کتک زدن – تنبیه کودک – زدن کودک – تنبیه زن – زدن زن
۱۳۹۶/۰۵/۱۱
–
۲۹۸۹ بازدید
آیا درست است که می گویند کتک زدن از نظر اسلام اشکالی ندارد و تنها از نظر قانونی اشکال دارد و مثلا امام صادق علیه السلام فرموده اند که زدن با چوب عصا اشکالی ندارد و اینکه کتک زدن برای یادگیری معارف دینی توصیه شده؟
الف. تنبیه بدنى کودکان از منظر اسلام
یکى از مسائل مهم و پیچیده تربیتى که اکثر پدران و مادران در آن دچار تردیدند، چگونگى برخورد آنان با کارهاى نادرست کودکان است، به طورى که بیشتر اوقات والدین متحیر مى مانند که در مقابل خطاها و کجروى هاى فرزندانشان و روى برتافتن آنان از توصیه ها و راهنمایى ها چه واکنشى نشان دهند.
اگر در مقابل کارهاى زشت و ناپسند آنان سکوت کنند کودکان بر خطاهاى خود افزوده و جسارت بیشترى پیدا مى کنند، و اگر عکس العمل نشان داده و فرزندان را تنبیه کنند چه بسا که مشکلات دیگرى هم بیافرینند.
در این بخش، در پرتو کلام نورانى معصومین علیهم السلام نخست به موارد منع و جواز تنبیه و سپس به بهترین راه حل ها در این زمینه اشاره مى کنیم و در خاتمه به سیره معصومین علیهم السلام نظر مى افکنیم.
موارد منع تنبیه بدنى کودکان
در روایات به چند مورد اشاره شده که نباید در آن موارد کودکان را زد.
ذکر این مورد، براى آن نیست که در سایر موارد کتک زدن بى اشکال است، بلکه به طور کلى اصل اساسى و عمومى و اولیه ى اسلامی- که نقش تربیتى و اصلاحى بس عظیمى دارد – همان تشویق و تحریک مثبت و اشتیاق انگیز در کارهاى خوب است. تنبیه جز در موارد خاص – که به برخى از آنها اشاره خواهد شد – غالبا تأثیر منفى دارد و اگر گفته مى شود در موارد زیر تنبیه بدنى کنار گذاشته شود از باب تأکید بر ترک آن است، نه تأیید آن در موارد دیگر.
1. یکى از مواردى که نباید کودکان را کتک زد آن جاست که نام هاى پاک و مقدسى بر کودکان نهاده شده باشد. در بخش نامگذارى کودکان اشاره کردیم که اهل بیت علیهم السلام تأکید فراوانى داشتند بر این که مبادا کودکان همنام پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله و سلم و حضرت فاطمه ى زهرا علیها السلام و ائمه ى معصومین علیهم السلام مورد آزار و تنبیه بدنى قرار گیرند.
2. فرزند را قبل از ده سالگى براى نماز نباید زد پیامبر فرمود:
أدب صغار أهل بیتک بلسانک على الصلاه و الطهور، فاذا بلغوا عشر سنین، فاضرب و لا تجاوز ثلاثا؛(1)
فرزندان خردسالت را با زبان بر نماز و وضو انس و عادت دهید و آن گاه که به ده سالگى رسیدند آنها را به خاطر سستى و سهل انگارى در نماز بزن، ولى از سه ضربه فراتر نرو.
از این روایت استفاده مى شود که قبل از ده سالگى، زدن کودک براى نماز جایز نیست. البته سنى که بدین منظور مشخص شده، در روایات، متفاوت ذکر شده است (هفت، هشت، نه و سیزده سالگى) بنابراین، لزوم رعایت جانب احتیاط اقتضا دارد که تا آن جا که ممکن است از زدن اجتناب کرده و از روش هاى مناسب تر استفاده کرد.
موارد جواز
1. براى جلوگیرى از انحراف:
از امام صادق درباره کودک که به مرحله ى جوانى رسد و مسیحیت را برگزیند – در حالى که یکى از پدر و مادرش یا هر دو مسلمان بوده باشند – فرمود: جوان به حال خود رها نمى شود بلکه براى قبول اسلام او را تنبیه مى کنند»(2)
2. براى تربیت:
رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم در بخشى از توصیه هاى خود به امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: براى تأدیب و تربیت بیش از سه ضربه (به کودک) نزن».(3)
هم چنان که در این روایت ملاحظه مى شود، تنها در موارد خاصى که براى کودک سرنوشت ساز است – و نه براى هر عملى که از فرزند سر مى زند و احیانا مورد رضاى والدین نیست – اجازه داده شده که والدین از شیوه تنبیه استفاده کنند.
حدود تنبیه بدنى
از روایات گذشته روشن شد که زدن فرزندان در مواردى – حتى براى تربیت و تأدیب – بلامانع است؛ اما باید دید که حدود تنبیه بدنى تا کجاست؟ و پدر و یا مادر تا چه مقدار و با چه وسیله اى مى توانند کودک را تنبیه کنند؟ آیا آنان مجاز هستند که با چوب یا شلاق، وحشیانه کودکان را به اصطلاح خود ادب و در حقیقت شکنجه کنند و بدن آنان را کبود و زخمى نمایند؟آیا والدین اجازه دارند در هر سنى کودک را تنبیه بدنى کنند؟ آیا مى توانند هر گاه که از نافرمانى فرزندانشان به خشم آمدند، دیوانه وار به جان کودکان معصوم بیفتند و علاوه بر دشنام و ناسزاگویى، آنان را به باد کتک بگیرند؟ بى تردید پاسخ منفى است و چنین تصورى که برخى والدین ناآگاه درباره ى تأدیب و تربیت فرزند خود دارند، به کلى غلط است، روایاتى که از پیامبر و ائمه هدى رسیده حد و مرز تنبیه را کاملا روشن مى کند.
محدودیت تنبیه بدنى
تنبیه مجاز شرایط خاصى دارد که با در نظر گرفتن آنها مى بینیم این اصل، یک اصل حکیمانه است، نه شیوه ى خشونت آمیزى براى جبران ناتوانى هاى والدین در تربیت و هدایت کودکان. تنبیه بدنى کودکان پیش از ده سالگى، مجاز نیست و مقدار زدن نیز کاملا محدود است، و اگر بیش از آن باشد، یا منجر به سرخى و کبودى یا نقص عضو گردد، کیفر دارد و…
الف) حماد بن عثمان مى گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ى تأدیب و زدن کودک و بنده زر خرید، پرسیدم ؟ حضرت فرمود: پنج یا شش ضربه بیشتر نزن و در همین اندازه نیز نرمش نشان ده.
2. بیش از سه ضربه زدن قصاص دارد.(4) از جمله وصایاى پیامبرصلی الله علیه و آله به على علیه السلام این بود که فرمود: «براى تأدیب بیش از سه ضربه نزن زیرا اگر چنین کردى روز قیامت قصاص خواهى شد».(5)
3. على علیه السلام به کودکانى که نوشته هاى خود را نزد آن حضرت آورده بودند – تا بهترینشان را برگزیند – فرمود: به معلم خود بگویید که اگر براى تأدیب، بیش از سه ضربه به شما بزند، از او قصاص خواهد شد.(6)
ثبوت دیه بر پدر
هر گاه تأدیب و تنبیه فرزند جز با زدن او میسر نباشد، اگر چه با رعایت شرایط ضرورى آن بى اشکال به نظر مى رسد، اما پدر باید به این نکته متوجه باشد که اگر در اثر زدن، بدن فرزند سرخ یا کبود و یا زخمى گردد یا آسیب ببیند و یا احیانا فرزند زیر ضربات پدر، فوت کند، اگر چه بدین منظور پدر قصاص نمى شود (این حکم فقط مختص به پدر است) اما یقینا باید دیه بپردازد، گرچه زدن فرزند به قصد دیگرى جز تأدیب هم نبوده باشد.(7)
فتواى حضرت آیه الله العظمى اراکى (ره) در این باره چنین است:
سؤال: هر گاه پدر، فرزند خود را به قصد تأدیب مورد ضرب قرار دهد آیا دیه دارد یا نه؟ جواب: هرگاه تأدیب طفل متوقف باشد بر ضرب، جایز است، ولى باید سرخ و کبود نشود و در فرض جواز، حکم تکلیفى با حکم وضعى منافات ندارد، مثل اکل در مخمصه… که با ضمان منافات ندارد، پس هر گاه سرخ یا کبود یا سیاه شود دیه مقرره را دارد.(8)
یادآورى
1. روایات اسلامى تنبیه بدنى را فقط در موردى تجویز مى کند که جنبه ى تربیتى و هدایتى داشته باشد، نه این که هرگاه فرزند به دلخواه پدر و مادر و طبق سلیقه هاى شخصى یا تمایلات نفسانى آنان عمل نکرد، مجاز باشند او را تنبیه بدنى بکنند؛ زیرا دیگر تنبیه به عنوان عامل بازدارنده ى از کارهاى بد و وادار شدن به کارهاى خوب مطرح نیست، بلکه فقط وسیله اى است براى فرونشاندن خشم و غضب والدین.
2. والدین مجاز نیستند کودکان کمتر از هفت سال (و بلکه براى رعایت احتیاط، کودکان کمتر از سیزده سال) خود را براى وادار کردن به نماز خواندن کتک بزنند.
3. حداکثر تنبیه بدنى کودکان شش ضربه است. البته معلم و مربى حق ندارد بیش از سه ضربه بزند(9) و اگر بیشتر از این اندازه بزند، علاوه بر این که مرتکب حرام شده، بلکه باید قصاص هم بشود.
پدر اگر چه تا زدن شش ضربه مجاز است، اما در صورتى که از این حد تجاوز کند در روز قیامت قصاص خواهد شد و قصاص خداوندى، بسیار شدیدتر و دردناک تر از قصاصى است که در دنیا به دست بشر انجام مى گیرد.
روش هاى تنبیه
تنبیه ممکن است به صور گوناگون انجام گیرد و منحصر به کتک زدن نیست؛ زیرا ترش رویى و اخم نیز نوعى تنبیه است، هم چنان که محروم کردن کودکان از بعض امور خوشایند و پر جاذبه نیز تنبیه دیگرى است؛ اما در تنبیه جسمانى نیز مراد توسل به شیوه هاى خشن و وحشیانه و ضربه زدن با ترکه انار و شیلنگ و شلاق و… نیست. مثلا در مورد وسیله تنبیه زن به وسیله شوهر که قرآن در آیه «و اضربوهن…» به آن اشاره کرده، مرحوم طبرسى در مجمع البیان از امام باقر علیه السلام نقل مى کند که مقصود «زدن با مسواک» (10) است.
بنابراین، اگر در باب تنبیه زن توسط شوهر بدین گونه برخورد شود. شیوه ى خاص تنبیه کودک نیز معلوم است. به اولیا و مربیان توصیه مى شود که:
اولا: تنبیه و به ویژه تنبیه بدنى را به عنوان شیوه اى عمومى و اصل اولیه ى برخورد با خطاهاى کودکان به کار نگیرند.
ثانیا: بر اعصاب و احساسات خود مسلط باشند و در صورت لزوم از تنبیه استفاده کنند تا جلو کجروى کودک را بگیرند، نه این که خشم خود را بر کودک خالى کنند.
ثالثا: به حداقل تنبیه اکتفا کنند و از آن فراتر نروند.
رابعا: براى تنبیه کودک از هر وسیله اى استفاده نکنند، هم چنین بر صورت و مواضع آسیب پذیر کودک نزنند و از شدت عمل و تنبیهات خشن جدا پرهیز کنند.
قهر، بهترین راه حل
بهترین راه حلى که مى توان در این مسأله مهم و پیچیده ارائه کرد و از درس هاى تربیتى اسلام و اهل بیت علیهم السلام است که این حتى اگر نیازى به تنبیه فرزندان باشد، آنها را نزنید؛ آنان غنچه هاى بهشتى هستند که زندگى را شیرین کرده اند، در چنین مواقعى با آنها قهر کنید؛ زیرا این عمل در روحیه ى کودک تأثیر به سزایى دارد و کودک احساس مى کند با قهر کردن پدر یا مادر از او، گویى تمام درها به رویش بسته مى شود و هیچ راهى جز دست کشیدن از کارهاى خلاف خود ندارد، پس مى کوشد از کارهاى زشت خود دست بردارد و از پدر و مادر یا مربى هم پوزش بخواهد، اما نباید قهر کردن خیلى طول بکشد وگرنه بازتاب هاى منفى دیگرى در بر خواهد داشت.
امام موسى بن جعفر علیه السلام به یکى از یاران خود که از دست فرزندش به ستوه آمده بود و شکایت مى کرد فرمود: «لا تضربه و اهجره و لا تطل؛ (11) او را نزن، بلکه با او قهر کن، اما خیلى طول نکشد».
روش اهل بیت در تنبیه
اما روش اهل بیت علیهم السلام این نبوده که فرزندانشان را تنبیه بدنى کنند، و موردى سراغ نداریم و نقل نشده که چنین کارى کرده باشند. پس باید دید که شیوه ى تربیتى آن بزرگواران چگونه بوده است. با این که بعضى از آنان فرزندان زیادى داشتند، اما هرگز نیازى نمى دیدند بچه هایشان را تنبیه بدنى کنند و این مسأله بسیار مهم و درس آموز است و این ما هستیم که چون با راه و روش تربیت والاى اسلامى آشنایى درست نداریم فکر مى کنیم که زدن تنها راه تربیت فرزند است.
امامان معصوم علیهم السلام نه تنها با کودکان با رأفت و نرمى رفتار مى کردند، بلکه با غلامان خود نیز خوش رفتار و نرم خوى بوده اند، و در آن روزگار که در جامعه با بدترین روش ها یا بردگان رفتار مى شد، آن بزرگواران هرگز نسبت به بردگان خشونت به خرج نمى دادند و جز با نرمى و ملایمت با آنان رفتار نمى کردند.
پى نوشت:
1. مجموعه ى ورام، ص 358.
2. «عن أبى عبدالله فى الصبى: اذا شب فاختار النصرانیه و أحد أبویه نصرانى أو مسلمین قال: لا یترک ولکن یضرب على الاسلام». وسائل الشیعه، ج 18، ص 546.
3. عن النبى فیما أوصى به أمیرالمؤمنین «لا تضربن أدبا فوق ثلاث.» مجموعه ى ورام، ص 358.
4. «قلت لأبى عبدالله فى أدب الصبى و المملوک، فقال: خمسه أو سته و ارفق به» وسائل الشیعه، ج 18، ص 581.
5. عن النبى (صلى الله علیه و اله) فیما أوصى به أمیرالمؤمنین: «لا تضربن فوق ثلاث فانک ان فعلت فهؤ قصاص یوم القیامه». مجموعه ى ورام، ص 358.
6. «قال على علیه السلام لصبیان ألقوا ألواحهم بین یدیه لینظر فیها یخیر بینهم…: أبلغوا معلمکم ان ضربکم فوق ثلاث ضربات فى الأدب اقتص منه» وسائل الشیعه، ج 81، 582.
7. ر.ک. شرایع الاسلام، ج 4، ص 192. (این مسأله جزء مسلمات فقهى است. براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به بخش دیات کتب فقه، که مقدار دیه براى هر بخش از بدن در آن جا مشخص شده است.)
8. توضیح المسائل، بخش استفتاءات، ص 571.
9. آیه الله العظمى خویى رحمه الله مى فرماید: «هذا فى غیر المعلم، و أما فیه فالظاهر عدم جواز الضرب بأزید من ثلاثه…» مبانى تکمله المنهاج، ج 1، ص 341.
10.تفسیر صافى، ج 1، ص 354 به نقل از مجمع البیان.
11. عده الداعى، ص 79.
منبع : کتاب حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت علیهم السلام به نقل از پایگاه راسخون
ب. آیا در اسلام تنبیه بدنی زن ها جایز است؟
(1)پیش از شرح و توضیح آیاتی که درباره تنبیه بدنی بانوان است، و پذیرش یا نپذیرفتن این موضوع ، بیان پیشگفتار لازم است:
تنبیه بدنی زن از پدیده های اجتماعی، بدون محدودیت زمانی و مکانی است و در تمامی جوامع و فرهنگ ها وجود دارد. چنان که ویژه روستائیان نبوده، حتی در پیشرفته ترین جامعه ها دیده می شود، تا بدان حد که اکنون در اروپا « جمعیت زنان کتک خورده » تأسیس شده، به دفاع و چاره جویی می پردازند. در فرانسه دو میلیون زن از شوهران خود کتک خورده اند ، یعنی یک چهارم شمار زنان.(2)
از این رو شماره تلفنی در اختیار بانوان قرار گرفته تا به طور رسمی از آنان حمایت کند.
تبارشناسی
تنبیه بدنی بانوان ، ریشة بشری داشته، در شمار بیماری های اجتماعی و ناهنجاری های روانی است و برای درمان آن مشارکت و همفکری جامعه شناسان و روان شناسان و رهبران مذهبی لازم است. بنابراین می باید آیه 34 سوره نساء را در فضای مردم شناسانه و روانی و مذهبی بازخوانی کنیم.
توجه به شرایط زمان و مکان
تحلیل تاریخی، و روان شناسانة این حکم برای پی بردن به معنای درست آیه، نیز حکمت و هدف دستور الهی لازم است. بنابر برخی تفسیرها از آیه ، تنبیه زن توسط شوهر روا است اما برخی از قرآن پژوهان و مفسران، این برداشت را نپذیرفته ، توجه به شرایط زمان و مکان حکم را ضروری می دانند. در پاسخ ، نظر کسانی که تنبیه بدنی را نمی پذیرند، به همراه دلیل های آنان آمده ، معنای مورد قبولشان گزارش شده است.
محل نزول
این آیه در مدینه نازل شد.(3) پیشتر و در مکه، زنان کتک می خوردند و شکایتی نداشتند و آن را توهین به خود و خارج از عرف و فرهنگ مردمان نمی دانستند. چگونه توهین شمرده می شد، در صورتی که دختران را زنده به گور می کردند؟! نیز نذر می کردند پسران را قربانی خدایان کنند!(4)
اما در مدینه جنبشی به پا خاست که زن گرایانه بود و بر ضد فرهنگ مکه به شمار می آمد.
اوضاع مدینه، سه سال پیش از نزول آیه
بنابر اسناد تاریخی، زنان مدینه شهرنشین بودند و از آزادی افزون تری نسبت به زنان مکه برخوردار بودند.
اینان بر مردان چیره بودند و اگر توسط شوهران تنبیه بدنی می شدند، به دستور و اجازه پیامبر (ص) اجازه قصاص داشتند ، یعنی می توانستند در عوض، شوهران خود را تنبیه کنند.(5) پیامبر مایل بود فرهنگ زنان مکه را همچون فرهنگ بانوان مدینه کند و تنبیه بدنی توسط شوهران را از میان بردارد، از این رو مردان را از کتک زدن زنان منع می کرد (6) و می فرمود: «اینان را کتک نزنید».(7)
نیز درباره مردانی که همسران خود را می زدند، می فرمود: «این مردان، نیکان نیستند».(8)
حتی پیامبر فرمان قصاص برای مردانی صادر می کرد که زنان خود را کتک می زدند.
اما به رغم دستور پیامبر ، همچنان فرهنگ تنبیه بدنی بانوان ادامه داشت. بنابر روایتی آخرین موردی که پیامبر به نفع زنان دستور به قصاص و کتک زدن شوهران داد، حبیبه دختر زید یا خوله دختر محمد بن مسلمه (همسر سعد بن ربیع) بود اما این بار دستور پیامبر اجرا نشد، زیرا آیه 34 سوره نسا فرود آمد و حکم قصاص مردان لغو شد.
آیا به راستی در قرآن حکم به تنبیه شده است؟
چگونه در قرآن حکم به تنبیه بدنی زن داده شده، در حالی که خداوند آیات را «شفا و رحمت» قرار داده است و رابطه دو زوج را از آیات الهی و نشان رحمت و مودت می داند و عفو و گذشت را سرمایه بزرگ انسان دانسته و فرمان می دهد که حتی بدی را به نیکی پاسخ دهید: «ادفع بالحسنة السیئة» نیز به مردان فرمان می دهد که با زنان خود به نیکی رفتار نمائید: «و عاشروهن بالمعروف». روایات بسیار از پیامبر اسلام در مورد مهربانی و عطوفت به زنان وارد شده و مردان را از زدن زنان باز داشته ، مانند این روایت که پیامبر فرمود : «ایضرب احدکم المرأة ثم یظل معانقها(9) آیا زن را کتک میزنید، سپس میخواهید با او همآغوش باشید؟!»
حتی در احکام فقهی برای زدن زنان که منجر به آسیب مانند کبودی بدن شود، دیه تعیین شده است.
دین اسلام زندگی خشونت بار و وضع نکبت بار زنان را در زمان جاهلیت دگرگون کرد و اینان را از زنده به گور شدن یا محرومیت از حقوق اجتماعی و مالی رهایی بخشید ، نیز میان زن و مرد تبعیض (نه تفاوت) ننهاد، یعنی براساس عرف و فرهنگ زمانه، امتیازات را عادلانه میان زن و مرد تقسیم کرد. مثلاً اگر در ارث، مردان بر زنان ، به ظاهر برتری دارند، از آن روست که سرپرست زنان بوده، افزون بر پرداخت نفقه ، می باید مهریه بانوان را بدهند، چنان که زحمات زنان در سال های زناشویی، بی اجر و مزد نمی ماند، بنابراین زیادت و برتری یک طرف (مردان) در برابر حقوق طرف دیگر (زنان) قرار میگیرد و گویا برتری در میان نیست.(10)
گفتیم فرهنگ زنان مدینه متفاوت از زنان مکه بود، از این رو زنان بر ضد شوهران می شوریدند و نافرمانی میکردند. این وضع جامعة مسلمانان را دچار نابسامانی کرده بود. تا سه سال (پیش از نزول آیه) پیامبر می کوشید به سود زن و بر پایة مساوات حکم کند و خداوند بدین وضع راضی بود اما بر اثر وضع بحرانی جامعه، حکم عوض شد، مبادا از آزادی سوء استفاده شده، جامعه به تنش زایی و انفجار برسد!
نزول آیه به هنگام جنگ اُحد
دگرگونی حکم در شب اُحد پیش آمد که شبی بسیار سخت بر مسلمانان بود. اینان در دشوارترین برهة زمانی بوده، گرفتار ترس و بحران بودند. بیم آن می رفت اسلام توسط مشرکان از بین رفته، مسلمانان نابود شوند. یهودیان و منافقان در داخل مدینه و مشرکان، بیرون از آن شهر، در کمین مسلمانان بودند. در چنین وضعی، کنار گذاشتن اختلافات داخلی میان مسلمانان و اتحاد زن و مرد بسیار لازم بود. خداوند به منظور وحدت و سلامت امت، آیه 34 و 35 نساء را فرود فرستاد. قرار بود همان مردانی به جهاد بروند و دین و دینداران را حفظ و حمایت کنند که مهاجر و اهل مکه، با همان فرهنگ نسبتاً زن ستیز بودند، پس خداوند بدین مصلحت بسیار مهم (واقعیت و شرایط زمانه) حکم را عوض کرد، و از پاشیدگی و گسست امت (با توجه به تهدیدات داخلی و خارجی) جلوگیری به عمل آورد اما دگرگونی حکم بدان معنا نبود که بر زنان ، ستم و جفایی شود، بلکه زن فقط در برابر تعهدی که با ازدواج ، آن را پذیرفته، بازخواست می شود، یعنی اعمال زناشویی ، نه خانه و بچه داری.( این مسئله در پایان به طور تفصیلی بیان می شود).
مقصد شریعت
بنابر آنچه گفتیم روا شمردن تنبیه بدنی زنان ( آن هم پس از مراحلی و با شرایطی) فقط به سبب اوضاع دشوار اجتماعی است. مقصد و هدف شریعت (دین) از وضع هر حکمی، مصالح و منافع جمعی (امت) است، از این رو در قضاوت در مورد هر حکمی می باید مصلحت جمعی را در نظر گرفته، به منافع صنف و گروهی بسنده نکرد.
تأثیر احکام فقهی قرن دوم و سوم در روند حرکت بر ضد زن
فقه اسلامی در سده های دوم و سوم شکل گرفت و بر همان منوال و شیوة قرن نخست ادامه یافت. روایات به زنان حکم می کرد در برابر مرد فروتن بوده ، در صورت سرپیچی از درخواست مرد در مورد همبستر شدن و اعمال زناشویی تنبیه گردند. این احکام طبق فهم و بینش اجتماعی و مردم شناسانه شکل می گرفت، و این فرایند ، همان است که در آغازبحث اشاره کردیم که در صدور هر حکمی، اوضاع جامعه شناسانه و روان شناسانه تأثیر دارد.
به رغم آن که فقیهان ( با توجه به فهم و فرهنگ مردم و جامعه) حکم به تنبیه بدنی همسر کردند اما آن را مقید ساختند که «خون آلود» نباشد و «عضوی را نشکند و اثری به جا نگذارد».(11) تنبیه نمی بایست خشن و دردآور باشد و نمی باید لطمه بزند.
در تمامی کردار و اعمال شرعی می بایست به هدف و مقصد خداوند (که حکم می نهد) توجه کرد، از جمله در مورد تنبیه بدنی با شرایطی که برشمردیم و پس از نتیجه نگرفتن از مراحل پیشین (پند و نصیحت کردن، قهر کردن و همبستر نشدن با زن) نوبت به تنبیه بدنی می رسد اما چنان که در آیه بعد می خوانیم به دنبال هیچ راهی برای سرزنش و توبیخ آنان نمی باید بود و بهانة بیخود نمی شود گرفت! نشوز به معنای سرکشی در برابر مسئول خانواده است و از نظر برخی اسلام شناسان کتک زدن می باید با پارچه بهم تنیده و یا با دست باشد، نه با تازیانه و عصا.(12)
در آیه 44 سوره ص آمده است: «و خذ بیدک ضغثاً و لا تَحنَث؛ به ایوب گفتیم: بسته ای از ساقه های گندم ( یا مانند آن مثل شاخة نازک خرما) را برگیر و با آن ( همسرت را ) بزن و سوگند خود را مشکن».
زدن همسر توسط حضرت ایوب ، خطا و جرمی بر ضد زن شمرده نمی شد چون اذیت و آزاری ندید و تحقیر نشد، گرچه همسرش کارناپسندی انجام داده بود. از این رو اگر در جامعه ای ، زدن اهانت و آزار به شمار آید و فرهنگ مردمان آن را نپذیرد، نباید صورت گیرد.
خداوند در پایان آیه، شوهران را از همین مقدار اندک نیز باز می دارد و می فرماید: «ان الله کان علیّاً کبیراً؛ خدا والای بزرگ است» یعنی شوهران را نسبت به ستم بر زنان تهدید می کند، که اگر زنان نمی توانند ستم را از خود بردارند و از خویش دفاع کنند، اما خدای بلند مرتبه و بزرگ به جای زنان قصاص و حق خواهی خواهد کرد.(13)
نپذیرفتن تنبیه بدنی
شایان ذکر است برخی اسلام پژوهان تنبیه را روا نمی دانند و آن را انکار کرده اند.(14) قاضی ابوبکر درباره آیه می گوید: «زن را کتک نزند و اگر به وی امر و نهی کرد، ولی او اطاعت نکرد، فقط بر او خشم گیرد».(15) یعنی معتقد است از نظر خداوند، ضرب (زدن) مباحی ناخوشایند است، نه اینکه باید به کار گرفته شود. زدن امری خطرناک است و تعیین حدودش دشوار می باشد، افزون بر آن که قانون شرع اجازه نمی دهد کسی به نفع خود حکم و داوری کند. نیز زدن نمی باید اهانت و ضرر تلقی شود. از این رو دولت اسلامی اگر پی برد شوهران کیفر شرعی را درست و به جا اجرا نمی کنند و بر حدود آن آگاه نیستند، می باید آنان را از به کارگیری این کیفرمنع کند و متخلفان را مجازات کند، تا آزار رساندن به همسران خطر ساز نشود، به ویژه آن جا که انگیزه و بهانة تنبیه بدنی، سست و بی پایه باشد.(16)
این گروه از اسلام پژوهان ضرب مورد اشاره در آیه را به معنای زدن نمی دانند، بلکه می گویند: به معنای جدایی شوهر و ترک خانه و دوری از زن و خانواده است، چنان که وقتی میان پیامبر و همسرانش اختلاف پیش آمد و اینان به نصیحت رسول خدا عمل نکردند، پیامبر برای یک ماه از آنان جدا شد و به مکانی به نام «مشربه» رفت و از زن و خانه دوری گزید. پیامبر هیچ گونه آزار جسمانی به آنان نرسانده، کتک شان نزد و تحقیر و سرزنش شان نکرد. اگر زدن و آزار جسمی و روحی خواستة خدا و راه حلی ثمربخش بود، پیامبر نخستین کسی بود که به دستور خدا عمل می کرد اما کسی را نزد و بدان اجازه یا دستور نداد. افزون بر آن که هر گاه قرآن خواست «زدن» را تجویز کند، تعبیر به «ضرب » نکرده ، بلکه «جَلد» آورده ، مانند : «الزانیة و الزانی فاجلدوا کلَّ واحد…» (17)
آیا جواز تنبیه برای همه زمان ها و مکان ها ست؟
حال با صرف نظر از این تفسیر،اگر تنبیه بدنی از آیه فهمیده شود، سؤال این است آیا انسان ها که در فهم مقصود و منظور خداوند در قرآن دچار خطا می شوند می توانند این حکم را جاری کنند، تا روز قیامت ، در تمامی اقشار اجتماع، شرق و غرب، بر هر زنی با هر سطح فرهنگی؟ آیا نمی باید شرایط اجتماعی ، سیاسی و مردم شناسانه را که بر آیه چیره بود و سبب صدور چنین حکمی شد، در نظر گرفت؟ آیا این حکم به سبب آن نبود که جلوی فتنه ها و بحران ها ( با توجه به فرهنگ و ظرفیت فکری مردمان) گرفته شود؟!
اگر بپذیریم روا دانستن تنبیه بدنی آن هم پس از مراحل و با شرایطی – که در آیه بیان شده – برای برهه و اوضاع خاصی بود، مثلاً در شرایط زمانی و فرهنگی که توهین به زن محسوب نمی شود پس می توان نتیجه گرفت: هر گاه این وضع از بین رود، حکم نیز از میان خواهد رفت! چنین برداشتی نه از ارزش آیه می کاهد و نه تفسیری فراتر از اهداف سازنده و مثبت و بشر دوستانة قرآن است.
این فهم از آیه اگر چه مطابق با ظاهر آیه قرآن نیست، اما با آیاتی که فرمان به برخورد نیک با همسر می دهد و پیوند بین زن و مرد را مودّت و دوستی و رحمت می داند، سازگارتر می نماید.
سخن پایانی: حکم تنبیه بدنی با صرف نظر از شأن نزول آیات و تفسیرهای مختلفی که در مورد آیه 34 سوره نساء آمده است، باید صرفاً به عنوان یک حکم حقوقی مورد لحاظ قرار گیرد از این جهت که هر کس حق دارد از راه قانونی برای دستیابی حق خود اقدام نماید . اگر بخواهیم از نگاه ارزش های اخلاقی به آن نگاه کنیم، با توجه به آیات قرآن می توان استنباط نمود که گذشت و اغماض بهتر و شایسته تر است، اما گذشت از حقوق نمی تواند یک قاعده و قانون کلی قرار گیرد.
در ادامه پاسخ ، تنبیه زن را از جایگاه حقوقی، به تفصیل بررسی میکنیم (البته بنابر این باور که از قرآن، تنبیه برداشت شود).
تنها مورد تنبیه، نشوز است.
نشوز آن است که زن در مقابل تکلیف اختصاصى اش نسبت به شوهر بدون هیچ عذر موجهى سرپیچى نماید.
جالب این است که اگر زنى از انجام کارهاى خانه، بچه دارى و… سرباز زند شارع مقدس هیچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمى تواند در این موارد واکنش نشان دهد.
بنابراین آیه فوق در مورد با بسیارى از مسائل اختلافى زوجین ساکت است و هیچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده جز در موردی که زن با پیمان ازدواج، تعهد به آن را ملتزم شده است.
نشوز امرى برخلاف حقوق مرد است و براى رویارویی با آن بهترین راه این است که پیش از مراجعه به دیگران، مشکل را در داخل خانه حل نمود، ولى اگر چنین چیزى میسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن دیگران مى رسد که در آیه بعد سالم ترین راه آن عنوان شده است.
حل مسأله نشوز در داخل خانه نیز به اشکال مختلفى انجام پذیر است و جالب این است که خداوند از ملایمترین راه ها شروع نموده و در صورت تأثیر گذارى آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. از این رو در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است.
چنین روشى حکیمانه ترین شیوه در حل مشکلات زوجین است.
لیکن اگر زنى در برابر اندرزها و نصایح شوهر سر تسلیم فرود نیاورد و همچنان بر سرپیچی از حقوق زوج پایدارى ورزید چه باید کرد؟
در اینجا نیز خداوند راه دومى را پیشنهاد نموده است که از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى باشد.
در اینجا نیز اگر مشکل حل شد دیگر کسى حق پیمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنین وضعیتى نیز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمین حقوق طرف مقابل نگردید چه باید کرد؟
در اینجا چند راه قابل تصور است: أ) در مقابل نشوز زن به کلی ساکت بود یعنی مرد حقوق خود را نادیده انگارد هر چند سالیان دراز این برنامه ادامه یابد.
چنین چیزى براساس هیچ منطقى قابل الزام نیست و اختصاص به مرد هم ندارد، یعنى در هیچیک از نظامهاى حقوقى جهان نمى توان صاحب حقى را مجبور کرد در برابر حقوق خود ساکت شود و دم نزند، یعنى از نظر اخلاقى، آن هم در موارد خاصى مى توان چنین توصیه اى نمود ولى نباید بین مسأله حقوقى و اخلاقى خلط کرد.
از طرف دیگر نشوز زن اقسامى دارد که برخى از آنها مسلّماً به زیان خود او هم تمام مى شود و بر مرد لازم است که به عنوان مدیر کانون خانواده، کنترل هدایتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد..
ب) راه دیگر آن است که مرد از هر طریق ممکن حقوق خود را به دست آورد. چنین چیزى را هرگز شارع اجازه نمى دهد و براى گرفتن حق، روشهاى معیّنى وضع نموده ، زیرا در غیر این صورت ممکن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم دیگر به بار آید.
ج) راه دیگر آن است که مرد با مراجعه به دیگران اعم از مراجع قضایى یا افراد ذى نفوذ دیگر حقوق خود را بگیرد.
چنین چیزى اگر چه ممکن است حق مرد را تأمین کند ولى هنوز با امکان حل مشکل در داخل خانه بهتر است چالش به بیرون کشیده نشود، زیرا فاش کردن مسائل داخل خانه آسیب هاى فراوانى براى خانواده به بار مى آورد که در اینجا جاى ذکر آن نیست، لذا خداوند حکیم راه ممکن را پیشنهاد مى نماید.
د) راه دیگر آن است که مرد اندکى قاطعانه تر از برخورد منفى عاطفى برخورد نماید. از این رو قرآن مجید به عنوان آخرین راه حل ممکن در داخل خانه مسأله «ضرب» را مطرح نموده است.
البته این مسأله نیز حدودى دارد که هرگز با آنچه در اذهان عمومى یا تبلیغات مسموم مطرح مى شود، سازگارى ندارد.
درباره حدّ و چگونگى زدن، علامه مجلسى (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روایتى از فقه الرضا (ع) نقل نموده است که «والضرب بالسواک و شهبه ضرباً رفیقاً؛ زدن باید با وسایلى مانند چوب مسواک و امثال آن باشد آن هم با مدارا و ملایمت.» ظاهر روایت فوق به خوبى نشان مى دهد که «ضرب» باید در پایین ترین حد ممکن باشد و هرگز نباید اندک آسیبى بر بدن وارد کند. وسیله اى که در این روایت اشاره شده چوبى بسیار نازک مانند چوب سیگار، سبک و کم ضربه است.
نکته دیگرى که از آیه به دست میآید این است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید، زیرا به دنبال این عمل دو واکنش احتمال مى رود:
یکى آن که زن به حقوق مرد وفادار شود، در این صورت قرآن مى فرماید: «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلا؛اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مدارید.» یعنى، اگر زن در برابر حقوقى که بر آن پیمان بسته است تسلیم شد دیگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.
واکنش دیگر آن است که همچنان سرسختى نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بى ثباتى نماید، در این باره در آیه بعد فرموده است: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اَللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اَللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً؛ اگر خوف گسست در بین آن دو یافتید، پس از ناحیه مرد و داوری از بستگان زن برگزینید، اگر از پى آن خواستار صلاح باشند خداوند بین آنان وفاق ایجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.»
قرآن مجید در آخرین مرحله، گشودن گره را به دست نزدیکان و بستگان قرار مى دهد تا مسئله با سلامت هر چه بیشتر روال خود را طى کند و براى اینکه حقى از هیچ یک از طرفین زایل نشود و تبعیضى رخ ننماید فرموده است که از هر جانب داوری برگزیده شود و با رعایت حقوق و مصالح طرفین، مشکل را برطرف نمایند.
خلاصه در این حکم شرایط زیر دیده مى شود:
1 – اختصاص به مورد سرپیچى زن از تکلیف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى که با پیمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است؛
2 – در راستاى حل مشکل در داخل خانه و خوددارى از بروز آن در خارج از منزل وضع شده؛
3 – سومین مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پیشین روا نیست.
4- حد آن نازلترین مرتبه ضرب است و نباید موجب کمترین آسیبى بر بدن زن شود؛
5-موقتى است و چه داراى نتیجه مثبت و چه منفى باشد باید به زودى از آن دست کشید.
دیدگاه شارع نسبت به زدن همسر، نگرشى منفى است و نصوص زیادى در نهى از این عمل وارد شده است. این روایات همه در زمانى بیان شده که خشونت علیه زنان از توهین و فحاشى تا ضرب و جرح و حتى قتل را شامل مى شد، و اسلام آنها را تحریم کرد و مستوجب مجازات فقهى و قضایى در دنیا و عذاب آخرت دانست.
پی نوشت ها :
1 – برداشتی آزاد از دو مقاله نشریه پیام زن، شماره های 136 و 160 با اجازه سردبیری.
2 – کانال دوم تلویزیون فرانسه، به نقل از مجله پیام زن، شماره 160.
3 – تاریخ یعقوبی ، ج1، ص 250.
4 – ابوالأعلی مودودی، روح المعانی، ج5، ص 25.
5 – التحریر و التنویر ، ج5، ص 42؛ التفسیر الکبیر، ج10، ص 90، البته برخی این گزارش را نمی پذیرند.
6 – المنار، ج5، ص 76؛ روح المعانی، ج5، ص 25.
7 – تفسیر ابن کثیر، ج1، ص 504.
8 – همان؛ المنار، ج5، ص 76.
9- وسائل الشیعه ، ج14 ، ص119
10 – فخررازی، التفسیر الکبیر، ج10، ص 82.
11– تفسیر ابن کثیر، ج1، ص 504.
12 – تفسیر الکبیر، ج10، ص 87.
13 –همان، ص 91.
14 – التحریر و التنویر، ج5، ص 43. اینان می گویند ضرب به معنای دوری و ترک زن برای مدتی محدود است.
15 – احکام القرآن، ابن عربی ، ج1، ص 420.
16 – التحریرو التنویر، ج5، ص 43.
17 – نور (24) آیه 2
یکى از مسائل مهم و پیچیده تربیتى که اکثر پدران و مادران در آن دچار تردیدند، چگونگى برخورد آنان با کارهاى نادرست کودکان است، به طورى که بیشتر اوقات والدین متحیر مى مانند که در مقابل خطاها و کجروى هاى فرزندانشان و روى برتافتن آنان از توصیه ها و راهنمایى ها چه واکنشى نشان دهند.
اگر در مقابل کارهاى زشت و ناپسند آنان سکوت کنند کودکان بر خطاهاى خود افزوده و جسارت بیشترى پیدا مى کنند، و اگر عکس العمل نشان داده و فرزندان را تنبیه کنند چه بسا که مشکلات دیگرى هم بیافرینند.
در این بخش، در پرتو کلام نورانى معصومین علیهم السلام نخست به موارد منع و جواز تنبیه و سپس به بهترین راه حل ها در این زمینه اشاره مى کنیم و در خاتمه به سیره معصومین علیهم السلام نظر مى افکنیم.
موارد منع تنبیه بدنى کودکان
در روایات به چند مورد اشاره شده که نباید در آن موارد کودکان را زد.
ذکر این مورد، براى آن نیست که در سایر موارد کتک زدن بى اشکال است، بلکه به طور کلى اصل اساسى و عمومى و اولیه ى اسلامی- که نقش تربیتى و اصلاحى بس عظیمى دارد – همان تشویق و تحریک مثبت و اشتیاق انگیز در کارهاى خوب است. تنبیه جز در موارد خاص – که به برخى از آنها اشاره خواهد شد – غالبا تأثیر منفى دارد و اگر گفته مى شود در موارد زیر تنبیه بدنى کنار گذاشته شود از باب تأکید بر ترک آن است، نه تأیید آن در موارد دیگر.
1. یکى از مواردى که نباید کودکان را کتک زد آن جاست که نام هاى پاک و مقدسى بر کودکان نهاده شده باشد. در بخش نامگذارى کودکان اشاره کردیم که اهل بیت علیهم السلام تأکید فراوانى داشتند بر این که مبادا کودکان همنام پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله و سلم و حضرت فاطمه ى زهرا علیها السلام و ائمه ى معصومین علیهم السلام مورد آزار و تنبیه بدنى قرار گیرند.
2. فرزند را قبل از ده سالگى براى نماز نباید زد پیامبر فرمود:
أدب صغار أهل بیتک بلسانک على الصلاه و الطهور، فاذا بلغوا عشر سنین، فاضرب و لا تجاوز ثلاثا؛(1)
فرزندان خردسالت را با زبان بر نماز و وضو انس و عادت دهید و آن گاه که به ده سالگى رسیدند آنها را به خاطر سستى و سهل انگارى در نماز بزن، ولى از سه ضربه فراتر نرو.
از این روایت استفاده مى شود که قبل از ده سالگى، زدن کودک براى نماز جایز نیست. البته سنى که بدین منظور مشخص شده، در روایات، متفاوت ذکر شده است (هفت، هشت، نه و سیزده سالگى) بنابراین، لزوم رعایت جانب احتیاط اقتضا دارد که تا آن جا که ممکن است از زدن اجتناب کرده و از روش هاى مناسب تر استفاده کرد.
موارد جواز
1. براى جلوگیرى از انحراف:
از امام صادق درباره کودک که به مرحله ى جوانى رسد و مسیحیت را برگزیند – در حالى که یکى از پدر و مادرش یا هر دو مسلمان بوده باشند – فرمود: جوان به حال خود رها نمى شود بلکه براى قبول اسلام او را تنبیه مى کنند»(2)
2. براى تربیت:
رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم در بخشى از توصیه هاى خود به امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: براى تأدیب و تربیت بیش از سه ضربه (به کودک) نزن».(3)
هم چنان که در این روایت ملاحظه مى شود، تنها در موارد خاصى که براى کودک سرنوشت ساز است – و نه براى هر عملى که از فرزند سر مى زند و احیانا مورد رضاى والدین نیست – اجازه داده شده که والدین از شیوه تنبیه استفاده کنند.
حدود تنبیه بدنى
از روایات گذشته روشن شد که زدن فرزندان در مواردى – حتى براى تربیت و تأدیب – بلامانع است؛ اما باید دید که حدود تنبیه بدنى تا کجاست؟ و پدر و یا مادر تا چه مقدار و با چه وسیله اى مى توانند کودک را تنبیه کنند؟ آیا آنان مجاز هستند که با چوب یا شلاق، وحشیانه کودکان را به اصطلاح خود ادب و در حقیقت شکنجه کنند و بدن آنان را کبود و زخمى نمایند؟آیا والدین اجازه دارند در هر سنى کودک را تنبیه بدنى کنند؟ آیا مى توانند هر گاه که از نافرمانى فرزندانشان به خشم آمدند، دیوانه وار به جان کودکان معصوم بیفتند و علاوه بر دشنام و ناسزاگویى، آنان را به باد کتک بگیرند؟ بى تردید پاسخ منفى است و چنین تصورى که برخى والدین ناآگاه درباره ى تأدیب و تربیت فرزند خود دارند، به کلى غلط است، روایاتى که از پیامبر و ائمه هدى رسیده حد و مرز تنبیه را کاملا روشن مى کند.
محدودیت تنبیه بدنى
تنبیه مجاز شرایط خاصى دارد که با در نظر گرفتن آنها مى بینیم این اصل، یک اصل حکیمانه است، نه شیوه ى خشونت آمیزى براى جبران ناتوانى هاى والدین در تربیت و هدایت کودکان. تنبیه بدنى کودکان پیش از ده سالگى، مجاز نیست و مقدار زدن نیز کاملا محدود است، و اگر بیش از آن باشد، یا منجر به سرخى و کبودى یا نقص عضو گردد، کیفر دارد و…
الف) حماد بن عثمان مى گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ى تأدیب و زدن کودک و بنده زر خرید، پرسیدم ؟ حضرت فرمود: پنج یا شش ضربه بیشتر نزن و در همین اندازه نیز نرمش نشان ده.
2. بیش از سه ضربه زدن قصاص دارد.(4) از جمله وصایاى پیامبرصلی الله علیه و آله به على علیه السلام این بود که فرمود: «براى تأدیب بیش از سه ضربه نزن زیرا اگر چنین کردى روز قیامت قصاص خواهى شد».(5)
3. على علیه السلام به کودکانى که نوشته هاى خود را نزد آن حضرت آورده بودند – تا بهترینشان را برگزیند – فرمود: به معلم خود بگویید که اگر براى تأدیب، بیش از سه ضربه به شما بزند، از او قصاص خواهد شد.(6)
ثبوت دیه بر پدر
هر گاه تأدیب و تنبیه فرزند جز با زدن او میسر نباشد، اگر چه با رعایت شرایط ضرورى آن بى اشکال به نظر مى رسد، اما پدر باید به این نکته متوجه باشد که اگر در اثر زدن، بدن فرزند سرخ یا کبود و یا زخمى گردد یا آسیب ببیند و یا احیانا فرزند زیر ضربات پدر، فوت کند، اگر چه بدین منظور پدر قصاص نمى شود (این حکم فقط مختص به پدر است) اما یقینا باید دیه بپردازد، گرچه زدن فرزند به قصد دیگرى جز تأدیب هم نبوده باشد.(7)
فتواى حضرت آیه الله العظمى اراکى (ره) در این باره چنین است:
سؤال: هر گاه پدر، فرزند خود را به قصد تأدیب مورد ضرب قرار دهد آیا دیه دارد یا نه؟ جواب: هرگاه تأدیب طفل متوقف باشد بر ضرب، جایز است، ولى باید سرخ و کبود نشود و در فرض جواز، حکم تکلیفى با حکم وضعى منافات ندارد، مثل اکل در مخمصه… که با ضمان منافات ندارد، پس هر گاه سرخ یا کبود یا سیاه شود دیه مقرره را دارد.(8)
یادآورى
1. روایات اسلامى تنبیه بدنى را فقط در موردى تجویز مى کند که جنبه ى تربیتى و هدایتى داشته باشد، نه این که هرگاه فرزند به دلخواه پدر و مادر و طبق سلیقه هاى شخصى یا تمایلات نفسانى آنان عمل نکرد، مجاز باشند او را تنبیه بدنى بکنند؛ زیرا دیگر تنبیه به عنوان عامل بازدارنده ى از کارهاى بد و وادار شدن به کارهاى خوب مطرح نیست، بلکه فقط وسیله اى است براى فرونشاندن خشم و غضب والدین.
2. والدین مجاز نیستند کودکان کمتر از هفت سال (و بلکه براى رعایت احتیاط، کودکان کمتر از سیزده سال) خود را براى وادار کردن به نماز خواندن کتک بزنند.
3. حداکثر تنبیه بدنى کودکان شش ضربه است. البته معلم و مربى حق ندارد بیش از سه ضربه بزند(9) و اگر بیشتر از این اندازه بزند، علاوه بر این که مرتکب حرام شده، بلکه باید قصاص هم بشود.
پدر اگر چه تا زدن شش ضربه مجاز است، اما در صورتى که از این حد تجاوز کند در روز قیامت قصاص خواهد شد و قصاص خداوندى، بسیار شدیدتر و دردناک تر از قصاصى است که در دنیا به دست بشر انجام مى گیرد.
روش هاى تنبیه
تنبیه ممکن است به صور گوناگون انجام گیرد و منحصر به کتک زدن نیست؛ زیرا ترش رویى و اخم نیز نوعى تنبیه است، هم چنان که محروم کردن کودکان از بعض امور خوشایند و پر جاذبه نیز تنبیه دیگرى است؛ اما در تنبیه جسمانى نیز مراد توسل به شیوه هاى خشن و وحشیانه و ضربه زدن با ترکه انار و شیلنگ و شلاق و… نیست. مثلا در مورد وسیله تنبیه زن به وسیله شوهر که قرآن در آیه «و اضربوهن…» به آن اشاره کرده، مرحوم طبرسى در مجمع البیان از امام باقر علیه السلام نقل مى کند که مقصود «زدن با مسواک» (10) است.
بنابراین، اگر در باب تنبیه زن توسط شوهر بدین گونه برخورد شود. شیوه ى خاص تنبیه کودک نیز معلوم است. به اولیا و مربیان توصیه مى شود که:
اولا: تنبیه و به ویژه تنبیه بدنى را به عنوان شیوه اى عمومى و اصل اولیه ى برخورد با خطاهاى کودکان به کار نگیرند.
ثانیا: بر اعصاب و احساسات خود مسلط باشند و در صورت لزوم از تنبیه استفاده کنند تا جلو کجروى کودک را بگیرند، نه این که خشم خود را بر کودک خالى کنند.
ثالثا: به حداقل تنبیه اکتفا کنند و از آن فراتر نروند.
رابعا: براى تنبیه کودک از هر وسیله اى استفاده نکنند، هم چنین بر صورت و مواضع آسیب پذیر کودک نزنند و از شدت عمل و تنبیهات خشن جدا پرهیز کنند.
قهر، بهترین راه حل
بهترین راه حلى که مى توان در این مسأله مهم و پیچیده ارائه کرد و از درس هاى تربیتى اسلام و اهل بیت علیهم السلام است که این حتى اگر نیازى به تنبیه فرزندان باشد، آنها را نزنید؛ آنان غنچه هاى بهشتى هستند که زندگى را شیرین کرده اند، در چنین مواقعى با آنها قهر کنید؛ زیرا این عمل در روحیه ى کودک تأثیر به سزایى دارد و کودک احساس مى کند با قهر کردن پدر یا مادر از او، گویى تمام درها به رویش بسته مى شود و هیچ راهى جز دست کشیدن از کارهاى خلاف خود ندارد، پس مى کوشد از کارهاى زشت خود دست بردارد و از پدر و مادر یا مربى هم پوزش بخواهد، اما نباید قهر کردن خیلى طول بکشد وگرنه بازتاب هاى منفى دیگرى در بر خواهد داشت.
امام موسى بن جعفر علیه السلام به یکى از یاران خود که از دست فرزندش به ستوه آمده بود و شکایت مى کرد فرمود: «لا تضربه و اهجره و لا تطل؛ (11) او را نزن، بلکه با او قهر کن، اما خیلى طول نکشد».
روش اهل بیت در تنبیه
اما روش اهل بیت علیهم السلام این نبوده که فرزندانشان را تنبیه بدنى کنند، و موردى سراغ نداریم و نقل نشده که چنین کارى کرده باشند. پس باید دید که شیوه ى تربیتى آن بزرگواران چگونه بوده است. با این که بعضى از آنان فرزندان زیادى داشتند، اما هرگز نیازى نمى دیدند بچه هایشان را تنبیه بدنى کنند و این مسأله بسیار مهم و درس آموز است و این ما هستیم که چون با راه و روش تربیت والاى اسلامى آشنایى درست نداریم فکر مى کنیم که زدن تنها راه تربیت فرزند است.
امامان معصوم علیهم السلام نه تنها با کودکان با رأفت و نرمى رفتار مى کردند، بلکه با غلامان خود نیز خوش رفتار و نرم خوى بوده اند، و در آن روزگار که در جامعه با بدترین روش ها یا بردگان رفتار مى شد، آن بزرگواران هرگز نسبت به بردگان خشونت به خرج نمى دادند و جز با نرمى و ملایمت با آنان رفتار نمى کردند.
پى نوشت:
1. مجموعه ى ورام، ص 358.
2. «عن أبى عبدالله فى الصبى: اذا شب فاختار النصرانیه و أحد أبویه نصرانى أو مسلمین قال: لا یترک ولکن یضرب على الاسلام». وسائل الشیعه، ج 18، ص 546.
3. عن النبى فیما أوصى به أمیرالمؤمنین «لا تضربن أدبا فوق ثلاث.» مجموعه ى ورام، ص 358.
4. «قلت لأبى عبدالله فى أدب الصبى و المملوک، فقال: خمسه أو سته و ارفق به» وسائل الشیعه، ج 18، ص 581.
5. عن النبى (صلى الله علیه و اله) فیما أوصى به أمیرالمؤمنین: «لا تضربن فوق ثلاث فانک ان فعلت فهؤ قصاص یوم القیامه». مجموعه ى ورام، ص 358.
6. «قال على علیه السلام لصبیان ألقوا ألواحهم بین یدیه لینظر فیها یخیر بینهم…: أبلغوا معلمکم ان ضربکم فوق ثلاث ضربات فى الأدب اقتص منه» وسائل الشیعه، ج 81، 582.
7. ر.ک. شرایع الاسلام، ج 4، ص 192. (این مسأله جزء مسلمات فقهى است. براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به بخش دیات کتب فقه، که مقدار دیه براى هر بخش از بدن در آن جا مشخص شده است.)
8. توضیح المسائل، بخش استفتاءات، ص 571.
9. آیه الله العظمى خویى رحمه الله مى فرماید: «هذا فى غیر المعلم، و أما فیه فالظاهر عدم جواز الضرب بأزید من ثلاثه…» مبانى تکمله المنهاج، ج 1، ص 341.
10.تفسیر صافى، ج 1، ص 354 به نقل از مجمع البیان.
11. عده الداعى، ص 79.
منبع : کتاب حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت علیهم السلام به نقل از پایگاه راسخون
ب. آیا در اسلام تنبیه بدنی زن ها جایز است؟
(1)پیش از شرح و توضیح آیاتی که درباره تنبیه بدنی بانوان است، و پذیرش یا نپذیرفتن این موضوع ، بیان پیشگفتار لازم است:
تنبیه بدنی زن از پدیده های اجتماعی، بدون محدودیت زمانی و مکانی است و در تمامی جوامع و فرهنگ ها وجود دارد. چنان که ویژه روستائیان نبوده، حتی در پیشرفته ترین جامعه ها دیده می شود، تا بدان حد که اکنون در اروپا « جمعیت زنان کتک خورده » تأسیس شده، به دفاع و چاره جویی می پردازند. در فرانسه دو میلیون زن از شوهران خود کتک خورده اند ، یعنی یک چهارم شمار زنان.(2)
از این رو شماره تلفنی در اختیار بانوان قرار گرفته تا به طور رسمی از آنان حمایت کند.
تبارشناسی
تنبیه بدنی بانوان ، ریشة بشری داشته، در شمار بیماری های اجتماعی و ناهنجاری های روانی است و برای درمان آن مشارکت و همفکری جامعه شناسان و روان شناسان و رهبران مذهبی لازم است. بنابراین می باید آیه 34 سوره نساء را در فضای مردم شناسانه و روانی و مذهبی بازخوانی کنیم.
توجه به شرایط زمان و مکان
تحلیل تاریخی، و روان شناسانة این حکم برای پی بردن به معنای درست آیه، نیز حکمت و هدف دستور الهی لازم است. بنابر برخی تفسیرها از آیه ، تنبیه زن توسط شوهر روا است اما برخی از قرآن پژوهان و مفسران، این برداشت را نپذیرفته ، توجه به شرایط زمان و مکان حکم را ضروری می دانند. در پاسخ ، نظر کسانی که تنبیه بدنی را نمی پذیرند، به همراه دلیل های آنان آمده ، معنای مورد قبولشان گزارش شده است.
محل نزول
این آیه در مدینه نازل شد.(3) پیشتر و در مکه، زنان کتک می خوردند و شکایتی نداشتند و آن را توهین به خود و خارج از عرف و فرهنگ مردمان نمی دانستند. چگونه توهین شمرده می شد، در صورتی که دختران را زنده به گور می کردند؟! نیز نذر می کردند پسران را قربانی خدایان کنند!(4)
اما در مدینه جنبشی به پا خاست که زن گرایانه بود و بر ضد فرهنگ مکه به شمار می آمد.
اوضاع مدینه، سه سال پیش از نزول آیه
بنابر اسناد تاریخی، زنان مدینه شهرنشین بودند و از آزادی افزون تری نسبت به زنان مکه برخوردار بودند.
اینان بر مردان چیره بودند و اگر توسط شوهران تنبیه بدنی می شدند، به دستور و اجازه پیامبر (ص) اجازه قصاص داشتند ، یعنی می توانستند در عوض، شوهران خود را تنبیه کنند.(5) پیامبر مایل بود فرهنگ زنان مکه را همچون فرهنگ بانوان مدینه کند و تنبیه بدنی توسط شوهران را از میان بردارد، از این رو مردان را از کتک زدن زنان منع می کرد (6) و می فرمود: «اینان را کتک نزنید».(7)
نیز درباره مردانی که همسران خود را می زدند، می فرمود: «این مردان، نیکان نیستند».(8)
حتی پیامبر فرمان قصاص برای مردانی صادر می کرد که زنان خود را کتک می زدند.
اما به رغم دستور پیامبر ، همچنان فرهنگ تنبیه بدنی بانوان ادامه داشت. بنابر روایتی آخرین موردی که پیامبر به نفع زنان دستور به قصاص و کتک زدن شوهران داد، حبیبه دختر زید یا خوله دختر محمد بن مسلمه (همسر سعد بن ربیع) بود اما این بار دستور پیامبر اجرا نشد، زیرا آیه 34 سوره نسا فرود آمد و حکم قصاص مردان لغو شد.
آیا به راستی در قرآن حکم به تنبیه شده است؟
چگونه در قرآن حکم به تنبیه بدنی زن داده شده، در حالی که خداوند آیات را «شفا و رحمت» قرار داده است و رابطه دو زوج را از آیات الهی و نشان رحمت و مودت می داند و عفو و گذشت را سرمایه بزرگ انسان دانسته و فرمان می دهد که حتی بدی را به نیکی پاسخ دهید: «ادفع بالحسنة السیئة» نیز به مردان فرمان می دهد که با زنان خود به نیکی رفتار نمائید: «و عاشروهن بالمعروف». روایات بسیار از پیامبر اسلام در مورد مهربانی و عطوفت به زنان وارد شده و مردان را از زدن زنان باز داشته ، مانند این روایت که پیامبر فرمود : «ایضرب احدکم المرأة ثم یظل معانقها(9) آیا زن را کتک میزنید، سپس میخواهید با او همآغوش باشید؟!»
حتی در احکام فقهی برای زدن زنان که منجر به آسیب مانند کبودی بدن شود، دیه تعیین شده است.
دین اسلام زندگی خشونت بار و وضع نکبت بار زنان را در زمان جاهلیت دگرگون کرد و اینان را از زنده به گور شدن یا محرومیت از حقوق اجتماعی و مالی رهایی بخشید ، نیز میان زن و مرد تبعیض (نه تفاوت) ننهاد، یعنی براساس عرف و فرهنگ زمانه، امتیازات را عادلانه میان زن و مرد تقسیم کرد. مثلاً اگر در ارث، مردان بر زنان ، به ظاهر برتری دارند، از آن روست که سرپرست زنان بوده، افزون بر پرداخت نفقه ، می باید مهریه بانوان را بدهند، چنان که زحمات زنان در سال های زناشویی، بی اجر و مزد نمی ماند، بنابراین زیادت و برتری یک طرف (مردان) در برابر حقوق طرف دیگر (زنان) قرار میگیرد و گویا برتری در میان نیست.(10)
گفتیم فرهنگ زنان مدینه متفاوت از زنان مکه بود، از این رو زنان بر ضد شوهران می شوریدند و نافرمانی میکردند. این وضع جامعة مسلمانان را دچار نابسامانی کرده بود. تا سه سال (پیش از نزول آیه) پیامبر می کوشید به سود زن و بر پایة مساوات حکم کند و خداوند بدین وضع راضی بود اما بر اثر وضع بحرانی جامعه، حکم عوض شد، مبادا از آزادی سوء استفاده شده، جامعه به تنش زایی و انفجار برسد!
نزول آیه به هنگام جنگ اُحد
دگرگونی حکم در شب اُحد پیش آمد که شبی بسیار سخت بر مسلمانان بود. اینان در دشوارترین برهة زمانی بوده، گرفتار ترس و بحران بودند. بیم آن می رفت اسلام توسط مشرکان از بین رفته، مسلمانان نابود شوند. یهودیان و منافقان در داخل مدینه و مشرکان، بیرون از آن شهر، در کمین مسلمانان بودند. در چنین وضعی، کنار گذاشتن اختلافات داخلی میان مسلمانان و اتحاد زن و مرد بسیار لازم بود. خداوند به منظور وحدت و سلامت امت، آیه 34 و 35 نساء را فرود فرستاد. قرار بود همان مردانی به جهاد بروند و دین و دینداران را حفظ و حمایت کنند که مهاجر و اهل مکه، با همان فرهنگ نسبتاً زن ستیز بودند، پس خداوند بدین مصلحت بسیار مهم (واقعیت و شرایط زمانه) حکم را عوض کرد، و از پاشیدگی و گسست امت (با توجه به تهدیدات داخلی و خارجی) جلوگیری به عمل آورد اما دگرگونی حکم بدان معنا نبود که بر زنان ، ستم و جفایی شود، بلکه زن فقط در برابر تعهدی که با ازدواج ، آن را پذیرفته، بازخواست می شود، یعنی اعمال زناشویی ، نه خانه و بچه داری.( این مسئله در پایان به طور تفصیلی بیان می شود).
مقصد شریعت
بنابر آنچه گفتیم روا شمردن تنبیه بدنی زنان ( آن هم پس از مراحلی و با شرایطی) فقط به سبب اوضاع دشوار اجتماعی است. مقصد و هدف شریعت (دین) از وضع هر حکمی، مصالح و منافع جمعی (امت) است، از این رو در قضاوت در مورد هر حکمی می باید مصلحت جمعی را در نظر گرفته، به منافع صنف و گروهی بسنده نکرد.
تأثیر احکام فقهی قرن دوم و سوم در روند حرکت بر ضد زن
فقه اسلامی در سده های دوم و سوم شکل گرفت و بر همان منوال و شیوة قرن نخست ادامه یافت. روایات به زنان حکم می کرد در برابر مرد فروتن بوده ، در صورت سرپیچی از درخواست مرد در مورد همبستر شدن و اعمال زناشویی تنبیه گردند. این احکام طبق فهم و بینش اجتماعی و مردم شناسانه شکل می گرفت، و این فرایند ، همان است که در آغازبحث اشاره کردیم که در صدور هر حکمی، اوضاع جامعه شناسانه و روان شناسانه تأثیر دارد.
به رغم آن که فقیهان ( با توجه به فهم و فرهنگ مردم و جامعه) حکم به تنبیه بدنی همسر کردند اما آن را مقید ساختند که «خون آلود» نباشد و «عضوی را نشکند و اثری به جا نگذارد».(11) تنبیه نمی بایست خشن و دردآور باشد و نمی باید لطمه بزند.
در تمامی کردار و اعمال شرعی می بایست به هدف و مقصد خداوند (که حکم می نهد) توجه کرد، از جمله در مورد تنبیه بدنی با شرایطی که برشمردیم و پس از نتیجه نگرفتن از مراحل پیشین (پند و نصیحت کردن، قهر کردن و همبستر نشدن با زن) نوبت به تنبیه بدنی می رسد اما چنان که در آیه بعد می خوانیم به دنبال هیچ راهی برای سرزنش و توبیخ آنان نمی باید بود و بهانة بیخود نمی شود گرفت! نشوز به معنای سرکشی در برابر مسئول خانواده است و از نظر برخی اسلام شناسان کتک زدن می باید با پارچه بهم تنیده و یا با دست باشد، نه با تازیانه و عصا.(12)
در آیه 44 سوره ص آمده است: «و خذ بیدک ضغثاً و لا تَحنَث؛ به ایوب گفتیم: بسته ای از ساقه های گندم ( یا مانند آن مثل شاخة نازک خرما) را برگیر و با آن ( همسرت را ) بزن و سوگند خود را مشکن».
زدن همسر توسط حضرت ایوب ، خطا و جرمی بر ضد زن شمرده نمی شد چون اذیت و آزاری ندید و تحقیر نشد، گرچه همسرش کارناپسندی انجام داده بود. از این رو اگر در جامعه ای ، زدن اهانت و آزار به شمار آید و فرهنگ مردمان آن را نپذیرد، نباید صورت گیرد.
خداوند در پایان آیه، شوهران را از همین مقدار اندک نیز باز می دارد و می فرماید: «ان الله کان علیّاً کبیراً؛ خدا والای بزرگ است» یعنی شوهران را نسبت به ستم بر زنان تهدید می کند، که اگر زنان نمی توانند ستم را از خود بردارند و از خویش دفاع کنند، اما خدای بلند مرتبه و بزرگ به جای زنان قصاص و حق خواهی خواهد کرد.(13)
نپذیرفتن تنبیه بدنی
شایان ذکر است برخی اسلام پژوهان تنبیه را روا نمی دانند و آن را انکار کرده اند.(14) قاضی ابوبکر درباره آیه می گوید: «زن را کتک نزند و اگر به وی امر و نهی کرد، ولی او اطاعت نکرد، فقط بر او خشم گیرد».(15) یعنی معتقد است از نظر خداوند، ضرب (زدن) مباحی ناخوشایند است، نه اینکه باید به کار گرفته شود. زدن امری خطرناک است و تعیین حدودش دشوار می باشد، افزون بر آن که قانون شرع اجازه نمی دهد کسی به نفع خود حکم و داوری کند. نیز زدن نمی باید اهانت و ضرر تلقی شود. از این رو دولت اسلامی اگر پی برد شوهران کیفر شرعی را درست و به جا اجرا نمی کنند و بر حدود آن آگاه نیستند، می باید آنان را از به کارگیری این کیفرمنع کند و متخلفان را مجازات کند، تا آزار رساندن به همسران خطر ساز نشود، به ویژه آن جا که انگیزه و بهانة تنبیه بدنی، سست و بی پایه باشد.(16)
این گروه از اسلام پژوهان ضرب مورد اشاره در آیه را به معنای زدن نمی دانند، بلکه می گویند: به معنای جدایی شوهر و ترک خانه و دوری از زن و خانواده است، چنان که وقتی میان پیامبر و همسرانش اختلاف پیش آمد و اینان به نصیحت رسول خدا عمل نکردند، پیامبر برای یک ماه از آنان جدا شد و به مکانی به نام «مشربه» رفت و از زن و خانه دوری گزید. پیامبر هیچ گونه آزار جسمانی به آنان نرسانده، کتک شان نزد و تحقیر و سرزنش شان نکرد. اگر زدن و آزار جسمی و روحی خواستة خدا و راه حلی ثمربخش بود، پیامبر نخستین کسی بود که به دستور خدا عمل می کرد اما کسی را نزد و بدان اجازه یا دستور نداد. افزون بر آن که هر گاه قرآن خواست «زدن» را تجویز کند، تعبیر به «ضرب » نکرده ، بلکه «جَلد» آورده ، مانند : «الزانیة و الزانی فاجلدوا کلَّ واحد…» (17)
آیا جواز تنبیه برای همه زمان ها و مکان ها ست؟
حال با صرف نظر از این تفسیر،اگر تنبیه بدنی از آیه فهمیده شود، سؤال این است آیا انسان ها که در فهم مقصود و منظور خداوند در قرآن دچار خطا می شوند می توانند این حکم را جاری کنند، تا روز قیامت ، در تمامی اقشار اجتماع، شرق و غرب، بر هر زنی با هر سطح فرهنگی؟ آیا نمی باید شرایط اجتماعی ، سیاسی و مردم شناسانه را که بر آیه چیره بود و سبب صدور چنین حکمی شد، در نظر گرفت؟ آیا این حکم به سبب آن نبود که جلوی فتنه ها و بحران ها ( با توجه به فرهنگ و ظرفیت فکری مردمان) گرفته شود؟!
اگر بپذیریم روا دانستن تنبیه بدنی آن هم پس از مراحل و با شرایطی – که در آیه بیان شده – برای برهه و اوضاع خاصی بود، مثلاً در شرایط زمانی و فرهنگی که توهین به زن محسوب نمی شود پس می توان نتیجه گرفت: هر گاه این وضع از بین رود، حکم نیز از میان خواهد رفت! چنین برداشتی نه از ارزش آیه می کاهد و نه تفسیری فراتر از اهداف سازنده و مثبت و بشر دوستانة قرآن است.
این فهم از آیه اگر چه مطابق با ظاهر آیه قرآن نیست، اما با آیاتی که فرمان به برخورد نیک با همسر می دهد و پیوند بین زن و مرد را مودّت و دوستی و رحمت می داند، سازگارتر می نماید.
سخن پایانی: حکم تنبیه بدنی با صرف نظر از شأن نزول آیات و تفسیرهای مختلفی که در مورد آیه 34 سوره نساء آمده است، باید صرفاً به عنوان یک حکم حقوقی مورد لحاظ قرار گیرد از این جهت که هر کس حق دارد از راه قانونی برای دستیابی حق خود اقدام نماید . اگر بخواهیم از نگاه ارزش های اخلاقی به آن نگاه کنیم، با توجه به آیات قرآن می توان استنباط نمود که گذشت و اغماض بهتر و شایسته تر است، اما گذشت از حقوق نمی تواند یک قاعده و قانون کلی قرار گیرد.
در ادامه پاسخ ، تنبیه زن را از جایگاه حقوقی، به تفصیل بررسی میکنیم (البته بنابر این باور که از قرآن، تنبیه برداشت شود).
تنها مورد تنبیه، نشوز است.
نشوز آن است که زن در مقابل تکلیف اختصاصى اش نسبت به شوهر بدون هیچ عذر موجهى سرپیچى نماید.
جالب این است که اگر زنى از انجام کارهاى خانه، بچه دارى و… سرباز زند شارع مقدس هیچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمى تواند در این موارد واکنش نشان دهد.
بنابراین آیه فوق در مورد با بسیارى از مسائل اختلافى زوجین ساکت است و هیچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده جز در موردی که زن با پیمان ازدواج، تعهد به آن را ملتزم شده است.
نشوز امرى برخلاف حقوق مرد است و براى رویارویی با آن بهترین راه این است که پیش از مراجعه به دیگران، مشکل را در داخل خانه حل نمود، ولى اگر چنین چیزى میسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن دیگران مى رسد که در آیه بعد سالم ترین راه آن عنوان شده است.
حل مسأله نشوز در داخل خانه نیز به اشکال مختلفى انجام پذیر است و جالب این است که خداوند از ملایمترین راه ها شروع نموده و در صورت تأثیر گذارى آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. از این رو در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است.
چنین روشى حکیمانه ترین شیوه در حل مشکلات زوجین است.
لیکن اگر زنى در برابر اندرزها و نصایح شوهر سر تسلیم فرود نیاورد و همچنان بر سرپیچی از حقوق زوج پایدارى ورزید چه باید کرد؟
در اینجا نیز خداوند راه دومى را پیشنهاد نموده است که از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى باشد.
در اینجا نیز اگر مشکل حل شد دیگر کسى حق پیمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنین وضعیتى نیز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمین حقوق طرف مقابل نگردید چه باید کرد؟
در اینجا چند راه قابل تصور است: أ) در مقابل نشوز زن به کلی ساکت بود یعنی مرد حقوق خود را نادیده انگارد هر چند سالیان دراز این برنامه ادامه یابد.
چنین چیزى براساس هیچ منطقى قابل الزام نیست و اختصاص به مرد هم ندارد، یعنى در هیچیک از نظامهاى حقوقى جهان نمى توان صاحب حقى را مجبور کرد در برابر حقوق خود ساکت شود و دم نزند، یعنى از نظر اخلاقى، آن هم در موارد خاصى مى توان چنین توصیه اى نمود ولى نباید بین مسأله حقوقى و اخلاقى خلط کرد.
از طرف دیگر نشوز زن اقسامى دارد که برخى از آنها مسلّماً به زیان خود او هم تمام مى شود و بر مرد لازم است که به عنوان مدیر کانون خانواده، کنترل هدایتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد..
ب) راه دیگر آن است که مرد از هر طریق ممکن حقوق خود را به دست آورد. چنین چیزى را هرگز شارع اجازه نمى دهد و براى گرفتن حق، روشهاى معیّنى وضع نموده ، زیرا در غیر این صورت ممکن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم دیگر به بار آید.
ج) راه دیگر آن است که مرد با مراجعه به دیگران اعم از مراجع قضایى یا افراد ذى نفوذ دیگر حقوق خود را بگیرد.
چنین چیزى اگر چه ممکن است حق مرد را تأمین کند ولى هنوز با امکان حل مشکل در داخل خانه بهتر است چالش به بیرون کشیده نشود، زیرا فاش کردن مسائل داخل خانه آسیب هاى فراوانى براى خانواده به بار مى آورد که در اینجا جاى ذکر آن نیست، لذا خداوند حکیم راه ممکن را پیشنهاد مى نماید.
د) راه دیگر آن است که مرد اندکى قاطعانه تر از برخورد منفى عاطفى برخورد نماید. از این رو قرآن مجید به عنوان آخرین راه حل ممکن در داخل خانه مسأله «ضرب» را مطرح نموده است.
البته این مسأله نیز حدودى دارد که هرگز با آنچه در اذهان عمومى یا تبلیغات مسموم مطرح مى شود، سازگارى ندارد.
درباره حدّ و چگونگى زدن، علامه مجلسى (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روایتى از فقه الرضا (ع) نقل نموده است که «والضرب بالسواک و شهبه ضرباً رفیقاً؛ زدن باید با وسایلى مانند چوب مسواک و امثال آن باشد آن هم با مدارا و ملایمت.» ظاهر روایت فوق به خوبى نشان مى دهد که «ضرب» باید در پایین ترین حد ممکن باشد و هرگز نباید اندک آسیبى بر بدن وارد کند. وسیله اى که در این روایت اشاره شده چوبى بسیار نازک مانند چوب سیگار، سبک و کم ضربه است.
نکته دیگرى که از آیه به دست میآید این است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید، زیرا به دنبال این عمل دو واکنش احتمال مى رود:
یکى آن که زن به حقوق مرد وفادار شود، در این صورت قرآن مى فرماید: «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلا؛اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مدارید.» یعنى، اگر زن در برابر حقوقى که بر آن پیمان بسته است تسلیم شد دیگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.
واکنش دیگر آن است که همچنان سرسختى نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بى ثباتى نماید، در این باره در آیه بعد فرموده است: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اَللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اَللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً؛ اگر خوف گسست در بین آن دو یافتید، پس از ناحیه مرد و داوری از بستگان زن برگزینید، اگر از پى آن خواستار صلاح باشند خداوند بین آنان وفاق ایجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.»
قرآن مجید در آخرین مرحله، گشودن گره را به دست نزدیکان و بستگان قرار مى دهد تا مسئله با سلامت هر چه بیشتر روال خود را طى کند و براى اینکه حقى از هیچ یک از طرفین زایل نشود و تبعیضى رخ ننماید فرموده است که از هر جانب داوری برگزیده شود و با رعایت حقوق و مصالح طرفین، مشکل را برطرف نمایند.
خلاصه در این حکم شرایط زیر دیده مى شود:
1 – اختصاص به مورد سرپیچى زن از تکلیف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى که با پیمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است؛
2 – در راستاى حل مشکل در داخل خانه و خوددارى از بروز آن در خارج از منزل وضع شده؛
3 – سومین مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پیشین روا نیست.
4- حد آن نازلترین مرتبه ضرب است و نباید موجب کمترین آسیبى بر بدن زن شود؛
5-موقتى است و چه داراى نتیجه مثبت و چه منفى باشد باید به زودى از آن دست کشید.
دیدگاه شارع نسبت به زدن همسر، نگرشى منفى است و نصوص زیادى در نهى از این عمل وارد شده است. این روایات همه در زمانى بیان شده که خشونت علیه زنان از توهین و فحاشى تا ضرب و جرح و حتى قتل را شامل مى شد، و اسلام آنها را تحریم کرد و مستوجب مجازات فقهى و قضایى در دنیا و عذاب آخرت دانست.
پی نوشت ها :
1 – برداشتی آزاد از دو مقاله نشریه پیام زن، شماره های 136 و 160 با اجازه سردبیری.
2 – کانال دوم تلویزیون فرانسه، به نقل از مجله پیام زن، شماره 160.
3 – تاریخ یعقوبی ، ج1، ص 250.
4 – ابوالأعلی مودودی، روح المعانی، ج5، ص 25.
5 – التحریر و التنویر ، ج5، ص 42؛ التفسیر الکبیر، ج10، ص 90، البته برخی این گزارش را نمی پذیرند.
6 – المنار، ج5، ص 76؛ روح المعانی، ج5، ص 25.
7 – تفسیر ابن کثیر، ج1، ص 504.
8 – همان؛ المنار، ج5، ص 76.
9- وسائل الشیعه ، ج14 ، ص119
10 – فخررازی، التفسیر الکبیر، ج10، ص 82.
11– تفسیر ابن کثیر، ج1، ص 504.
12 – تفسیر الکبیر، ج10، ص 87.
13 –همان، ص 91.
14 – التحریر و التنویر، ج5، ص 43. اینان می گویند ضرب به معنای دوری و ترک زن برای مدتی محدود است.
15 – احکام القرآن، ابن عربی ، ج1، ص 420.
16 – التحریرو التنویر، ج5، ص 43.
17 – نور (24) آیه 2