خیر مطابق منابع تاریخی این حرف صحیح نیست.
عباس بن عبدالمطلب بزرگ خاندان بنى هاشم و استناد به روایاتى جمیع بنى هاشم از مخالفان ابوبکر بودند و از بیعت با وى خوددارى ورزیدند. (ر. ک: السنن الکبرى، جلد ششم، ص 300.)
این اشخاص هم مخالف بودند : عبادة بن صامت، زبیر بن عوام، طلحه، حُذیفه، عمار بن یاسر، براء بن عازب، اُبى بن کعب، هیتم بن تیهان، مقداد، ابوذر غفارى و سلمان فارسى بودند. (ر. ک: تاریخ یعقوبى، جلد اول، ص 524، کامل، جلد دوم، ص 13، شرح ابن ابى الحدید، جلد اول، ص 220 و جلد دوم، ص 21.)
عباس بن عبدالمطلب اولین فردى بود که پس از رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به حضرت على علیه السلام پیشنهاد بیعت داد و گفت: از خانه خارج شو تا در برابر چشم مردم با تو بیعت کنم که گفته شود عموى پیامبر با پسر عم رسول خدا ص بیعت کرد و اهل بیت نیز با تو بیعت کنند. (ر. ک: الامامة والسیاسة، جلد اول، ص 33، انساب الاشراف، جلد اول حدیث 1180، ص 583.)
از بین این مخالفان تنها بنى هاشم و اقلیتى دیگر از صحابه به پیروى از قرآن و وصایا و سنن رسول خدا به ولایت و امامت حضرت على علیه السلام معتقد بودند و با ابوبکر بیعت نکردند.
علامه حلی در خلاصه الرجال عباس بن عبد المطلب را در بخش اول ذکر کرده است و این نشان می دهد که علامه عباس را مورد اعتماد می داند . برای توضیح بیشتر این مقاله ویکی فقه را ملاحظه کنید :
عباس عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و در حوادثی که در مکه بر آن حضرت گذشت، در جمع بنی هاشم، از مدافعان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به شمار میرفت. پس از رحلت پیامبر نیز وفادار به حضرت علی ماند. وی در چهاردهم رجب سال ۳۲ در عهد خلافت عثمان در ۸۹ سالگی چشم از جهان فرو بست و در بقیع دفن شد.
شناخت اجمالی
“عباس” پسر “عبدالمطلب” سه سال پیش از عام الفیل و ۵۶ سال قبل از هجرت در مکه و در خانوادهای که ریاست قریش را داشت، متولد شد. [۱] نام مادرش “نقیله” بود. [۲]عباس سه سال از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بزرگتر بود و به جهت هم سن و سالی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در کودکی هم بازی ایشان بود و بعدها در نوجوانی هم پیوسته همراه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود، چنان که هر کس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نشان میگرفت، او را سراغ عباس میفرستادند. [۳]حمایت از رسول خدا
وی سالها پس از بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اسلام نیاورد؛ اما هیچ گاه با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مخالفت نکرد؛ گرچه به اعتقاد “بلاذری” پیوسته پشتیبان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و بارها در حمایت از او با ابوجهل که سرسختترین دشم نپیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) بود، به مشاجره و درگیری پرداخت و حتی جانش را نیز به خطر افکند[۴]وی در محاصرهی سه ساله شعب نیز با سایر بنیهاشم در حمایت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حضور داشت. [۵]پیشه و مناصب
عباس؛ مانند دیگر قریشیان پیشهی تجارت را برگزید و یکی از ثروتمندان قریش شد. وی مدت زمانی در زمان حیات ابوطالب و پس از او عهدهدار منصب سقایت و رفادت بود و بعدها منصب عمارت مسجد الحرام هم به آن افزوده شد. وی در قحط سالی مکه برای سبک کردن بار زندگی ابوطالب “جعفر” پسر او را به خانه برد و سرپرستی او را به عهده گرفت. [۶]او در مکه در حجرهای نزدیک کعبه به داد و ستد پارچه و عطریات مشغول بود[۷] و گاهی هم برای تجارت به مناطق مختلف جزیرة العرب سفر میکرد و به سبب همین سفرهای تجاری بسیاری از قبیلههای عرب او را میشناختند. او از بازرگانانی که از جاهای دیگر برای تجارت به مکه میآمدند، استقبال و پذیرایی میکرد و از این جهت بسیاری از بازرگانان بزرگ او را میشناختند و با او مراوده داشتند. [۸]برخی معتقدند، علت متمول بودن عباس این است که مادر او زنی ثروتمند بود و در وفای به نذر خود در روزگار کودکی عباس برای کعبه پوششی ابریشمی تهیه کرد. [۹]وی با بخشی از سرمایه خود تجارت و بخشی دیگر را در کاروانهای تجاری سرمایهگذاری میکرد [۱۰]عباس به جهت ثروت سرشار خویش توانست، دو منصب رفادت و سقایت را از برادرش ابوطالب بگیرد. وی در «طائف» باغ انگوری داشت که کشمش آن را به مکه میآورد و از آن شربت میساخت و به حاجیان میداد[۱۱]و در «ینبع» نیز ملکی داشت که چون برای سقایت حاجیان وقفش کرده بود، «سقایه» نام گرفته بود. عباس لباسهای گرانبها میپوشید .[۱۲] وی در جنگ بدر لشکر قریش را که هر وعده نُه تا ده شتر جیرهاش بود،اطعام کرد و در همین جنگ بیست خونبهای خود و دو برادر زادهاش و هم “عتبة بن عمرو بن حجدم” هم پیمانش را پرداخت. [۱۳]خونبهای عباس صد اوقیه معادل چهل هزاردرهم بود که پرداخت آن از جانب عباس نشانه ثروت فراوان اوست. عباس پس از مسلمان شدن افزون بر ثروت فراوانی که داشت، از اسلام نیز بهرهی زیادی برد؛ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پس از فتح خیبر از درآمد سالیانه خیبر برای او دویست بار خرما مقرر کرد؛ [۱۴]در زمان خلافت عمر برای او پنج هزار و به عبارتی دوازده هزار مقرری تعیین شد. [۱۵]اسلام آوردن
دربارهی اسلام عباس روایات گوناگونی وجود دارد؛ بلاذری اسلام آوردن او را در اوایل ظهور اسلام میداند،[۱۶] “ابنعساکر” گرویدن وی به اسلام را در شب هجرت[۱۷]و “ابنهشام” پیش از جنگ بدر[۱۸]و “یعقوبی” بعد از اسارت در بدر[۱۹]و “ابنسعد” پس از فتح خیبر میداند. [۲۰][۲۱]“ذهبی” به جهت مطالبه فدیه از عباس در جنگ بدر روایاتی را که اسلام عباس را به قبل از هجرت و پیش از بدر میرساند، ضعیف میشمرد. [۲۲]در برابر ذهبی، “ابناثیر” فرمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بر نکشتن عباس در جنگ بدر را دلیل بر مسلمان بودن او بر میشمرد. [۲۳]عباس پس از آزادی در جنگ بدر به مکه برگشت. برخی از منابع آوردهاند که اقامت عباس در مکه به دستور شخص پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و به جهت گزارش اقدامات قریش به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بوده است. [۲۴]در مورد جنگهای بدر و اُحد و احزاب نامههایی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نوشت و او را از تصمیم قریش آگاه ساخت. [۲۵]وی کمی قبل از فتح مکه به مدینه مهاجرت کرد و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پیوست[۲۶]و در فتح مکه و تسلیم بدون قید و شرط قریش نقش به سزایی ایفا کرد.
شرکت در جنگها
عباس در جنگ حنین کهاندکی پس از فتح مکه رخ داد، حضور فعال داشت؛ هنگامی که سپاه مسلمانان در اثر شبیخون مشرکان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را تنها گذارده و فرار میکردند، عباس یکی از گروه اندک هاشمیان بود که مردانه پایداری کردند و از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در برابر هجوم مشرکان دفاع کردند.
شیخ مفید در ارشاد مینویسد: عباس در سمت راست پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و فرزندش “فضل” در سمت چپ وی و علی (علیهالسّلام) در جلو او میجنگیدند و آنقدر پایداری کردند، تا آیه شریفه:
«ثم انزل الله سکینة علی رسوله و علی المومنین»در مورد آنان نازل شد. [۲۷]در آن جنگ عباس که مردی درشت پیکر و بلند آواز بود، به فرمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اصحاب و به ویژه انصاررا فرا خواند و پیمانشان را یادآوری کرد؛ بدینسان مسلمانان برگشتند و بر دشمن پیروز شدند. عباس خود در مورد این روز شعر سروده که مضمون دو بیت آن این است: «ما در جنگ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را نُه نفری یاری کردیم و گروهی از جنگ فرار کردند و پراکنده شدند و سخن من به فضل آنگاه که با شمشیرش بر دشمن حمله میبرد، این بود که فرزندم دیگری، پس او باز میگشت. »
وفاداری به علی
بعد از درگذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و جریان سقیفه، عباس از بیعت با ابوبکرخودداری کرد و در کنار حضرت علی (علیهالسّلام)قرار گرفت. اشعاری به او منسوب است که نشان میدهد، بیعت با غیر علی (علیهالسّلام) را انحراف خلافت از مسیر اصلی خود میداند.
ما کنت احسب هذا الامر منحرفا عنهاشم ثم منها عن ابیحسن
الیس اول من صلی لقب لتکم و اعلم الناس بالآشار و السنن
و اقرب الناس عهدا بالنبی و من جبریل عون له بالغسل و الکفن
من فیه ما فی جمیع الناس کلهم و لیس فی الناس من فی الحسن[۲۸]«گمان نمیکردم که این امر (خلافت) ازبنیهاشم و مخصوصاً ابوالحسن (کنیهی حضرت علی (علیهالسّلام) ) به شخص دیگری داده شود، آیا او نبود که اولین نمازگزار و آگاهترین مردم به سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و نزدیکترین افراد به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و جبرئیل در مراسم غسل و خاک سپاری پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او کمک کرد. آنچه در او به تنهایی یافت میشود، در تمامی مردم یافت نمیشود. »
بعدها با همه کوششی که خلیفه اول و اطرافیانش برای جذب عباس و جدا کردن او از علی کردند و به او وعدهی مشارکت در حکومت دادند؛ ولی او وعدههای آنان را نپذیرفت و همچنان ثابت و استوار در کنار علی (علیهالسّلام) باقی ماند. [۲۹]عباس در عصر خلفا
پس از استقرار حکومت “ابوبکر” همچنان عباس در مدینه باقی ماند و فرزندانش در فتوحات شرکت میکردند. صحابه و خلفا به فضل عباس معترف بوده و به لحاظ نسبت او با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و نیز سن زیادی که داشت و مسنترین بنیهاشم بود، بسیار به اواحترام میگذاشتند و در کارهای خود با او مشورت میکردند و به رای او عمل میکردند. [۳۰]پانویس
۱.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۲۱ـ۲۲.۲.↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۱۴، چاپ اول، ج۱، ص۲۵۱. ۳.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۷. ۴.↑ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق عبدالعزیز الدوری، بیروت دارالنشر، ۱۹۷۸م.، ج۱، ص۱۲۶. ۵.↑ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق عبدالعزیز الدوری، بیروت دارالنشر، ۱۹۷۸م.، ج۱، ص۲۳۵. ۶.↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۶. ۷.↑ ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شبلی، قم، مصطفوی، ۱۳۶۸، جاپ دوم، ج۲، ص۳۰۱.۸.↑ جواد علی، تاریخ العرب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱۴، ص۱۲۸. ۹.↑ جواد علی، تاریخ العرب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱۴، ص۱۲۹. ۱۰.↑ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیه، ج۲، ص۴۲۶. ۱۱.↑ جواد علی، تاریخ العرب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱۴، ص۱۲۹. ۱۲.↑ جواد علی، تاریخ العرب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۴۴۱. ۱۳.↑ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق عبدالعزیز الدوری، بیروت دارالنشر، ۱۹۷۸م.، ج۳، ص۳و۱و۲۰.۱۴.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۱۷. ۱۵.↑ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵، ج۲، ص۵۰۳. ۱۶.↑ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق عبدالعزیز الدوری، بیروت دارالنشر، ۱۹۷۸م.، ج۱، ص۱ و ۳.۱۷.↑ ابن عساکر، علی بن حسین، تهذب تاریخ دمشق، تحقیق عبدالقادر بدران، ج۷، ص۲۳۲.۱۸.↑ ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شبلی، قم، مصطفوی، ۱۳۶۸، جاپ دوم، ج۲، ص۳۰۱.۱۹.↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۱۴، چاپ اول، ج۲، ص۴۶. ۲۰.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۱۰. ۲۱.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۳۱.۲۲.↑ ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنوط، چاپ نهم، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۱ق.، ج۲، ص۹۹. ۲۳.↑ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵، ج۳، ص۱۱۰.۲۴.↑ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵، ج۳، ص۱۱۰.۲۵.↑ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵، ج۳، ص۱۱۰.۲۶.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۱۶. ۲۷.↑ شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج۱، ۱۴۰. ۲۸.↑ ابن ابی الحدید،عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، به اهتمام محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۵۹م.، ج۶، ص۲۱. ۲۹.↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۱۴، چاپ اول، ج۲، ص۱۲۲۱۲۵. ۳۰.
عباس بن عبدالمطلب بزرگ خاندان بنى هاشم و استناد به روایاتى جمیع بنى هاشم از مخالفان ابوبکر بودند و از بیعت با وى خوددارى ورزیدند. (ر. ک: السنن الکبرى، جلد ششم، ص 300.)
این اشخاص هم مخالف بودند : عبادة بن صامت، زبیر بن عوام، طلحه، حُذیفه، عمار بن یاسر، براء بن عازب، اُبى بن کعب، هیتم بن تیهان، مقداد، ابوذر غفارى و سلمان فارسى بودند. (ر. ک: تاریخ یعقوبى، جلد اول، ص 524، کامل، جلد دوم، ص 13، شرح ابن ابى الحدید، جلد اول، ص 220 و جلد دوم، ص 21.)
عباس بن عبدالمطلب اولین فردى بود که پس از رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به حضرت على علیه السلام پیشنهاد بیعت داد و گفت: از خانه خارج شو تا در برابر چشم مردم با تو بیعت کنم که گفته شود عموى پیامبر با پسر عم رسول خدا ص بیعت کرد و اهل بیت نیز با تو بیعت کنند. (ر. ک: الامامة والسیاسة، جلد اول، ص 33، انساب الاشراف، جلد اول حدیث 1180، ص 583.)
از بین این مخالفان تنها بنى هاشم و اقلیتى دیگر از صحابه به پیروى از قرآن و وصایا و سنن رسول خدا به ولایت و امامت حضرت على علیه السلام معتقد بودند و با ابوبکر بیعت نکردند.
علامه حلی در خلاصه الرجال عباس بن عبد المطلب را در بخش اول ذکر کرده است و این نشان می دهد که علامه عباس را مورد اعتماد می داند . برای توضیح بیشتر این مقاله ویکی فقه را ملاحظه کنید :
عباس عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و در حوادثی که در مکه بر آن حضرت گذشت، در جمع بنی هاشم، از مدافعان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به شمار میرفت. پس از رحلت پیامبر نیز وفادار به حضرت علی ماند. وی در چهاردهم رجب سال ۳۲ در عهد خلافت عثمان در ۸۹ سالگی چشم از جهان فرو بست و در بقیع دفن شد.
شناخت اجمالی
“عباس” پسر “عبدالمطلب” سه سال پیش از عام الفیل و ۵۶ سال قبل از هجرت در مکه و در خانوادهای که ریاست قریش را داشت، متولد شد. [۱] نام مادرش “نقیله” بود. [۲]عباس سه سال از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بزرگتر بود و به جهت هم سن و سالی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در کودکی هم بازی ایشان بود و بعدها در نوجوانی هم پیوسته همراه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود، چنان که هر کس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نشان میگرفت، او را سراغ عباس میفرستادند. [۳]حمایت از رسول خدا
وی سالها پس از بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اسلام نیاورد؛ اما هیچ گاه با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مخالفت نکرد؛ گرچه به اعتقاد “بلاذری” پیوسته پشتیبان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و بارها در حمایت از او با ابوجهل که سرسختترین دشم نپیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) بود، به مشاجره و درگیری پرداخت و حتی جانش را نیز به خطر افکند[۴]وی در محاصرهی سه ساله شعب نیز با سایر بنیهاشم در حمایت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حضور داشت. [۵]پیشه و مناصب
عباس؛ مانند دیگر قریشیان پیشهی تجارت را برگزید و یکی از ثروتمندان قریش شد. وی مدت زمانی در زمان حیات ابوطالب و پس از او عهدهدار منصب سقایت و رفادت بود و بعدها منصب عمارت مسجد الحرام هم به آن افزوده شد. وی در قحط سالی مکه برای سبک کردن بار زندگی ابوطالب “جعفر” پسر او را به خانه برد و سرپرستی او را به عهده گرفت. [۶]او در مکه در حجرهای نزدیک کعبه به داد و ستد پارچه و عطریات مشغول بود[۷] و گاهی هم برای تجارت به مناطق مختلف جزیرة العرب سفر میکرد و به سبب همین سفرهای تجاری بسیاری از قبیلههای عرب او را میشناختند. او از بازرگانانی که از جاهای دیگر برای تجارت به مکه میآمدند، استقبال و پذیرایی میکرد و از این جهت بسیاری از بازرگانان بزرگ او را میشناختند و با او مراوده داشتند. [۸]برخی معتقدند، علت متمول بودن عباس این است که مادر او زنی ثروتمند بود و در وفای به نذر خود در روزگار کودکی عباس برای کعبه پوششی ابریشمی تهیه کرد. [۹]وی با بخشی از سرمایه خود تجارت و بخشی دیگر را در کاروانهای تجاری سرمایهگذاری میکرد [۱۰]عباس به جهت ثروت سرشار خویش توانست، دو منصب رفادت و سقایت را از برادرش ابوطالب بگیرد. وی در «طائف» باغ انگوری داشت که کشمش آن را به مکه میآورد و از آن شربت میساخت و به حاجیان میداد[۱۱]و در «ینبع» نیز ملکی داشت که چون برای سقایت حاجیان وقفش کرده بود، «سقایه» نام گرفته بود. عباس لباسهای گرانبها میپوشید .[۱۲] وی در جنگ بدر لشکر قریش را که هر وعده نُه تا ده شتر جیرهاش بود،اطعام کرد و در همین جنگ بیست خونبهای خود و دو برادر زادهاش و هم “عتبة بن عمرو بن حجدم” هم پیمانش را پرداخت. [۱۳]خونبهای عباس صد اوقیه معادل چهل هزاردرهم بود که پرداخت آن از جانب عباس نشانه ثروت فراوان اوست. عباس پس از مسلمان شدن افزون بر ثروت فراوانی که داشت، از اسلام نیز بهرهی زیادی برد؛ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پس از فتح خیبر از درآمد سالیانه خیبر برای او دویست بار خرما مقرر کرد؛ [۱۴]در زمان خلافت عمر برای او پنج هزار و به عبارتی دوازده هزار مقرری تعیین شد. [۱۵]اسلام آوردن
دربارهی اسلام عباس روایات گوناگونی وجود دارد؛ بلاذری اسلام آوردن او را در اوایل ظهور اسلام میداند،[۱۶] “ابنعساکر” گرویدن وی به اسلام را در شب هجرت[۱۷]و “ابنهشام” پیش از جنگ بدر[۱۸]و “یعقوبی” بعد از اسارت در بدر[۱۹]و “ابنسعد” پس از فتح خیبر میداند. [۲۰][۲۱]“ذهبی” به جهت مطالبه فدیه از عباس در جنگ بدر روایاتی را که اسلام عباس را به قبل از هجرت و پیش از بدر میرساند، ضعیف میشمرد. [۲۲]در برابر ذهبی، “ابناثیر” فرمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بر نکشتن عباس در جنگ بدر را دلیل بر مسلمان بودن او بر میشمرد. [۲۳]عباس پس از آزادی در جنگ بدر به مکه برگشت. برخی از منابع آوردهاند که اقامت عباس در مکه به دستور شخص پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و به جهت گزارش اقدامات قریش به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بوده است. [۲۴]در مورد جنگهای بدر و اُحد و احزاب نامههایی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نوشت و او را از تصمیم قریش آگاه ساخت. [۲۵]وی کمی قبل از فتح مکه به مدینه مهاجرت کرد و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پیوست[۲۶]و در فتح مکه و تسلیم بدون قید و شرط قریش نقش به سزایی ایفا کرد.
شرکت در جنگها
عباس در جنگ حنین کهاندکی پس از فتح مکه رخ داد، حضور فعال داشت؛ هنگامی که سپاه مسلمانان در اثر شبیخون مشرکان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را تنها گذارده و فرار میکردند، عباس یکی از گروه اندک هاشمیان بود که مردانه پایداری کردند و از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در برابر هجوم مشرکان دفاع کردند.
شیخ مفید در ارشاد مینویسد: عباس در سمت راست پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و فرزندش “فضل” در سمت چپ وی و علی (علیهالسّلام) در جلو او میجنگیدند و آنقدر پایداری کردند، تا آیه شریفه:
«ثم انزل الله سکینة علی رسوله و علی المومنین»در مورد آنان نازل شد. [۲۷]در آن جنگ عباس که مردی درشت پیکر و بلند آواز بود، به فرمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اصحاب و به ویژه انصاررا فرا خواند و پیمانشان را یادآوری کرد؛ بدینسان مسلمانان برگشتند و بر دشمن پیروز شدند. عباس خود در مورد این روز شعر سروده که مضمون دو بیت آن این است: «ما در جنگ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را نُه نفری یاری کردیم و گروهی از جنگ فرار کردند و پراکنده شدند و سخن من به فضل آنگاه که با شمشیرش بر دشمن حمله میبرد، این بود که فرزندم دیگری، پس او باز میگشت. »
وفاداری به علی
بعد از درگذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و جریان سقیفه، عباس از بیعت با ابوبکرخودداری کرد و در کنار حضرت علی (علیهالسّلام)قرار گرفت. اشعاری به او منسوب است که نشان میدهد، بیعت با غیر علی (علیهالسّلام) را انحراف خلافت از مسیر اصلی خود میداند.
ما کنت احسب هذا الامر منحرفا عنهاشم ثم منها عن ابیحسن
الیس اول من صلی لقب لتکم و اعلم الناس بالآشار و السنن
و اقرب الناس عهدا بالنبی و من جبریل عون له بالغسل و الکفن
من فیه ما فی جمیع الناس کلهم و لیس فی الناس من فی الحسن[۲۸]«گمان نمیکردم که این امر (خلافت) ازبنیهاشم و مخصوصاً ابوالحسن (کنیهی حضرت علی (علیهالسّلام) ) به شخص دیگری داده شود، آیا او نبود که اولین نمازگزار و آگاهترین مردم به سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و نزدیکترین افراد به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود و جبرئیل در مراسم غسل و خاک سپاری پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به او کمک کرد. آنچه در او به تنهایی یافت میشود، در تمامی مردم یافت نمیشود. »
بعدها با همه کوششی که خلیفه اول و اطرافیانش برای جذب عباس و جدا کردن او از علی کردند و به او وعدهی مشارکت در حکومت دادند؛ ولی او وعدههای آنان را نپذیرفت و همچنان ثابت و استوار در کنار علی (علیهالسّلام) باقی ماند. [۲۹]عباس در عصر خلفا
پس از استقرار حکومت “ابوبکر” همچنان عباس در مدینه باقی ماند و فرزندانش در فتوحات شرکت میکردند. صحابه و خلفا به فضل عباس معترف بوده و به لحاظ نسبت او با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و نیز سن زیادی که داشت و مسنترین بنیهاشم بود، بسیار به اواحترام میگذاشتند و در کارهای خود با او مشورت میکردند و به رای او عمل میکردند. [۳۰]پانویس
۱.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۲۱ـ۲۲.۲.↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۱۴، چاپ اول، ج۱، ص۲۵۱. ۳.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۷. ۴.↑ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق عبدالعزیز الدوری، بیروت دارالنشر، ۱۹۷۸م.، ج۱، ص۱۲۶. ۵.↑ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق عبدالعزیز الدوری، بیروت دارالنشر، ۱۹۷۸م.، ج۱، ص۲۳۵. ۶.↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۶. ۷.↑ ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شبلی، قم، مصطفوی، ۱۳۶۸، جاپ دوم، ج۲، ص۳۰۱.۸.↑ جواد علی، تاریخ العرب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱۴، ص۱۲۸. ۹.↑ جواد علی، تاریخ العرب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱۴، ص۱۲۹. ۱۰.↑ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیه، ج۲، ص۴۲۶. ۱۱.↑ جواد علی، تاریخ العرب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱۴، ص۱۲۹. ۱۲.↑ جواد علی، تاریخ العرب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۴۴۱. ۱۳.↑ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق عبدالعزیز الدوری، بیروت دارالنشر، ۱۹۷۸م.، ج۳، ص۳و۱و۲۰.۱۴.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۱۷. ۱۵.↑ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵، ج۲، ص۵۰۳. ۱۶.↑ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق عبدالعزیز الدوری، بیروت دارالنشر، ۱۹۷۸م.، ج۱، ص۱ و ۳.۱۷.↑ ابن عساکر، علی بن حسین، تهذب تاریخ دمشق، تحقیق عبدالقادر بدران، ج۷، ص۲۳۲.۱۸.↑ ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شبلی، قم، مصطفوی، ۱۳۶۸، جاپ دوم، ج۲، ص۳۰۱.۱۹.↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۱۴، چاپ اول، ج۲، ص۴۶. ۲۰.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۱۰. ۲۱.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۳۱.۲۲.↑ ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنوط، چاپ نهم، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۱ق.، ج۲، ص۹۹. ۲۳.↑ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵، ج۳، ص۱۱۰.۲۴.↑ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵، ج۳، ص۱۱۰.۲۵.↑ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵، ج۳، ص۱۱۰.۲۶.↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر و دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۵ق.، ج۴، ص۱۶. ۲۷.↑ شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج۱، ۱۴۰. ۲۸.↑ ابن ابی الحدید،عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، به اهتمام محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۵۹م.، ج۶، ص۲۱. ۲۹.↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۱۴، چاپ اول، ج۲، ص۱۲۲۱۲۵. ۳۰.