فرارو- اخیرا آیتالله سید مصطفی محقق داماد، در پاسخ به سوالات سایت «جماران» در خصوص حوادث جاری کشور، از پدیده «تبدیل شدن توهین به ابزاری برای رسیدن به پلکان ترقی سخن به میان میآورد. محقق داماد میگوید: در مواقعی که بیانیه میدهد عدهایی به عنوان تحصیل کرده در قم به او هجمه میکنند.»
به گزارش فرارو، این استاد دانشگاه و حوزه تاکید میکنند، افرادی هستند که با توهین و فحش پست میگیرند و مهمترین پلهی نردبان ترقی آنها توهین به دیگران است. محقق داماد، در بخشی دیگر از یادداشت خود مینویسد: «هرگز در تاریخ نمیتوان کسی را بخشید که به آیت الله العظمی صافی گلپایگانی جرأت توهین داشته باشد و بعد هم در موسسات مهمی که با بودجه این مملکت اداره میشود، پست بگیرد.»
هر چند مخاطب خاص آیتالله سید مصطفی محقق داماد، برخی افراد شاغل و علمآموز در «حوزه» است، اما اظهارات او تاییدی بر پدیدهای است که میتوان از آن به عنوان «ترقی و پست گرفتن با ابزار توهین و فحاشی» یاد کرد. پدیدهای که در سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگری بسط یافته و شایع شده است. حتی شاید برخی به این باور رسیده اگر بخواهند در مناصب مختلف پیشرفت کنند، میبایست به ابزار توهین روی بیاورند، اما اینکه توهین به چه اشخاص یا اشخاصهایی صورت میگیرد و پیامدهای رایج شدن چنین پدیدهای چه خواهد بود، محل پرسش جدی است.
وقتی عقلانیت و مدارا سر بُریده و ناسزاگویی، فرهنگ سیاسی غالب میشود!
این پدیده که عدهایی از توهین به دیگران به عنوان ابزاری برای ترقی و پست گرفتن بهره بگیرند، شاید پیشینهای چند دههای داشته باشد، اما در سالهای اخیر این رویه بیش از بیش تقویت شده و گسترش پیدا کرده است. به ویژه در چند وقت اخیر، همزمان با آغاز ناآرامیها در کشور، رویه ناسزاگویی و توهین، به پدیدهای دو جانبه میان هواخواهان دو طیف موافقان و مخالفان وضعیت موجود تبدیل شده است.
این روزها هرشخصی که جامعه را به آرامش، مدارا، تعامل، اصلاح سیاستگذاریها و در پیش گرفتن منطق و عقلانیت دعوت کند، از سوی دو طیف مورد هجمه قرار میگیرد. یک طیف، افرادی که خود را نزدیک به نهادهای رسمی معرفی و طیفی دیگر که خود را مخالفان وضعیت موجود معرفی میکنند. البته بخشی از جریان مخالفان که خارج نشین هستند، خود را مدعی دموکراسی خواهی معرفی میکنند اما در عمل بدترین ناسزاها و فحاشیها را نسبت به افراد و جریانهای اعتدالگرا و مخالف خشونت نثار کردهاند که آخرین آنها را میتوان در ماجرای کنارهگیری احمدزیدآبادی از فعالیت سیاسی مشاهده کرد.
در واقع، آنچه در عمل اتفاق افتاده رخت بربستن «مدارا و عقلانیتمحوری» و جایگزین شدن آن با «فرهنگ سیاسی ناسزاگویی» است. این فرهنگ سیاسی در گذشته نیز حضور داشت، اما نه به پررنگی و گستردگی شرایط کنونی! در بیان چرایی آن نیز میتوان از دوقطبی شدن جامعه و نهادینه شدن فرهنگ خودی و غیرخودی سخن به میان آورد. این که در یک سوی ماجرا، تنها افراد حاضر در دایره گفتمان انقلابی مشروعیت دارد و در سوی دیگر ماجرا، افراد رادیکال خواهان تغییر وضع موجود از هر طریق ممکن؛ خواه با خشونت تمامعیار، خواه با ترغیب قدرتهای خارجی به حمله نظامی.
حالا همین دو قطب در میانه ناآرامیهای اخیر کشور به یکدیگر رسیدهاند. تنها کافیست یک جریان یا فرد از دو طیف بخواهد در رویه خود بازنگری کنند. تنها کافیست گفته شود بالای چشماشان، ابرو است تا انواع توهینها و ناسزاها را نثار کنند. این همان بینظمی یا مسالهای است که میتوان از آن به عنوان پدیده سر بریدن عقلانیت و مدارا و غالب شدن «ناسزاگویی» به عنوان فرهنگ سیاسی غالب یاد کرد. اما ظاهرا این فرهنگ سیاسی با اقبال خاصی در جامعه دو قطبی شده نیز همراه شده است.
کاسبان توهین و ناسزاگویی
طی سالهای اخیر به ویژه بعد از اعمال تحریمهای بزرگ بینالمللی بر ایران در سال ۲۰۰۹ پدیدهای به عنوان «کاسبان تحریم» رایج و متولد شد. حالا در میانه ناآرامیهای اخیر کشور میتوان از ظهور و مفصلبندی پدیدهای جدید تحت عنوان «کاسبان توهین» سخن به میان آورد. هر چند این پدیده در گذشته نیز وجود داشت، اما اکنون در مقام رویهای رایج نهادینه شده است.
در هر دو سوی ماجرا، روایت خودی و غیر خودی نهادینه شده است. غیر خودی به تمامی افراد و جریانهای اطلاق میشود که همانند آنها فکر نکند یا موضعی میانی و انتقادی را نسبت به برخی مواضعشان داشته باشد. هر شخصی از مدارا و ضرورت بازاندیشی در رویکرد و سیاستها سخن به میان بیاورد، از سوی دایره خودیها مورد توهین و ناسزا قرار میگیرد. اینکه آن شخص کیست و چه کارنامهای نیز دارد، اهمیت ندارد، مهم آن است که حتما میبایست همچون آنها بیاندیشد و همچون آنها عمل کند.
در این میان، نکته دارای اهمیت تعهد است و نه تخصص. یک فرد بدون هیچ تخصصی و تنها با اتکای بر اصل «تعهد» میتواند در دایره خودیها قرار بگیرد. گام جلوتر نیز این است که این خودیها، از ابزار توهین و ناسزاگویی به عنوان مهمترین اهرم ترقی خود بهره میگیرند. یعنی توهینگویی به یک شخص معتدل و البته جریان مخالف، امتیازی برای درست انجام دادن وظایف تلقی میشود و برآیند آن شایستگی برای ترقی است. در واقع، فحشگویی و ناسزاگویی به فرهنگ به کاسبیای برای ترقی در میان حلقه خودیها تبدیل شده است.
آیتالله محقق داماد معتقد است که علت ظهور و گسترش چنین پدیدهای «عدم تربیت» است. فراتر از این مساله عامل اصلی و نهادینه چنین رخدادی در جامعه امروزین ایران را میتوان در همان دوقطبی شدن فرآینده بررسی کرد. جامعهای که نهادهای واسط و میانجیای که خواستار انجام اصلاحات و بازبینی در سیاستگذاریهای پیشینی از سوی هر دو طیف طرد و انکار میشوند، به طور حتم مستعد تبدیل شدن ناسزاگویی به یک کاسبی است. همان اندازه که توهین به افرد معتدل و طرفدار تعامل در نهادهای رسمی عامل برای حضور در حلقه خودیها است، در میان رسانههای ایرانی خارج از کشور نیز شرط حضور و نقشآفرینی، قرار گرفتن در حلقه طرفداران خشونت، رادیکالیسم و… است.
قربانی شدن کارآمدی و رادیکالیزه شدن جامعه در مسلخگاه خودنمایی برای تعهد به خودیبودن!
ظهور پدیده کاسبان توهین و فرهنگ سیاسی ناسزاگویی به طور حتم تبعات گستردهای را به همراه دارد که در بیان آنها میتوان به سه پیامد جدی اشاره کرد:
۱- فرهنگ سیاسی ناسزاگویی، در سطح ابتدایی میتواند موجب پالایش و کنار گذاشته شدن افراد کارآمد و متخصص و ورود متعهدان فاقد تخصص شود. یعنی افراد متخصص هر روز از دایره خودیها بیشتر حذف میشوند و افراد متعهدِ فاقد تخصص هر روز پیشرفت بیشتری خواهند کرد و پستهای حساس را در دست خواهند گرفت.
۲- بزرگترین آسیب ورود افراد غیرمتخصص در نتیجه رایج شدن پدیده «کاسبان تحریم»، کاهش کارآمدی به ویژه در حوزه کارکرد نظام سیاسی است. زمانی که افراد دارای تعهد و فاقد تخصص پستهای کلیدی را در اختیار میگیرند، در ابتدا مدیریت درست امور را نمیدانند و در سطح دوم نمیدانند که برای رفع گرهها چه اقدامی را در پیش بگیرند. همین امر، عاملی برای تشدید بحران، تعمیق مشکلات و افزایش نارضایتیها تبدیل خواهد شد. اصطلاحا از چنین روندی به عنوان ناکارآمدی نظام سیاسی یاد میشود.
۳- در نتیجه دو پیامد نخست، آسیب بزرگ دیگر، رایج شدن فرهنگ سیاسی ناسزا گویی تشدید هر چه بیشتر دوقطبی و افزایش افراطگریی است. زمانی که توهینگویی به یک کاسبی تبدیل میشود، بخش بزرگی از جامعه نیز قهر با فرهنگ تعامل و مدارا را اتخاذ خواهد کرد. در چنین بستری جامعه آماده خشونتورزی و رادیکالیسم هر چه بیشتر است که خود میتواند آسیبهای بزرگی را به همراه داشته باشد.