خانه » همه » مذهبی » کمونیسم و فشار و ارعاب ساختاری

کمونیسم و فشار و ارعاب ساختاری

عصراسلام: به نظر می‌آید قرن ما -که خشونت شاخص آن است- این جمله ریموند کواِنو را به گونه‌ای بارز تایید می‌کند. به یقین در قرن‌های گذشته نیز به ندرت ملت و کشوری وجود داشته که در آن خشونت علیه گروه‌های خاص اعمال نشده است. تمامی قدرت‌های بزرگ اروپایی در تجارت برده مشارکت داشتند. فرانسه سیاستی استعماری را اعمال کرد- که گرچه دستاوردهای مثبتی داشت- اما تا پایان، این سیاست با حوادث و رویدادهای نفرت انگیزی همراه بود. ایالات متحدهٔ آمریکا همچنان سرشار از فرهنگ اعمال خشونت است، که در دو جنایت بزرگ: به بردگی کشاندن سیاه‌پوستان و نابودی سرخ‌پوستان ریشه دارد.
اما نکتهٔ قابل توجه این است که به ظاهر تا آنجا که به اعمال خشونت مربوط می‌شود، این قرن در این مورد از قرون گذشته پیشی گرفته است. با نگرش به قرنی که گذشت، حاصل و نتیجهٔ تکان‌دهنده‌ای پدیدار می‌شود. این قرن، قرن فاجعه‌های بزرگ بشری بود: دو جنگ جهانی و ناسیونال سوسیالیسم؛ اگر تراژدی‌های محدود در ارمنستان، بیافرا، روآندا و نقاط دیگر در نظر گرفته نشود. امپراتوری عثمانی به قتل عام ارامنه پرداخت و آلمانی‌ها هم به همین کار در مورد یهودیان و کولی‌ها دست زدند. ایتالیایِ موسولینی هم دست به کشتار اتوپیایی‌ها زد. برای چک‌ها مشکل است اعتراف کنند که رفتار آن‌ها در مقابل آلمانی‌های سودت در سال‌های ۴۶-۱۹۴۵ از هر گونه شائبه‌ای مبرا نبوده است. حتی کشور کوچک سوئیس نیز هنوز گذشتهٔ خود را به عنوان نگاه‌دارنده و حافظ طلاهای سرقت شده به دنبال می‌کشد؛ با وجود آنکه زشتی این رفتار را نمی‌توان با نفرت‌انگیزی قتل عام یک ملت مقایسه کرد.
کمونیسم به این دوران تراژدی‌ها تعلق دارد. آری، کمونیسم یکی از مهم‌ترین و قدرتمند‌ترین اجزای این عصر است؛ و به عنوان پدیدهٔ مهم و اساسی این قرن کوتاه بیستم- که در ۱۹۱۴ آغاز شد و در ۱۹۹۱ در مسکو به پایان رسید- در مرکز رویدادها قرار می‌گیرد. کمونیست قبل از فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم وجود داشت، آن‌ها را از سر گذراند و در چهار قاره حضور یافت.
 اما ما به طور دقیق چه درکی از کمونیسم داریم؟ در همین جا باید بین تئوری و عمل تفاوت قائل شد. کمونیسم به عنوان یک فلسفهٔ سیاسی، از قرنها پیش- اگر نه از هزاران سال پیش- وجود داشته است. آیا این افلاطون نبود که در جمهوریت خود، نظریهٔ یک جامعهٔ ایده‌آل را- که در آن انسان‌ها با پول و قدرت به فساد کشیده نمی‌شوند و در آن فرزانگی، تعقل و عدالت حکم‌فرماست-  بنا نهاد؟
آیا متفکر و دولت‌مرد برجسته‌ای چون توماس مور، که در ۱۵۳۰ وزیر دادگستری انگلستان بود و اثر معروف آرمانشهر را تالیف کرد و به فرمان هانری هشتم گردن زده شد، راه‌گشای دیگر این برداشت از جامعه ایده‌آل نبود؟ 
آرمان به عنوان معیارِ نقد جامعه، به نظر مطلقاً مشروع جلوه می‌کند و به بحث نظریات، یعنی اکسیژن دموکراسی ما، تعلق دارد. اما کمونیسمی که در اینجا مورد بحث است، در فضای اسرارآمیز نظریات قرار ندارد و کمونیسمی بسیار واقعی است، که در زمانی مشخص، در کشورهای معینی وجود داشت و در قالب رهبرانی که ستایش می‌شدند- نظیر: لنین، مائو، هوشی‌مینه، کاسترو و … و همچنین نظیر موریس تورز، ژاک دوکلوس و ژرژ مارشه که به تاریخ اخیر فرانسه تعلق دارند- تجلی کرد. 
میزان تاثیر مکتب کمونیسم قبل از ۱۹۱۷ بر عملکرد کمونیسم واقعی، هر اندازه نیز بوده باشد…همین کمونیسم واقعی بود که فشار و سرکوب سیستماتیک را اعمال کرد و آن را تا ایجاد رعب و وحشت به عنوان نوعی از حکومت به کار گرفت.
آیا خود ایدئولوژی به همین دلیل بی‌گناه است؟ افراد شیفته و یا خرده‌بین همیشه خواهند توانست ادعا کنند، که کمونیسم واقعی هیچ وجه تشابهی با کمونیسم ایده‌آل نداشته است؛ و به طور طبیعی سخن بیهوده‌ای است که نظریه‌هایی را که قبل از تولد عیسی مسیح در دوران رنسانس و یا حتی در قرن نوزدهم ارائه شده‌اند موجب رویدادهایی بدانیم که در قرن بیستم حادث شده‌اند. با این حال همانگونه که ایگناتسیو سیلونه می‌نویسد: در حقیقت انقلاب‌ها را چون درختان از میوه‌های آن باز می‌شناسند؛ و بی‌دلیل و تصادفی نبود که سوسیال دموکرات‌های روسی، که به بلشویک‌ها مشهور شدند در نوامبر ۱۹۱۷ تصمیم گرفتند خود را کمونیست بخوانند. همچنین تصادفی  نبود که در کنار دیوار کرملین برای بزرگداشت مورو و کامپانلا- که آن‌ها را پیشتازان خود می‌دانستند- بنای یادبودی برپا کردند.
دیکتاتوری های کمونیستی علاوه بر جنایت‌ها و قتل عام‌های انجام شده در موارد مشخص و یا ناشی از شرایط و اوضاع، به منظور تحکیم سلطهٔ خود جنایت‌های انبوه را تقریباً به صورتِ نظام حکومتی در آورند…

…گرچه پس از سپری شدن مدت زمان مشخص- از چند سال در اروپای شرقی تا چند دهه در اتحاد شوروی و یا چین- ترور به تدریج کمتر شد و دولت‌ها با سرکوب روزمره از طریق سانسور تمامی وسایل ارتباط جمعی، کنترل مرزها و اخراج مخالفان، خود را تثبیت کردند؛ اما خاطرهٔ ترور همچنان به عنوان تضمینی برای باور داشتن و به همراه آن کارایی تهدید به فشار و سرکوب به شمار می‌آمد. هیچ یک از اشکال گوناگون کمونیسم، که روزگاری در غرب محبوبیت داشت، از این قانون‌مندی به دور نمانده است: نه چینِ صدر بزرگ و نه کرهٔ کیم ایل سونگ، و نه حتی ویتنام عمو هوی مهربان و یا کوبای فیدل فرهمند- که چه‌گوارای ثابت‌قدم و خونسرد او را یاری می‌داد-  بی آنکه اتیوپی منگیستو و آنگولای نتو و افغانستان نجیب‌الله از قلم بیفتند…


«کمونیسم سیاه»، نویسندگان: استفان کورتوا- نیکلاس ورث- ژان لوئی پنه- آنژی پاکوفسکی- کارل بارتوسک- ژان لوئی مارگولن
ترجمه: عبدالحمید فریدی عراقی، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، ص ۱۴-۱۵


دفتر ایام از روزگاران ایران

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد