خانه » همه » مذهبی » کتاب‌سوزی خواجه عبدالله انصاری

کتاب‌سوزی خواجه عبدالله انصاری

عصراسلام: نظامی عروضی در مقالۀ چهارم از کتاب چهار مقاله پزشکِ توانمندی را معرّفی می‌کند که مردی سخت بزرگ و فاضل و کامل بوده است و از دخلِ طبیبی گذران زندگی می‌کرده است. نام این پزشک، ادیب اسماعیل و ساکن هرات بوده است. هم‌روزگار با ملکشاه و سلطان سنجر سلجوقی. 

نظامی عروضی می‌گوید که این پزشک معالجات نادره بسیار داشته است، از جمله یکی آنکه وقتی از بازار کُشتاران می‌گذشته است و قصابی را می‌بیند که پیه گرم و خام می‌خورد. ادیب اسماعیل رو به بقّالی در آن حوالی می‌کند و به او می‌گوید اگر روزی این مرد، مُرد پیش از آنکه او را در گور کنند مرا خبر کن. پنج شش ماهی می‌گذرد و یکی روز، بامدادی خبر به بقّال می‌رسد که دیشب فلان قصّاب بی هیچ علّت و بیماری مُرد. 
بقّال به تعزیت می‌رود و جماعتی را می‌بیند که در حسرت او می‌سوختند که جوان بود و فرزندان خُرد داشت. بقّال به یاد سخنِ ادیب اسماعیل می‌افتد و می‌دود و او را خبر می‌کند. ادیب اسماعیل می‌گوید باید زودتر از این می‌مرد. سپس به خانۀ قصّاب می‌رود و چادر از روی مرده برمی‌دارد و نبض او را می‌گیرد و به یکی دستور می‌دهد که با عصا بر پشت پای او بزند و علاج سکته آغاز می‌کند. روز سوم مُرده بلند می‌شود و سالیانی به صورت مفلوج زندگی می‌کند.

سپس نظامی عروضی می‌گوید که خواجه عبدالله انصاری با ادیب اسماعیل بد بوده است و بارها قصد او می‌کند ـ لابد به همراه مریدان ـ و به او آسیب می‌رساند و کتاب‌های او را می‌سوزاند. نظامی عروضی علّت این کار خواجه عبدالله را تعصّبی دینی می‌داند که: «هرویان درو اعتقاد کرده بودند که او مرده زنده می‌کند و آن اعتقاد عوام را زیان می‌داشت.»

تا اینکه خواجه عبدالله بیمار می‌شود و به حال احتضار می‌افتد و پزشکان هرات از درمان او ناامید می‌شوند. شیشۀ ادرار او را به نام غیری پیش ادیب اسماعیل می‌برند و از او علاج می‌خواهند. ادیب اسماعیل به فراست درمی‌یابد که شیشه از کیست. ادیب پس از پیچیدن نسخه و گفتن روش معالجه و تجویز دارو به آورندگان شیشۀ آزمایش می‌گوید به خواجه عبدالله بگویید که: «علم بباید آموخت و کتاب نباید سوخت.» داروی تجویز شده را فراهم می‌کنند و بیمار می‌خورد و به اندک زمانی بهبود می‌یابد و آسوده می‌شود.
نویسنده: احمد رضا نادری

منبع: چهار مقاله/تالیف احمد ابن عمر ابن علی نظامی عروضی سمرقندی ـ تهران: صدای معاصر ۱۳۷۶/ ص: ۱۳۳ ـ ۱۳۲   


اهل قلم و فرهنگ

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد