خانه » همه » مذهبی » ژاپن و آلمان – ارتش

ژاپن و آلمان – ارتش


ژاپن و آلمان – ارتش

۱۳۹۴/۱۱/۳۰


۷۳۹۶ بازدید

ایا این مطلب که ژاپن و آلمان بعد از جنگ جهانی دوم از داشتن ارتش منع شده اند صحت دارد؟
اگر صحت دارد چطور هر دوی این کشورها دارای ارتش هستند؟
و اگر صحت ندارد در صورت امکان توضیح دهید منبع این شایعه از کجاست؟

در مورد منع داشتن ارتش برای دو کشور ژاپن و آلمان به صورت جداگانه گفتنی است:
الف: ژاپن: به دنبال اتمام جنگ جهانی دوم که با حمله ددمنشانه آمریکا با بمب هسته ای بر سر مردم بی گناه هیروشیما و ناکازاکی و تسلیم دولت ژاپن محقق شد این کشور رویه جدیدی در تحولات بین المللی آغاز کرد. در این مقطع تاریخی ایالات متحده آمریکا که خود را فاتح جنگ جهانی تلقی می کرد همانگونه که به کشورهای شکست خورده دیگر همچون آلمان توانسته بود شروطی را تحمیل نماید (مثل قانون قرارداد غرامت لوکزامبورگ که بر اساس آن دولت آلمان موظف به پرداخت غرامت به رژیم صهیونیستی بوده و این پرداخت غرامت تاکنون نیز ادامه دارد) به کشور ژاپن نیز شروع به فشار آوردن و تحمیل خواست های خود نمود. به عبارتی آمریکایی ها پس از شکست این کشور در جنگ جهانی دوم، برای اعمال سیاست خویش مبنی بر ریشه کن کردن میلیتاریسم در ژاپن، علاوه بر خلع سلاح ارتش و تصفیه عوامل جنگ، از نظر سیاسی و اجتماعی نیز اقدام هایی را انجام دادند که مهمترین آنها تدوین قانون اساسی جدید ژاپن براساس «دموکراسی غربی» بود. در این راستا، برای تثبیت جنبه صلح آمیز این قانون اساسی و ممانعت از هر نوع نظامیگری یا تشکیل ارتش، اصولی وضع شد که براساس آن وجود تشکیلات نظامی به هر شکل و حق توسل به جنگ از طرف دولت به کلی ممنوع شد.( مهرداد جمالیان داریانی ، ۵۰ سال ممنوعیت نظامی شدن ژاپن در۲۰۰۷پایان می یابد ، روزنامه ایران، شماره 3544 تاریخ 20/10/85، صفحه 7 )
مهمترین بند این قانون عبارت بود از اصل نهم قانون اساسی که در آن چنین آمده بود : «به منظور تحقق صلح بین المللی بر اساس عدالت و نظم ، مردم ژاپن برای همیشه جنگ را به عنوان وسیله ای برای اعمال حاکمیت یک کشور و نیز تهدید یا استفاده از زور را به عنوان وسیله حل و فصل اختلافات بین المللی مردود می شمارند. برای رسیدن به هدف فوق ، نیروهای زمینی ، دریایی ، هوایی و نیز سایر امکانات بالقوه جنگی هرگز نگهداری نخواهند شد. حق نگهداشتن کشور در حالت جنگ به رسمیت شناخته نخواهد شد.» (قانون اساسی ژاپن ، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مجلس شورای اسلامی http://parliran.ir/index.aspx?siteid=1&pageid=2977 )
با وجود این مساله، امروزه بر خلاف سالهای گذشته که ژاپنی ها صرفا نظاره گر سلطه پذیری دولت های خود و تحقیر آنان در برابر آمریکا بودند ، مردم این کشور نیز بیدار شده و به جای سلطه پذیری محض به اعتراض بر علیه سیاستهای دولت های این کشورها پرداخته اند که نشان می دهد عمر سلطه پذیری ژاپنی ها نیز رو به اتمام است و شواهد این بیداری را در دو مورد می توان پیدا نمود :
الف – وعده های دولت های اخیر این کشور و به ویژه در دوران تبلیغات انتخابات پارلمانی این کشور که در طی آن حزب حاکم دموکراتیک با وعده بازنگری در پیمان امنیتی آمریکا – ژاپن و برقراری رابطه برابر (در برابر رابطه سلطه پذیرانه سابق) با آمریکا توانست پس از پنجاه سال قدرت را از دست حزب لیبرال دموکراتیک خارج سازد که این مساله نشاندهنده این است که مردم این کشور امروزه از سلطه گری های آمریکایی ها خسته شده و خواستار پایان تحقیر شصت ساله کشورشان به دست آمریکایی ها هستند و همین خواسته های عمومی و فراگیر زمینه طرح شعارهای انتخاباتی شده است .
ب – اعتراضات مداوم مردم این کشور نسبت به حضور نظامیان آمریکایی و استقرار پایگاههای نظامی این کشور در خاک ژاپن که این اعتراضات در سالهای اخیر به اوج خود رسیده است . به گونه ای که در سال 89 موضوع انتقال نظامیان آمریکایی از پایگاه اوکیناوا به خارج از این پایگاه که با مخالفت آمریکایی ها مواجه شده بود باعث بروز اعتراضات و راهپیمایی های فراوانی در این کشور شده و در جریان آن هم مردم اوکیناوا که خواستار برچیده شدن این پایگاهها بودند و هم مردم جزیره توکوشیما که قرار بود بخشی از این نیروها در آنجا استقرار یابند به این مساله اعتراض کردند . (رک: سایت اطلاع رسانی مرکز مطالعات ژاپن ، http://japanstudies.ir/1389/02/17/okinawa-us/ )
بنابر این به نظر می رسد تا زمانی که کشور ژاپن به ویژه در زمینه مسائل دفاعی و امنیتی خویش نتواند خود را از بار تعلقات و وابستگی ها به دولت آمریکا برهاند همچنان مجبور است تحقیر ملی توسط آمریکایی ها را تحمل نماید . هر چند تحولات جدیدی همچون تبدیل آژانس دفاعی که مهمترین وظیفه اش صرفا امداد رسانی در مواقع اضطراری در داخل کشور بود به وزارت دفاع ، لغو قانون ممنوعیت صدور تسلیحات به خارج از کشور در ماه دسامبر 2011 توسط نخست وزیر این کشور و … باعث شده است تا مقدمات از بین بردن بهانه های آمریکایی ها برای حضور در این کشور فراهم شود . چرا که واشنگتن همواره مهمترین بهانه حضور در خاک این کشور را حمایت از امنیت ژاپن به دلیل ضعف نظامی آن عنوان می کرد که با این تمهیدات به تدریج ، این بهانه ها از وی سلب خواهد شد. البته بخشی از محدودیت هایموجود در قانون اساسی ژاپن در اواخر فروردین1393 برداشته شده است.
ب: آلمان: یکی از تصمیمات مهم کشورهای متفق در جنگ دوم جهانی در کنفرانس پوتسدام این بود که ماشین جنگی آلمان هیتلری را باید نابود کرد و از مسلح شدن مجدد این کشور برای مدت زمانی طولانی جلوگیری به‌عمل آورد. بروز اختلافات بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحدة آمریکا بعد از پایان جنگ بر سر مسائل اروپا از یک سو و کشاکش این دو کشور بر سر آیندة سیاسی کشور آلمان از سوی دیگر، به سرعت تبدیل به آشتی ناپذیرترین و مهمترین مسائل مورد اختلاف آنها گردید. ایالات متحدة آمریکا حتی در همان زمان استقرار جمهوری فدرال آلمان در 1949 اجرای طرح مارشال علاقمند بود، تا قدرت اقتصادی و انسانی آلمان را در حوزة دفاعی ناتو علیه اتّحاد جماهیر شوروی ادغام نماید. کنراد آدنائر اولین صدر اعظم جمهوری فدرال آلمان به هدف استراتژیک آمریکاییها در منطقه مرکزی اروپا به خوبی پی برده بود و از آن برای دستیابی به اهداف سیاسی حکومت خود به بهترین نحو استفاده کرد. به دین خاطر تشدید روزافزون تعارضات بین شرق و غرب و درگیر شدن آنها در جنگ کره برای جمهوری آلمان این امکان را پیش آورد، که با شرکت در جنگ به دو هدف عمدة خود، که عبارت بود از تأمین امنیت نظامی و کسب پرستیژ بین المللی جامة عمل بپوشاند دست یابی بدین اهداف در گروی حمایت کامل ایالات متحده آمریکا از آلمان بود. به عبارت دیگر اگر دولت آلمان قصد ایجاد ارتش جدیدی را داشت، این امر بدون برخورداری از کمکهای آموزشی و تسلیحاتی آمریکا امکان پذیر نبود.
در سالهای اول دهه 50 میلادی احیای ارتش و مسلح کردن جامعه با طرح تهدید کمونیسم توجیه می شد. سیاست در نفوذ آمریکا به منظور جلوگیری از تجاوز احتمالی شوروی به کشورهای اروپایی و در صورت تجاوز سیاست عقب راندن، نه تنها توسط حکومت آلمان، مورد استقبال قرار گرفت، بلکه نزد اکثریت قریب الاتفاق مردم طرفدار داشت. همزمان با شکوفایی اقتصادی کشور، تمایل آلمانیها به تأمین امنیت نظامی روز بروز افزایش می یافت، بویژه تأکید کنراد ادنائر بر اهمیت موقعیّت آلمان در تعارضات بین المللی به این تمایل کمک زیادی می نمود.
در عین حال برای اکثریت مردم آلمان این مسأله غیر قابل فهم بود، که همان کشورهایی، که هیتلر را از بین بردند و ژنرالهای آلمانی را در دادگاه نورنبرگ بعنوان جنایتکاران جنگی محاکمه و به اعدام محکوم کرده بودند، حال، پس از گذشت چند سال که از جنگ می گذشت بر احیای ارتش آلمان اصرار می ورزیدند. هنگامی که در سالهای 1952-1951 بحث در باب احیای مجدد ارتش آلمان و مسلح کردن این کشور با گستردگی خاصی شروع شد، موضعگیری موافق و مخالف احزاب جذابیت بیشتری به این بحث ها داد. در حالیکه حزب دمکرات مسیحی از استراتژی انتقام گسترده آمریکاییها حمایت می کرد و سیاست کاملاً ضد کمونیستی را دنبال می نمود، حزب سوسیال دمکرات آلمان در مقابل، با اتخاذ سیاست ملایم تری نسبت به اتحاد شوروی، بر عدم ضرورت احیای ارتش تأکید می ورزید. اصرار حزب دمکرات مسیحی و کنراد ادنائر رهبر آن به مسلح کردن آلمان موجب بروز اولین بحران کابینه و استعفای هاینه مان وزیر کشور و پیوستن او به حزب سوسیال دمکرات گردید. در هر حال به رغم مخالفتهای بعضی از احزاب و مطبوعات، حتی زودتر از زمانیکه انتظار می رفت، احیای ارتش صورت گرفت، چرا که« خطر شرق» توسط اکثریت مردم آلمان به عنوان یک واقعیت، پذیرفته شده بود و از سوی دیگر دولت ادنائر و مسئولین احیای ارتش به مردم قول دادند، که از رنسانس قدرت میلیتاریستی سنتی آلمان با تمام قدرت جلو گیری به‌عمل خواهند آورد. هنگامی که در سال 1955 اولین گروه سربازان به سربازخانه ها فرا خوانده شدند. افکار عمومی بدون کوچکترین اعتراضی احیای ارتش آلمان را جشن گرفت.
(نقش و جایگاه ارتش در نظام سیاسی آلمان، گزارش تحقیقی «علیرضا ازغندی» به نقل از «پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی»)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد