در برابر کمال مطلق » ، « فضیلت گرایى » و « گرایش به راستى و پاکى و نیکوکارى » ، « گرایش به خلاقیت و نوآورى » ، « عدالت گرایى » ، « حسّ قدردانى و تشکّر از احسان دیگران » ، « دین گرایى » و . . . .
روح الهى انسان در آغاز آفرینش مانند لوح سفید نانوشته نیست که هیچ اقتضا و گرایشى نداشته باشد ، بلکه به تعبیر قرآن کریم گرایش به خوبى ها و نفرت از بدى ها به او الهام شده است .
« وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها . فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها » 3
« سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد سپس پلیدکارى و پرهیزگارى اش را به آن الهام کرد » .
قرآن کریم در مورد فطرى بودن دین الهى مى فرماید :
« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ » 4
« پس روى خود را با گرایش تمام به حق ، به سوى این دین کن ، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است . آفرینش خداى تغییرپذیر نیست » .
بنابراین فطرت و سرشت انسان خواهان و متمایل به دین الهى است ، و دین دارى منشأ و خاستگاه فطرى در انسان دارد .
{J چگونگى فطرت J}
امور فطرى که در نهاد انسان قرار داده شده داراى شاخصه ها و ویژگى هاى ذیل مى باشند :
{J . 1 همگانى بودن : J}
همه انسان ها اعمّ از زن و مرد ، مسلمان یا غیرمسلمان ، برخوردار از گرایش هاى فطرى هستند امور فطرى ریشه در روح الهى و سرشت انسانى دارد و از این رو مشترک میان همه انسان هاست .
به بیان دیگر از آنجا که همه انسان ها از یک ساختار وجودى مشترک و نوع واحدى که متشکّل از روح و بدن است پدید آمده اند داراى گرایش هاى فطرى مشترک و یکسانى مى باشند . فطرت خداجوى انسان بر اثر حفّارى ها و کاوش هاى علمى باستان شناسان ، بیشتر مورد تأیید قرار گرفته است ، تا جایى که برخى از دانشمندان بر این باورند که هیچ قومى را نمى توان یافت که در میان آنها گرایش به خدا و مذهب دیده نشده باشد . 5
{J . 2 غیراکتسابى بودن : J}
امور فطرى با آموزش و یادگیرى به دست نمى آید بلکه از همان آغاز آفرینش با ذات انسان آمیخته و عجین شده و نمى توان آنها را بر انسان تحمیل نمود . البته گرایش هاى فطرى در پرتو تربیت صحیح و مراقبت به رشد و بالندگى خواهند رسید ، ولى جان مایه و خمیرمایه اصلى آن در سرشت انسان وجود دارد .
{J . 3 زوال ناپذیرى : J}
از آنجا که گرایش هاى فطرى انسان با سرشت او آمیخته شده و ذاتى او به شمار مى آیند و ذاتیات هر چیزى تباهى ناپذیر و ثابت اند ، لذا دستخوش نابودى نشده و پایدارند و با فشار و تحمیل نمى توان آنها را از بین برد . قرآن کریم فطرت الهى انسان را تبدیل ناپذیر معرّفى مى کند : « لا تبدیل لخلق اللَّه » . البتّه امکان دارد انحراف و کژى در امور فطرى پدید آید ولى این به معناى زوال و نابودى فطرت نیست بلکه به این معناست که فطرت در مسیر اصلى خود به کار گرفته نشده و در یک مسیر نادرست و باطلى به کار رفته یا تضعیف و کم اثر شده است .
{J . 4 متعالى و مقدّس بودن : J}
از آنجا که انسان مرکّب از روح و جسم است گرایش هاى فطرى برخاسته از روح الهى او ، و تمایلات و غرایز حیوانى ریشه در تن و جسم او دارد . امور فطرى فراحیوانى و غیرخودمحورانه هستند و انسان در وجدان خود یک نوع قداست و تعالى براى آنها در نظر مى گیرد . هر اندازه گرایش ها و امور فطرى بیشتر در انسان به فعلیت و شکوفایى رسیده باشد ، احساس تعالى و تکامل در او بیشتر است .
{J . 5 آگاهانه بودن : J}
گرایش هاى فطرى برخلاف گرایش هاى غریزى و حیوانى آگاهانه تر و از روى انتخاب و گزینش مى باشند .
{J . 6 بالقوه بودن : J}
امورى فطرى در آغاز بالقوه هستند و به صورت استعداد در نهاد انسان نهفته و در گذر زمان بر اثر عوامل و شرایط گوناگون به فعلیّت و شکوفایى مى رسند . مانند دانه سیبى که در ابتدا به صورت بالقوه سیب است یعنى استعداد سیب شدن در آن وجود دارد و اگر شرایط مساعد مانند : آب ، هوا ، خاک ، نور و مراقبت هاى لازم انجام پذیرد ، به تدریج به شکوفایى و بالندگى مى رسد . بنابراین انسان در آغاز تولّد نه مانند حیوان است که فاقد هرگونه گرایش فطرى بوده و رفتارش تنها بر پایه غریزه باشد ، و نه مانند یک انسان کامل است که خصلت هاى فطرى در او بالفعل موجود باشد بلکه این گرایش ها در آغاز ، استعداد محض بوده و گام به گام به فعلیّت و بالندگى مى رسند . 6
( 1 ) العین ، خلیل ، ج 7 ، ص 417 اساس البلاغه ، ص . 344 ( 2 ) المیزان ، ج 16 ، ص . 183 ( 3 ) شمس ( 91 ) ، آیات 8 و . 7 ( 4 ) روم ( 30 ) ، آیه . 30 ( 5 ) مبانى انسان شناسى در قرآن ، ص . 171 ( 6 ) مبانى انسان شناسى در قرآن ، ص 172 – . 171
فطرت الهى ، انسان را به سوى تکمیل کاستى ها و رفع نیازهایش هدایت مى کند و نفع و ضرر زندگى را به او گوشزد مى کند . 2
سرشت انسان از آغاز آفرینش بدون این که آموزش ببیند و تحت تأثیر عوامل بیرونى و محیط اطراف خود قرار بگیرد ، داراى یک سلسله گرایش هاى اصیل و بنیادین مى باشد که او را به رفتارها و کنش هاى خاصى فرامى خواند این گرایش هاى اصیل که ریشه در ژرفاى وجود انسان دارند عبارتند از : « خداگرایى » ، « حقیقت جویى » ، « زیبایى خواهى » ، « کمال طلبى » ، « حسّ پرستش و کُرنش در برابر کمال مطلق » ، « فضیلت گرایى » و « گرایش به راستى و پاکى و نیکوکارى » ، « گرایش به خلاقیت و نوآورى » ، « عدالت گرایى » ، « حسّ قدردانى و تشکّر از احسان دیگران » ، « دین گرایى » و . . . .
روح الهى انسان در آغاز آفرینش مانند لوح سفید نانوشته نیست که هیچ اقتضا و گرایشى نداشته باشد ، بلکه به تعبیر قرآن کریم گرایش به خوبى ها و نفرت از بدى ها به او الهام شده است .
« وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها . فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها » 3
« سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد سپس پلیدکارى و پرهیزگارى اش را به آن الهام کرد » .
قرآن کریم در مورد فطرى بودن دین الهى مى فرماید :
« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ » 4
« پس روى خود را با گرایش تمام به حق ، به سوى این دین کن ، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است . آفرینش خداى تغییرپذیر نیست » .
بنابراین فطرت و سرشت انسان خواهان و متمایل به دین الهى است ، و دین دارى منشأ و خاستگاه فطرى در انسان دارد .
{J چگونگى فطرت J}
امور فطرى که در نهاد انسان قرار داده شده داراى شاخصه ها و ویژگى هاى ذیل مى باشند :
{J . 1 همگانى بودن : J}
همه انسان ها اعمّ از زن و مرد ، مسلمان یا غیرمسلمان ، برخوردار از گرایش هاى فطرى هستند امور فطرى ریشه در روح الهى و سرشت انسانى دارد و از این رو مشترک میان همه انسان هاست .
به بیان دیگر از آنجا که همه انسان ها از یک ساختار وجودى مشترک و نوع واحدى که متشکّل از روح و بدن است پدید آمده اند داراى گرایش هاى فطرى مشترک و یکسانى مى باشند . فطرت خداجوى انسان بر اثر حفّارى ها و کاوش هاى علمى باستان شناسان ، بیشتر مورد تأیید قرار گرفته است ، تا جایى که برخى از دانشمندان بر این باورند که هیچ قومى را نمى توان یافت که در میان آنها گرایش به خدا و مذهب دیده نشده باشد . 5
{J . 2 غیراکتسابى بودن : J}
امور فطرى با آموزش و یادگیرى به دست نمى آید بلکه از همان آغاز آفرینش با ذات انسان آمیخته و عجین شده و نمى توان آنها را بر انسان تحمیل نمود . البته گرایش هاى فطرى در پرتو تربیت صحیح و مراقبت به رشد و بالندگى خواهند رسید ، ولى جان مایه و خمیرمایه اصلى آن در سرشت انسان وجود دارد .
{J . 3 زوال ناپذیرى : J}
از آنجا که گرایش هاى فطرى انسان با سرشت او آمیخته شده و ذاتى او به شمار مى آیند و ذاتیات هر چیزى تباهى ناپذیر و ثابت اند ، لذا دستخوش نابودى نشده و پایدارند و با فشار و تحمیل نمى توان آنها را از بین برد . قرآن کریم فطرت الهى انسان را تبدیل ناپذیر معرّفى مى کند : « لا تبدیل لخلق اللَّه » . البتّه امکان دارد انحراف و کژى در امور فطرى پدید آید ولى این به معناى زوال و نابودى فطرت نیست بلکه به این معناست که فطرت در مسیر اصلى خود به کار گرفته نشده و در یک مسیر نادرست و باطلى به کار رفته یا تضعیف و کم اثر شده است .
{J . 4 متعالى و مقدّس بودن : J}
از آنجا که انسان مرکّب از روح و جسم است گرایش هاى فطرى برخاسته از روح الهى او ، و تمایلات و غرایز حیوانى ریشه در تن و جسم او دارد . امور فطرى فراحیوانى و غیرخودمحورانه هستند و انسان در وجدان خود یک نوع قداست و تعالى براى آنها در نظر مى گیرد . هر اندازه گرایش ها و امور فطرى بیشتر در انسان به فعلیت و شکوفایى رسیده باشد ، احساس تعالى و تکامل در او بیشتر است .
{J . 5 آگاهانه بودن : J}
گرایش هاى فطرى برخلاف گرایش هاى غریزى و حیوانى آگاهانه تر و از روى انتخاب و گزینش مى باشند .
{J . 6 بالقوه بودن : J}
امورى فطرى در آغاز بالقوه هستند و به صورت استعداد در نهاد انسان نهفته و در گذر زمان بر اثر عوامل و شرایط گوناگون به فعلیّت و شکوفایى مى رسند . مانند دانه سیبى که در ابتدا به صورت بالقوه سیب است یعنى استعداد سیب شدن در آن وجود دارد و اگر شرایط مساعد مانند : آب ، هوا ، خاک ، نور و مراقبت هاى لازم انجام پذیرد ، به تدریج به شکوفایى و بالندگى مى رسد . بنابراین انسان در آغاز تولّد نه مانند حیوان است که فاقد هرگونه گرایش فطرى بوده و رفتارش تنها بر پایه غریزه باشد ، و نه مانند یک انسان کامل است که خصلت هاى فطرى در او بالفعل موجود باشد بلکه این گرایش ها در آغاز ، استعداد محض بوده و گام به گام به فعلیّت و بالندگى مى رسند . 6
( 1 ) العین ، خلیل ، ج 7 ، ص 417 اساس البلاغه ، ص . 344 ( 2 ) المیزان ، ج 16 ، ص . 183 ( 3 ) شمس ( 91 ) ، آیات 8 و . 7 ( 4 ) روم ( 30 ) ، آیه . 30 ( 5 ) مبانى انسان شناسى در قرآن ، ص . 171 ( 6 ) مبانى انسان شناسى در قرآن ، ص 172 – . 171