کنکاشی بر چالش تحکیم اعتمادبهنفس ملی در جامعه؛ از «ما میتوانیم» تا «ما توانستیم»
۱۳۹۴/۰۹/۰۱
–
۹۳ بازدید
سخن از مفهوم «اعتمادبهنفس ملی» را مانند هر مفهوم دیگری، باید از ریشههای شکلگیری و تاریخ انعقاد آن بهعنوان یک بحث گفتمانی و تئوریک آغاز کرد و بهاصطلاح، این مفهوم را در زمینه و زمانه شکلگیری آن مورد کندوکاو قرار داد. گزاره اعتمادبهنفس ملی از یکسو بهعنوان یک ضرورت تاریخی برای کشور و از سوی دیگر، بهعنوان برنامهای زیربنایی در راستای سیاستگذاریهای کلان کشور، نخستینبار در سخنرانی مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۳ دی ۱۳۸۶، در جمع دانشجویان استان یزد مطرح شد.
گفتمان «الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت»، گفتمان «پیشرفت درونزا»، گفتمان «سبک زندگی» و در نهایت، گفتمان «تمدن اسلامی»، که در حقیقت نخ تسبیح همة خردهگفتمانهای دیگر است، از جملة این سیاستگذاریهای کلانی است که از سوی ایشان مورد توجه قرار میگیرند. بحث بر سر اینکه چرا برخی از نخبگان جامعة ما، قدرت شناسایی و تشخیص مباحث کلان و راهبردی را نداشتهاند و در این زمینهها، به تولید ادبیات نپرداختهاند، موضوع دیگری است و مجال دیگری میطلبد، اما خوشبختانه رهبری انقلاب اسلامی توانسته است با سنت گفتمانسازی کلان خود، توجه نخبگان را به سمت نیازها و ضرورتهای جامعة اسلامی سوق دهد. متأسفانه همچون سایر مباحث، قبل از مطرح شدن ایدة «اعتمادبهنفس ملی» از سوی ایشان، ما شاهد هیچگونه بحث و بررسی علمی و کارشناسی دربارة این موضوع نبودهایم و تنها پس از طرح موضوع از سوی ایشان بود که در این حوزه، فعالیتهایی به وقوع میپیوندد.
متأسفانه اکنون نیز ما شاهد کمبود ادبیات علمی در مورد این مبحث هستیم؛ بهطوریکه تنها منابع موجود دربارة این بحث را در درجة اول در سخنان اندک، اما کلیدی مقام معظم رهبری باید جستوجو کرد و سپس در چند کتاب معدود و تولیدات همایشهای علمی در این زمینه. با توجه به وضعیت تولید ادبیات در مورد این زمینه، یکی از ضرورتها و اهمیتهای چرایی گفتوگو دربارة چنین موضوعی را باید نبود ادبیات گفتمانی بهشمار آورد.
متأسفانه همچون سایر مباحث، قبل از مطرح شدن ایدة «اعتمادبهنفس ملی» از سوی مقام معظم رهبری، ما شاهد هیچگونه بحث و بررسی علمی و کارشناسی دربارة این موضوع نبودهایم و تنها پس از طرح موضوع از سوی ایشان بود که در این حوزه، فعالیتهایی به وقوع میپیوندد.
مقام معظم رهبری در سخنرانی خود در جمع دانشجویان یزد، دربارة چرایی مطرح کردن این موضوع میفرمایند: «چرا من مسئلة اعتمادبهنفس را اصلاً مطرح میکنم؟ مگر در کشور چه اتفاقی افتاده که بنده اصرار دارم روی اعتمادبهنفس ملتمان یا جوانانمان تکیه کنم؟ توضیحی وجود دارد.
ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثیر شخصیت ویژة امام (که حالا بعد اگر انشاءالله یادم ماند، اشاره میکنم که در ایجاد اعتمادبهنفس ملی، شخص امام و عناصر تشکیلدهندة شخصیت او، یکی از بیشترین تأثیرها را داشت) و بر اثر پیشرفتهای گوناگون، امروز به یک نصاب قابل قبولی از اعتمادبهنفس دست یافته است. بیم آن هست که در عرصة جنگهای روانی و تبلیغاتی و بهاصطلاح جنگ نرم بین ما و دشمنانی که بسیار اصرار بر ادامة این نبرد دارند، این اعتمادبهنفس یا خدشه پیدا کند، تضعیف بشود، متزلزل بشود یا لااقل در حدی که ملت ما به آن احتیاج دارد، پیش نرود. ما در نیمة راهیم. من به عیان میبینم که در ذهن و زبان و عمل بسیاری از برجستگان کشورمان، این اعتمادبهنفس هنوز به حد نصاب لازم نرسیده.»[1]
با عنایت به صحبتهای رهبری، میتوان چنین اظهارنظر کرد که دلیل مطرح شدن این موضوع، توجه به این نکته است که «اعتمادبهنفس» ایجادشده در ملت ما، از یکسو مورد تهاجم دشمنان و برنامة رسانهای و تبلیغاتی دشمن است و از سوی دیگر، این اعتمادبهنفس در ذهن برخی از برجستگان و نخبگان کشور ما، بهطور تمامعیار جا نیفتاده و بهاصطلاح حالت «نیمبند» دارد.
ایشان در ادامة همین سخنرانی، توضیح بیشتری دربارة ضرورتهای طرح چنین بحثی میدهند: «ما آن دوندهای هستیم که باید برسیم به خط پایان. باید برسیم به خط بُرد. دائم باید بدویم. اینجا شما روی پلاکارد نوشتهاید در سال 1404 ایران کشوری است توسعهیافته. دنبالة چشمانداز این است که از کشورهای دیگر در منطقه باید از لحاظ فناوری و چه و چه و چه جلوتر باشد. شما خیال میکنید کشورهای دیگر همینطور ایستادهاند که ما جلو برویم، آنها حرکت نکنند؟ آنها هم دارند حرکت میکنند. مسابقة دوندگی است، مسابقة دو است. اگر وسط راه، همت من و شما سست شود، اگر امیدمان کم شود، اگر خیال کنیم که آقا فایدهای ندارد، خب نمیرسیم. من از این بیمناکم. لذا راجعبه اعتمادبهنفس میخواهم صحبت کنم.»[2]
در نظرگاه رهبری، بهراحتی میتوان مشاهده کرد که از یکسو انقلاب اسلامی خود حاصل اعتمادبهنفسی است که حضرت امام خمینی (ره) در روح امت اسلامی میدمد و از سوی دیگر، همین انقلاب اسلامی قوامبخش اعتمادبهنفس و خودباوری مردم ما برای ادامة مسیر انقلاب است. چه آنکه ایشان در بیانات خود راجعبه انقلاب اسلامی و نسبت آن با شعار «ما میتوانیم»، بارها از خودنمایی تفکری در برابر تفکر امام سخن گفتهاند که اصرار میورزیده است ما نمیتوانیم در برابر رژیم پهلوی کاری از پیش ببریم و بهتر است بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و در اندیشة انقلاب نباشیم. اکنون ما در زمانة پساانقلاب قرار داریم و اشارة رهبری به همین نکته است که ما هنوز باید در برابر آن تفکر بایستیم و امیدوار باشیم. اکنون هدف ما نیل به تمدن اسلامی است و ایشان دلیل صحبت دربارة اعتمادبهنفس را امید برای ادامة راه میدانند و همین نکته را میتوان دلیل تأکید ایشان بر گزارة «ما میتوانیم» دانست.
«ما میتوانیم» در حقیقت شعار گفتمان اعتمادبهنفس ملی است. دربارة تاریخچة این شعار و تأثیر آن، جالب است بدانیم که نخستینبار این شعار در جنگ جهانی دوم، توسط آمریکا استفاده شد. پوستر «ما میتوانیم انجامش دهیم!» با طراحی جی. هاوارد میلر، یکی از پوسترهای تبلیغاتی دوران جنگ جهانی دوم است که توانست الهامبخش نقش بسیاری از زنان در این دوران باشد. حملة ناگهانی ژاپن به پایگاه دریایی پرل هاربر، در سال 1941، سبب ورود ایالات متحدة آمریکا به جنگ جهانی دوم گردید. در نتیجة این امر، مردان آمریکایی در اولویتهای خود، به شرکت در جنگ و حضور در صفهای ارتش پیوستند. در غیاب مردان، جامعة آمریکا به نیروی کار زن برای گرداندن چرخهای صنعت و اقتصاد خود، بسیار نیازمند شد. دولتمردان ایالات متحدة آمریکا به جهت جبران این کمبود، توانستند با طرحهای افرادی نظیر جی. والتر تامسون، جی. هاوارد میلر و نورمن راکول، پوسترهای تبلیغاتی الهامبخشی برای تشویق زنان بهعنوان نیروی کار کمکی (جدای از مواضع سنتیشان در خانه) ایجاد کند.
«ما میتوانیم» در حقیقت شعار گفتمان اعتمادبهنفس ملی است. دربارة تاریخچة این شعار و تأثیر آن، جالب است بدانیم که نخستینبار این شعار در جنگ جهانی دوم، توسط آمریکا استفاده شد.
مفهوم اعتمادبهنفس ملی
با توضیحاتی که دربارة ضرورتهای بحث داده شد، نخستین کار، باید تعریف مفهوم اعتمادبهنفس ملی باشد. دربارة اعتمادبهنفس، مثل هر مفهوم دیگری در علوم انسانی، نمیتوان تعریف ثابت، مشخص و همهپذیری ارائه کرد. یکی از مهمترین تعاریف دربارة این مفهوم، تعریف دکتر علیرضا رحیمی است که در کتاب «سیاستهای افزایش اعتمادبهنفس ملی» ارائه شده است:
«این مفهوم (که نخستینبار در سخنرانی مقام معظم رهبری در تاریخ 13 دی 1386، در جمع دانشجویان یزد مطرح شد) تعبیر جدیدی است که اعتمادبهنفس را بهمنزلة یک احساس درونی، باور و اعتقاد فرد انسانی نسبت به خود، در سطح یک ملت معرفی میکند. بنابراین صفت ملیِ اعتمادبهنفس، مصداق اعتمادبهنفس را از فرد به یک اجتماع بزرگ انسانی تعمیم میدهد. شاید بتوان آن را عالیترین سطح اعتماد اجتماعی دانست که در زمینة چارچوب دولت-ملت نضج مییابد و در تعامل جدی با مفهوم هویت ملی قرار دارد و به مشخصات و ویژگیهایی گفته میشود که یک جامعه را از جوامع دیگر متمایز کرده و افراد جامعه را به نوعی خودباوری و اتکالبهنفس رهنمون میسازد. شاید بتوان آن را واژة مخالف روحیة خودباختگی یا کم بها دادن به امکانات و ارزشهای خودی قلمداد نمود. اما نهایتاً به این حقیقت اذعان نمودیم که اعتمادبهنفس ملی اساساً مفهومی نیست که آن را بتوان بهراحتی تعریف و ابعاد آن را تحدید کرد، زیرا اولاً امری درونی، ذهنی یا روحی و روانی است، ثانیاً امری روحی در سطح ملی است و لذا از ابعاد گوناگونی باید مورد توجه قرار گیرد و همین ذوابعاد بودن، اظهارنظر علمی دربارة آن را دچار مشکل میکند.»[3]
با توجه به مطرح شدن این موضوع توسط رهبر معظم انقلاب، باید دربارة دیدگاه ایشان نیز صحبت کرد. ایشان در بحث از تعریف این عبارت، در حقیقت آن را به ضدِ خود تعریف کردهاند: «نقطة مقابل اعتمادبهنفس، خودکمبینی است؛ خودکمبینی در مقابل فکر یک جناحی از ملتهای عالم (که امروز غرب مظهر آن است)، خودکم بینی در مقابل فلسفة آنها، خودکمبینی در مقابل علم آنها، حتی خودکمبینی در مقابل الگوهای توسعة ملی که آنها پیشنهاد میکنند، در حالی که الگوی توسعة ملی نسبت به ملتهای مختلف، گوناگون است. خودکمبینی، این بیماری بسیار خطرناک، که در طول دهها سال متوالی آن را در کالبد ملت ما تزریق کردند.
واژة فرنگی، فکرِ فرنگی، گرتهبرداری از واژههای فرنگی، جزء کارهای رایج ماست. من الآن گوش میکنم، متأسفانه میبینم علاوه بر واژههای فرنگیای که در طول دهها سالِ گذشته بر زبان مردم جاری شده و وجود دارد، باز در رادیو و تلویزیون ما هرچند وقتی یک بار، یک واژة فرنگیِ دیگر مطرح میشود که مردم باید از هم سؤال کنند: آقا این یعنی چه؟ بروند به یکی مراجعه کنند: آقا معنایش چیست؟ تا معنایش را بفهمند! خب، چه لزومی دارد؟ این مفهومی که تازه وارد کشور شده که شما میخواهید برایش لغتی بیان کنید، خب برایش لغت بساز! زبان فارسی با این گستردگی. اینها آن خودکمبینیهایی است که از اثرات گذشته است. این را برای چه گفتم؟ برای اینکه معلوم بشود ما هنوز در وادی اعتمادبهنفس، خیلی باید جلو برویم. من میترسم که این روح اعتمادبهنفس ملی آن رشد لازم را نکند. این بحث را برای این میکنم.»
با توجه به تعاریف مختلف، در تعریف اعتمادبهنفس، میتوان گزارههای زیر را مطرح کرد: «باور و اتکای یک ملت به داشتههای و ظرفیتهای خودش برای رسیدن به آنچه نقطة مطلوب میداند و عزت نفس و عدم خودکمتربینی در برابر دیگران و امید و آگاهی نسبت به آیندة کشور.»[4]
چرا باید از اهمیت اعتمادبهنفس ملی صحبت کرد؟
میتوان گفت به دلایل مختلف باید دربارة این موضوع سخن گفت:
ابتداییترین دلیل آن است که بحث و گفتوگو دربارة یک موضوع، ما را به ابعاد مختلف آن رهنمون میسازد و راه را برای آگاهیهای بیشتر میگشاید. واقعیت این است که سطح آگاهیهای علمی ما دربارة این مفهوم، پایین است. این عدم آگاهی باعث میشود ما در ایجاد و استفاده از این گزاره در جامعة خود، بیبهره باشیم. کشور و ملتی که شعار و سلوکش «ما میتوانیم» باشد، مطمئناً استعدادهای خود را بروز میدهد. وقتی کشوری از اعتمادبهنفس ملی برخوردار باشد، نتیجة این اعتقاد را در تاریخ و آیندة خود و در استقلال و پیشرفت خود، به نظاره خواهد نشست. اعتمادبهنفس ملی، با توجه به آنچه در تعریف آن آوردیم، زمینههای باروری داشتههای یک ملت را فراهم خواهد کرد؛ همچنانکه انقلاب اسلامی، خود نتیجة چنین اعتقادی بود.
چالشهای عدم اعتمادبهنفس در ایران و راهکارهای عبور از آن
همچنانکه در صحبتهای رهبری اشاره شد، اعتمادبهنفس ملت ما هیچگاه مصون از خطر نبوده و نخواهد بود. مجموعهای از خطرات و آسیبها در مسیر آیندة کشور ما وجود دارند که باید آنها را شناخت و در پی رفعشان بود؛ مجموعهای از آسیبها که میتوان گفت خود زاییدة نوعی از تفکر هستند و همچنین پیامدهای عملی تلخی را در تاریخ کشورمان به وجود آوردهاند. در مورد این آسیبها، باید بهتفصیل سخن گفت و آگاهیبخشی کرد:
میتوانیم بگوییم که به موازات گفتمان «ما میتوانیم»، تفکر «ما نمیتوانیم» هم در اندیشه و سلوک برخی از روشنفکران و مسئولان ما قابل مشاهده است. اظهارات اخیر یکی از مشاوران ارشد رئیسجمهور را مبنی بر اینکه «جز در پخت آبگوشت و قرمهسبزی، در هیچ صنعتی برتری نداریم»، میتوان در این مسیر تحلیل کرد. محتوای برنامة چهارم توسعه که توسط مجلس اصلاحطلب ششم به تصویب رسیده بود هم نمونة بارزی از این گفتمان است.
تاریخ کشور ما از زمان مشروطه، شاهد ظهور روشنفکرانی است که بهاصطلاح غربزدهاند و پیشرفت، موفقیت و همهچیز را در فرهنگ غرب جستوجو میکنند و بهخاطر همین تلقی نیز پیشنهاد آنها برای تاریخ و آیندة کشور ما، پیاده کردن نسخة غرب و خودباختگی در برابر غرب است. برای مثال، اظهارات پیشقراولان طیف روشنفکر کشور در این زمینه راهگشاست.
میرزا ملکمخان چنین اظهارنظر میکند: «بنا به اصل ترقی، هرچیزی که متعلق به گذشته باشد، از اعتبار ساقط است و به کار نمیآید و اگر اصالتی هم در گذشته باشد، در گذشتة غرب است، نه در گذشتة ما.»[5]
یا مثلاً نسخهای که حسن تقیزاده میپیچد: «وظیفة اول همة وطنپرستان ایران، قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرطوقید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و کل اوضاع فرنگستان است… ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود.»[6]
چنین رویکردهایی متأسفانه همچنان، هم در بدنة اجرایی برخی از مسئولین ارشد و هم در برخی جریانات سیاسی، وجود دارد. ریشة این خودباختگی را اساساً میتوان در یک عبارت خلاصه کرد: «غربزدگی»
جلال آلاحمد در رسالة «غربزدگی» خود، تعریف جالبی از غربزدگی ارائه میکند: «غربزدگی همچون وبازدگی است، دستکم چیزی است در حدود سنزدگی. دیدهاید که گندم را چطور میپوساند؟ از درون. پوستة سالم برجاست، اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانهای بر درختی مانده…»[7]
همین نکته را رهبری نیز در صحبتهای مرتبط با این موضوع، مطرح کردهاند: «غربیها، اروپاییها یکی از شیرینکارترین کارهایشان که به نفع خودشان تمام شد، این بود که آمدند نخبگان کشورهای دیگر را در مشت گرفتند، افکار خودشان را به اینها تلقین کردند، بعد اینها را رها کردند توی کشورهای خودشان، گفتند بروید. کشورهای غربی (یعنی انگلیس، فرانسه و بقیة کشورها) بهجای اینکه پول خرج کنند تا افکار سیاسی خودشان را در آن کشورها پیاده کنند، تربیتشدههای آنها رفتند بدون مزد و منت، کارهای آنها را برایشان انجام دادند. جزء بلاهای کشورهای عقبمانده و توسعهنیافته، یکی این بود. هنوز هم دنبالههایشان هستند و دارند کار خودشان را میکنند. این باید شکسته شود.»[8]
بنابراین ما در این زمینه، با یک چالش تاریخی روبهروییم و باید نسبت به آن، آگاهی پیدا کرده و با آن مقابله کنیم و آن وجود روشنفکران خودباخته و غربزدهای است که به ترویج شعار «ما نمیتوانیم» در جامعه میپردازند. گفتمان «بازگشت به خویشتن» بدیل گفتمان غربزدگی بود که قبل از انقلاب اسلامی، توسط اندیشمندان اسلامی مطرح و پیگیری شد و یکی از نتایج آن، خودباوری ملت و نسل جوان ما بود. پس در ادامة راه نیز ما باید به ترویج این گفتمان بپردازیم و مبانی آن را برای نخبگان و جامعة دانشگاهی خود تشریح کنیم.
جلال آلاحمد همچنین به یکی از ریشههای مهم غربزدگی اشاره میکند: «غربزدگی مجموعة عوارضی است که در زندگی و فرهنگ و تمدن و روش اندیشة مردمِ نقطهای از عالم حادث شده، بیهیچ سنتی بهعنوان تکیهگاهی و بیهیچ تداومی در تاریخ و بیهیچ مدرج تحولیابندهای؛ بلکه فقط بهعنوان سوغات ماشین.»[9]
با توجه به تحلیل جلال آلاحمد، یکی از راهکارهای ما میتواند نمایاندن و تبلیغ پیشرفتهای صورتگرفته توسط خودمان باشد تا بدین وسیله، به این باور برسیم که ما هم میتوانیم. رسانههای جمعی میتوانند نقش فوقالعادهای در این مسیر داشته باشند و آن، مستندسازی و پخش موفقیتهای ملی در حوزههای گوناگون علمی و صنعتی در کشور است.
در حقیقت، مهمترین عنصری که روشنفکران در پروژه و دیدگاه فکری خود از آن غافلاند، این نکته است که همین مظاهر تمدنی غرب، روزگاری بسیار باکیفیتتر و گستردهتر از غرب، در دوران شکوفایی و پیشرفتهایی تاریخی ما، به وقوع پیوسته است. همین نکته به ما گوشزد میکند که سخن گفتن از امتناع پیشرفت درونزا، یک گزارة کاذب است؛ چراکه ما در طول تاریخ خود برای دفعات متوالی، دوران تعالی و موفقیت را در سطح بالایی به نظاره نشستهایم. برای مثال، میتوان از دوران صفویه و اوج قدرت کشور اسلامی، حتی در سیاست خارجی همتراز با کشورهای قدرتمند آن زمانه، یاد کرد. دکتر موسی نجفی در کتاب «تاریخ تحولات سیاسی ایران» اشاره میکند که همین موارد در تقریرات سفرنامهنویسان اروپایی، مورد اشاره قرار گرفته است: «معروفترین سفرنامهنویس عصر صفوی ایران، شاردن فرانسوی و دیگری تاورنیه بوده است. شاردن با تمجید از ایران و ایرانی و به تصویر کشیدن قدرت و عظمت ایران صفوی، باعث شد درک مثبتی از ایران در اروپا و غرب ایجاد شود.»[10]
تاریخ کشور ما از زمان مشروطه، شاهد ظهور روشنفکرانی است که بهاصطلاح غربزدهاند و پیشرفت، موفقیت و همهچیز را در فرهنگ غرب جستوجو میکنند و بهخاطر همین تلقی نیز پیشنهاد آنها برای تاریخ و آیندة کشور ما، پیاده کردن نسخة غرب و خودباختگی در برابر غرب است.
دکتر نجفی همچنین در گزارشی که از اوضاع ایران در عصر صفویه ارائه میدهد، اشاره میکند: «جامعة صفوی بهشکل هرمی بوده است که در رأس آن پادشاه قرار داشت. پادشاه ایران در دورة صفوی، غیر از فرعون مصر یا امپراتور ژاپن است. پادشاه در ایران صفوی، بیشتر در کنار مردم بود و در یک جمعبندی کلی، شاه ایران در مقایسه با دورههای دیگر، به مردم نزدیکتر بوده است. در دورة صفویه، مقامهای مهم حکومتی و قدرت، صرفاً به ارث نمیرسیده است، بلکه اشخاص بالیاقت امکان پیشرفت داشتهاند.
مثلاً اللهوردیخان غلامی از نسل نیروی سوم بود که به مقام صدارت رسید. بنابراین جامعة صفوی تا حدودی فضیلتسالار بوده است. دهقانان در مقاطعی از زمان، از همة همترازان خود در اروپا، وضع بهتری داشتهاند. حتی برخی از سفرنامهنویسان اروپایی با اظهار شگفتی، نوشتهاند که زنان روستایی ایران از طلا استفاده میکردهاند. بیوتات خاصة شریفه (که نوعی سرمایهداری دولتی بود) باعث میشد که صنعتگران در یک جا جمع شوند و صنعت و هنر از رونق بهرهمند باشد. در زمان شاه عباس، به اقلیتهای مذهبی آزادی داده میشد. شبکة راهداری ایران، شامل کاروانسراها و راههای مواصلاتی بوده است و همة راههای ایران با نظم و ترتیب و برای مقاصد اقتصادی به هم متصل بودهاند.»[11]
بنابراین به نظر میرسد نکتهای که روشنفکران از آن غفلت میکنند، تجربة تاریخی و پیشینی ایرانیان و انباشت تمدنی کشور در دورههای مختلف است. همچنین باید از نخبگان علمی، کارآفرینان، مخترعان و سایر قشرهایی که بهنوعی در خطمقدم پیشرفتهای کشور حرکت میکنند، تجلیل به عمل آورد و آنان را بهعنوان نخبگان تراز کشور بهلحاظ خودباوری و حرکت به سمت خوداتکایی، معرفی کرد.
همچنین معرفی دستاوردهای گفتمان اعتمادبهنفس ملی در این زمینه بسیار میتواند مؤثر باشد. متأسفانه در برخی مواقع، در تبلیغ، بازنمایی و معرفی پیشرفتهای کشور کوتاهی میشود، در حالی که همین کار تبلیغی میتواند بسیاری از اذهان را آگاه و در نتیجه، نسبت به مسئله راغب کند. کاری که دربارة موفقیتهای هستهای در کشورمان انجام گرفته است، باید به سایر حوزهها نیز تسری پیدا کند.
برای مثال، چرا نباید موفقیت ایران در ساخت لباس فضانوردی، قرار گرفتن در مقام اول رشد سرعت تولید علمی در جهان، قرار گرفتن در مقام دوم ارتش سایبری در جهان، وارد شدن به جمع هشت کشور فرستندة ماهواره به فضا، ورود به جمع ده کشور سازندة زیردریایی یا قرار گرفتن در جمع ده کشور برتر دنیا در پزشکی، تبلیغ و رسانهپردازی شود؟ باید در عرصة رسانهپردازی و مستندسازی از پیشرفتهای کشور، چنان موفقیتآمیز عمل کرد که همگان به این باور برسند که ما توانستهایم شعار «ما میتوانیم» را به شعار «توانستیم» تبدیل کنیم.*
پینوشتها
[1]. بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاههای استان یزد، 13 دی 1386.[2]. همان.
[3]. رحیمی، علیرضا، سیاستهای افزایش اعتمادبهنفس ملی، تهران، پژوهشکدة هنر و رسانه، 1392، چاپ اول.
[4]. بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاههای استان یزد، 13 دی 1386.
[5]. گفتمان سوخته؛ جامعة اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، 1389.
[6]. همان.
[7]. آلاحمد، جلال، غربزدگی، زیر نظر شمس آلاحمد، چاپ سوم، 1375، انتشارات فردوس، تهران.
[8]. بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاههای استان یزد، 13 دی 1386.
[9]. آلاحمد، جلال، غربزدگی، زیر نظر شمس آلاحمد، چاپ سوم، 1375، انتشارات فردوس، تهران.
[10]. نجفی، موسی و موسی حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، اصفهان، آرما، 1391.
[11]. همان.
*سعید طلوعیان؛ دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس/برهان/۱۳۹۴/۸/۲۷