خانه » همه » مذهبی » یقین و عبادت

یقین و عبادت


یقین و عبادت

۱۳۹۳/۰۸/۰۶


۲۴۸ بازدید

«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ» «و پروردگارت را تا هنگامى که تو را مرگ بیاید، بندگى کن».

مقدمه
با دقت در آیه مورد نظر؛ از نگاه قرآن، روایات و کلام مفسرین در این باره به بحث مختصر مى پردازیم که؛
اگر مقصود و هدف از عبادت رسیدن به یقین باشد، آیا پس از رسیدن به این هدف احتیاجى به عبادت خواهد بود یا نه ؟
کسى که به یقین و آرامش رسیده است، آیا خسته کردن بدن در امور عبادى براى او ثمرى دارد یا نه؟

یقین در لغت
در مفردات راغب آمده: یقین فوق علم و معرفت است و یقین، فهم با
ثبات است.

«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ» «و پروردگارت را تا هنگامى که تو را مرگ بیاید، بندگى کن».

مقدمه
با دقت در آیه مورد نظر؛ از نگاه قرآن، روایات و کلام مفسرین در این باره به بحث مختصر مى پردازیم که؛
اگر مقصود و هدف از عبادت رسیدن به یقین باشد، آیا پس از رسیدن به این هدف احتیاجى به عبادت خواهد بود یا نه ؟
کسى که به یقین و آرامش رسیده است، آیا خسته کردن بدن در امور عبادى براى او ثمرى دارد یا نه؟

یقین در لغت
در مفردات راغب آمده: یقین فوق علم و معرفت است و یقین، فهم با
ثبات است.
بنا بر نظر صاحب مجمع البحرین معناى یقین در آیه شریفه «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» به معناى هنگام مرگ است.
در علم منطق، یقینیات، شش مورد گفته شده است:
1. بدیهیات، 2. وجدانیّات، 3. تجربیّات، 4. متواترات، 5. حدسیّات که عقل به آن اطمینان داشته باشد، 6. محسوسات.

کاربرد واژه یقین در قرآن
«وَ الَّذینَ یُؤمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالاْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» .
«وَ کَذلِکَ نُرى إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ» .
«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ» .

روایات تفسیرى
در تفسیر البرهان مى خوانیم: ابن بابویه مى گوید حدثنا أبى، قال: حدثنا سعدبن عبد الله، عن أحمدبن أبى عبدالله، عن أبیه، فى حدیث مرفوع إلى النبى صلى الله علیه و آله قال: «جاء جبرئیل علیه السلام إلى النبى صلى الله علیه و آله، فقال: یا رسول الله، إن الله تبارک و تعالى أرسلنى إلیک بهدیة لم یعطها أحدا قبلک، قال رسول الله صلى الله علیه و آله: قلت:
و ما هى؟ قال: الصبر، و أحسن منه. قلت: و ما هو؟ قال: الرضا، و أحسن منه. قلت: و ما هو؟ قال: الزهد، و أحسن منه. قلت: و ما هو؟ قال: الإخلاص، و أحسن منه. قلت: و ما هو؟ قال: الیقین، و أحسن منه، قلت: و ما هو، یا جبرئیل؟ قال: إن مدرجة (1) ذلک التوکل على الله عز و جل فقلت: و ما التوکل على الله عز و جل؟ فقال: العلم بأن المخلوق لا یضر و لا ینفع، و لا یعطى و لا یمنع، و استعمال الیأس من الخلق، فإذا کان العبد کذلک لم یعمل لأحد سوى الله، و لم یرج و لم یخف سوى الله، و لم یطمع فى أحد سوى الله، فهذا هو التوکل…..قلت: فما تفسیر الیقین؟ قال: الموقن یعمل لله کأنه یراه، فإن لم یکن یرى الله فإن الله یراه، و أن یعلم یقینا أن ما أصابه لم یکن لیخطئه، و إن ما أخطأه لم یکن لیصیبه، و هذا کله أغصان التوکل، و مدرجة الزهد».

تفسیر آیه
در المیزان آمده است مراد از آمدن یقین، رسیدن اجل مرگ است که با فرا رسیدنش غیب، مبدّل به شهادت و علم، مبدّل به عیان مى شود.
و معناى آیه این مى شود که: تو بر عبودیت خود ادامه بده و هم چنان بر اطاعتت و اجتنابت از معصیت صبر کن، و نیز هم چنان بر آنچه که ایشان مى گویند تحمل کن تا مرگت فرا رسد و به عالم یقین منتقل شوى، آن وقت مشاهده کنى که خدا با آنان چه معامله اى مى کند.
عبارت (تا یقین برایت بیاید) عنایت بر این است که مرگ در دنبال تو و
طالب تو است، و به زودى به تو مى رسد، پس باید هم چنان پروردگارت را عبادت بکنى تا او به تو برسد، و این یقین همان عالم آخرت است که ماوراء حجاب است، نه اینکه مراد از یقین آن یقینى باشد که با تفکر، و یا ریاضت و عبادت به دست مى آید.
این را گفتیم تا معلوم شود اینکه بعضى پنداشته اند که: آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه عبادت تا وقتى لازم است که یقین نیامده باشد، و همین که انسان یقین پیدا کرد دیگر نماز و روزه واجب نیست. پندار و رأى فاسدى است، براى اینکه اگر مقصود از یقین، یقینى باشد که از راه تفکر یا عبادت، در نفس پدید مى آید رسول خدا صلى الله علیه و آله در هر حال آن یقین را داشته، و آیه شریفه که خطابش به شخص رسول اکرم است مى فرماید: عبادت کن تا یقین برایت بیاید، چطور رسول خدا صلى الله علیه و آله یقین نداشته با اینکه آیات بسیارى از کتاب خدا او را از موقنین و همواره بر بصیرت و بر بینه اى از پروردگارش، و معصوم و مهتدى به هدایت الهى و امثال این اوصاف دانسته است.
تکالیف الهى امورى است که ملازم آدمى است، و مادامى که در دنیا زندگى مى کند محتاج دین است چه در حال توحش باشد و چه به نهایت درجه تمدن و پیشرفت رسیده باشد و پر واضح است که اگر قوانین الهى را مختص به افراد و اجتماعات ناقص و عقب افتاده بدانیم، و تجویز کنیم که انسان کامل تکلیف نداشته باشد تجویز کرده ایم که افراد متمدن، قوانین و احکام را بشکنند، و معاملات را فاسد انجام دهند، و مجتمع را فاسد و در هم و بر هم کنند، و همچنین تجویز کرده ایم که افراد متمدن از ملکات فاضله و احکام آن تخلف کنند، و حال آنکه همه افعال، مقدماتى براى به دست آوردن ملکاتند، و وقتى ملکه پیدا شد افعال، آثار غیر قابل تخلف آن مى شود،
و دیگر تصور نمى شود شخصى که مثلاً: ملکه معرفة اللَّه را پیدا کرده خدا را عبادت نکند، و یا کسى که ملکه سخاوت را پیدا کرده بذل و بخشش نکند.
اینجا است که فساد گفته بعضى ها روشن مى شود که توهم کرده اند: غرض از تکالیف عملى، تکمیل انسان و رساندنش به نهایت درجه کمال او است، و وقتى کامل شد دیگر حاجتى به تکلیف ندارد.
وجه فسادش این است که انسان هر قدر هم که کامل شده باشد اگر از تکالیف الهى سرباز زند، مثلا: احکام معاملاتى را رعایت نکند، اجتماع را دچار هرج و مرج کرده است، و عنایت الهى را نسبت به نوع بشر باطل ساخته است، و اگر از تکالیف مربوط به عبادات تخلف کند بر خلاف ملکاتش رفتار کرده، و این محال است، چون رفتار بشر آثار ملکات او است.
آرى میان انسان کامل و غیر کامل از نظر صدور افعال فرق است، انسان کامل و داراى ملکه فاضله از مخالفت مصون است، و ملکه راسخه در نفسش نمى گذارد او کار خلاف بکند، ولى انسان ناقص چنین مانع و جلوگیرى در نفس ندارد.
در تفسیر نمونه آمده است: معروف و مشهور در میان مفسران این است که منظور از یقین در اینجا همان مرگ است و به این جهت مرگ، یقین نامیده شده که یک امر مسلم است، و انسان در هر چیز شک کند در مرگ نمى تواند تردید به خود راه دهد.
و یا اینکه به هنگام مرگ پرده ها کنار مى رود و حقایق در برابر چشم انسان آشکارمى شود، و حالت یقین براى او پیدامى گردد. در سوره مدثر آیه 46 و 47
از قول دوزخیان مى خوانیم: «وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ» ما همواره روز رستاخیز راتکذیب مى کردیم تا اینکه یقین ـ مرگ ما ـ فرارسید.
از اینجا روشن مى شود که آنچه از بعضى صوفیه نقل شده که آیه فوق را دستاویزى براى ترک عبادت قرار داده اند و گفته اند آیه مى گوید: عبادت کن تا زمانى که یقین فرا رسد، بنا بر این بعد از حصول یقین نیازى به عبادت نیست! گفتار بى اساس و بى پایه اى است، چرا که:
اولاً: به شهادت بعضى از آیات قرآن، یقین به معنى مرگ است، که هم براى مؤنان و هم براى دوزخیان، براى همه خواهد بود.
ثانیاً: مخاطب این سخن، پیامبر صلى الله علیه و آله است، و مقام یقین پیامبر بر همه محرز است، لذا دستور به عبادت تا حصول یقین مورد ندارد.
و ثالثاً: تواریخ متواتر نشان مى دهد که پیامبر صلى الله علیه و آله تا آخر ساعات عمرش عبادت را ترک نگفت و على علیه السلام در محراب عبادت کشته شد، و همچنین سایر امامان.
با توجه به تمامى مطالب فوق الذکر و کمى تأمل و تفکر مى توان سؤال مطرح شده در مقدمه را این گونه پاسخ داد که معناى یقین ذکر شده در آیه شریفه، «مرگ» است و طبعا دلالتى بر مقصود کسانى که مى خواهند یقین را پایان عبادات ظاهرى بدانند ندارد، زیرا:
اولاً، مى فرماید یقین به تو برسد و نه اینکه تو به یقین برسى و این اشاره بدان است که آن یقین در دسترس تو نیست.
ثانیا، سیره عملى حضرت ختمى مرتب صلى الله علیه و آله و خاندان شریفش علیهم السلاماین بوده
که تا لحظه رفتن از این دنیا دست از عبادت بلکه کوشش در آن بر نمى داشتند .
ثالثا، در همین آیه عبادت در مسیر تربیت انسان ذکر شده «و اعبد ربّک» و علت محدثه علت مبقیه نیز مى باشد.
رابعا، کسى که مختصر آشنایى با فرهنگ قرآن داشته باشد مى داند شکل مفهوم عبادت و بندگى در هندسه قرآن بسیار بزرگ و با عظمت ترسیم شده است تا جائى که خود هدف مى باشد و نه صرفاً وسیله.
مورد اخیر احتیاج به کمى توضیح دارد که در ذیل به طور مختصر به آن پردازیم:

عبادت در قرآن
1. عنوان عبد از بزرگترین درجه هاى قرآنى:
«وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ …» .
«إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤمِنینَ» .
«سُبْحانَ الَّذى أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ…» .
2. عبودیت هدف خلقت: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاْءِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» .

3. بندگى سرلوحه تمامى اوامر الهى: «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا…» .
4. بندگى افتخار مقربان: «لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لاَ الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ…» .
5. بندگى شرط مصون ماندن از شر شیطان: «إِنَّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ…» .
6. «عبادت» نکوهش شده: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ…» .
7. آسایش در زیر چتر عبادت: «یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» .
8. عبادت همان راه راست: «إِنَّ اللَّهَ رَبِّى وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ» .
حال که معلوم شد عبادت در حریم قرآن چه جایگاهى دارد و مقصود از یقین نیز مرگ مى باشد، مفاد آیه دقیقا بر عکس چیزى مى شود که ادعا مى شد یعنى تا زنده هستى عبادت پرودگارت را بکن و هیچ استثناء و قیدى براى آن وجود ندارد.

ذکر مصیبت وداع
نمونه کامل اولیاى الهى که هم چنان تا آخر لحظه حیات دنیوى خویش در مسیر عبودیت الهى قرار داشت، امام حسین علیه السلام بود چنان که در زیارت آن حضرت مى خوانیم «اشهد انک قد اقمت الصلوة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فى اللّه حق جهاده حتى اتیک الیقین».
ایشان نماز ظهر عاشورا را نیز برپا داشت… و هنگام وداع با بانوان حرم فرمود: «.. اِستعدوا للبلاء و اعلموا أنّ اللّه حامیکُم و حافظُکُم… فلا تَشْکُوا ولا تقولوا بألسنتکم ماینقصُ مِن قَدْرِکم…»؛ «براى سختى ها و بلاها آماده شوید و بدانید که خداوند پشتیبان و نگهدارنده شماست… پس شکایت نکنید و با زبانتان چیزى نگویید که قدر و منزلت شما را کم کند».
هنگامى که حضرت در گودال قتلگاه افتاد آخرین مناجات خودش را با خداوند داشت.
«اللهم متعالى المکان عظیم الجبروت… صبرا على قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین…»

حسین بن على را ظهر عاشورا
به مقتل ذکر جانپرور نماز است
به زیر تیرباران بست قامت
که از جان نیز بالاتر نماز است

***

در مکتب عشق شاهباز است حسین
مرآت دل اهل نیاز است حسین
سرداد نداد تن به ذلت آرى
جاوید کننده نماز است حسین

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد