ابتدا سوال دوم پاسخ داده می شود که با توجه به این دین اسلام، آخرین و کاملترین دین الهی است همه ادیان سابق وظیفه دارند از دین اسلام پیروی کنند. و این نکته در تمام کتاب های مقدس آنان قبل از تحریف وجود داشت و اکنون نیز به نوعی این مطلب را می پذیرند ولی چنین بهانه می آورند که پیامبر موعود و آخرالزمان هنوز مبعوث نشده است.! در نتیجه آن چه در دین اسلام و از زبان مبارک معصومین (علیهم السلام) بیان می شود بر همه مردم از مسلمان تا کافر و … حجت الهی محسوب می شود و همه وظیفه دارند پیروی کنند.
همچنین وقتی در روایات صحبت از «تشبّه به کفار یا عدم تشبّه » با آنان می شود مقصود همه کسانی است که دینی غیر از دین اسلام بر گزیده اند و مسلمان محسوب نمی شوند.
اما درباره سوال اول باید گفت، نهی از عدم تشبه به کفار (غیر مسلمان) از ساده ترین رفتار اجتماعی مانند پوشیدن لباس تا مهم ترین آداب اخلاقی و اجتماعی، بسیار فراوان در روایات وارد شده است و مسملمین و مؤمنین را از تشبه به کفار در رفتار، آداب، اخلاق و … نهی کرده اند. و وظیفه شرعی و دینی ما نیز تبیعت از معصومین (علیهم السلام) در همه امور دین است. به عبارت دیگر انسان مؤمن و مسلمان نباید نماز بخواند ولی لباس پوشیدنش شبیه به مسیحی ها، یهودی ها، مجوسی و … باشد.
توضیح بیشتر، بدون شک تشبه به کفار و پیروی از آنان، در صورتی که انگیزه آن داخل شدن درهیات کفار و خارج شدن از هیات مسلمین باشد، حرام است. زیرا اگرشخص توجه داشته باشد که این عمل به معنای عدول از اسلام است، ارتکاب آن موجب ارتداد است واگرمتوجه این نکته نباشد بلکه فقط به انگیزه همرنگ شدن با کفار در امور خود ازآنان پیروی کند، این کار گناهی بزرگ و جهلی سترگ محسوب می شود.
آنچه ما را به حرمت تشبه به کفار و تبعیت از آنان رهنمون می سازد، آیات وروایات فراوان در این زمینه است. از جمله اینکه خداوند می فرماید:
«وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَىٰ وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًا» کسی که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند، و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را به همان راه که میرود میبریم؛ و به دوزخ داخل میکنیم؛ و جایگاه بدی دارد.«1»
حتی می توان گفت که تشبه به کفار و پیروی از آنان بدون انگیزه فوق هم حرام است زیرا این کار یکی از مصادیق گمراهی و فساد است و آیات و روایاتی از جمله آیات زیر، برحرمت آن دلالت دارند:
1- «وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ إِلَیْکَ» (… و از آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احکامی که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند!….)«2»
– «…قُلِ اللَّـهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ ۗ أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یَهِدِّی إِلَّا أَن یُهْدَىٰ ۖ فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» بگو: «تنها خدا به حق هدایت میکند! آیا کسی که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید؟! «3»
– «وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ ۚ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ» و اگر حق از هوسهای آنها پیروی کند، آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها هستند تباه میشوند! ولی ما قرآنی به آنها دادیم که مایه یادآوری (و عزّت و شرف) برای آنهاست، امّا آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند! «4»
همچنین آیات دیگری دلالت دارند، پیروی از کفار موجب گمراهی و تباهی است. حکم مذکور در صورتی است که فرد، قصد تشبه به کفار و تبعیت از آنها را به طور مطلق در تمام کارها داشته باشد اما اگر چنین قصدی نداشته باشد، بلکه صرفا عملش شبیه عمل آنها باشد، در این صورت روایاتی وارد شده که دلالت برممنوعیت دارند و فقها این دسته از روایات را حمل بر حرمت نموده اند. و این روایات چند دسته هستند:
1- روایاتی که در منع تکفیر (گذاردن یکی ازدو دست برروی دیگری به نشانه خضوع)وارد شده است:
الف. کلینی (ره) در کافی به سند خود از حسین بن سعید، از صفوان و فضاله، اززراره از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: ولا تکفر، فانما یصنع ذلک المجوس; تکفیر مکن که این کار را مجوس انجام می دهند.«5» روایت فوق از جهت سند، صحیح است و از نظر دلالت نیز نسبت به اینکه تکفیردرنماز باشد یا در غیر نماز، اطلاق دارد مگراینکه به قرینه روایات دیگر، این روایت نیز حمل به تکفیر در نماز شود. بویژه اینکه احتمال دارد که تکفیر،اصطلاحی می باشد در قرار دادن یکی از دودست بر روی دیگری در خصوص نماز.
ب . شیخ صدوق(ره) در خصال در ضمن حدیث چهار صد گانه از ابی، از سعد، از یقطینی،از قاسم بن یحیی، از جدش حسن بن راشد، از ابوبصیر و محمد بن مسلم نقل می کند که امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم از جدم، از آباء خود خبر داد که امیر المومنین (علیه السلام) در یک مجلس چهارصد باب از اموری که اصلاح دین و دنیای مومن در آنهاست، به اصحاب خویش آموزش داد تااینکه فرمود: مسلمان درحالی که در پیشگاه خداوند عزوجل ایستاده، هیچگاه دودستش را بر روی یکدیگر قرار نمی دهد، تا به این وسیله از کفار(یعنی مجوسیان)پیروی کرده باشد.«6» سند روایت فوق معتبر است و ما در مقاله ای که در باره مساله نقاشی نوشته ایم آورده ایم که پژوهشگران را به آن ارجاع می دهیم.«7»
ج. شیخ صدوق(ره) در خصال همچنین از طریق پدرش با همان سند از ابو بصیر و محمدبن مسلم نقل کرده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود:پدرم از پدرانش روایت کرده است که امیر المومنین (علیه السلام) فرمود: مسلمان درنماز، درحالی که در پیشگاه خداوند عزوجل ایستاده است، دودستش را برروی یکدیگر قرار نمی دهد، تا به این وسیله از اهل کفر(یعنی مجوسیان) پیروی کرده باشد.«8» سند روایت فوق نیز همچنانکه یاد آوری کردیم ، معتبر است.
د. درکتاب دعائم الاسلام از امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: اذا کنت قائما فی الصلوة فلا تضع یدک الیمنی علی الیسری و لا الیسری علی الیمنی فان ذلک تکفیر اهل الکتاب، هنگامی که برای نماز ایستاده ای ، دست راستت را برروی دست چپ و یا دست چپت را بر روی دست راست قرار مده! زیرا این کار،تکفیرخضوعی است که اهل کتاب انجام می دهند. «9»سند این روایت ضعیف است.
ه. کلینی (ره) در کافی از محمد بن یحیی، از احمد بن محمد از حماد، از حریز،از مردی ، ازامام باقر(علیه السلام) در ضمن حدیثی نقل می کند:لاتکفر، فانما یصنع ذلک المجوس تکفیر مکن! زیرا این کار را مجوس انجام می دهند.«10»
روایات فوق دلالت دارند بر اینکه در شریعت اسلام شباهت به کافر – چه رسدبه تشبه به آنان – از راه تکفیر در نماز، ممنوع است. و چه بسا تعبیربه اینکه :این کار از عمل مجوس است و یا :این کار، تشبه به کفار است دلالت داشته باشد براینکه این ممنوعیت اختصاصی به خصوصتکفیر ندارد، بلکه شامل هر کیفیت عبادی است که از ویژگیهای مجوس یا کفار باشد. از سوی دیگر، مرحوم محقق حلی در معتبر برخلاف نظر فوق فرموده است:
ظاهر این دسته از روایات در مکروه بودن تکفیر است نه حرمت آن زیرا این روایات متضمن این مطلب است که این عمل، تشبه به مجوس است و امر پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) به مخالفت با مجوس امر وجوبی نبوده است زیرا گاهی مجوس، واجب را از روی اعتقاد به الهیت و اینکه او فاعل خیر است انجام می دهند. در نتیجه نمی توان احادیث فوق رابر ظاهرشان حمل نمود. بنا بر این، قول شیخ ابوالصلاح حلبی مبنی بر مکروه بودن تکفیر، اولی است.«11»
شاید به همین جهت است که محقق در شرایع در حکم حرمت، تردید کرده است.«12» اما مرحوم صاحب جواهر در پاسخ از این اشکال آورده است: هیچ مانعی درحرمت تشبه به مجوس به جز مواردی که توسط دلیل، خارج شده وجود ندارد و یا دست کم در موردبحث، گفته شود که تشبه به مجوس حرام است زیرا به عنوان علت برای نهی که ظهوردر حرمت دارد، واقع شده است. ایشان با این حال در ادامه، حکم به کراهت تکفیررا ترجیح می دهد ولی می فرماید:نصوصی که در این زمینه وارد شده است، ظهور در کراهت تکفیر دارند زیرا این نصوص مشتمل بر تعلیلی
در مستمسک،«14» جامع المدارک «15» و مستند العروه الوثقی نیز از قول فوق (مکروه بودن تکفیر) تبعیت شده است. مرحوم خوئی در« مستند العروه الوثقی »[ در مورد این مساله] کلامی دارد که حاصل آن چنین است: … اما آنچه از ظاهر کلمات مشهور بر می آید، حکم به حرمت تکفیر است. و اینکه قول مشهور مبنی بر حرمت تکفیر را بر حرمت تشریع حمل کنیم و بگوییم مشهور از باب حرمت تشریع تکفیر را حرام می دانند و آن را مستند به روایات فوق ندانیم، بااین مطلب که مشهور تکفیر را در صورت تقیه، حرام نمی دانند، منافات دارد زیرابسیار روشن است که درموارد تشریع، تقیه راه ندارد به دلیل ا ینکه تشریع، متقوم به قصد است و در اموری که متقوم به قصد هستند، تقیه معنا ندارد زیرا بدیهی است،فردی که از روی تقیه دست بسته نماز می خواند، مقصودش از این کار تشریع نیست،بلکه او تنها به دنبال دفع ضرر مخالفان از جان خود است. بنا بر این چنانچه این عمل، فی حدذاته، حرام و مبطل نماز نباشد، استثنای صورت تقیه از آن، استثنای منقطع خواهد بود. و استثنا در صورتی متصل است که عمل، فی حدذاته حرام باشد،مانند سایر اعمالی که با صحت نماز منافات دارد، از قبیل: قهقهه و امثال آن.«16»
بنا بر این، تکفیر فی حدذاته حرام است و تعلیل حرمت به تشبه به مجوس و کفاردرروایات فوق ظهور در حرمت دارد. از ا ین رو مقتضای احتیاط این است که درنماز،اعمالی که به عبادات آنها شباهت دارد، ترک شود. اما اشکالی که باقی می مانداین است که فهم اصحاب برای ما حجیت ندارد، دقت کنید. ادامه مطلب بایستی در محل خود پیگیری شود. به هرحال، مادامی که علت [تشبه به کفار ومجوس] محقق باشد، حکم حرمت و یا کراهت هم محقق است. بنا بر این اگر درعصر ما این علت باقی نباشد، حکم به بقاء حرمت یا کراهت، دچار اشکال است. در هر صورت مساله نیازمند تامل بیشتری است.
2- روایاتی که در مورد تغییر موهای سپید وارد شده است:
الف.شیخ صدوق(ره) در خصال از محمد بن جعفر بندار، از معده بن اسمع، ازاحمد بن حازم، ازمحمد بن کناسه، از هشام بن عروه، از عثمان بن عروه ، ازپدرش، از زبیربن عوام نقل می کند: رسول خدا (صل الله علیه و آله) فرمود: غیّروا الشیب و لاتشبهوا بالیهود و النصاری موهای سپید را تغییر دهید(خضاب کنید) و خود را شبیه یهود ونصاری نگردانید. «17» شیب- به فتح شین و سکون یا مو و سپیدی آن است.«18»
ب. وی همچنین در خصال، از ابومحمد عبدالله شافعی، از محمد بن جعفر اشعث،ازمحمد بن عبدالله انصاری، از محمد بن عمروبن علقمه، از ابوسلمه از ابوهریره نقل می کند: پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) فرمود:
موهای سپید را تغییر دهید و خود را شبیه یهود و نصاری نگردانید.«19» از این دو روایت استفاده می شود، که تغییر ندادن موهای سپید، تشبه به یهود ونصاری است و مقتضای نهی در این دو روایت ، کراهت است.
اما در نهج البلاغه روایت شده که از حضرت علی (علیه السلام) در باره این کلام پیامبر(صل الله علیه و آله )پرسیدند که فرمود:
«موهای سپید خود را تغییر دهید و خود را شبیه یهود نگردانید»امام (علیه السلام) در پاسخ می فرماید.: این سخن را پیامبر(صل الله علیه و آله) زمانی فرمود که پیروان اسلام کم بودند، اما امروز که اسلام توسعه یافته و امنیت حکم فرماست هرکسی مختار است. «20»
ظاهر روایت فوق این است که منع پیامبر(صل الله علیه و آله) از شباهت داشتن به یهود، به خاطر دفع توهم ضعف پیروان اسلام بوده است. بدیهی است که پس از قدرت گرفتن حکومت اسلامی مجالی برای این شبهات نخواهد بود. بنا بر این، منع مزبور صرفا به خاطر شباهت نبوده است.
3- روایاتی که در مورد جارو کردن بیرونی منزل وارد شده است:
الف. کلینی (ره) در کافی از حسین بن محمد، از احمدبن اسحاق، از سعدان بن مسلم،از اسحاق بن عمار، از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل می کند : اکنسوا افنیتکم و لاتشبهوا بالیهود; حیاط منازل خود را جارو کنید و شبیه یهود نگردید.«21»
ب. او همچنین در کتاب فوق از برخی از اصحاب روایت می کند :پیامبر اکرم(ص)فرمود: اکنسوا افنیتکم و لاتشبهوا بالیهود; حیاط منازل خود را جارو کنید و شبیه یهودنگردید.«22» مقتضای روایات فوق این است که نظافت نکردن حیاط خانه بدان جهت که تشبه به یهوداست، مکروه می باشد.
4- روایاتی که در باره بلند نگذاردن ریش وارد شده است:
الف. شیخ صدوق(ره) در معانی الاخبار از حسین بن ابراهیم کتب، از محمد بن جعفراسدی، از موسی بن عمران نخعی،از عمویش حسین بن یزید، از علی بن غراب، ازجعفربن محمد، از پدرش، از جدش(علیه السلام) نقل می کند که پیامبر(صل الله علیه و آله) فرمود: حفوا الشوارب، و اعفوا اللحی، و لاتشبهوا بالیهود; شارب ها را کوتاه کنید و ریش هارا پرپشت بگذارید و خود را شبیه به مجوس مکنید!«23»
ب. شیخ حرعاملی(ره) نیز در وسائل الشیعه از محمد بن علی بن حسین نقل می کند:پیامبر اکرم(ص) فرمود: شارب ها را کوتاه کنید و ریش ها را پرپشت بگذارید و خود را به یهود شبیه نکنید.«24»
فیض کاشانی (ره) در وافی می گوید: الحف و الاحفا یعنی به نهایت امری رسیدن ومبالغه کردن در آن. و احفاء الشارب یعنی شارب را بسیار کوتاه کردن. و اعفاءیعنی رها کردن واعفاء اللحی یعنی انبوه گذاشتن ریش، که ریشه اش از عفی الشی ءاست یعنی زیاد و انبوه شد. بنا بر این اینکه امام(علیه السلام) فرمود:
«واعفوا اللحی» یعنی ریش هایتان را از ته نتراشید، بلکه آن را رها کنید تا زیاد و انبوه شود و اینکه امام(علیه السلام) در ادامه فرمودند: و خود را شبیه به یهود نکنید، معنایش این است که نگذارید ریش هایتان بسیار طولانی شود. زیرا عادت یهود این بوده است که ریش هایشان را بسیار طولانی می گذاشته اند.
اینکه در روایات فوق اعفاء به دنبال احفاء آمده، آن گاه از تشبه به یهود نهی شده است، دلیل بر این است که مراد از اعفاء این بوده است که ریش ها از ته تراشیده نشود و مقداری از آن بدون آنکه افراط گردد، تراشیده شود بلکه مقداری از آن باقی بماند، بطوری که از یک مشت تجاوز نکند که در این صورت مستحق آتش است.«25»
به هرحال نهی از تشبه به یهود چه به حف و اعفاء باهم بازگشت کند و چه به خصوص اعفاء دلالتی بر کراهت ندارد زیرا نبایستی غفلت شود که ازدیاد طول ریش، بیش ازیک مشت، حرام نیست.
ج. همچنین در وسائل الشیعه از محمد بن علی بن حسین نقل شده است : پیامبر اکرم(ص) فرمود: مجوس ریش هایشان را می تراشیدند و شارب هایشان را پرپشت می گذاشتند اما ماشارب را می زنیم و ریش را پرپشت می گذاریم و فطرت همین است .«26»
5- روایاتی که در باره « پوشاک و غذا» وارد شده است:
الف. احمد بن محمد بن خالد برقی در محاسن از پدرش، از عبدالله بن مغیره ومحمدبن سنان، از طلحه بن زید، از امام صادق(علیه السلام) از پدرانش نقل کرده است : هیچ گاه برای علی (علیه السلام) آرد غربال نمی شد و همواره می فرمود: این امت همواره درخیر و نیکی هستند، مادامی که لباس غیر عرب را نپوشند و طعام و غذای غیر عرب رانخورند. هرگاه چنین کنند، دچار ذلت خواهند شد.«27» شیخ طوسی در مورد طلحه بن زید می گوید:کتاب وی مورد اعتماد است.«28»
ب. میرزای نوری درمستدرک الوسائل از قطب رواندی در لب اللباب نقل می کند: خداوند به پیامبری وحی کرد که به قومت بگو: از نوع غذا و خوردنی های دشمنان من نخورید واز نوع نوشیدنی های دشمنان من نیاشامید و بر مرکب های دشمنان من سوارنشوید و از نوع پوشاک دشمنان من نپوشید و در منازل دشمنان من سکونت نکنید، درغیر این صورت بسان آنان، از زمره دشمنان من محسوب می شوید.«29»
ج. درمن لایحضره الفقیه آمده است : اسماعیل بن مسلم از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند: خداوند (عزوجل) به پیامبری از پیامبرانش وحی کرد: به مومنین بگو که لباس:دشمنان مرا نپوشند و طعام دشمنان مرا نخورند و راههای دشمنان مرانپیمایید که در غیر این صورت از زمره دشمنان من محسوب می شوند.«30» محقق شعرانی درتوضیح این روایت چنین فرموده است: در روایت آمده است که : راههای دشمنان مرا نپیمایید.
ابن خلدون در مقدمه تاریخش چنین آورده است:، فصل سوم در اینکه ملت مغلوب همواره ولع تقلید از شعایر، طرزلباس، نحوه سخن گفتن و آداب و رسوم ملت غالب را دارد. وی در همین فصل می نویسد:
به هر سرزمینی که بنگری درخواهی یافت که چگونه اکثر مردم آن سرزمین، طرز پوشش نگهبانان و سپاهیان سلطان، چیره شده است زیرا سلطان و سپاهیانش، بر آنهاغالب و چیره هستند. حتی اگر ملتی در همسایگی ملت دیگر بوده و یک نوع غلبه وتسلط برآن داشته باشد، ملت مغلوب تا حد زیادی در زمینه های فوق الذکر به ملت غالب تشبه و اقتدا دارد. همچنانکه در عصرما، در اندلس و رابطه آن با اقوام جلالقه، وضع به همین منوال است. زیرا مشاهده می شود که مسلمانان اندلس در طرز لباس، وسایل آرایش و زینت و بسیاری از عادات و رسوم به آنها تشبه می جویند وقتی در ترسیم تصاویر بر روی دیوارها و کارخانه ها و منازل خود از آنان تقلید می کنند. بطوری که اگر بیننده باکنجکاوی و دیده حکمت بنگرد، در می یابد که این وضعیت،از نشانه های استیلاء و غلبه آنان براندلس است. و الامر لله. محقق شعرانی پس از نقل این عبارت ابن خلدون می گوید:
چقدر وضعیت اندلس در عصر ابن خلدون شبیه وضعیت کنونی سایر کشورهای اسلامی درعصرما است. فرنگی مآبان بی دین در کشورهای اسلامی عوامل استیلا و سیطره مسیحیان بر مسلمانان شده اند. اینها کسانی هستند که غالبا ضعیف العقل و ضعیف النفس می باشند و به سرعت تحت تاثیر طرز زندگی ملت غالب قرار می گیرند و به آسانی خواسته های آنان را می پذیرند و مسیحیان آنان را برای فاسد کردن منطقه به استخدام گرفته اند. خداوند[همه را] از شر آنها حفظ کند.
این حدیث به طور اطلاق دلالت بر حرمت تشبه به آنها ندارد. بلکه دلالت دارد براینکه کسانی که به آنها تشبه می جویند، غالبا از دشمنان مسلمانان بوده و درمظنه دشمن قرار دارند. و این نظیر احادیثی است که در مذمت بنی امیه وارد شده است. زیرا چنان نیست که تمام بنی امیه دشمن اهل بیت باشند، بلکه اغلب آنهاچنین هستند. و چنین نیست که کسی به آنها تشبه جوید کافر و یا دشمن اهل بیت باشد.«31»
مخفی نماند که لسان این اخبار، لسان ارشاد به واقع است، و نهایت چیزی که این اخبار برآن دلالت دارد، کراهت است. زیرا این امور(طرز پوشش، آرایش و) می تواندمسلمانان را تحت تاثیر اندیشه ها و اهداف دشمنان قرار داده، به گونه ای که پس از مدتی بدون آنکه خود بخواهند، مطیع ومنقاد آنان می شوند. چنانکه این جمله معروف است که: با اهل دنیا معاشرت نکن! زیرا همچون آنان تو نیز اهل دنیا خواهی شد.
الا اینکه گفته شود:آن چیزی که در این روایات به آنها ارشاد شده است با کراهت مناسبت ندارد زیرا دشمن خدا بودن [که در این روایات آمده است] شدیدا مبغوض خداوندمی باشد.
اما درعین حال مساله قابل تامل است زیرا چنین تعبیراتی [از قبیل دشمن خدا بودن]در مورد مکروهات نیز وارد شده است. علاوه بر اینکه این گونه تعبیرات درمعتبره « طلحة بن زید»در مورد وجه ترک غربال آرد، ذکر شده است، که بدیهی است این کار حرمتی ندارد و کسی را هم که فتوا به حرمت آن داده باشد نیافته ایم. بله، ممکن است گفته شود که حکم مساله، بسته به اختلاف موارد از جهت شدت، ضعف ،حرمت و کراهت، تفاوت پیدا می کند.دقت کنید!
6- روایاتی که در مورد کراهت ائتزار و توشح «32» وارد شده است: کلینی (ره) در کافی از محمدبن یحیی، از احمد بن محمد، از علی بن حکم، از هشام بن سالم، از ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود: سزاوار نیست در حال نماز، دور پیراهن با جامه ای توشح کنی، و همچنین سزاوارنیست که در وقت نماز روی پیراهن با جامه ای ائتزار کنی، چرا که این نوع لباس پوشیدن طرز لباس پوشیدن جاهلیت است.«33»
مرحوم علامه در تذکره می گوید:ائتزارلنگ انداختن روی پیراهن مکروه است زیرا این کار، تشبه به اهل کتاب است پیامبر اکرم(ص) از تشبه به اهل کتاب نهی فرموده است.و به دلیل اینکه امام صادق(ع) فرموده است:سزاوار نیست هنگام نماز روی پیراهن توشح کنی، چرا که این نوع پوشش، پوشش جاهلیت است. البته ائتزار حرام نیست زیرا موسی بن عمربن بزیع ازامام رضا(ع) می پرسد: در حال نماز برروی پیراهن لنگ و دستمال می پیچیم[آیا درست است؟] امام(ع) می فرماید:« اشکال ندارد.»«34»
شهید در ذکری آورده است: ائتزار روی پیراهن، تشبه به اهل کتاب است، و ما از تشبه به آنها نهی شده ایم.«35»
مرحوم صاحب جواهر درجواهر الکلام می گوید: از اینجا پی می بریم که چرا در مدارک و کتابهای دیگر به پیروی از معتبر، حکم به نفی کراهت شده است… بلکه ظاهر ا این است که توشح نیز مکروه است، به دلیل روایت ابوبصیر.
مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل روایاتی که دلالت دارند بر اینکه این عمل ازاعمال قوم لوط است، می فرماید:بهرحال مراد از توشح، همچنانکه از بعضی لغویین و مصباح المنیر نقل شده این است که فرد یک طرف جامه ای را که بر دوش انداخته، داخل دست راست کرده وسر آن را روی دوش چپ بیندازد، مانند کاری که شخص محرم انجام می دهد.«36 »
7-روایاتی که در مورد غذا خوردن در نزد صاحبان عزا وارد شده است: شیخ حر عاملی (ره) در وسائل الشیعه از فقیه اهل بیت، محمد بن علی بن حسین نقل می کند:امام صادق(ع) فرمود: غذا خوردن نزد صاحبان عزا از اعمال جاهلیت است و سنت پیامبر فرستادن غذا برای آنهاست. همچنانکه پیامبراکرم(صل الله علیه وآله) به هنگام رسیدن خبر وفاتشهادت جعفربن ابیطالب(علیه السلام)، به همین کار امر کرد.«37»
علامه از منتهی المطلب چنین آورده است: مستحب نیست که صاحبان عزا برای مردم غذا درست کنند تا مردم برآن گرد آیند[ دراین موقعیت] آنها مشغول گرفتاری خویش هستند و به خاطر اینکه این کار طبق فرمایش امام صادق(علیه السلام)، تشبه به اهل جاهلیت است.«38»
8- روایاتی که مورد تصلیب[ یعنی کشیدن نقش صلیب بر جامعه یا هرچیز دیگر] واردشده است: مرحوم علامه در تذکره الفقهاء می گوید: مکروه است کشیدن نشان صلیب بر روی لباس زیرا عایشه گفته است: رسول خدا(ص) هیچ شیئی را درخانه که نقش صلیب در آن بود رها نمی کرد، مگر اینکه آن را می برید. زیرا آن تشبه به مسیحیان است.«39»
در تاج العروس آمده است: جامه مصلیب همچنانکه از مصباح المنیر نقل است یعنی جامه ای که بر روی آن نقشی چون صلیب وجود دارد.«40» در حدیثی از عایشه آمده است: عادت پیامبر اکرم(ص) چنین بود که هرگاه جامه ای را می دید که برروی آن نقش صلیب وجود دارد، آن قسمتی را که صلیب درآن بود، می برید. و در حدیثی آمده است:
از نماز با« ثوب مصلب » یعنی لباسی که نقش صلیب و مانند آن روی آن نقاشی شده، نهی شده است. درحدیثی از عایشه آمده است که راوی می گوید: روپوشی به او دادم. وقتی نقش صلیبی در آن دید، گفت: آنرا از من دور کنید. از ام سلمه نقل است : از جامعه ای که نقش صلیب بروی آن بود اکراه داشت.«41»
از مجموع روایات فوق که درموارد گوناگون وارد شده است، استفاده می شود که ازنظر اسلام، انجام دادن افعالی که مختص کفار است، مکروه و منهی می باشد. احتمال دارد دلیل این کراهت و نهی این باشد که انجام دادن چنین افعالی موجب می شود که مسلمانان رفته رفته، بدون آنکه خود بخواهند در ورطه ء پیروی فکری از آنان بیفتند، که نتیجه آن ورود در زمره دشمنان اسلام و سلب استقلال و شکوه اسلامی خواهد شد.
چنانکه در روایات وارده در نهی از پوشیدن لباسهای دشمنان و امثال آن، به این مطلب اشاره شده است. موید این مطلب، روایتی از مولای ما حضرت امیر المومنین(علیه السلام) است : من تشبه بقوم اوشک ان یکون منهم; کسی که خود را شبیه قومی کند، نزدیک است که از آنان بشمار آید.«42»
چند مساله:
1- پوشیدن لباسی که نقش صلیب و مانند آن دارد به قصد تشبه به کفار و تبعیت ازآنان، جایز نیست به دلیل وجود آیاتی که از تبعیت از کفار منع می کنند. اگر پوشیدن این گونه لباسها به قصد زینت باشد نه تبعیت و تشبه به کفار، در این صورت مکروه است و سزاوار است که این عمل ترک شود. این حکم در صورتی است که پوشیدن این گونه لباسها، عنوان حرام دیگری از قبیل تضعیف حکومت یا جامعه اسلامی و یا ترویج مسیحیت، به خود نگیرد. و گرنه همچنانکه نگهداری صلیب و نصب آن حرام است، پوشیدن لباس که منقش به نقش صلیب باشد نیز حرام است زیرا برای ریشه کن کردن ماده فساد، اتلاف صلیب واجب است.
2- این کلام امام(علیه السلام) که فرمود: «دشمنان می گویند همچنانکه آنها دشمن من هستند» بعد از نهی از پوشیدن لباسهای دشمنان و خوردن غذاهای ایشان و بر این دلالت دارد که: آن چیزی که ممنوع است، کاری است که به تبعیت فکری از کفار منتهی شود اماکاری که چنین نیست، مانند انتخاب احسن از بین دست آوردهای کفار در زمینه های مختلف زندگی بشری،از قبیل انواع ماشین ها و هواپیماهاو بدون اینکه به تبعیت فکری از آنان منتهی شود، چه بسا مشمول اخبار ناهیه مزبور نشود. بلکه بر حکومت اسلامی لازم است که امور راطوری برنامه ریزی کند که مسلمانان، ضعیف و نیازمند به کفار نشوند.
3- بقاء حکم تابع بقاء موضوع خود است. بنا بر این اگر عملی در یک زمانی ازویژگیهای کفار باشد، اما بعدا طوری بین مسلمانان رواج یابد که دیگر ازویژگیهای کفار محسوب نشود، در این صورت دیگر حکم[ حکومت] تشبه باقی نخواهد بود. منافاتی ندارد که کسی که باعث رواج آن کار بین مسلمان شده خود[پیش از رواج] باانجام این کاربخاطر تشبه به کفار مرتکب معصیت شده باشد، با این حال این کار پس از رواج جایز شده باشد زیرا بافرض رواج، دیگر موضوع حرمت تشبه به کفار وجودندارد.
پی نوشت:
1. نساء،115.
2. مائده،49.
3. یونس،35.
4. مومنون،71.
5. وسائل الشیعه، ج 4،ص 1264،ب 15،قواطع الصلاه،ح 2.
6.خصال،ص 622. بحارالانوار،ج 10،ص 100.
7. ر.ک:شماره هفتم از مجله فقه اهل بیت (عربی) در موضوع نقاشی،بخش اول،ص 77.
8. خصال،ص 622. بحار الانوار،ج 84،ص 325.
9. بحار الانوار،ج 84،ص 325.
10. کافی،ج 3،ص 336 وسائل الشیعه،ج 4،ص 1264،ب 15، قواطع الصلاه،ج 3.
11. المعتبر فی شرح المختصر،ج 2،ص 257.
12. شرایع الاسلام،ج،ص 72،انتشارات استقلال.
13. جواهر الکلام،ج 1،ص 18.
14. مستمسک العروه الوثقی،ج 6،ص 530.
15. جامع المدارک،ج،ص 403.
16. مستند العروه الوثقی،ج 4،ص 447.
17. وسائل الشیعه،ج،ص 400،ب 4،آداب حمام،ج 8.
18. القاموس المحیط،ص 133، ماده ء شیب، موسسه الرساله.
19. وسائل،ج،ص 40،ج 9.
20 . نهج البلاغه،کلمات قصار، حکمت 17 وسائل الشیعه،ج، ص 403،ب 44،آداب حمام،ج 1.
21. کافی،ج 6،ص 531.وسائل الشیعه،ج 3،ص 570،ب 9،احکام مساکن،ج 1.
22. همان،ج 4.
23. وسائل الشیعه،ج،ص 423،ب 67،آداب حمام،ج 3.
24. همان،ج 1.
25. وافی،ج 4،ص 657 358.
26. وسائل الشیعه،ج،ص 423،ب 67،آداب حمام،ج 2.
27. محاسن،ج 2،ص 440،ب 38،کتاب الم آکل،ج 299، دارالکتب الاسلامیه.
28. الفهرست،ص 86.
29. المستدرک،ج 3،ص 248،ب 10،احکام الملابس،ج 4.
30. من لایحضره الفقیه،ج،ص 263،ب 39،ج 20، دارلاضواء.
31. وافی،ج 20،پاورقی،ص 713 714.
32. ائتزار یعنی لنگ بستن. و توشح یعنی جامه برخود پیچیدن بدین طریق که یک سرآن را داخل دست راست کند و سر آن را برروی دوش چپ اندازد.(م)
33. وسائل الشیعه،ج 3،ص 287،لباس مصلی،ح 1.
34. تذکره الفقهاء،ج 2،ص 504.
35. ذکری الشیعه،ج،ص 148،چاپ سنگی.
36. جواهر الکلام،ج 8،ص 238 240. 3
37. وسائل الشیعه،ج 2،ص 88،ب 67،ابواب الدفن،ح 6.
38. ج،ص 466.
39. ج 2،ص 506.
40. المصباح المنیر،ج،ص 417،ماده صلب، اما آنچه در مصباح آمده است چنین است: وثوب مصلب: علیه نقش صلیب.
41. تاج العروس،ج،ص 337،ماده صلب.
42. بحار الانوار،ج 78، ص 93،ح 106.
همچنین وقتی در روایات صحبت از «تشبّه به کفار یا عدم تشبّه » با آنان می شود مقصود همه کسانی است که دینی غیر از دین اسلام بر گزیده اند و مسلمان محسوب نمی شوند.
اما درباره سوال اول باید گفت، نهی از عدم تشبه به کفار (غیر مسلمان) از ساده ترین رفتار اجتماعی مانند پوشیدن لباس تا مهم ترین آداب اخلاقی و اجتماعی، بسیار فراوان در روایات وارد شده است و مسملمین و مؤمنین را از تشبه به کفار در رفتار، آداب، اخلاق و … نهی کرده اند. و وظیفه شرعی و دینی ما نیز تبیعت از معصومین (علیهم السلام) در همه امور دین است. به عبارت دیگر انسان مؤمن و مسلمان نباید نماز بخواند ولی لباس پوشیدنش شبیه به مسیحی ها، یهودی ها، مجوسی و … باشد.
توضیح بیشتر، بدون شک تشبه به کفار و پیروی از آنان، در صورتی که انگیزه آن داخل شدن درهیات کفار و خارج شدن از هیات مسلمین باشد، حرام است. زیرا اگرشخص توجه داشته باشد که این عمل به معنای عدول از اسلام است، ارتکاب آن موجب ارتداد است واگرمتوجه این نکته نباشد بلکه فقط به انگیزه همرنگ شدن با کفار در امور خود ازآنان پیروی کند، این کار گناهی بزرگ و جهلی سترگ محسوب می شود.
آنچه ما را به حرمت تشبه به کفار و تبعیت از آنان رهنمون می سازد، آیات وروایات فراوان در این زمینه است. از جمله اینکه خداوند می فرماید:
«وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَىٰ وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًا» کسی که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند، و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را به همان راه که میرود میبریم؛ و به دوزخ داخل میکنیم؛ و جایگاه بدی دارد.«1»
حتی می توان گفت که تشبه به کفار و پیروی از آنان بدون انگیزه فوق هم حرام است زیرا این کار یکی از مصادیق گمراهی و فساد است و آیات و روایاتی از جمله آیات زیر، برحرمت آن دلالت دارند:
1- «وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ إِلَیْکَ» (… و از آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احکامی که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند!….)«2»
– «…قُلِ اللَّـهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ ۗ أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یَهِدِّی إِلَّا أَن یُهْدَىٰ ۖ فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» بگو: «تنها خدا به حق هدایت میکند! آیا کسی که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید؟! «3»
– «وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ ۚ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ» و اگر حق از هوسهای آنها پیروی کند، آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها هستند تباه میشوند! ولی ما قرآنی به آنها دادیم که مایه یادآوری (و عزّت و شرف) برای آنهاست، امّا آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند! «4»
همچنین آیات دیگری دلالت دارند، پیروی از کفار موجب گمراهی و تباهی است. حکم مذکور در صورتی است که فرد، قصد تشبه به کفار و تبعیت از آنها را به طور مطلق در تمام کارها داشته باشد اما اگر چنین قصدی نداشته باشد، بلکه صرفا عملش شبیه عمل آنها باشد، در این صورت روایاتی وارد شده که دلالت برممنوعیت دارند و فقها این دسته از روایات را حمل بر حرمت نموده اند. و این روایات چند دسته هستند:
1- روایاتی که در منع تکفیر (گذاردن یکی ازدو دست برروی دیگری به نشانه خضوع)وارد شده است:
الف. کلینی (ره) در کافی به سند خود از حسین بن سعید، از صفوان و فضاله، اززراره از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: ولا تکفر، فانما یصنع ذلک المجوس; تکفیر مکن که این کار را مجوس انجام می دهند.«5» روایت فوق از جهت سند، صحیح است و از نظر دلالت نیز نسبت به اینکه تکفیردرنماز باشد یا در غیر نماز، اطلاق دارد مگراینکه به قرینه روایات دیگر، این روایت نیز حمل به تکفیر در نماز شود. بویژه اینکه احتمال دارد که تکفیر،اصطلاحی می باشد در قرار دادن یکی از دودست بر روی دیگری در خصوص نماز.
ب . شیخ صدوق(ره) در خصال در ضمن حدیث چهار صد گانه از ابی، از سعد، از یقطینی،از قاسم بن یحیی، از جدش حسن بن راشد، از ابوبصیر و محمد بن مسلم نقل می کند که امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم از جدم، از آباء خود خبر داد که امیر المومنین (علیه السلام) در یک مجلس چهارصد باب از اموری که اصلاح دین و دنیای مومن در آنهاست، به اصحاب خویش آموزش داد تااینکه فرمود: مسلمان درحالی که در پیشگاه خداوند عزوجل ایستاده، هیچگاه دودستش را بر روی یکدیگر قرار نمی دهد، تا به این وسیله از کفار(یعنی مجوسیان)پیروی کرده باشد.«6» سند روایت فوق معتبر است و ما در مقاله ای که در باره مساله نقاشی نوشته ایم آورده ایم که پژوهشگران را به آن ارجاع می دهیم.«7»
ج. شیخ صدوق(ره) در خصال همچنین از طریق پدرش با همان سند از ابو بصیر و محمدبن مسلم نقل کرده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود:پدرم از پدرانش روایت کرده است که امیر المومنین (علیه السلام) فرمود: مسلمان درنماز، درحالی که در پیشگاه خداوند عزوجل ایستاده است، دودستش را برروی یکدیگر قرار نمی دهد، تا به این وسیله از اهل کفر(یعنی مجوسیان) پیروی کرده باشد.«8» سند روایت فوق نیز همچنانکه یاد آوری کردیم ، معتبر است.
د. درکتاب دعائم الاسلام از امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: اذا کنت قائما فی الصلوة فلا تضع یدک الیمنی علی الیسری و لا الیسری علی الیمنی فان ذلک تکفیر اهل الکتاب، هنگامی که برای نماز ایستاده ای ، دست راستت را برروی دست چپ و یا دست چپت را بر روی دست راست قرار مده! زیرا این کار،تکفیرخضوعی است که اهل کتاب انجام می دهند. «9»سند این روایت ضعیف است.
ه. کلینی (ره) در کافی از محمد بن یحیی، از احمد بن محمد از حماد، از حریز،از مردی ، ازامام باقر(علیه السلام) در ضمن حدیثی نقل می کند:لاتکفر، فانما یصنع ذلک المجوس تکفیر مکن! زیرا این کار را مجوس انجام می دهند.«10»
روایات فوق دلالت دارند بر اینکه در شریعت اسلام شباهت به کافر – چه رسدبه تشبه به آنان – از راه تکفیر در نماز، ممنوع است. و چه بسا تعبیربه اینکه :این کار از عمل مجوس است و یا :این کار، تشبه به کفار است دلالت داشته باشد براینکه این ممنوعیت اختصاصی به خصوصتکفیر ندارد، بلکه شامل هر کیفیت عبادی است که از ویژگیهای مجوس یا کفار باشد. از سوی دیگر، مرحوم محقق حلی در معتبر برخلاف نظر فوق فرموده است:
ظاهر این دسته از روایات در مکروه بودن تکفیر است نه حرمت آن زیرا این روایات متضمن این مطلب است که این عمل، تشبه به مجوس است و امر پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) به مخالفت با مجوس امر وجوبی نبوده است زیرا گاهی مجوس، واجب را از روی اعتقاد به الهیت و اینکه او فاعل خیر است انجام می دهند. در نتیجه نمی توان احادیث فوق رابر ظاهرشان حمل نمود. بنا بر این، قول شیخ ابوالصلاح حلبی مبنی بر مکروه بودن تکفیر، اولی است.«11»
شاید به همین جهت است که محقق در شرایع در حکم حرمت، تردید کرده است.«12» اما مرحوم صاحب جواهر در پاسخ از این اشکال آورده است: هیچ مانعی درحرمت تشبه به مجوس به جز مواردی که توسط دلیل، خارج شده وجود ندارد و یا دست کم در موردبحث، گفته شود که تشبه به مجوس حرام است زیرا به عنوان علت برای نهی که ظهوردر حرمت دارد، واقع شده است. ایشان با این حال در ادامه، حکم به کراهت تکفیررا ترجیح می دهد ولی می فرماید:نصوصی که در این زمینه وارد شده است، ظهور در کراهت تکفیر دارند زیرا این نصوص مشتمل بر تعلیلی
در مستمسک،«14» جامع المدارک «15» و مستند العروه الوثقی نیز از قول فوق (مکروه بودن تکفیر) تبعیت شده است. مرحوم خوئی در« مستند العروه الوثقی »[ در مورد این مساله] کلامی دارد که حاصل آن چنین است: … اما آنچه از ظاهر کلمات مشهور بر می آید، حکم به حرمت تکفیر است. و اینکه قول مشهور مبنی بر حرمت تکفیر را بر حرمت تشریع حمل کنیم و بگوییم مشهور از باب حرمت تشریع تکفیر را حرام می دانند و آن را مستند به روایات فوق ندانیم، بااین مطلب که مشهور تکفیر را در صورت تقیه، حرام نمی دانند، منافات دارد زیرابسیار روشن است که درموارد تشریع، تقیه راه ندارد به دلیل ا ینکه تشریع، متقوم به قصد است و در اموری که متقوم به قصد هستند، تقیه معنا ندارد زیرا بدیهی است،فردی که از روی تقیه دست بسته نماز می خواند، مقصودش از این کار تشریع نیست،بلکه او تنها به دنبال دفع ضرر مخالفان از جان خود است. بنا بر این چنانچه این عمل، فی حدذاته، حرام و مبطل نماز نباشد، استثنای صورت تقیه از آن، استثنای منقطع خواهد بود. و استثنا در صورتی متصل است که عمل، فی حدذاته حرام باشد،مانند سایر اعمالی که با صحت نماز منافات دارد، از قبیل: قهقهه و امثال آن.«16»
بنا بر این، تکفیر فی حدذاته حرام است و تعلیل حرمت به تشبه به مجوس و کفاردرروایات فوق ظهور در حرمت دارد. از ا ین رو مقتضای احتیاط این است که درنماز،اعمالی که به عبادات آنها شباهت دارد، ترک شود. اما اشکالی که باقی می مانداین است که فهم اصحاب برای ما حجیت ندارد، دقت کنید. ادامه مطلب بایستی در محل خود پیگیری شود. به هرحال، مادامی که علت [تشبه به کفار ومجوس] محقق باشد، حکم حرمت و یا کراهت هم محقق است. بنا بر این اگر درعصر ما این علت باقی نباشد، حکم به بقاء حرمت یا کراهت، دچار اشکال است. در هر صورت مساله نیازمند تامل بیشتری است.
2- روایاتی که در مورد تغییر موهای سپید وارد شده است:
الف.شیخ صدوق(ره) در خصال از محمد بن جعفر بندار، از معده بن اسمع، ازاحمد بن حازم، ازمحمد بن کناسه، از هشام بن عروه، از عثمان بن عروه ، ازپدرش، از زبیربن عوام نقل می کند: رسول خدا (صل الله علیه و آله) فرمود: غیّروا الشیب و لاتشبهوا بالیهود و النصاری موهای سپید را تغییر دهید(خضاب کنید) و خود را شبیه یهود ونصاری نگردانید. «17» شیب- به فتح شین و سکون یا مو و سپیدی آن است.«18»
ب. وی همچنین در خصال، از ابومحمد عبدالله شافعی، از محمد بن جعفر اشعث،ازمحمد بن عبدالله انصاری، از محمد بن عمروبن علقمه، از ابوسلمه از ابوهریره نقل می کند: پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) فرمود:
موهای سپید را تغییر دهید و خود را شبیه یهود و نصاری نگردانید.«19» از این دو روایت استفاده می شود، که تغییر ندادن موهای سپید، تشبه به یهود ونصاری است و مقتضای نهی در این دو روایت ، کراهت است.
اما در نهج البلاغه روایت شده که از حضرت علی (علیه السلام) در باره این کلام پیامبر(صل الله علیه و آله )پرسیدند که فرمود:
«موهای سپید خود را تغییر دهید و خود را شبیه یهود نگردانید»امام (علیه السلام) در پاسخ می فرماید.: این سخن را پیامبر(صل الله علیه و آله) زمانی فرمود که پیروان اسلام کم بودند، اما امروز که اسلام توسعه یافته و امنیت حکم فرماست هرکسی مختار است. «20»
ظاهر روایت فوق این است که منع پیامبر(صل الله علیه و آله) از شباهت داشتن به یهود، به خاطر دفع توهم ضعف پیروان اسلام بوده است. بدیهی است که پس از قدرت گرفتن حکومت اسلامی مجالی برای این شبهات نخواهد بود. بنا بر این، منع مزبور صرفا به خاطر شباهت نبوده است.
3- روایاتی که در مورد جارو کردن بیرونی منزل وارد شده است:
الف. کلینی (ره) در کافی از حسین بن محمد، از احمدبن اسحاق، از سعدان بن مسلم،از اسحاق بن عمار، از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل می کند : اکنسوا افنیتکم و لاتشبهوا بالیهود; حیاط منازل خود را جارو کنید و شبیه یهود نگردید.«21»
ب. او همچنین در کتاب فوق از برخی از اصحاب روایت می کند :پیامبر اکرم(ص)فرمود: اکنسوا افنیتکم و لاتشبهوا بالیهود; حیاط منازل خود را جارو کنید و شبیه یهودنگردید.«22» مقتضای روایات فوق این است که نظافت نکردن حیاط خانه بدان جهت که تشبه به یهوداست، مکروه می باشد.
4- روایاتی که در باره بلند نگذاردن ریش وارد شده است:
الف. شیخ صدوق(ره) در معانی الاخبار از حسین بن ابراهیم کتب، از محمد بن جعفراسدی، از موسی بن عمران نخعی،از عمویش حسین بن یزید، از علی بن غراب، ازجعفربن محمد، از پدرش، از جدش(علیه السلام) نقل می کند که پیامبر(صل الله علیه و آله) فرمود: حفوا الشوارب، و اعفوا اللحی، و لاتشبهوا بالیهود; شارب ها را کوتاه کنید و ریش هارا پرپشت بگذارید و خود را شبیه به مجوس مکنید!«23»
ب. شیخ حرعاملی(ره) نیز در وسائل الشیعه از محمد بن علی بن حسین نقل می کند:پیامبر اکرم(ص) فرمود: شارب ها را کوتاه کنید و ریش ها را پرپشت بگذارید و خود را به یهود شبیه نکنید.«24»
فیض کاشانی (ره) در وافی می گوید: الحف و الاحفا یعنی به نهایت امری رسیدن ومبالغه کردن در آن. و احفاء الشارب یعنی شارب را بسیار کوتاه کردن. و اعفاءیعنی رها کردن واعفاء اللحی یعنی انبوه گذاشتن ریش، که ریشه اش از عفی الشی ءاست یعنی زیاد و انبوه شد. بنا بر این اینکه امام(علیه السلام) فرمود:
«واعفوا اللحی» یعنی ریش هایتان را از ته نتراشید، بلکه آن را رها کنید تا زیاد و انبوه شود و اینکه امام(علیه السلام) در ادامه فرمودند: و خود را شبیه به یهود نکنید، معنایش این است که نگذارید ریش هایتان بسیار طولانی شود. زیرا عادت یهود این بوده است که ریش هایشان را بسیار طولانی می گذاشته اند.
اینکه در روایات فوق اعفاء به دنبال احفاء آمده، آن گاه از تشبه به یهود نهی شده است، دلیل بر این است که مراد از اعفاء این بوده است که ریش ها از ته تراشیده نشود و مقداری از آن بدون آنکه افراط گردد، تراشیده شود بلکه مقداری از آن باقی بماند، بطوری که از یک مشت تجاوز نکند که در این صورت مستحق آتش است.«25»
به هرحال نهی از تشبه به یهود چه به حف و اعفاء باهم بازگشت کند و چه به خصوص اعفاء دلالتی بر کراهت ندارد زیرا نبایستی غفلت شود که ازدیاد طول ریش، بیش ازیک مشت، حرام نیست.
ج. همچنین در وسائل الشیعه از محمد بن علی بن حسین نقل شده است : پیامبر اکرم(ص) فرمود: مجوس ریش هایشان را می تراشیدند و شارب هایشان را پرپشت می گذاشتند اما ماشارب را می زنیم و ریش را پرپشت می گذاریم و فطرت همین است .«26»
5- روایاتی که در باره « پوشاک و غذا» وارد شده است:
الف. احمد بن محمد بن خالد برقی در محاسن از پدرش، از عبدالله بن مغیره ومحمدبن سنان، از طلحه بن زید، از امام صادق(علیه السلام) از پدرانش نقل کرده است : هیچ گاه برای علی (علیه السلام) آرد غربال نمی شد و همواره می فرمود: این امت همواره درخیر و نیکی هستند، مادامی که لباس غیر عرب را نپوشند و طعام و غذای غیر عرب رانخورند. هرگاه چنین کنند، دچار ذلت خواهند شد.«27» شیخ طوسی در مورد طلحه بن زید می گوید:کتاب وی مورد اعتماد است.«28»
ب. میرزای نوری درمستدرک الوسائل از قطب رواندی در لب اللباب نقل می کند: خداوند به پیامبری وحی کرد که به قومت بگو: از نوع غذا و خوردنی های دشمنان من نخورید واز نوع نوشیدنی های دشمنان من نیاشامید و بر مرکب های دشمنان من سوارنشوید و از نوع پوشاک دشمنان من نپوشید و در منازل دشمنان من سکونت نکنید، درغیر این صورت بسان آنان، از زمره دشمنان من محسوب می شوید.«29»
ج. درمن لایحضره الفقیه آمده است : اسماعیل بن مسلم از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند: خداوند (عزوجل) به پیامبری از پیامبرانش وحی کرد: به مومنین بگو که لباس:دشمنان مرا نپوشند و طعام دشمنان مرا نخورند و راههای دشمنان مرانپیمایید که در غیر این صورت از زمره دشمنان من محسوب می شوند.«30» محقق شعرانی درتوضیح این روایت چنین فرموده است: در روایت آمده است که : راههای دشمنان مرا نپیمایید.
ابن خلدون در مقدمه تاریخش چنین آورده است:، فصل سوم در اینکه ملت مغلوب همواره ولع تقلید از شعایر، طرزلباس، نحوه سخن گفتن و آداب و رسوم ملت غالب را دارد. وی در همین فصل می نویسد:
به هر سرزمینی که بنگری درخواهی یافت که چگونه اکثر مردم آن سرزمین، طرز پوشش نگهبانان و سپاهیان سلطان، چیره شده است زیرا سلطان و سپاهیانش، بر آنهاغالب و چیره هستند. حتی اگر ملتی در همسایگی ملت دیگر بوده و یک نوع غلبه وتسلط برآن داشته باشد، ملت مغلوب تا حد زیادی در زمینه های فوق الذکر به ملت غالب تشبه و اقتدا دارد. همچنانکه در عصرما، در اندلس و رابطه آن با اقوام جلالقه، وضع به همین منوال است. زیرا مشاهده می شود که مسلمانان اندلس در طرز لباس، وسایل آرایش و زینت و بسیاری از عادات و رسوم به آنها تشبه می جویند وقتی در ترسیم تصاویر بر روی دیوارها و کارخانه ها و منازل خود از آنان تقلید می کنند. بطوری که اگر بیننده باکنجکاوی و دیده حکمت بنگرد، در می یابد که این وضعیت،از نشانه های استیلاء و غلبه آنان براندلس است. و الامر لله. محقق شعرانی پس از نقل این عبارت ابن خلدون می گوید:
چقدر وضعیت اندلس در عصر ابن خلدون شبیه وضعیت کنونی سایر کشورهای اسلامی درعصرما است. فرنگی مآبان بی دین در کشورهای اسلامی عوامل استیلا و سیطره مسیحیان بر مسلمانان شده اند. اینها کسانی هستند که غالبا ضعیف العقل و ضعیف النفس می باشند و به سرعت تحت تاثیر طرز زندگی ملت غالب قرار می گیرند و به آسانی خواسته های آنان را می پذیرند و مسیحیان آنان را برای فاسد کردن منطقه به استخدام گرفته اند. خداوند[همه را] از شر آنها حفظ کند.
این حدیث به طور اطلاق دلالت بر حرمت تشبه به آنها ندارد. بلکه دلالت دارد براینکه کسانی که به آنها تشبه می جویند، غالبا از دشمنان مسلمانان بوده و درمظنه دشمن قرار دارند. و این نظیر احادیثی است که در مذمت بنی امیه وارد شده است. زیرا چنان نیست که تمام بنی امیه دشمن اهل بیت باشند، بلکه اغلب آنهاچنین هستند. و چنین نیست که کسی به آنها تشبه جوید کافر و یا دشمن اهل بیت باشد.«31»
مخفی نماند که لسان این اخبار، لسان ارشاد به واقع است، و نهایت چیزی که این اخبار برآن دلالت دارد، کراهت است. زیرا این امور(طرز پوشش، آرایش و) می تواندمسلمانان را تحت تاثیر اندیشه ها و اهداف دشمنان قرار داده، به گونه ای که پس از مدتی بدون آنکه خود بخواهند، مطیع ومنقاد آنان می شوند. چنانکه این جمله معروف است که: با اهل دنیا معاشرت نکن! زیرا همچون آنان تو نیز اهل دنیا خواهی شد.
الا اینکه گفته شود:آن چیزی که در این روایات به آنها ارشاد شده است با کراهت مناسبت ندارد زیرا دشمن خدا بودن [که در این روایات آمده است] شدیدا مبغوض خداوندمی باشد.
اما درعین حال مساله قابل تامل است زیرا چنین تعبیراتی [از قبیل دشمن خدا بودن]در مورد مکروهات نیز وارد شده است. علاوه بر اینکه این گونه تعبیرات درمعتبره « طلحة بن زید»در مورد وجه ترک غربال آرد، ذکر شده است، که بدیهی است این کار حرمتی ندارد و کسی را هم که فتوا به حرمت آن داده باشد نیافته ایم. بله، ممکن است گفته شود که حکم مساله، بسته به اختلاف موارد از جهت شدت، ضعف ،حرمت و کراهت، تفاوت پیدا می کند.دقت کنید!
6- روایاتی که در مورد کراهت ائتزار و توشح «32» وارد شده است: کلینی (ره) در کافی از محمدبن یحیی، از احمد بن محمد، از علی بن حکم، از هشام بن سالم، از ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود: سزاوار نیست در حال نماز، دور پیراهن با جامه ای توشح کنی، و همچنین سزاوارنیست که در وقت نماز روی پیراهن با جامه ای ائتزار کنی، چرا که این نوع لباس پوشیدن طرز لباس پوشیدن جاهلیت است.«33»
مرحوم علامه در تذکره می گوید:ائتزارلنگ انداختن روی پیراهن مکروه است زیرا این کار، تشبه به اهل کتاب است پیامبر اکرم(ص) از تشبه به اهل کتاب نهی فرموده است.و به دلیل اینکه امام صادق(ع) فرموده است:سزاوار نیست هنگام نماز روی پیراهن توشح کنی، چرا که این نوع پوشش، پوشش جاهلیت است. البته ائتزار حرام نیست زیرا موسی بن عمربن بزیع ازامام رضا(ع) می پرسد: در حال نماز برروی پیراهن لنگ و دستمال می پیچیم[آیا درست است؟] امام(ع) می فرماید:« اشکال ندارد.»«34»
شهید در ذکری آورده است: ائتزار روی پیراهن، تشبه به اهل کتاب است، و ما از تشبه به آنها نهی شده ایم.«35»
مرحوم صاحب جواهر درجواهر الکلام می گوید: از اینجا پی می بریم که چرا در مدارک و کتابهای دیگر به پیروی از معتبر، حکم به نفی کراهت شده است… بلکه ظاهر ا این است که توشح نیز مکروه است، به دلیل روایت ابوبصیر.
مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل روایاتی که دلالت دارند بر اینکه این عمل ازاعمال قوم لوط است، می فرماید:بهرحال مراد از توشح، همچنانکه از بعضی لغویین و مصباح المنیر نقل شده این است که فرد یک طرف جامه ای را که بر دوش انداخته، داخل دست راست کرده وسر آن را روی دوش چپ بیندازد، مانند کاری که شخص محرم انجام می دهد.«36 »
7-روایاتی که در مورد غذا خوردن در نزد صاحبان عزا وارد شده است: شیخ حر عاملی (ره) در وسائل الشیعه از فقیه اهل بیت، محمد بن علی بن حسین نقل می کند:امام صادق(ع) فرمود: غذا خوردن نزد صاحبان عزا از اعمال جاهلیت است و سنت پیامبر فرستادن غذا برای آنهاست. همچنانکه پیامبراکرم(صل الله علیه وآله) به هنگام رسیدن خبر وفاتشهادت جعفربن ابیطالب(علیه السلام)، به همین کار امر کرد.«37»
علامه از منتهی المطلب چنین آورده است: مستحب نیست که صاحبان عزا برای مردم غذا درست کنند تا مردم برآن گرد آیند[ دراین موقعیت] آنها مشغول گرفتاری خویش هستند و به خاطر اینکه این کار طبق فرمایش امام صادق(علیه السلام)، تشبه به اهل جاهلیت است.«38»
8- روایاتی که مورد تصلیب[ یعنی کشیدن نقش صلیب بر جامعه یا هرچیز دیگر] واردشده است: مرحوم علامه در تذکره الفقهاء می گوید: مکروه است کشیدن نشان صلیب بر روی لباس زیرا عایشه گفته است: رسول خدا(ص) هیچ شیئی را درخانه که نقش صلیب در آن بود رها نمی کرد، مگر اینکه آن را می برید. زیرا آن تشبه به مسیحیان است.«39»
در تاج العروس آمده است: جامه مصلیب همچنانکه از مصباح المنیر نقل است یعنی جامه ای که بر روی آن نقشی چون صلیب وجود دارد.«40» در حدیثی از عایشه آمده است: عادت پیامبر اکرم(ص) چنین بود که هرگاه جامه ای را می دید که برروی آن نقش صلیب وجود دارد، آن قسمتی را که صلیب درآن بود، می برید. و در حدیثی آمده است:
از نماز با« ثوب مصلب » یعنی لباسی که نقش صلیب و مانند آن روی آن نقاشی شده، نهی شده است. درحدیثی از عایشه آمده است که راوی می گوید: روپوشی به او دادم. وقتی نقش صلیبی در آن دید، گفت: آنرا از من دور کنید. از ام سلمه نقل است : از جامعه ای که نقش صلیب بروی آن بود اکراه داشت.«41»
از مجموع روایات فوق که درموارد گوناگون وارد شده است، استفاده می شود که ازنظر اسلام، انجام دادن افعالی که مختص کفار است، مکروه و منهی می باشد. احتمال دارد دلیل این کراهت و نهی این باشد که انجام دادن چنین افعالی موجب می شود که مسلمانان رفته رفته، بدون آنکه خود بخواهند در ورطه ء پیروی فکری از آنان بیفتند، که نتیجه آن ورود در زمره دشمنان اسلام و سلب استقلال و شکوه اسلامی خواهد شد.
چنانکه در روایات وارده در نهی از پوشیدن لباسهای دشمنان و امثال آن، به این مطلب اشاره شده است. موید این مطلب، روایتی از مولای ما حضرت امیر المومنین(علیه السلام) است : من تشبه بقوم اوشک ان یکون منهم; کسی که خود را شبیه قومی کند، نزدیک است که از آنان بشمار آید.«42»
چند مساله:
1- پوشیدن لباسی که نقش صلیب و مانند آن دارد به قصد تشبه به کفار و تبعیت ازآنان، جایز نیست به دلیل وجود آیاتی که از تبعیت از کفار منع می کنند. اگر پوشیدن این گونه لباسها به قصد زینت باشد نه تبعیت و تشبه به کفار، در این صورت مکروه است و سزاوار است که این عمل ترک شود. این حکم در صورتی است که پوشیدن این گونه لباسها، عنوان حرام دیگری از قبیل تضعیف حکومت یا جامعه اسلامی و یا ترویج مسیحیت، به خود نگیرد. و گرنه همچنانکه نگهداری صلیب و نصب آن حرام است، پوشیدن لباس که منقش به نقش صلیب باشد نیز حرام است زیرا برای ریشه کن کردن ماده فساد، اتلاف صلیب واجب است.
2- این کلام امام(علیه السلام) که فرمود: «دشمنان می گویند همچنانکه آنها دشمن من هستند» بعد از نهی از پوشیدن لباسهای دشمنان و خوردن غذاهای ایشان و بر این دلالت دارد که: آن چیزی که ممنوع است، کاری است که به تبعیت فکری از کفار منتهی شود اماکاری که چنین نیست، مانند انتخاب احسن از بین دست آوردهای کفار در زمینه های مختلف زندگی بشری،از قبیل انواع ماشین ها و هواپیماهاو بدون اینکه به تبعیت فکری از آنان منتهی شود، چه بسا مشمول اخبار ناهیه مزبور نشود. بلکه بر حکومت اسلامی لازم است که امور راطوری برنامه ریزی کند که مسلمانان، ضعیف و نیازمند به کفار نشوند.
3- بقاء حکم تابع بقاء موضوع خود است. بنا بر این اگر عملی در یک زمانی ازویژگیهای کفار باشد، اما بعدا طوری بین مسلمانان رواج یابد که دیگر ازویژگیهای کفار محسوب نشود، در این صورت دیگر حکم[ حکومت] تشبه باقی نخواهد بود. منافاتی ندارد که کسی که باعث رواج آن کار بین مسلمان شده خود[پیش از رواج] باانجام این کاربخاطر تشبه به کفار مرتکب معصیت شده باشد، با این حال این کار پس از رواج جایز شده باشد زیرا بافرض رواج، دیگر موضوع حرمت تشبه به کفار وجودندارد.
پی نوشت:
1. نساء،115.
2. مائده،49.
3. یونس،35.
4. مومنون،71.
5. وسائل الشیعه، ج 4،ص 1264،ب 15،قواطع الصلاه،ح 2.
6.خصال،ص 622. بحارالانوار،ج 10،ص 100.
7. ر.ک:شماره هفتم از مجله فقه اهل بیت (عربی) در موضوع نقاشی،بخش اول،ص 77.
8. خصال،ص 622. بحار الانوار،ج 84،ص 325.
9. بحار الانوار،ج 84،ص 325.
10. کافی،ج 3،ص 336 وسائل الشیعه،ج 4،ص 1264،ب 15، قواطع الصلاه،ج 3.
11. المعتبر فی شرح المختصر،ج 2،ص 257.
12. شرایع الاسلام،ج،ص 72،انتشارات استقلال.
13. جواهر الکلام،ج 1،ص 18.
14. مستمسک العروه الوثقی،ج 6،ص 530.
15. جامع المدارک،ج،ص 403.
16. مستند العروه الوثقی،ج 4،ص 447.
17. وسائل الشیعه،ج،ص 400،ب 4،آداب حمام،ج 8.
18. القاموس المحیط،ص 133، ماده ء شیب، موسسه الرساله.
19. وسائل،ج،ص 40،ج 9.
20 . نهج البلاغه،کلمات قصار، حکمت 17 وسائل الشیعه،ج، ص 403،ب 44،آداب حمام،ج 1.
21. کافی،ج 6،ص 531.وسائل الشیعه،ج 3،ص 570،ب 9،احکام مساکن،ج 1.
22. همان،ج 4.
23. وسائل الشیعه،ج،ص 423،ب 67،آداب حمام،ج 3.
24. همان،ج 1.
25. وافی،ج 4،ص 657 358.
26. وسائل الشیعه،ج،ص 423،ب 67،آداب حمام،ج 2.
27. محاسن،ج 2،ص 440،ب 38،کتاب الم آکل،ج 299، دارالکتب الاسلامیه.
28. الفهرست،ص 86.
29. المستدرک،ج 3،ص 248،ب 10،احکام الملابس،ج 4.
30. من لایحضره الفقیه،ج،ص 263،ب 39،ج 20، دارلاضواء.
31. وافی،ج 20،پاورقی،ص 713 714.
32. ائتزار یعنی لنگ بستن. و توشح یعنی جامه برخود پیچیدن بدین طریق که یک سرآن را داخل دست راست کند و سر آن را برروی دوش چپ اندازد.(م)
33. وسائل الشیعه،ج 3،ص 287،لباس مصلی،ح 1.
34. تذکره الفقهاء،ج 2،ص 504.
35. ذکری الشیعه،ج،ص 148،چاپ سنگی.
36. جواهر الکلام،ج 8،ص 238 240. 3
37. وسائل الشیعه،ج 2،ص 88،ب 67،ابواب الدفن،ح 6.
38. ج،ص 466.
39. ج 2،ص 506.
40. المصباح المنیر،ج،ص 417،ماده صلب، اما آنچه در مصباح آمده است چنین است: وثوب مصلب: علیه نقش صلیب.
41. تاج العروس،ج،ص 337،ماده صلب.
42. بحار الانوار،ج 78، ص 93،ح 106.