۱۳۹۲/۰۵/۱۴
–
۱۸۱۰ بازدید
لطفا حدیثی را که در اصول کافی هست که قران تحریف شده را بنویسید و جواب ان را بدهید-مگر نفرمودند کافى کاف لشیعتنا-شنیدم ان حدیث صحیح هم هست-ایا عالمی معتقد به تحریف قران بوده؟چرا؟
در پاسخ به مطالب زیر توجه کنید . 1. برخی عمدا یا سهوا شیعه را متهم می کنند که قائل به تحریف قرآن اند و یکی ازدلایلشان نیزاین است که می گویند اگر شما چنین اعتقادی ندارید، پس چرا علمای شما درکتاب هایشان روایاتی نقل کرده اند که ظاهرآنها دلالت برتحریف قرآن می کند؟درپاسخ به این اتهام بزرگ وبی اساس باید این نکته را درنظرداشت که کتاب های حدیثی با کتاب های اعتقادی واصولی، تفاوت اساسی دارد؛ درتحریرمنابع حدیثی وروایتی، صرفا به جمع آوری روایات واحادیث اعم ازصحیح، حسن، ثقه وضعیف پرداخته می شود وجمع آوری حدیث هرگزدلیل این نیست که صاحب کتاب هرچه را جمع آوری کرده خود نیزبه آنها اعتقاد دارد؛ چون اعتقاد وایمان به دلالت روایت، شرایطی دارد که آن شرایط عبارت است از:
الف- سند روایات صحیح باشد؛
ب- دلالت روایت برمعنای مقصود، تمام وکمال باشد؛
ج- روایت نقل شده باید معارض نداشته باشد؛
د- مضمون روایت طوری باشد که بتوان درآن مسئله به خبرواحد تمسک جست وبه آن مضمون اعتقاد پیدا کرد.
اگرروایت وحدیثی، چهارشرط فوق را دارا بود، می توان گفت که ناقل این روایت، به مضمون آن اعتقاد دارد والا صرف نقل روایت درکتاب و جمع آوری آن دلیل اعتقاد وایمان ناقل روایت، به مضمون آن نیست.
2. پس علمای شیعه اگردرکتاب هایشان روایاتی را نقل فرموده اند که مضمون آنها دلالت برتحریف قرآن می کند :
اولا ً: باید دید آیا سند این روایت صحیح است یا نه؟
ثانیا ً: دلالت روایت برتحریف قرآن، کامل وکافی است یا نه؟
ثالثا ً: باید دید این روایت منقول، معارضی هم دارند یا خیر؟ دراین باره باید بگوییم روایاتی داریم که دلالت می کنند براین که درقرآن کریم هیچ تحریفی رخ نداده، نه کم نه زیاد؛ پس این روایات، معارض آن روایاتی است که می گوید درقرآن مجید، تحریفی رخ داده است.
رابعا ً: باید مسئله ازمسائلی باشد که بتوان آن را با خبرواحد اثبات کرد وحال این که تحریف قرآن، مسئله بسیار مهمی است که نمی توان با خبرواحد آن را به اثبات رساند. بلکه باید با دلایل متقن ومحکمی مثل خبرمتواتریا دلیل متقن دیگری ثابت شود. آنان که می گویند درقرآن آیه ای بوده به نام « آیه ولایت» و مخالفین، آن آیه را عمدا حذف کرده اند، این ادعای کوچکی نیست که بتوان با خبرواحدی آن را اثبات و یا تأیید کرد. مسئله زیاده ویا نقصان درقرآن کریم، ازمسائلی اصولی و اعتقادی است که باید با برهان تقوی ومحکمی تأیید و اثبات گردد، نه باخبرواحد و امثال آن.
دربرخی ازمنابع حدیثی ما، روایاتی نقل شده است که مضمون آن دلالت می کند براین که – نعوذبالله- خداوند جسم است و درقیامت می توان اورا با چشم سر، دید؛ با اینکه شیعه مطلقا ً معتقد است که خداوند، جسم نیست و دردنیا و آخرت هرگزنمی توان اورا مشاهده کرد.
پس صرف نقل یک یا چند روایت درکتاب، اصلا برای این دلالت نمی کند که صاحب کتاب نیزبه مضمون و دلالت آن روایت اعتقاد دارد.
مضافا براین که عده ای محدثان اگرچه روایات تحریف قرآن را بدن اظهارنظرنقل کرده اند، ولی درکتاب های دیگرخود تحریف قرآن را تکذیب و ردکرده اند؛ مثل شیخ صدوق رحمة الله که درکتاب اعتقادات امامیه می فرماید: « کسی که چنین نسبتی را به ما بدهد، کاذب و دروغگو است». ( الاعتقادات فی دین الامامیّه، ص 59 ) .
شیخ طوسی و فیض کاشانی نیزدرکتاب های تبیان و وافی تحریف قرآن را اکیدا ًتکذیب کرده اند.
ولی ممکن است بعضی ازروایاتی را که گفته می شود دلالت برتحریف دارد نقل نموده باشند. پس نقل روایت دلیل براعتقاد صاحب کتاب به مضمون آن نیست.
خلاصه آن که: محدثان و جمع آورندگان احادیث را می توان به سه گروه تقسیم کرد:
گروه اول: آنهایی که اخباری را که به ظاهر دلالت به تحریف دارد در کتاب های حدیثی خود جمع آوری نموده اند واعتقاد به مضامین ومحتوای آن احادیث به واسطه ضعف سندویا جهات دیگری ندارند مانند شیخ صدوق،شیخ طوسی،شیخ حرعاملی،مجلسی وفیض کاشانی رحمة الله.
گروه دوم: کسانی که صرفا روایات تحریف راذکرنموده اند ولی درنفی و یا اثبات آن سخنی نگفته اند مانند شیخ کلینی قدس سره درکتاب کافی این گروه را نیزنمی توان ازطرفداران تحریف نامید، زیرا ذکرروایت و حدیث درکتابی که برای گردآوری حدیث نگاشته شده است نه بیان آرا وعقاید وبحث بررسی و فتوا به مضامین آن دلیل براعتقاد صاحب کتاب به آنچه درآن کتاب آورده، نیست، همان گونه که روایاتی که درمسائل فقهی واحکام جمع آوری نموده
است، دلیل برفتوا و رأی اودرآن زمینه نخواهند بود.
گروه سوم: کسانی که احادیث تحریف را نقل نموده اند به آنها اعتقاد دارند؛ مانند آنچه را که به حاجی نوری صاحب فصل الخطاب نسبت می دهند.
البته هیچ یک ازمحدثان بزرگ مانند شیخ صدوق، کلینی، شیخ حرعاملی، صاحب حدائق، فیض کاشانی رحمة الله و نظایراینان ازاین گروه نیستند.
2. تا کنون روشن شد که شیعه معتقد به تحریف ناپذیری قرآن است ونقل چند روایت درکتاب های حدیثی ما چون دلیل این نیست که ناقل روایت به آن اعتقاد دارد، زیرا اگر صرف نقل روایت را دلیل اعتقاد ناقل آن بدانیم باید بگوییم که علمای بزرگ اهل سنت نیزدرکتاب های معتبرحدیثی خود،روایتی را نقل کرده اند که دلالت برتحریف قرآن دارد؛ مثل مسند احمد، صحیح مسلم، صحیح بخاری، صحیح ترمذی، دارقطنی که به پاره ای ازاین روایات دربحث های آینده اشاره می کنیم.
سوء برداشت ازعناوین برخی ازابواب اصول کافی
گفتنی است برخی که می گویند شیعه قائل به تحریف قرآن می باشد، به سبب وجود بابی است درکتاب شریف اصول کافی به عنوان:« باب أنّه لم یجمع القرآن کلّه إلّا الأئمّة علیهم السلام و أنهم یعلمون علمه کلّه».1 مضمون این عنوان این است که همه قرآن را ائمه علیهم السلام جمع آوری نموده اند و به درستی که آنان علم همه قرآن را می دانند.
وقتی به ظاهراین عنوان نظرشود، چنین تصورمی گردد قرآنی که ائمه جمع آوری کرده اند بیشترازقرآنی است که دردست مردم است وهیچ کس مانند آنان قرآن را جمع آوری نکرده است، درحالی که وقتی درروایات این باب دقّت و تأمّل شود می بینیم که هیچ کدام ازاین روایات براین مطلب، دلالت روشنی ندارند، زیرا مضمون بعضی ازاین روایات این است که کسی ادعا نکرده که قرآن را به ترتیبی که نازل شده جمع آوری نموده است؛ مگردروغگو وقرآن را آن گونه که نازل شده جمع آوری نکرده مگر«علی بن ابی طالب» و بین این دوسخن فرق آشکاراست.
دربعضی ازروایات این باب آمده است:
« کسی نمی تواند ادعا کند که ظاهرو باطن قرآن همه اش نزد اوست غیرازاوصیای رسول
1.اصول کافی، ج 1، ص 228، باب انّه لم یجمع القرآن کلّه إلّا الأئمّه.
خدا صلی الله علیه وآله».1
درحدیث دیگرفرموده است:«إنّ منّ علم ما اوتینا تفسیرالقرآن وأحکامه».2
همانا بخشی ازعلومی که به ما داده شده علم تفسیرواحکام قرآن است.
یا فرموده:«إنّی لأعلم کتاب الله من أوّله إلی آخره کأنّه فی کفّی».3
من میدانم کتاب خدا را ازاول تا آخرآن وگویا همه اش درکف دست من است.
بازفرموده:«وعندنا والله علم الکتاب کلّه»؛4 به خدا سوگند! علم همۀ کتاب نزد ماست.
هیچ یک ازاین احادیث دلالت برتحریف و نقص آیات قرآن ندارد؛ ولی ازظاهرعنوان باب ممکن است چنین برداشتی بشود.
نیزدرهمان کتاب روایاتی آمده است که ظاهرشان دلالت برتحریف دارد، ولی بیشترآنها مشتمل برتفسیریا تأویل پاره ای از آیات ِو بیان شأن نزول است که تصورشده جملات مذکوردراین روایات، جزء قرآن بوده و حذف شده است .5
1.اصول کافی، ج 1، ص 228، باب انّه لم یجمع القرآن کلّه إلّا الأئمّه.
2.همان، ص 229.
3.همان.
4.همان.
5.همان، ج 1، ص 123 به بعد.
الف- سند روایات صحیح باشد؛
ب- دلالت روایت برمعنای مقصود، تمام وکمال باشد؛
ج- روایت نقل شده باید معارض نداشته باشد؛
د- مضمون روایت طوری باشد که بتوان درآن مسئله به خبرواحد تمسک جست وبه آن مضمون اعتقاد پیدا کرد.
اگرروایت وحدیثی، چهارشرط فوق را دارا بود، می توان گفت که ناقل این روایت، به مضمون آن اعتقاد دارد والا صرف نقل روایت درکتاب و جمع آوری آن دلیل اعتقاد وایمان ناقل روایت، به مضمون آن نیست.
2. پس علمای شیعه اگردرکتاب هایشان روایاتی را نقل فرموده اند که مضمون آنها دلالت برتحریف قرآن می کند :
اولا ً: باید دید آیا سند این روایت صحیح است یا نه؟
ثانیا ً: دلالت روایت برتحریف قرآن، کامل وکافی است یا نه؟
ثالثا ً: باید دید این روایت منقول، معارضی هم دارند یا خیر؟ دراین باره باید بگوییم روایاتی داریم که دلالت می کنند براین که درقرآن کریم هیچ تحریفی رخ نداده، نه کم نه زیاد؛ پس این روایات، معارض آن روایاتی است که می گوید درقرآن مجید، تحریفی رخ داده است.
رابعا ً: باید مسئله ازمسائلی باشد که بتوان آن را با خبرواحد اثبات کرد وحال این که تحریف قرآن، مسئله بسیار مهمی است که نمی توان با خبرواحد آن را به اثبات رساند. بلکه باید با دلایل متقن ومحکمی مثل خبرمتواتریا دلیل متقن دیگری ثابت شود. آنان که می گویند درقرآن آیه ای بوده به نام « آیه ولایت» و مخالفین، آن آیه را عمدا حذف کرده اند، این ادعای کوچکی نیست که بتوان با خبرواحدی آن را اثبات و یا تأیید کرد. مسئله زیاده ویا نقصان درقرآن کریم، ازمسائلی اصولی و اعتقادی است که باید با برهان تقوی ومحکمی تأیید و اثبات گردد، نه باخبرواحد و امثال آن.
دربرخی ازمنابع حدیثی ما، روایاتی نقل شده است که مضمون آن دلالت می کند براین که – نعوذبالله- خداوند جسم است و درقیامت می توان اورا با چشم سر، دید؛ با اینکه شیعه مطلقا ً معتقد است که خداوند، جسم نیست و دردنیا و آخرت هرگزنمی توان اورا مشاهده کرد.
پس صرف نقل یک یا چند روایت درکتاب، اصلا برای این دلالت نمی کند که صاحب کتاب نیزبه مضمون و دلالت آن روایت اعتقاد دارد.
مضافا براین که عده ای محدثان اگرچه روایات تحریف قرآن را بدن اظهارنظرنقل کرده اند، ولی درکتاب های دیگرخود تحریف قرآن را تکذیب و ردکرده اند؛ مثل شیخ صدوق رحمة الله که درکتاب اعتقادات امامیه می فرماید: « کسی که چنین نسبتی را به ما بدهد، کاذب و دروغگو است». ( الاعتقادات فی دین الامامیّه، ص 59 ) .
شیخ طوسی و فیض کاشانی نیزدرکتاب های تبیان و وافی تحریف قرآن را اکیدا ًتکذیب کرده اند.
ولی ممکن است بعضی ازروایاتی را که گفته می شود دلالت برتحریف دارد نقل نموده باشند. پس نقل روایت دلیل براعتقاد صاحب کتاب به مضمون آن نیست.
خلاصه آن که: محدثان و جمع آورندگان احادیث را می توان به سه گروه تقسیم کرد:
گروه اول: آنهایی که اخباری را که به ظاهر دلالت به تحریف دارد در کتاب های حدیثی خود جمع آوری نموده اند واعتقاد به مضامین ومحتوای آن احادیث به واسطه ضعف سندویا جهات دیگری ندارند مانند شیخ صدوق،شیخ طوسی،شیخ حرعاملی،مجلسی وفیض کاشانی رحمة الله.
گروه دوم: کسانی که صرفا روایات تحریف راذکرنموده اند ولی درنفی و یا اثبات آن سخنی نگفته اند مانند شیخ کلینی قدس سره درکتاب کافی این گروه را نیزنمی توان ازطرفداران تحریف نامید، زیرا ذکرروایت و حدیث درکتابی که برای گردآوری حدیث نگاشته شده است نه بیان آرا وعقاید وبحث بررسی و فتوا به مضامین آن دلیل براعتقاد صاحب کتاب به آنچه درآن کتاب آورده، نیست، همان گونه که روایاتی که درمسائل فقهی واحکام جمع آوری نموده
است، دلیل برفتوا و رأی اودرآن زمینه نخواهند بود.
گروه سوم: کسانی که احادیث تحریف را نقل نموده اند به آنها اعتقاد دارند؛ مانند آنچه را که به حاجی نوری صاحب فصل الخطاب نسبت می دهند.
البته هیچ یک ازمحدثان بزرگ مانند شیخ صدوق، کلینی، شیخ حرعاملی، صاحب حدائق، فیض کاشانی رحمة الله و نظایراینان ازاین گروه نیستند.
2. تا کنون روشن شد که شیعه معتقد به تحریف ناپذیری قرآن است ونقل چند روایت درکتاب های حدیثی ما چون دلیل این نیست که ناقل روایت به آن اعتقاد دارد، زیرا اگر صرف نقل روایت را دلیل اعتقاد ناقل آن بدانیم باید بگوییم که علمای بزرگ اهل سنت نیزدرکتاب های معتبرحدیثی خود،روایتی را نقل کرده اند که دلالت برتحریف قرآن دارد؛ مثل مسند احمد، صحیح مسلم، صحیح بخاری، صحیح ترمذی، دارقطنی که به پاره ای ازاین روایات دربحث های آینده اشاره می کنیم.
سوء برداشت ازعناوین برخی ازابواب اصول کافی
گفتنی است برخی که می گویند شیعه قائل به تحریف قرآن می باشد، به سبب وجود بابی است درکتاب شریف اصول کافی به عنوان:« باب أنّه لم یجمع القرآن کلّه إلّا الأئمّة علیهم السلام و أنهم یعلمون علمه کلّه».1 مضمون این عنوان این است که همه قرآن را ائمه علیهم السلام جمع آوری نموده اند و به درستی که آنان علم همه قرآن را می دانند.
وقتی به ظاهراین عنوان نظرشود، چنین تصورمی گردد قرآنی که ائمه جمع آوری کرده اند بیشترازقرآنی است که دردست مردم است وهیچ کس مانند آنان قرآن را جمع آوری نکرده است، درحالی که وقتی درروایات این باب دقّت و تأمّل شود می بینیم که هیچ کدام ازاین روایات براین مطلب، دلالت روشنی ندارند، زیرا مضمون بعضی ازاین روایات این است که کسی ادعا نکرده که قرآن را به ترتیبی که نازل شده جمع آوری نموده است؛ مگردروغگو وقرآن را آن گونه که نازل شده جمع آوری نکرده مگر«علی بن ابی طالب» و بین این دوسخن فرق آشکاراست.
دربعضی ازروایات این باب آمده است:
« کسی نمی تواند ادعا کند که ظاهرو باطن قرآن همه اش نزد اوست غیرازاوصیای رسول
1.اصول کافی، ج 1، ص 228، باب انّه لم یجمع القرآن کلّه إلّا الأئمّه.
خدا صلی الله علیه وآله».1
درحدیث دیگرفرموده است:«إنّ منّ علم ما اوتینا تفسیرالقرآن وأحکامه».2
همانا بخشی ازعلومی که به ما داده شده علم تفسیرواحکام قرآن است.
یا فرموده:«إنّی لأعلم کتاب الله من أوّله إلی آخره کأنّه فی کفّی».3
من میدانم کتاب خدا را ازاول تا آخرآن وگویا همه اش درکف دست من است.
بازفرموده:«وعندنا والله علم الکتاب کلّه»؛4 به خدا سوگند! علم همۀ کتاب نزد ماست.
هیچ یک ازاین احادیث دلالت برتحریف و نقص آیات قرآن ندارد؛ ولی ازظاهرعنوان باب ممکن است چنین برداشتی بشود.
نیزدرهمان کتاب روایاتی آمده است که ظاهرشان دلالت برتحریف دارد، ولی بیشترآنها مشتمل برتفسیریا تأویل پاره ای از آیات ِو بیان شأن نزول است که تصورشده جملات مذکوردراین روایات، جزء قرآن بوده و حذف شده است .5
1.اصول کافی، ج 1، ص 228، باب انّه لم یجمع القرآن کلّه إلّا الأئمّه.
2.همان، ص 229.
3.همان.
4.همان.
5.همان، ج 1، ص 123 به بعد.