طلسمات

خانه » همه » مذهبی » گسترش اسلام با شمشیر ؟

گسترش اسلام با شمشیر ؟


گسترش اسلام با شمشیر ؟

۱۳۹۴/۰۵/۰۵


۱۳۶ بازدید

دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز در پاسخ به سوال شما لازم است ابتدا اشاره نماییم برخی تلاش دارند اسلام را دین شمشیر و گسترش آن را مدیون استفاده از زور و خشونت عنوان نمایند و این در حالی است که صلح در اسلام مسأله اى اصیل و ریشه دار است و پیوندى ناگسستنى با طبیعت اسلام و نظریه عمومى و کلى آن درباره جهان و زندگى انسان دارد. اسلام دین همبستگى و وحدت و یگانگى بزرگ در سراسر جهان عظیم و پهناور است.

دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز در پاسخ به سوال شما لازم است ابتدا اشاره نماییم برخی تلاش دارند اسلام را دین شمشیر و گسترش آن را مدیون استفاده از زور و خشونت عنوان نمایند و این در حالی است که صلح در اسلام مسأله اى اصیل و ریشه دار است و پیوندى ناگسستنى با طبیعت اسلام و نظریه عمومى و کلى آن درباره جهان و زندگى انسان دارد. اسلام دین همبستگى و وحدت و یگانگى بزرگ در سراسر جهان عظیم و پهناور است. آموزه توحید، قرار داشتن همه هستى در تحت تدبیر واحد و حکیمانه الهى، پیوند نسلى همه آدمیان به یک پدر و مادر و اشتراک خانوادگى همه انسان ها، حرکت جهان و انسان به سوى غایت واحد الهى، وجود فطرت یگانه خداجو و کمال خواه در همه انسان ها، استوارترین بنیادهاى نظرى صلح و همبستگى جهانى است. قرآن، منشور صلح جهانى چشم انداز کلى و راهبرد اساسى قرآن درباره صلح و هم زیستى را مى توان در آیات زیر جستجو نمود: (1) قرآن مجید به صراحت جنگ افروزى را مذمت و منشأ آن را فساد و تباهى مى داند: «و چون حاکمیت یابد (با جنگ و خونریزى)در راه فساد در زمین مى کوشد و زراعت ها و چهارپایان را نابود مى سازد».«وَ اِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الاَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِکُ الْحَرْثَ وَ الْنَّسْلَ وَ اللَّهُ لَایُحِبُّ الْفَسَادَ»، (بقره: 205). (2) قرآن بر آن است که خداوند فرونشاننده آتش جنگ است: «هرگاه آتش جنگ برافروزند، خداوند آن را فرومى نشاند. آنان در زمین فساد مى گسترند، اما خدا فسادگران را دوست نمى دارد».«کُلَّمَا اَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ اَطْفَأهَا اللهُ وَ یَسْعَوْنَ فِى الْاَرْضِ فَسَاداً وَ اللهُ لَایُحِبُّ الْمُفْسِدِینْ»،(مائده:64). (3) قرآن به صلح و زندگى مسالمت آمیز دعوت مى کند: «اى مؤمنان! همگى از در صلح و آشتى درآیید؛ و از گام هاى شیطانى پیروى نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست». «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ اَمَنوُاْ ادْخُلُواْ فِى الْسِّلْمِ کَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الْشَّیْطَانِ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینْ»، (بقره: 208). قرآن همچنین اهل کتاب را به اصول مشترک که بزرگترین بنیاد و زیر ساخت همزیستى مسالمت آمیز است فرامى خواند: «بگو اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که بین ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یکتا را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم؛ و کسى از ما، دیگرى را، جز خداى یگانه، به پروردگارى نپذیرد».«قُلْ یَا اَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَواْ اِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ اَلَّا نَعْبُدَ اِلَّا اللَّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَاباً مَنْ دُونِ اللَّه…»، (آل عمران: 64). (4) قرآن هر گونه تعدى، تجاوز و ستمگرى را محکوم و از آن نهى مى نماید: «تعدى و تجاوز نکنید، زیرا خداوند ستم پیشگان و تجاوزگران را دوست ندارد». «وَلَا تَعْتَدُوا اِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ الْمُعْتَدِینْ»، (بقره: 190 ؛ مائده: 87 ؛ و مشابه آن اعراف: 55). (5) قرآن هر گونه نابرابرى نژادى، قومى و ذاتى انسان ها را، که زمینه زیاده خواهى و تجاوزگرى است، نفى نموده و تنها ملاک برترى را درستکارى و پاسداشت فضیلت هاى اخلاقى و انسانى مى داند: «اى آدمیان! ما شما را از یک مرد و زن آفریده و تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (این امور ملاک امتیاز نیست)، همانا گرامى ترین شما نزد پروردگار پارساترین شماست، به درستى که خداوند دانا و آگاه است». «یَا اَیُّهَا الْنَاسُ اِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقَیکُمْ اِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرْ»،(حجرات: 13) (6) قرآن تأکید مى کند که هرگاه گروهى از کفار واقعاً بى طرفى برگزیده و در پى مسالمت باشند، مسلمانان بر آنان سلطه اى نداشته و حق جنگیدن با آنها را ندارند. «پس اگر از شما کناره گیرى کردند و با شما پیکار ننمودند، بلکه پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمى دهد که متعرض آنان شوید».«فَاِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَ الْقَوْا اِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاْ»، (نساء: 90) قرآن در جاى دیگر، ضمن تأکید بر آمادگى دفاعى، به پیامبر(ص) دستور مى دهد که اگر دشمنان به صلح گرایند از صلح و آشتى استقبال کند. «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآى؛ و بر نیز بنگرید: خداوند توکل کن، که او شنوا و داناست». «وَ اِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهَاَ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمْ»، (انفال: 61 ؛ بقره: 192 و 193). (7) قرآن صلح و صفا و صمیمیت را براى بشر مایه خیر و نیکبختى مى داند: «صلح و آشتى بهتر است». «وَالْصُّلْحُ خَیْرٌ…»، (نساء: 128) این آیه اگر چه در مورد روابط خانوادگى است اما قابل تعمیم به همه حوزه هاى روابط انسانى و از همین رو قرآن مجید در موارد متعددى به ایجاد صلح و امنیت، وفاق و دوستى و همزیستى مسالمت آمیز فرمان مى دهد. (8) رویکرد اساسى قرآن نیک رفتارى با هم نوعان است هر چند از کفار باشند، مشروط بر آن که آنان نیز به اصول همزیستى مسالمت آمیز پاى بند و متعهد باشند: «خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى کند؛ چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد». «لَا یَنْهَاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِى الدِّین وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُم اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینْ»، (ممتحنه: 8). (9) قرآن هرگونه فشار و اجبار در پذیرش دین و دعوت اسلامى را مردود انگاشته و به صراحت اعلام مى کند «هیچ اجبارى در دین نیست؛ زیرا هدایت و رشد، از گمراهى روشن شده است». «لاَ اِکْرَاهَ فِى الْدّینْ قَدْ تَبیَّنَ الْرُّشْدُ مِنَ الْغَیْ»، (بقره: 256). «وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینْ»، (نور: 54 ؛ عنکبوت: 18 ؛ نیز بنگرید : آل عمران: 20 ؛ مائده: 92 و99 ؛ در این راستا پیامبر هیچ سلطه و قدرت اجبار و اکراهى ندارد. «پس تذکر ده که تو فقط از دیدگاه قرآن وظیفه پیامبر(ص) ابلاغ پیام روشن الهى است. «بر پیامبر نیست مگر رساندن آشکار». تذکردهنده اى، تو سلطه گر بر آنان نیستى که (بر ایمان) مجبورشان کنى».( نحل: 35و82 ؛ یاسین: 17 ؛ شورى: 48 ؛ تغابن: 12)«فَذَکِّرْ اِنَمّا اَنتَ مُذَکِّرٌ. لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرْ»؛ از آنچه گذشت به خوبى روشن مى شود که: اولاً، در چشم انداز قرآن، صلح یک «قاعده» است، و جنگ «استثنا»؛ ثانیاً، لشکرکشى و نبرد در راه تحمیل عقیده و اجبار در پذیرش دین در منطق قرآن مردود و بى اساس است. صلح در سنت پیامبرصلى الله علیه وآله از دیگر امورى که در آشنایى با چشم انداز اسلامى پیرامون مسأله جنگ و صلح مفید و مؤثر مى باشد آشنایى با خلق و خوى پیامبر(ص) و سیره رفتارى آن حضرت است. آنچه آشکارا در آینه تاریخ مى توان دید این است که سماحت و گذشت، حسن خلق و معاشرت نیکو از بارزترین ویژگى هاى پیامبر بزرگوار اسلام بوده است. قرآن مجید شیوه رفتارى آن حضرت را چنین توصیف مى کند: «به راستى تو داراى اخلاقى عظیم و تحسین برانگیز هستى» «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمْ»، (قلم: 4). در رابطه با دلسوزى و مهربانى انتهاناپذیر حضرتش مى فرماید: «به یقین براى شما پیامبرى از خودتان آمد که در رنج افتادن شما براى او دشوار است. به جِدّ خواستار هدایت شماست و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان مى باشد».«لَقَدْ جَائَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ رَحِیمْ»، (توبه: 128). از دیدگاه قرآن یکى از رموز اساسى گسترش اسلام وگرایش سریع و شدید همگانى به سوى آیین خاتم همان اخلاق نیکو و رفتار کریمانه پیامبر بوده است: «پس به برکت رحمت خداوند با آنان نرم خو و مهربان شدى و چنانچه تندخو و سخت دل بودى هر آینه از گرد تو پراکنده مى شدند» (آل عمران: 159) حضرتش در تمام عمر شریف خود هرگز به کسى دشنام نگفت، سخن بیهوده بر زبان نیاورد، آه دردمندان را مى شنید، به فریاد اعتراض گران گوش فرامى داد، و هر اعتراضى را به نیکى پاسخ مى فرمود. سخن کسى را قطع نمى کرد. فکر آزاد را سرکوب نمى کرد، اما خطاى در اندیشه و کردار را با منطق استوار و بیانى شیرین و دلنشین روشن مى ساخت. بر زخم هاى دل شکستگان مرهم مى نهاد. رقیق القلب بود و از رنج دیگران آزرده خاطر مى گشت.«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَنْ اَنْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ…»، (آل عمران:159) او با دشمنان خویش نیز با سعه صدر و عطوفت برخورد مى نمود. سنت رفتارى پیامبر عظیم الشان اسلام گواه بر این است که، حضرت رسول اکرم(ص) و پیروان آن حضرت، حتى یک جنگ تجاوزگرانه نداشته اند، بلکه همه جنگ هاى پیامبر دفاعى محض و در پاسخ به تجاوزات و پیمان شکنى هاى دشمنان دین بوده است . (محمصانى صبحى، القانون و العلاقات الدولیه فى الاسلام، ص 177، بیروت؛ دارالعلم 1392). سید قطب مى نویسد: «حضرت محمد(ص) هیچ گاه نسبت به مردم راه ظلم را نمى پیمود، تنها خواسته اش از مردم این بود که گفتارش را بشنوند، که اگر دلهایشان نرم و متمایل به خدا گردید، ایمان بیاورند. و چنانچه دلهایشان را قساوت فراگرفت و گمراهى بر آن چیره گردید، کارشان موکول به خدا باشد. اما مردم آن طورى که محمد(ص) با آنها سازش مى کرد، با وى سازش نداشتند و راه دعوت صلح جویانه اش را باز و آزاد نمى گذاشتند، و آزادى پیروانش را محترم نمى شمردند؛ به آنها اذیت ها مى کردند و آنها را از خانه و وطن شان بیرون مى نمودند و هر کسى که آنها را مى یافت، به قتل مى رساندند. بدون داشتن هیچ گونه منطق قانع کننده اى مانع دعوت و تبلیغ آنها مى شدند و نمى گذاشتند منطق آنها به گوش همگان برسد. در این وقت بود که اسلام توسل به قوه قهریه را براى دفاع از مبدأ اساسى پیشرفتش، که عبارت از آزادى دعوت و عقیده است، جایز شمرد» (سید قطب، زیر بناى صلح جهانى، ترجمه خسروشاهى و قربانى، ص 57، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1355). پیامبر با هر کس که به او پیشنهاد صلح مى داد، پیمان صلح برقرار مى کرد و هر کس با او پیمانى مى بست با او نمى جنگید، مگر آن که آنان عهدشان را مى شکستند، و علیه مسلمین به نبرد پرداخته و یا با دشمنان حربى مسلمین همکارى مى کردند. از این قبیل است جنگ با یهود بنى قریظه که با حضرت پیمان بستند ولى دیرى نپایید که عهد خود را نقص نموده و با احزاب مختلف، در جنگ «خندق» علیه مسلمین وارد کارزار شدند. شیخ جواد بلاغى مى نویسد: «قاعده اولیه نزد رسول خدا(ص) صلح بوده است، هرگاه که کفار متمایل به صلح و مسالمت و زندگى طبیعى بودند با آنان مسالمت جویانه رفتار مى کرد، حتى با وجود آگاهى آن حضرت به اینکه در صورت نبرد پیروز و غالب است» (الرکابى، الجهاد فى الاسلام ص 44-43؛ دمشق، بیروت : دارالکلم الطیب، الطبقه الثانیه، 1418ه.ق ؛ حسینى، سید ابراهیم، منع توسل به زور، ص 97). بر خلاف تبلیغات سوء دشمنان رشد و بالندگى اسلام بیش از هر چیز در گرو اخلاق فاضله و روش بشر دوستانه پیامبر بوده است، تا آنجا که گفته اند: «شمار کسانى که پس از صلح حدیبیه به اسلام گرویده اند، بیش از همه کسانى است که ظرف بیست سال پیش از آن مسلمان شده بودند» ( نجفى، محمد حسین، نکته هایى از فقه روابط بین الملل، مجله فقه (کاوشى نو در فقه اسلامى) ص 8، قم : دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، شماره 10، سال 3، زمستان 1357.ق ؛ همان، ص 86. ). در سیره پیامبر هیچ گاه اجبار در پذیرش دین مشاهده نگردیده است؛ حتى آن حضرت پیشنهاد برخى از انصار مسلمان در مورد الزام فرزندانشان براى پذیرش اسلام را رد کرده و در این باره به آیه «لاإِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ » (بقره: 256) استناد مى کردند. (جهت آگاهى بیشتر نگا : مطهرى، مرتضى، جهاد، صص 22-20، تهران : صدرا، چاپ ششم). شهید مرتضی مطهری که در کتاب جهاد تلاش دارد اتهام جنگ طلب بودن اسلام و مسلمانان را بی اعتبار سازد در تفسیر آیات سوره حج که غالب مفسرین آنها را نخستین آیاتی دانسته اند که نازل شد تا اذن جهاد را به مومنین در سال دوم بعد از هجرت اعلان کند ، می نویسد به گواهی تاریخ پیامبر اسلام در طول مدت دوران بعثت در مکه به مدت سیزده سال علی رغم فشارها و اذیت و آزار پیروانش که توسط مشرکین مکه صورت می گرفت و یارانش از او اجازه قتال و جهاد می گرفتند صبر کرد ولی هرگز مبادرت به جنگ با مخالفانش نکرد واجازه نداد تا پیروانش به جنگ بپردازند و حتی پس از هجرت به مدینه هم در سال اول اجازه جهاد را نداد و در سال دوم با نزول آیات سوره حج اذن جهاد صادر می شود و در این آیات چنین آمده است: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ(39)الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ(40) اجازه داده می شود با این مردمی که دیگران به جنگ اینها آمدند بجنگند یعنی ای مسلمانان حالا که کافران به جنگ با شما آمده اند پس بجنگید این درست حالت دفاع است و در ادامه آیات فایده این دفاع را حفظ و بقای مراکز عبادی دانسته و نتیجه می گیرد که طبق این آیات قران جهاد را که تشریح کرده است نه بعنوان تهاجم و تقلب و تسلط بلکه بعنوان مبارزه با تهاجم است. و درباره مفهوم تهاجم اضافه می‌کند تهاجم تنها به این شکل نیست که طرف به سرزمین شما حمله کند ممکن است تهاجم به این شکل باشد که طرف در سرزمین خویش گروهی ضعیف و ناتوان را تحت شکنجه قرار دهد شما رسالت دارید آن گروه ضعیف را آزاد کنید و یا چنانچه طرف سدی ایجاد کند که دعوت حق در آنجا نشر نیابد بایستی مومنین سد را خراب کنند، همه اینها تهاجم است در اینجا به جنگ های پس از پیامبر اشاره می کند و می افزاید بسیاری از جنگهایی که در صدر اسلام واقع شد تحت همین عنوان بود مسلمین که می آمدند بجنگند می گفتند ما با توده های مردم جنگی نداریم با حکومتها می جنگیم برای آنکه توده ها را از ذلت و بردگی این حکومتها نجات بدهیم . سپس با ذکر آیه 39 سوره انفال وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ و آیه 75 سوره نساء وَمَا لَکُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا می نویسد دستور اسلام در موضوع جنگ اگر در بعضی آیات مطلق است در بعضی دیگر مقید است و روی قاعده مسلم عرفی و اصولی مطلق را باید حمل بر مقید کرد. مطهری در جایی دیگر می نویسد در قرآن آیاتی است که دعوت به دین از راه اجبار را رد کرده است و اسلام نظریه اش این نیست که بزور به مردم بگوید یا باید مسلمان بشوی وگرنه کشته می شوی و چنین آیاتی به شکل دیگری مفهوم آیاتی که جنگ در آنها مطلق بیان شده را روشن می‌کند نمونه ی این آیات عبارتند از : لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ(بقره 256) ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ(نحل/125) وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لآمَنَ مَنْ فِی الأرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ(یونس/99) لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (٣)إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ (4)(شعرا/ 3و4) مطهری با اشاره به آیات فوق می افزاید این آیات نظر اسلام را درباره جهاد روشن می کند که هدف اسلام از جهاد آن نیست که بعضی مغرضین گفته اند که هدف اسلام اجباری است که هر کس کافر است باید بالای سرش شمشیر گرفت که یا اسلام اختیار کند یا کشته می شود. جالب است دانسته شود که «طبق مدارک معتبر تاریخى مجموع کشته شدگان همه جنگ هاى صدر اسلام حدود یک هزار و چند نفر از مجموع مسلمانان و کفار بوده است» (نگا : الطبقات، ج 2؛ بحارالانوار، ج 20 ؛ تاریخ طبرى، ج 3 ؛ مودودى ابوالاعلى، برنامه انقلاب اسلامى، ترجمه غلامرضا سعیدى، ص 43، چاپ دوم). پروفسور حمیداللَّه مى نویسد: «محمد(ص) بر بیش از یک میلیون میل مربع حکومت مى کرد. این مساحت، معادل تمام خاک اروپا منهاى روسیه بود و به طور قطع در آن روزها این محوطه مسکن میلیون ها جمعیت بود. در ضمن تسخیر این منطقه وسیع، یکصد و پنجاه نفر از افراد مخالف در میدان هاى جنگ از بین رفته بودند و تلفات مسلمین، روى هم رفته براى مدت ده سال در هر ماه یک نفر شهید بود. این اندازه احترام به خون بشر در داستان هاى بشرى، امرى است بى نظیر. با توجه به آنچه گفته شد می توان دریافت : دعوت اسلام به یکتاپرستى با حکمت و اندرز نیکو همراه بود و خداوند رسولش را به این مهم توصیه مى فرمود که «ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه» (. نحل، آیه 125) پپام حقیقى اسلام صلح، آرامش و نفى ظلم است اسلام جهاد و دفاع را نیز براى ساخت یک زندگى شرافتمندانه و عزیزانه تجویز مى کند. (انفال، آیه 24) و چنین دینى، یکتاپرستى و توحید را با شمشیر تجویز نمى کند و اتهام «اسلام دین شمشیر است» (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 241) ادعایى سست و اتهامى نادرست است. جنگهاى که در دوران مدینه و در عصر پیامبر (ص) انجام گرفت تمامى براى دفاع از کیان دولت اسلامى، (حج، آیه. 39)، رفع فتنه (بقره، آیه 193) و ایستادگى در برابر نقض پیمان دشمن (توبه، آیه 12 و. 13) بوده است خواه در قالب دفاع یا جهاد. به گفته علامه طباطبایى آیه شریفه «لااکراه فى الدین» یکى از آیاتى است که دلالت مى کند بر اینکه مبنا و اساس دین اسلام شمشیر و خون نیست، و اکراه و زور را تجویز نکرده، پس سست بودن سخن عده اى از آنها که خود را دانشمند دانسته، یا متدین به ادیان دیگر هستند، و یا به هیچ دیانتى متدین نیستند، و گفته اند که: اسلام دین شمشیر است، و به مساله جهاد که یکى از ارکان این دین است، استدلال نموده اند، معلوم مى شود. قتال و جهادى که اسلام مسلمانان را به سوى آن خوانده، قتال و جهاد به ملاک زورمدارى نیست، نخواسته است با زور و اکراه دین را گسترش داده، و آن را در قلب تعداد بیشترى از مردم رسوخ دهد، بلکه به ملاک حق مدارى است و اسلام به این جهت جهاد را رکن شمرده تا حق را زنده کرده و از نفیس ترین سرمایه هاى فطرت یعنى توحید دفاع کند، و اما بعد از آنکه توحید در بین مردم گسترش یافت، و همه به آن گردن نهادند، هر چند آن دین، دین اسلام نباشد، بلکه دین یهود یا نصارا باشد، دیگر اسلام اجازه نمى دهد مسلمانى با یک موحد دیگرى نزاع و جدال کند، پس اشکالى که آقایان کردند ناشى از بى اطلاعى و بى توجهى بوده است. (ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص: 525) در مورد جهاد ابتدایی و دعوت قرآن به این موضوع نیز که در آیاتی از جمله آیه 29 سوره توبه مورد اشاره قرار گرفته است لازم است بگوییم جهاد ابتدایى از احکام مسلم اسلام است و آیات قرآن بر آن دلالت دارد و در سیره نبوى (ص) نیز مشاهده مى شود. بررسى تفصیلى این مطلب مجالى واسع مى طلبد. برخى از آیات شریفه قرآن در این باره عبارت است از: 1- قاتِلُوا اَلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ 9: 29 ،. 2- وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اَللَّهِ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجالِ وَ اَلنِّساءِ وَ اَلْوِلْدانِ اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ اَلْقَرْیَهِ اَلظَّالِمِ أَهْلُها وَ اِجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اِجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً 4: 75،. لیکن در این باره چند نکته شایان توجه است: 1- ماهیت جهاد ابتدایى جنگ براى تحمیل عقیده نیست، بلکه همانگونه که اشاره شد اساساً عقیده در اسلام قابل اکراه نمى باشد. در طول تاریخ نیز در جنگ هاى پیامبر و نه خلفاى بعد از آن حضرت افراد مجبور به پذیرش اسلام نمى شدند. بلکه اساساً جهاد ابتدایى نبرد رهایى بخش در برابر خشونت و اختناق و براى مبارزه با نظام هاى خشن و فاسدى است که مانع رسیدن آواى حق و توصیه به گوش مردمان مى شدند. به عبارت دیگر جهاد ابتدایى خود نوعى دفاع بوده است، ولى نه دفاع از حقوق شخص یا ملت، بلکه دفاع از «حقوق انسانیت» و دفاع از آزادى بررسى و شناخت حقیقت و برداشتن موانع رسیدن آواى حق به گوش علامه طباطبایى پس از بررسى آیات جهاد مى فرماید: «پیکار چه در راه دفاع از اسلام یا مسلمین باشد و چه جهاد ابتدایى همه در واقع دفاع از حقیقت انسانیت است»،( تفسیر المیزان، ج 9، ص 67). براى آگاهى بیشتر ر. ک: جهاد، شهید مطهرى، انتشارات صدرا

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد