حبیب بن التمیم الداری و صهیب الرومی
۱۳۹۲/۰۶/۱۰
–
۴۳۷ بازدید
میخواستم بپرسم حبیب بن التمیم الداری و صهیب الرومی چه کسانی بودند؟
مقداری از زندگیشان را توضیح دهید
+یک کتابی میخواستم که زندگانی همه یا اکثر صحابه رسول خدا(ص) را نوشته باشد
.
تمیم الداری
تمیم بن اوس بن خارجة بن سود بن جذیمة بن دارع بن عدى بن دار بن هانى بن حبیب بن نمارة بن لخم بن کعب. همراه برادرش نعیم بن اوس به حضور پیامبر آمدند و مسلمان شدند و رسول خدا مناطق حبرى و بیت عینون را در شام در اختیار آنان قرار داد. رسول خدا در شام هیچ تیول دیگرى در اختیار کسى نگذاشت. تمیم در مصاحبت رسول خدا باقى ماند و همراه ایشان در جنگ شرکت و از ایشان روایت کرد و مدتها در مدینه بود پس از کشته شدن عثمان بن عفان به شام رفت، کنیه تمیم ابو رقیه بوده است.( الطبقات الکبرى/ترجمه،ج 7،ص:418)
وی ابتدا مسیحی بود ولی در سال نهم هجری مسلمان شد. (الاستیعاب، ج 1، ص 193)
وی در سال 40 هجری وفات نمود.
صهیب رومی
صهیب بن سنان ابن مالک بن عبد عمرو بن عقیل بن عامر بن جندلة بن خزیمة بن کعب بن سعد بن اسلم بن اوس منات بن نمر بن قاسط بن هنب بن افصى بن دعمى بن جدیله بن اسد بن ربیعة بن نزار. و مادرش سلمى دختر قعید بن مهیض بن خزاعى بن مازن بن مالک بن عمرو بن تمیم است .
پدرش سنان بن مالک یا عمویش از طرف پادشاه ایران (خسرو) فرماندار ابلّه ) ابلّة، از شهرهاى کوچک جنوبى عراق، رک: تقویم البلدان، ترجمه عبد المحمد آیتى، چاپ بنیاد فرهنگ، تهران، 1349، ص 353.- م.) بوده و محل سکونت آنان در سرزمین موصل بوده اند. رومیها به آن نواحى حمله کردند و اسیرانى گرفتند. از جمله صهیب که پسرکى بود، اسیر شد، عمویش مى گفت: خدا را سوگند مى دهم و فرا مى خوانم براى این پسر بچه که خانه و زندگى ما را با دورى خود سیاه و تاریک کرد .
صهیب در روم بزرگ شد و گرفتار لکنت زبان گردید. قبیله کلب صهیب را از رومیان خریدند و به مکه آوردند و او را عبد الله بن جدعان خرید و آزاد کرد. صهیب همراه عبد الله در مکه بود، تا آنکه عبد الله در گذشت و پیامبر (ص) مبعوث شد و خداوند براى صهیب اراده خیر فرمود و بر او منت گزارد و مسلمان شد. خاندان صهیب مى گویند، صهیب همین که به عقل و بلوغ رسید از روم گریخت و به مکه آمد و همپیمان عبد الله بن جدعان شد و همراه او بود تا او درگذشت. صهیب مردى سرخ روى بود، میانه بالا و به کوته قامتى نزدیک تر و پر موى بود و با حنا خضاب مى بست .
سلیمان بن حرب و عارم بن فضل هر دو از حماد بن زید، از معروف بن ابى معروف جزرى، از محمد بن سیرین نقل مى کنند که مى گفته است صهیب عرب و از خاندان نمر بن قاسط است .
اسماعیل بن ابراهیم از یونس، از حسن نقل مى کند رسول خدا (ص) مى فرموده است: صهیب پیشگام رومیان در مسلمانى است .
ابو عامر عبد الملک عقدى و ابو حذیفة موسى بن مسعود، هر دو از زهیر بن محمد، و عبد الله بن جعفر رقّى از عبید الله بن عمرو و همگى، از عبد الله بن محمد بن عقیل، از خمرة پسر صهیب نقل مى کنند که کنیه اش را ابو یحیى انتخاب کرده بوده و مى گفته است از اعراب است و خوراک فراوانى هم به مردم مى خورانده است. گوید، عمر بن خطاب به صهیب گفت: چگونه تو که فرزندى ندارى خودت را ابو یحیى نامیده اى و چرا مى گویى از عرب هستى و حال آنکه مردى از رومى و چرا این همه خوراک مى دهى مگر این اسراف نیست؟
صهیب گفت: رسول خدا (ص) براى من کنیه ابو یحیى را انتخاب فرمود اما اینکه تو مى گویى من عرب نیستم و من مى گویم عربم بدان که من مردى از خاندان نمر بن قاسط از اهل موصلم ولى مرا به اسیرى بردند و رومیان در حالى که کودکى خردسال بودم گرفتندم و بعد خویشاوندان خود را شناختم و نسب خود را دانستم. اما گفتارت در مورد طعام و اسراف در آن، رسول خدا (ص) مى فرمود: برگزیدگان شما کسانى هستند که خوراک خوب بخورانند و پاسخ سلام را نیکو دهند و همین دستور موجب شده است که خوراک فراوان بدهم .
واقدى از عبد الله بن ابى عبیدة، از پدرش، از عمار یاسر نقل مى کند که مى گفته است صهیب بن سنان را بر در خانه ارقم دیدم و رسول خدا آن جا بود، به صهیب گفتم: چه مى خواهى؟ گفت: تو چه مى خواهى؟ گفتم: مى خواهم به حضور محمد (ص) بروم و سخن او را بشنوم. گفت: من هم همین قصد را دارم و با یک دیگر به حضور پیامبر (ص) رسیدیم و آن حضرت اسلام را بر ما عرضه داشت و مسلمان شدیم و روزى را همان جا به شب آوردیم و شبانه در حالى که خود را پوشیده مى داشتیم بیرون آمدیم، اسلام آوردن عمار و صهیب پس از اسلام آوردن سى و چند تن بود .
واقدى از معاویة بن عبد الرحمن بن ابو مزرد، از یزید بن رومان، از عروة بن زبیر نقل مى کند صهیب بن سنان از مؤمنان مستضعف بود که در راه خدا در مکه شکنجه مى شدند .
هوذة بن خلیفة از عوف، از ابو عثمان نهدى نقل مى کند که مى گفته است چون صهیب خواست به مدینه هجرت کند اهل مکه به او گفتند: تو پیش ما آمدى در حالى که درمانده بدبختى بودى و امروز داراى مال فراوان هستى و به همه چیز رسیده اى، حالا مى خواهى خودت و اموالت را از این شهر بیرون ببرى؟ به خدا سوگند این ممکن نیست. صهیب گفت :
اگر مالم را براى شما بگذارم آیا راه مرا باز مى کنید و دست از سرم بر مى دارید؟ گفتند: آرى و او تمام اموال خود را به ایشان بخشید و چون این خبر به رسول خدا (ص) رسید دو بار فرمود: صهیب سود برد .
عفان بن مسلم و سلیمان بن حرب و موسى بن اسماعیل هر سه از حماد بن زید، از على بن زید، از سعید بن مسیب نقل مى کردند که مى گفته است چون صهیب به سوى مدینه حرکت کرد تنى چند از قریش او را تعقیب کردند، او از مرکب خود پیاده شد و آنچه تیر در تیردان خود داشت بیرون کشید و سپس گفت: اى گروه قریش مى دانید که من از بهترین مردان تیراندازم و به خدا سوگند به من دسترسى پیدا نمى کنید مگر اینکه تمام تیرهاى موجود در تیردان من تمام شود و سپس با شمشیرم تا هنگامى که چیزى از آن در دست من باشد ستیزه مى کنم. اکنون هر کار مى خواهید انجام دهید اگر هم مى خواهید شما را به محل اموال خودم راهنمایى مى کنم و دست از سر من بردارید. گفتند: آرى و چنان کرد و چون به حضور پیامبر (ص) رسید فرمود اى ابو یحیى معامله سودمندى بود سودمند.
واقدى از عاصم بن سوید که از خاندان عمرو بن عوف است، از محمد بن عمارة بن خزیمة بن ثابت نقل مى کند که مى گفته است آخرین مسلمانانى که از مکه به مدینه هجرت کردند على (ع) و صهیب بن سنان بودند و این در پانزدهم ربیع الاول بود و رسول خدا (ص) هنوز از قباء حرکت نکرده بود .
واقدى از عبد الله بن جعفر، از عبد الحکیم بن صهیب، از عمر بن حکم نقل مى کند صهیب چون به مدینه آمد به حضور پیامبر (ص) در قبا رفت و عمر و ابو بکر هم آن جا بودند و ظرفى از بهترین خرما رطب مدینه هم آن جا بود که کلثوم بن هدم آن را فرستاده و از نوع ام جراذین بود. صهیب میان راه گرفتار گرسنگى شدید و هم گرفتار درد چشم بود و بدون معطلى مشغول خوردن خرما شد. عمر گفت: اى رسول خدا مى بینى صهیب با وجود اینکه درد چشم دارد، چگونه خرما مى خورد، رسول خدا (ص) به او فرمودند: در حالى که چشم درد دارى، خرما مى خورى؟ گفت: با آن قسمت از چشمم که درست است مى خورم و پیامبر (ص) لبخند زدند، صهیب به ابو بکر گفت: وعده داده بودى با هم هجرت کنیم خودت رفتى و مرا گذاشتى و به پیامبر (ص) هم گفت: فرموده بودید که من در خدمت شما خواهم بود و رفتید و مرا گذاشتید و قریش مرا گرفتند و زندان کردند و جان خود و خانواده ام را با اموال خود خریدم. پیامبر (ص) فرمود: معامله سود کرد
صهیب گفت: اى رسول خدا من فقط یک کیلو آرد داشتم که آن را در ابواء خمیر کردم و تا اینجا همان زاد و توشه ام بود .
واقدى از عاصم بن عمر بن قتاده نقل مى کند چون صهیب به مدینه رسید در خانه سعد بن خیثمه منزل کرد و معمولا اصحاب مجرد رسول خدا (ص) به خانه او وارد مى شدند .
واقدى از موسى بن محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى، از پدرش نقل مى کند رسول خدا (ص) میان صهیب بن سنان و حارث بن صمّه عقد برادرى بست. گوید، صهیب در جنگ بدر و احد و خندق و دیگر جنگها همراه رسول خدا (ص) بود .
سلیمان بن حرب از جریر بن حازم، از یعلى بن حکیم، از سلیمان بن ابى عبد الله نقل مى کند صهیب مى گفته است بیایید تا از جنگهاى خود براى شما حدیث کنم و من فقط خواهم گفت رسول خدا (ص) چنین فرمود و چنین کرد .
واقدى از فلیح بن سلیمان، از عامر بن عبد الله بن زبیر، از پدرش نقل مى کند عمر ضمن وصیتهایى که به اهل شورى کرده است این بوده است که صهیب براى شما نماز گزارد [عهده دار امانت در نماز باشد ].
واقدى از طلحة بن محمد بن سعید، از پدرش، از سعید بن مسیب نقل مى کند چون عمر مرد مسلمانان دیدند صهیب به دستور عمر در نمازهاى پنجگانه بر آنها پیشنمازى مى کند. این بود که همو را مقدم داشتند تا بر جنازه عمر هم نماز بگزارد .
واقدى از ابو حذیفه که مردى از فرزندزادگان صهیب است، از پدرش، از جدش نقل مى کند صهیب در شوال سال سى و هشت در هفتاد سالگى در مدینه در گذشت و او را در بقیع به خاک سپردند.( الطبقات الکبرى/ترجمه،ج 3،ص:195 به بعد)
اما در مورد اطلاع از زندگی نامه صحابه پیامبر اکرم(ص) می توانید به کتب انساب، مانند انساب الاشراف، الاصابه، الاستیعاب، طبقات الکبری و … مراجعه فرمایید.
تمیم بن اوس بن خارجة بن سود بن جذیمة بن دارع بن عدى بن دار بن هانى بن حبیب بن نمارة بن لخم بن کعب. همراه برادرش نعیم بن اوس به حضور پیامبر آمدند و مسلمان شدند و رسول خدا مناطق حبرى و بیت عینون را در شام در اختیار آنان قرار داد. رسول خدا در شام هیچ تیول دیگرى در اختیار کسى نگذاشت. تمیم در مصاحبت رسول خدا باقى ماند و همراه ایشان در جنگ شرکت و از ایشان روایت کرد و مدتها در مدینه بود پس از کشته شدن عثمان بن عفان به شام رفت، کنیه تمیم ابو رقیه بوده است.( الطبقات الکبرى/ترجمه،ج 7،ص:418)
وی ابتدا مسیحی بود ولی در سال نهم هجری مسلمان شد. (الاستیعاب، ج 1، ص 193)
وی در سال 40 هجری وفات نمود.
صهیب رومی
صهیب بن سنان ابن مالک بن عبد عمرو بن عقیل بن عامر بن جندلة بن خزیمة بن کعب بن سعد بن اسلم بن اوس منات بن نمر بن قاسط بن هنب بن افصى بن دعمى بن جدیله بن اسد بن ربیعة بن نزار. و مادرش سلمى دختر قعید بن مهیض بن خزاعى بن مازن بن مالک بن عمرو بن تمیم است .
پدرش سنان بن مالک یا عمویش از طرف پادشاه ایران (خسرو) فرماندار ابلّه ) ابلّة، از شهرهاى کوچک جنوبى عراق، رک: تقویم البلدان، ترجمه عبد المحمد آیتى، چاپ بنیاد فرهنگ، تهران، 1349، ص 353.- م.) بوده و محل سکونت آنان در سرزمین موصل بوده اند. رومیها به آن نواحى حمله کردند و اسیرانى گرفتند. از جمله صهیب که پسرکى بود، اسیر شد، عمویش مى گفت: خدا را سوگند مى دهم و فرا مى خوانم براى این پسر بچه که خانه و زندگى ما را با دورى خود سیاه و تاریک کرد .
صهیب در روم بزرگ شد و گرفتار لکنت زبان گردید. قبیله کلب صهیب را از رومیان خریدند و به مکه آوردند و او را عبد الله بن جدعان خرید و آزاد کرد. صهیب همراه عبد الله در مکه بود، تا آنکه عبد الله در گذشت و پیامبر (ص) مبعوث شد و خداوند براى صهیب اراده خیر فرمود و بر او منت گزارد و مسلمان شد. خاندان صهیب مى گویند، صهیب همین که به عقل و بلوغ رسید از روم گریخت و به مکه آمد و همپیمان عبد الله بن جدعان شد و همراه او بود تا او درگذشت. صهیب مردى سرخ روى بود، میانه بالا و به کوته قامتى نزدیک تر و پر موى بود و با حنا خضاب مى بست .
سلیمان بن حرب و عارم بن فضل هر دو از حماد بن زید، از معروف بن ابى معروف جزرى، از محمد بن سیرین نقل مى کنند که مى گفته است صهیب عرب و از خاندان نمر بن قاسط است .
اسماعیل بن ابراهیم از یونس، از حسن نقل مى کند رسول خدا (ص) مى فرموده است: صهیب پیشگام رومیان در مسلمانى است .
ابو عامر عبد الملک عقدى و ابو حذیفة موسى بن مسعود، هر دو از زهیر بن محمد، و عبد الله بن جعفر رقّى از عبید الله بن عمرو و همگى، از عبد الله بن محمد بن عقیل، از خمرة پسر صهیب نقل مى کنند که کنیه اش را ابو یحیى انتخاب کرده بوده و مى گفته است از اعراب است و خوراک فراوانى هم به مردم مى خورانده است. گوید، عمر بن خطاب به صهیب گفت: چگونه تو که فرزندى ندارى خودت را ابو یحیى نامیده اى و چرا مى گویى از عرب هستى و حال آنکه مردى از رومى و چرا این همه خوراک مى دهى مگر این اسراف نیست؟
صهیب گفت: رسول خدا (ص) براى من کنیه ابو یحیى را انتخاب فرمود اما اینکه تو مى گویى من عرب نیستم و من مى گویم عربم بدان که من مردى از خاندان نمر بن قاسط از اهل موصلم ولى مرا به اسیرى بردند و رومیان در حالى که کودکى خردسال بودم گرفتندم و بعد خویشاوندان خود را شناختم و نسب خود را دانستم. اما گفتارت در مورد طعام و اسراف در آن، رسول خدا (ص) مى فرمود: برگزیدگان شما کسانى هستند که خوراک خوب بخورانند و پاسخ سلام را نیکو دهند و همین دستور موجب شده است که خوراک فراوان بدهم .
واقدى از عبد الله بن ابى عبیدة، از پدرش، از عمار یاسر نقل مى کند که مى گفته است صهیب بن سنان را بر در خانه ارقم دیدم و رسول خدا آن جا بود، به صهیب گفتم: چه مى خواهى؟ گفت: تو چه مى خواهى؟ گفتم: مى خواهم به حضور محمد (ص) بروم و سخن او را بشنوم. گفت: من هم همین قصد را دارم و با یک دیگر به حضور پیامبر (ص) رسیدیم و آن حضرت اسلام را بر ما عرضه داشت و مسلمان شدیم و روزى را همان جا به شب آوردیم و شبانه در حالى که خود را پوشیده مى داشتیم بیرون آمدیم، اسلام آوردن عمار و صهیب پس از اسلام آوردن سى و چند تن بود .
واقدى از معاویة بن عبد الرحمن بن ابو مزرد، از یزید بن رومان، از عروة بن زبیر نقل مى کند صهیب بن سنان از مؤمنان مستضعف بود که در راه خدا در مکه شکنجه مى شدند .
هوذة بن خلیفة از عوف، از ابو عثمان نهدى نقل مى کند که مى گفته است چون صهیب خواست به مدینه هجرت کند اهل مکه به او گفتند: تو پیش ما آمدى در حالى که درمانده بدبختى بودى و امروز داراى مال فراوان هستى و به همه چیز رسیده اى، حالا مى خواهى خودت و اموالت را از این شهر بیرون ببرى؟ به خدا سوگند این ممکن نیست. صهیب گفت :
اگر مالم را براى شما بگذارم آیا راه مرا باز مى کنید و دست از سرم بر مى دارید؟ گفتند: آرى و او تمام اموال خود را به ایشان بخشید و چون این خبر به رسول خدا (ص) رسید دو بار فرمود: صهیب سود برد .
عفان بن مسلم و سلیمان بن حرب و موسى بن اسماعیل هر سه از حماد بن زید، از على بن زید، از سعید بن مسیب نقل مى کردند که مى گفته است چون صهیب به سوى مدینه حرکت کرد تنى چند از قریش او را تعقیب کردند، او از مرکب خود پیاده شد و آنچه تیر در تیردان خود داشت بیرون کشید و سپس گفت: اى گروه قریش مى دانید که من از بهترین مردان تیراندازم و به خدا سوگند به من دسترسى پیدا نمى کنید مگر اینکه تمام تیرهاى موجود در تیردان من تمام شود و سپس با شمشیرم تا هنگامى که چیزى از آن در دست من باشد ستیزه مى کنم. اکنون هر کار مى خواهید انجام دهید اگر هم مى خواهید شما را به محل اموال خودم راهنمایى مى کنم و دست از سر من بردارید. گفتند: آرى و چنان کرد و چون به حضور پیامبر (ص) رسید فرمود اى ابو یحیى معامله سودمندى بود سودمند.
واقدى از عاصم بن سوید که از خاندان عمرو بن عوف است، از محمد بن عمارة بن خزیمة بن ثابت نقل مى کند که مى گفته است آخرین مسلمانانى که از مکه به مدینه هجرت کردند على (ع) و صهیب بن سنان بودند و این در پانزدهم ربیع الاول بود و رسول خدا (ص) هنوز از قباء حرکت نکرده بود .
واقدى از عبد الله بن جعفر، از عبد الحکیم بن صهیب، از عمر بن حکم نقل مى کند صهیب چون به مدینه آمد به حضور پیامبر (ص) در قبا رفت و عمر و ابو بکر هم آن جا بودند و ظرفى از بهترین خرما رطب مدینه هم آن جا بود که کلثوم بن هدم آن را فرستاده و از نوع ام جراذین بود. صهیب میان راه گرفتار گرسنگى شدید و هم گرفتار درد چشم بود و بدون معطلى مشغول خوردن خرما شد. عمر گفت: اى رسول خدا مى بینى صهیب با وجود اینکه درد چشم دارد، چگونه خرما مى خورد، رسول خدا (ص) به او فرمودند: در حالى که چشم درد دارى، خرما مى خورى؟ گفت: با آن قسمت از چشمم که درست است مى خورم و پیامبر (ص) لبخند زدند، صهیب به ابو بکر گفت: وعده داده بودى با هم هجرت کنیم خودت رفتى و مرا گذاشتى و به پیامبر (ص) هم گفت: فرموده بودید که من در خدمت شما خواهم بود و رفتید و مرا گذاشتید و قریش مرا گرفتند و زندان کردند و جان خود و خانواده ام را با اموال خود خریدم. پیامبر (ص) فرمود: معامله سود کرد
صهیب گفت: اى رسول خدا من فقط یک کیلو آرد داشتم که آن را در ابواء خمیر کردم و تا اینجا همان زاد و توشه ام بود .
واقدى از عاصم بن عمر بن قتاده نقل مى کند چون صهیب به مدینه رسید در خانه سعد بن خیثمه منزل کرد و معمولا اصحاب مجرد رسول خدا (ص) به خانه او وارد مى شدند .
واقدى از موسى بن محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى، از پدرش نقل مى کند رسول خدا (ص) میان صهیب بن سنان و حارث بن صمّه عقد برادرى بست. گوید، صهیب در جنگ بدر و احد و خندق و دیگر جنگها همراه رسول خدا (ص) بود .
سلیمان بن حرب از جریر بن حازم، از یعلى بن حکیم، از سلیمان بن ابى عبد الله نقل مى کند صهیب مى گفته است بیایید تا از جنگهاى خود براى شما حدیث کنم و من فقط خواهم گفت رسول خدا (ص) چنین فرمود و چنین کرد .
واقدى از فلیح بن سلیمان، از عامر بن عبد الله بن زبیر، از پدرش نقل مى کند عمر ضمن وصیتهایى که به اهل شورى کرده است این بوده است که صهیب براى شما نماز گزارد [عهده دار امانت در نماز باشد ].
واقدى از طلحة بن محمد بن سعید، از پدرش، از سعید بن مسیب نقل مى کند چون عمر مرد مسلمانان دیدند صهیب به دستور عمر در نمازهاى پنجگانه بر آنها پیشنمازى مى کند. این بود که همو را مقدم داشتند تا بر جنازه عمر هم نماز بگزارد .
واقدى از ابو حذیفه که مردى از فرزندزادگان صهیب است، از پدرش، از جدش نقل مى کند صهیب در شوال سال سى و هشت در هفتاد سالگى در مدینه در گذشت و او را در بقیع به خاک سپردند.( الطبقات الکبرى/ترجمه،ج 3،ص:195 به بعد)
اما در مورد اطلاع از زندگی نامه صحابه پیامبر اکرم(ص) می توانید به کتب انساب، مانند انساب الاشراف، الاصابه، الاستیعاب، طبقات الکبری و … مراجعه فرمایید.