۱۳۹۷/۰۷/۲۰
–
۳۱۰۰ بازدید
سلام.چکارکنیم تواین روزگارپرازمکروحیله ودرویی ازمسیراصلیمون منحرف نشیم؟
دوست عزیز؛ منظور از روایت مورد نظر شما، آگاه بودن مسلمان بیدار، از اوضاع و احوال و شرایط زمانی است که در آن زندگی می کند.پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در روایتی در این باره می فرماید : «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس ؛ آن کس که آگاه از زمان و شرایط دوران خویش است مورد هجوم اموری که او را به اشتباه و شبهه می اندازد واقع نمی شود» 1. شناخت حق و باطل؛ در حقیقت این روایات می رساند که هر مسلمانی با توجه به اوضاع زمان و جامعه اش باید بصیرت داشته باشد و حق و باطل را بتواند در آن زمانه و دوران تشخیص دهد. تشخیص حقّ از باطل ، در پاره ای از موارد در همه ی زمانها دشوار بوده ، هست و خواهد بود و اختصاصی به زمان خاصّی ندارد.
اگر به تاریخ گذشته نظری اندیشمندانه و عبرت گیرانه بیندازیم خواهیم یافت که تشخیص حقّ و عمل به آن ، همواره دشوار بوده و همواره اندک انسانهایی توانسته اند در این دو میدان به طور کامل موفّق باشند. در صحنه ی عاشورا کسانی دست به آن جنایت هولناک زدند یا در آن بی طرف ماندند که امام حسین(ع) و اصل و نسب او را می شناختند ، ولی با این حال راه را به خطا رفتند. بسیاری از اینها افرادی بودند اهل عبادت و تلاوت قرآن، که از روی جهل به موازین شناخت حقّ از باطل، قربة الی الله به جنگ با امام حسین آمده بودند؛ تا آنجا که برخی از آنها برای حضور در جنگ با خلیفه ی خدا در رود فرات غسل می کردند. عمر ابن سعد ، آن هنگام ندا می داد:« یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِی . یعنی ؛ اى لشکر خدا سوار شوید و بشارت بهشت را دریافت کنید.»(بحار الأنوار، ج 44 ،ص391)، مخاطبش چنین افرادی بودند که به خیال باطل خود، جهاد فی سبیل الله می کردند. عدّه ای نیز در بین این قوم جانی بودند که حقّ را شناخته بودند ولی از روی علم و عمد کج می رفتند.
دوست گرامی. برای اینکه انسان منحرف نشود بصیرت دینی و سیاسی و اجتماعی نیاز دارد که عامل اصلی چنین بصیرتی شناخت حق و باطل است.
برای اهل سلوک شناخت حق و باطل یک ضرورت قطعی است، زیرا همیشه ضرورت ها را بر اساس نیازها تعریف می کنیم و چون نیاز به حقیقت از ضرویات زندگی و رشد عقلانی و عرفانی انسان است، جستجوی حقیقت هم از ضروری ترین کارهایی است که باید در زندگی خود انجام دهیم.
دلیل عمده آن، وابستگی اندیشه، اعتقاد، اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی انسان به حقیقت است، تکامل بشر از شناخت حقیقت شروع می شود.
شناخت باطل نیز به اندازه شناخت حق برای هدایت انسان مهم است، اما این بخش از شناخت، لازمه بخش نخستین آن است و به قول معروف: یعرف الاشیاء به اضدادها.
به طور کلی انسان تشنه حقیقت است و به آن نیاز دارد و با آن ساخته می شود، اما حقیقت با او فاصله دارد و برای رسیدن به آن لازم است در مسیر حقیقت جویی قرار بگیرد و سال های متمادی تلاش و مجاهده نماید تا کم کم به آن نزدیک و شاهد درک حقیقت و بلکه شهود آن باشد.
ساختار انسان به گونه ای است که باید ابتدا حق و باطل را از هم تمیز دهد و به حقانیت پی ببرد و سپس عمیقا به آن ایمان بیاورد و بعد وارد عمل شود، اکنون این عمل صالح است که صلاحیت قرب و کمال در آن هست.
تمام گمراهی های انسان به این دلیل است که باطل را نمی شناسد و کورکورانه از آن تبعیت می کند و این خود معلول عدم شناخت حقیقت است، زیرا این دو با هم شناخته می شوند.
قرآن کریم در آیات متعددی به علم که همان شناخت حقیقت است و ایمان و عمل صالح به عنوان عوامل کمال و رشد انسان اشاره می فرماید و تمامی عالمان دینی نیز همین سیستم را عامل رشد و کمال انسان معرفی کرده اند، منتهی اهل سلوک آن را در قالب دو نوع سلوک علمی و عملی ارایه کرده اند.
حقیقت مایه حیات فکری انسان است. جستجوی حقیقت دقیقا مانند جستجوی چشمه آب حیات می ماند. آدمی با حقیقت زنده و بیدار می شود، انسان با حقیقت به جاودانگی می رسد. العلماء باقون ما بقی الدهر.
یکی از نیازهای زندگی ما نیاز به باورهای دینی است و ریشه دین داری و اعتقادات دینی در شناخت انسان نسبت به حقیقت نهفته است.
همواره انبیای الهی منادی حقیقت بوده اند و اختلافی هم که میان ادیان و مذاهب حق و فرقه های باطل مشاهده می شود، ریشه در برداشت درست و نادرست آنها از حقیقت دارد.
همچنین اختلافی که میان دو مکتب فلسفی رآلیسم و ایده آلیسم وجود دارد به خاطر اختلاف آنها در علم معرفت شناسی و شناخت حقیقت است.
اعتقاد به حقیقت باعث آن شده است که عده ای به واقعیت ورای ذهن بشر اعتراف کنند و روش رآلیسم را برای تفکرات و زندگی خود برگزینند و دیگرانی که به این واقعیت معترف نیستند و حقیقت را ذهنی محض می دانند به ایده آلیسم روی بیاورند.
بنابراین شما مشاهده می کنید که در فلسفه نیز شناخت حقیقت تعیین کننده است و دودستگی موجود و اختلاف عمیق فلاسفه رآل و ایده آل، ناشی از مواجهه آنها با حقیقت است.
ببینید اعتقاد به حقیقت در زندگی انسان چه نقش عظیمی دارد. اعتقاد به حقیقت مادی است که فلسفه و ایدئولوژی و تمدن مادی غرب را ساخته است و در مقابل اعتقاد به حقیقت ماورای مادی است که جهان بینی توحیدی و ایدئولوژی و تمدن دینی و اسلامی را شکل می دهد.
کسانی که برای دنیا و عالم ماده اصالت و حقیقت قایل اند، زندگی و اخلاق شان مادی می شود و سر از دنیاپرستی در می آورند و افرادی که به آخرت و روح و حقایق معنوی باور دارند، زندگی توحیدی و اخلاق الهی را برای زندگی خود انتخاب می کنند و این تفاوت بسیار بزرگی در زندگی بشر ایجاد می کند که ناشی از دو نوع برخورد با حقیقت است.
جستجوی حقیقت به ما کمک می کند که موضع خودمان را نسبت به دو جهان بینی و گرایش مادی و الهی موجود روشن کنیم و با اعتقاد و باور عمیق دست به انتخاب سرنوشت خود بزنیم.
جستجوی حقیقت به ما کمک می کند تا با باطل که ضد آن است آشنا شویم و همچنین جبهه حق و باطل را در بعد تاریخی و اجتماعی و سیاسی آن بشناسیم و موضع درستی اتخاذ کنیم و دچار انحراف نشویم.
حدود نیمی از خودسازی و سیر و سلوک انسان در مسیر تکامل، فکری و نظری و در جستجوی حقیقت و باطل در حوزه های مختلف سپری می شود.
حوزه های حق و باطل!
شناخت حق و باطل معیار اصلی کمال عقلی انسان و نشانه بلوغ فکری و علمی اهل راه است. البته حق و باطل در هر حوزه ای از علوم و عرصه های زندگی انسان نمودهای متفاوتی دارد.
در فلسفه بحث از هستی و نیستی می شود. چه چیزهایی هست و واقعیت دارد و چه چیزهایی دروغ است و واقعیت اصیلی ندارد. مثلا بحث می شود که وجود اصیل است و ماهیت اعتباری است.
این در حقیقت نوعی بحث کردن از حق و باطل است که در این علم به این صورت مطرح شده، یا مثلا در اخلاق موضوع فضیلت و رزیلت مطرح می شود بد چیست و خوب چیست. ارزش و ضد ارزش چگونه است. بنابراین اخلاق هم به گونه ای دیگر از حق و باطل بحث می کند.
در حوزه علم حقوق که موضوع حق و ناحق یا حق و ظلم بحث می شود، در واقع نوعی بحث از حق و باطل است. در حوزه فقه هم مباحثی مانند صحیح و فاسد یا حلال و حرام مطرح می شود که به نوعی ذیل همین بحث است و ما در تمامی این حوزه ها مشغول جستجوی حقیقت هستیم.
فقط باید دقت کنیم که نوعی اعتباری اینجا وجود دارد که نمی توانیم آنرا باطل ارزیابی کنیم، چون ریشه در حقیقت دارد و وابسته به حق است، مانند اعتباری که در حقوق و شریعت و یا قوانین موضوعه مجلس قانون گذاری مطرح می شود.
یا در عرفان مثلا بحث از وجود و ظهور می شود و می گویند وجود اصیل و حقیقت است و مخلوقات و مظاهر تنها جنبه ظهوری دارند و از حقیقت وجودی برخوردار نیستند.
این درست است، اما نمی خواهند بگویند که مظاهر باطل اند. مظاهر و مخلوقات اگرچه وجودشان ربطی است و به نوعی اعتباری حساب می شوند، اما به این دلیل که ریشه در حقیقت وجود دارند، باطل قلمداد نمی شوند.
شناخت حق و باطل در صحنه جامعه از پیچیده گی ها و دشواری های خاصی برخوردار است چون همواره هستند دشمنان و منافقانی که این دو را به قدری ماهرانه در هم می آمیزند که تمیز آنها از هم برای عوام بسیار دشوار می شود در چنین موقعیت هایی دیدگاه و عملکرد عالمان وارسته دین و رهبران روحانی و ولایت فقیه معیاری بسیار خوبی برای شناخت حق و باطل است.
اقسام مردم در رابطه با علم آموزی!
علی (ع) فرمودند: الناس ثلاثه . عالم و متعلم علی سبیل النجات و همج رعاع.
مردم یا عالم ربانی اند، یعنی حقیقتا به علم توحید دست یافته و مردم را در مسیرخداپرستی تربیت می کنند و یا در مسیر علم آموزی و خداپرستی و راه نجات هستند و یا فرومایگانی هستند که از حقیقت انسانیت خارج اند.
از گروه سوم به علت حقارت و پستی و سقوط ازانسانیت، تعبیر به همج رعاع نموده اند؛ یعنی پشه های ریز و کوچکی که حقیر وبی ارزش و پستند.
تفسیر روایت:
مردم سه دسته اند. علما و صاحبان علم که از طریق تحصیل و تحقیق و ممارست علمی به حقیقت دست می یابند، این دسته هدایت می شوند و می تواننند دیگران را هم هدایت کنند، چون ریشه هدایت در شناخت حقیقت است.
کار عالمان دینی شناخت حقیقت توحید و ولایت و راهنمایی مردم به سوی خدا است.
دسته دوم کسانی هستند که صاحب علم نیستند و سابقه ای در تحصیل علم ندارند ولی می دانند که نمی دانند و نیاز خود را به علم و عالمان حس می کنند لذا با مراوده با علما نیازهای علمی خود را تامین می نمایند و با آنها مشورت می کنند و راه هدایت را از ایشان می آموزند و عمل می کنند. این گروه هم در سبیل نجات هستند.
دسته سومی هستند که سابقه تحصیل علم ندارد و حقیقت را نمی دانند اما به جهل خود هم واقف نیستند؛ یعنی جهل مرکب دارند و خیال می کنند اطلاعات روزنامه ای و عوامانه ای که در سایت ها و کتاب های دم دستی و اخبار رسانه ها و ماهواره ها هست علم است.
لذا خود را عالم می دانند و از عقل خود تبعیت می کنند و به عالمان رجوع نمی کنند. این دسته دچار غرور علمی هستند و قطعا هلاک می شوند و کمراه می گردند.
نمی شود کسی که هیچ زحمتی نکشیده صرفا با جمع آوری یک سری اطلاعات خام تایید نشده عوامانه خیال کند که عالم شده است. اطلاعاتی که در رسانه ها و فرهنگ عمومی جاری هست، اطلاعات خام پردازش نشده است و ارزش علمی ندارد.
علم تنها در کتاب های دارای ساختار علمی وجود دارد و باید توسط استاد به انسان منتقل شود. البته تحصیل و شاگردی تنها هم کفایت نمی کند و باید شخص خودش با تفکر شخصی در اطلاعات علمی حقیقت را از درون خود کشف نماید و عالم شود. عالم شدن کار آسانی نیست.
گروه سوم البته به دلیل جهل مرکب گاهی خود را از عالمان هم بالاتر می دانند و به خاطر غرور شیطانی که دارند، خود را فهیده تر از آنها می دانند و تا جایی پیش می روند که مدعی برتری علمی نسبت به مراجع و رهبری فقیه جامعه می شوند و خیال می کنند که از ایشان بهتر می فهمند.
متاسفانه این گروه در معرض انواع آسیب های مهلک قرار دارند، یعنی هم دچار انحراف درعقیده می شوند هم دچار انحراف سیاسی می گردند و هم در معرض آسیب های اخلاقی و انسانی هستند و در نهایت اگر بیدار نشوند و خود را به عالمان وارسته دینی نرسانند، هلاک می شوند.
همانگونه که علم ریشه همه خوبی ها در انسان است، جهل نیز آسیب های فراوانی برای انسان و انسانیت دارد که این گروه از این آسیب ها در امان نیستند.
امام زین العابدین (ع)فرمودند: هلک من لیس له حکیم یرشده. قطعا هلاک شده است کسی که حکیمی برای ارشاد ندارد.
انسان به حکیم حقیقت شناس نیاز جدی دارد. یا باید خودش حکیم باشد یا از یک حکیم حقیقت را بگیرد و عمل کند وگرنه حتما صید شیطان می شود و هلاک می گردد.
چگونه باید بین حق و باطل تشخیص داد ؟
برای این منظور امیرالمومنین(ع) قاعده ای کلّی بیان کرده، فرموده اند:« إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ . یعنی ؛ همانا دین خدا با افراد شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حقّ شناخته می شود. پس حقّ را بشناس! اهل حقّ را هم خواهی شناخت.» ( إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج 2 ،ص296 ) پس راه شناخت افرادِ حقّ از افرادِ باطل، گفتارها و کردارهای حقّ از گفتارها و کردارهای باطل، جریانات حقّ از جریانات باطل، سیاستهای حقّ از سیاستهای باطل، حکومتهای حقّ از حکومتهای باطل و … شناخت خود حقّ است. و حقّ همان دین حقیقی الهی است. چرا که حقّ مطلق خداوند متعال بوده و مصدر و مبداء هر حقّی نیز اوست.
رعایت تقوا, راه مطمئن شناخت حق:
باید متوجّه بود که عقل و فکر نیز مثل بسیاری دیگر از امور ، آفاتی دارند لذا در کنار تقویت قوّه ی عقل ، که قوّه ی تشخیص حقّ و باطل است ، باید از آفات عقل و فکر صحیح نیز برحذر بود. آفاتی چون تعصّبات گوناگون ملّی ، مذهبی ، قومی ، نژادی ، زبانی و دیگر انواع تعصّبات ، زودباوری ، دیرباوری و شکّاکیّت افراطی ، پیش داوری در قضاوتها و تحمیل اغراض بر عقل. و از همه مهمتر باید مواظب نفس امّاره بود که دائماً در صدد است تا عقل را اسیر خود نموده در خدمت خود بگیرد.
خداوند در قرآن کریم راه داشتن تشخیص درست و صحیح و انتخاب درست از نادرست را داشتن تقوا دانسته است که به بیان و تفسیر آن می پردازیم :
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ » یعنی؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید براى شما وسیله اى براى جدایى حق از باطل قرار مى دهد (و روشن بینى خاصى که در پرتو آن حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهان شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظیم دارد.
فرقان صیغه مبالغه از ماده فرق است و در اینجا به معناى چیزى است که به خوبى حق را از باطل جدا مى کند.
در بسیارى از موارد انسان گرفتار اشتباه مى شود باطل را به جاى حق مى پندارد و دشمن را به جاى دوست انتخاب مى کند، و بیراهه را شاهراه. در اینجا دید و درک نیرومندى لازم است و نورانیت و روشن بینى فوق العاده.
آیه فوق مى گوید: این دید و درک ثمره درخت تقوى است اما چگونه تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوسهاى سرکش به انسان چنین دید و درکى مى دهد شاید براى بعضى مبهم باشد اما کمى دقت پیوند میان این دو را روشن مى سازد.
توضیح اینکه: اولا نیروى عقل انسان به قدر کافى براى درک حقایق آماده است ولى پرده هایى از حرص و طمع و شهوت و خودبینى و حسد و عشق هاى افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهى در مقابل دیده عقل آشکار مى گردد ، و یا مانند غبار غلیظى فضاى اطراف را مى پوشاند و پیداست که در چنین محیط تاریکى انسان چهره حق و باطل را نمى تواند بنگرد ، اما اگر با آب تقوى این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریک از میان برود دیدن چهره حق آسان است.
و ثانیا مى دانیم که هر کمالى در هر جا وجود دارد پرتوى از کمال حق است و هر قدر انسان به خدا نزدیک تر شود پرتو نیرومندترى از آن کمال مطلق در وجود او انعکاس خواهد یافت ، روى این حساب همه علم و دانش ها از علم و دانش او سر چشمه مى گیرد و هر گاه انسان در پرتو تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوس به او نزدیک تر شود و قطره وجود خود را به اقیانوس بیکران هستى او پیوند دهد سهم بیشترى از آن علم و دانش خواهد گرفت.( تفسیر نمونه، ج 7، ص: 142 )
لذا در طول تاریخ در حالات مردان و زنان پرهیزکار روشن بینى هایى مشاهده مى کنیم که هرگز از طریق علم و دانش معمولى قابل درک نیست، آنها بسیارى از حوادث را که در لابلاى آشوب هاى اجتماعى ریشه آن ناشناخته بود بخوبى مى شناختند و چهره هاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فریبنده مى دیدند!.
این اثر عجیب تقوى در شناخت واقعى و دید و درک انسان ها در بسیارى از روایات و آیات دیگر نیز آمده است، در سوره بقره آیه 282 اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ:تقوى پیشه کنید و خداوند بشما تعلیم مى دهد و در حدیث معروف آمده است ؛ المؤمن ینظر بنور اللَّه : انسان با ایمان با نور خدا مى بیند و در نهج البلاغه در کلمات قصار مى خوانیم ؛ اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع : زمین خوردن عقل ها غالبا به خاطر برق طمع است که چشم عقل را از کار مى اندازد و پرتگاه ها و لغزش گاهها را نمى بیند.
ثالثا- از نظر تجزیه و تحلیل عقلى نیز پیوند میان تقوى و درک حقایق قابل فهم است، زیرا مثلا جوامعى که بر محور هوى و هوس مى گردد و دستگاه هاى تبلیغاتى آنها در مسیر دامن زدن به همین هوى و هوسها گام بر مى دارد، روزنامه ها مروج فساد مى شوند، رادیوها بلندگوى آلودگى و انحرافات مى گردند، و تلویزیون ها در خدمت هوى و هوسند، بدیهى است در چنین جامعه اى تمیز حق از باطل، و خوب از بد، براى غالب مردم بسیار مشکل است، بنا بر این آن بى تقوایى سرچشمه این فقدان تشخیص و یا سوء تشخیص است.
و یا فى المثل در خانواده اى که تقوا نیست و کودکان در محیط آلوده پرورش مى یابند و از همان طفولیت به فساد و بى بندوبارى خو مى گیرند در آینده که بزرگ مى شوند تشخیص نیکى ها از بدى ها براى آنها مشکل مى شود، اصولا بکار افتادن نیروها و انرژى ها و هدر رفتن این سرمایه ها در راه گناه موجب مى شود که مردم از نظر درک و اطلاع، در سطحى پائین قرار گیرند و افکار منحطى داشته باشند هر چند در صنایع و زندگى مادى پیشروى کنند.
بنا بر این به خوبى مى بینیم که هر بى تقوایى سر چشمه یک نوع ناآگاهى و یا سوء تشخیص است، بهمین جهت در دنیاى ماشینى امروز جوامعى را مشاهده مى کنیم که از نظر علم و صنعت بسیار پیشرفته اند ولى در زندگى روزانه خود چنان گرفتار نابسامانى ها و تضادهاى وحشتناکى هستند که انسان را در تعجب فرو مى برد اینها همه عظمت این گفته قرآن را روشن مى سازد.
و با توجه به اینکه تقوا منحصر به تقواى عملى نیست، بلکه تقواى فکرى و عقلى را شامل مى شود این حقیقت آشکارتر خواهد شد، تقواى فکرى در برابر بى بندوبارى فکرى به این معناست که ما در مطالعات خود به دنبال مدارک صحیح و مطالب اصیل برویم و بدون تحقیق کافى و دقت لازم در هیچ مساله اى اظهار عقیده نکنیم، آنها که تقواى فکرى را بکار مى بندند بدون شک بسیار آسانتر از بى بندوباران به نتائج صحیح مى رسند ولى آنها که در انتخاب مدارک و طرز استدلالى بى بند و بارند اشتباهاتشان فوق العاده زیاد است.
لازم به یاد آوری است که مومن باید با اطلاع و آگاه و اهل مطالعه و بررسی اوضاع و حوادث اجتماع و محیط اطراف خود باشد و در جریان اتفاقات و شرایط حاکم بر زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه خود و سایر جوامع باشد تا بتواند درست تصمیم بگیرد و صرفا داشتن تقوا برای انتخاب کافی نیست و آدمی را از علم و آگاهی بی نیاز نمی سازد . در مقابل نیز بسیاری از مردم با وجود داشتن آگاهی فراوان از اجتماع و دنیا به خاطر نداشتن نورانیت و تقوا قادر به تحلیل درست اوضاع و شرایط و عوامل و ریشه های دخیل در آنها نیستند. بنابراین علم و عمل، آگاهی و تقوا در کنار هم انسان مومن را قادر می سازد که بتواند با روشن بینی در لحظات حساس زندگی تصمیم درستی بگیرد و انتخاب هایش شایسته باشد و در تشخیص درست دچار اشتباه نگردد .
2. هوشمندی و زیرکی: علی(ع) فرمود: «در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی تا او را بدوشند»(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 1، ص 624).
در هر دوره و زمانی، حوادث و فتنه هایی، پیش می آید که همواره افرادی دنبال سوء استفاده از اشخاص هستند. اگر فرد در آن موقعیت زمانی با زیرکی رفتار نکند، گرفتار خواهد شد. جملات فوق اشاره به این مطلب دارد که انسان در فتنه با زیرکی و هوشمندی حرکت کند نه به فتنه گران سواری دهد، و نه به آنها باج عطا کند، در عین حالی که ناظر فتنه هاست خود را از آلوده شدن حفظ نماید.
3. آگاهی کامل از اوضاع زمان؛ انسان هر چند هوشمند و زیرک باشد اگر از جریانات اجتماعی و رگه های نفاق و فتنه آگاهی نداشته باشد ممکن است ناآگاهانه وارد آن شود، به این جهت لازم است نسبت به اوضاع زمانه آگاه بود. البته باید دقت داشته باشیم که اخبار و اطلاعات را از منابع معتبیر دریافت نماییم.
4. تمسک به سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت عصمت(علیهم السلام)؛ الگو قرار دادن آنها و پیروی نمودن از سخنان آنها، و همین طور تمسک و توسل به آنها و پیروی از ولایت فقیه انسان را از فتنه های زمانه حفظ می کند.
فرمود: «ای مردم امواج فتنه ها را با کشتی های نجات (اشاره به سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که فرمود: مثل اهل بیت من همانند کشتی نجات است) در هم بشکنید و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهیزید»(همان، خطبه 5)
اگر به تاریخ گذشته نظری اندیشمندانه و عبرت گیرانه بیندازیم خواهیم یافت که تشخیص حقّ و عمل به آن ، همواره دشوار بوده و همواره اندک انسانهایی توانسته اند در این دو میدان به طور کامل موفّق باشند. در صحنه ی عاشورا کسانی دست به آن جنایت هولناک زدند یا در آن بی طرف ماندند که امام حسین(ع) و اصل و نسب او را می شناختند ، ولی با این حال راه را به خطا رفتند. بسیاری از اینها افرادی بودند اهل عبادت و تلاوت قرآن، که از روی جهل به موازین شناخت حقّ از باطل، قربة الی الله به جنگ با امام حسین آمده بودند؛ تا آنجا که برخی از آنها برای حضور در جنگ با خلیفه ی خدا در رود فرات غسل می کردند. عمر ابن سعد ، آن هنگام ندا می داد:« یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِی . یعنی ؛ اى لشکر خدا سوار شوید و بشارت بهشت را دریافت کنید.»(بحار الأنوار، ج 44 ،ص391)، مخاطبش چنین افرادی بودند که به خیال باطل خود، جهاد فی سبیل الله می کردند. عدّه ای نیز در بین این قوم جانی بودند که حقّ را شناخته بودند ولی از روی علم و عمد کج می رفتند.
دوست گرامی. برای اینکه انسان منحرف نشود بصیرت دینی و سیاسی و اجتماعی نیاز دارد که عامل اصلی چنین بصیرتی شناخت حق و باطل است.
برای اهل سلوک شناخت حق و باطل یک ضرورت قطعی است، زیرا همیشه ضرورت ها را بر اساس نیازها تعریف می کنیم و چون نیاز به حقیقت از ضرویات زندگی و رشد عقلانی و عرفانی انسان است، جستجوی حقیقت هم از ضروری ترین کارهایی است که باید در زندگی خود انجام دهیم.
دلیل عمده آن، وابستگی اندیشه، اعتقاد، اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی انسان به حقیقت است، تکامل بشر از شناخت حقیقت شروع می شود.
شناخت باطل نیز به اندازه شناخت حق برای هدایت انسان مهم است، اما این بخش از شناخت، لازمه بخش نخستین آن است و به قول معروف: یعرف الاشیاء به اضدادها.
به طور کلی انسان تشنه حقیقت است و به آن نیاز دارد و با آن ساخته می شود، اما حقیقت با او فاصله دارد و برای رسیدن به آن لازم است در مسیر حقیقت جویی قرار بگیرد و سال های متمادی تلاش و مجاهده نماید تا کم کم به آن نزدیک و شاهد درک حقیقت و بلکه شهود آن باشد.
ساختار انسان به گونه ای است که باید ابتدا حق و باطل را از هم تمیز دهد و به حقانیت پی ببرد و سپس عمیقا به آن ایمان بیاورد و بعد وارد عمل شود، اکنون این عمل صالح است که صلاحیت قرب و کمال در آن هست.
تمام گمراهی های انسان به این دلیل است که باطل را نمی شناسد و کورکورانه از آن تبعیت می کند و این خود معلول عدم شناخت حقیقت است، زیرا این دو با هم شناخته می شوند.
قرآن کریم در آیات متعددی به علم که همان شناخت حقیقت است و ایمان و عمل صالح به عنوان عوامل کمال و رشد انسان اشاره می فرماید و تمامی عالمان دینی نیز همین سیستم را عامل رشد و کمال انسان معرفی کرده اند، منتهی اهل سلوک آن را در قالب دو نوع سلوک علمی و عملی ارایه کرده اند.
حقیقت مایه حیات فکری انسان است. جستجوی حقیقت دقیقا مانند جستجوی چشمه آب حیات می ماند. آدمی با حقیقت زنده و بیدار می شود، انسان با حقیقت به جاودانگی می رسد. العلماء باقون ما بقی الدهر.
یکی از نیازهای زندگی ما نیاز به باورهای دینی است و ریشه دین داری و اعتقادات دینی در شناخت انسان نسبت به حقیقت نهفته است.
همواره انبیای الهی منادی حقیقت بوده اند و اختلافی هم که میان ادیان و مذاهب حق و فرقه های باطل مشاهده می شود، ریشه در برداشت درست و نادرست آنها از حقیقت دارد.
همچنین اختلافی که میان دو مکتب فلسفی رآلیسم و ایده آلیسم وجود دارد به خاطر اختلاف آنها در علم معرفت شناسی و شناخت حقیقت است.
اعتقاد به حقیقت باعث آن شده است که عده ای به واقعیت ورای ذهن بشر اعتراف کنند و روش رآلیسم را برای تفکرات و زندگی خود برگزینند و دیگرانی که به این واقعیت معترف نیستند و حقیقت را ذهنی محض می دانند به ایده آلیسم روی بیاورند.
بنابراین شما مشاهده می کنید که در فلسفه نیز شناخت حقیقت تعیین کننده است و دودستگی موجود و اختلاف عمیق فلاسفه رآل و ایده آل، ناشی از مواجهه آنها با حقیقت است.
ببینید اعتقاد به حقیقت در زندگی انسان چه نقش عظیمی دارد. اعتقاد به حقیقت مادی است که فلسفه و ایدئولوژی و تمدن مادی غرب را ساخته است و در مقابل اعتقاد به حقیقت ماورای مادی است که جهان بینی توحیدی و ایدئولوژی و تمدن دینی و اسلامی را شکل می دهد.
کسانی که برای دنیا و عالم ماده اصالت و حقیقت قایل اند، زندگی و اخلاق شان مادی می شود و سر از دنیاپرستی در می آورند و افرادی که به آخرت و روح و حقایق معنوی باور دارند، زندگی توحیدی و اخلاق الهی را برای زندگی خود انتخاب می کنند و این تفاوت بسیار بزرگی در زندگی بشر ایجاد می کند که ناشی از دو نوع برخورد با حقیقت است.
جستجوی حقیقت به ما کمک می کند که موضع خودمان را نسبت به دو جهان بینی و گرایش مادی و الهی موجود روشن کنیم و با اعتقاد و باور عمیق دست به انتخاب سرنوشت خود بزنیم.
جستجوی حقیقت به ما کمک می کند تا با باطل که ضد آن است آشنا شویم و همچنین جبهه حق و باطل را در بعد تاریخی و اجتماعی و سیاسی آن بشناسیم و موضع درستی اتخاذ کنیم و دچار انحراف نشویم.
حدود نیمی از خودسازی و سیر و سلوک انسان در مسیر تکامل، فکری و نظری و در جستجوی حقیقت و باطل در حوزه های مختلف سپری می شود.
حوزه های حق و باطل!
شناخت حق و باطل معیار اصلی کمال عقلی انسان و نشانه بلوغ فکری و علمی اهل راه است. البته حق و باطل در هر حوزه ای از علوم و عرصه های زندگی انسان نمودهای متفاوتی دارد.
در فلسفه بحث از هستی و نیستی می شود. چه چیزهایی هست و واقعیت دارد و چه چیزهایی دروغ است و واقعیت اصیلی ندارد. مثلا بحث می شود که وجود اصیل است و ماهیت اعتباری است.
این در حقیقت نوعی بحث کردن از حق و باطل است که در این علم به این صورت مطرح شده، یا مثلا در اخلاق موضوع فضیلت و رزیلت مطرح می شود بد چیست و خوب چیست. ارزش و ضد ارزش چگونه است. بنابراین اخلاق هم به گونه ای دیگر از حق و باطل بحث می کند.
در حوزه علم حقوق که موضوع حق و ناحق یا حق و ظلم بحث می شود، در واقع نوعی بحث از حق و باطل است. در حوزه فقه هم مباحثی مانند صحیح و فاسد یا حلال و حرام مطرح می شود که به نوعی ذیل همین بحث است و ما در تمامی این حوزه ها مشغول جستجوی حقیقت هستیم.
فقط باید دقت کنیم که نوعی اعتباری اینجا وجود دارد که نمی توانیم آنرا باطل ارزیابی کنیم، چون ریشه در حقیقت دارد و وابسته به حق است، مانند اعتباری که در حقوق و شریعت و یا قوانین موضوعه مجلس قانون گذاری مطرح می شود.
یا در عرفان مثلا بحث از وجود و ظهور می شود و می گویند وجود اصیل و حقیقت است و مخلوقات و مظاهر تنها جنبه ظهوری دارند و از حقیقت وجودی برخوردار نیستند.
این درست است، اما نمی خواهند بگویند که مظاهر باطل اند. مظاهر و مخلوقات اگرچه وجودشان ربطی است و به نوعی اعتباری حساب می شوند، اما به این دلیل که ریشه در حقیقت وجود دارند، باطل قلمداد نمی شوند.
شناخت حق و باطل در صحنه جامعه از پیچیده گی ها و دشواری های خاصی برخوردار است چون همواره هستند دشمنان و منافقانی که این دو را به قدری ماهرانه در هم می آمیزند که تمیز آنها از هم برای عوام بسیار دشوار می شود در چنین موقعیت هایی دیدگاه و عملکرد عالمان وارسته دین و رهبران روحانی و ولایت فقیه معیاری بسیار خوبی برای شناخت حق و باطل است.
اقسام مردم در رابطه با علم آموزی!
علی (ع) فرمودند: الناس ثلاثه . عالم و متعلم علی سبیل النجات و همج رعاع.
مردم یا عالم ربانی اند، یعنی حقیقتا به علم توحید دست یافته و مردم را در مسیرخداپرستی تربیت می کنند و یا در مسیر علم آموزی و خداپرستی و راه نجات هستند و یا فرومایگانی هستند که از حقیقت انسانیت خارج اند.
از گروه سوم به علت حقارت و پستی و سقوط ازانسانیت، تعبیر به همج رعاع نموده اند؛ یعنی پشه های ریز و کوچکی که حقیر وبی ارزش و پستند.
تفسیر روایت:
مردم سه دسته اند. علما و صاحبان علم که از طریق تحصیل و تحقیق و ممارست علمی به حقیقت دست می یابند، این دسته هدایت می شوند و می تواننند دیگران را هم هدایت کنند، چون ریشه هدایت در شناخت حقیقت است.
کار عالمان دینی شناخت حقیقت توحید و ولایت و راهنمایی مردم به سوی خدا است.
دسته دوم کسانی هستند که صاحب علم نیستند و سابقه ای در تحصیل علم ندارند ولی می دانند که نمی دانند و نیاز خود را به علم و عالمان حس می کنند لذا با مراوده با علما نیازهای علمی خود را تامین می نمایند و با آنها مشورت می کنند و راه هدایت را از ایشان می آموزند و عمل می کنند. این گروه هم در سبیل نجات هستند.
دسته سومی هستند که سابقه تحصیل علم ندارد و حقیقت را نمی دانند اما به جهل خود هم واقف نیستند؛ یعنی جهل مرکب دارند و خیال می کنند اطلاعات روزنامه ای و عوامانه ای که در سایت ها و کتاب های دم دستی و اخبار رسانه ها و ماهواره ها هست علم است.
لذا خود را عالم می دانند و از عقل خود تبعیت می کنند و به عالمان رجوع نمی کنند. این دسته دچار غرور علمی هستند و قطعا هلاک می شوند و کمراه می گردند.
نمی شود کسی که هیچ زحمتی نکشیده صرفا با جمع آوری یک سری اطلاعات خام تایید نشده عوامانه خیال کند که عالم شده است. اطلاعاتی که در رسانه ها و فرهنگ عمومی جاری هست، اطلاعات خام پردازش نشده است و ارزش علمی ندارد.
علم تنها در کتاب های دارای ساختار علمی وجود دارد و باید توسط استاد به انسان منتقل شود. البته تحصیل و شاگردی تنها هم کفایت نمی کند و باید شخص خودش با تفکر شخصی در اطلاعات علمی حقیقت را از درون خود کشف نماید و عالم شود. عالم شدن کار آسانی نیست.
گروه سوم البته به دلیل جهل مرکب گاهی خود را از عالمان هم بالاتر می دانند و به خاطر غرور شیطانی که دارند، خود را فهیده تر از آنها می دانند و تا جایی پیش می روند که مدعی برتری علمی نسبت به مراجع و رهبری فقیه جامعه می شوند و خیال می کنند که از ایشان بهتر می فهمند.
متاسفانه این گروه در معرض انواع آسیب های مهلک قرار دارند، یعنی هم دچار انحراف درعقیده می شوند هم دچار انحراف سیاسی می گردند و هم در معرض آسیب های اخلاقی و انسانی هستند و در نهایت اگر بیدار نشوند و خود را به عالمان وارسته دینی نرسانند، هلاک می شوند.
همانگونه که علم ریشه همه خوبی ها در انسان است، جهل نیز آسیب های فراوانی برای انسان و انسانیت دارد که این گروه از این آسیب ها در امان نیستند.
امام زین العابدین (ع)فرمودند: هلک من لیس له حکیم یرشده. قطعا هلاک شده است کسی که حکیمی برای ارشاد ندارد.
انسان به حکیم حقیقت شناس نیاز جدی دارد. یا باید خودش حکیم باشد یا از یک حکیم حقیقت را بگیرد و عمل کند وگرنه حتما صید شیطان می شود و هلاک می گردد.
چگونه باید بین حق و باطل تشخیص داد ؟
برای این منظور امیرالمومنین(ع) قاعده ای کلّی بیان کرده، فرموده اند:« إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ . یعنی ؛ همانا دین خدا با افراد شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حقّ شناخته می شود. پس حقّ را بشناس! اهل حقّ را هم خواهی شناخت.» ( إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج 2 ،ص296 ) پس راه شناخت افرادِ حقّ از افرادِ باطل، گفتارها و کردارهای حقّ از گفتارها و کردارهای باطل، جریانات حقّ از جریانات باطل، سیاستهای حقّ از سیاستهای باطل، حکومتهای حقّ از حکومتهای باطل و … شناخت خود حقّ است. و حقّ همان دین حقیقی الهی است. چرا که حقّ مطلق خداوند متعال بوده و مصدر و مبداء هر حقّی نیز اوست.
رعایت تقوا, راه مطمئن شناخت حق:
باید متوجّه بود که عقل و فکر نیز مثل بسیاری دیگر از امور ، آفاتی دارند لذا در کنار تقویت قوّه ی عقل ، که قوّه ی تشخیص حقّ و باطل است ، باید از آفات عقل و فکر صحیح نیز برحذر بود. آفاتی چون تعصّبات گوناگون ملّی ، مذهبی ، قومی ، نژادی ، زبانی و دیگر انواع تعصّبات ، زودباوری ، دیرباوری و شکّاکیّت افراطی ، پیش داوری در قضاوتها و تحمیل اغراض بر عقل. و از همه مهمتر باید مواظب نفس امّاره بود که دائماً در صدد است تا عقل را اسیر خود نموده در خدمت خود بگیرد.
خداوند در قرآن کریم راه داشتن تشخیص درست و صحیح و انتخاب درست از نادرست را داشتن تقوا دانسته است که به بیان و تفسیر آن می پردازیم :
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ » یعنی؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید براى شما وسیله اى براى جدایى حق از باطل قرار مى دهد (و روشن بینى خاصى که در پرتو آن حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهان شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظیم دارد.
فرقان صیغه مبالغه از ماده فرق است و در اینجا به معناى چیزى است که به خوبى حق را از باطل جدا مى کند.
در بسیارى از موارد انسان گرفتار اشتباه مى شود باطل را به جاى حق مى پندارد و دشمن را به جاى دوست انتخاب مى کند، و بیراهه را شاهراه. در اینجا دید و درک نیرومندى لازم است و نورانیت و روشن بینى فوق العاده.
آیه فوق مى گوید: این دید و درک ثمره درخت تقوى است اما چگونه تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوسهاى سرکش به انسان چنین دید و درکى مى دهد شاید براى بعضى مبهم باشد اما کمى دقت پیوند میان این دو را روشن مى سازد.
توضیح اینکه: اولا نیروى عقل انسان به قدر کافى براى درک حقایق آماده است ولى پرده هایى از حرص و طمع و شهوت و خودبینى و حسد و عشق هاى افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهى در مقابل دیده عقل آشکار مى گردد ، و یا مانند غبار غلیظى فضاى اطراف را مى پوشاند و پیداست که در چنین محیط تاریکى انسان چهره حق و باطل را نمى تواند بنگرد ، اما اگر با آب تقوى این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریک از میان برود دیدن چهره حق آسان است.
و ثانیا مى دانیم که هر کمالى در هر جا وجود دارد پرتوى از کمال حق است و هر قدر انسان به خدا نزدیک تر شود پرتو نیرومندترى از آن کمال مطلق در وجود او انعکاس خواهد یافت ، روى این حساب همه علم و دانش ها از علم و دانش او سر چشمه مى گیرد و هر گاه انسان در پرتو تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوس به او نزدیک تر شود و قطره وجود خود را به اقیانوس بیکران هستى او پیوند دهد سهم بیشترى از آن علم و دانش خواهد گرفت.( تفسیر نمونه، ج 7، ص: 142 )
لذا در طول تاریخ در حالات مردان و زنان پرهیزکار روشن بینى هایى مشاهده مى کنیم که هرگز از طریق علم و دانش معمولى قابل درک نیست، آنها بسیارى از حوادث را که در لابلاى آشوب هاى اجتماعى ریشه آن ناشناخته بود بخوبى مى شناختند و چهره هاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فریبنده مى دیدند!.
این اثر عجیب تقوى در شناخت واقعى و دید و درک انسان ها در بسیارى از روایات و آیات دیگر نیز آمده است، در سوره بقره آیه 282 اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ:تقوى پیشه کنید و خداوند بشما تعلیم مى دهد و در حدیث معروف آمده است ؛ المؤمن ینظر بنور اللَّه : انسان با ایمان با نور خدا مى بیند و در نهج البلاغه در کلمات قصار مى خوانیم ؛ اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع : زمین خوردن عقل ها غالبا به خاطر برق طمع است که چشم عقل را از کار مى اندازد و پرتگاه ها و لغزش گاهها را نمى بیند.
ثالثا- از نظر تجزیه و تحلیل عقلى نیز پیوند میان تقوى و درک حقایق قابل فهم است، زیرا مثلا جوامعى که بر محور هوى و هوس مى گردد و دستگاه هاى تبلیغاتى آنها در مسیر دامن زدن به همین هوى و هوسها گام بر مى دارد، روزنامه ها مروج فساد مى شوند، رادیوها بلندگوى آلودگى و انحرافات مى گردند، و تلویزیون ها در خدمت هوى و هوسند، بدیهى است در چنین جامعه اى تمیز حق از باطل، و خوب از بد، براى غالب مردم بسیار مشکل است، بنا بر این آن بى تقوایى سرچشمه این فقدان تشخیص و یا سوء تشخیص است.
و یا فى المثل در خانواده اى که تقوا نیست و کودکان در محیط آلوده پرورش مى یابند و از همان طفولیت به فساد و بى بندوبارى خو مى گیرند در آینده که بزرگ مى شوند تشخیص نیکى ها از بدى ها براى آنها مشکل مى شود، اصولا بکار افتادن نیروها و انرژى ها و هدر رفتن این سرمایه ها در راه گناه موجب مى شود که مردم از نظر درک و اطلاع، در سطحى پائین قرار گیرند و افکار منحطى داشته باشند هر چند در صنایع و زندگى مادى پیشروى کنند.
بنا بر این به خوبى مى بینیم که هر بى تقوایى سر چشمه یک نوع ناآگاهى و یا سوء تشخیص است، بهمین جهت در دنیاى ماشینى امروز جوامعى را مشاهده مى کنیم که از نظر علم و صنعت بسیار پیشرفته اند ولى در زندگى روزانه خود چنان گرفتار نابسامانى ها و تضادهاى وحشتناکى هستند که انسان را در تعجب فرو مى برد اینها همه عظمت این گفته قرآن را روشن مى سازد.
و با توجه به اینکه تقوا منحصر به تقواى عملى نیست، بلکه تقواى فکرى و عقلى را شامل مى شود این حقیقت آشکارتر خواهد شد، تقواى فکرى در برابر بى بندوبارى فکرى به این معناست که ما در مطالعات خود به دنبال مدارک صحیح و مطالب اصیل برویم و بدون تحقیق کافى و دقت لازم در هیچ مساله اى اظهار عقیده نکنیم، آنها که تقواى فکرى را بکار مى بندند بدون شک بسیار آسانتر از بى بندوباران به نتائج صحیح مى رسند ولى آنها که در انتخاب مدارک و طرز استدلالى بى بند و بارند اشتباهاتشان فوق العاده زیاد است.
لازم به یاد آوری است که مومن باید با اطلاع و آگاه و اهل مطالعه و بررسی اوضاع و حوادث اجتماع و محیط اطراف خود باشد و در جریان اتفاقات و شرایط حاکم بر زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه خود و سایر جوامع باشد تا بتواند درست تصمیم بگیرد و صرفا داشتن تقوا برای انتخاب کافی نیست و آدمی را از علم و آگاهی بی نیاز نمی سازد . در مقابل نیز بسیاری از مردم با وجود داشتن آگاهی فراوان از اجتماع و دنیا به خاطر نداشتن نورانیت و تقوا قادر به تحلیل درست اوضاع و شرایط و عوامل و ریشه های دخیل در آنها نیستند. بنابراین علم و عمل، آگاهی و تقوا در کنار هم انسان مومن را قادر می سازد که بتواند با روشن بینی در لحظات حساس زندگی تصمیم درستی بگیرد و انتخاب هایش شایسته باشد و در تشخیص درست دچار اشتباه نگردد .
2. هوشمندی و زیرکی: علی(ع) فرمود: «در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی تا او را بدوشند»(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 1، ص 624).
در هر دوره و زمانی، حوادث و فتنه هایی، پیش می آید که همواره افرادی دنبال سوء استفاده از اشخاص هستند. اگر فرد در آن موقعیت زمانی با زیرکی رفتار نکند، گرفتار خواهد شد. جملات فوق اشاره به این مطلب دارد که انسان در فتنه با زیرکی و هوشمندی حرکت کند نه به فتنه گران سواری دهد، و نه به آنها باج عطا کند، در عین حالی که ناظر فتنه هاست خود را از آلوده شدن حفظ نماید.
3. آگاهی کامل از اوضاع زمان؛ انسان هر چند هوشمند و زیرک باشد اگر از جریانات اجتماعی و رگه های نفاق و فتنه آگاهی نداشته باشد ممکن است ناآگاهانه وارد آن شود، به این جهت لازم است نسبت به اوضاع زمانه آگاه بود. البته باید دقت داشته باشیم که اخبار و اطلاعات را از منابع معتبیر دریافت نماییم.
4. تمسک به سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت عصمت(علیهم السلام)؛ الگو قرار دادن آنها و پیروی نمودن از سخنان آنها، و همین طور تمسک و توسل به آنها و پیروی از ولایت فقیه انسان را از فتنه های زمانه حفظ می کند.
فرمود: «ای مردم امواج فتنه ها را با کشتی های نجات (اشاره به سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که فرمود: مثل اهل بیت من همانند کشتی نجات است) در هم بشکنید و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهیزید»(همان، خطبه 5)