مفهوم عبد و اطاعت:
عبد یک صفت درونی است که دو معنای اصلی دارد: 1. بردهی انسان دیگر بودن، 2. بندهی خدا بودن. با این حال، قرآن تقریباً همیشه ریشهی عبد را در مفهوم خدمت یا عبادت معبود الهی به کار میبرد. پنج یا شش مورد هم که این ریشه به بردگان اشاره دارد، معمولاً با قراین معنایی مشخص شدهاند، مثل عبد مملوک در آیهی 75 نحل.
در مقابل عبد به معنای برده، واژه حر به معنای آزاد قرار دارد که این مربوط به بحث رقیت و بردگی است و از بحث ما خارج است.
راغب اصفهانی می گوید: واژه عبد که جمع آن عبید است به معنای بردگی است، اما عبد اگر جمع آن عباد باشد، به معنای کسی است که با اختیار خدای متعال را بندگی کند. (قاموس قرآن، ص 331)
شَرتونی میگوید: عَبَدَ الله، یعنی او را اطاعت کرد و خضوع و افتادگی و برای او کار کرد، آداب دین خدا را مراعات نمود و خدا را یگانه دانست. (الخوری شرتونی، 1427: 3 ، 461)
کلمه عبد بر معنایی آمیخته از اطاعت و فروتنی دلالت می کند و بنده در فرهنگ دینی کسی است که همواره در بند فرامین خدای متعال باشد و خود را مالک و صاحب اختیار نداند.
اصل پرستش و بندگی با اطاعت محقق می شود. انسان امر و درخواست هر کس یا چیزی را اطاعت کند در حقیقت او را پرستیده و بندگی کرده است. جوهر بندگی، اطاعت است. بنابراین اطاعت نفس، نفس پرستی و اطاعت شیطان، شیطان پرستی و اطاعت دنیا، دنیاپرستی و اطاعت خدا، خداپرستی است و هکذا.
در روایت دارد: من اصغی الی ناطق فقد عبده. کسی که به حرف یک ناطق و سخنگویی گوش کند، یعنی عمل و اطاعت کند او را عبادت کرده است.
نکته بسیار مهمی که در این زمینه وجود دارد این است که در قرآن کریم، معمولا عبد در مقابل رب به کار می رود و رابطۀ عبد و ربّ از لحاظ معنایی رابطهای دو سویه است، هنگامی کسی ربّ دیگری خوانده شود، تلویحاً بدان معنا است که شخص دوم عَبْدِ او است و بر عکس.
ربوبیت خدای متعال نسبت به انسان اقتضای پرورش و تربیت دارد و در مقابل، اطاعت همان تربیت پذیری است و واژه عبد یعنی، متربی و تربیت پذیری که تحت ربوبیت خدای متعال به سر می برد و خود را به هدایت الهی سپرده و برای رسیدن به کمال و سعادت، کاملا تسلیم سیستم هدایتی و تربیتی خدای متعال شده است.
اما مفهومی که از عبد بودن معمولا در اذهان است این است که انسانی ملک انسان دیگری باشد و مالک بکوشد از او بهره برداری کند. گفته شد که در قرآن کریم عبد به این معنا هم آمده است: عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ (نحل: 75).
در زبان عربی و عرف جامعة نزول قرآن، مملوک را عبد یا بنده و مالک را مولی مینامیدند. بنابراین، مولی میتوانست مالک کارهای اختیاری بنده باشد و از او بهره ببرد و بنده هم وظیفه داشت در این محدوده خود را در اختیار مولی قرار دهد، ولی در سایر جهات وجودی مالک او نبود و حق تصرف نداشت.
این مفهوم به شکل کاملتر دربارة موجودات و خصوصاً انسان نسبت به خداوند متعال صادق است؛ یعنی خداوند علاوه بر اینکه مالک افعال ما است، مالک وجود ما و آنچه داریم نیز هست، و هر شأنی از شئون ما به ارادة خدا و تحت سیطره و تسلط او است.
هر انسانی در برابر خداوند به معنای واقعی کلمه عبد است و خداوند متعال به تمام معنا مالک و ربّ او است و کسی که عبد شد، هر چه از او سر بزند، آثار بندگی او است.
در روایات و ادعیه نیز عبد گاهی در مقابل مولی به کار رفته. در مناجات حضرت علی (ع) در مسجد کوفه آمده است: الهی انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی. اینجا مولی به معنای سرپرست و صاحب اختیار و در حقیقت همان مربی و پرورش دهنده انسان است که باید عبد از او اطاعت و فرمان بری کند تا به سعادت برسد.
مصادیق بندگی:
بندگی عملی است که در راستای عبودیت و قرب به خداوند انجام می شود و دارای دو مصداق عام و خاص است
1. مصداق عام (اطاعت)
مصداق عام بندگی شامل اطاعت و عمل به تمامی فرامین الهی و وظایف دینی می شود، اعم از اینکه حضور قلب در آنها شرط باشد، مانند نمازهای واجب و حج و زیارت و یا نباشد، همچون خمس و زکات دادن، انفاق کردن، نظافت، رعایت قوانین، تولی و تبری، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد با دشمن و مانند آن.
در برخی از این اعمال قصد قربت هم شرط است، مانند نماز که هم قصد قربت می خواهد هم حضور قلب، ولی در برخی از این اعمال نه قصد قربت شرط است و نه حضور قلب، مانند رعایت حقوق دیگران، عمل به قوانین اجتماعی، صداقت و راست گویی، وفای به عهد، رعایت احکام معاملات و مانند آن.
2. مصداق خاص (عبادت)
مصداق خاص عبادت تنها شامل اعمال و مناسکی می شود که قصد قربت و حضور قلب در تمامی آنها شرط است، مانند نماز، حج، دعا، توسل، زیارت و تلاوت قرآن، اعتکاف.
در این نوع عبادات، حضور قلب باعث می شود تا روح انسان به ذات خدا متصل شود و راز و نیاز کند و از رابطه با روح و شعور هستی و ذات الهی لذت برد، حالت و لذتی که در عبادت به معنای عام وجود ندارد.
بنابراین هر عبادتی اطاعت هم هست، مانند نماز خواندن که هم اطاعت است هم عبادت. اما هر اطاعتی عبادت نیست. مانند خمس دادن که اطاعت هست، اما عبادت به معنای خاص نیست.
عبادت به معنای خاص به دو بخش واجب و مستحب تقسیم می گردد، اما عبادت به معنای گسترده و عام، عبارت است از اطاعت خدا در تمام امور زندگی فردی و اجتماعی. این که خداوند در قرآن فرموده: و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون؛ جن و انسان را خلق نکردم مگر برای عبادت؛ منظور همین معنای عام آن است، یعنی هدف از خلقت، بندگی خدا به معنای وسیع کلمه است. بندگی و تابع خدای حکیم بودن برای انسان معرفت و کمال می آورد و غرض خلقت چیزی جز به کمال رسیدن انسان و جن نیست.
البته هر عملی که در راستای رضایت خداوند و انجام وظیفه صورت گیرد، حتی اگر امور عادی مانند خوردن و خوابیدن و تجارت در بازار باشد، با قصد قربت تبدیل به عبادت می گردد، ولی به معنای عام آن؛ به طور مثال اگر مادران و همسران نیز در زندگی خود نیت داشته باشند، بچه داری و شوهرداری آنان نیز جزء عبادت محسوب می شود.
بنابراین فرق مناسک عبادی خاص با سایر وظایف دینی در این است که در مناسک عبادی، قصد تعبد و قربت و حضور قلب شرط است، مانند نماز و روزه و حج، و بدون قصد قربت، باطل و بی اثر است و اگر واجب باشد، موجب عقوبت اخروی می شود، اما سایر وظایف دینی، اجتماعی و امور مربوط به زندگی مانند ازدواج و تفریح سالم بدون نیت، باطل نیست و عقوبت ندارد، ولی این امکان در آنها وجود دارد که به لحاظ ارزشی با نیت به عبادت تبدیل شوند.
نکته مهم: نوع خاص عبادت که ارتباط گیری روحی با ذات بی نهایت هستی است، در گرفتن حاجات و کسب فیوضات الهی و تعالی روحی انسان نقش تعیین کننده دارد، منتهی در صورتی این تاثیرگذاری به نتیجه می رسد و تعالی روحی حاصل می شود که شخص قبلا با انجام عبادات عام و اطاعت پروردگار او را از خویش راضی و خشنود ساخته باشد. به عبارت دیگر تقوا و انجام واجبات شرط قبولی سایر اعمال و عبادات است.