تعبیر «جهانى شدن» در برابر واژه «Globalization» به کار مى رود. این مفهوم سابقه چندانى در علوم اجتماعى ندارد. اصطلاحاتى چون «Globalization» و «Globalize» و «Globalizing» و از حدود دهه 1960 مطرح شدند و از اواسط دهه 80 شیوع گسترده اى یافتند. مفهوم جهانى شدن و مفاهیم نزدیک به آن نظریاتى هستند که از سوى اکثر پژوهشگران مسائل سیاسى وامور بین الملل براى توصیف وضعیت کنونى حاکم بر نظام بین الملل به کار مى رود. به طور کلى در نظریاتى که چنین مفهومى را به انحاء مختلف مطرح مى کنند. جهانى شدن به معناى فرایندى اجتماعى است که از مدت ها پیش آغاز شده و رو به گسترش است؛ و در آن قید و بندهاى جغرافیایى که بر روابط اجتماعى و فرهنگى سایه افکنده است از بین مى رود. بر حسب این نظرات در دنیاى کاملاً جهانى شده گویا عمدتا یک جامعه و یک فرهنگ در سراسر سیاره زمین مستقر خواهد شد، گرچه احتمالاً در این فرهنگ اختلاف، تنوع، آزادى و انتخاب فردى پذیرفته مى شود، اما «وابستگى به سرزمین» به عنوان یک اصل وحدت بخش در زندگى اجتماعى و فرهنگى از بین خواهد رفت و جامعه اى مستقر خواهد شد که حدود و ثغور جغرافیایى – به معناى امروزین آن – از بین خواهد رفت. به تعبیرى خلاصه جهانى شدن فرایندى است که همپاى گسترش آن جهان نیز از جهاتى کوچک تر و فشرده تر مى شود. البته در مورد این مفهوم تعاریف و تفاسیرى متعدد و از زوایاى مختلف ارائه شده است. برخى از تفسیرها فرایند جهانى شدن را با روى کردى عمدتا اقتصادى مطالعه مى کنند ؛ در این تعاریف، جهانى شدن را با گسترش تجارت آزاد و پذیرش اصول اقتصادى لیبرالیسم و سرمایه دارى مترادف مى دانند. اما باید توجه داشت که دگرگونى هاى اقتصادى مسلما حوزه هاى فرهنگى و سیاسى جهان را نیز از بروز تحولات، بى نصیب نمى گذارد. علاوه بر این روند جهانى شدن مسلما از اساس، یک مفهوم چند بعدى و فراگیر است. بعضى از تعاریف نیز بر جنبه سیاسى این مفهوم متمرکز شده اند و جهانى شدن را عبارت از فراگیر شدن دموکراسى لیبرال و کم رنگ شدن حاکمیت ملى کشورها مى دانند. برخى از تعاریف نیز به شکلى بر گستره ى جهانى شدن و افزایش ارتباطات و وابستگى هاى متقابل و شدت روابط فراملى تأکید مى کنند. در ادبیات غربى مفهوم جهانى شدن معمولاً و به صورت ضمنى توجیه کننده گسترش جبرى فرهنگ غرب و جامعه سرمایه دارى است. از این منظر، جهانى شدن پیامد مستقیم گسترش فرهنگ اروپایى از طریق مهاجرت، استعمار، ارتباط و تقلید فرهنگى در سراسر کره ى زمین است. در مورد این که آیا جهانى شدن یک جریان و روند طبیعى است یا یک جریان تحمیل و هدایت شده، در مسأله جهانى شدن دو نظریه تحت عنوان دو واژه مطرح است: یک واژه جهانى شدن«Globalization» و دیگرى واژه جهانى سازى«Globalizing» جهانى شدن به معناى نزدیک تر شدن جامعه جهانى، به دلیل سرعت ارتباطات روندى طبیعى یک واقعیت است. اما جهانى سازى جریانى تحمیل و هدایت شده و یک سیاست براى تداوم سلطه است و محدود به مسأله ارتباطات نیست، بلکه این نظریه از دیرباز، دست کم از زمان جنگ جهانى اول مطرح بوده است. ویلسون رئیس جمهور وقت آمریکا، مسأله دولت جهانى فدرال را مطرح کرد. در خلال جنگ جهانى دوم هم رزولت رئیس جمهور وقت آمریکا این نظریه را مطرح کرد که ما در واقع یک جامعه جهانى و یک خانواده هستیم. در این خانواده، همه اعضاى جامعه جهانى را دولت ها تشکیل مى دهند؛ این خانواده ى جهانى فاقد پدر و مادر است ولى برادران بزرگترى دارد که رسالت و مسؤولیت پدر و مادر این خانواده را بر عهده دارند. نظریه«Bigbrothers» یا برادران بزرگ تر در این زمان مطرح شد و آمریکا به عنوان برادر بزرگ، این نقش و رسالت را پیدا کرد که اگر برادران کوچک تر خواستند تخطى کنند آن ها را تنبیه کند! نظریه حق وتو براى پنج قدرت جهانى ناشى از همین مسأله بود. منتها این پنج برادر بزرگ تر نهایتا به دو برادر بزرگتر تبدیل شدند و دنیا را بین خودشان تقسیم کردند. فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى این موقعیت را براى آمریکا ایجاد کرد که خود را به عنوان برادر بزرگتر معرفى کند که در حقیقت مسؤولیت اداره خانواده جهانى را بر عهده داشت. در مسأله نظام تک قطبى که به دنبال سیاست نظم نوین جهانى مطرح شد، آمریکا در رأس این نظام قرار گرفت و بقیه دولت ها با توجه به قدرت شان، جایگاه خاصى یافتند براساس نظریه دو تن از اندیشمندان آمریکا به نام گیدنزو رابرتسون؛ دنیا به دلیل سرعت ارتباطات به صورت یک دهکده کوچک جهانى درآمده است.این دهکده یک کدخدا دارد که آمریکا است. یک فرهنگ دارد که فرهنگ غربى است یک اقتصاد دارد که اقتصاد آزاد و لیبرال است و یک سیاست دارد که سیاست دموکراسى و لیبرالیزم غربى است. فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها و خرده اقتصادهاى دیگر در حاشیه قرار مى گیرند که چاره اى جز تبعیت از فرهنگ و اقتصاد و سیاست مرکز و محور ندارند. آمریکایى ها این نظریه را به عنوان جهانى شدن مطرح کردند، حال آن که در واقع همان «جهانى سازى» است. به طور خلاصه مى توان وجوه مختلف جهانى سازى را به شرح ذیل تبیین کرد: 1- در زمینه اقتصاد: جهانى شدن کالا، نیروى کار، تکنولوژى، سرمایه و ارزشى افزوده در چارچوب تقسیم کار جهانى. 2- در زمینه سیاسى: تضعیف دولت هاى ملى وناکارامدى آنها در حل مسایل داخلى به دلیل ارتباط و همبستگى فزاینده مسایل داخلى وخارجى و درهم تنیدن این مسایل، رشد پیمان ها و اتحادیه هاى منطقه اى و جهانى و ظهور سازمان هاى بین المللى، همگى نشان از شکل گیرى نظام نوین سیاسى در جهان است. 3- در زمینه فرهنگى – اجتماعى: جهانى شدن ارزش هاى فرهنگى، ذائقه ها، فرهنگ مصرف و تمدن غربى (عمدتا انگلوساکسون). فرهنگ زیدایى، مذهب زدایى، ایدئولوژى زدایى، تاریخ زدایى و… در کشورهاى جنوب ضرورت جهانى کردن فرهنگ سرمایه دارى است. 4- در زمینه نظامى: جهانى شدن ارتش هاى کشورهاى صنعتى پیشرفته، تشکیل نیروهاى واکنش سریع آمریکایى و… 5- در زمینه اطلاع رسانى وتبلیغاتى: جهانى شدن اطلاع رسانى و تبلیغات نظام سرمایه دارى ضلع پنجمى است که براى جهانى شدن اقتصاد ضرورى است. خبرسازى و خبررسانى خبر ساخته شده، تحلیل سازى و القاء این تحلیل ها با استفاده از تکنولوژى هاى پیشرفته ارتباطاتى در این پروسه از اهمیت بالایى برخوردار مى باشند. خلاصه این که جهانى شدن یک فرایند طبیعى و امرى تقریبا اجتناب ناپذیر است. اما جهانى سازى نوعى از اعمال مدیریت لیبرال دموکراسى آمریکایى است بر این تحول تقریبا محتوم و ابزارهاى آن سازمان هاى بین المللى، وسایل ارتباطى و قدرت نظامى مى باشد. اما در مورد آراء و نظراتى که در این زمینه وجود دارد باید گفت که به طور کلى در مورد واکنش و نحوه مواجهه با فرایند جهانى شدن، سه راهبرد و سه نظریه عمده وجود دارد:
1- راهبرد همگرایانه انفعالى:
در این استراتژى، نظام سرمایه دارى لیبرال به عنوان آخرین حلقه نظام مدیریتى تلقى مى شود و هر نوع مخالفت با این جریان، شنا کردن در جهت مخالف و محکوم به فنا خواهد بود. در این تلقى، براى ترقى و توسعه، الگویى جز الگوى غربى و راهى جز پیدا کردن جایى در قطار پیشرفت غربى و سوار شدن بر آن وجود ندارد.
2- راهبرد واگرایانه و مقابله اى:
این راهبرد جهانى شدن را یک جریان هدایت شده و نیز دو وجهى، یعنى همسان کننده (در اقتصاد) و شکافآور و برهم زننده (در سیاست) مى داند و مخالفت همه جانبه با آن لذا توصیه مى کند. ایمانوئل والرشتاین در کتاب «سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانى» معتقد است: هر اندازه که با این نظام رابطه داشته باشیم به همان میزان زیان خواهیم دید.
3- راهبرد تبادل و گفتگو:
این استراتژى که خصوصا از سوى جمهورى اسلامى ایران طرح و ترویج شده بر مبناى نیک نهادى و اخلاقى بودن انسان استوار است. این پیشنهاد راهى است براى دست یابى به اهداف مشترک فرهنگ ها و تمدن ها. اگر چه وجوه تفاوت فراوانى در مبانى و مؤلفه ها، میان فرهنگ ها (از جمله میان اسلام وغرب لیبرال) وجود دارد، اما تأکید این تفکر بر تعامل و دیالوگ بر محورهاى مشترک و میان تمدنى و مفاهیمى، چون صلح، امنیت جهانى، عدالت، دین و معنویت و… است. آن چه این نظریه باید عمیقا و با دغدغه بیشترى به آن عنایت کند، التفات به مکانیسم گفتگو و توجه به نابرابرى در ساز و کار گفتگو میان اسلام و غرب و التفات و تأکید بر مبانى ارزش اسلام است. بى توجهى به این امور مى تواند خطر استحاله ى فرهنگى را در پى داشته باشد. پایان سخن آن که: فرهنگ خودى براى در امان ماندن از این استحاله و براى آن که در این نظام جهانى شد و در حال گفتگو، صدایى قوى در میان سایر صداها ارائه دهد، علاوه بر کسب مؤلفه ها وعناصر مثبت از فرهنگ هاى دیگر، على القاعده مى تواند با تأمل و بازسازى خردورزانه در سنت ها و بازاندیشى عالمانه در ارزش هاى خود، فعالانه از امکانات و ابزار ارتباطى دنیاى جدید براى عرضه آرمان ها و ارزش هاى خود سود جوید. به هر حال بقاء و پویایى ارزش هاى خود و به طور کلى بقاى فرهنگ هاى سنتى، منوط به تأمل و اندیشه صاحبان آنهاست. البته اگر چه در کوتاه مدت به نظر مى رسد، ادامه روند تفوق غرب و ارزش ها و نهادهاى آن امرى قهرى است. اما در یک چشم انداز وسیع، جهانى شدن مى تواند تحت شرایطى به بسط ارزش هاى متعالى و متناسب با فطرت الهى انسان کمک کند و با توجه به گرایش هاى فزاینده ى معنوى که در کشورهاى پیشرفته در حال حاضر مشاهده مى شود، انسان تشنه ى معنویت را در مقابل گزینه هاى متعدد معنوى موجود قرار مى دهد. خصوصا اگر مروجان دین و معنویت، موجودى خود را به نحوى شایسته و فعال و به صورت ایجاب ارائه دهند، در نهایت ممکن است این اوضاع بتواند براى یک فرهنگ معنوى، و چه بسا یک فرهنگ دینى حقیقت جو و «عدالت خواه» زمینه سازى کند. بنابراین راهى که براى ما باقى مى ماند، بازگشت به هویت شیعى و ملى خودمان است واستفاده از ظرفیت هاى موجود براى همراهى سایر کشورها در صحنه بین الملل و کند کردن روند جهانى سازى و نیز اعمال قدرت مستضعفان در برابر مستکبرانى که مى خواهند همه دنیا را یکپارچه در اختیار داشته باشند. براى آگاهى بیشتر ر.ک: 1- آن سوى جهانى سازى، دکتر محمد حسین رفیعى، نشر صمدیه، چاپ اول، 1381 2- جهانى شدن تکامل فرایند برون برى ارزش ها و نهادهاى غربى، حسین دهشیار، اطلاعات سیاسى و اقتصادى، شماره 158 – 157 3- بررسى پدیده ى جهانى شدن [گفتگو]، دکتر محمد جواد لاریجانى، دکتر توکلى، دکتر منوچهر محمدى، مجله معرفت، شماره 124 4- فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بیات و جمعى از نویسندگان، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینى، چاپ اول، 1381