خانه » همه » مذهبی » توضیح حدیث «الایمان معرفة بالقلب…»

توضیح حدیث «الایمان معرفة بالقلب…»


توضیح حدیث «الایمان معرفة بالقلب…»

۱۳۹۲/۰۷/۰۵


۱۴۴۳ بازدید

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر عملی را که می خواهید انجام دهید نام خدا را ببرید و الا آن عمل ابتر و ناتمام می ماند. حال سؤال این است که آیا مراد از این حدیث این است که حتما لفظ بسم الله الرحمن الرحیم را باید بر زبان جاری کنیم یا نه همان توکل بر خدا داشتن هنگام انجام هر عملی کفایت می کند؟ اگر امکان دارد این حدیث را به صورت مصداقی (با مثال) توضیح دهید. (الایمان معرفة با لقلب،اقرار بالسان،عمل با رکان)

در مورد لزوم آغاز کردن کارها با نام خدا و گفتن «بسم الله» که مایه جلب رحمت خدا است در روایات معصومین(ع) مطالب مفید و سودمند وارد شده است توکل بر خدا داشتن هنگام انجام هر عملی لازم است اما به زبان آوردن بسم الله تاکید بر این امر است ولذا بهتر است به زبان آورده شود توضیح بیشتر اینکه :در میان همه مردم دنیا مرسوم است که هر کار مهم و با ارزشی را به نام بزرگی از بزرگانشان آغاز می کنند و کلنگ ساخت و تأسیس هر مرسسه و سازمانی را به نام فرد مورد علاقه شان بر زمین می زنند و آن کار را با شخصیت مورد نظرشان ارتباط می دهند. برای استمرار و پایندگی یک برنامه و کار بهتر است آن را به موجود پایدار و جاودانی ارتباط دهیم، موجودی که فنا و زوال در ذات پاکش راه ندارد، چون همه موجودات جهان هستی محکوم به فنا و نابودی هستند مگر ذات پاک خداوند و اگر چیزی بخواهد باقی و جاودانه باشد باید با آن ذات لایزال مرتبط داشته باشد. پس خداوند رمز بقا و جاودانگی است و باید هر کاری را با یاد و نام او آغاز کرد و در سایه او قرار داد و از او استمداد طلبید. به همین دلیل است که در نخستین آیه قرآن کریم می گوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر». البته این کار نباید تنها از جنبه ظاهری و صوری باشد و تنها به لفظ آن اکتفا نمود بلکه باید از نظر واقعیت و معنا با او پیوند داشته باشد. چون این ارتباط و پیوند انسان را در مسیر صحیح قرار می دهد و از هر گونه انحراف باز می دارد و به همین دلیل چنین کاری حتی به پایان وس رانجام می رسد و پر برکت است. در حدیث معروفی از پیامبر اکرم(ص) چنین آمده است: «کل امر ذی بال لم یذکر فیه اسم الله فهو ابتر؛ هر کار مهمی که بدون نام خدا آغاز گردد، بی فرجام است.»بحارالانوار، ج 16، باب 58 حضرت نوح(ع) در آن طوفان سخت و سهمگین هنگام سوار شدن بر کشتی و حرکت بر روی امواج کوه پیکر آب که هر لحظه آن با خطرات و فراوانی همراه بود برای رسیدن به مقصد و ساحل نجات و پیروزی بر مشکلات به یاران خود دستور می دهد که در هنگام حرکت کشتی و نیز در وقت توقف آن «بسم الله» بگویند: «وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ»؛(هود، 41)
بر همین اساس است که همه سوره های قرآن به جز سوره توبه با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز می شود تا هدف اصلی که همان هدایت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با موفقیت و پیروزی انجام پذیرد. سوره توبه هم چون با اعلام جنگ به مشرکان مکه و پیمان شکنندگان آغاز شده و اعلام جنگ با توصیف خداوند به رحمان و رحیم ناسازگار است، بدون «بسم الله الرحمن الرحیم» آمده است. در جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» نخست با کمله «اسم» رو به رو می شویم که از ریشه «سمّو» به معنای «بلندی و ارتفاع» است و بعد از آن با کلمه «الله» مواجه می شویم که کامل ترین و جامع ترین نام خداوند است زیرا نام های خداوند در قرآن و غیر آن هر کدام، بخش خاصی از صفات خداوند را منعکس و بیان می کند و تنها نامی که به همه صفات و کمالات الهی و جامه صفات جلال و جمال اشاره دارد، نام «الله» است. بعد از آن به کلمه «رحمان» و «رحیم» بر می خوریم. مشهور در میان عده ای از مفسران آن است که «رحمان» اشاره به رحمت عام و همگانی و گسترده خداوند است که شامل دوست و دشمن و مؤمن و کافر هم می باشد، چون همه بندگان از مواهب گوناگون حیات بهره مندند و از سفره گسترده نعمت های بی پایان و بی دریغش روزی می خورند. ولی «رحیم» اشاره به رحمت خاص پروردگار دارد که ویژه بندگان مؤمن و صالح او است زیرا آنان به خاطر ایمان و انجام عمل صالح، این شایستگی را یافته اند که از رحمت و بخشش و الطاف خاص خداوند که آلودگان و مجرمان از آن محرومند، بهره مند و برخوردار گردند. بنابراین در مورد آغاز هر کاری با نام خداوند، نامی که در بردارنده همه اوصاف کمال و صفات جلال و جلال اوست آغاز می کنیم از او استمداد می طلبیم و دست به دامن رحمت واسعه و گسترده می زنیم و برای پیشرفت در کارها و پیروزی بر مشکلات، صفتی مناسب تر از این صفات وجود ندارد.
مؤمنان راستین با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» در آغاز کارها دل از همه جا بر می کنند و تنها به خداوند دل می بندند و از او استمداد و یاری می طلبند. از «بسم الله الرحمن الرحیم» می آموزیم که اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنایی دارد و تا عوامل قاطع ومسلمی برای ان پیدا نشود تحقق نخواهد یافت. انسان ها نیز باید پایه و اساس کارشان را بر رحمت و مجبت قرار دهند و جز در مارد ضروری و ناچاری به ابزار خشونت متوسل نشوند.
برای مطالعه بیشتر ر.ک: – تفسیر نمونه، ج 1، سوره حمد – تفسیر سوره حمد از امام خمینی(ره).

حقیقت ایمان و ایمان حقیقی:

توضیح روایت: سئل عن امیر المومنین (ع) عن الایمان فقال : الایمان معرفه با لقلب ، و اقرار با للسان ، و عمل با لارکان . ترجمه : از امیرالمؤ منین علیهالسلام ، پر سیدند که :ایمان چست ؟ فرمود:ایمان عبارت است : شناخت قبلى ، اعتراف و اقرار به زبان ،عمل با اعضاء و جوارح بدن
شرح : ایمان حقیقى : نشانه هایى دارد، که هر کس این نشانه ها را در خود داشته باشد، مؤ من حقیقى است . امام علیه السلام ، براى مؤ من حقیقى ، سه نشانه اصلى و مهم تعیین فرموده است ، که ما نیزبا توجه به آنها میتوانیم مؤ منان حقیقى را بشناسیم . طبق فرموده امام (ع ) مؤ من حقیقى کسى است که :
اولا شناخت قبلى داشته باشد. یعنى از صمیم قلب و از ته دل ، وجود خدا را شناخته باشد، و صمیمانه معتقد باشد که اصول دین اسلام ، یعنى یگانگى خداوند متعال ، نبوت حضرت محمد (ص )، و فرارسیدن روز قیامت ، عدل خداوند و جانشینى امامان علیهالسلام ، بر حق است . ثانیا به زبان اعتراف کند، یعنى اعتقادات الهى و اسلامى خود را برزبان آورد، و همواره کلمه شهادتین را به زبان جارى سازد، و به یگانگى خدا و نبوت حضرت محمد (ص ) اقرار کند. ثالثا وظایف اسلامى خود را با اعضاء بدنش انجام دهد، یعنى وضو ساختن، نماز خواندن ،روزه گرفتن ، بدن گرفتن با زبان بد نشنیدن با گوش ، نگاه حرام نکردن با چشم ، و… تمام وظائفى را که خداوند براى اعضاء بدن او تعیین فرموده است ، بطور صحیح و کامل به انجام رساند. بنابراین ، کس که یکى از این نشانه ها، یا قسمتى از این نشانه ها رانداشته باشد، نمى توان خود را مؤ من حقیقى بداند.

حقیقت ایمان چیست؟

آیا ایمان از سنخ عقیده و باور است یا ماهیتی عمل‌گرایانه دارد و یا …؟ آیا ماهیت ایمان اکراه‌پذیر است؟ ایمان و اسلام چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ صفات مومنان چیست و آخر اینکه ایمان آیا تنها مولفه رستگاری است و یا کردار نیز در انضمام بدان نقش ایفا می‌کند؟ ایمان در لغت از «أمن» است و أمن نیز، طمأنینه و آرامش نفس است و نترسیدن. أمان، گاهی نام حالتی است که انسان در امن بر آن است و گاهی نام آنچه انسان بر آن امین می‌شود مانند آیه 27 سوره انفال: «و تخونوا اماناتکم». ایمان گاهی، عنوان آیینی است که محمد(ص) پیام‌آور آن است: «الذین آمنو والذین هادوا و الصابئون و النصاری…»;[مائده/69]کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی هستند و صابئان و مسیحیان. این ایمان در واقع به معنای «اسلام آوردن» است و مترادف به آن به کار می‌رود در نتیجه کسانی که مسلمان می‌شوند به آن توصیف می‌گردند.«ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون»‌;[یوسف/106]، بیشترشان به خدا ایمان نمی‌آورند، جز اینکه شریک می‌گیرند. ایمان گاهی به معنای «اذعان نمودن نفس به حق بر سبیل تصدیق و صادقانه شمردن آن» بکار می‌رود. این معنا از ایمان، همان مقصودی است که امیر بیان این گونه آن را توصیف می‌کند: «وسئل عن الایمان فقال: الایمان معرفه بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان» (1)، ایمان، شناخت قلبی، اقرار زبانی و عمل با اعضا و جوارح است.
در قرآن نیز در بسیاری از فرازها ایمان در همین معنا به کار رفته است. A«والذین آمنوا بالله و رسله اولئک هم‌الصدیقون»;[حدید/19]، و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند، آنان همان راستینانند. بنابراین در این استعمال، ایمان بر هر سه مقوله کردار، گفتار و باور، صادق است. البته در برخی آیات ایمان به صورت مشخص و تنها برعمل صدق می‌کند. «و ما کان الله لیضیع ایمانکم»;[بقره/143] و خدا بر آن نیست تا ایمان شما را ضایع کند. در این آیه از تغییر قبله مسلمانان از مسجدالاقصی به مسجدالحرام سخن به میان می‌آید و عده‌ای از مسلمانان نگران این مسئله هستند که با تغییر قبله، نمازهایی که آنان تاکنون به جا آورده‌اند چه حالتی می‌یابد، که خداوند با این جمله به آنان می‌فهماند که او در صدد تضییع عمل آنان نیست.
ایمان گاهی در قرآن به معنای لفظی، تصدیق نیز بکار می‌رود.« و ما انت بمومن لنا و لوکنا صادقین»;[یوسف/17]، ولی تو ما را تصدیق نمی‌کنی هر چند راستگو باشیم. در میان این دو گونه استعمال ایمان که یکی به معنای مومنان شریعتی خاص – مثلاً – اسلام است و دیگری ایمان به همان معنای اصطلاحی که در کلام امام علی(ع) نیز منعکس گردیده است فرقهایی وجود دارد.
یکی از این فرقها که مستقیماً به ماهیت و حقیقت ایمان نیز بازگشت می‌کند، رابطه ایمان و اسلام است، در استعمال اول که می‌توان از آن با عنوان ایمان بالمعنی الاعم نیز یاد کرد رابطه میان اسلام و ایمان تساوی است یعنی می‌توان به هر مسلمانی، مومن نیز اطلاق نمود و بالعکس اما در استعمال دوم نسبت میان اسلام و ایمان، عموم و خصوص مطلق است، به این معنا که هر مومنی، مسلمان است ولی هر مسلمانی مومن نیست و به عبارت دیگر اسلام شرط لازم و نه کافی ایمان به حساب می‌آید. در قرآن نیز به این فرق اشاره شده است. «قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا ولمایدخل الایمان فی قلوبکم.»;[حجرات/14]، بادیه‌نشینان گفتند: «ایمان آوردیم» بگو: «ایمان نیاورده‌اید، لیکن بگویید: «اسلام آوردیم.» و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است. در این آیه صراحتاً به فرق میان ایمان و اسلام اشاره شده است. بادیه‌نشینان اسلام آورده بودند و به ظاهر شهادتین را بر زبان جاری ساخته بودند، اما ایمان هنوز داخل در قلوب ایشان نگردیده بود. علامه طباطبایی- قدس‌سره- در تفسیر آیه می‌نویسد: «خداوند در آیه ایمان را از آنان نفی کرده است و واضح گردانیده که ایمان هنوز داخل در قلوب ایشان، نشده است و البته برای ایشان اسلام را ثابت نموده است. از اینجا فرق میان اسلام و ایمان ظاهر می‌گردد به اینکه ایمان معنایی قائم به قلب است؛ از قبیل باور و اسلام امری قائم به زبان و اعضا و جوارح. در واقع اسلام، تسلیم شدن و خضوع زبانی با شهادت بر توحید و نبوت و به لحاظ عمل، رفتار ظاهری با تبعیت [از رسول و دستوراتش] است. حال چه این عمل با باور به حقانیت آنچه بدان شهادت داده و بدان عمل نموده همزمان و مقارن باشد و چه نباشد.»(2)
بنا بر این تفسیر، می‌توان اینگونه نتیجه‌گیری کرد:
ایمان دارای سه رکن و یا به عبارت بهتر سه مرحله است. الف – مرحله زبانی، ب- مرحله رفتاری، ج- مرحله باور و اعتقادی. بادیه‌نشینان مرحله اول را طی نموده بودند، یعنی ایمان در زبان و رفتارشان وارد شده بود ولی هنوز ایمان مرحله سوم در دلهایشان وارد نشده بود.
ممکن است تفسیر دیگری از این آیه ارائه داد، به این صورت که ایمان تنها بر مرحله سوم اطلاق می‌گردد و بر مراحل اول و دوم تنها عنوان اسلام صادق است. براین اساس می‌توان حکمت امیر مومنان را نیز اینگونه تفسیر نمود که دارای سه رکن دانستن ایمان در واقع‌ نظر به حقیقت ایمان ندارد، چه که حقیقت ایمان امری جز باور و اعتقاد – همانگونه که علامه طباطبایی – رحمه‌الله – تفسیر می‌کنند و آن را امری قائم به باور و اعتقاد می‌دانند- نیست. اما زبان و عمل از لوازم ایمان به شمار می‌آ‌یند. درست مانند، یک درخت میوه که میوه دادن یا ندادن باعث نمی‌گردد تا عنوان درختی خاص بر آن صدق شود، اما چنین درختی حتماً همراه با ثمر دادن نیز می‌باشد. علامه در تفسیر آیه 143 سوره بقره «ایمان» را به «عمل» تفسیر می‌کنند.(3) در این مورد باید توجه نمود که استعمال ایمان به جای عمل به جهت قرینه‌ای است که در آیه موجود است. قرینه از این قرار است که مسلمانان بعد از تغییر قبله گمان کردند، نمازهای ایشان باطل است و دیگر ارزشی ندارد و از آنجایی که نماز رکن و عمود دین به شمار می‌رفت، به این نتیجه خطا رسیدند که ایمانشان نیز از میان رفته است. بنابراین آیه در صدد اصلاح این اندیشه خطا برمی‌آید که خیر این‌چنین نمی‌باشد که ایمانتان از میان رفته است. بنابراین با توجه به صحت ایمان اعمال شما نیز ارزش خود را از دست نداده است و نمازهایتان درست است و مقبول.
علاوه بر این آیه که دلالت بر سنخ باور بودن ایمان دارد، آیات دیگر نیز شاهد همین امرند. به عنوان مثال می‌توان به آیات فراوانی استشهاد نمود که عمل صالح را بر ایمان عطف کرده است «ان‌الذین آمنو و عملوا الصالحات» کسانی که ایمان آورند و عمل نیکو به جای آوردند. این دوگانگی که تقریباً در سراسر آیات قرآن به چشم می‌خورد دال بر این امر است که ایمان از سنخ عمل نیست. در داستان ساحران نیز همین امر مشهود است. آنان اظهار ایمان می‌کنند با آنکه هنوز عملی از آنان سرنزده است. «قالوا آمنا برب العالمین، رب موسی و هارون»;[اعراف/121 – 122] و گفتند: «به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی وهارون.» از طرف دیگر باید به ماهیت ایمان توجه نمود. ایمان ماهیتی ثابت و حقیقتی ایستا ندارد، بلکه دائماً در حرکت و شدن است. نوبه‌نو شدن از خواص ایمان به شمار می‌رود. همین امر اثبات می‌کند که ایمان از سنخ عمل نیست، بلکه از سنخ باور است که قابلیت نوبه‌نو شدن را داراست، چرا که عمل در حرکت و شدن نیست.
آدمی یا عمل را صحیح به جا می‌آورد با شرایطش و یا خیر. «یا ایهاالذین آمنو، آمنوا…»;[نساء/136]، ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ایمان آورید، یعنی ایمان نو کنید. همچنین از ماهیت ایمان که جبرپذیر و اکراه بردار نیست می‌توان به این نتیجه دست یافت که ایمان از سنخ باور و معرفت باطنی است، چرا که اگر در مفهوم ایمان، عنصر عمل نیز دخیل می‌بود می‌شد با توسل به زور عمل ایمانی ایجاد نمود، چنانچه بسیاری از پادشاهان و حاکمان به زور از مخالفان خود به نفع خویش اقرار می‌گرفتند و آنان را وادار می‌ساختند تا براساس مرضی ایشان عمل نمایند. «لااکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی»;[ بقره/256]، در دین هیچ اجباری نیست. و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است.
در باب آنچه ایمان در مورد آن شایسته است و یا آنچه باید بدان تعلق گیرد و متعلقات ایمان نام دارد، قرآن به صراحت سخن گفته است. ایمان به غیب، اولین متعلق قرآن است که از آن در قرآن ذکری به میان آمده است. ایمان به پیامبران، ایمان به محتوای پیام، ایمان به فرستنده پیام (حضرت باریتعالی) ایمان به فرشتگان از موضوعات دیگر ایمانی است. «کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله»;[بقره/285] و مومنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آوردند. دقت در متعلقات و موضوعات ایمانی، ما را به این نکته رهنمون می‌سازد که ایمان از جنس معرفت و باور است، چرا که ایمان به خدا و فرشتگان، نمی‌تواند از نوع عمل و کردار باشد و اصولاً بی‌معناست. صفات مومنان و ویژگیهای آنان نیز در این امر مشترک است. در قرآن از یک سو از مومنان خواسته شده تا به پیامبر(ص) ایمان آورند و از سوی دیگر آنان را به پیروی و تبعیت از او می‌خواند، اگر ماهیت ایمان و عمل، یکسان بود، تعدد دعوت بی‌معنا می‌بود. «فآمنوا بالله و رسوله النبی الامی الذی یؤمن بالله و کلماته و اتبعوه لعلکم تهتدون»;(اعراف/158). پس به خدا و فرستاده او- پیامبر بزرگ درس‌نخوانده‌ای- که ایمان آورد به خدا و کلمات او،‌ ایمان آورید و از او پیروی کنید؛ شاید که هدایت شوید. از دیگر ویژگی‌های ایمان، اختیاری و ارادی‌بودن آن است؛ چنان که ایمان از روی ترس، فایده‌ای در بر ندارد. با توجه به مطالب مطرح‌شده، می‌‌توان درباره ماهیت ایمان به نتایج ذیل دست یافت:
ایمان در قرآن، گونه‌ای معرفت و شناخت است ولی تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست. عمل و کردار، از اجزای مقوّم ایمان نیست، گرچه عمل، همواره همراه ایمان است، به طوری که از فقدان آن ناصوابی و بی‌اثربودن ایمان آشکار می‌گردد. از دو مقدمه فوق به این نتیجه می‌رسیم که ایمان علاوه بر معرفت، حاوی خشوع، خضوع و خشیت و تسلیم است و همین امر موجب می‌گردد تا با عمل، پیوند نزدیکی برقرار سازد.
پی‌نوشت‌ها: 1 -سیدشریف رضی، نهج‌البلاغه، حکمت227 .2- علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص 332 .3 – همان، ج1، ص320. علامه آنچنان به تفسیر ایمان به اعمال در آیه مذکور اطمینان دارند که در متن آیه بدون اینکه هیچ‌گونه تمایزی قائل شوند واژه «اعمالکم» را به جای «ایمانکم» به کار برده‌اند که البته چندان صواب به نظر نمی‌آید. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 2/100100274)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد