گفتن چیزی که خود به آن عمل نمی کنیم
۱۳۹۳/۰۳/۰۷
–
۴۴۸ بازدید
سلام
آیا گفتن چیزی که خود به آن عمل نمی کنیم، کار نا پسندیده ای است؟ چرا؟ می شود لطفا احادیثی در این خصوص اراءه بفرمایید؟ به این گونه افرادی که خود ، به آنچه که می گویند ، عمل نمی کنند، اصطلاحا چه می گویند؟
آیا این یک بیماری است؟ چکار می توانیم کنیم که ۱ خود را درمان کنیم ۲ از مبتلا شدن به آن جلو گیری کنیم؟
بسیار متشکرم
خدانگهدار
از سؤال شما پیدا است با جوانی مؤمن و مشتاق کسب فضایل اخلاقی مواجه ایم. امیدواریم بتوانیم در این مسیری که قدم نهاده اید یاریتان کنیم.
یکى از مشکلات بیشتر انسان ها این است که کمتر موفق مى شوند به دانسته هاى خود عمل کنند. چرا که علم داشتن مستلزم عمل کردن نیست، و الّا ابلیس به این روز نمی افتاد. به قول آیت الله جوادی حفظه الله : اگر علم با جان گره بخورد، عالم به عمل و متخلق می شویم، ولی در غیر این صورت عالم بی عمل می شویم و در حوادث جهالت عمل را می کشد و باعث می شود، علم نفعی به او نرساند. برای عمل نمودن، ایمان لازم است؛ یعنی یقین قلبی لازم است. یقین عقلی، شرط لازم برای ایمان درست داشتن است، امّا شرط کافی برای ایمان درست داشتن نیست. لذا علم را باید داشت، امّا با علم خالی کسی اهل عمل نمی شود؛ بلکه باید بعد از کسب علم، کسب ایمان کرد. ایمان است که آدمی را در تنور سوزان می برد. ایمان است که شهدای کربلا را آن گونه بی باک کرده است. ایمان است که بسیجی را وا می دارد تا قدم در میدان مین بگذارد و با شهادتش راه را برای دیگران باز کند. ایمان است که حسین فهمیده را زیر تانک می برد. اینها با هزاران خروار برهان عقلی درست شدنی نیست.
مسلما کار ناپسندی است که انسان تذکر دهد آنچه را که خود عامل به آن نمی باشد. به دلایلی که در بالا بیان شد. چون این نشانه ضعف ایمان آدمی است و به همین دلیل چنین انسانی که او را عالم بی عمل می نامند مورد مذمت است.
در حقیقت عامل نبودن به علم یک بیماری نیست، بلکه یک غفلت است که برای درمان آن باید ایمان کسب نمود.
امّا ایمان را از کجا کسب کنیم؟
ایمان با دو پلّه پدید می آید. پلّه ی نخست تفکّر است و پلّه ی دوم تلقین. کسی با استدلال مؤمن نمی شود، با تلقین صرف نیز ایمان درست کمتر حاصل می شود. لذا ابتدا شخص باید مطلب حقّ را با تفّکر و استدلال عقلی بیابد؛ آنگاه با تلقین مداوم، که تکرار، یکی از شروط آن است، این مطلب عقلی به حیطه ی قلب راه یابد.
باید توجّه داشت که علم(یقین عقلی) و ایمان (یقین قلبی) دو مقوله ی جدا از هم هستند؛ امّا بین آنها نوعی رابطه وجود دارد.
ایمان، به معنی دانستن نیست؛ بلکه به معنی تسلیم شدن به دانسته ی خود است. لذا، چه بسا کسی به چیزی علم داشته باشد ولی ایمان نداشته باشد. از همین رو خداوند متعال در مورد فرعون و اطرافیانش فرمود: « وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا ـــــ و از روى ظلم و سرکشى، آن (معجزات) را انکار کردند، در حالى که نفسشان به آن یقین داشت.» (النمل:14).
اکثر انسانها یقین دارند که مرده بی خطر است؛ و کاری از دستش بر نمی آید؛ امّا اکثر مردم از مرده می ترسند و حاضر نمی شوند یک شب در کنار مرده بخوابند. چرا؟ چون فقط علم دارند که مرده بی خطر است؛ امّا ایمان به این معنا ندارند. امّا مرده شورها، نه تنها به این معنا علم دارند، بلکه ایمان هم دارند؛ لذا بی هیچ مشکلی می توانند شب را در میان صدها جنازه هم بخوابند.
ما وقتی روی زمین راه می رویم، در سطحی به پهنای تقریباً سی سانتی متر قدم بر می داریم؛ و اگر بخواهیم می توانیم بر روی زمین، در پهنای کمتر از 15 سانتی متر هم به راحتی قدم بزنیم. پس یقین داریم که انسان می تواند در سطحی به پهنای 15 سانتی متر راه برود، بی آنکه زمین بخورد. حال فرض کنید که دیواری است به ارتفاع یک ساختمان 20 طبقه؛ و ضخامت آن دیوار، 15 سانتی متر است. آیا حاضرید روی چنین دیواری راه بروید؟! اکثر مردم، حاضر به چنین کاری نمی شوند. حتّی اگر عرض دیوار، نیم متر هم باشد، باز حاضر نمی شوند. چرا؟ چون علم دارند که نمی افتند؛ ولی ایمان ندارند که نمی افتند. امّا کسی که سالها تمرین بند بازی (راه رفتن روی طناب) کرده، روی چنین دیواری حتّی می تواند بدود؛ یا با چشم بسته راه برود. چرا؟ چون قلب او به این که نمی افتد، ایمان دارد؛ بر خلاف دیگران که، قلبشان در اضطراب است.
پیدا کردن علم یقینی چندان دشوار نیست؛ و با چند استدلال عقلی می توان به راحتی کسب یقین عقلی کرد. امّا ایمان پیدا نمودن به همان قضیّه ی یقینی، به این آسانی ها نیست. چون یقین قلبی یا همان ایمان، فقط با دانستن حاصل نمی شود؛ بلکه با تلقین مدام حاصل می شود؛ و لازمه ی تلقین، تکرار زبانی و قلبی و عملی است؛ که در زبان دین، آن را ذکر لسانی و ذکر عملی و ذکر قلبی گویند.
پس بعد از طیّ مرحله ی تفکّر و رسیدن به یقین عقلی، نوبت به این می رسد که ما یقین عقلی خویش را به مرحله ی قلب برسانیم ؛ و این مهمّ حاصل نمی شود مگر با ابزار تلقین و تمرین.
عوامل گوناگونى در مغایرت گفتار و رفتار انسان نقش دارد که عبارتند از:
یکم. بسیارى از دانسته ها، به باور و اعتقاد تبدیل نشده است؛ باید این دانسته ها را تبدیل به باور کنیم. در این صورت جزء وجود ما مى شود و با شخصیت ما عجین مى گردد؛ آن گاه مى توانیم به آنها عمل کنیم.
امام سجاد(علیه السلام) در صحیفه سجادیه و در ضمن دعاى «مکارم الاخلاق» مى فرماید: «ایمان مرا به کامل ترین ایمان برسان و یقینم را برترین یقین قرار ده و نیتم را به نیکوترین نیت ها ختم فرما و کردارم را به نیکوترین کردارها پایان بخش. صحیفه سجادیه، ترجمه على شیروانى، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1382.
از این دعا استفاده مى شود که تنها دانستن کافى نیست و براى اینکه داشته هاى خود را به عمل و رفتار در آوریم، باید اینها به یقین (مرتبه بالاترى از علم) مبدل شود. نیت نیز که نقش مهمى در رفتار دارد، به بهترین نیت ها تبدیل گردد؛ یعنى، یقین و نیت خالص جزء ساختار شخصیت ما شود. در این صورت مى توان انتظار داشت علم و عمل انسان، با هم هماهنگ شود. رسیدن به این مرتبه از کمال، نیاز به تمرین، مراقبت و پشتکار مداوم دارد و از همه مهم تر براى دستیابى به آنها، همواره باید از خداوند مدد جست و دست توکل به دامن کبریایى او زد.
دوم. دنیاطلبى، لذت خواهى و دنبال ارضاى غرایز حیوانى بودن، یکى دیگر از موانع است. همه ما مى دانیم نگاه به نامحرم حرام است و دروغ گفتن یا تهمت زدن کار بدى است؛ ولى هنگامى که اسیر شهوت و لذت نفسانى شدیم – برخلاف دانسته هاى خود – به همه این گناهان آلوده مى شویم! در این گونه موارد، باید با هواى نفسانى خود مبارزه کنیم و خود را از چنگال نفس اماره نجات دهیم. در غیر این صورت نفس اماره همواره ما را به بدى ها دعوت مى کند و ظواهر دنیا را در نظر ما زیبا و لذت بخش جلوه مى دهد و در این حالت ما دچار نوعى غفلت مى شویم.
سوم. وسوسه هاى شیطان یکى دیگر از عوامل فریب، غفلت و فراموشى است؛ باید دائماً با این وسوسه ها مقابله کنیم.
علاوه بر آنچه گفته شد، راه کارهاى زیر نقش مؤثرى در حل این مشکل دارد:
1. ایمان خود را تقویت کنید و بهترین راه براى تقویت ایمان، عمل به آموزه هاى دینى و انجام تکالیف واجب و ترک محرمات و گناهان است.
2. دفترچه اعمالى براى خودتان تهیه کنید؛ هر شب حدود ده دقیقه اعمال روزانه خود را کنترل کنید و اشتباهات و موفقیت هاى خود را در آن یادداشت کنید.
3. بدون اینکه خود را سرزنش کنید و نگاه منفى نسبت به خود داشته باشید، نقاط ضعف رفتارى خود را شناسایى کنید.
4. یک برنامه هفتگى یا ماهانه براى خود طراحى کنید؛ مثلاً بگویید: من مى خواهم نمازم را سر وقت بخوانم یا در سلام کردن پیش قدم شوم و… تغییر یا اصلاح آن را آغاز کنید؛ مطمئن باشید اگر از امور کوچک و آسان شروع کنید و پشتکار داشته باشید، به تدریج مى توانید رفتارهاى خود را اصلاح کنید.
5. به خود تلقین کنید و اطمینان بدهید که من مى توانم در خودم تغییر رفتارى ایجاد کنم.
6. با خود تعهد اخلاقى ببندید که اگر در انجام رفتار مورد نظر کوتاهى کردید، جریمه بپردازید (مثلاً مبلغى به صندوق صدقات بیندازید یا یک روز روزه بگیرید).
7. در پایان هفته مجدداً خود را ارزیابى کنید ؛ اگر احساس کردید در عمل به برنامه در طول هفته موفق بوده اید، به خودتان امتیاز بدهید و بلافاصله شکر خدا را به جا آورید و از او بخواهید در ادامه کار به شما کمک کند.
8. اگر به هر دلیلى در اجراى برنامه شکست خوردید، مأیوس نشوید و دوباره تصمیم بگیرید آن را عملى سازید؛ آن قدر تکرار کنید تا موفق شوید.
10. با افراد مؤمن و اهل عمل و در عین حال منظم و جدى، بیشتر معاشرت داشته باشید و از تجارب آنها استفاده کنید.
پیروز و موفق باشید.
یکى از مشکلات بیشتر انسان ها این است که کمتر موفق مى شوند به دانسته هاى خود عمل کنند. چرا که علم داشتن مستلزم عمل کردن نیست، و الّا ابلیس به این روز نمی افتاد. به قول آیت الله جوادی حفظه الله : اگر علم با جان گره بخورد، عالم به عمل و متخلق می شویم، ولی در غیر این صورت عالم بی عمل می شویم و در حوادث جهالت عمل را می کشد و باعث می شود، علم نفعی به او نرساند. برای عمل نمودن، ایمان لازم است؛ یعنی یقین قلبی لازم است. یقین عقلی، شرط لازم برای ایمان درست داشتن است، امّا شرط کافی برای ایمان درست داشتن نیست. لذا علم را باید داشت، امّا با علم خالی کسی اهل عمل نمی شود؛ بلکه باید بعد از کسب علم، کسب ایمان کرد. ایمان است که آدمی را در تنور سوزان می برد. ایمان است که شهدای کربلا را آن گونه بی باک کرده است. ایمان است که بسیجی را وا می دارد تا قدم در میدان مین بگذارد و با شهادتش راه را برای دیگران باز کند. ایمان است که حسین فهمیده را زیر تانک می برد. اینها با هزاران خروار برهان عقلی درست شدنی نیست.
مسلما کار ناپسندی است که انسان تذکر دهد آنچه را که خود عامل به آن نمی باشد. به دلایلی که در بالا بیان شد. چون این نشانه ضعف ایمان آدمی است و به همین دلیل چنین انسانی که او را عالم بی عمل می نامند مورد مذمت است.
در حقیقت عامل نبودن به علم یک بیماری نیست، بلکه یک غفلت است که برای درمان آن باید ایمان کسب نمود.
امّا ایمان را از کجا کسب کنیم؟
ایمان با دو پلّه پدید می آید. پلّه ی نخست تفکّر است و پلّه ی دوم تلقین. کسی با استدلال مؤمن نمی شود، با تلقین صرف نیز ایمان درست کمتر حاصل می شود. لذا ابتدا شخص باید مطلب حقّ را با تفّکر و استدلال عقلی بیابد؛ آنگاه با تلقین مداوم، که تکرار، یکی از شروط آن است، این مطلب عقلی به حیطه ی قلب راه یابد.
باید توجّه داشت که علم(یقین عقلی) و ایمان (یقین قلبی) دو مقوله ی جدا از هم هستند؛ امّا بین آنها نوعی رابطه وجود دارد.
ایمان، به معنی دانستن نیست؛ بلکه به معنی تسلیم شدن به دانسته ی خود است. لذا، چه بسا کسی به چیزی علم داشته باشد ولی ایمان نداشته باشد. از همین رو خداوند متعال در مورد فرعون و اطرافیانش فرمود: « وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا ـــــ و از روى ظلم و سرکشى، آن (معجزات) را انکار کردند، در حالى که نفسشان به آن یقین داشت.» (النمل:14).
اکثر انسانها یقین دارند که مرده بی خطر است؛ و کاری از دستش بر نمی آید؛ امّا اکثر مردم از مرده می ترسند و حاضر نمی شوند یک شب در کنار مرده بخوابند. چرا؟ چون فقط علم دارند که مرده بی خطر است؛ امّا ایمان به این معنا ندارند. امّا مرده شورها، نه تنها به این معنا علم دارند، بلکه ایمان هم دارند؛ لذا بی هیچ مشکلی می توانند شب را در میان صدها جنازه هم بخوابند.
ما وقتی روی زمین راه می رویم، در سطحی به پهنای تقریباً سی سانتی متر قدم بر می داریم؛ و اگر بخواهیم می توانیم بر روی زمین، در پهنای کمتر از 15 سانتی متر هم به راحتی قدم بزنیم. پس یقین داریم که انسان می تواند در سطحی به پهنای 15 سانتی متر راه برود، بی آنکه زمین بخورد. حال فرض کنید که دیواری است به ارتفاع یک ساختمان 20 طبقه؛ و ضخامت آن دیوار، 15 سانتی متر است. آیا حاضرید روی چنین دیواری راه بروید؟! اکثر مردم، حاضر به چنین کاری نمی شوند. حتّی اگر عرض دیوار، نیم متر هم باشد، باز حاضر نمی شوند. چرا؟ چون علم دارند که نمی افتند؛ ولی ایمان ندارند که نمی افتند. امّا کسی که سالها تمرین بند بازی (راه رفتن روی طناب) کرده، روی چنین دیواری حتّی می تواند بدود؛ یا با چشم بسته راه برود. چرا؟ چون قلب او به این که نمی افتد، ایمان دارد؛ بر خلاف دیگران که، قلبشان در اضطراب است.
پیدا کردن علم یقینی چندان دشوار نیست؛ و با چند استدلال عقلی می توان به راحتی کسب یقین عقلی کرد. امّا ایمان پیدا نمودن به همان قضیّه ی یقینی، به این آسانی ها نیست. چون یقین قلبی یا همان ایمان، فقط با دانستن حاصل نمی شود؛ بلکه با تلقین مدام حاصل می شود؛ و لازمه ی تلقین، تکرار زبانی و قلبی و عملی است؛ که در زبان دین، آن را ذکر لسانی و ذکر عملی و ذکر قلبی گویند.
پس بعد از طیّ مرحله ی تفکّر و رسیدن به یقین عقلی، نوبت به این می رسد که ما یقین عقلی خویش را به مرحله ی قلب برسانیم ؛ و این مهمّ حاصل نمی شود مگر با ابزار تلقین و تمرین.
عوامل گوناگونى در مغایرت گفتار و رفتار انسان نقش دارد که عبارتند از:
یکم. بسیارى از دانسته ها، به باور و اعتقاد تبدیل نشده است؛ باید این دانسته ها را تبدیل به باور کنیم. در این صورت جزء وجود ما مى شود و با شخصیت ما عجین مى گردد؛ آن گاه مى توانیم به آنها عمل کنیم.
امام سجاد(علیه السلام) در صحیفه سجادیه و در ضمن دعاى «مکارم الاخلاق» مى فرماید: «ایمان مرا به کامل ترین ایمان برسان و یقینم را برترین یقین قرار ده و نیتم را به نیکوترین نیت ها ختم فرما و کردارم را به نیکوترین کردارها پایان بخش. صحیفه سجادیه، ترجمه على شیروانى، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1382.
از این دعا استفاده مى شود که تنها دانستن کافى نیست و براى اینکه داشته هاى خود را به عمل و رفتار در آوریم، باید اینها به یقین (مرتبه بالاترى از علم) مبدل شود. نیت نیز که نقش مهمى در رفتار دارد، به بهترین نیت ها تبدیل گردد؛ یعنى، یقین و نیت خالص جزء ساختار شخصیت ما شود. در این صورت مى توان انتظار داشت علم و عمل انسان، با هم هماهنگ شود. رسیدن به این مرتبه از کمال، نیاز به تمرین، مراقبت و پشتکار مداوم دارد و از همه مهم تر براى دستیابى به آنها، همواره باید از خداوند مدد جست و دست توکل به دامن کبریایى او زد.
دوم. دنیاطلبى، لذت خواهى و دنبال ارضاى غرایز حیوانى بودن، یکى دیگر از موانع است. همه ما مى دانیم نگاه به نامحرم حرام است و دروغ گفتن یا تهمت زدن کار بدى است؛ ولى هنگامى که اسیر شهوت و لذت نفسانى شدیم – برخلاف دانسته هاى خود – به همه این گناهان آلوده مى شویم! در این گونه موارد، باید با هواى نفسانى خود مبارزه کنیم و خود را از چنگال نفس اماره نجات دهیم. در غیر این صورت نفس اماره همواره ما را به بدى ها دعوت مى کند و ظواهر دنیا را در نظر ما زیبا و لذت بخش جلوه مى دهد و در این حالت ما دچار نوعى غفلت مى شویم.
سوم. وسوسه هاى شیطان یکى دیگر از عوامل فریب، غفلت و فراموشى است؛ باید دائماً با این وسوسه ها مقابله کنیم.
علاوه بر آنچه گفته شد، راه کارهاى زیر نقش مؤثرى در حل این مشکل دارد:
1. ایمان خود را تقویت کنید و بهترین راه براى تقویت ایمان، عمل به آموزه هاى دینى و انجام تکالیف واجب و ترک محرمات و گناهان است.
2. دفترچه اعمالى براى خودتان تهیه کنید؛ هر شب حدود ده دقیقه اعمال روزانه خود را کنترل کنید و اشتباهات و موفقیت هاى خود را در آن یادداشت کنید.
3. بدون اینکه خود را سرزنش کنید و نگاه منفى نسبت به خود داشته باشید، نقاط ضعف رفتارى خود را شناسایى کنید.
4. یک برنامه هفتگى یا ماهانه براى خود طراحى کنید؛ مثلاً بگویید: من مى خواهم نمازم را سر وقت بخوانم یا در سلام کردن پیش قدم شوم و… تغییر یا اصلاح آن را آغاز کنید؛ مطمئن باشید اگر از امور کوچک و آسان شروع کنید و پشتکار داشته باشید، به تدریج مى توانید رفتارهاى خود را اصلاح کنید.
5. به خود تلقین کنید و اطمینان بدهید که من مى توانم در خودم تغییر رفتارى ایجاد کنم.
6. با خود تعهد اخلاقى ببندید که اگر در انجام رفتار مورد نظر کوتاهى کردید، جریمه بپردازید (مثلاً مبلغى به صندوق صدقات بیندازید یا یک روز روزه بگیرید).
7. در پایان هفته مجدداً خود را ارزیابى کنید ؛ اگر احساس کردید در عمل به برنامه در طول هفته موفق بوده اید، به خودتان امتیاز بدهید و بلافاصله شکر خدا را به جا آورید و از او بخواهید در ادامه کار به شما کمک کند.
8. اگر به هر دلیلى در اجراى برنامه شکست خوردید، مأیوس نشوید و دوباره تصمیم بگیرید آن را عملى سازید؛ آن قدر تکرار کنید تا موفق شوید.
10. با افراد مؤمن و اهل عمل و در عین حال منظم و جدى، بیشتر معاشرت داشته باشید و از تجارب آنها استفاده کنید.
پیروز و موفق باشید.