سه روز روزه گرفتن امام علی (ع)
۱۳۹۲/۰۸/۱۱
–
۱۰۹۵۷ بازدید
حضرت علی (ع) سه روز روزه گرفته اند(که داستان آن در سوره مبارکه انسان آمده است). این سه روز درکدام ماه قمری و چه روزهایی در هفته بوده است؟. لطفا نام ماه و نام روزها را بیان فرمائید.
در پاسخ به توضیح زیر توجه کنید . 1. 25 ذی حجه روز نزول سوره مبارکه هل اتی ( انسان ) است . 2. در مورد زمان و تاریخ سه روزی که اهل بیت ع به دلیل شفای امام حسن و امام حسین ع روزه گرفتند چیزی در منابع نیافتیم و احتمال داردکه در همان ماه ذی حجه بوده است . 3. آنچه در منابع امده این است که بعد از شفا یافتن امام حسن و امام حسین ع امیر مومنان و فاطمه و حسنین و فضه خادمه که نذر کرده بودند با شفا یافتن حسنین سه روز روزه بگیرند به قصد عمل به نذرشان سه روز روزه گرفتند و در هر سه روز به دلیل درخواست فقیر و یتیم و اسیر افطار خود را به آنها داده و خود گرسنه ماندند .
4. تفصیل داستان این است که امام حسن و امام حسین علیهما السلام در کودکی بیمار شدند . رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه دو نفر از اصحاب از آنها عیادت کرد .
یکی از اصحاب به علی علیه السلام عرض کرد :
چه خوب بود برای شفای دو فرزندت نذری برای خدا می کردی .
حضرت علی علیه السلام فرمود: نذر میکنم اگر خوب شدند سه روز را روزه بگیرم.فاطمه نیز چنین گفت .
حسن و حسین علیهما السلام هم گفتند :
ما نیز سه روز روزه می گیریم . فضه ، کنیز آنان، نیز همین نذر را کرد .
چندی نگذشت که حسن و حسین علیهما السلام شفا یافتند . همه به نذر خود وفا کردند و روزه گرفتند، اما برای افطار چیزی در خانه نبود .
علی علیه السلام نزد یکی از همسایگان یهودی اش که پشمباف بود و شمعون نام داشت رفت و گفت :
آیا حاضری دختر محمد مقداری پشم برای تو بریسد و تو در برابرش کمی جو بدهی؟
شمعون گفت: بله. و به او کمی پشم داد .
فاطمه علیهاسلام یکسوم آن پشم را ریسید و یک صاع جو از شمعون گرفت. آن را آرد کرد و با آن پنج قرص نان پخت؛ برای هر نفر یک قرص نان .
علی علیه السلام نماز مغرب را با پیامبر خدا گزارد و به منزل آمد. سفره را گستردند و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که امیرالمومنین اولین تکه را کند، ناگاه مسکینی در خانه را زد و گفت :
السلام علیکم یا اهل بیت محمد. من مسلمان مسکینی هستم. از آنچه میخورید به من بخورانید. خداوند از نعمتهای بهشت به شما بدهد!» همه اهل خانه هر پنج قرص نان را به مسکین دادند، شب را گرسنه خوابیدند و چیزی جز آب نخوردند .
فردای آن روز را نیز روزه گرفتند. فاطمه سلام الله علیها یک سوم دیگر از پشم را ریسید و یک صاع دیگر از جو را آرد کرد و پنج قرص نان پخت. بعد از نماز مغرب، همین که سر سفره نشستند، یتیمی به در خانه آمد و گفت :
السلام علیکم اهل بیت محمد. من یتیمی مسلمان هستم. از آنچه میخورید به من نیز بدهید. خداوند شما را از نعمت های بهشتی اطعام کند.همه اهل خانه، آن شب را نیز گرسنه سپری کردند و چیزی جز آب نخوردند .
فردا نیز همین اتفاق تکرار شد و این بار اسیری از مشرکین به در خانه آمد و گفت :
السلام علیکم یا اهل بیت محمد ما را اسیر می کنید و به بند می کشید، اما به ما غذا نمیدهید؟ آن شب نیز همه نانهای خود را به اسیر دادند و با آب افطار کردند و گرسنه خوابیدند .
فردای آن روز علی، حسن و حسین را نزد رسول خدا برد. آنها از فرط گرسنگی مانند جوجه به خود می لرزیدند. پیامبر با دیدن آنان فرمود:« ای اباالحسن، حالت شما مرا سخت ناراحت می کند. نزد دخترم فاطمه برویم.»نزد فاطمه رفتند و دیدند او در محراب خود، از گرسنگی دچار ضعف شدیدی شده و چشمانش گود افتاده است .
پیامبر او را به سینه چسباند و گفت: « به خدا پناه میبرم. شما سه روز است که گرسنهاید !»
جبرئیل نازل شد و گفت: « ای محمد، آنچه را خداوند برای تو در باره اهل بیت مهیا ساخته است، بگیر.» پیامبر فرمود: چیست؟
جبرئیل آیات آغازین سورهی « هل اتی » را قرائت کرد تا رسید به آیه «انّ هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا .»
در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام آمده است که جبرئیل در روز چهارم با ظرفی پر از گوشت فرود آمد. اهل بیت از آن خوردند تا سیر شدند ، ولی چیزی از غذا کاسته نشد. حسین علیه السلام با مقداری از آن غذا از خانه خارج شد. زنی یهودی به او گفت :
شما که همیشه در گرسنگی به سر می برید این غذا از کجاست؟ مقداری از آن به من بده .
حسین علیه السلام دست خود را دراز کرد که غذا را به او بدهد اما جبرئیل فرود آمد و غذا را از دست حسین گرفت و به سوی آسمان برد. پیامبر خدا فرمود :
اگر حسین نخواسته بود از این غذا به آن زن بدهد، این ظرف غذا تا روز قیامت نزد اهل بیتم باقی بود؛ از آن میخوردند و هیچگاه چیزی از آن کم نمی شد .
منابع :
بحارالانوار، ج 35، ص 237، حدیث 1 و ص 241، حدیث 2 – امالی صدوق، ص 155 و مناقب، ج 2، ص 124 .
4. تفصیل داستان این است که امام حسن و امام حسین علیهما السلام در کودکی بیمار شدند . رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه دو نفر از اصحاب از آنها عیادت کرد .
یکی از اصحاب به علی علیه السلام عرض کرد :
چه خوب بود برای شفای دو فرزندت نذری برای خدا می کردی .
حضرت علی علیه السلام فرمود: نذر میکنم اگر خوب شدند سه روز را روزه بگیرم.فاطمه نیز چنین گفت .
حسن و حسین علیهما السلام هم گفتند :
ما نیز سه روز روزه می گیریم . فضه ، کنیز آنان، نیز همین نذر را کرد .
چندی نگذشت که حسن و حسین علیهما السلام شفا یافتند . همه به نذر خود وفا کردند و روزه گرفتند، اما برای افطار چیزی در خانه نبود .
علی علیه السلام نزد یکی از همسایگان یهودی اش که پشمباف بود و شمعون نام داشت رفت و گفت :
آیا حاضری دختر محمد مقداری پشم برای تو بریسد و تو در برابرش کمی جو بدهی؟
شمعون گفت: بله. و به او کمی پشم داد .
فاطمه علیهاسلام یکسوم آن پشم را ریسید و یک صاع جو از شمعون گرفت. آن را آرد کرد و با آن پنج قرص نان پخت؛ برای هر نفر یک قرص نان .
علی علیه السلام نماز مغرب را با پیامبر خدا گزارد و به منزل آمد. سفره را گستردند و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که امیرالمومنین اولین تکه را کند، ناگاه مسکینی در خانه را زد و گفت :
السلام علیکم یا اهل بیت محمد. من مسلمان مسکینی هستم. از آنچه میخورید به من بخورانید. خداوند از نعمتهای بهشت به شما بدهد!» همه اهل خانه هر پنج قرص نان را به مسکین دادند، شب را گرسنه خوابیدند و چیزی جز آب نخوردند .
فردای آن روز را نیز روزه گرفتند. فاطمه سلام الله علیها یک سوم دیگر از پشم را ریسید و یک صاع دیگر از جو را آرد کرد و پنج قرص نان پخت. بعد از نماز مغرب، همین که سر سفره نشستند، یتیمی به در خانه آمد و گفت :
السلام علیکم اهل بیت محمد. من یتیمی مسلمان هستم. از آنچه میخورید به من نیز بدهید. خداوند شما را از نعمت های بهشتی اطعام کند.همه اهل خانه، آن شب را نیز گرسنه سپری کردند و چیزی جز آب نخوردند .
فردا نیز همین اتفاق تکرار شد و این بار اسیری از مشرکین به در خانه آمد و گفت :
السلام علیکم یا اهل بیت محمد ما را اسیر می کنید و به بند می کشید، اما به ما غذا نمیدهید؟ آن شب نیز همه نانهای خود را به اسیر دادند و با آب افطار کردند و گرسنه خوابیدند .
فردای آن روز علی، حسن و حسین را نزد رسول خدا برد. آنها از فرط گرسنگی مانند جوجه به خود می لرزیدند. پیامبر با دیدن آنان فرمود:« ای اباالحسن، حالت شما مرا سخت ناراحت می کند. نزد دخترم فاطمه برویم.»نزد فاطمه رفتند و دیدند او در محراب خود، از گرسنگی دچار ضعف شدیدی شده و چشمانش گود افتاده است .
پیامبر او را به سینه چسباند و گفت: « به خدا پناه میبرم. شما سه روز است که گرسنهاید !»
جبرئیل نازل شد و گفت: « ای محمد، آنچه را خداوند برای تو در باره اهل بیت مهیا ساخته است، بگیر.» پیامبر فرمود: چیست؟
جبرئیل آیات آغازین سورهی « هل اتی » را قرائت کرد تا رسید به آیه «انّ هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا .»
در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام آمده است که جبرئیل در روز چهارم با ظرفی پر از گوشت فرود آمد. اهل بیت از آن خوردند تا سیر شدند ، ولی چیزی از غذا کاسته نشد. حسین علیه السلام با مقداری از آن غذا از خانه خارج شد. زنی یهودی به او گفت :
شما که همیشه در گرسنگی به سر می برید این غذا از کجاست؟ مقداری از آن به من بده .
حسین علیه السلام دست خود را دراز کرد که غذا را به او بدهد اما جبرئیل فرود آمد و غذا را از دست حسین گرفت و به سوی آسمان برد. پیامبر خدا فرمود :
اگر حسین نخواسته بود از این غذا به آن زن بدهد، این ظرف غذا تا روز قیامت نزد اهل بیتم باقی بود؛ از آن میخوردند و هیچگاه چیزی از آن کم نمی شد .
منابع :
بحارالانوار، ج 35، ص 237، حدیث 1 و ص 241، حدیث 2 – امالی صدوق، ص 155 و مناقب، ج 2، ص 124 .