۱۳۹۲/۰۶/۰۲
–
۵۲۹۴ بازدید
چرا با وجود خدمات رضا شاه و محمد رضا شاه به کشور آنها را به خیانت و عقب ماندگی کشور متهم می کنیم .؟
هر چند ما وجود برخی اقدامات مثبت و خدمات در دوران حکومت پهلوی را در بخش های مختلف انکار نمی کنیم , اما باید توجه داشت با توجه به نگاه استبدادی و استعماری حاکم بر کشور , این اقدامات بیشتر در راستای منافع حاکمیت بود و نه آنچه خواست و اراده مردم بر آن تعلق داشت یا نیاز آنان , آن را ایجاب می نمود و حرکت کلی کشور به سمت وابستگی روز افزون به بیگانگان و کاسته شدن از استقلال کشور بر همه اقدامات این رژیم سایه افکنده است .
« اقدامات رضا شاه در دوران حکومت »
دوران سلطنت رضاشاه را میتوان از دیدگاههای گوناگون سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بررسی کرد. البته در زمینهی سیاسی، خفقان و استبداد رضاخانی جایی برای دفاع از حکومت وی باقی نمیگذارد و در زمینههای فرهنگی هم اسلامستیزی و ترویج مقلدانه و سطحی فرهنگ غرب، کارنامهی او را تیره و سیاه ساخته، ولی برخی گمان میکنند اقدامات و برنامههای اقتصادی رضاشاه مثبت و قابلدفاع است. بنابراین در این نوشته تنها به آثار و پیامدهای اقتصادی آن دوران میپردازیم تا پاسخ پرسشی را که در آغاز مطرح شد، ارایه نماییم.
عمده ترین اقدامات اقتصادی در دوران رضاشاه را میتوان اینگونه اشاره و نقد کرد:
1. گسترش و افزایش روند صنعتی کشور:
البته این روند عمدتاً در صنایع و به ویژه صنایع تبدیلیِ وابسته به بخش کشاورزی صورت گرفت. به نظر منتقدان، چون رضاشاه از سال های پایانی دههی 1300 شمسی به مالکی بزرگ و در دههی 1310 شمسی به بزرگ ترین مالک زمین های کشاورزی ایران تبدیل شد، از این رو میخواست با ایجاد صنایع تبدیلی و وارد نمودن آن به بخش کشاورزی، ارزش افزودهی محصولات خود را بالا ببرد. البته چنین ادعایی نامربوط به نظر نمیرسد. زیرا رضاشاه با بودجهی دولت اقدام به تاسیس این کارخانهها میکرد و پس از رسیدن به سوددهی، به بهای کمتر از قیمت واقعی، به خود یا وابستگان قدرت سیاسی اختصاص می داد.
2. ایجادصنایع سنگین و پایه:
شاه تصمیم به تاسیس کارخانههایی همچون کارخانه ذوب آهن گرفت اما به دلیل آغاز جنگ جهانی دوم این کار انجام نگرفت. بر اساس آمار ارایهشده از سوی بانک ملی ایران در فاصلهی سال های 1304 شمسی به عنوان نقطهی عطف، تا سال 1318 شمسی مجموعاً 680 کارخانه که به وسیلهی نیروی ماشین کار میکردند در ایران تاسیس شدند که در عرصه های اقتصادی میتوان از صنایع نساجی و شاخه های آن، صنایع فلزی مانند ورشوسازی و… ،کارخانه های تولید برق و صنایع همچون کارخانه های نجاری و کبریتسازی و همچنین صنایع تبدیلی بخش کشاورزی مانند کارخانه های پنبهپاککنی، روغنکشی، برنجکوبی، آردسازی و همینطور بخش های دیگر از صنایع مصرفی به فعالیت پرداخته و تعدادی از کارگران در این بخش مشغول به کار گردیدند.
3. تاسیس راهآهن سراسری :
هرچند مسیر راهآهن شمال به جنوب بحث های زیادی را در مجلس ششم برانگیخت و هنوز مخالفان رضاشاه و شیوهی حکومتی او معتقدند که عبور خطآهن از شرق (شهر مشهد) به غرب و شمالغربی (شهرهای کرمانشاه و تبریز)، هم هزینهی کم تری دربرداشت و هم به دلیل اتصال به مناطق پرجمعیتتر باصرفهتر بود، با اینحال، اقدام به چنین کاری را در مملکتی که راه های بسیار اندک و نامناسب داشت، می توان جزو برنامه های بلندپروازانه و نوگرایانهی حکومت رضاشاه و در جهت رشد اقتصادی محسوب نمود.
4. تاسیس بانک ملی:
تا قبل از تاسیس این بانک درسال 1307 شمسی، بانک شاهی که مستقیماً تحت نفوذ انگلیس واساساً یک بانک انگلیسی بود، کنترل حجم اسکناس و نقدینگی درکشور را به دلیل اجازهی نشر اسکناس در اختیار داشت. ایجاد بانک ملی ایران که در واقع به مثابه بانک مرکزی بود، گام دیگری از اعمال نوگرایانهی رضاشاه در زمینهی کنترل هرچه بیشتر دولت بر امور اقتصادی و در جهت سیاست های تمرکزگرایانهی وی بود.
5. انحصاردولتی بازرگانی خارجی:
رضاشاه ادعا میکرد چون بازرگانان ایرانی ضعف بنیهی مالی دارند و یا از رسوم جدید تجارت بینالملل ناآگاهند یا طرف های تجاریشان بسیار قدرتمندند، برای پرهیز از مغبون شدن تاجران ایرانی، انحصار تجارت خارجی را بر عهده گرفته و امتیاز آن را به تاجران واگذار میکند، تا طرف های تجاری، خود را همواره با دولت ایران رودررو بینند نه با یک بازرگان ایرانی. بدین صورت به ادعای رضاشاه، منافع ملی ما بهتر تامین می شد.
در نقد و ارزیابی موارد بالا می توان گفت در انحصار تجارت خارجی، دلایل زیر را میتوان اشاره کرد که اولاً ناشی از سودجویی شاه بود، زیرا دستاندرکاران انحصارتجارت، برای فروش امتیاز هر بخش از تجارت خارجی، مبالغ هنگفتی از تاجران رشوه می گرفتند و مزایای فراوانی برای آنان داشت.
ثانیاً شاه از این طریق درصدد کنترل تاجران بود. زیرا وی نقش طبقهی تاجران مستقل را در انقلاب مشروطیت آشکارا دیده بود و قصد کنترل آنها راداشت و هیچ کنترلی را موثرتر ازدر اختیارگرفتن رگِ حیاتی آنها یعنی مبادلات خارجی نمی دانست.
ثالثاً از این طریق توانست تاجران و سرمایهداران را بدون استفاده از زور و خشونت از صحنه خارج کند.
رابعاً از این طریق می توانست با در اختیار گذاردن امتیازهایی جهت تجارت با بیگانگان به طرفداران خود، منافعشان با منافع رژیم پیوند کامل پدید آید و بدین ترتیب رژیم پهلوی پایگاه اجتماعی خودرا در جامعه مستحکمترکند.
دربارهی قراردادن اقتصاد بازرگانی در اختیار دولت میتوان گفت این کار به تمرکز فزایندهی حاکمیت یاری رساند. بازرگانی از صورت پراکندهی بخش خصوصی، در زمان رضاشاه به انحصار دولت درآمد و این دستگاه، شکل گسترده و متمرکز پیداکرد. با در نظرگرفتن دو اهرم قدرت یعنی نیروهای اقتصادی وسیع و ارتش گسترده، دولت به شکل حاکمیت متمرکز ظاهرشد.
و اما در زمینهی دست اندازی رضاشاه براملاک واراضی کشاورزی باید گفت این اقدام که وی را به بزرگ ترین مالک ایران تبدیل کرد، سبب تحکیم و تمرکز قدرت و تقویت ابزارها و پایه های اقتدارگراییِ سلطنتی به ویژه بنیهی نظامی می شد و این کار، چیزی جز نارضایتی در بین مردم و روشنفکران، نتیجهای به دنبال نداشت.
وابستگی به قدرتهای سیاسی همچون انگلیس، شوروی و آلمان باعث شد که پس از یک دهه، وابستگی رضاشاه به آلمان به شدت افزایش یافت و این وابسته بودن صنایع کشور به آلمان، ضربهی مهلکی را در زمان جنگ جهان دوم به ایران وارد کرد. زیرا با خروج آلمانیها از ایران، با توجه به وابسته بودن این صنایع، تمام آنها به آهنپارههایی بیارزش تبدیل شدند.
و در رابطه با کشاورزی نیز با این که حدود 75 درصد از مردم ایران از طریق کشاورزی امرار معاش می کردند، اما هیچگونه توجهی به امر کشاورزی نمی شد. توجه رضاخان به ایجاد صنایع وابسته، باعث افزایش بیش از پیش مشکلات در بخش کشاورزی و ازدیاد فقر و تنگدستی در بین اکثریت افراد جامعه بود و زمینهی نارضایتی در جامعه را دامن می زد.
درمورد راهآهن نیز باید گفت اگرچه ایجاد راهآهن یکی از اساسیترین آرزوهای ملت ایران از اواسط دورهی قاجار بود و در توسعهی اقتصادی ایران نقشی اساسی داشت، اما روس و انگلیس که در پی تضعیف ایران بودند، به ایرانیان اجازهی تاسیس خطآهن نمیدادند. انگلیسیها در پی آن بودند که برای رفع نیازهای اساسی خود، راهآهن جنوب به شمال را در ایران احداث کنند که به گفتهی احمدشاه، این نقشهی راهآهن پاسخگوی نیازهای کشور نبود. وی اظهار میکرد که راهآهن مطلوب ایران، خطی است که پایتخت را به بنادر مهم ایران در جنوب و مراکز اقتصادی در شرق و غرب متصل کند. اما رضاشاه که تابع دولت انگلستان بود، میخواست از این طریق بتواند کمکهای انگلیس به شوروی را تحت پوشش قرار دهد. ثانیاً هزینهی سرسامآور گسترش راهآهن به مناطق کوهستانی همچون خرمآباد از این مطلب خبر میداد که رضاشاه درصدد مهار نیروی عشایر که نیرویهای مخالف دولت مرکزی بودند بود تا از طریق راهآهن بهتر بتواند جهت سرکوب مخالفان اقدام به موقع انجام دهد.
درمورد احداث بانک ملی نیز باید گفت که اگرچه در روز 17 شهریور 1307 شمسی بانک ملی ایران به دست رضاشاه با تشریفات خاصی افتتاح شده، اما این بانک عملاً نتوانست در مقابل بانک شاهی مقاومت کند. زیرا بانک شاهی اولاً امتیاز چاپ و نشر اسکناس را بعهده داشت. ثانیاً در هر شهری دارای شعبه بود و حال اینکه بانک ملی اینگونه نبود. ثالثاً اسکناسهای هر شهری نام آن شهر چاپ شده بود و خرج کردن این اسکناس در شهر دیگری نیاز به کسر چهار شاهی برای هر یک تومان بود. رابعاً اینکه روی پولهای شاهی تصویر ناصرالدینشاه چاپ شده بود و این مساله ذهن رضاشاه را میآزرد، اما طبق قرارداد، میبایست تا پایان مهلت قانونی قرارداد صبر میکرد.اما از رضاشاه حاضر به ادامهی این روند نبود و مبلغ 250 هزار لیره یعنی یک سیام بودجهی کل مملکت را به عنوان خسارت پرداخت کرد تا توانست امیتاز چاپ و نشر اسکناس را برای بانک ملی دریافت کند. لذا مقرر گردید که از آذر 1310 پولهایی که در اختیار مردم است، به بانک شاهی تحویل داده شده و وجه آن را دریافت کنند. هر کسی لازم بود به شعبهی صادرکنندهی بانک که اسمش روی اسکناسها نوشته شده بود مراجعه کند. البته این کار با اعتراض مردم مواجه شد و دولت اعلام کرد که همهی شعبهها می توانند وجه اسکناسها را پرداخت نمایند.
نتیجه آنکه ویژگی هایی که رژیم پهلوی اول از آن برخوردار بود، چیزی نبود که مردم خواهان آن باشند. به بیان دیگر، مسیر حرکت پهلویِ اول، عکس مسیر حرکت مردم ایران بود و حکومت را به سوی ضعف و سستی و عدم حمایت مردم سوق داد. بنابراین میتوان گفت خیانت رضاشاه به جامعهی ایران، خود دلیل فروکاستن حکومتش بوده است. اگرچه وجود عوامل داخلی همانند سیاست مذهبزدایی، غربزدگی، حفظ رجال وابسته به غرب، ایجاد محیط رعب و وحشت، سیاست چپاول و ثروتاندوزی هم، زمینه های کاهش و در نهایت افول مشروعیت را رقم زد و عوامل بیرونیای هم چون جنگ جهانی دوم و… ضربات نهایی را بر پیکر این رژیم وارد ساخت.
www.ensani.ir/fa/content/default.aspx))
« اقدامات محمد رضا شاه »
وضیعت سیاسی و اقتصادی ایران در زمان حکومت محمدرضا پهلوی که حدود سی سال را در بر می گیرد(1357-1320) یکی از دوره های حساس تاریخ ایران است که در حد امکان به بررسی مختصر دوران فوق در چهار دوره می پردازیم.
چهار دوره حکومت محمدرضا پهلوی:
1. از 1320-1325 که ایران تحت اشغال نیروهای بیگانه قرار داشت( آغاز حکومت محمدرضا)
2. دوره دوم به مدت هفت سال از 1325-1332 که به فرار شاه از ایران و سقوط حکومت مصدق انجامید.
3. دوره سوم به مدت دو سال از 1332-1334 بازگشت محمدرضا به ایران تا برکناری زاهدی از مقام نخست وزیری.
4. دوره چهارم از 1334 به بعد( که این دوره نیز با فراز و فرودهایی همراه است) دوره خودکامگی و صعود محمدرضا به اوج قدرت تا 1357 را در بر می گیرد.
در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت محمدرضا در 14 سال اول حکومت خود هنوز نتوانسته بود قدرت پدرش را کسب کند ولی از 1334 به بعد قریب به مدت بیست و سه سال به تدریج توانست به یک سلطان مطلق العنان تبدیل شود.(انقلاب اسلامی، زمینه ها و پیامدها، دکتر منوچهر محمدی، نشر معارف، اول/1380 ص74-73)
دوران چهارگانه فوق به اعتبار قدرت و موقعیت محمدرضا در دستگاه حکومت، جایگاه دول غربی و جنبش های سیاسی دارای ویژگی هایی است که بدانها اشاره می گردد.
الف) از سال1320-1332
1. در این دوره به طور کلی آمریکا و انگلستان مشترکا عمل می کنند و دولت آمریکا در اجرای برنامه های خود در قبال ایران همسو با انگلستان است.
2. دولت محمدرضا ضعیف است و جنبش های داخلی و سیاسی ایران آن را به طور جدی با چالش مواجه می سازد.(اخراج تمام خاندان سلطنتی در دوره مصدق از ایران یک نمونه است.)
3. محمدرضا در تلاش دائم برای پدیدآوردن الگوی حکومتی پدرش بود که بر چند رکن اساسی، ارتش، دیوان سالاری، و دربار استوار بود.
4. وضعیت اقتصادی در کل جهان از جمله ایران بسیار بد بود، اندک درآمد نفتی که برای دولت وجود داشت در دوره مصدق از بین رفت.
ب) از سال 1332(بصورت مشخص از 1334-1357(ویژگی های این دوره)
1. انگلستان از عرصه سیاست ایران رانده شد و جای آن را آمریکا گرفت.
2. با سرمایه گذاری کمپانی های نفتی درآمدهای نفتی به جیب دولت سرازیر می شد.
3. جنبش های سیاسی درون ایران بعد از شکست مصدق (مهمترین چهره جنبش ملی) و ایجاد اختلاف میان او و مهمترین چهره سیاسی مذهبی( آیت ا… کاشانی) با رخوت و سستی مواجه شد.
4. وضعیت اقتصادی ایران با توجه به وضعیت تلخ گذشته نوید بخش می نمود.
5. محمدرضا پهلوی عملا توانست پا جای پدرش بگذارد و بسوی حکومت مطلق العنان پیش برود.( انقلاب اسلامی، پیشین، ص74)
6. حمایت بدون چون چرای آمریکا از محمدرضا
7. وابستگی ایران به غرب به حداکثر خود می رسد.
8. درآمدهای نفتی، تجهیز ارتش … غرور کاذبی را در محمدرضا ایجاد نمود که باعث شد این تصور را پیدا کند که همه مردم با برنامه های او موافق اند (به تدریج دورشدن از واقعیت های جامعه و خواستهای مردم)
9. اقدامات فرهنگی بطور کلی در تمامی عرصه ها( نشریات، کتب، رادیو و تلویزیون، سینماها …) در تضاد آشکار با هنجارها و ارزشهای اجتماعی مردم قرار گرفت.( انقلاب اسلامی، چرایی و چگونگی رخداد آن، ص76)
وضعیت سیاسی:
وضعیت سیاسی ایران در دوره های چهارگانه فوق را در قالب دو دوره کلی توضیح می دهیم.
الف) وضعیت سیاسی( دوره اول)
می توان گفت چهارده سال اول سلطنت محمدرضا از دوره های پر از تشنج تاریخ ایران است. در سالهای نخستین این دوره شاه ایران اختیار چندانی نداشت و بیشتر نمایندگان مجلس در اثر اعمال نفوذ بیگانگان تعیین می شد. در این دوره چند نیروی فعال سیاسی وجود داشت.
1. جنبش ملی به رهبری مصدق 2. نیروهای سیاسی مذهبی به رهبری آیت ا… کاشانی و نواب صفوی 3. حزب کمونیست توده که بصورت مستقیم بواسطه شوروی تقویت می شد.
با توجه به تعهد دول اشغالگر مبنی بر تخلیه ایران پس از جنگ جهانی، دولت شوروی از این تعهد سر باز زد زیرا نتوانسته بود امتیاز استخراج نفت شمال را بدست آورد، به همین دلیل بعد از موافقت با خروج که با تلاش قوام السلطنه و تهدیدات غربی ها میسر شد حزب دموکرات را در آذربایجان به حکومت رساند. پس از حل مسأله آذربایجان سوء قصد نسبت به جان محمدرضا صورت گرفت که انگشت اتهام متوجه حزب توده شد. در نتیجه دولت آن حزب را منحل اعلام نمود.
همزمان با جنبش ملی و روحانیت به رهبری آیت ا… کاشانی به فعالیت وسیعی برای اعاده حقوق مردم ایران از شرکت نفت ایران- انگلیس دست زدند.
با انتصاب رزم آرا به نخست وزیری، تلاش هایی برای جلب رضایت انگلیس در مسأله نفت صورت گرفت و قراردادی که منفعت انگلیس را تضمین نماید منعقد شد ولی پیش از تصویب مجلس رزم آرا توسط گروه فدائیان اسلام ترور شد. ترور رزم آرا که رئیس ستاد ارتش نیز بود و بسیار قدرتمند بود وحشت زیادی در دل رجال سیاسی دولت انداخت.
به زودی طوفان سیاسی عظیمی به راه افتاد و قدرت شاه را به لرزه درآورد و او را مجبور ساخت تا پس از تصویب قانون ملی شدن نفت دکتر مصدق را به نخست وزیری انتصاب کند.( انقلاب اسلامی، زمینه ها و پیامدها، پیشین ص74-77، انقلاب اسلامی، چرایی و چگونگی رخداد آن، ص61-64 نشر معارف چاپ سی ام/1382)
پشتیبانی گسترده مردمی و روحانیت از مصدق او را به قدرت بلا منازع تبدیل نمود بگونه ای که دو سال و اندی حکومت مصدق را می توان یکی از دوره های خفت بار محمدرضا شمرد. او در این دوره تمامی اختیارات محمدرضا را گرفت از جمله اختیار ارتش و نیروهای انتظامی، خواهران و برادران و حتی مادر شاه را به خاطر دخالت های ناروا در امور دولتی از ایران اخراج نمود از جمله اشرف خواهر دو قلوی محمدرضا که گفته می شود شدیدا روحیه محمدرضا را تضعیف نمود.( انقلاب اسلامی، زمینه ها و پیامدها، پیشین ص77-79)
علل سقوط مصدق:
با وجود قدرت فوق العاده نخست وزیری مورد علاقه و منتخب مردم( دکتر مصدق) وضعیت ادامه نیافت.
1. دولت مصدق نتوانست با دولت آمریکا و انگلیس بر سر مسأله نفت به توافق برسد.
2. تلاش گسترده خانواده شاه مخصوصا اشرف پهلوی در متقاعد کردن سازمانهای جاسوسی و مقامات غربی مبنی بر اینکه ادامه جریان( جنبش ملی و مذهبی) به نفع غرب هم نیست.
3. طرح بهانه کودتای کمونیست ها در ایران.
4. ایجاد شکاف میان ملیون( مصدق) و ملی مذهبی ها( آیت ا… کاشانی)
این عوامل باعث شد که سازمان سیا با همکاری سازمان اینتلجنت سرویس انگلیس دست به کودتا بزند و حکومت مصدق را به راحتی ساقط کند. شاه که به مدت یک هفته از کشور فراری بود بعد از کودتا و دعوت سپهبد زاهدی دوباره راهی کشور شد و کودتا را به قیام ملی خواند.(رک انقلاب اسلامی، چرایی و چگونگی رخداد آن ص64-65) و بعد از یکسال زاهدی را محترمانه به عنوان سفیر به سوئیس تبعید نمود تا با تعیین افراد صد در صد مطیع به قدرت مطلق دست یابد. دکتر منوچهر اقبال که خود را غلام خانه زاد محمدرضا می دانست این مهم را عملی نمود.( همان، ص79)
از این دوره به بعد 1334 قدرت شاه در تمامی زمینه ها گسترش بیشتری می یابد.
ب) دوره دوم (1357-1332)
با وجودی که از 1334 به بعد تمامی تلاش محمد رضا در جهت سلطه بر تمامی ارکان قدرت دور می زند، به اعتبار تأثیرپذیری و وابستگی شدید به آمریکا تحولات ناخواسته ای را نیز مجبور است پدید آورد. در سال 1339 که در آمریکا حکومت تغییر کرد و جان. اف. کندی به قدرت رسید، دولت آمریکا سیاست لیبرالیسم را در پیش گرفت و به ظاهر جان. اف. کندی به دلیل متهم بودن محمد رضا به دیکتاتور از او خوشش نمی آید به همین دلیل شاه به علم و اقبال توصیه نمود که دو حزب به نام (ملیون و مردم) به وجود آورند. همچنین محمد رضا، امینی را به نخست وزیری منسوب نمود که مورد اعتماد آمریکا قلمداد می شد. ولی این نگرانی که مبادا امینی موقعیت او را به خطر اندازد باعث شد که شاه به آمریکا برود، او در مهمانی رسمی کندی توانست آنها را متقاعد کند که دولت آمریکا به جای امینی با خود شاه طرف باشند. توافق با دولت به اصطلاح لیبرال آمریکا عملا محمدرضا را به مطلق العنانی در حکومت رساند. محمدرضا پس از بازگشت از آمریکا هویدا را به نخست وزیری منصوب نمود و نخست وزیری هویدا بیش از 12 سال طول کشید. در این دوره (1940) به بعد محمد رضا به یک سری اقداماتی دست زد که زمینه را برای نطق تاریخی امام و قیام خونین 15 خرداد 42 فراهم نمود و عملا تمامی جامعه ایران را رو در روی حکومت قرارداد و زمینه سقوط سلطنت پهلوی را در سال های بعد فراهم نمود. به چند نمونه از اقدامات محمد رضا اشاره می گردد.
1. انقلاب سفید 2. تغییر تاریخ به تاریخ شاهنشاهی 3. جشن های دو هزار و پانصد ساله (که گفته می شود تمامی امکانات آن را از پاریس آورده بودند) 4. سرکوب شدید نیروهای سیاسی معترض و معارض دولت. این دوره دوره مطلق العنانی محمد رضا پهلوی بود. و اگر دولت با چالشی مواجه بود اعتراض های مردمی بود، دیگر کسی در سطح ارکان قدرت مزاحم شاه نبود و غربی ها هم او را ژاندارم منطقه می دانستند.
نیروهای معارض نیز هیچ گونه حقی در عمل در فعالیت های سیاسی نداشتند.(1) به همین دلیل فعالیت های سیاسی به فعالیت های نظامی و چریکی تغییر جهت می دهد.
وضعیت اقتصادی:
می توان گفت از یک نظر وضعیت اقتصادی ایران در این دوره نسبتا خوب بود، اگر از زبان آمار و ارقام نگاه کنیم درآمد نفتی از سه میلیارد دلار در سال 1332 به 53 میلیارد دلار در سال 1356 رسید و درآمد سرانه 11514 دلار با این وجود در جامعه ایرانی در بخش های فقیر جامعه، فقر هر روز بیشتر و شکاف طبقاتی عمیق تر می شد که این امر دلایلی دارد:
1. عدم توزیع منصفانه باعث رشد اقتصادی یک طبقه خاص وابسته به حکومت می شد.
2. عمده مقاطعه کاری های پر سود، طرح های پرمنفعت دولتی … مال مقامات حکومتی بود.
بر اساس یک برآورد تنها در فاصله 1352-1355 حق کمیسیون مقام های دولتی از یک میلیارد دلار فراتر رفت(2) این نوع توزیع ثروت بخشی از جامعه ایرانی که شالوده حکومت شاه را تشکیل می دادند (اعضای دربار، ارتش، ساواک، و بلندپایگان دیوان سالاری) و مورد اعتماد شخص شاه بودند تعلق می گرفت.(همان، ص 464).
3. حدود چهل درصد از بودجه کشور به ارتش اختصاص داده می شد که تعداد نیروها و پرسنل آن هر روز بیشتر و بیشتر می شد و در سال های آخر به 413 هزار نفر رسیده بود. حدود 20 هزار مستشار نظامی آمریکا (به ازاء هر صد سرباز یک مستشار نظامی) فعالیت می کرد. و تعداد اعضای ساواک غیر قابل شمارش بود، بر اساس برآورد یک دیپلمات غربی در تهران از هر هشت نفر افراد بالغ یک نفر جاسوس ساواک هستند.(3)
ارتش بودجه مخفی نیز داشت به اضافه 40 درصد بودجه رسمی. 20 درصد خانواده های سطح بالا سهم خود را در هزینه ها از 79/51 درصد در سال 1339 به 56/55 درصد در سال 1353 افزایش دادند؛ ولی در مقابل 40 درصد خانواده های سطح پایین در همین دوره سهم خود را از 13/9 در صد به 96/11 درصد کاهش دادند.(ر.ک: همان، ص 491).
به موجب آمار احمد اشرف صرفا 5/1 درصد جمعیت کشور سهم خود را در درآمد ملی بالا برده بودند.(ر.ک: همان، ص 508).
4. تنها ده درصد از درآمد سرشار نفت و کمتر از 15 درصد از کل واردات به امر توسعه اختصاص می یافت.(ر.ک: همان، ص 464).
5. خانواده سلطنتی که جمعا از 63 شاهپور و شاهدوخت … تشکیل شده بود بخش عظیمی از ثروت را به خود اختصاص می داد، جمع ثروت این خانواده به بیش از بیست میلیارد دلار می رسید.(ر.ک: ص 331-332).
6. شرکت ملی نفت به صورت محرمانه ولی دائمی مبلغ کلانی به حساب شخصی شاه واریز می نمود. به گونه ای که سرمایه شخصی شاه به یک میلیارد رسیده بود(1350).(تاریخ تحولات اجتماعی ایران، جان فوران، ترجمه احمد تدین، ص 464 و کتاب ایران بین دو انقلاب، پیشین، ص 538).
با این سرمایه ها نهادهایی اداره می شد که آنها نیز هدفی جز سلطه بیشتر حکومت بر تمامی ابعاد زندگی مردم نداشتند مثل نهاد پهلوی کنترل و نفوذ در مراکز مهم اقتصادی یکی از وظایف این نهاد بود به گونه ای که در بیش از 207 شرکت سهام داشت(همان)و بخش مهمی چون مسکن، مصالح ساختمانی، بیمه، هتل ها، اتومبیل و… را کنترل می کرد.
کنترل شدید دولت بر تمامی ارکان اقتصاد خود به خود باعث می شد که مردم از مزایای اقتصادی محروم شود.
در ادامه به بررسی وضعیت بخش کشاورزی و صنعت در دوران پهلوی دوم پرداخته می شود:
1. در بخش کشاورزی
از مجموع 12 درصد زمین های قابل کشت در کشور صرفا 6 درصد به طور دائمی کشت می شد. مالکان زمین ها عمدتا رؤسای عشایر خوانین و مالکان بزرگ بودند که با اصلاحات ارضی تنها اقتدار دولت به جای اقتدار مالکان جایگزین شد؛ زیرا اصلاحات ارضی عمدتا با نیت از بین بردن نفوذ مالکان مستقل انجام شد. لذا در اصلاحات ارضی تنها 9 درصد کشاورزان صاحب زمین شدند، در حالی که ادعای دولت بر این بود که 50 درصد زمین ها در اختیار مردم قرار می گیرد.(انقلاب اسلامی چرایی و چگونگی آن، پیشین ص 108-111، تاریخ تحولات اجتماعی پیشین، ص 478).
نتایج سیاست های اقتصادی زمان شاه به گونه ای شد که ایران با اینکه تا آن زمان در بسیاری از مواد غذایی خود کفا بود، به عنوان یکی از وارد کنندگان مواد غذایی تبدیل شد و نیروهای کار فراوانی به صورت بیکار به شهرهای بزرگ مهاجرت نمودند.
2. در بخش صنعت:
مهم ترین صنعت ایران نفت بود، با وجود که قیمت نفت در سال 1352 از 22 میلیارد دلار به بیش از 92 میلیارد دلار رسید ولی به دلیل نبود برنامه های دور اندیشانه و بلند مدت از یک سو و علاقه شاه به کارهای تشریفاتی و نمایشی و قدرت نمایی از سوی دیگر باعث شد که بخش عظیمی از این سرمایه هدر برود.(انقلاب اسلامی، قبلی، ص 113). هزینه های سرسام آور نظامی که در سال 1356 به بیش از 5/9 میلیارد دلار رسیده بودبخش عمده درآمدها را جذب می کرد.(ر.ک: همان، ص 114). به دلایل فوق و با وجود سرمایه های کلان در بخش صنعت غیر نفتی سرمایه گذاری مفیدی انجام نمی شد؛ لذا درآمدهای ایران عملا تا پایان دوره حکومت پهلوی وابسته به نفت بود. به عنوان نمود در سال 1353، 98 درصد صادرات ایران را نفت تشکیل می داد.(ر.ک: همان، ص 465 و طبقه، سیاست و ایدئولوژی، دکتر منصور معدل، ترجمه محمد سالار کسراییف مرکز بازشناسی ایران و اسلام(باز) 1382، ص 243)
« ماهیت حکومت پهلوی اول و دوم»
توجه به تاریخ به خصوص تاریخ معاصر ایران، نشاندهنده فراز و نشیبهای فراوانی است. حکومت پهلوی اول و دوم را میتوان یکی از نشیبهای تاریخ معاصر ایران در نظر گرفت. اگر مطالعهای اجمالی نسبت به تاریخ داشته باشید، به این نکته خواهید رسید که رضاخان ابتدای رویکارآمدن به عنوان نجات دهنده ایران از آشوب و هرج و مرج در نظرها جلوهگر شد. کودتای اسفند 1299 را که مقدمهای برای سیطره رضاخان قزاق بر امور ایران است، به منظور سامان دادن جامعه هرج و مرج زده مشروطه در نظرها آوردند. اعلامیههایی که توسط کودتاگران در این ایام صادر شد همگی به این مطلب اشاره داشت. به نظر برخی رضاخان آمده بود تا آرمانهای نهضت مشروطیت ایران را جامه عمل بپوشاند. یعنی آرمان مبارزه با استبداد و استعمار و احیای استقلال گذشته ایران.
سؤال این است که چرا باید نهضتی که به دنبال استقلال و آزادی است تبدیل به حکومتی وابسته و مستبد شود. این همان غفلت و انحراف تاریخی کشور ایران است. تعجبی نیست که گذشتگان ما رضاخان را منجی کشور در نظر گرفتند، چرا که وی در ابتدا چهره واقعی خود را نشان نداده و جامعه ایران نیز از نظر اطلاعات تاریخی ضعیف بود. تعجب از برخی افرادی است که امروزه علیرغم آشکار شدن چهره واقعی استبداد وابسته پهلوی و نیز این همه منابع و اطلاعات تاریخی هنوز هم به نظر گذشتگان معتقد و رضاخان را اصلاحگر میدانند. این امر را باید در عدم تشخیص مرز خدمت و خیانت در نظر آورد.
برای آگاهی بیشتر این دسته میتوان چنین استدلال نمود که اگر در این دوران، به ظاهر پیشرفتهایی هم صورت گرفته، به دلیل وارداتی بودن فاقد ارزش است و نمیتواند پایدار و ریشهای باشد. اصلاحات زمانی ریشهای و پایدار است که از دل جامعه به صورت خودجوش برآید، نه اینکه به صورت زائدهای اجباری به جامعه پیوند بخورد. نتیجه این پیوند اجباری چیزی جز تباهی منابع نیست. اصلاحاتی که دیگران برای ما انجام دهند اولاً از روی دلسوزی نیست و هیچگاه منابع مطلوب را در اختیار ما قرار نمیدهند و حداکثر کاری که انجام میدهند در اختیار گذاشتن منابع دست چندم و بعضاً از رده خارج است.
ثانیاً این اصلاح به گونهای طراحی خواهد شد که وابستگی ما را به دنبال داشته باشد. این اصلاحات چنانکه تاریخ نیز نشان داد، در بسیاری از موارد جامعه ایران را به یک جامعه نیمهصنعتی وابسته تبدیل نمود. صنعتی که هم از نظر منابع اولیه، هم از نظر متخصص، و هم از نظر بازار فروش به دیگران وابسته بود و مسائل زیربنایی ما را حل نکرد و به صورت اصلاحاتی ظاهری واقع شد. غیر از اینکه به اعتقاد بسیاری، این اصلاحات نه در راستای نیازهای واقعی کشور که به منظور سامان دادن وضعیت استعمار در ایران بوده است. به عنوان نمونه، در مورد راهآهن ایران گفته شده نیاز واقعی کشور به ایجاد خط راهآهن در مسیر غرب به شرق و در راستای جاده ابریشم به عنوان مهمترین شاهراه مبادلاتی ایران بود، در حالی که راهآهن ایجادی در دروه رضاخان در راستای اهداف نیروهای نظامی انگلستان در جنگ جهانی اول بوده است. مسیر جنوب شمال راهآهن به منظور انتقال نیرو و تجهیزات ارتش انگلستان به روسیه در جهت مقابله با حملههای آلمان صورت گرفت.
نکته مهمی که در مورد حاکمیت پادشاهی پهلوی در ایران وجود دارد این است که ایران به مانند هند نبود که استعمار به صورت مستقیم بتواند در آن حضور داشته باشد و منابع و ذخائر آن را به گونه علنی به تاراج ببرد. ایران به دلیل منابع فکری و فرهنگی قوی و نیز قدرت سیاسی اجتماعی روحانیون، به عنوان مدافعان حریم هویت و منافع ملی ایران، مانع از این میشد که استعمار بتواند به صورت مستقیم و علنی به تاراج منابع و امکانات بپردازد، لذا برای تاراج لازم بود اقدامات به صورت غیر علنی و توسط دستنشاندگان اجرا شود. به این منظور تصمیم جامعه استعماری بر این قرار گرفت که تحت عنوان اصلاح امور، فردی را در ایران به قدرت برساند و جامعه ایران را با امور ظاهری فریب داده تا در پرتو آن هم به مطامع خود برسند و هم به راحتی منابع ملی را به تاراج ببرند. این نکتهای است که هم در دوره رضاخان موجب انحراف جامعه ایران شد و هم امروز برخی از افراد جامعه ما را به قضاوتهای اینچنین میکشاند به گونهای که نتوانند مرز خدمت و خیانت را تشخیص دهند.
مسائل زیر به عنوان نمونهای از اقدامات دوران پهلوی است که نسبت به آن توضیحاتی ارائه میشود شاید بتواند این مرز و خط را بیشتر نشان دهد.
1. بازگشت کشور به نظام استبدادی از نوع وابسته آن؛ حکوت رضاخانی بدون هیچ تردید جامعه ایران را به یک حکومت نظامی خشن و استبدادی تبدیل کرد. این امر به گونهای واضح است که حتی طرفداران این رژیم نیز نمیتوانند آن را انکار کنند. ترورهای وسیع حکومت رضاخان و فرزند وی نسبت به مخالفان امری نیست که با مبانی یک نظام مطلوب سازگار باشد چه رسد به جامعه دینی ایران.
2. بیتوجهی به منافع و منابع ملی، همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد حکومت پهلوی در راستای خدمت اجانب و استعمار روی کار آمد، بنابراین منطقی است که نسبت به منابع ملی ایران نیز بیتوجه باشد. به عنوان نمونه یکی از پیمانهایی که در دروان رضاخان بین ایران و همسایگان آن بسته میشود، پیمان سعدآباد است. از نتایج این پیمان ازدست رفتن بسیاری از نقاط حساس و استراتژیک کشور بود. اروند به نفع عراق، بلندیهای استراتژیک آرات به نفع ترکیه، و … وجه المصالحه ایران و دیگران بود که به واسطهگری انگستان منعقد شد.
3. اسکان عشایر : یکی از اقدامات تأمل برانگیز دوران پهلوی نابودی و اسکان عشایر بود. این امر علاوه بر اینکه موجب نابودی صنعت دامداری و کشاورزی و جایگزینی نفت به جای آن، که خود مایه وابستگی دیروز و حتی امروز ما بود، موجب شد امنیت مرکزی ایران نیز از بین برود. نیروهای ایلات و عشایر در ایران هماره به عنوان نیروهای غیر رسمی نظامی عمل کرده و موجب تأمین امنیت مناطق مرزی و مرکزی ایران از تهاجمات بودند. سرکوب و اسکان ایشان باعث از بین رفتن این نیروی امنیتی عظیم شد و جامعه ما را از نظر امنیتی با چالشهای بسیاری مواجه کرد. در نقلی تاریخی آمده است که روزی یکی از وابستگان سفارت انگلستان در ملاقاتی با رضاخان، نسبت به از بین بردن عشایر که با عملیاتی نظامی و خشن صورت گرفت تشکر میکند.
او در این باره میگوید: قبل از سرکوب عشایر اگر میخواستیم چیزی از ایران ببریم، باید به هزاران نفر از عشایر رشوه میدادیم و در نهایت هم موفق نمیشدیم یا اگر موفق میشدیم چندان بهرهای برایمان نداشت. رضاخان از وی میپرسد که امروز چه میکنید؟ وی در جواب میگوید دیگر با حضور شما لازم نیست به هزاران نفر رشوه بدهیم، هرچه بخواهیم میبریم. ( به نقل از کتاب شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی) این امر نشاندهنده این است که در این دوران خواسته شده به واسطه فعالیتهای ظاهری منابع عظیم ما به تاراج رود.
4. نابودی فرهنگ بومی: یکی از اقدامات مهم و مخرب دوره پهلوی، از بین بردن فرهنگ بومی و ملی جامعه ایران و تمسک به فرهنگ غربی بود. رضاخان و همکاران فرهنگی وی به قصد پیشرفت دست به نابودی فرهنگ ملی و سنتهای عظیم تاریخی ایران زدند. در این دوران بود که کسانی این ندا را سر میدادند که اگر میخواهید پیشرفت کنید باید از فرق سر تا نوک ناخن پا فرنگی شوید. حال اگر واقعاً به پیشرفت دست مییافتیم، حرفی نبود، ولی پیشرفت ما محدود شد به همین تغییر ظاهری و غربی شدن از فرق سر تا نوک پا در قالب لباس و پوشش. نکته حائز اهمیت این است که مگر فرهنگ ما چه مشکلی داشت که میخواستیم به جای آن دست با دامان مدرنیسم شویم. امری که تنها باعث از میانرفتن سنتهای پویا و خلاق جامعه ایران شد و جامعه ما را تا مدتها از داشتههای غنی خود محروم ساخت. این امر تنها به برکت انقلاب اسلامی بود که شکسته شد و ما در این دوران سعی کردیم به فرهنگ اصیل خود نزدیک شویم. توجه به فرهنگ و اندیشه دیگران زمانی مفید است که ما بدانیم از دیگران چه میخواهیم و چه نمیخواهیم. به معنی بهتر دست به انتخاب بزنیم و برای ارتقاء سنتهای خود و تکامل آن از تجربههای دیگران بهرهمند شویم. اما اگر قرار بر این باشد که اندیشههای دیگران بخواهد جایگزین داشتههای ما شود دیگر امیدی به پیشرفت نیست. زیرا میوه هر درختی باید متناسب با ریشه آن باشد.
5. یکی از مسائلی در مورد دوران پهلوی حائز اهمیت است، مقاومت این نظام در برابر حرکتهای ملی ایرانیان بود. جریان مخالفت با نهضتهای دینی و ملی جامعه ایران همچون نهضت ملی شدن صنعت نفت، در کودتای 28 مرداد نمونهای از این امر است. چگونه میتوان یک نظام سیاسی را نظامی اصلاحگر و به دنبال پیشرفت در نظر گرفت، در حالی که در برابر این حرکتهای ملی و نوگرایانه مقاومت دارد.
« اقدامات رضا شاه در دوران حکومت »
دوران سلطنت رضاشاه را میتوان از دیدگاههای گوناگون سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بررسی کرد. البته در زمینهی سیاسی، خفقان و استبداد رضاخانی جایی برای دفاع از حکومت وی باقی نمیگذارد و در زمینههای فرهنگی هم اسلامستیزی و ترویج مقلدانه و سطحی فرهنگ غرب، کارنامهی او را تیره و سیاه ساخته، ولی برخی گمان میکنند اقدامات و برنامههای اقتصادی رضاشاه مثبت و قابلدفاع است. بنابراین در این نوشته تنها به آثار و پیامدهای اقتصادی آن دوران میپردازیم تا پاسخ پرسشی را که در آغاز مطرح شد، ارایه نماییم.
عمده ترین اقدامات اقتصادی در دوران رضاشاه را میتوان اینگونه اشاره و نقد کرد:
1. گسترش و افزایش روند صنعتی کشور:
البته این روند عمدتاً در صنایع و به ویژه صنایع تبدیلیِ وابسته به بخش کشاورزی صورت گرفت. به نظر منتقدان، چون رضاشاه از سال های پایانی دههی 1300 شمسی به مالکی بزرگ و در دههی 1310 شمسی به بزرگ ترین مالک زمین های کشاورزی ایران تبدیل شد، از این رو میخواست با ایجاد صنایع تبدیلی و وارد نمودن آن به بخش کشاورزی، ارزش افزودهی محصولات خود را بالا ببرد. البته چنین ادعایی نامربوط به نظر نمیرسد. زیرا رضاشاه با بودجهی دولت اقدام به تاسیس این کارخانهها میکرد و پس از رسیدن به سوددهی، به بهای کمتر از قیمت واقعی، به خود یا وابستگان قدرت سیاسی اختصاص می داد.
2. ایجادصنایع سنگین و پایه:
شاه تصمیم به تاسیس کارخانههایی همچون کارخانه ذوب آهن گرفت اما به دلیل آغاز جنگ جهانی دوم این کار انجام نگرفت. بر اساس آمار ارایهشده از سوی بانک ملی ایران در فاصلهی سال های 1304 شمسی به عنوان نقطهی عطف، تا سال 1318 شمسی مجموعاً 680 کارخانه که به وسیلهی نیروی ماشین کار میکردند در ایران تاسیس شدند که در عرصه های اقتصادی میتوان از صنایع نساجی و شاخه های آن، صنایع فلزی مانند ورشوسازی و… ،کارخانه های تولید برق و صنایع همچون کارخانه های نجاری و کبریتسازی و همچنین صنایع تبدیلی بخش کشاورزی مانند کارخانه های پنبهپاککنی، روغنکشی، برنجکوبی، آردسازی و همینطور بخش های دیگر از صنایع مصرفی به فعالیت پرداخته و تعدادی از کارگران در این بخش مشغول به کار گردیدند.
3. تاسیس راهآهن سراسری :
هرچند مسیر راهآهن شمال به جنوب بحث های زیادی را در مجلس ششم برانگیخت و هنوز مخالفان رضاشاه و شیوهی حکومتی او معتقدند که عبور خطآهن از شرق (شهر مشهد) به غرب و شمالغربی (شهرهای کرمانشاه و تبریز)، هم هزینهی کم تری دربرداشت و هم به دلیل اتصال به مناطق پرجمعیتتر باصرفهتر بود، با اینحال، اقدام به چنین کاری را در مملکتی که راه های بسیار اندک و نامناسب داشت، می توان جزو برنامه های بلندپروازانه و نوگرایانهی حکومت رضاشاه و در جهت رشد اقتصادی محسوب نمود.
4. تاسیس بانک ملی:
تا قبل از تاسیس این بانک درسال 1307 شمسی، بانک شاهی که مستقیماً تحت نفوذ انگلیس واساساً یک بانک انگلیسی بود، کنترل حجم اسکناس و نقدینگی درکشور را به دلیل اجازهی نشر اسکناس در اختیار داشت. ایجاد بانک ملی ایران که در واقع به مثابه بانک مرکزی بود، گام دیگری از اعمال نوگرایانهی رضاشاه در زمینهی کنترل هرچه بیشتر دولت بر امور اقتصادی و در جهت سیاست های تمرکزگرایانهی وی بود.
5. انحصاردولتی بازرگانی خارجی:
رضاشاه ادعا میکرد چون بازرگانان ایرانی ضعف بنیهی مالی دارند و یا از رسوم جدید تجارت بینالملل ناآگاهند یا طرف های تجاریشان بسیار قدرتمندند، برای پرهیز از مغبون شدن تاجران ایرانی، انحصار تجارت خارجی را بر عهده گرفته و امتیاز آن را به تاجران واگذار میکند، تا طرف های تجاری، خود را همواره با دولت ایران رودررو بینند نه با یک بازرگان ایرانی. بدین صورت به ادعای رضاشاه، منافع ملی ما بهتر تامین می شد.
در نقد و ارزیابی موارد بالا می توان گفت در انحصار تجارت خارجی، دلایل زیر را میتوان اشاره کرد که اولاً ناشی از سودجویی شاه بود، زیرا دستاندرکاران انحصارتجارت، برای فروش امتیاز هر بخش از تجارت خارجی، مبالغ هنگفتی از تاجران رشوه می گرفتند و مزایای فراوانی برای آنان داشت.
ثانیاً شاه از این طریق درصدد کنترل تاجران بود. زیرا وی نقش طبقهی تاجران مستقل را در انقلاب مشروطیت آشکارا دیده بود و قصد کنترل آنها راداشت و هیچ کنترلی را موثرتر ازدر اختیارگرفتن رگِ حیاتی آنها یعنی مبادلات خارجی نمی دانست.
ثالثاً از این طریق توانست تاجران و سرمایهداران را بدون استفاده از زور و خشونت از صحنه خارج کند.
رابعاً از این طریق می توانست با در اختیار گذاردن امتیازهایی جهت تجارت با بیگانگان به طرفداران خود، منافعشان با منافع رژیم پیوند کامل پدید آید و بدین ترتیب رژیم پهلوی پایگاه اجتماعی خودرا در جامعه مستحکمترکند.
دربارهی قراردادن اقتصاد بازرگانی در اختیار دولت میتوان گفت این کار به تمرکز فزایندهی حاکمیت یاری رساند. بازرگانی از صورت پراکندهی بخش خصوصی، در زمان رضاشاه به انحصار دولت درآمد و این دستگاه، شکل گسترده و متمرکز پیداکرد. با در نظرگرفتن دو اهرم قدرت یعنی نیروهای اقتصادی وسیع و ارتش گسترده، دولت به شکل حاکمیت متمرکز ظاهرشد.
و اما در زمینهی دست اندازی رضاشاه براملاک واراضی کشاورزی باید گفت این اقدام که وی را به بزرگ ترین مالک ایران تبدیل کرد، سبب تحکیم و تمرکز قدرت و تقویت ابزارها و پایه های اقتدارگراییِ سلطنتی به ویژه بنیهی نظامی می شد و این کار، چیزی جز نارضایتی در بین مردم و روشنفکران، نتیجهای به دنبال نداشت.
وابستگی به قدرتهای سیاسی همچون انگلیس، شوروی و آلمان باعث شد که پس از یک دهه، وابستگی رضاشاه به آلمان به شدت افزایش یافت و این وابسته بودن صنایع کشور به آلمان، ضربهی مهلکی را در زمان جنگ جهان دوم به ایران وارد کرد. زیرا با خروج آلمانیها از ایران، با توجه به وابسته بودن این صنایع، تمام آنها به آهنپارههایی بیارزش تبدیل شدند.
و در رابطه با کشاورزی نیز با این که حدود 75 درصد از مردم ایران از طریق کشاورزی امرار معاش می کردند، اما هیچگونه توجهی به امر کشاورزی نمی شد. توجه رضاخان به ایجاد صنایع وابسته، باعث افزایش بیش از پیش مشکلات در بخش کشاورزی و ازدیاد فقر و تنگدستی در بین اکثریت افراد جامعه بود و زمینهی نارضایتی در جامعه را دامن می زد.
درمورد راهآهن نیز باید گفت اگرچه ایجاد راهآهن یکی از اساسیترین آرزوهای ملت ایران از اواسط دورهی قاجار بود و در توسعهی اقتصادی ایران نقشی اساسی داشت، اما روس و انگلیس که در پی تضعیف ایران بودند، به ایرانیان اجازهی تاسیس خطآهن نمیدادند. انگلیسیها در پی آن بودند که برای رفع نیازهای اساسی خود، راهآهن جنوب به شمال را در ایران احداث کنند که به گفتهی احمدشاه، این نقشهی راهآهن پاسخگوی نیازهای کشور نبود. وی اظهار میکرد که راهآهن مطلوب ایران، خطی است که پایتخت را به بنادر مهم ایران در جنوب و مراکز اقتصادی در شرق و غرب متصل کند. اما رضاشاه که تابع دولت انگلستان بود، میخواست از این طریق بتواند کمکهای انگلیس به شوروی را تحت پوشش قرار دهد. ثانیاً هزینهی سرسامآور گسترش راهآهن به مناطق کوهستانی همچون خرمآباد از این مطلب خبر میداد که رضاشاه درصدد مهار نیروی عشایر که نیرویهای مخالف دولت مرکزی بودند بود تا از طریق راهآهن بهتر بتواند جهت سرکوب مخالفان اقدام به موقع انجام دهد.
درمورد احداث بانک ملی نیز باید گفت که اگرچه در روز 17 شهریور 1307 شمسی بانک ملی ایران به دست رضاشاه با تشریفات خاصی افتتاح شده، اما این بانک عملاً نتوانست در مقابل بانک شاهی مقاومت کند. زیرا بانک شاهی اولاً امتیاز چاپ و نشر اسکناس را بعهده داشت. ثانیاً در هر شهری دارای شعبه بود و حال اینکه بانک ملی اینگونه نبود. ثالثاً اسکناسهای هر شهری نام آن شهر چاپ شده بود و خرج کردن این اسکناس در شهر دیگری نیاز به کسر چهار شاهی برای هر یک تومان بود. رابعاً اینکه روی پولهای شاهی تصویر ناصرالدینشاه چاپ شده بود و این مساله ذهن رضاشاه را میآزرد، اما طبق قرارداد، میبایست تا پایان مهلت قانونی قرارداد صبر میکرد.اما از رضاشاه حاضر به ادامهی این روند نبود و مبلغ 250 هزار لیره یعنی یک سیام بودجهی کل مملکت را به عنوان خسارت پرداخت کرد تا توانست امیتاز چاپ و نشر اسکناس را برای بانک ملی دریافت کند. لذا مقرر گردید که از آذر 1310 پولهایی که در اختیار مردم است، به بانک شاهی تحویل داده شده و وجه آن را دریافت کنند. هر کسی لازم بود به شعبهی صادرکنندهی بانک که اسمش روی اسکناسها نوشته شده بود مراجعه کند. البته این کار با اعتراض مردم مواجه شد و دولت اعلام کرد که همهی شعبهها می توانند وجه اسکناسها را پرداخت نمایند.
نتیجه آنکه ویژگی هایی که رژیم پهلوی اول از آن برخوردار بود، چیزی نبود که مردم خواهان آن باشند. به بیان دیگر، مسیر حرکت پهلویِ اول، عکس مسیر حرکت مردم ایران بود و حکومت را به سوی ضعف و سستی و عدم حمایت مردم سوق داد. بنابراین میتوان گفت خیانت رضاشاه به جامعهی ایران، خود دلیل فروکاستن حکومتش بوده است. اگرچه وجود عوامل داخلی همانند سیاست مذهبزدایی، غربزدگی، حفظ رجال وابسته به غرب، ایجاد محیط رعب و وحشت، سیاست چپاول و ثروتاندوزی هم، زمینه های کاهش و در نهایت افول مشروعیت را رقم زد و عوامل بیرونیای هم چون جنگ جهانی دوم و… ضربات نهایی را بر پیکر این رژیم وارد ساخت.
www.ensani.ir/fa/content/default.aspx))
« اقدامات محمد رضا شاه »
وضیعت سیاسی و اقتصادی ایران در زمان حکومت محمدرضا پهلوی که حدود سی سال را در بر می گیرد(1357-1320) یکی از دوره های حساس تاریخ ایران است که در حد امکان به بررسی مختصر دوران فوق در چهار دوره می پردازیم.
چهار دوره حکومت محمدرضا پهلوی:
1. از 1320-1325 که ایران تحت اشغال نیروهای بیگانه قرار داشت( آغاز حکومت محمدرضا)
2. دوره دوم به مدت هفت سال از 1325-1332 که به فرار شاه از ایران و سقوط حکومت مصدق انجامید.
3. دوره سوم به مدت دو سال از 1332-1334 بازگشت محمدرضا به ایران تا برکناری زاهدی از مقام نخست وزیری.
4. دوره چهارم از 1334 به بعد( که این دوره نیز با فراز و فرودهایی همراه است) دوره خودکامگی و صعود محمدرضا به اوج قدرت تا 1357 را در بر می گیرد.
در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت محمدرضا در 14 سال اول حکومت خود هنوز نتوانسته بود قدرت پدرش را کسب کند ولی از 1334 به بعد قریب به مدت بیست و سه سال به تدریج توانست به یک سلطان مطلق العنان تبدیل شود.(انقلاب اسلامی، زمینه ها و پیامدها، دکتر منوچهر محمدی، نشر معارف، اول/1380 ص74-73)
دوران چهارگانه فوق به اعتبار قدرت و موقعیت محمدرضا در دستگاه حکومت، جایگاه دول غربی و جنبش های سیاسی دارای ویژگی هایی است که بدانها اشاره می گردد.
الف) از سال1320-1332
1. در این دوره به طور کلی آمریکا و انگلستان مشترکا عمل می کنند و دولت آمریکا در اجرای برنامه های خود در قبال ایران همسو با انگلستان است.
2. دولت محمدرضا ضعیف است و جنبش های داخلی و سیاسی ایران آن را به طور جدی با چالش مواجه می سازد.(اخراج تمام خاندان سلطنتی در دوره مصدق از ایران یک نمونه است.)
3. محمدرضا در تلاش دائم برای پدیدآوردن الگوی حکومتی پدرش بود که بر چند رکن اساسی، ارتش، دیوان سالاری، و دربار استوار بود.
4. وضعیت اقتصادی در کل جهان از جمله ایران بسیار بد بود، اندک درآمد نفتی که برای دولت وجود داشت در دوره مصدق از بین رفت.
ب) از سال 1332(بصورت مشخص از 1334-1357(ویژگی های این دوره)
1. انگلستان از عرصه سیاست ایران رانده شد و جای آن را آمریکا گرفت.
2. با سرمایه گذاری کمپانی های نفتی درآمدهای نفتی به جیب دولت سرازیر می شد.
3. جنبش های سیاسی درون ایران بعد از شکست مصدق (مهمترین چهره جنبش ملی) و ایجاد اختلاف میان او و مهمترین چهره سیاسی مذهبی( آیت ا… کاشانی) با رخوت و سستی مواجه شد.
4. وضعیت اقتصادی ایران با توجه به وضعیت تلخ گذشته نوید بخش می نمود.
5. محمدرضا پهلوی عملا توانست پا جای پدرش بگذارد و بسوی حکومت مطلق العنان پیش برود.( انقلاب اسلامی، پیشین، ص74)
6. حمایت بدون چون چرای آمریکا از محمدرضا
7. وابستگی ایران به غرب به حداکثر خود می رسد.
8. درآمدهای نفتی، تجهیز ارتش … غرور کاذبی را در محمدرضا ایجاد نمود که باعث شد این تصور را پیدا کند که همه مردم با برنامه های او موافق اند (به تدریج دورشدن از واقعیت های جامعه و خواستهای مردم)
9. اقدامات فرهنگی بطور کلی در تمامی عرصه ها( نشریات، کتب، رادیو و تلویزیون، سینماها …) در تضاد آشکار با هنجارها و ارزشهای اجتماعی مردم قرار گرفت.( انقلاب اسلامی، چرایی و چگونگی رخداد آن، ص76)
وضعیت سیاسی:
وضعیت سیاسی ایران در دوره های چهارگانه فوق را در قالب دو دوره کلی توضیح می دهیم.
الف) وضعیت سیاسی( دوره اول)
می توان گفت چهارده سال اول سلطنت محمدرضا از دوره های پر از تشنج تاریخ ایران است. در سالهای نخستین این دوره شاه ایران اختیار چندانی نداشت و بیشتر نمایندگان مجلس در اثر اعمال نفوذ بیگانگان تعیین می شد. در این دوره چند نیروی فعال سیاسی وجود داشت.
1. جنبش ملی به رهبری مصدق 2. نیروهای سیاسی مذهبی به رهبری آیت ا… کاشانی و نواب صفوی 3. حزب کمونیست توده که بصورت مستقیم بواسطه شوروی تقویت می شد.
با توجه به تعهد دول اشغالگر مبنی بر تخلیه ایران پس از جنگ جهانی، دولت شوروی از این تعهد سر باز زد زیرا نتوانسته بود امتیاز استخراج نفت شمال را بدست آورد، به همین دلیل بعد از موافقت با خروج که با تلاش قوام السلطنه و تهدیدات غربی ها میسر شد حزب دموکرات را در آذربایجان به حکومت رساند. پس از حل مسأله آذربایجان سوء قصد نسبت به جان محمدرضا صورت گرفت که انگشت اتهام متوجه حزب توده شد. در نتیجه دولت آن حزب را منحل اعلام نمود.
همزمان با جنبش ملی و روحانیت به رهبری آیت ا… کاشانی به فعالیت وسیعی برای اعاده حقوق مردم ایران از شرکت نفت ایران- انگلیس دست زدند.
با انتصاب رزم آرا به نخست وزیری، تلاش هایی برای جلب رضایت انگلیس در مسأله نفت صورت گرفت و قراردادی که منفعت انگلیس را تضمین نماید منعقد شد ولی پیش از تصویب مجلس رزم آرا توسط گروه فدائیان اسلام ترور شد. ترور رزم آرا که رئیس ستاد ارتش نیز بود و بسیار قدرتمند بود وحشت زیادی در دل رجال سیاسی دولت انداخت.
به زودی طوفان سیاسی عظیمی به راه افتاد و قدرت شاه را به لرزه درآورد و او را مجبور ساخت تا پس از تصویب قانون ملی شدن نفت دکتر مصدق را به نخست وزیری انتصاب کند.( انقلاب اسلامی، زمینه ها و پیامدها، پیشین ص74-77، انقلاب اسلامی، چرایی و چگونگی رخداد آن، ص61-64 نشر معارف چاپ سی ام/1382)
پشتیبانی گسترده مردمی و روحانیت از مصدق او را به قدرت بلا منازع تبدیل نمود بگونه ای که دو سال و اندی حکومت مصدق را می توان یکی از دوره های خفت بار محمدرضا شمرد. او در این دوره تمامی اختیارات محمدرضا را گرفت از جمله اختیار ارتش و نیروهای انتظامی، خواهران و برادران و حتی مادر شاه را به خاطر دخالت های ناروا در امور دولتی از ایران اخراج نمود از جمله اشرف خواهر دو قلوی محمدرضا که گفته می شود شدیدا روحیه محمدرضا را تضعیف نمود.( انقلاب اسلامی، زمینه ها و پیامدها، پیشین ص77-79)
علل سقوط مصدق:
با وجود قدرت فوق العاده نخست وزیری مورد علاقه و منتخب مردم( دکتر مصدق) وضعیت ادامه نیافت.
1. دولت مصدق نتوانست با دولت آمریکا و انگلیس بر سر مسأله نفت به توافق برسد.
2. تلاش گسترده خانواده شاه مخصوصا اشرف پهلوی در متقاعد کردن سازمانهای جاسوسی و مقامات غربی مبنی بر اینکه ادامه جریان( جنبش ملی و مذهبی) به نفع غرب هم نیست.
3. طرح بهانه کودتای کمونیست ها در ایران.
4. ایجاد شکاف میان ملیون( مصدق) و ملی مذهبی ها( آیت ا… کاشانی)
این عوامل باعث شد که سازمان سیا با همکاری سازمان اینتلجنت سرویس انگلیس دست به کودتا بزند و حکومت مصدق را به راحتی ساقط کند. شاه که به مدت یک هفته از کشور فراری بود بعد از کودتا و دعوت سپهبد زاهدی دوباره راهی کشور شد و کودتا را به قیام ملی خواند.(رک انقلاب اسلامی، چرایی و چگونگی رخداد آن ص64-65) و بعد از یکسال زاهدی را محترمانه به عنوان سفیر به سوئیس تبعید نمود تا با تعیین افراد صد در صد مطیع به قدرت مطلق دست یابد. دکتر منوچهر اقبال که خود را غلام خانه زاد محمدرضا می دانست این مهم را عملی نمود.( همان، ص79)
از این دوره به بعد 1334 قدرت شاه در تمامی زمینه ها گسترش بیشتری می یابد.
ب) دوره دوم (1357-1332)
با وجودی که از 1334 به بعد تمامی تلاش محمد رضا در جهت سلطه بر تمامی ارکان قدرت دور می زند، به اعتبار تأثیرپذیری و وابستگی شدید به آمریکا تحولات ناخواسته ای را نیز مجبور است پدید آورد. در سال 1339 که در آمریکا حکومت تغییر کرد و جان. اف. کندی به قدرت رسید، دولت آمریکا سیاست لیبرالیسم را در پیش گرفت و به ظاهر جان. اف. کندی به دلیل متهم بودن محمد رضا به دیکتاتور از او خوشش نمی آید به همین دلیل شاه به علم و اقبال توصیه نمود که دو حزب به نام (ملیون و مردم) به وجود آورند. همچنین محمد رضا، امینی را به نخست وزیری منسوب نمود که مورد اعتماد آمریکا قلمداد می شد. ولی این نگرانی که مبادا امینی موقعیت او را به خطر اندازد باعث شد که شاه به آمریکا برود، او در مهمانی رسمی کندی توانست آنها را متقاعد کند که دولت آمریکا به جای امینی با خود شاه طرف باشند. توافق با دولت به اصطلاح لیبرال آمریکا عملا محمدرضا را به مطلق العنانی در حکومت رساند. محمدرضا پس از بازگشت از آمریکا هویدا را به نخست وزیری منصوب نمود و نخست وزیری هویدا بیش از 12 سال طول کشید. در این دوره (1940) به بعد محمد رضا به یک سری اقداماتی دست زد که زمینه را برای نطق تاریخی امام و قیام خونین 15 خرداد 42 فراهم نمود و عملا تمامی جامعه ایران را رو در روی حکومت قرارداد و زمینه سقوط سلطنت پهلوی را در سال های بعد فراهم نمود. به چند نمونه از اقدامات محمد رضا اشاره می گردد.
1. انقلاب سفید 2. تغییر تاریخ به تاریخ شاهنشاهی 3. جشن های دو هزار و پانصد ساله (که گفته می شود تمامی امکانات آن را از پاریس آورده بودند) 4. سرکوب شدید نیروهای سیاسی معترض و معارض دولت. این دوره دوره مطلق العنانی محمد رضا پهلوی بود. و اگر دولت با چالشی مواجه بود اعتراض های مردمی بود، دیگر کسی در سطح ارکان قدرت مزاحم شاه نبود و غربی ها هم او را ژاندارم منطقه می دانستند.
نیروهای معارض نیز هیچ گونه حقی در عمل در فعالیت های سیاسی نداشتند.(1) به همین دلیل فعالیت های سیاسی به فعالیت های نظامی و چریکی تغییر جهت می دهد.
وضعیت اقتصادی:
می توان گفت از یک نظر وضعیت اقتصادی ایران در این دوره نسبتا خوب بود، اگر از زبان آمار و ارقام نگاه کنیم درآمد نفتی از سه میلیارد دلار در سال 1332 به 53 میلیارد دلار در سال 1356 رسید و درآمد سرانه 11514 دلار با این وجود در جامعه ایرانی در بخش های فقیر جامعه، فقر هر روز بیشتر و شکاف طبقاتی عمیق تر می شد که این امر دلایلی دارد:
1. عدم توزیع منصفانه باعث رشد اقتصادی یک طبقه خاص وابسته به حکومت می شد.
2. عمده مقاطعه کاری های پر سود، طرح های پرمنفعت دولتی … مال مقامات حکومتی بود.
بر اساس یک برآورد تنها در فاصله 1352-1355 حق کمیسیون مقام های دولتی از یک میلیارد دلار فراتر رفت(2) این نوع توزیع ثروت بخشی از جامعه ایرانی که شالوده حکومت شاه را تشکیل می دادند (اعضای دربار، ارتش، ساواک، و بلندپایگان دیوان سالاری) و مورد اعتماد شخص شاه بودند تعلق می گرفت.(همان، ص 464).
3. حدود چهل درصد از بودجه کشور به ارتش اختصاص داده می شد که تعداد نیروها و پرسنل آن هر روز بیشتر و بیشتر می شد و در سال های آخر به 413 هزار نفر رسیده بود. حدود 20 هزار مستشار نظامی آمریکا (به ازاء هر صد سرباز یک مستشار نظامی) فعالیت می کرد. و تعداد اعضای ساواک غیر قابل شمارش بود، بر اساس برآورد یک دیپلمات غربی در تهران از هر هشت نفر افراد بالغ یک نفر جاسوس ساواک هستند.(3)
ارتش بودجه مخفی نیز داشت به اضافه 40 درصد بودجه رسمی. 20 درصد خانواده های سطح بالا سهم خود را در هزینه ها از 79/51 درصد در سال 1339 به 56/55 درصد در سال 1353 افزایش دادند؛ ولی در مقابل 40 درصد خانواده های سطح پایین در همین دوره سهم خود را از 13/9 در صد به 96/11 درصد کاهش دادند.(ر.ک: همان، ص 491).
به موجب آمار احمد اشرف صرفا 5/1 درصد جمعیت کشور سهم خود را در درآمد ملی بالا برده بودند.(ر.ک: همان، ص 508).
4. تنها ده درصد از درآمد سرشار نفت و کمتر از 15 درصد از کل واردات به امر توسعه اختصاص می یافت.(ر.ک: همان، ص 464).
5. خانواده سلطنتی که جمعا از 63 شاهپور و شاهدوخت … تشکیل شده بود بخش عظیمی از ثروت را به خود اختصاص می داد، جمع ثروت این خانواده به بیش از بیست میلیارد دلار می رسید.(ر.ک: ص 331-332).
6. شرکت ملی نفت به صورت محرمانه ولی دائمی مبلغ کلانی به حساب شخصی شاه واریز می نمود. به گونه ای که سرمایه شخصی شاه به یک میلیارد رسیده بود(1350).(تاریخ تحولات اجتماعی ایران، جان فوران، ترجمه احمد تدین، ص 464 و کتاب ایران بین دو انقلاب، پیشین، ص 538).
با این سرمایه ها نهادهایی اداره می شد که آنها نیز هدفی جز سلطه بیشتر حکومت بر تمامی ابعاد زندگی مردم نداشتند مثل نهاد پهلوی کنترل و نفوذ در مراکز مهم اقتصادی یکی از وظایف این نهاد بود به گونه ای که در بیش از 207 شرکت سهام داشت(همان)و بخش مهمی چون مسکن، مصالح ساختمانی، بیمه، هتل ها، اتومبیل و… را کنترل می کرد.
کنترل شدید دولت بر تمامی ارکان اقتصاد خود به خود باعث می شد که مردم از مزایای اقتصادی محروم شود.
در ادامه به بررسی وضعیت بخش کشاورزی و صنعت در دوران پهلوی دوم پرداخته می شود:
1. در بخش کشاورزی
از مجموع 12 درصد زمین های قابل کشت در کشور صرفا 6 درصد به طور دائمی کشت می شد. مالکان زمین ها عمدتا رؤسای عشایر خوانین و مالکان بزرگ بودند که با اصلاحات ارضی تنها اقتدار دولت به جای اقتدار مالکان جایگزین شد؛ زیرا اصلاحات ارضی عمدتا با نیت از بین بردن نفوذ مالکان مستقل انجام شد. لذا در اصلاحات ارضی تنها 9 درصد کشاورزان صاحب زمین شدند، در حالی که ادعای دولت بر این بود که 50 درصد زمین ها در اختیار مردم قرار می گیرد.(انقلاب اسلامی چرایی و چگونگی آن، پیشین ص 108-111، تاریخ تحولات اجتماعی پیشین، ص 478).
نتایج سیاست های اقتصادی زمان شاه به گونه ای شد که ایران با اینکه تا آن زمان در بسیاری از مواد غذایی خود کفا بود، به عنوان یکی از وارد کنندگان مواد غذایی تبدیل شد و نیروهای کار فراوانی به صورت بیکار به شهرهای بزرگ مهاجرت نمودند.
2. در بخش صنعت:
مهم ترین صنعت ایران نفت بود، با وجود که قیمت نفت در سال 1352 از 22 میلیارد دلار به بیش از 92 میلیارد دلار رسید ولی به دلیل نبود برنامه های دور اندیشانه و بلند مدت از یک سو و علاقه شاه به کارهای تشریفاتی و نمایشی و قدرت نمایی از سوی دیگر باعث شد که بخش عظیمی از این سرمایه هدر برود.(انقلاب اسلامی، قبلی، ص 113). هزینه های سرسام آور نظامی که در سال 1356 به بیش از 5/9 میلیارد دلار رسیده بودبخش عمده درآمدها را جذب می کرد.(ر.ک: همان، ص 114). به دلایل فوق و با وجود سرمایه های کلان در بخش صنعت غیر نفتی سرمایه گذاری مفیدی انجام نمی شد؛ لذا درآمدهای ایران عملا تا پایان دوره حکومت پهلوی وابسته به نفت بود. به عنوان نمود در سال 1353، 98 درصد صادرات ایران را نفت تشکیل می داد.(ر.ک: همان، ص 465 و طبقه، سیاست و ایدئولوژی، دکتر منصور معدل، ترجمه محمد سالار کسراییف مرکز بازشناسی ایران و اسلام(باز) 1382، ص 243)
« ماهیت حکومت پهلوی اول و دوم»
توجه به تاریخ به خصوص تاریخ معاصر ایران، نشاندهنده فراز و نشیبهای فراوانی است. حکومت پهلوی اول و دوم را میتوان یکی از نشیبهای تاریخ معاصر ایران در نظر گرفت. اگر مطالعهای اجمالی نسبت به تاریخ داشته باشید، به این نکته خواهید رسید که رضاخان ابتدای رویکارآمدن به عنوان نجات دهنده ایران از آشوب و هرج و مرج در نظرها جلوهگر شد. کودتای اسفند 1299 را که مقدمهای برای سیطره رضاخان قزاق بر امور ایران است، به منظور سامان دادن جامعه هرج و مرج زده مشروطه در نظرها آوردند. اعلامیههایی که توسط کودتاگران در این ایام صادر شد همگی به این مطلب اشاره داشت. به نظر برخی رضاخان آمده بود تا آرمانهای نهضت مشروطیت ایران را جامه عمل بپوشاند. یعنی آرمان مبارزه با استبداد و استعمار و احیای استقلال گذشته ایران.
سؤال این است که چرا باید نهضتی که به دنبال استقلال و آزادی است تبدیل به حکومتی وابسته و مستبد شود. این همان غفلت و انحراف تاریخی کشور ایران است. تعجبی نیست که گذشتگان ما رضاخان را منجی کشور در نظر گرفتند، چرا که وی در ابتدا چهره واقعی خود را نشان نداده و جامعه ایران نیز از نظر اطلاعات تاریخی ضعیف بود. تعجب از برخی افرادی است که امروزه علیرغم آشکار شدن چهره واقعی استبداد وابسته پهلوی و نیز این همه منابع و اطلاعات تاریخی هنوز هم به نظر گذشتگان معتقد و رضاخان را اصلاحگر میدانند. این امر را باید در عدم تشخیص مرز خدمت و خیانت در نظر آورد.
برای آگاهی بیشتر این دسته میتوان چنین استدلال نمود که اگر در این دوران، به ظاهر پیشرفتهایی هم صورت گرفته، به دلیل وارداتی بودن فاقد ارزش است و نمیتواند پایدار و ریشهای باشد. اصلاحات زمانی ریشهای و پایدار است که از دل جامعه به صورت خودجوش برآید، نه اینکه به صورت زائدهای اجباری به جامعه پیوند بخورد. نتیجه این پیوند اجباری چیزی جز تباهی منابع نیست. اصلاحاتی که دیگران برای ما انجام دهند اولاً از روی دلسوزی نیست و هیچگاه منابع مطلوب را در اختیار ما قرار نمیدهند و حداکثر کاری که انجام میدهند در اختیار گذاشتن منابع دست چندم و بعضاً از رده خارج است.
ثانیاً این اصلاح به گونهای طراحی خواهد شد که وابستگی ما را به دنبال داشته باشد. این اصلاحات چنانکه تاریخ نیز نشان داد، در بسیاری از موارد جامعه ایران را به یک جامعه نیمهصنعتی وابسته تبدیل نمود. صنعتی که هم از نظر منابع اولیه، هم از نظر متخصص، و هم از نظر بازار فروش به دیگران وابسته بود و مسائل زیربنایی ما را حل نکرد و به صورت اصلاحاتی ظاهری واقع شد. غیر از اینکه به اعتقاد بسیاری، این اصلاحات نه در راستای نیازهای واقعی کشور که به منظور سامان دادن وضعیت استعمار در ایران بوده است. به عنوان نمونه، در مورد راهآهن ایران گفته شده نیاز واقعی کشور به ایجاد خط راهآهن در مسیر غرب به شرق و در راستای جاده ابریشم به عنوان مهمترین شاهراه مبادلاتی ایران بود، در حالی که راهآهن ایجادی در دروه رضاخان در راستای اهداف نیروهای نظامی انگلستان در جنگ جهانی اول بوده است. مسیر جنوب شمال راهآهن به منظور انتقال نیرو و تجهیزات ارتش انگلستان به روسیه در جهت مقابله با حملههای آلمان صورت گرفت.
نکته مهمی که در مورد حاکمیت پادشاهی پهلوی در ایران وجود دارد این است که ایران به مانند هند نبود که استعمار به صورت مستقیم بتواند در آن حضور داشته باشد و منابع و ذخائر آن را به گونه علنی به تاراج ببرد. ایران به دلیل منابع فکری و فرهنگی قوی و نیز قدرت سیاسی اجتماعی روحانیون، به عنوان مدافعان حریم هویت و منافع ملی ایران، مانع از این میشد که استعمار بتواند به صورت مستقیم و علنی به تاراج منابع و امکانات بپردازد، لذا برای تاراج لازم بود اقدامات به صورت غیر علنی و توسط دستنشاندگان اجرا شود. به این منظور تصمیم جامعه استعماری بر این قرار گرفت که تحت عنوان اصلاح امور، فردی را در ایران به قدرت برساند و جامعه ایران را با امور ظاهری فریب داده تا در پرتو آن هم به مطامع خود برسند و هم به راحتی منابع ملی را به تاراج ببرند. این نکتهای است که هم در دوره رضاخان موجب انحراف جامعه ایران شد و هم امروز برخی از افراد جامعه ما را به قضاوتهای اینچنین میکشاند به گونهای که نتوانند مرز خدمت و خیانت را تشخیص دهند.
مسائل زیر به عنوان نمونهای از اقدامات دوران پهلوی است که نسبت به آن توضیحاتی ارائه میشود شاید بتواند این مرز و خط را بیشتر نشان دهد.
1. بازگشت کشور به نظام استبدادی از نوع وابسته آن؛ حکوت رضاخانی بدون هیچ تردید جامعه ایران را به یک حکومت نظامی خشن و استبدادی تبدیل کرد. این امر به گونهای واضح است که حتی طرفداران این رژیم نیز نمیتوانند آن را انکار کنند. ترورهای وسیع حکومت رضاخان و فرزند وی نسبت به مخالفان امری نیست که با مبانی یک نظام مطلوب سازگار باشد چه رسد به جامعه دینی ایران.
2. بیتوجهی به منافع و منابع ملی، همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد حکومت پهلوی در راستای خدمت اجانب و استعمار روی کار آمد، بنابراین منطقی است که نسبت به منابع ملی ایران نیز بیتوجه باشد. به عنوان نمونه یکی از پیمانهایی که در دروان رضاخان بین ایران و همسایگان آن بسته میشود، پیمان سعدآباد است. از نتایج این پیمان ازدست رفتن بسیاری از نقاط حساس و استراتژیک کشور بود. اروند به نفع عراق، بلندیهای استراتژیک آرات به نفع ترکیه، و … وجه المصالحه ایران و دیگران بود که به واسطهگری انگستان منعقد شد.
3. اسکان عشایر : یکی از اقدامات تأمل برانگیز دوران پهلوی نابودی و اسکان عشایر بود. این امر علاوه بر اینکه موجب نابودی صنعت دامداری و کشاورزی و جایگزینی نفت به جای آن، که خود مایه وابستگی دیروز و حتی امروز ما بود، موجب شد امنیت مرکزی ایران نیز از بین برود. نیروهای ایلات و عشایر در ایران هماره به عنوان نیروهای غیر رسمی نظامی عمل کرده و موجب تأمین امنیت مناطق مرزی و مرکزی ایران از تهاجمات بودند. سرکوب و اسکان ایشان باعث از بین رفتن این نیروی امنیتی عظیم شد و جامعه ما را از نظر امنیتی با چالشهای بسیاری مواجه کرد. در نقلی تاریخی آمده است که روزی یکی از وابستگان سفارت انگلستان در ملاقاتی با رضاخان، نسبت به از بین بردن عشایر که با عملیاتی نظامی و خشن صورت گرفت تشکر میکند.
او در این باره میگوید: قبل از سرکوب عشایر اگر میخواستیم چیزی از ایران ببریم، باید به هزاران نفر از عشایر رشوه میدادیم و در نهایت هم موفق نمیشدیم یا اگر موفق میشدیم چندان بهرهای برایمان نداشت. رضاخان از وی میپرسد که امروز چه میکنید؟ وی در جواب میگوید دیگر با حضور شما لازم نیست به هزاران نفر رشوه بدهیم، هرچه بخواهیم میبریم. ( به نقل از کتاب شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی) این امر نشاندهنده این است که در این دوران خواسته شده به واسطه فعالیتهای ظاهری منابع عظیم ما به تاراج رود.
4. نابودی فرهنگ بومی: یکی از اقدامات مهم و مخرب دوره پهلوی، از بین بردن فرهنگ بومی و ملی جامعه ایران و تمسک به فرهنگ غربی بود. رضاخان و همکاران فرهنگی وی به قصد پیشرفت دست به نابودی فرهنگ ملی و سنتهای عظیم تاریخی ایران زدند. در این دوران بود که کسانی این ندا را سر میدادند که اگر میخواهید پیشرفت کنید باید از فرق سر تا نوک ناخن پا فرنگی شوید. حال اگر واقعاً به پیشرفت دست مییافتیم، حرفی نبود، ولی پیشرفت ما محدود شد به همین تغییر ظاهری و غربی شدن از فرق سر تا نوک پا در قالب لباس و پوشش. نکته حائز اهمیت این است که مگر فرهنگ ما چه مشکلی داشت که میخواستیم به جای آن دست با دامان مدرنیسم شویم. امری که تنها باعث از میانرفتن سنتهای پویا و خلاق جامعه ایران شد و جامعه ما را تا مدتها از داشتههای غنی خود محروم ساخت. این امر تنها به برکت انقلاب اسلامی بود که شکسته شد و ما در این دوران سعی کردیم به فرهنگ اصیل خود نزدیک شویم. توجه به فرهنگ و اندیشه دیگران زمانی مفید است که ما بدانیم از دیگران چه میخواهیم و چه نمیخواهیم. به معنی بهتر دست به انتخاب بزنیم و برای ارتقاء سنتهای خود و تکامل آن از تجربههای دیگران بهرهمند شویم. اما اگر قرار بر این باشد که اندیشههای دیگران بخواهد جایگزین داشتههای ما شود دیگر امیدی به پیشرفت نیست. زیرا میوه هر درختی باید متناسب با ریشه آن باشد.
5. یکی از مسائلی در مورد دوران پهلوی حائز اهمیت است، مقاومت این نظام در برابر حرکتهای ملی ایرانیان بود. جریان مخالفت با نهضتهای دینی و ملی جامعه ایران همچون نهضت ملی شدن صنعت نفت، در کودتای 28 مرداد نمونهای از این امر است. چگونه میتوان یک نظام سیاسی را نظامی اصلاحگر و به دنبال پیشرفت در نظر گرفت، در حالی که در برابر این حرکتهای ملی و نوگرایانه مقاومت دارد.