خانه » همه » مذهبی » وظایف نواب خاص

وظایف نواب خاص

آغاز غیبت صغرا مصادف با آغاز امامت حضرت مهدی(ع) بود تا مردم آرام آرام با مفهوم تلخ و دردناک غیبت آشنا شده، بتوانند تا آن زمان که به اشتباه خود پی می‌برند و به وظایف خود در برابر امامان آگاه می‌شوند، همچنان دیندار بمانند. در دوران غیبت صغرا چهار نایب خاص، امر وساطت میان امام(ع) و شیعیان را به عهده داشته و چنان‌که خواهیم دید، همة آنها معروف و سرشناس بوده‌اند. آنان احکام دین را از وجود اقدس امام زمان(ع) گرفته و در اختیار شیعیان می‌گذاشتند. سؤالات [کتبی و شفاهی] ایشان را به حضور امام زمان(ع) برده و سپس پاسخ را به شیعیان می‌رسانیدند و همچنین، وجوه شرعی شیعیان را با وکالتی، که از امام داشتند، می‌گرفتند [و به حضرت تحویل می‌دادند یا با اجازة ایشان مصرف می‌کردند] آنان جمعی بودند که امام حسن عسکری(ع) در زمان حیات خود عدالتشان را تأیید فرمود و همه را به عنوان امین امام زمان(ع) معرفی کرد و بعد از خود، ناظر املاک و متصدی کارهای خویش گردانید، و آنها را با نام و نسب به مردم معرفی نمود.اینها، همه دارای عقل، امانت، وثاقت، دِرایت، فهم و عظمت بودند. جریان نمایندگی و نیابت امام زمان(ع) دو هدف اساسی را دنبال می کرد که عبارتند از:اوّل: آماده کردن اذهان عمومی برای غیبت کبرا و عادت دادن تدریجی مردم به پنهان‌زیستی امام(ع). چه بسا غیبت ناگهانی حضرت، موجب انکار مطلق وجود حضرت مهدی(ع) و انحراف افکار عمومی می‌شد. دوم: رهبری دوستداران و طرفداران امام زمان(ع) و حفظ مصالح اجتماعی شیعیان در برابر خلأ و کمبودی که از ناحیة غیبت امام(ع) در اجتماع شیعیان پیدا شده بود. امام زمان(ع) توانست به وسیلة آنان رهبری خویش را در جامعه اعمال کند و خسارت‌های ناشی از غیبت خویش را جبران کند.
بر این اساس وظائف و فعالیتهای اساسی (نوّاب خاص اربعه) را در چند مورد می‎توان بررسی کرد.
1. مخفی داشتن نام و جایگاه امام
گر چه رویت حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در دوران غیبت صغری برای نوّاب خاص و برخی از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهائی صورت می‎گرفت اما به دلیل مشکلات سیاسی، هر یک از نوّاب اربعه در زمان خود موظّف بودند از بردن نام حضرت و افشای محل و مکان او در سطح عمومی خودداری ورزند، زیرا در غیر این صورت، جان امام از سوی حکومت وقت به خطر می‎افتاد.
این سیاست استتار و پنهانکاری، دقیقاً بر اساس دستور و راهنمایی خود امام صورت می‎گرفت، چنانکه روزی ابتداء و بدون اینکه سؤالی از حضرت در این باره شده باشد، توقیعی به این مضمون خطاب به نائب دوم خود محمد بن عثمان صادر کرد:
کسانی که از اسم من می‎پرسند، باید بدانند اگر سکوت کنند بهشت و اگر حرفی بزنند، جهنم در انتظار آنان است، چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند آن را فاش می‎سازند و اگر از مکان آگاه شوند، آن را نشان می‎دهند.[1]و هم چنین روزی عبدالله بن جعفر حمیری و احمد بن اسحاق اشعری که هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمی بودند، در دیداری که با عثمان بن سعید (نائب اول) داشتند از وی پرسیدند، آیا جانشین امام عسکری ـ علیه السّلام ـ را دیده‎اید وی پاسخ مثبت داد، از نام آنحضرت پرسش کردند وی از گفتن آن خودداری کرد و گفت.
بر شما حرام است که در این باره پرسش کنید، و من این سخن را از پیش خود نمی‎گویم، چه اختیاری ندارم که حلالی را حرام یا حرامی را حلال کنم. بلکه این به دستور خود اوست، زیرا حکومتی (عباسی) بر این باور است که امام عسکری ـ علیه السّلام ـ در گذشته و فرزندی از خود باقی نگذاشته است و اگر اسم امام فاش شود مورد تعقیب قرار می‎گیرد، خدا را در نظر بگیرید و ا ز این بحثها خودداری کنید.[2]باز در زمان نیابت ابوالقاسم حسین ابن روح نوبختی از ابوسهل نوبختی که از بزرگان شیعه بود، سؤال کردند که چگونه تو به این سمت انتخاب نشدی و حسین ابن روح انتخاب شد، وی پاسخ داد:
آنان که او را به این مقام برگزیده‎اند، خود داناترند، کار من برخورد و مناظره با مخالفان و دشمنان است، اگر من همانند حسین بن روح مکان امام را می‎دانستم شاید اگر در فشار قرار می‎گرفتم، محل او را نشان می‎دادم ولی اگر امام زیر عبای حسین ابن روح پنهان شود چنانچه او را قطعه قطعه هم بکنند، هرگز لباس خود را کنار نمی‎زند.[3]2. اخذ و توزیع اموال متعلق به امام ـ علیه السّلام ـ
نوّاب اربعه، هر کدام در دوران نیابت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان مستقیماً یا توسط وکلای محلی می‎پرداختند، تحویل می‎گرفتند و به هر طریقی که ممکن بود به امام می‎رساندند، یا در مواردی که امام دستور می‎داد مصرف می‎کردند، در روزهای شهادت حضرت عسکری ـ علیه السّلام ـ گروهی از شیعیان قم و بعضی دیگر از مناطق ایران وارد سامرا شدند و در آنجا از در گذشت امام آگاه گشتند.
این گروه اموالی را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند، تا تحویل امام بدهند، و وقتی از جانشین امام عسکری پرسش کردند، بعضیها جعفر کذّاب، برادر امام عسکری ـ علیه السّلام ـ را معرفی کردند، آنان طبق روال معمول، نشانی و خصوصیات پولها و اموال را از جعفر پرسیدند تا معلوم شود که وی دارای علم امامت است یا خیر؟ وقتی که جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وی خودداری کردند و به ناچار به عزم بازگشت به وطن از سامّراء خارج شدند.
در بیرون سامّراء پیک سرّی حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ آنان را به محضر امام راهنمائی کرد و پس از تشرّف به حضور امام،‌ بعد از آنکه حضرت خصوصیات تمامی پولها و اموال را بیان فرمود، اموال را تحویل ایشان دادند، آنگاه امام فرمود:
بعد از این چیزی به سامّراء‌ نیاورید، من شخصی را در بغداد معین می‎کنم اموال را به او می‎دهید و توقیع توسط او صادر می‎گردد و از آن به بعد بود که امام عثمان ابن سعید را به نیابت خاص منصوب کرد و او در بغداد وظائف خود را آغاز نمود.[4]3. پاسخ گوئی به سئوالات فقهی و مشکلات عقیدتی
حوزة فعالیت نوّاب اربعه تنها به مواردی که برشمردیم محدود نمی‎شود بلکه دائره فعالیت آنها شامل پاسخگوئی به همه گونه سؤالات فقهی و شرعی حل مشکلات عقیدتی و نیز مبارزه علمی با شبهاتی می‎شد که مخالفان مطرح می‎کردند، و از این راه در تضعیف عقائد و پریشانی فکری شیعیان می‎کوشیدند.
نوّاب خاص، این وظائف را با استفاده از آموزشهای امام و دانش بسیار بالائی که داشتند به بهترین وجه انجام می‎دادند، نگاهی گذرا به کارنامه نیابت و سفارت این چهار شخصیت بزرگ، ابعاد گسترده کوششها و موفقیت‎های آنان را در این زمینه نشان می‎دهد.
آنان از یک سو، وسوسه‎های مربوط به انکار وجود امام را، از راههای گوناگون خنثی می‎کردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهای سرّی خود با امام بر می‎داشتند و گاهی نیز توقیعی از سوی حضرت در این باره صادر می‎شد و امام در رفع شبهات مزبور به کمک آنان می‎شتافت.
و از سوی دیگر، سؤالات فقهی و شرعی شیعیان را به عرض امام رسانده پاسخ آنها را گرفته و به مردم می‎رساندند.
به عنوان نمونه، می‎توان از توقیعی نام برد که توسط محمد بن عثمان صادر شده و طی آن به پرسشهای، اسحاق بن یعقوب در زمینه‎های گوناگون پاسخ داده شده است، هم چنین می‎توان از توقیع مفصلی یاد کرد که در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم (محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری) صادر گردیده است.[5]از اینها گذشته، گاه نوّاب اربعه، مناظراتی با مخالفان انجام داده و آنان را محکوم می‎ساختند و تاکید می‎کردند که این پاسخها را از امام آموخته‎اند.
چنانکه حسین ابن روح نوبختی، نائب سوم در یک مجلس مناظره، پاسخ شخصی را که شبهه‎ای در مورد شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ مطرح کرده بود، به صورت گسترده بیان نمود و فردای آن روز با اشاره به پاسخ مزبور، به یکی از شیعیان که فکر می‎کرد پاسخها تراوش فکری خود اوست، اظهار داشت:
اگر از آسمان سقوط کنم و طعمة مرغان هوا شوم، یا باد تندی مرا به محل دوری پرتاب کند، در نظرم بهتر از این است که در دین خدا رأی و نظر شخصی خود را اظهار کنم، مطالبی که دیروز شنیدی از حجت خدا شنیده شده است هم چنین وی در پاسخ به پرسش یکی از متکلمان زمان در مورد عامل شهادت امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ و اینکه آیا پیشوایان معصوم همه با شمشیر یا با مسمومیت در گذشته‎اند و نیز راز برتری حضرت فاطمه ـ علیهما السّلام ـ نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ توضیحات روشن و قانع کننده‎ای داد که تحسین دانشمند و متکلم مزبور را برانگیخت و گفت:
در این باره پاسخی از این بهتر و کوتاهتر از کسی نشنیده‎ام.[6]4. مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت
مبارزه با مدعیان دورغین نیابت و وکالت و افشای ادعاهای باطل آنان را نیز باید به فعالیتهای نوّاب اربعه افزود.
در عصر غیبت صغری، افرادی پیدا شدند که به دروغ مدّعی سفارت و نیابت خاص امام بودند و در اموال متعلق به امام تصرّفات بی مورد نموده و در مسائل فقهی و اعتقادی، سخنان گمراه کننده بر زبان می‎راندند، اینجا بود که نوّاب خاص با رهنمود امام به مقابله با آنان بر می‎خاستند و گاه در طرد و لعن آنان از ناحیه حضرت توقیع صادر می‎شد.
ابو محمد شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی، ابو طاهر محمد بن علی بن بلال، حسین ابن منصور حلّاج، و محمد بن علی شلمغانی همه از این گروه بودند.
شلمغانی قبلاً از فقهای شیعه بودو حتی کتابی به نام تکلیف نوشته بود ولی بعداً سر از غلو و انحراف در آورد و افکار کفرآمیزی مطرح می‎کرد، از آن جمله بر روی نظریه حلول، تأکید می‎کرد و می‎گفت: روح پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پیکر محمد بن عثمان (نائب دوم) و روح امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ در کالبد حسین ابن روح (نائب سوم) و روح حضرت صدیقه طاهره ـ علیهما السّلام ـ در بدن ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول کرده است، حسن ابن روح نوبختی (نائب سوم) این عقیده را کفر و الحاد معرفی کرده آن را از نوع عقائد مسیحیان در مورد حضرت مسیح شمرد و او را طرد نمود و با افشای افکار باطلش او را در میان قومش رسوا ساخت با توجه به نقش تخریبی شلمغانی بود که در ذیحجة سال سیصد و دوازده توقیعی توسط حسین ابن روح در لعن و تکفیر و ارتداد او صادر گردید و سرانجام در سال 323 کشته شد.[7][1] . کمال الدین شیخ صدوق، ص 44، سیره پیشوایان، ص 683، و غیبت شیخ طوسی، ص 222.
[2] . غیبت شیخ طوسی، ص 144.
[3] . بحارالانوار، جلد 51، ص 359.
[4] . غیبت شیخ طوسی، ص 225 و 226.
[5] . غیبت شیخ طوسی، ص 229 و 236.
[6] . غیبت شیخ طوسی، ص 238 و 239.
[7] . غیبت شیخ طوسی، ص 244 و 248 و 254.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد