کتاب انتظار ۹: پژوهشی در مورد جزیره خضراء
۱۳۹۳/۰۳/۰۶
–
۱۴۹ بازدید
کتاب انتظار ۹: پژوهشی در مورد جزیره خضراء
بخش اول
الف. داستان اول
مرحوم علامه مجلسی قدس سره در بحار الانوار (ج ۵۲، ص۱۵۹) مینویسند:
رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیزة خضراء… و چون آن را در کتابهایی روایی ندیدم، عین آن را در فصل جداگانهای آوردم.
یابندة متن، آن را چنین نقل میکند:
کتاب انتظار 9: پژوهشی در مورد جزیره خضراء
بخش اول
الف. داستان اول
مرحوم علامه مجلسی قدس سره در بحار الانوار (ج 52، ص159) مینویسند:
رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیزة خضراء… و چون آن را در کتابهایی روایی ندیدم، عین آن را در فصل جداگانهای آوردم.
یابندة متن، آن را چنین نقل میکند:
من (فضل به یحیی کوفی) در سال 699 ق؛ در شهر کربلا از دو نفر، داستانی شنیدم. آنها داستان را، از زین الدین علی بن فاضل مازندرانی نقل میکردند. آن داستان، به جزیرة خضرا، در دریای سفید مربوط بود. مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم.به همین دلیل به حلّه رفتم و در خانة سید فخرالدین، علی بن فاضل را ملاقات کرده، اصل داستان را جویا شدم. او داستان را در حضور عدهای از دانشمندان حلّه و نواحی آن، چنین بازگو کرد:
سالها در دمشق، نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی تحصیل میکردم. روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد.من و عدهای از شاگردان با او همراه شدیم. به قاهره رسیدیم. استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینکه نامهای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر او میداد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم. به اولین قریه اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. استاد، به ناچار مرا به خطیب آن قریه سپرد و به سفر ادامه داد.
سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی اطراف ده قدم میزدم که کاروانی از طرف کوههای ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهایی دیگر داشتند. پرسیدم :« از کجا میآیید؟» گفتند: «از دهی در سرزمین بربرها که نزدیک جزایر رافضیان است».
هنگامی که نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، 25 روز راه بود و دو روز، بدون آب و آبادی و بقیه آباد بود. حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیرهای رسیدم با دیوارهای بلند و برجهای مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها بر هیأت شیعیان بود.
آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: «غذای شما از کجا تأمین میشود؟» گفتند: از جزیرة خضراء در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و سالی دوبار، برای ما غذا میآورند.»
منتظر شدم تا کاروانی کشتی ها از جزیرة خضراء رسد. فرماندة آن، پیرمردی بود که مرا میشناخت و اسم من و پدرم را نیز میدانست. او مرا با خود به جزیرة خضرا برد.
شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم.شیخ گفت: «این دریای سفید است و آن، جزیرة خضراء. این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد». وارد جزیره شدم شهر دارای قلعهها و برجهایی زیاد و هفت حصار بود. خانههای آن از سنگ مرمر روشن بود…
در مسجد جزیره با سید شمسالدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان نماز جمعه میخواندند [و آن را واجب میدانستند]. از سید شمسالدین پرسیدم: «آیا امام حاضر است؟» گفت: «نه، ولی من نایب خاص او هستم». به او گفتم:«امام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است».
سید، مرا به اطراف برد. آنجا کوهی مرتفع بود که قُبّهای در آن وجود داشت و دو خادم، آنجا بودند. سید گفت: من هر صبح جمعه آنجا میروم و امام زمان را زیارت میکنم و آنجا ورقهای مییابم که مسایل مورد نیاز، در آن نوشته شده است.
من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبّه از من پذیرایی کردند… دربارة دیدن امام زمان علیه السلام از آنان پرسیدم؛ گفتند:«غیر ممکن است».
دربارة سید شمسالدین از شیخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسیدم. گفت: «او از فرزندانِ فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است».
با سید شمسالدین، گفت وگوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او دربارة ارتباط آیات و این که برخی آیات، با قبل، بیارتباط هستند، پرسیدم. پاسخ داد: «… مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوری کردند؛ از همین رو، آیاتی را که در قدح و مذمت خلفا بود، از آن، حذف کردند؛ به همین سبب، آیات را نامربوط میبینی؛ ولی قرآن علی علیه السلام که نزد صاحب الامر است، از هر نقصی مبرّا است و همه چیر در آن آمده است.»
در جمعة دومی که آنجا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد، بلند شد. پرسیدم: «این صداها چیست؟» سید، پاسخ داد: «فرماندهان ارتش ما، هر دو جمعة میانی ماه، سوار میشوند و منتظر فرج هستند». پس از این که آنان را بیرون مسجد دیدم، سید گفت: «آیا آنان را شمردی؟» گفتم: «نه» گفت: «آنان، سیصد نفرند و سیزده نفر، باقی ماندهاند».
از سید پرسیدم: «علمای ما احادیثی [از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف] نقل میکنند که هر کس پس از غیبت، ادعا کند مرا دیده است، دروغ میگوید، حال، چگونه است که برخی از شما، او را میبینید؟».
سید گفت: «درست میگویی؛ ولی این حدیث، به زمانی مربوط است که دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند، امّا اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است».
سید شمس الدین ادعا کرد: «تو نیز امام زمان علیه السلام را دو بار دیدهای؛ ولی نشناختهای». همچنین گفت: «آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود، مباح کرده است و هر سال حج میگزارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت میکند».
این خلاصهای از داستان بود. البته کسانی که خواهان اطلاع دقیقتری هستند، میتوانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه کنند.
بررسی سند داستان
از مهمترین موضوعات در بررسی سند یک خبر، منابعی است که آن خبر را ذکر کردهاند. بدیهی است هر قدر، منابع خبر، به عصر صدور و حدوث آن نزدیکتر باشد، اعتبار بیشتری خواهد داشت.
دربارة داستان جزیزة خضراء، چنان که در اصل داستان آمده راوی خبر، آن را در سال 699 ق از علی بن فاضل در شهر حلّه شنیده است. آن زمان، حلّه شهری آباد بین بغداد و کوفه بوده است. از آنجا که کوفه و نجف، مرکز حوزة علمی شیعه بوده، خبرهای مهم مربوط که به مسایل عقیدتی، کلامی و فقهی شیعه، با اهمیت تلقی میشده و در آثار و نوشتهها منعکس میگشته است؛ ولی برخلاف اشتمال این داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در سامرا و حله و طبیعتاً در نجف، در هیچ یک از آثار مکتوب آن زمان (699ـ 1019ق) که به دست ما رسیده، این خبر انعکاس نیافته است.
شهرت این داستان، از آغاز هزارة دوم ـ به ویژه زمان علامه مجلسی علیه السلام و ذکر آن در کتاب بحارالانوار ـ است. قبل از علّامه، قاضی نورالله شوشتری (م1019ق) این حکایت را در کتاب مجالس المؤمنین آورده است. البته قاضی نورالله ادعا کرد که شهید ثانی، در برخی از امالی خود، این داستان را ذکر کرده است، ولی هیچ مدرکی در این باره به دست نمیدهد؛ علاوه بر این که علامه مجلسی قدس سره همة آثار شهید را در اختیار داشته است؛[1] در عین حال، در آغاز نقل داستان جزیرة خضراء میگوید: «این داستان را در کتابهای معتبر ندیدم». بدیهی است اگر علامه مجلسی قدس سره این خبر را در کتب شهید دیده بود، آن را در بخش نوادر کتاب ذکر نمیکرد و به جای انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهید مستند میکرد.
2. مجهول بودن راوی و استنساخ کنندة نسخة مکتوب داستان
عالمان و فقیهان اسلام، در پذیرش یک کتاب یا نوشته و انتساب آن به نویسنده را زمانی معتبر میدانند که آن کتاب از طریق سلسله اجازات برای آنان نقل شده باشد؛ از همین رو، شاگردان یک مؤلف یا راوی، با اجازه از شیخ و استاد خود، مطالب را نقل کرده و آنان نیز این اجازهها را به طبقة پس از خود منتقل میکردند.
در زمانهای گذشته و قبل از عصر چاپ، آنچه موجب اعتماد به نسخههای مکتوب خطی میشد، اجازهای بود که مؤلف، با واسطه یا بدون آن، به افراد شناخته شده میداد. برای نمونه، مرحوم مجلسی قدس سره در مجلدات آخر کتاب بحارالانوار به ذکر اجازههای خود برای نقل از کتابها میپردازد و بدین ترتیب، نقل های خود را مستند میسازد.
ولی نوشتة جزیرة خضراء اولاً، هیچ ارتباط مستندی با نویسندة آن ندارد و هیچ مدرکی که صحت انتساب نوشته را به علی طیبی نشان دهد، وجود ندارد. ثانیاً، یابندة نسخه و کسی که میگوید: من جزوه را به خط فضل بن علی طیبی کوفی یافتم و آن را استنساخ کردم، شناخته شده نیست، تا بتوان دربارة وثاقت یا عدم وثاقت او نظر داد. ثالثاً، یابندة مجهول نوشتة فضل بن علی طیبی، معلوم نیست از کجا تشخیص داده نوشتة مزبور، خط فضل بن علی است. ناچار باید گفت: چون خود متن، نویسنده به این مطلب اقرار کرده، یابنده، نسخة آن را به همان اسم نسبت داده است؛ ولی باید توجه داشت چنین انتسابهایی، ارزش علمی ندارد و چنان که قبلاً نیز گفته شد، نوشتهای را میتوان مستند قرار داد و بدان استدلال کرد که دارای سلسله سند موثق و منتهی به نویسندة کتاب باشد؛ وگرنه هر کس میتواند نوشتهای بنویسد (چنان که برخی نوشتند و وارد اخبار کردند) و آن را به شخص مورد وثوقی نسبت میدهد؛ مثلاً بنویسد: این نوشتة زرارة بن اعین یا محمد بن ابی عمیر و… میباشد.
3. بررسی شخصیتهای داستان
نام چند نفر در آغاز داستان آمده است که جز فضل بن علی، هیچ کدام شناخته شده نیستند و به گفتههای آنان نمیتوان استناد کرد.
علی بن فاضل که شاهد اصلی ماجرا و مدعی رفتن به جزیرة خضراء و… است، جز به همین خبر شناخته شده نیست و عالمان رجال ذکری از او به میان نیاوردهاند؛ و شخصیتهایی چون علامه حلی و ابن داود(صاحب کتاب رجال که تألیف آن، سال 707 ق به پایان رسیده است) که معاصر، یا نزدیک زمان نقل داستان بودهاند، هیچ نامی از علی بن فاضل به میان نیاوردهاند؛ حال آن که خبر جنجالی او که علاوه بر جنبههای حساس کلامی، دارای ابعاد فقهی نیز هست، به طور طبیعی باید انعکاس گستردهای در محافل علمی و دینی آن زمان داشته باشد.
خلاصة سخن این که، این خبر از نظر سند نه تنها ضعیف است، بلکه باید گفت فاقد استناد بوده و به جز اشتهار در کتب متأخرین ـ به ویژه پس از علامه مجلسی قدس سره ـ هیچ مستند دیگری ندارد. بدیهی است چنین نقلهایی سبب ارزش و اعتبار خبر نمیشود.
4. شخصیت فضل بن یحیی علی طیبی کوفی
مجد الدین فضل بن یحیی بن علی بن المظفر بن الطیبی، به واسطة اجازة صاحب کشف الغمة (عیسی بن ابی الفتح اربلی) از رجال موثق شمرده میشود؛[2] ولی نکته مهم، آن که از کجا معلوم است فضل بن یحیی که در داستان جزیرة خضرا به او منسوب است، همان فضل به یحیی بن المظفر باشد؟ علاوه بر اینکه، راوی کتاب (کسی که کتاب را برای ما نقل کرده است) نیز شخصی مجهول و ناشناخته است. همچنین شخصی که فضل بن یحیی از اول نقل میکنند (علی بن فاضل) نیز ناشناخته است.
بررسی این خبر از نظر سند، ابعاد دیگری نیز دارد؛ ولی برای رعایت اختصار به همین مقدار، بسنده میکنیم.
ب. بررسی متن داستان
1. دلالت قصّه بر تحریف قرآن
از جمله مطالبی که ضمن گفتگوی علی بن فاضل (مجهول) با شمسالدین (مجهول) آمده است، تصریح به تحریف قرآن است. یعنی کسی که این داستان را بپذیرد، باید با یک خبر که مجهول الراوی و در نهایت، خبر واحد آن هم از غیر معصوم است، معتقد به تحریف قرآن باشد، حال آن که نقل قرآن متواتر است، تصریح دارد؛ [3] مگر آن که کسی مسلک اخباریها را پذیرفته باشد که با اخباری ضعیف و بیاعتبار مانند حدیث مذکور، مهمترین و محکمترین سند اسلام را تحریف شده بداند که این، نهایت بیفکری و کم خردی و دوری از عقل و منطق است.
آری، شمسالدین مذکور در قصّه، به صراحت میگوید: قرآن جمعآوری شده در زمان خلفا، تحریف شده است.
و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما کان فیه من المثالب التی صدر منهم بعد وفاة سید المرسلین صلی الله علیه و آله فلهذا تری الایات غیر مرتبطة.[4]
چگونه میتوان قرآن متواتر و تضمین شده را که همة ائمه علیهم السلام به آن استناد میکردند، با چنین اخباری زیر سؤال برد؟ آیا کسانی که چنین مجعولاتی را رواج میدهند، به توابع آن توجه دارند؟
2. راوی مجهول این خبر، «علی بن فاضل» که با نسبت مازندرانی از ا ویاد میشود، ضمن داستان، خود را عراقی الاصل معرفی میکند. گرچه محتمل است شهرت یک نفر در انتساب به شهر، یا منطقهای با اصالت او متفاوت باشد، به نظر میرسد سازندة این داستان، دچار اندکی فراموشی شده است که یک بار، او را به نام مازندرانی و بار دیگر، عراقی الاصل معرفی میکند.
3. در متن داستان آمده است:
هذا هو البحر الابیض و تلک الجزیرة الخضراء و هذا الماء مستدیرٌ حولها مثل السور من أی الجهات أتیته وجدته و بحکمة الله ان مراکب اعدائنا اذا دخلته غرقت…
ولی علی بن فاضل، هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفت حصار میداند و از برجهای محکم دفاعی آن یاد میکند. حال اگر این جزیزه به وسیلة آبهای سفید و نیروی غیبی، محافظت میشده، به حصارهای محکم چه نیازی داشته است؟
این مطلب وقتی بیشتر اهمیت مییابد که توجه داشته باشیم سید شمسالدین و چندین نسل از اجداد او در آن سرزمین زندگی میکردهاند!
4. ضمن داستان، به نقل از خادمان قُبّه مینویسد: «رؤیت امام، غیر ممکن است»؛ ولی در گفت وگوی با سید شمسالدین، او سخن دیگری بر زبان میراند و میگوید: «برادرم! هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند؛ ولی او را نمیشناسد» حال چگونه میتوان بین این دو ادّعا جمع کرد؟
5. یکی از روزهای جمعه، وقتی علی بن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد میشنود و علت را از سید شمسالدین جویا میگردد، وی اظهار میدارد سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر دیگرند.
بر این اساس، بایستی این سیصد نفر که از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اکنون در قید حیات بوده و در آینده نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد.
آیا برچنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلایل تنها دربارة امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است؛ ولی دربارة سیصد نفر که آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم.
6. به مقتضای این خبر، خمس بر شیعیان حضرت، حلال است و ادای آن واجب نیست. این مطلب، خلاف نظر فقهای اسلام از آغاز غیبت تاکنون است.
7. علی بن فاضل، از سید شمس الدین میپرسد: «آیا تو امام علیه السلام را دیدهای؟» میگوید :نه، ولی پدرم به من گفت سخن امام را شنیده؛ ولی شخص او را ندیده است و جدم سخنانش را شنیده و او را دیده است؛ ولی درجای دیگر همین داستان میخوانیم:
شمسالدین گفت: «هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نشناسد».گفتم: «من از مخلصان هستم؛ ولی او را ندیدهام». گفت: «دو بار او را دیدهای؛ یک بار در راه سامرا و یک بار در سفر مصر…».
حال سؤال این است: چگونه کسی که ادعای نیابت خاص دارد و از ملاقاتهای امام علیه السلام آگاه است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار میکند پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟
در جای دیگر داستان، ادعا میکند: او (امام زمان علیه السلام) پدرانش را در مدینه، عراق و طوس، زیارت میکند و به سرزمین ما برمیگردد. معنای این سخن، آن است که سید شمسالدین از سفرهای امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نیز مطّلع بوده و آن حضرت، در جزیره خضراء ساکن است. حال چگونه است کسی که چنین اطلاعات دقیقی از امام علیه السلام دارد، آن حضرت را ندیده است.
2. موقعیت تاریخی داستان
نقل کننده این داستان، مدّعی است در این سال، خبر را از شخصی شنیده است، سپس برای اطمینان، نزد «علی بن فاضل» رفته تا بدون واسطه، خبر را از او بشنود.
فرض میکنیم واقعاً، این ملاقات انجام شده و «فضل بن علی»، «علی بن فاضل» را ملاقات کرده باشد. بر این اساس، سفر «علی بن فاضل» به اندلس، باید در حدود دهههای پایانی قرن ششم قمری صورت پذیرفته باشد؛ چرا که این ماجرا در زمان تحصیل «علی بن فاضل» بوده و علی القاعده با گذشت سالهایی؛ این واقعه را برای دیگران نقل کرده است.
3. ویژگیهای تارخی قرن ششم قمری
دهههای پایانی این قرن، دوران زوال و ضعف خلافت عباسی است و حکومت سلجوقی نیز ـ که در ظاهر، زیر فرمان خلافت عباسی بود، ولی عملاً همه شؤون آن را اداره میکرد ـ رو به ضعف و فروپاشی نهاد.
دولت عظیم سلجوقی، به دولتهای متعدد و درگیر با هم تقسیم شد. این وضعیت، از سویی زمینه عرض اندام بیشتر خلفای عباسی را فراهم کرد، تا به فکر احیای اقتدار گذشته خویش باشند ـ که البته میسر نشد ـ از سوی دیگر، صلیبیان را تحریک کرد، تا بر بلاد اسلامی هجوم برند و طایفه مغول را نیز بر آن داشت، تا به سرزمینهای اسلامی دست اندازی کنند.[5]
حکومت مقتدر فاطمی (که در مصر و شمال آفریقا و سرزمینهای مجاور آن حاکمیت داشت) نیز در نیمه قرن ششم،آخرین روزهای حیات خود را میگذراند و چهاردهمین خلیفه فاطمی (عاضد) در 567 ق، پس از آن که صلاحالدین ایوبی مصر را در اختیار گرفت، درگذشت وخلافت فاطمی به آخر رسید.[6] بدین سان، پس از چند قرن، حکومت شیعی در مصر پایان یافت.[7]
اواخر قرن پنجم قمری، درمغرب اقصی (تونس، الجزایر، مراکش) «مرابطین» حرکت عظیمی را آغاز کردند، این حرکت سیاسی، اجتماعی ـ که برای مدتی، حکومت مقتدری تشکیل داد ـ تا چند قرن ادامه داشت و مدّت زیادی شاخههای این حرکت، در اندلس حکومت میکرد.
4. دریای سفید و جزیره خضراء
دریای سفید، همان دریای مدیترانه است که در زبان عرب، آن را «البحر الأبیض المتوسّط» مینامند.
دلیل نامگذاری این دریا به «البحر الأبیض»، سفید بودن آب آن، به دلیل نوع رسوبات دریا است.
سخن از مصر و قاهره و الازهر و سفر دریایی به اندلس و بازگشت از اندلس به مغرب، در داستان جزیره خضراء گواه آن است که دریای سفید در این داستان، بدون شک همان دریای مدیترانه است.
جزیره خضراء قسمتی از انتهای جنوب غربی اسپانیای فعلی (اندلس قدیم) است که در گذشته، به همین نام شهرت داشته است و در حال حاضر نیز با نام «Algeiras» شناخته میشود.
5. تاریخچهای از جزیرة خضراء
این جا لازم است تاریخچهای از جزیره خضراء بیان شود.
در سالهای حدود 90 ق شخصی به نام رودریک (ردزیق) ـ به سبب آن که مردم اندلس و دولتمردان آن، به فرزندان پادشاه پیشین نظر نداشتند ـ در آن خطه به پادشاهی رسید.
عادت حاکمان بخشهای مختلف اندلس، این بودکه فرزندان دختر و پسر خود را برای خدمت به پادشاه و تربیت در دربار، به «طلیطله»[8] میفرستادند. این گروه، آنجا ازدواج میکردند و به زندگی خود ادامه میدادند.
یولیان، حاکم جزیره خضراء و سَبْتَة و…، نیز دختر خویش را نزد رودریک فرستاد. رودریک از آن دختر بسیار خوشش آمد و با او خلوت کرد. دختر، داستان خود را برای پدر نوشت. یولیان از این ماجرا خشمگین شد و برای انتقام از رودریک، نامهای به موسی بن نُصیَر ـ که از سوی ولید بن عبدالملک فرماندار آفریقا بود ـ فرستاد. و او را به جزیره خضراء و فتح اندلس دعوت کرد.
موسی بن نُصیر به جزیره خضراء آمد و با یولیان معاهدهای بست. یولیان نیز وضعیّت اندلس را برای موسی تشریح کرد. موسی بن نُصیر نامهای به ولید بن عبدالملک نوشت و از اوکسب تکلیف کرد. ولید، به او نوشت که در آغاز، پیشقراولانی برای کسب اخبار بفرستد، تا مسلمانان را در دریای بیکران، گرفتار نسازد.
موسی بن نُصیر، دوباره به ولید نوشت که اینجا، دریای وسیعی نیست؛ بلکه خلیجی است که آن طرفش معلوم است.
منظور او، این بود که فاصله بلاد مغرب تا اندلس، اندک است و تنهاخلیجی کمعرض، میان آن دو قرار دارد.
موسی، پانصد نفر را با چهار کشتی به سوی اندلس فرستاد. آنان، در جزیرهای پیاده شدند که آن جزیره را بعداً به نام فرماندة خود، طریف نامیدند.
آنان، به جزیرة خضراء حمله کردند و غنائم بسیاری به دست آوردند و در رمضان سال 91 ق، از آنجا بازگشتند. همین واقعه، سبب حرکت مسلمانان برای فتح اندلس شد وموسی بن نصیر، «طارق» را به طرف اندلس فرستاد.
طارق، جزیره خضرا را فتح کرد. در این فتح، یولیان در خدمت او بود.[9] موسی بن نصیر، در رمضان 93ق، پس از فتح اندلس به دست طارق، در مسیر اندلس وارد جزیرة خضرا شد.
در سال 123 ق، زمانی که عبدالملک بن قطن امیر اندلس بود، امیر منطقة بربر در آفریقا، به او پناه آورد و هنگام بازگشت، از عبدالملک کشتیهایی خواست تا خود و نیروهایش از اندلس خارج شوند. عبدالملک به آنان گفت، از کشتیهای جزیره خضراء استفاه کنند.[10]
در سال 143 رزق بن نعمان که حاکم جزیره خضراء بود، به سَذوته و اشبیلیه حمله کرد.[11]
در سال 245 ق مجوسیانِ سرزمین اندلس به جزیره خضراء حمله کردند و مسجد جامع آن جا را آتش زدند.[12]
در سال 392 ق، ابوعامر محمد بن ابی عامر در گذشت. وی که حاجب هشام بن عبدالرحمان بود، در زمان صدارت خود، 52 نبرد در اندلس انجام داد. او، وزیر با کفایتی بود و اصل او، از جزیره خضراء بود.[13]
در سال 407ق، «علی بن حمود بن ابی العیش بن میمون بن أحمد بن علی بن عبدالله بن عمر بن ادریس بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب» در اندلس به حکومت رسید و برادرش، قاسم بن حمود حاکم جزیره خضرا شد.[14]
در محرّم 407ّق، «مستعین»، دو نفر به نام قاسم و علی «فرزندان حمود بن میمون بن احمد بن علی بن عبیدالله عمر بن ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب) را به امارت سبته و جزیره خضراء منصوب کرد.قاسم، حاکم جزیره خضراء و علی، والی سبته شدند.[15]
در سال 413 ق، یحیی بن علی به جزیره خضراء حمله کرد و بر آن چیره شد.[16]
در سال 431 ق، قاسم بن محمود، پس از مرگ، یا کشته شدن، در جزیره خضراء دفن شد.[17]
در سال 479 ق، یوسف بن تاشفین پس از پیروزی در نبر زلاقة[18] به جزیره خضراء بازگشت.[19]
در سال 551ق، عبدالمؤمن، پسرش ابا سعید را به ولایت سبته و جزیره خضراء منصوب کرد.[20]
در سال 580 ق، یوسف بن عبدالمؤمن، از خلفای موحّدین، برای نبرد، با نصارای اندلس در جبل الطارق پیاده شدند و سپس به جزیره خضراء وارد شدند. پس از آن به سوی اشبونه (لیسبون فعلی که در کشور پرتغال است) حرکت کرد و در آن نبرد نیز پیروز شدند. یوسف، در این نبرد، مجروح شد و در راه بازگشت به جزیره خضراء از دنیا رفت.[21]
در سال 621 ق، غرناطه از دست دولت موحّدان بیرون رفت و از اندلس، فقط اشبیلیه و [دروازة ] جزیره خضراء در دست آنان ماند.[22]
6. دروازة جزیره خضراء
اینها، تنها، گوشهای از یاد کرد جزیره خضراء در کتابهای تاریخی است. این حوادث تا سال 897 ق ـ که اندلس به کلی از دست مسلمانان خارج شد ـ ادامه داشته است. در این سالها، حاکمان مختلفی از جمله، حمودیها، بنی هود، بنی عامر، مرابطین، حاکمان مغرب،… بر آن حکومت کردند و گاه نیز با هجوم مسیحیان، جزیره خضراء برای مدّتی از حاکمیّت مسلمانان خارج بوده است.
شهر قرطبه که از مهمترین شهرهای اندلس در زمان حکومت مسلمانان بوده است، دارای هفت دروازه بود:
باب القنطرة که به آن، باب الوادی و باب جزیرة الخضراء نیز گفته میشد؛
باب الحدید (سرقسطة)؛
باب ابن عبدالجبار(طلیطلة)؛
باب طلبیره (لیون)؛
باب عامر؛
باب بطلیوس؛
باب النطارین(اشبیلیة)
این نامگذاری، نشان میدهد جزیره خضراء، مکان مشهوری در اندلس بوده است؛ به گونهای که در شهر معروف و بزرگ قرطبه دروازهای به این نام وجود داشته است.
7. قاطره و الأزهر
در این داستان، از قاهره و الازهر نیز یاد شده است. بنابر آنچه در داستان مذکور آمده، راوی داستان، همراه استاد خود به سوی اندلس حرکت کرده است.
باید توجّه داشته که دسترسی به اندلس از مسیر قاهره، به دو صورت میسر بوده است: از طریق دریای مدیترانه و نیز پیمودن ساحل جنوبی مدیترانه و گذر از شمال آفریقا.
با توجه به اینکه در داستان، به سرزمین بربرها اشاره شده، به نظر میرسد مسیر آنان، از راه خشکی و سواحل جنوبی مدیترانه بوده است؛ بویژه آن که در مرحلة نخست سفر، از دریا و کشتی به میان نیامده است.
بربرها، طایفهای سفیدپوست و از نژاد حامی بودند که در شمال آفریقا زندگی میکردند. اکثر آنان، در قرن یکم هجری، به اسلام گرویدند.[23]
بنابراین، علی بن فاضل در سواحل جنوبی مدیترانه، سیر کرده است و از سرزمین بربرها نیز گذر کرده است.
8. جزایر رافضیان (شیعیان)
سرزمین مصر و شمال آفریقا، چندین قرن تحت استیلای حکومت فاطمی (از طوایف شیعه) قرار داشت. نیز، دولت موحّدین ـ که با عقاید انحرافی مرابطین و… به ستیز برخاست ـ از نظر پایههای فکری، شباهت زیادی به شیعه داشت.
9. حکومت موحدان
موحّدان، از سال 517 ق به نبرد با مرابطین پرداختند؛ آنان سال 541 ق، اندلس را فتح کردند و تا سال632ق، اندلس را در اختیار داشتند.
بنیانگذار این حرکت، شخصی به نام محمد بن عبدالله بن تومرت بود که در سوس قیام کرد و خود از فرزندان حسن مثنی میدانست.
او، نسب خود را چنین نوشته است:«محمد بن عبدالله بن عبدالرحمان بن هود بن خالد بن تمام بن عدنان بن صفوان بن سفیان بن جابر بن یحیی بن عطاء بن ریاح بن یسار بن عباس بن محمد بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب».[24]
حرکت ابن تومرت، متأثر از اصلاحاتی بود که غزالی در سرزمینهای مغرب اسلامی نشر داد. ابن تومرت، در بغداد، در درس غزالی حاضر شده، تحت تأثیر تفکّرات او قرار گرفت و از همان جا، فکر برانداختن مرابطین و تأسیس حکومت موحّدین، در او پدیدار شد.[25]
10. افکار و عقاید محمد بن تومرت
افکار و عقاید محمّد بن تومرت را در موارد زیر میتوان خلاصه کرد:
ـ مبارزه با منکرات و فساد حاکمان،
ـ تکیه بر نام «مهدی آل محمد» و تبلیغ وسیع از اصل مهدویّت؛
ـ ادعای مهدویّت و این که او همان مهدی موعود است؛
گفتهاند او، در باطن، به مذهب شیعه تمایل داشت؛ ولی آشکار نمیکرد.[26]
موحّدین، به پیشوایی عبدالمؤمن، سال540 ق، بر قسمت غربی اندلس تسلّط یافتند و جزیره خضراء و اشبیلیه و قرطبه و غرناطه را فتح کردند.
آن چه بیش از هر چیز در حکومت موحّدین قابل تأمّل است و توجه به آن برای درک زمینههای پیدایش داستان جزیره خضراء لازم است، موضوع مهدویت و ادعای آن از سوی محمد بن تومرت است.
این عقیده، پس از تومرت، میان پیروان او باقی ماند، به گونهای که برخی از آنان مرگ وی را منکر شدند و باور داشتند که او بار دیگر ظهور خواهد کرد.
ابن تومرت، درخطبههای خود چنین میگفت:
الحمدلله… و صلی الله علی سیّدنا محّمد المبشّر بالمهدی یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً یَبعَثُه الله اذا نُسخَ الحقُّ بالباطل و أزیل العدلُ بالجور، مکانُه المغرب الأقصی و زمنُه آخر الزمن و اسمُه اسمُ النبی و نسبُه نسبُ النی و قد ظهر جور الاُمراء و امتلأتِ الأرضُ بالفساد و هذا آخر الزمان والاسمُ الاسمُ و النسبُ النسبُ و الفعلُ الفعلُ.[27]
بنابراین، محمد ابن تومرت به صراحت، خود را مهدی موعود نامیده است.
ح. نقش شیعه در سرزمینهای مغرب اسلامی
1. تاریخچه نهضتهای شیعی در بلاد مغرب (شمال آفریقا و اندس)
حرکتهای شیعی در شمال آفریقا و اندلس، فراوان بوده است. در کتب تاریخی، به ویژه آنهایی که دارای وابستگیهایی به خلافت عباسی یا اموی بودهاند ـ از صاحبان این حرکات، به رافضیان یاد میکنند.
ابن خلدون مینویسد:
«دولت عبیدیان (فاطمیان) نزدیک 270 سال دوام یافت، سپس فرمانروایی آنان منقرض شد؛ در حالی که شیعیان ایشان در همه معتقدات خود باقی و پایدار بودند. شیعیان آنان، بارها پس از زوال دولت و محو آثار آن، قیام کردند. در رافضیگری تعصّب داشتند؛ آن قوم، از این سوی بدان سوی منتقل میشدند؛ زیرا، در معرض بدگمانی دولتها قرار داشتند و زیر نظر و مراقبت ستمکاران بودند و به سبب بسیاری پیروان و پراکنده شدن دعواتگران ایشان در نقاط دور و قیامهای پیاپی آنان، یکی پس از دیگری، سرانآنان به اختفا پناه برده و کما بیش ناشناخته میماندند؛ به گفته شاعر: اگر از روزگار، نام مرا بپرسی، نمیداند و اگر مکان مرا بپرسی، جایگاه مرا باز نخواهد شناخت».[28]
برای بررسی بیشتر درباره وضعیّت اندلس و بلاد مغرب در قرون مرتبط با موضع بحث، یکی از مهمترین اسناد و مدارک موجود، کتاب العبر از ابن خلدون، و مقدمه آن است.
نقلها و تحلیلهای ابن خلدون در این زمینه، اهمیّت فراوان دارد؛ چرا که او به منزله شاهدی است که حوادث قرن هفتم و هشتم را برای ما گزارش کرده است.
2. موقعیت جغرافیایی جزیره خضراء، در کلام ابن خلدون
اقلیم چهارم بر ساحل جنوبی؛ این قطعه درجنوب شهر طنجه قرار دارد و این قعطه دریا در شمال طنجه به وسیلة یک خلیج تنگ به عرض دوازده میل، میان طریف وجزیرة خضراء در شمال، و قصر مجاز و سبته در جنوب، واقع است.[29]
همه این نواحی، از بلاد اندلس باختری به شمار میروند که نخستین آنها، شهر طریف است که نزدیک جایگاه پیوستگی دو دریا است ودر خاور آن، بر ساحل دریای روم، به ترتیب، جزیرة خضراء و مالقه و… قرار دارد.[30]
ابن خلدون، دربارة رواج تفکر و ادعای مهدویّت در آن زمان، چنین مینویسد:
ابن قسی[31] صاحب کتاب خلع النعلین مردم اندلس را به نامِ دعوتِ به حق، شوراند. او، کمی پیش از دعوت مهدی (ابن تومرت) کار خود را آغاز کرد.[32]
گاهی برخی از این دسته، خود را به «فاطمی موعود» یا «منتظر» نسبت میدهند؛ یعنی یاخویش را، خود او میخوانند، یا از داعیان وی میشمرند؛ چنان که در آغاز این [قرن هشتم هجری] در سوس مردی از متصوفه، به نام تویذری قیام کرد و به مسجد ماسه که در ساحل دریای آنجا است، شتافت. او از روی تلبیس و عوام فریبی، خود را از نزدمردم آن ناحیه، فاطمی موعود معرفی میکرد، زیرا مغز عامیان آن سامان از پیشگوییهای مربوط به انتظار فاطمی موعود، پر شده بود. نخست، طوایفی از بربرها پیرامون وی گرد آمدند، همچنین در آغاز این قرن؛ مردی به نام عباس در عُماره خروج کرد و همین ادّعا را مطرح ساخت و گروهی گرد او جمع شدند. او به بادیس یکی از نواحی آنجا لشکر کشید و چهل روز پس از ظهورش کشته شد.[33]
پس از مرابطان، مهدی پدید آمد و مردم را به حق دعوت کرد. او مذهب مردم مغرب را نکوهش میکرد و پیروان خویش راموحّدان نامید و رأی خاندان نبوّت را در امامت امام معصوم ممیدانست و ناچار، چنین امامی، در هر زمان باید وجود داشته باشد، تا به سبب وجود او، نظام جهان حفظ شود.
و این که وی (ابن تومرت) را امام نامید، به سبب آن است که در مذهب شیعه، خلفای خویش را بدین لقب میخواندند و همراه کلمه امام، لفظ معصوم را میآورند، تا به عقیدة شیعه به عصمت امام، اشاره داشته باشد…
مهدی، به نام امیرالمؤمنین خوانده میشد و وی «صاحب الامر» بود.[34] محمد بن ابراهیم ایلی داستان شگفتآوری از اینگونه موارد برای من نقل کرد و آن، این است که: هنگام سفر حج، از رِباط عباد ـ که مدفن شیخ ابومدین در کوه تلمسان است ـ مردی از خاندان پیامبر [سید] که از ساکنان کربلا بوده است، همسفر او میشود. آن مرد، دارای پیروان و شاگردان و خدمتگزاران بسیار بوده و میان قوم خود، مقام ارجمندی داشته است. در بیشتر شهرها، همشهریانش از او استقبال میکردند و مخارج وی را میپرداختند.
شیخ گوید: میان ما، دوستی استوار گردید و موضوع کار او بر من کشف شد. وی با همراهان خویش از کربلا که اقامتگاه او بود، برای جست و جوی فرمانروایی و ادّعای این که فاطمی است، به مغرب آمده و چون دیده بود دولت مرینیان ـ که در آن هنگام تلمسان را پایتخت خود قرار داده بودند ـ در نهایت قدرت است، به همراهان خود گفته بود: «برگردید، که ما دچار اشتباه شدهایم و اکنون هنگام ادّعای ما نیست…».[35]
3. نیروی دریایی مسلمانان در مدیترانه
ابن خلدون، وضعیّت نیروی دریایی مسلمانان را در مدیترانه (بحر ابیض)، چنین گزارش کرده است:
نیروی دریای اندلس، در روزگار عبدالرحمان ناصر، به دویست کشتی رسیده بود و نیروی دریایی افریقیه نیز به همان اندازه، یا در آن حدود بود… مسلمانان، در روزگار دولت اسلامی، بر کلیّه سواحل این دریا[مدیترانه] تسلط یافته بودند و قدرت و صولت ایشان در فرمانروایی بر آن دریا، به اوج عظمت رسیده بود. ابوالقاسم شیعی و پسرانش، با نیروی دریایی خویش، از مهدیّه به جزیره جنوب [ژنو] حمله میبردند و پیروز میشوند. مجاهد عامری، جزیره ساردنی را به وسلیه نیروی دریایی، در سال 405 ق، فتح کرد. سپاهیان اسلام، به وسیله نیروی دریایی خویش، از سیسیل تا اروپا دریا نوردی میکردند و با پادشاهان فرنگ به نبرد برمیخاستند چندان که اثری از نیروی دریایی مسیحیان بر جای نماند.
در ناحیه غربی این دریا [مدیترانه]، همواره ناوگان نیرومند و نیروی دریایی مهمّی وجود داشته و هم اکنون نیز [زمان ابن خلدون] وجود دارد و هیچ دشمنی را یارای تجاوز بدان کرانهها نیست.[36]
و چون دولت موحّدان در سده ششم، به اوج عظمت رسید و فاس و اندلس را به تصرّف درآورد، سلاطین ایشان، منصب و پایگاه دریانوردی را به کاملترین وبزرگترین وضعی که تا کنون شنیده شده، تأسیس کردند و فرمانده آن، احمد صقلی بود. در روزگار او، نیروی دریایی مسلمانان، هم از لحاظ شماره و هم از حیث کیفیت و استحکام، در حدود معلومات ما، به مرحلهای رسید که نه در گذشته بدان مرتبه رسیده بود و نه در آینده.[37]
4. سکّههایی با نام «مهدی»
در داستان جزیره خضراء سخن از سکههایی است که بر روی آن، کلمات توحید و شهادتین ونیز نام مهدی حک شده است.
برای روشن شدن موضوع، باز هم به سراغ ابن خلدون و مقدّمه تاریخ او میرویم، تا مطلب، بیشتر روشن شود:
چون دولت موحدّان روی کار آمد، از سنّتی که مهدی [پیشوای موحّدان] برای آنان مقرّر داشت، زدن سکههای درهم چهار گوش بود. دینار بر همان شکل بود؛ ولی در وسط دایره، شک مربعی ترسیم میکردند و یکی از دوجانب آن را از کلمهای که حاکی از یکتاپرستی و ستایش یزدان بود، پر میساختند و در جانب دیگر، سطوری به نام مهدی و نام خلفای پس از او اختصاص میدادند.[38]
5. مهدویت در مغرب اسلامی و اندلس
از آنچه تا کنون گفته شد، به روشنی درمییابیم، که سرزمین مغرب و اندلس، به دلایل مختلف، زمینه مناسبی برای طرح موضوع مهدویّت داشتهاند. این دلایل را میتوان بدین شکل خلاصه کرد:
سرزمین مغرب و شمال آفریقا، به دلیل آن که از مرکز عالم اسلام دور بودند، زمینه مناسبی برای رشد تفکّر و حرکتها بر ضد حکومت مرکزی بوده است.
از عمدهترین حرکتها در آن سرزمین، حرکتهای مبتنی بر تفکّر شیعی بوده است که همواره با بنی امیه و بنی عباس درگیر بودهاند.
تفکّر مهدویّت و تکیه بر ظهور مصلح فاطمی از (نسل فاطمه زهرا علیها السلام) از موضوعاتی بوده که در آن سامان تبلیغ میشده است و کسانی مدعی مهدویّت میشدهاند.
حکومت مقتدر فاطمی که مبتنی بر تفکّرات شیعی اسماعیلی بوده، به صورت گستردهای تفکّر مهدویّت را نشر داده است.
نیز توجّه به تاریخ مغرب اسلامی و اندلس تا قرن هشتم قمری، این نکته را به وضوح مینمایاند که تفکّر مهدویّت در آن خطّه، بسیار نیرومندتر از مشرق اسلامی بوده است و بنیادِ بسیاری از نهضتهای آن سامان بوده است.
با توجّه به مستندات تاریخی ذکر شده و اسناد غیر قابل انکار در این زمینه، میتوان درباره داستان جزیره خضراء چنین نتیجه گیری کرد:
الف. امکان دارد علی بن فاضل، خود به سرزمین اندلس وجزیره خضراء مسافرت کرده باشد و در زمان سفر او در جزیره خضراء نیز حکومتی شیعه و از سلسلة موحّدان، یا خاندانهای دیگر شیعی، حاکم بودهاند؛ ولی علی بن فاضل، مهدی موعودِ موردِ ادعای آنان را با معتقدات شیعه اثنا عشری اشتباه گرفته و هنگام نقل نیز، عقاید خود را با آن، آمیخته است.
چنین تطبیقهای ناروایی، برای نخستین بار و آخرین بار نبوده است؛ بلکه بسیاری از ناقلان، آگاهانه یا ناآگاهانه، معتقدات خود را با نقلها مخلوط کرده و میکنند؛ چنانکه در زمان حاضر نیز بسیار دیده یا شنیدهایم که افرادی، موهومات خود را با حقایق مخلوط کرده و چه بسا خود نیز از این اختلاط، بیخبرند!
نگارنده، خود، شاهد جریاناتی بوده که افرادی متدیّن و مقدّس؛ ولی ناآگاه، تحت تأثیر فریبکاری برخی افراد قرار گرفته و آنان را باب امام زمان میدانستند و اگرکسی منکر میشد، او را تکفیر میکردند!
طبیعتاً در زمان وقوع داستان (دهههای میانی قرن هفتم) و فشارهایی که در مشرق اسلامی آن زمان بر شیعه بوده، نهایت آرزوی یک شیعه، رهایی از آن وضعیت و مشاهده پیروزی شیعه و غلبه و حکومت آن در سرزمینی هر چند دور دست بوده است.
علی بن فاضل نیز که فرد کم اطلاعی بوده است ـ و از همین رو، گزارشهای او از سرزمین مصر و سرزمین بربرها و… بسیار مبهم است ـ با مشاهده سرزمینی که در آن حکومتی شیعی قرار دارد، شادمان شده است:به ویژه آن که حکومت را حکومت فرزندان صاحب الامر تلقّی کرده، مدّعای آنان را در این زمینه، کاملاً با عقاید شیعه تلفیق کرده است.
ب. احتمال دارد علی بن فاضل، خود به سرزمین اندلس و… سفر نکرده است؛ بلکه از دیگران که به آن سرزمینها (جزیره خضراء) رفت و آمد داشتهاند، اخباری را از حکومت مهدی (ابن تومرت) و فرزندان و جانشینان او، یا دیگر حکومتهای شیعی، شنیده است. سپس آرمانهای خود را با آنچه شنیده است، تطبیق داده، یا داستانی از سفر خود به جزیره خضراء ساخته است. افرادی نیز که ماجرا را شنیدهاند، مانند علی طیّبی کوفی، افرادی بیاطلّاع از حوادث تاریخی، از همین رو، آن چه را شنیدهاند، باور کردهاند و بدون هیچ نقدی، به نقد آن پرداختهاند.
حاصل آن که ماجرای جزیره خضراء آمیختهای از واقعیّات آن زمان است که رنگ عقاید شیعه اثنا عشری به آن زده شده و در کتب شیعه راه پیدا کرده است.
مثلث برمودا
در جنوب غربی ایالات متحده آمریکا، منطقهای وجود دارد که به مثلث برمودا معروف است. رسانههای غربی، با افسانه سازیهای هدفدار درباره آن، خواستهاند این منطقه را، منطقهای مرموز و پرخطر قلمداد کنند.
در این مقاله، ضمن بررسی این موضوع، تطبیق نابجای آن، بر جزیره خضراء نقد و ارزیابی خواهد شد.
6. موقعیت جغرافیایی برمودا (Bermuda)
مقابل ایالتهای جورجیا، کارولینا و فلوریدای آمریکا، جزایری به نام برمودا وجود دارد. در جنوب این جزایر، جزایر باهاما، پرتوریکو، دومینیکن، هائیتی، جامائیکا و کوبا قرار دارد.
جزایر برمودا، در 934 کیلومتری شرق سواحل آمریکا قرار دارد و متشکل از 150 جزیره مرجانی است که فقط بیست جزیرة آن، قابل سکونت است. جمعیت آن، حدود 650000 نفر و نژاد ساکنانش سیاه، سفید و دو رگه است. بیشتر مردم آن، پروتستان هستند و هامیلتون مرکز آن است.
برمودا از قدیمترین مستعمرات انگلستان است.
7. مثلث برمودا
این مثلث، یک مثلث فرضی است که رأس آن، جزایر برمودا وقاعده آن، ایالات متحده آمریکا «ایالتهای جنوب شرقی» و اضلاع آن، کشورهای کوبا، هائیتی، دومینیکن، و جامائیکا را در برمیگیرد.[39]
فصل دوم
الف. وضعیت کشورهای منطقه مثلث برمودا
کوبا، با بیش از 160 جزیره، در جنوب سواحل فلوریدای آمریکا و شمال غرب دریای کارائیب قرار دارد.
جمعیت آن، در سال 1979 م، حدود ده میلیون نفر بوده است که بیشتر آنان مسیحیاند و زبان آنها اسپانیولی است.
1. تاریخچة کوبا
کریستف کلمب در سال 1492 م، سواحل شرقی کوبا را کشف کرد. آن زمان، یک میلیون نفر سرخپوست آنجا زندگی میکردند. در سال 1511 م، اسپانیاییها کوبا را مستعمره خود قرار دادند. با کاهش جمعیت بومی جزیره (در اثر کشتار و فشار استعمارگران)، اسپانیاییهای شروع به وارد کردن بردگان آفریقایی کردند. کوبا، از سال 1950م، به بعد، مرکز اجتماع کشتیها میشد که حامل غنیمتهایی بودکه از دنیای جدید، به دست میآمد.
دریانوردان فرانسوی و انگلیسی، پیوسته برای اسپانیاییهای کوبا، مزاحمت ایجاد میکردند. این کشور، در قرن هفدهم، محل رقابت شدید قدرتهایی اروپایی بود.
مبارزه کوباییها، برای استقلال درسالهای 1820م با فراز و نشیب همراه بود و اسپانیاییها، با شدت و خشونت، استقلالطلبان را سرکوب میکردند.
هزاران کوبایی به آمریکا گریختند و با تشکیل انجمنهای سرّی، مبارزات چریکی خود را آغاز کردند که ده سال به طول انجامید؛ ولی تسلط اسپانیاییها بر کوبا باقی ماند.
سران ایالت متحده آمریکا، علاقهمند بودند کوبا را به کشور خود ملحق کنند؛ ولی جنگهای داخلی آمریکا مانع آن شد.
در فوریه 1898 م کشتی زرهپوش نیروی دریایی آمریکا، در ساحل هاوانا منفجر شد و این، بهانهای گردید تا آمریکا، با اسپانیا به جنگ کوتاهی بپردازد. تجهیزات اسپانیاییها در سانتیاگو منهدم شد و سرانجام، آنان در معاهده پاریس 1898 م کوبا و پروتوریکو را به آمریکا واگذار کردند. از این پس، کوبا به وسیله آمریکاییها اداره میشد.آنان پایگاهی در گوانتانامو ایجاد کردند (که اکنون نیز در دست آمریکا است).
در سه دهه اول قرن بیستم میلادی(1900 تا 1930م) بارها نظامیان آمریکا در امور کوبا مداخله کردند. حکومت دستنشانده آنان در کوبا، با اختناق تمام، سلطه آمریکا را برقرار میکرد. مالکیت آمریکاییها بر بیشتر بخشهای اقتصادی کوبا، مشکلات حادّی برای این کشور پدید آورد و سراسر کوبا، پر از فساد فقر، قمار و انحرافات جنسی شد.
مبارزه مردمی اهل کوبا، به رهبری کاسترو، با شدت تمام از سوی دولت دستنشانده و نیروهای آمریکایی، سرکوب شد؛ ولی کاسترو در سال 1959 م توانست پس از نبردهای فراوان، وارد هاوانا شده، قدرت را به دست گیرد.
در 25 اکتبر همان سال، هاوانا به وسلیه هواپیماهای مزدورانی که از سوی آمریکا سازمان یافته بودند، بمباران شد.
کاسترو نیز اموال آمریکاییها را ـ که مالک 90% املاک و بیشتر بخشهای اقتصادی و مهم کوبا بودند ـ مصادره کرد.
فشارهای آمریکا، کوبا را به انعقاد قرار داد با شوروی واداشت. آمریکا با سازماندهی هزاران کوبایی گریخته از کشور، به کوبا حمله کرد و جنگ خلیج خوکها را پدید آورد. در این حمله، مزدوران آمریکایی، دچار شکست سختی شدند.
در 1962 م، شوروی، پایگاه موشکی در کوبا ایجاد کرد که خطر جنگ سوم جهانی را در پی داشت. شوروی با تهدیدات آمریکا، پایگاههای خود را تعطیل کرد.
2. هائیتی(Haiti)
هائیتی نیز از مستعمرات اسپانیا بود. رقابت بین استعمارگران اروپایی، سبب بروز جنگهای بسیاری، در این منطقه شد. فرانسویان و انگلیسیها، به حمایت از دزدان دریایی، به آزار اسپانیاییها میپرداختند؛ بالاخره فرانسویان، آن را تصرف کردند و تا اوایل قرن نوزدهم، هائیتی را در استعمار خود داشتند.
فرانسویان، مبارزات طولانی مردم و بردهها در هائیتی را با قساوت تمام، سرکوب کردند. هائیتی، اکنون از کشورهایی است که زیر سلطه آمریکا قراردارد و ایالت پنجاه و دوم آن کشور، شناخته میشود.[40]
3. باهاما(Bahamas)
باهاما، حدود 70 جزیره و 2000 جزیره صخرهای را در بر دارد. کریستف کلمب در 1492م آن را کشف و به اسپانیا ملحق کرد. در قرن هفدهم و هجدهم میلادی، بین انگلیس و اسپانیا، جنگهایی بر سر باهاما روی داد ه به تصرّف آنها در سال1783م به وسیله انگلیس انجامید.
باهاما، به مدت 190 سال، در حمایت انگلیس بود، تا این که در سال 1973م به استقلال رسید.
4. جامائیکا و دومینیکن
وضعیت این کشورها نیز کمابیش، همانند کوبا، باهاما و هائیتی بود. رقابت استعمارگران اروپایی و ظهور قدرت جدیدی به نام ایالت متحده آمریکا در مجاورت آنها، شرایط زیر را برای این منطقه فراهم کرد:
1. کودتاهای بسیار، با تکیه به نفوذ استعمارگران؛
2. رقابتهای فشرده نظامی، به ویژه در دریاهای منطقه؛
3. مبارزان مستمر و پیگیر مردم به شکلهای گوناگون نظامی و سیاسی.
ب. زمینههای سیاسی اجتماعی افسانهسازی
1. جنگ سرد
پس از پایان جنگ جهانی دوم و با ظهور دو قدرت بزرگ (آمریکا و شوروی) و تقسیم مناطق مختلف جهان، بین آن دو، زمینههای بروز جنگ سرد و رقابتهای مختلف سیاسی ـ اقتصادی و نظامی بین این دو قدرت، آغاز شد.
هر کدام از این قدرتها، در پس بسط نفوذ خویش و حفظ آن ـ به ویژه در مناطق استراتژیک ـ بودند.
از مناطق بسیار مهم، منطقه مثلث برمودا بود؛ چرا که نزدیک ایالات متحده آمریکا قرار داشت و برای تسلّط بر اقیانوس اطلس، دریای کارائیب، آمریکای مرکزی و لاتین منطقهای بسیار مهم و حساس به شمار میرفت.
سوابق استعماری آمریکا در این منطقه، سبب بروز حرکتهای رهایی بخش گستردهای شد و شوروی نیز ـ که شرایط را برای حضور در این منطقه مساعد میدید ـ با پشتیبانی از این حرکتها، جای پای خود را در منطقه، محکم کرد. و در سالهای جنگ سرد، کوبا و مثلث برمودا راه به عنوان یکی از مناطق مهم این مرحله از قرن بیستم، مطرح ساخت.
تحریک مخالفان و ایجاد درگیریهای مختلف در منطقه، از دیگر حوادث دهههای 1970ـ 1950 میلادی است.
2. افسانهسازی استعمارگران
سالهای طولانی حضور استعمارگران در این منطقه و رقابتهای موجود بین آنها و مبارزات سرکوبها، زمینة پیدایش افسانهها و تخیّلات را فراهم کرد؛ به طوی که بسیاری از حوادث، به عوامل ناشناخته نسبت داده میشد.
از دیگر مواردی که باید در این دوره به آن توجه کرد، دزدان دریایی و حمایت رقیبان استعماری از آنها، برای ضربهزدن به منافع رقیب است. طبیعی است این دزدان دریایی، مایل نبودند از خود نام و نشان به جا بگذارند؛ بلکه فقط در پی اهداف خویش بودند.
مجموعه این عوامل، فضایی ابهام آمیز و ترسناک را بر منطقه حاکم کرد و زمینة شکلگیری افسانهها و انتساب حوادث به عوامل ناشناخته را آماده نمود.
3.بررسی مدارک موجود
با بررسی مدارک مربوط به حوادث مثلث برمودا، روشن میشود که ریشه بسیاری از آنها، فقط در مطبوعات است؛ آن هم مطبوعاتی نامعتبر و غیرقابل اعتماد که برای جلب مشتری و خواننده، مطلبی را منتشر میکردند.
غیرقابل اعتماد بودن مدارکی، مانند روزنامهها و مجلات، در این گونه موضوعات، مسألهای نیست که نیازمند دلیل باشد؛ زیرا اگر کسی به این گونه رسانهها اعتماد کند، به سرعت با مجهولات و مطالب مبهم فراوان روبه رو خواهد شد؛ از این رو استناد به چنین مدارک و عناوین ناشناختهای، هیچ مطلب علمی ای را اثبات نمیکند.
4.مثلث برمودا و آب و هوای آن
مثلث برمودا وکشورها و مناطق واقع شده در آن، از نظر آب و هوا و جریانهای دریایی، وضعیت ویژهای دارند. جریان آبهای
گرم گلف استریم ـ که از خلیخ مکزیک آغاز شده و تا شمال دریای اطلس ادامه مییابد ـ یکی از این ویژگیها است.
این جریان آب گرم ـ که با فشار زیاد، از خلیج مکزیک به سوی اقیانوس اطلس جریان دارد ـ شرایط خاصی را در منطقه ایجاد میکند. تلاطم آب دریا، غرش امواج، مه گرفتگی و… از جمله خصوصیات این جریان است.
گلف استریم (Gulf Stream) مهمترین جریان دریایی است که از خلیج مکزیک بین کوبا و فلوریدا شروع میشود. این جریان، با سرعت پنج کیلومتر در ساعت، حرکت میکند و پهنای آن 145 کیلومتر است. ژرفای آن در برخی نقاط، به 800 متر میرسد و در هر دقیقه، دو بلیون تن آب را در امتداد سواحل فلوریدا بر روی هم میغلطاند.
گلف استریم، در امتداد ساحل اقیانوس اطلس (در اطراف آمریکا) حرکت میکند، سپس از دماغه کاد (در ماساچوست) گذشته، به طرف مشرق میپیچد، آن گاه عرض اقیانوس اطلس را طی میکند و بر عرض آن افزوده میشود. در آنجا، حرارتی که از نواحی گرمسیر با خود آورده بود، از دست میدهد و به شعبههای زیادی تقسیم میشود؛ یکی از آنها، سواحل ایسلند را میشوید و دیگری کرانههای انگلستان و نروژ را در مینوردد. و آنجا، یخهای قطبی را به عقب میراند. شاخه بزرگی از ان نیز در امتداد سواحل آفریقا، به جنوب میپیچد.[41]
ویژگی دیگر آن، وزش طوفانهای موسمی است که با سرعت بالای یکصد کیلومتر، در این مناطق میوزد. شدّت این جریانات، به حدّی است که در بسیاری موارد، ایالات شرقی آمریکا را نیز در بر میگیرد و سبب بروز خسارات فراوان، در این منطقه میشود.
5.نتیجه گیری
از مجموع مطالب گذشته، روشن میشود مثلث برمودا، به دلیل شرایط گوناگون سیاسی، نظامی و جغرافیایی منطقهای حادثهخیز است. این دلیل و انگیزههای سیاسی برای مخفی ماندن عوامل حادثه ساز، باعث شکلگیری افسانههایی در اذهان مردم و سپس در مطبوعات و رسانهها شده است.
6. مناطق خطرخیز دیگر جهان
در برخی نقاط کره زمین نیز جاهایی یافت میشود که خطر خیز هستند و به سبب حوادثی که در آن رخ داده است، شهرتی کسب کردهاند؛ مانند مثلث شیطان در اقیانوس آرام که نزدیک ژاپن قرار دارد و به دلیل حوادث دریایی بسیار در آن، به مثلث شیطان معروف شده است.
7. ترافیک سنگین هوایی و دریایی منطقه برمودا
جزیره برمودا، سالانه پذیرای صدها هزار جهانگرد است. سایر مناطق واقع در مثلث برمودا نیز از پر ترافیکترین مناطق دریایی و هوای جهان به شمار میآید. روزانه، دهها خط هوایی، به این منطقه پرواز دارند و صدها خط دریایی در این منطقه، به حمل مسافر و بار مشغولند و هیچ توجهی به افسانههای ساخته شده درباره مثلث برمودا ندارند.[42]
8. تبلیغات استعماری
استعمارگران و ابرقدرتهای جهان ـ به ویژه آمریکا و رسانههای غربی ـ هر زمان که سیاستشان اقتضا کند، فضاهایی را ایجاد میکنند که سبب اغفال و وارونه جلوه کردن حقایق است. دربارة برمودا نیز همین پدیده اتفاق افتاده است.
نمونة مشهور و زندة این ادعا، تبلیغات فریبکارانه آمریکا درباره «تروریسم» است. مجموعه تبلیغات جهانی درباره تروریسم برای کسی که آن روی سکه را ندیده باشد، تردیدی باقی نمیگذارد که فلسطینیان، حزب الله و…، تروریست هستند و آمریکا و اسرائیل، برابر تروریستها از خود دفاع میکنند!
تبلیغات جهتدار، درباره مثلث برمودا و حادثههای آن نیز برای برخی افراد بیاطلاع، یا افسانهگرا، چنین تخیلی را پیش آورده که واقعاً در آنجا خبر ویژهای است؛ برای مثال، همین شرایط، زمینة سوء استفاده برخی فرصت طلبان را فراهم میساخت. آنان، با پنهان کردن کشتیهای خود، از ناپدید شدن آن خبر میدادند و از شرکتهای بیمه، غرامت دریافت میکردند. سپس همان کشتی را با نام دیگر و تغییر برخی ظواهر، در نقطهای دیگر به ثبت رسانده و دوباره میفروختند، یا از آن بهرهبرداری میکردند.
9. گزارشهای نظامی
یکی از مستندات داستان سرایان مثلث برمودا، گزارشهای نظامی است. این نکته روشن است که مسائل نظامی از اخبار سرّی به شمار میرود و در بسیاری از موارد، خبرهای ساختگی نظامی، برای رد گمکردن و پوشش دادن به حرکات نظامی، انتشار مییابد.
بنابراین در خبرهای نظامی، این مطلب، باید مورد توجه باشد، به ویژه وقتی سند اخبار، رسانهها باشد.
وجود دهها شهر و بندر و تردد هزاران کشتی و قایق و هواپیما به آن منطقه و برگزاری بزرگترین مسابقات قایقرانی از سواحل آمریکا تا جزیره برمودا، گواه کاملی است بر این که آنچه در دهههای پنجاه و شصت میلادی در برخی مطبوعات و رسانههای معتبر انتشار یافته، فضاسازی آمریکا برای ایجاد تشنّج در منطقه و ناامن نشان دادن آن بوده است، تا از یک سو با عملیّات مرموزانه، با انقلاب کوبا مقابله کنند و ازسویی دیگر، با القای فضای ناامن، زمینة حضور بیشتر خود را در منطقه فراهم سازند.
شبیه این موضوع را زمان جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران و پس از آن، در منطقة خلیج فارس، مشاهده میکنیم. ناوهای آمریکایی و متّحدانش، با تلقین ناامنی، روانه منطقه شده، اهداف خود را دنبال کردند.
خوانندگان و کسانی که مایل به پژوهش در این زمینه هستند، میتوانند با استفاده از شبکة جهانی اینترنت و جستوجوی واژة «Bermuda» اطلاعات کاملی از وضعیّت کنونی منطقه برمودا و جزایر مختلف آن، به دست آورند.
ج. وضعیّت کنونی جزایر برمودا
برمودا، مستعمرة خودگردان بریتانیایی در اقیانوس اطلس شمالی است. این منطقه، مجمع الجزایری متشکّل از هفت جزیرة اصلی و 170جزیرة کوچک و صخرهای است. این مجموعه، در 1050 کیلومتری کیپها ترآس (کارولینای شمالی در ایالات متحده) واقع شده است.
این مجمع الجزایر، چهل کیلومتر طول و کمتر از 1600 متر، پهنا دارد. همیلتون، مرکز این مجمع الجزایر است.[43]
1. وضعیت اقتصادی
تکیه گاه اصلی اقتصاد برمودا، گردشگری است. گردشگران، با وسائل اقیانوسپیما که در امتداد خیابان اصلی پهلو میگیرند، یا با خطوط هوایی که در هشت مایلی شرق است، به شهر میرسند.
2. دریانوردی
در این منطقه، دریانوردی با قایقهای بادبانی و مسابقات قایقهای بادبانی، در نوعهای مختلف برگزار میشود:
1. مسابقة عبور از اقیانوس آرام؛
2. قایقرانی دور جهان
3. مسابقة برمودا؛
4. مسابقة جام آمریکا
از مهمترین و عمدهترین مسابقات جهانی، قایقرانی در اقیانوس با قایقهای بادی است. این مسابقات، از سال 1906م آغاز شده است و از سال1924م ـ جز در خلال جنگ جهانی دوم در یک مسیر 1176کیلومتری، از نیوپورت آمریکا تا برمودا برگزار میشود. بانی این مسابقات، باشگاه دریانوردی امریکا و باشگاه سلطنتی برمودا است.[44]
آنچه نقل شد، ازمنابع معتبر جهانی است، نه برخی مطبوعات عراقی، یا افسانهپردازی غربی.[45]
از آنچه گفته شد، این نظریه که افسانههای مثلث برمودا، بخشی از یک سناریوی تبلیغاتی بر ضد نظامهای ضد آمریکای منطقه بود، بیشتر آشکار میشود. این افسانهسازیها، به ویژه در سالهای جنگ سرد که انگیزة دو ابرقدرت شرق و غرب برای اینگونه حرکتها، بیشتر بود، اوج داشته است.
3.موقعیت جزیره خضراء
چنان که پیش از این بیان شد جزیره خضراء در دریای سفید (مدیترانه) است.این وصف، از گذشتههای بسیار دور، برای این دریا بوده است و اکنون نیز به همین نام خوانده میشود. دلیل آن نیز رسوبات سفید رنگ بستر دریا است؛ به گونهای که آب آن، سفید به نظر میرسد. چنانکه دریای سیاه و دریای سرخ نیز به همین دلیل، سیاه و سرخ نامیده شدهاند.
بنابراین محل جزیره خضراء در داستان جزیره، با سواحل غربی اقیانوس اطلس و جزایر برمودا و امثال آن ارتباطی ندارد.
4.خدشه بر چهره مهدویت و امام زمان علیه السلام
گذشته از اشکالات گوناگون داستان جزیره خضراء، تطبیق آن بر مثلث برمودا، علاوه بر آنکه ترسیمی نادرست و غیر معتبر است، چهرة موضوع مهدویّت را نیز مخدوش میسازد.
آنچه در داستان جزیره خضرا آمده، آن است که کشتیهای دشمنان غرق میشود؛ و این که تعداد زیادی هواپیما وکشتی ـ آن هم بدون آنکه خصومتی داشته باشند ـ به قعر دریا فرستاده، یا از صحنه روزگار محو میشوند.
چنین تصوراتی، با رسالت امام زمان علیه السلام و سیره آن حضرت و پدران گرامیاش، تضاد کامل دارد؛ چه اینکه غرق و نابود کردن اموال کسانی که خصومتی با آن حضرت ندارند، کاری نیست که در شأن پیشوایان معصوم علیهم السلام باشد.
5. بنای برباد و افترا بر خداوند
از جمله گناهان بسیار بزرگ، نسبت دادن دروغ، و افترا به خداوند، و اولیای او است. قرآن مجید در موارد بسیاری، این حقیقت را بیان فرموده است:
و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً؛ چه کسی ستکارتر است از کسی که به خداوند دروغ ببندد؟
اساس داستان جزیره خضراء چیزی نیست که بتوان آن را به امام زمان علیه السلام نسبت داد و طبق موازین شناخته شده، به هیچ وجه قابل اعتماد و استفاده نیست.
با وجود این همه ضعف و کاستی، متأسفانه برخی افراد ساده لوح و سطحینگر، تنها به این نکته توجه ندارند؛ بلکه با تطبیقی بیجا و نامعقول، چهره امام زمان علیه السلام را مخدوش نموده، آن را به گونهای ترسیم میکنند که هیچ نسبتی با شخصیت آن حضرت و پدران گرامیاش ندارد.
دربارة جزیره خضراء و تطبیق نادرست آن بر «برمودا» باید گفت:
یکم. اصل داستان، غیر قابل قبول است؛
دوم. جزیره خضراء در دریانی مدیترانه است، نه اقیانوس اطلس؛
سوم. وقایع مثلث برمودا، ساخته رسانههای غربی و افسانه سازان است؛
چهارم. بر فرض که افسانههای برمودا صحیح باشد، هیچ ربطی به امام زمان علیه السلام و مقام آن حضرت ندارد.
بخش سوم
داستان دوم جزیرة خضراء
محدّث نوری، در حکایت سوم کتاب جنّة المأوی، میگوید:
در آخر کتاب التعازی، تألیف شریف زاهد، ابی عبدالله محمّد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان العلوی الحسینی رضی الله عنه به نقل از عالم حافظ حجة الاسلام سعید بن احمد بن الرضی از شیخ مقری خطیر الدین حمزة بن المسیب بن الحارث، آمده است که:
او (سعید بن احمد) میگوید : در خانة من، در محلة ظفریّه در مدنیة السلام در هجدهم شعبان سال 544ق، خطیر الدین، برای من حکایت کرد که استادم، ابن ابی القاسم عثمان بن عبدالباقی بن احمد الدمشقی در هفدهم جمادی الأخروی سال 543 ق گفت:
استادم کمالالدین احمد بن محمد بن یحیی الانباری در خانة خود در مدینة السلام در شب دهم رمضان سال543 ق، چنین نقل کرد:
در ماه رمضان سال543 ق، نزد وزیر، عون الدین یحیی بن هبیرة بودیم. عدهای دیگر نیز نزد او بودند. وقتی افطار کردند و متفرق شدند، وزیر به ما دستور داد بمانیم. مردی نیز آن شب، در مجلس حضور داشتند که ما او را نمیشناختیم و قبلاً ندیده بودیم. وزیر، بسیار به او احترام میگذاشت و به سخن اوگوش میداد و به دیگران توجّهی نداشت.
سخن به درازا کشید، تا آنکه دیر وقت شد و ما خواستیم باز گردیم، ولی بارش باران مانع شد و ما نزد وزیر ماندیم.
سخن دربارة ادیان و مذاهب پیش آمد و به اسلام و مذاهب گوناگون آن منتهی شد. وزیر گفت: «کمترین طایفه، مذهب شیعهاند. در منطقه ما، ممکن نیست که اکثریّت با شیعه باشد». وزیر، در مذمّت شیعه، سخن گفت و خدا را بر این که آنان در دورترین نقاط نیز کشته میشوند، سپاس گفت.
در این هنگام، شخصی که وزیر، بسیار به او توجّه داشت به وزیر رو کرد و گفت: «برای شما سخنی بگویم دربارة آنچه بحث میکردید یا آنکه لب فرو بندم؟» وزیر ساکت شد و سپس گفت: «بگو آنچه داری!»
مرد ناشناس گفت:«با پدرم در سال 522، از شهر باهیه حرکت کردیم، محل ما، روستاهایی دارد که تاجران؛ آن را میشناسد و 1200 پارچه آبادی است و در هر آبادی، عدّة زیادی سکونت دارند. آنان، همگی، مسیحی هستند و حتّی جزایری که اطراف آنان است، همه، مسیحیاند. بزرگی سرزمین آنان، دو ماه راه است و میان آنان و خشکی، بیست روز فاصله است و همة کسانی که در خشکی هستند نیز مسیحیاند.
سرزمین ما، به حبشه ونوبه متصل میشود و آنان نیز، همگی مسیحیاند.
سرزمین ما به سرزمین بربرها نیز متصل است و آنان، بر دین خودشان هستند… من، روم و افرنج را اضافه نمیکنم (یعنی، آنان نیز مسیحیاند).
چنین پیش آمد که ما، در دریا سفر میکردیم و برای تجارت و کسب سود، به هر سو میراندیم، تا آن که به جزیرههای بزرگ پردرختی که دیوارهای زیبا وباغات و روستاهای فراوان داشت، رسیدیم.
نخستین شهری که رسیدیم و لنگر انداختیم، از ناخدا پرسیدیم : «این جزیره چیست؟» گفت: «من، تا کنون، به این جزیره نیامدهام و آن را نمیشناسم».
پیاده شدیم و به خیابانهای آن شهر رفتیم. نام شهر را پرسیدیم. گفتند: «مبارکه است» گفتیم: «نام حاکم چیست؟» گفتند: «طاهر». گفتیم: «پایتخت آن کجاست؟» گفتند: «زاهره». پرسیدیم:«زاهره کجا است؟» گفتند: «فاصلة ده شب از راه دریا است و بیست و پنج روز از خشکی مردم آن سامان، همگی مسلمانند».
گفتیم: «چه کسی زکات مال (مالیات) ما را میگیرد تا شروع در داد و ستد کنیم؟» گفتند: «نزد نایب سلطان بروید». گفتیم: «اعوان او کجا هستند؟» گفتند: «او دار و دسته ندارد. او، در خانة خود زندگی میکند و همه نزد او میروند».
تعجّب کردیم و به خانة او راهنمایی شدیم. مرد صالحی را دیدیم که عبایی بر دوش دارد و عبایی نیز فرش او است و دوات هم در پیش روی او قرار دارد و مشغول نوشتن است. سلام کردیم. گفت: «از کجا میآیید؟» گفتم: «از فلان سرزمین». گفت: «همة شما؟» گفتیم: «نه؛ در میان ما، مسلمان، یهودی و نصرانی است». نایب گفت: «یهودی و نصرانی، جزیه بدهند؛ ولی با مسلمان بایستی درباره مذهبش سخن بگوییم».
از یهودیان و نصرانیان، جزیه گرفتند؛ ولی به مسلمانان گفتند مذهبتان را بگویید. وقتی آنان مذهب خود را گفتند، نایب گفت: «شما، مسلمان نیستید و اموال شما مصادره میشود. کسی که به خدا و پیامبر و وصی او و امام زمان، ایمان نداشته باشد، مسلمان نیست».
وقتی ما، همسفران خود را در خطر دیدیم، گفتیم:«اگر اجازه بفرمایید، ما نزد سلطان برویم». او پاسخ مثبت داد.
به ناخداد گفتیم: «ما میخواهیم به زاهره برویم، تا بلکه دوستان خود را نجات دهیم»؛ ولی ناخدا گفت: «من، راه را بلد نیستم».
از شهر مبارکه، راهنمایانی استخدام کردیم و سیزده روز و شب، طیّ مسیر کردیم، تا آن که قبل از طلوع فجر، راهنما تکبیر گفت و افزود: «این، منارههای زاهر است».
صبح، به شهر زیبایی وارد شدیم که زیباتر از آن، چشم ما ندیده است؛ هوای لطیف و آب شیرین؛ شهری را دیدیم که بر روی کوهی از سنگ سفید بنا شده بود؛ گرد آن، دیواری تا دریا کشیده بودند؛ نهرها،در شهرها و محلههایش جاری بود؛ گرگ وگوسفند، کنار هم بودند؛ بازارهایی بزرگ، ارزاق فراوان و رفت و آمد از دریا و خشکی، از ویژگیهای آن شهر بود.وقتی صدای مؤذّن بلند میشد، همه به مسجد میشتافتند.
بالاخره، به حضور سلطان رسیدیم. سلطان، در باغی بود که قبّهای در میان آن قرار داشت. در این هنگام، اذان گفته شد و باغ، پر از نمازگزاران شد.
مردم، او را پسر صاحب الأمر مینامیدند. به ما خیر مقدم گفت و پرسید:«تاجر هستید یا میهمان؟» گفتیم: «تاجر». گفت:«کدام یک مسلمانید و کدام اهل کتاب؟» و پرسید:«مسلمان، پیرو کدام مذهبند؟».
شخصی به نام دربهان بن احمد اهوازی با ما بود. گفت: «من، شافعیام و بقیّه مسلمانان همراه ما نیز شافعیاند؛ مگر حسان بن غیث که او مالکی است».
سلطان، رو به آنان کرد و گفت: «آیا غیر از اهل بیت، کسی از اهل کسا بوده است؟ آیة تطهیر، در شأن چه کسی است؟».
دربهان، کلام سلطان راقطع کرد و گفت: «ای پسر صاحب الامر! آیا میتوانید نسب خود را بیان کنید؟»
سلطان گفت: «من، طاهر، پسر محمّد بن الحسن بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی هستم».
مرد شافعی، غش کرد. پس از به هوش آمدن، به سلطان ایمان آورد.
ما، هشت روز میهمان او بودیم و یک سال نزد مردم آن شهر میهمان شدیم، در این مدّت، دریافتیم که این شهر [و توابع آن] مسیر دو ماه در خشکی و دریا است و پس از آن، شهری است به نام رائقه که سلطان آن، قاسم بن صاحب الامر است. و سپس صافیه است که سلطان آن، ابراهیم بن صاحب الامر است و سپس مظلوم است که سلطان عبدالرحمان بن صاحب الأمر است و سپس عناطیس است که سلطان آن، هاشم بن صاحب الامر است.
در همة این دیار، جز مؤمن شیعه یافت نمیشود و جمیعت آنان، به حدی است که اگر همة دنیا جمع شوند، تعداد آنان، فزونتر است.
ما، یک سال نزد آنان بودیم و منتظر ورود صاحب الامر شدیم؛ چون، معتقد بودند که آن سال، سال آمدن، او به زاهره است؛ ولی ما موفق نشدیم.
ابن دربهان و حسان، در آن شهر ماندند، تا او را زیارت کنند.
وقتی عون الدین وزیر این داستان را شنید، برخاست و وارد اتاقی شد ویک یک ما را احضار کرد و گفت: «مبادا این داستان را بازگو کنید». ما نیز این داستان را تا پس از مرگ او بازگو نکردیم.
الف. بررسی سند داستان
1.بررسی کتاب تعازی
نویسندة کتاب، شریف زاهد ابی عبدالله محمد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان العلوی الحسینی است.
نسخهای از این کتاب، در خزانة رضوی علیه السلام بوده و محدّث نوری، آن را استنساخ کرده است.
این کتاب را، شریف ابوعبدالله محمد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان، در سال443ق، برای ابوالحسن زید بن ناصر الحسینی روایت کرده است؛[46] بنابراین، تألیف کتاب، درنیمة نخست قرن پنجم بوده است.
مؤلف کتاب، معاصر سیّد رضی رحمه الله بوده است. صاحب الذریعه مینویسد:
نسخة مطبوع تاریخ بغداد، روایت صاحب کتاب التعازی است و مشایخ او در این نقل، ابی اسحاق ابراهیم بن احمد بن محمد معدل طبری است که شریف رضی نیز قرآن را نزد او قرائت کرده است.[47]
نتیجه این که کتاب تعازی در قرن پنجم (سال 443ق) روایت شده؛ ولی داستانی که در پایان کتاب آمده، مربوط به سال 543 است؛ یعنی، یک صد سال، میان تألیف کتاب و داستانی که در آن نقل شده، فاصله است.
مسلّم است این داستان را استنساخ کنندگان، در پایان کتاب آوردهاند و هیچ ارتباطی به متن کتاب ندارد.
ممکن است تصوّر شود تاریخ نقل داستان، اشتباه است و داستان در 443 نقل شده؛ ولی به اشتباه 543 نوشته شده است.
این سخن به دلایل زیر، مردود است.
1. تاریخها، با حروف نوشته شدهاند، نه اعداد، و چنین خطای فاحشی در نوشتار، بسیار بعید است.
2. راوی اصلی داستان، «انباری» در سال443، نه تنها به دنیا نیامده بودند؛ بلکه چه بسا والدین او نیز هنوز به دنیا نیامده بودند.
3. ابن هبیره که نام کامل او یحیی بن محمد ابوالمظفر و وزیر چند خلیفة عباسی بوده و این داستان، در حضور او اتفاق افتاده، متولّد 490ق و متوفای 560ق است.[48] وی، در سال544ق، به وزارت مقتضی الأمرالله رسید.[49]
2. بررسی سند داستان
1. با توجّه به آنچه که دربارة کتاب التعازی گفته شد، داستان مزبور، فاقد هر گونه استناد است؛ چرا که صاحب التعازی، آن را نقل نکرده؛ بلکه استنساخ کنندهای نامعلوم، آن را در پایان کتاب افزوده است که معلوم نیست این خبر را از کجا و چه کسی شنیده است و آیا انتساب آن به اشخاص مذکور در سند، صحّت دارد یا ندارد؟
2. با چشم پوشی از اشکال بالا، اشخاص مذکور در سلسلة سند داستان، شناخته شده نیستند و در کتابهای تراجم و رجال شیعه، ذکری از آنان به میان نیامده است.
تنها شخصی که شناخته شده ودر کتب تراجم عامه، نامش آمده، کمالالدین انباری است.
کمالالدین ابوالبر عبدالرحمان بن محمد بن ابی الوفا (577ـ513ق) از اوان کودکی، به بغداد رفت و پس از تکمیل ادب، در نظامیه بغداد مشغول فعالیت شد. او، تألیفاتی، مانند اسرار العربیة،نزهة الأدباء، تاریخ أنبار،… دارد.
3.شخصی که در مجلس ابن هبیره ناقل خبر بوده، نه تنها مجهول است؛ بلکه مسیحی بوده و با دیدن آن همه نشانهها، باز بر عقیدة خود باقی بوده است. حال چگونه میتوان بر خبر چنین شخصی ازاهل کتاب، اعتماد کرد؟ آیا میتوان برای اعتقاد به صحت چنین وقایعی، بر خبری که از هرجهت مجهول است، اعتماد کرد؟
ب. بررسی محتوا و تاریخ داستان
زمینههای اجتماعی و روانی، از مهمترین عوامل شکلگیری داستانها است. سالهای میانی قرن ششم(543ق) ویژگیهایی دارد که توجّه به آنها، بسیاری از نقاط مبهم را روشن میکند.
1. میان خلافت عباسی و خلفای فاطمی وحکومت موحّدان، در سرزمینهای مغرب اسلامی واندلس، رقابت شدیدی بود.
پس از انقراض فاطمیّان مصر (567ق) مرابطان و نیز موّحدان، نهضت بزرگی را درمغرب و اندلس به راه انداختند.
فاطمیّان ونیز موّحدان، گرایش شیعی داشتند و محمد بن تومرت که بنیانگذار حکومت موحّدان است (517ق)، خود را از اهل بیت علیهم السلام میدانست و به صراحت، خود را مهدی موعود مینامید.[50]
از دغدغههای مهم دربار خلافت عباسی، رشد نهضتهای شیعی و حرکتهای متأثّر از آن بود؛ از همین رو، حرکت عظیم موحّدان، برای عبّاسیان، نگرانی جدّی فراهم ساخته بود.
ابن اثیر گوید:
وقتی خبر سقوط حکومت فاطمی به بغداد رسید (567ق) چند روز جشن برقرار شد و شادی بیاندازهی صورت گرفت.[51]
در متن داستان مورد بحث نیز میبینیم ابن هبیرة چگونه اصرار دارد این خبر منتشر نشود و کسی آن را بازگو نکند؛ چراکه خبر از یک دولت شیعی و حکومت مقتدر آن، خوشایند دربار عباسی نبود. نکته قابل توجه، آنکه صاحبالأمر لقبی بود که به ابن تومرت داده میشد.
ابن خلدون مینویسد:
مهدی [ابن تومرت] به نام امیرالمؤمنین خوانده میشد و وی، «صاحب الامر» بود.[52]
در داستان مورد بحث نیز، روی همین عنوان، تکیه میشود و این که فرزندان صاحب الامر، در شهرهای مختلف بلاد مغرب، حکومت داشتند.
عبدالمؤمن که جانشین ابن تومرت بوده نیز به همین لقب خوانده میشده است. فرزندان او، در آن سالها، در اندلس و جزایر پیرامون آن حکومت میکردند.
ابن اثیر میگوید:
در این سال (551ق) عبدالمؤمن، فرزندان خود را بر بلاد مختلف به حکومت گماشت، ابا سعید را بر سبتة و جزیره خضراء حاکم کرد….[53]
داستانهایی مانند داستان علی بن فاضل که در سال 699 آن را نقل کرده است و داستان دوم که از شخصی مجهول در 543 بازگو میشود و یکصدسال با هم فاصله دارند، هر دو، گویای یک حقیقتند.
خبرهای سانسور شده از سوی حکومت عباسی وخواستههای سرکوب شدة شیعیان وسعی در کم جلوه دادن آنان، زمینه را برای ابراز حقایق به صورت داستانهایی بهتانگیز، فراهم کرده است.
آنگاه اشخاصی که بیشتر ناقل اخبار بودند تا ناقد آنها و بصیر به شرایط و احوال، آن اخبار را در کتابهای خود گردآوردند و خود نیز به مستند نبودن آنها اقرار داشتند؛ ولی آن داستانها، مستمسک برخی سادهلوحان برای ادعاهای بیاساس شد.
1. فشار بر شیعه در قرن پنجم و ششم هجری
فشارهای حکومت عباسی بر شیعه، در طول حکومت آنان وجود داشته؛ ولی در قرن پنجم وششم و پس از رسمی شدن چهار مذهب فقهی عامه و گسترش حکومتهای شیعه در نقاط مختلف، فشار دستگاه خلافت عباسی، بر شیعیان فزونی یافت؛ به گونهای که افراد، مذهب واقعی خود را پنهان میکردند و انواع سانسور در جامعه اعمال میشد.
درباره علی بن حمدان (م546ق) نوشتهاند:
وی از دانشمندان زمان خود بود و در دیوان محاسبات عبّاسیان سمت داشت. دارای کرسی تدریس بود واز خلیفه نیز لقب کافی الکفاة دریافت کرد؛ ولی خلیفه، بر برخی از نوشتههای او که نشان میداد او شیعه است، دست یافت و از همین رو، او را از کار برکنار و به زندان افکند، تا این که در زندان از دنیا رفت.[54]
ظهور و گسترش تشیّع در سراسر خاورمیانه، طی سدههای نهم و دهم میلادی، روح مبارزه با تسنن را برانگیخت. حکومتهای شیعی، یکی پس از دیگری، به قدرت میرسیدند. آل بویه، حمدانیان، قرامطه، فاطمیان اسماعیلی، آفریقای شمالی تا خراسان و افغانستان و ماورءالنهر را در سیطرة خود داشتند. بغداد در سدههای دهم و یازدهم میلادی، کانون اختلاف و مبارزة بین سنی مذهبیان و شیعه شده بود(423ـ381ق).[55]
2.دارالسلام و محله ظفریه
دارالسلام، محلهای در بغداد و محل سکونت افراد حکومتی و کارگزاران دولت عبّاسی بوده است. لاپیروس مینویسد:
بغداد نیز هم چون پایتختهای قبلی، از یک مرکز محدود نظامی و حکومتی، به یک شهر بزرگ گسترش یافت. خلافت عباسی، در پی این تصمیم که یک مرکز اداری به نام مدینة السلام احداث کند، دو محلة مسکونی بزرگ در حومه بغداد بنا کرد: نزدیکی به نام حربیه و دیگری کرخ.[56]
ابن اثیر، ظفریّه را از محلههای بغداد معرفی میکند. او، دربارة وقایع سال(554ق) میگوید:
در این سال، آب دجله، به قدری زیاد شد که بعضی از محلات بغداد در آب غرق شد؛ از جمله قسمتی از ظفریّه را نیز آب فرا گرفت.[57]
غرض از توضیح مفردات این داستان، تصویر شرایطی که قصّه، در آن نقل شده و وزیر عباسی، دستور کتمان آن را صادر کرده است.
3.کرامت یا کشف و شهود
برخی از کسانی که به جای پیگیری معارف قطعی اسلام و منافع نورانی آن، در پی داستانهای بیسند، ولی پر از هیاهو هستند، سعی کردهاند داستان اوّل ودوم جزیرة خضراءو قصّههایی دیگر را کنار هم قرار داده، آنها را مکاشفات وتوفیقاتی که برای برخی افراد رخ داده است، مطرح کنند. این افراد، باید به این پرسشهای مهم و ابهامها پاسخ دهند:
4.چه کسانی توفیق زیارت جزایر را داشتهاند؟
در داستان دوم جزیرة خضراء یک تاجر مسیحی و تعدادی یهودی و مسیحی و برخی از اهل سنّت، به این افتخار نائل میشوند که به جزایر فرزندان امام زمان علیه السلام سفر کنند و مدّتی طولانی نیز در آن محل سکونت کنند.
چگونه است که صدها مسلمان شیعه و عالم پرهیزگار و عاشق اهل بیت علیهم السلام چنین توفیقی نیافتهاند ولی چند نفر مسیحی و یهودی به این توفیق میرسند و بر دین خود نیز باقی میمانند؟
5.شهرهای ناشناخته
مرد مسیحی، مدّعی است از شهر باهیه است و تجار آن را میشناسد و هزار و دویست پارچه آبادی است.این، چه شهری است که در منابع جغرافیایی قدیم، مانند معجم البلدان و تواریخ معتبر، از آن، نامی به میان نیامده است؟ با توجّه به این که یاقوت حموی حتّی نام روستاها را ذکر میکند و سرزمینهای غرب و اطراف مدیترانه برای آنان، کاملاً شناخته شده بوده است.
6.تناقض داستانها؟
کسانی که به این گونه اخبار استناد وگاه استدلال میکنند، باید به این پرسش و پاسخ نیز پاسخ دهند که به چه دلیل در داستان نخست جزیره خضراء (داستان علی بن فاضل) میخوانیم: «آبهای سفید، از هر طرف، جزیره را احاطه کرده است و کشتیهای دشمنان ما در این آبها غرق میشوند». ولی در داستان دوم، با آن که به چند جزیره سفر میکنند هیچ خبری از آبهای سفید و وضعیّت غیر عادی نیست؟
7. احکام ناشناخته
در داستان دوم، کسی که مدّعی است فرزند امام زمان علیه السلام است، از یهود و نصارا، جزیه میگیرد؛ ولی اموال اهل سنّت را مصادره میکند. این حکم با کدام سیره وسنّت مطابق است؟
ممکن است کسی بگوید: امام زمان علیه السلام و فرزندان آن حضرت، براساس احکام واقعی حکم میکنند؛ از همین رو، پس از ظهور خواهند گفت او، دین جدیدی آورده است.
پاسخ این سخن، آن است که اولاً، با ظهور حضرت، احکام الهی، آن گونه که تشریع شده است. بیان خواهد شد و قضاوت براساس واقعیّت صورت خواهد گرفت، نه ظواهر؛ ولی این موضوع، پس از ظهور است نه در زمان غیبت. ثانیاً، حرمت اموال مسلمان با اظهار شهادتین، سیره و سنّت قطعی پیامبرصلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام است و قابل نقض نیست.
نتیجه مباحث گذشته
1. هر دو داستان جزیره خضرا از نظر سند، قابل اعتنا نیستند.
2. مطالب مطرح شده در این داستانها، اشکالات و تناقضات بسیاری دارد.
3. این داستانها، بازتاب حوادث زمان نقل آنهاست و با آنچه در عرصة تاریخ و جغرافیای آن زمان میگذشته، مرتبط است.
4. حکومتهای بسیاری در بلاد مغرب و جزایر دریای مدیترانه و سواحل آن، در زمان وجود داشتهاند که خود را اعقاب ائمه علیهم السلام میشمردند و برخی از آنان خود را فرزندان صاحب الامر میدانستند.
5. ابن تومرت در بلاد مغرب، مدّعی شد امام زمان و مهدی موعود است و حکومت مقتدری نیز تشکیل داد که به نام حکومت موحّدان در تاریخ شناخته میشود.عبدالمؤمن نیز که با همین القاب وعناوین حکومت میکرد، با اقتدار در بخشهای مهمّی از سرزمینهای مغرب حکومت کرد و فرزندان خود را در جزایر ومناطق مختلف، به حاکمیّت گماشت.
6. افکار و آرمانهای سرکوب شدة شیعیان در دوران عباسی، زمینة بروز آنها را به صورت آفرینش داستان، فراهم آورد.
7. فشارهای متعدّد اجتماعی، سیاسی و عقیدتی که بر شیعه وارد میشد، آنان را وا میداشت به آواهایی که از حکومتهای شیعی (از نوع اسماعیلی و موحّدان و…) دل ببندد و آرمانهای سرکوب شدة خود را در آنجا بیابند.
8. سزاوار نیست در موضوع امام زمان علیه السلام که ازعقاید حتمی و مشترک همة انسانها است، با اتکا به خبرهای غیر موثق وحدسیّات ساختة اذهان، سخن گفت وقلم زد؛ چرا که از مصادیق افترای بر ائمه علیهم السلام است که از خطاهای بزرگ و گناهان کبیره به شمار میرود.
9. در آراء و عقاید، مواردی یافت میشود که علم آن را باید به خدا و رسول واگذاشت و بدون علم و اطّلاع و طیّ مقدّمات لازم، در آن باره سخن نگفت. موضوع فرزندان امام زمان علیه السلام و این که آن حضرت ازدواج کرده ودارای فرزند است، یا نه و آنان چگونه زندگی میکنند، از همین موارد است. بهتر است علم آن را به خدا واگذاریم و بیسبب، افکار و عقاید دیگران را با مطالب نامستند و نامعقول، آشفته نکنیم.
پژوهشی در مورد جزیره خضراء
مجتبی کلباسی
——————————————————————————–
[1]. بحارالانوار، ج1، 10. [2]. کشف الغمة، ج 1،ص445. [3]. انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون (حجر: 9). [4]. بحارالانوار، ج52، ص 170. [5]. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج 3، ص62. [6]. همان، ج5. [7]. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الدولة الفاطمیة، ص181. [8]. از طلیطله در حال حاضر با نام «تولدو» یاد میشود. [9]. ابن اثیر، الکامل، ج4، ص562. [10]. همان، ج5، ص251. [11]. همان، ص512. [12] همان، ج7، ص90. [13]. همان، ج8، ص678. [14]. همان، ج9، ص270. [15]. المعجب فی تلخیص أخبار المغرب، ص43. [16].الکامل، ج9، ص274. [17].همان، ص276. [18]. نبرد زلاقه، نبردی مشهور است که در آن، مسلمانان به پیروزی عظیمی در شمال اندلس نایل شدند. [19]. الکامل، ج10، ص 154. [20]. همان، ج11، ص 211. [21]. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج3، ص. [22]. دکتر آیتی، اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص184. [23]. اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص5. [24]. و فیات الأعیان، ج4، ص146. [25]. تاریخ اندلس، در عهد مرابطین و موحّدین، ص195. [26]. تاریخ فتوحات مسلمین در اروپا، ص164. [27]. تاریخ الاسلام، ص300. [28]. ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج1، ص39. [29] همان، ص120. [30] همان، ص121. [31]. او به سال 534 ق، در اندلس ادّعای مهدویّت کرد و به پیشرفتهایی نایل شد؛ ولی پیروانش او را به موحّدان تسلیم کردند. [32]. همان، ص304. [33] همان، ص308. [34].همان، ص441. [35].همان، ص642. [36]. همان، ص485ـ486. [37]. همان، ص488. [38]. همان، ص502. [39]. محمود محبوب، گیتاشناسی کشورها. [40]. مهرداد بهرتن، گنجینه فرهنگ و علوم، ج1، ص47. [41]. گیتاشناسی کشورها. [42]. برای اطلاع از خطوط هوایی دریایی برمودا به نشانی زیر در اینترنت مراجعه کنید:www.Bermuda- online.org
[43]. دایرة المعارف بریتانیکا، واژة برمودا. [44]. همان، سال 2000. [45]. مستند بیشتر خبرها در نوشتههای مربوط به برمودا، مطبوعات و روزنامههای معتبر عراقی! و برخی مطبوعات ناشناخته دیگر است. [46]. الذریعة، ج4، ص205. [47].همان. [48]. الکامل کامل،ج11، ص321. [49]. همان، ج5، ص146. [50]. تاریخ الاسلام، ص300. [51]. الکامل کامل، ج11، ص211. [52]. ترجمه مقدمه ابن خلدون، ص441. [53]. الکامل کامل، ج11، ص211. [54]. مستدرکات أعیان الشیعه، ج6، ص263؛ الکامل ج11، ص562. [55]. لاپیروس، تاریخ جوامع اسلامی،ج1،ص196. [56]. همان، ص118. [57]. الکامل، ج11، ص248.