تاریخچه و منابع وهابیت و طالبان
۱۳۹۲/۰۴/۲۷
–
۱۸۲ بازدید
ویرایش علمی- گفته می شود که صهیونیزم، مخصوصا انگلیس وامریکا فرقه وهابیت را ساخته است وهم چنین امروز همین غربیها علیه اسلام به شدت کار می کنند ومخصوصا فرقه سازی می کند مثل طالبان در افغانستان لطفا در این باره مستنداتی برای من معرفی کنید؟
جنبش وهابیت وهابیت توسط محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان (1171 1082 ه . ش .)(12) در صحراى نَجد عربستان واقع در حاشیه امپراتورى عثمانى پایه گذارى شد. اندیشه هاى وى بر تعالیم احمد بن حنبل (234 157 ه . ش .) و ابن تیمیه حرانى سُورى (728 661 ه . ش .) استوار بود. این اندیشه ها از سوى محمد بن مسعود حاکم شهر درعیه پذیرفته شد و به کمک شمشیر خاندان سعود و بااستفاده از ضعف امپراتورى عثمانى و حمایت بیگانگان (مانند انگلیس ) گسترش یافت و هم اکنون بخشى آرا و اندیشه هاى احمد بن حنبل (مؤ سس مذهب حنبلى )، ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب (بانى نوحنبلیان ) به عنوان سلسله جنبان فرقه وهابیت ، حداقل در دو جهت عُمده به هم شبیه است : اوّل این که با هر گونه تفسیر و تعمّق در قرآن و حدیث و گرایش به عقل ، فلسفه ، تصوف ، عرفان ، اندیشه و اجتهاد به شدت مخالف بودند. و فقط مراجعه به ظواهر قرآن و حدیث را براى انجام تکالیف شرعى و اداره زندگى بشر کافى مى دانستند. دوم این که طرح چنین موضعى به آن جهت صورت مى گرفت که تنها راه صیانت از اسلام که به عقیده آنان ، بى نهایت به بیراهه و انحراف افتاده و به بدعت و شرک آلوده شده است استناد و عمل به ظواهر دست نخورده قرآن و حدیث و بازگشت به سَلَف صالح (13) است . اما این از نظر ما انحرافى از اسلام اوّلیّه به حساب مى آید. دلیل انحراف وهّابیت از اسلام اوّلیّه به این نکته برمى گردد که وهابیت از ارائه تصویرى از اسلام به عنوان آخرین دین توحیدى که قادر به اداره زندگى بشر، باشد ناتوان بوده است . به بیان دیگر؛ ضدیت وهابیت با هر گونه تدبیر اندیشى در حوزه دین و تفسیر نادرست از اسلام که منجر به مسکوت ماندن نیازها و خواسته هاى جدید مسلمانان شده است ، آن را از پویایى و تحرک باز داشته است . و به همین جهت ، وهابیت اغلب در سرزمینهایى رشد و گسترش یافته که از نظر فرهنگى ، فکرى و اجتماعى بسیار عقب بوده اند.(14) علاوه بر آن ، وهابیت داراى ویژگیهاى دیگرى به این شرح است : 1 وهابیت با همه فرقه هاى اسلامى غیرحنبلى مخالف است . بر این اساس ، پیروان دیگر فرقه هاى اسلامى را کافر و ریختن خون آنها را مباح مى داند!(15) 2 زمانى که امپراتورى عثمانى به علت ضعف ، نیازمند همیارى مسلمین بود، جنبش ضد عثمانى وهابیت شکل گرفت و بدین سان سبب تضعیف بیشتر آن دولت گردید. این موضعگیرى همسو با سیاست انگلستان بود که آرزوى تجزیه عثمانى را داشت ، همان سیاست (ضدیت با تجدید عظمتِ اسلامى ) همچنان پیگیرى مى شود.(16) تاءثیر جنبش وهابیت بر جنبشهاى سیاسى اسلامى معاصر مُسلّم است ، به گونه اى که شکست نهضتهاى اصلاح طلبى اسلامى جدید که از دهه دوم قرن چهاردهم هجرى شمسى آغاز شده است ، علاوه بر بى تفاوتى سیاسى نسبت به غرب ، ضدیت با خود را مؤ من و مجرى قوانین اسلام نخستین نشان مى دهد.(17) 2 جنبش شاه ولى اللّه دهلوى با مرگ (اورنگ زیپ )، امپراتور هند، در 1086 ش . امپراتورى مسلمانان هند نیز رو به ضعف گذاشت و هرج و مرج داخلى براى تصاحب قدرت بین حکام ولایات آغازشد. همچنین روابط این امپراتورى با قدرتهاى مسلمان دیگر (عثمانى و ایران ) به سردى گرایید و نیز به تدریج هجوم استعمار اروپایى به هند و کشورهاى اسلامى شروع گردید. در چنین شرایطى جنبش (شاه ولى اللّه دهلوى ) (1160 1080 ه . ش .) در واکنش نسبت به مسائل داخلى مسلمانان و به میزان کمترى در پاسخ به هجوم استعمار غربى شکل گرفت .(18) شاه ولى اللّه دهلوى که نگران عقب ماندگى مسلمانان بود، بازگشت به اسلام راستین را موجب بازیابى عزّت گذشته مسلمین وحدت بین مذاهب مختلف اسلامى نمود. امّا در تز وحدت اسلامى او مذهب شیعه عنصر بیگانه بود، گر چه رنگ ضد شیعى تعالیم شاه ولى اللّه توسط رهبران بعدى جنبش کاهش یافت ، ولى این جنبش از این جهت حداقل در آغاز کار با فرقه ضد شیعى وهابیت مُشابهت داشت .(19) ادامه دهندگان جنبش شاه ولى اللّه ، نهضت فکرى او را به جنبش سیاسى اجتماعى تبدیل کردند، و با گسترش تجاوزات استعمارگران ، موضعگیرى ضد غربى این جنبش را نیز توسعه دادند. این تحوّل (تشدید موضع ضد استعمارى ) باعث شد که مسلمانان هند نقش ممتازى را در بیرون راندن استعمارگران از هند و استقلال آن کشور ایفا نمایند.(20) آراى شاه ولى اللّه در اندیشه و عمل اصلاح گران بعدى هندوستان بسیار مؤ ثر افتاد، به گونه اى که مبارزات ضدانگلیسى پسرش (شاه عبدالعزیز دهلوى ) (معروف به سراج الهند) (حیدر على ) و فرزندش (تیپوسلطان ) و نیز نهضت ضد سیک و ضد انگلیسى احمد بارلى یا بارلاوى (معروف به سید احمد عرفان ) و شورش 1254ه . ش ./ 1875 م . مسلمانان هند علیه انگلیسها، جنبش فرائضه در بنگال به رهبرى (شریعت الله فرائضى ) و جنبش علماى شیعى دیوبند و مهمّتر از همه جنبش هندىِ (خلافت ) با الهام از اندیشه شاه ولى الله شکل گرفتند.(21) 3 جنبش سَلَفیّه آغازگر جنبشى که در واکنش به انحطاط داخلى و هجوم استعمار غربى به کشورهاى اسلامى شکل گرفت و تداوم یافت ، (سید جمال الدین اسدآبادى ) (1276 1217 ه . ش .) معروف به افغانى است . این جنبش ، تنها راه بازیابى مجد و عظمتِ مسلمین را بازگشت به قرآن ، سُنّت معتبر و سیره سَلف صالح در عین استفاده از دستاوردهاى مثبت تمدن بشرى مى دانست . به همین جهت نام آن را (جنبش سلفیه ) گذارده اند.(22) سیّد جمال همواره مذهب و ملیتش را که شیعه ایرانى بود پنهان نگاه داشت تا مانعى در جهت ایجاد تحرک لازم به منظور اتحاد سیاسى جهان اسلام در بین مسلمانان عرب سُنى علیه استبداد داخلى و استعمار خارجى فراهم نیاید. او براى نیل به این مقصود، علاوه بر بهره گیرى از صفات طبیعى خویش (مانند هوش و استعداد شگرف ) و نیز مزایاى اکتسابى (مانند بینش عمیق اسلامى و آشنایى با چند زبان خارجى )، مسافرتهاى متعددى را به آسیا، آفریقا و اروپا انجام داد و با زبان و قلم تواناى عظمت از دست رفته مسلمانان محسوب مى شد، گام برداشت .(23) سیّد جمال ، استبداد حکّام داخلى ، استعمار خارجى ، جهالت و بى خبرى ، عقب ماندگى علمى و تمدّنى ، فاصله گرفتن از اسلام نخستین ، نفوذ خرافات در اندیشه هاى مسلمین ، جدایى دین از سیاست ، فرقه گرایى بین علما و زمامداران اسلامى ، ملیت گرایى ، تعصبات قومى ، نژادى ، از خودبیگانگى و خودباختگى در برابر غرب ، رد و انکار امور دنیایى و ترک فضائل اخلاقى را مهمّترین دردهاى جامعه اسلامى تشخیص داد، و مبارزه جدّى با خودکامگى مستبدان داخلى ، جهاد همه جانبه علیه استعمار خارجى ، بازگشت به اسلام اصیل و دور ریختن خرافات ، تلاش در جهت کسب فضائل اخلاقى ، مجهز شدن به علوم و فنون جدید، ایمان و اعتقاد به توانایى اسلام بر نجات مادى و معنوى آنان ، ایجاد پیوند بین دین و سیاست ، اتحاد سیاسى جهان اسلام و… را درمان آن دردها مى دانست .(24) (شیخ محمد عبده مصرى ) (12791222ه . ش .) و (شیخ عبدالرحمان کواکبى سورى ) (1278 1229 ه . ش .) ادامه دهنده راه اولویتى بر مى گردد که به اجرا و یا چگونگى اجرایى آراى خود مى دادند البته بین اندیشه هاى محمد عبده و آراى سید جمال تمایز بیشترى وجود دارد. اهمّ این تفاوتها عبارتند از: اوّل : توجه خاص عبده معطوف به عدم آمادگى مسلمانان براى مقابله با اندیشه هاى غربى و نیز منطبق کردن اسلام با مقتضیات جدید بود، در حالى که سید جمال عقیده داشت مسلمانان این آمادگى را بدون آموزش دارا هستند. دوم : عبده به خلاف سید جمال که به انقلاب جهانى اسلام مى اندیشید، بیشتر طرفدار اصلاح تدریجى در مصر بود. سوم : عبده ، آموزش و تربیت دینى را بر آموزش و حرکت سیاسى مقدم مى دانست (25) در حالى که سیّد جمال معتقد بود آگاهى سیاسى مقدمه چنین حرکتى است . پیراستن عقیده مسلمانان از هر گونه شرک و خرافه ، هماهنگ کردن دین با مقتضیات زمان و دستیابى به توسعه و اتحاد ملتهاى مسلمان براى مقابله با خطر غرب سه شعار اساسى سید جمال الدین بود که به ترتیب حرکتهاى اسلامى سلفیه (مانند جنبش سنوسى )، تجدید خواهى (مانند جنبش مهدویه ) و پان اسلامیسم (26) (مانند جنبش هندى خلافت ) را در جهان اسلام پدید آورد. 4 جنبش هندى خلافت جنبش هندى خلافت در پاسخ به ضعف و زوال مقام و منصب خلافت درامپراتورى عثمانى در سال 1219 ه . ش . / 1840 م . و به صورت بارز و آشکار در سال 1298 ه . ش . / 1919 م . با تاءثیر از اندیشه هاى شاه ولى اللّه و سید جمال شکل گرفت . پیروان این جنبش امیدوار بودند که با تجدید قدرت امپراتورى عثمانى ، از کمک آن دولت براى نجات مسلمانان هند از سلطه انگلیسیها بهره مند شوند. به طور عمده به همین دلیل ، مسلمانان هند ادعاى عثمانیها را مبنى بر خلافت جهانى اسلام پذیرفتند و به حمایت از آن پرداختند.(27) جنبش گران هندىِ خلافت ، به تاءثیر از تز پان اسلامیسم عثمانیها و بیش از آن به تاءسى از اندیشه اتحاد اسلام سید جمال ، مواضع ضدشیعى خود را کاهش دادند و با طرح همکارى و تفاهم با شیعیان و هندوها، مبارزات خود را علیه انگلیس که در این زمان با گسترش خصومت انگلیسیها با جهان اسلام ، جنبش هندى خلافت نیز توسعه یافت و بعد از جنگ جهانى اوّل و در آستانه تجزیه کامل امپراتورى عثمانى به اوج خود رسید. براین اساس ، این جنبش از آغاز تا پایان در نقطه مقابل اندیشه هاى سید احمد خان (ملقب به سر سید احمد خان (28« قرار داشت . وى راه دستیابى به شکوه قبلى مسلمین را پیروى تمام عیار از انگلیس مى دانست . جنبش خلافت در پى تجزیه امپراتورى عثمانى و توسعه ناسیونالیسم ترک توسط (آتاتورک ) که در نهایت منجر به الغاى خلافت در سال 1303 ه . ش ./ 1924م . گردید، ناکام ماند. بعد از آن رهبران جنبش بر خلاف مواضع اوّلیّه به مسائل داخلى هند مشغول شدند و بدین سان نقش برجسته اى در استقلال هند ایفا کردند. اما پیروان و رهبران این جنبش با مشاهده گرایش ناسیونالیستى هندوها در جهت سلطه بر مسلمانان ، اقدام به استقلال پاکستان از هند نمودند.(29) 5 جنبش سِنوسى نمى شمارد و این ویژگى توانایى پى ریزى جنبش اصلاح طلب سنوسى را در شمال آفریقا توسط محمد بن على سنوسى ادریسى الجزایرى (1235 1170 ه . ش .) فراهم آورد. در آغاز، این جنبش واکنشى در مقابل انحطاط اخلاقى ، اجتماعى و عقب ماندگى مسلمین صورت گرفت ، ولى بعدها به علت گسترش نفوذ و هجوم استعمارگران ، از جنبه ضداستعمارى شدید نیز برخوردار شد.(30) جنبش سنوسى در ارائه یک الگوى عملى به منظور نجات مسلمانان از عقب ماندگى ، به ایجاد یک نظامِ حکومتى پویا برپایه نظم ، تشکیلات ، اجتماع و تعاون در صحراهاى خشک لیبى اقدام نمود که بر اساس آن ، هر فرد موظف به شرکت فعّال و مؤ ثّر در یک فعالیت اجتماعى بود. نتیجه چنین اقدامى ، دستیابى به موفقیتهاى قابل توجه در امر آموزش ، پرورش و کشاورزى بود. الگویى که در شرایط سخت اقلیمى و فشار روز افزون دشمن خارجى به دست آمد. این جنبش براى مقابله با خطر خارجى که سرزمینهاى اسلامى را مورد تهدید قرار داده بود، ضمن تشریک مساعى با جنبش مهدى سودانى ، با فراهم آوردن سربازان داوطلب ، شکستها و تلفات سختى را بر اشغالگران ایتالیایى وارد آورد. جانشینان (محمد بن على سنوسى ) (مانند (سید احمد شریف سنوسى ) و (محمد سنوسى معروف به مهدى ) مبارزات ضد استعمارى جنبش را گسترش دادند. این جنبش پس از بیست سال جنگ و گریز در سال 1310 ه . ش . با دستگیرى و اعدامِ عمر مختار، یعنى تنها رهبر بازمانده جنبش توسط سربازان ایتالیایى با شکست مواجه شد.(31) جنبش سنوسى به علت ویژگیهایى چون وحدت گرایى ، انعطاف پذیرى و مداراگرى (بر خلاف وهابیت ) از همان آغاز طرفدارانى بسیار یافت و به فاصله اندکى الهام بخش جنبش مهدى سودانى گردید. همچنین بعلت ویژگیهاى فوق به رغم کاهش جنبه ضداستعمارى تا امروز به حیات خود ادامه داده و ریشه عمیقى در شمال آفریقا پیدا نموده است .(32) جنبش مهدى سودانى توسط (شیخ محمداحمد عبدالله ) معروف به (محمدالمهدى ) یا (محمد احمد سودانى ) در کشور سودان شکل گرفت . این جنبش داراى دو وجه مشترک با سایر جنبشهاى اسلامى گذشته بود : اول این که جنبش مهدى سودانى نیز با هدف مبارزه با انحطاط و استبداد داخلى مسلمانان و به منظور قیام علیه هجوم استعمار خارجى به وجود آمد. دوم این که این جنبش همانند جنبشهاى اسلامى دیگر متاءثر از نهضتهاى گذشته اسلامى و بویژه جنبش سِنوسیه و سَلَفیه بود.(33) جنبش مهدى گرایان براى تحقق اهدافى که بر اساس آن به وجود آمده بود، با گردآوردن سربازانى از مردم تهیدست که از ظلم سربازان انگلیسى ، مصرى و اشراف سودانى به تنگ آمده بودند، بارها قواى انگلیسى را شکست داد و سرانجام پس از پیروزى مهم و تاریخى بر قواى انگلیسى و کشته شدن ژنرال گوردن و سربازان انگلیسى که موجب عزادار شدن ملکه ویکتوریا شد، و نیز پس از تصرف شهر خارطوم (پایتخت فعلى سودان ) دولت انقلابى خود را در سال 1264 ه . ش . تشکیل دادند که تا سال 1278 ه . ش . به حیات خود ادامه داد.(34) جنبش مهدى سودانى گر چه بر اساس عقاید صوفیانه شکل گرفته بود، امّا تفاوتهاى بارزى با طریقه هاى صوفیانه دیگر داشت . زیرا این جنبش معتقد بود که باب اجتهاد نباید در مذاهب اربعه بسته باشد، چون قوام دین اسلام به پویایى اجتهاد حکومتى مستقل ، گسترش صنایع کوچک که سرانجام آن ، دستیابى به خودکفایى بود، دست زدند. نقش سید جمال در آرا و اندیشه هاى جنبش مهدى گرایان بیش از جنبش سنوسه بود. زیرا مهدى سودانى زمانى در جلسات درس سید جمال در مصر شرکت داشت و به صورت مستقیم از افکار سید جمال بهره مند شده بود. همچنین سیّد جمال و عبده بیشترین نقش را در معرفى و انتشار افکار و اقدامات انقلابى جنبش مهدى سودانى در خارج از سودان بر عهده داشتند.(35) جنبش مهدى سودانى در ارتقاى آگاهى مردم به منظور مقابله و مبارزه مستمر با استعمارگران همانند قیام (ملا عبدالله ) در فاصله سالهاى 12991278 ه . ش . و جنبش آزادیخواهانه مردم سومالى مؤ ثر افتاد. جنبش محمد المهدى پس از او به وسیله فرزندانش (مانند عبدالرحمن المهدى ) و نوادگانش (مانند صادق المهدى ) با تشکیل احزاب و گروههایى چون ( حزب امت ) و ( گروه انصار) ادامه یافت . حزب امت و گروه انصار که اشکال تعدیل یافته جنبش و قیامِ مهدى سودانى است . هم اکنون در صحنه سیاسى اجتماعى کشور سودان حضور دارند.(36) ( منبع:جنبشها و نهضتهاى سیاسى اسلامى معاصر ، مرکز تحقیقات سپاه) آیین وهابیت، به ظاهر زاییده اندیشه 5«محمد بن عبدالوهاب» (1206 – 111 ه .ق ) نجدى است ؛ ولى ریشه هاى آن مربوط به «ابن تیمیه» است(1) . نوشته هاى این شخص، اساس معتقدات وهابیان را تشکیل مى دهد . وقتى «ابن تیمیه» آرا و عقائد خود را درباره زیارت قبر پیامبرصلى الله علیه وآله و مسافرت براى آن آشکار ساخت و آن را حرام دانست ؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و کتاب هاى ارزشمندى در رد وى نوشته شد(2) . افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسیق او پرداخته و او را فردى منحرف معرفى کردند. «ذهبى» دوست معاصر «ابن تیمیه»، در نامه دوستانه اى او را در اشاعه و گسترش فساد، همتاى حجاج خواند(3) . غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش کرد . شاگرد معروف او «ابن القیم»، به ترویج آراى استاد پرداخت ؛ ولى چندان نتیجه نگرفت . او نیز در سال 751 ه .ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشى سپرده شد . در اواسط قرن دوازدهم هجرى(4) بار دیگر اندیشه هاى «ابن تیمیه» به وسیله شخصى به نام «محمد» فرزند «عبدالوهاب» در سرزمین «نجد» احیا شد . پدر «عبدالوهاب» با عقاید فرزند خود مخالف بود ؛ از این رو، تا پدر در قید حیات بود، وى از اظهار آنها خوددارى مى کرد . وقتى پدر در سال 1153 ه .ق درگذشت، او عرصه را براى نشر عقاید خود مناسب دید ؛ لذا با همکارى امیر شهر «عُیَیْنَه» به نام «عثمان بن حمد»، به نشر آنها پرداخت . چیزى نگذشت که «عثمان» از طرف امیر «احساء»، مورد توبیخ قرار گرفت . او نیز ناچار شد عذر «شیخ» را بخواهد و او را از «شهر» بیرون کند . «شیخ محمد» در سال 1160 ه .ق از شهر «عیینه» بیرون رفت و رهسپار «درعیه» شد . در آن زمان ریاست شهر با «محمد بن سعود»، (جد آل سعود ) بود ؛ سرانجام میان آن دو، ارتباط برقرار شد . امیر شهر، به او وعده پشتیبانى داد و او نیز به امیر، نوید قدرت و غلبه بر بلاد داد . شیخ دعوت خود را تحت عنوان «توحید» و مبارزه با شرک آغاز کرد و دیگران – به جز خود و پیروان مکتبش – را مشرک معرفى کرد . حملات او به اطراف و اکناف نجد، آغاز گردید . نفوس زیادى از زن و مرد و کودک قبایل اطراف، به دست اتباع شیخ کشته شدند و اموال زیادى تحت عنوان «غنایم از مشرکان» گرد آمد . در زمانى که «شیخ محمد» به «درعیه» آمد و با «محمد بن سعود» توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستى و احتیاج بودند . «آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مى کند : «من (ابن بشر ) در اول کار شاهد تنگدستى مردم «درعیه» بودم، سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده کردم . مردم از ثروت فراوان برخوردار شدند و سلاح هاى ایشان با زر و سیم زینت یافت . بر اسبان اصیل و نجیب سوار مى شدند و جامه هاى فاخر در برمى کردند . از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند ؛ به حدى که زبان از شرح و بیان آن قاصر است! روزى در یکى از بازارهاى «درعیه» ناظر بودم که مردان، در طرفى و زنان در طرف دیگر قرار داشتند . در آنجا طلا و نقره، اسلحه، شتر، گوسفند، اسب، لباس هاى فاخر، گوشت، گندم و دیگر مأکولات به قدرى زیاد بود که زبان از وصف آن عاجز است . تا چشم کار مى کرد، بازار دیده مى شد و من فریاد فروشندگان و خریداران را مى شنیدم که مانند همهمه زنبور عسل، درهم پیچیده بود . یکى مى گفت : فروختم و دیگرى مى گفت : خریدم» . «ابن بشر» شرح نداده است که این ثروت هنگفت، از کجا پیدا شده بود ؛ ولى با قرائن تاریخى، معلوم مى شود اینها از جنگ با مسلمانان قبایل و شهرهاى دیگر «نجد» – به جرم موافقت نکردن با عقاید وى – و غارت کردن اموال آنان، به دست آمده است . روش «شیخ محمد» در مورد غنایم جنگى، این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف مى رساند و گاهى تمام به دو یا سه نفر عطا مى کرد . غنایم هر چه بود، در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او، مى توانست سهمى ببرد . یکى از بزرگ ترین نقاط ضعف «شیخ»، این بود که با مسلمانانى که از عقاید کذایى او پیروى نمى کردند، معامله کافر حربى مى کرد و براى جان و ناموس آنان، ارزشى قائل نبود!! کوتاه سخن اینکه، «محمد بن عبدالوهاب» به توحید با تفسیر غلطى که مى گفت، دعوت مى کرد و هرکس مى پذیرفت، خون و مالش سالم مى ماند ؛ وگرنه خون و مالش، مانند کفار حربى، حلال و مباح بود . جنگ هاى «وهابیان» در «نجد» و خارج از «نجد» – از قبیل «یمن» و «حجاز» و اطراف «سوریه» و «عراق» – بر همین پایه قرار داشت . هر شهرى که با جنگ و غلبه بر آن دست مى یافتند، بر ایشان حلال بود . اگر مى توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مى دادند ؛ اگر نه به غنایم آنها اکتفا مى کردند(5) . کسانى که با عقاید او موافقت کرده و دعوت او را مى پذیرفتند، مى بایست با او بیعت کنند . و اگر کسانى به مقابله برمى خاستند، کشته مى شدند و اموالشان تقسیم مى گردید! به عنوان نمونه سیصد مرد از اهالى یک قریه به نام «فصول» در شهر «احسا»، به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند(6) . «شیخ محمد بن الوهاب» در سال 1206 ه .ق در گذشت(7) و پس از او پیروانش به همین روش عمل کردند . در سال 1216 ه .ق «امیر سعود» وهّابى، سپاهى مرکب از بیست هزار مرد جنگى تجهیز کرد و به شهر کربلا حمله ور شد . کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائران ایرانى و ترک و عرب بدان، روى مى آوردند . «سعود» پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختى از مدافعان و ساکنان آن نمود . سپاه «وهابى» چنان رسوائى در شهر کربلا به بار آورد که به وصف نمى گنجد . پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشته اند ) را به قتل رسانیدند . پس از آنکه «امیر سعود» از کارهاى جنگى فراغت یافت، به طرف خزینه هاى حرم امام حسین علیه السلام متوجه شد . این خزاین، از اموال فراوان و اشیاء نفیسى انباشته بود، وى هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد!! «کربلا» پس از این حادثه، به وضعى درآمد که شعرا براى آن مرثیه مى گفتند(8) . «وهابیان» در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بى گاه به شهر کربلا و اطراف آن، و نیز به شهر «نجف» حمله برده و آنجا را غارت مى کردند . نخستین حمله در سال 1216 ه .ق بود . این هجوم در روز «عید غدیر» آن سال انجام گرفت . حملات وهابیان به جده، مکه، مدینه، سوریه و عراق، بیش از آن است که در اینجا بیان گردد . پیوسته جنگ هاى خونین بین حکومت عثمانى از طریق امراى مصر و وهابیان وجود داشت . گاهى بر اثر ضعف دولت عثمانى، وهابیان بر طائف، مکه و مدینه دست یافته و آثار و مشاهد اسلامى را ویران مى کردند و اموال را به غارت مى بردند . سرانجام از آنجا به نجد طرد مى شدند و عثمانى ها تسلط خود را بر این مناطق با گماشتن خاندان «شریف» بر ریاست حرمین حفظ مى کردند . در جنگ جهانى اول، مسئله «پان عربیسم» زنده شد و با اشغال شام و اردن و عراق از طریق دولت هاى بزرگ(مانند بریتانیا و فرانسه )، وحدت کشورهاى عربى از هم گسست و هر نقطه اى از این بلاد، به امیرى سپرده شد . بلاد نجد، به آل سعود – که بزرگ آنها در آن روز «عبدالعزیز بن سعود» (پدر شاه فهد ) بود – واگذار گردید . این مسأله به جهت همکارى نزدیک وى، با بریتانیا در شکستن قدرت دولت عثمانى بود . این واگذارى، تحت شرایطى استعمارى انجام گرفت که در تاریخ مذکور است . بعدها مصالح بریتانیا و جهان استعمار، ایجاب کرد که بر قلمرو قدرت وهابیان، افزوده شود و حرمین شریفین و منطقه حجاز، در اختیار آل سعود قرار گیرد . از این رو، با برنامه ریزى خاصى – که بریتانیا در آن دست داشت – در سال 1344 ه .ق وهابیان، حرمین شریفین را پس از یک جنگ خونین تصرف کردند و تنها در طائف دوهزار تن از عالمان بزرگان و زنان و مردان را کشتند ؛ به گونه اى که خود «عبدالعزیز» بر این جنایت اعتراف کرد! در نتیجه، به حکومت خاندان «شرفا» در این سرزمین خاتمه داده شد و این دو منطقه وسیع اسلامى – به ضمیمه نجد و حجاز – به نام «سعودى» در دفاتر دولت هاى بزرگ استعمارى، ثبت شد . نام «نجد» و «حجاز» منسوخ گردید و عبدالعزیز خود را در سال 1350 ه .ق(1310 ه .ش ) شاه دو منطقه خواند و کشور به نام «مملکت عربى سعودى» – نه اسلامى – نام گذارى شد . وى تا سال 1334ه .ق زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وى به نام هاى : سعود، فیصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاکمان این سرزمین بوده و هستند(9) . بهائى گرى فرقه اى منشعب از بابى گرى است. بنیانگذار آن میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءاللَّه است. او در سال 1233 در تهران به دنیا آمد و در شمار نخستین گروندگان باب و مبلّغان او قرار گرفت. پس از اعدام باب میرزا یحیى (معروف به صبح ازل) ادعاى جانشینى باب را کرد و چون در آن زمان بیش از نوزده سال نداشت برادرش میرزا حسینعلى (بهاءاللَّه) زمام کارها را در دست گرفت. در سال 1268 بابیان به ناصرالدین شاه تیراندازى کردند و چون شواهدى بر نقش حسینعلى در این کار وجود داشت، در پى دستگیرى و اعدام او برآمدند. او به سفارت روس پناه برد، سفیر و دولت روس از او حمایت کردند و به این وسیله از مرگ نجات یافت. او سپس به بغداد رفت و در نامه اى به سفیر روس از وى و دولت روس قدردانى کرد. در بغداد کنسول دولت انگلیس و نماینده دولت فرانسه با او ملاقات کرد و حمایت دولت هاى خود را به او ابلاغ کرده و تابعیت انگلستان و فرانسه را به او پیشنهاد نمودند. میرزا یحیى (صبح ازل) نیز مخفیانه به بغداد رفت. در این هنگام بغداد، کربلا و نجف مرکز اصلى فعالیت بابیان شد و در پى اختلاف بر سر ادعاى «موعود بیان» یا «من یُظهِرُهُ اللَّه» آدمکشى هاى شدیدى بین بابیان رواج یافت. نزاع بین حسینعلى و میرزایحیى بر سر این ادعا موجب افتراق بابیان به دو فرقه بهائیه (پیروان حسینعلى) و ازلیه (پیروان میرزایحیى) شد. گفته شده است که در پى این منازعات میرزایحیى برادرش بهاءاللَّه را مسموم کرد و بر اثر آن بهاءاللَّه تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا بود. میرزاحسینعلى پس از اعلام «من یُظهِرُهُ اللهى» خویش ادعاى الوهیت و ربوبیت نمود. او خود را «خداى خدایان، آفریدگار جهان، خداى تنهاى زندانى، معبود حقیقى»، «رب مایُرى و مالا یُرى» نامید. پیروانش نیز پس از مرگ وى قبر او را قبله خویش گرفتند. او افزون بر ادعاى ربوبیت، شریعت جدید آورد و کتاب «اقدس» را نگاشت. بهائیان آن را «ناسخ جمیع صحائف» مى دانند. او کتاب هاى دیگرى نیز نوشته است که پر از اغلاط املایى و انشائى است. مهمترین کتاب او «ایقان» است که به خاطر وجود اغلاط بسیار در زمان حیاتش مورد تصحیح و تجدید نظر قرار گرفت. آیین وهابیت، به ظاهر زاییده اندیشه «محمد بن عبدالوهاب» (1206 – 1115 ه .ق ) نجدى است ؛ ولى ریشه هاى آن مربوط به «ابن تیمیه» است(1) . نوشته هاى این شخص، اساس معتقدات وهابیان را تشکیل مى دهد . وقتى «ابن تیمیه» آرا و عقائد خود را درباره زیارت قبر پیامبرصلى الله علیه وآله و مسافرت براى آن آشکار ساخت و آن را حرام دانست ؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و کتاب هاى ارزشمندى در رد وى نوشته شد(2) . افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسیق او پرداخته و او را فردى منحرف معرفى کردند. «ذهبى» دوست معاصر «ابن تیمیه»، در نامه دوستانه اى او را در اشاعه و گسترش فساد، همتاى حجاج خواند(3) . غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش کرد . شاگرد معروف او «ابن القیم»، به ترویج آراى استاد پرداخت ؛ ولى چندان نتیجه نگرفت . او نیز در سال 751 ه .ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشى سپرده شد . در اواسط قرن دوازدهم هجرى(4) بار دیگر اندیشه هاى «ابن تیمیه» به وسیله شخصى به نام «محمد» فرزند «عبدالوهاب» در سرزمین «نجد» احیا شد . پدر «عبدالوهاب» با عقاید فرزند خود مخالف بود ؛ از این رو، تا پدر در قید حیات بود، وى از اظهار آنها خوددارى مى کرد . وقتى پدر در سال 1153 ه .ق درگذشت، او عرصه را براى نشر عقاید خود مناسب دید ؛ لذا با همکارى امیر شهر «عُیَیْنَه» به نام «عثمان بن حمد»، به نشر آنها پرداخت . چیزى نگذشت که «عثمان» از طرف امیر «احساء»، مورد توبیخ قرار گرفت . او نیز ناچار شد عذر «شیخ» را بخواهد و او را از «شهر» بیرون کند . «شیخ محمد» در سال 1160 ه .ق از شهر «عیینه» بیرون رفت و رهسپار «درعیه» شد . در آن زمان ریاست شهر با «محمد بن سعود»، (جد آل سعود ) بود ؛ سرانجام میان آن دو، ارتباط برقرار شد . امیر شهر، به او وعده پشتیبانى داد و او نیز به امیر، نوید قدرت و غلبه بر بلاد داد . شیخ دعوت خود را تحت عنوان «توحید» و مبارزه با شرک آغاز کرد و دیگران – به جز خود و پیروان مکتبش – را مشرک معرفى کرد . حملات او به اطراف و اکناف نجد، آغاز گردید . نفوس زیادى از زن و مرد و کودک قبایل اطراف، به دست اتباع شیخ کشته شدند و اموال زیادى تحت عنوان «غنایم از مشرکان» گرد آمد . در زمانى که «شیخ محمد» به «درعیه» آمد و با «محمد بن سعود» توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستى و احتیاج بودند . «آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مى کند : «من (ابن بشر ) در اول کار شاهد تنگدستى مردم «درعیه» بودم، سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده کردم . مردم از ثروت فراوان برخوردار شدند و سلاح هاى ایشان با زر و سیم زینت یافت . بر اسبان اصیل و نجیب سوار مى شدند و جامه هاى فاخر در برمى کردند . از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند ؛ به حدى که زبان از شرح و بیان آن قاصر است! روزى در یکى از بازارهاى «درعیه» ناظر بودم که مردان، در طرفى و زنان در طرف دیگر قرار داشتند . در آنجا طلا و نقره، اسلحه، شتر، گوسفند، اسب، لباس هاى فاخر، گوشت، گندم و دیگر مأکولات به قدرى زیاد بود که زبان از وصف آن عاجز است . تا چشم کار مى کرد، بازار دیده مى شد و من فریاد فروشندگان و خریداران را مى شنیدم که مانند همهمه زنبور عسل، درهم پیچیده بود . یکى مى گفت : فروختم و دیگرى مى گفت : خریدم» . «ابن بشر» شرح نداده است که این ثروت هنگفت، از کجا پیدا شده بود ؛ ولى با قرائن تاریخى، معلوم مى شود اینها از جنگ با مسلمانان قبایل و شهرهاى دیگر «نجد» – به جرم موافقت نکردن با عقاید وى – و غارت کردن اموال آنان، به دست آمده است . روش «شیخ محمد» در مورد غنایم جنگى، این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف مى رساند و گاهى تمام به دو یا سه نفر عطا مى کرد . غنایم هر چه بود، در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او، مى توانست سهمى ببرد . یکى از بزرگ ترین نقاط ضعف «شیخ»، این بود که با مسلمانانى که از عقاید کذایى او پیروى نمى کردند، معامله کافر حربى مى کرد و براى جان و ناموس آنان، ارزشى قائل نبود!! کوتاه سخن اینکه، «محمد بن عبدالوهاب» به توحید با تفسیر غلطى که مى گفت، دعوت مى کرد و هرکس مى پذیرفت، خون و مالش سالم مى ماند ؛ وگرنه خون و مالش، مانند کفار حربى، حلال و مباح بود . جنگ هاى «وهابیان» در «نجد» و خارج از «نجد» – از قبیل «یمن» و «حجاز» و اطراف «سوریه» و «عراق» – بر همین پایه قرار داشت . هر شهرى که با جنگ و غلبه بر آن دست مى یافتند، بر ایشان حلال بود . اگر مى توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مى دادند ؛ اگر نه به غنایم آنها اکتفا مى کردند(5) . کسانى که با عقاید او موافقت کرده و دعوت او را مى پذیرفتند، مى بایست با او بیعت کنند . و اگر کسانى به مقابله برمى خاستند، کشته مى شدند و اموالشان تقسیم مى گردید! به عنوان نمونه سیصد مرد از اهالى یک قریه به نام «فصول» در شهر «احسا»، به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند(6) . «شیخ محمد بن الوهاب» در سال 1206 ه .ق در گذشت(7) و پس از او پیروانش به همین روش عمل کردند . در سال 1216 ه .ق «امیر سعود» وهّابى، سپاهى مرکب از بیست هزار مرد جنگى تجهیز کرد و به شهر کربلا حمله ور شد . کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائران ایرانى و ترک و عرب بدان، روى مى آوردند . «سعود» پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختى از مدافعان و ساکنان آن نمود . سپاه «وهابى» چنان رسوائى در شهر کربلا به بار آورد که به وصف نمى گنجد . پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشته اند ) را به قتل رسانیدند . پس از آنکه «امیر سعود» از کارهاى جنگى فراغت یافت، به طرف خزینه هاى حرم امام حسین علیه السلام متوجه شد . این خزاین، از اموال فراوان و اشیاء نفیسى انباشته بود، وى هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد!! «کربلا» پس از این حادثه، به وضعى درآمد که شعرا براى آن مرثیه مى گفتند(8) . «وهابیان» در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بى گاه به شهر کربلا و اطراف آن، و نیز به شهر «نجف» حمله برده و آنجا را غارت مى کردند . نخستین حمله در سال 1216 ه .ق بود . این هجوم در روز «عید غدیر» آن سال انجام گرفت . حملات وهابیان به جده، مکه، مدینه، سوریه و عراق، بیش از آن است که در اینجا بیان گردد . پیوسته جنگ هاى خونین بین حکومت عثمانى از طریق امراى مصر و وهابیان وجود داشت . گاهى بر اثر ضعف دولت عثمانى، وهابیان بر طائف، مکه و مدینه دست یافته و آثار و مشاهد اسلامى را ویران مى کردند و اموال را به غارت مى بردند . سرانجام از آنجا به نجد طرد مى شدند و عثمانى ها تسلط خود را بر این مناطق با گماشتن خاندان «شریف» بر ریاست حرمین حفظ مى کردند . در جنگ جهانى اول، مسئله «پان عربیسم» زنده شد و با اشغال شام و اردن و عراق از طریق دولت هاى بزرگ(مانند بریتانیا و فرانسه )، وحدت کشورهاى عربى از هم گسست و هر نقطه اى از این بلاد، به امیرى سپرده شد . بلاد نجد، به آل سعود – که بزرگ آنها در آن روز «عبدالعزیز بن سعود» (پدر شاه فهد ) بود – واگذار گردید . این مسأله به جهت همکارى نزدیک وى، با بریتانیا در شکستن قدرت دولت عثمانى بود . این واگذارى، تحت شرایطى استعمارى انجام گرفت که در تاریخ مذکور است . بعدها مصالح بریتانیا و جهان استعمار، ایجاب کرد که بر قلمرو قدرت وهابیان، افزوده شود و حرمین شریفین و منطقه حجاز، در اختیار آل سعود قرار گیرد . از این رو، با برنامه ریزى خاصى – که بریتانیا در آن دست داشت – در سال 1344 ه .ق وهابیان، حرمین شریفین را پس از یک جنگ خونین تصرف کردند و تنها در طائف دوهزار تن از عالمان بزرگان و زنان و مردان را کشتند ؛ به گونه اى که خود «عبدالعزیز» بر این جنایت اعتراف کرد! در نتیجه، به حکومت خاندان «شرفا» در این سرزمین خاتمه داده شد و این دو منطقه وسیع اسلامى – به ضمیمه نجد و حجاز – به نام «سعودى» در دفاتر دولت هاى بزرگ استعمارى، ثبت شد . نام «نجد» و «حجاز» منسوخ گردید و عبدالعزیز خود را در سال 1350 ه .ق(1310 ه .ش ) شاه دو منطقه خواند و کشور به نام «مملکت عربى سعودى» – نه اسلامى – نام گذارى شد . وى تا سال 1334ه .ق زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وى به نام هاى : سعود، فیصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاکمان این سرزمین بوده و هستند(9) .وهابیان معتقدند: هیچ انسانى، نه موحد است و نه مسلمان؛ مگر این که امورى را ترک کند. این امور عبارت است از: 1. به وسیله هیچ یک از رسولان و اولیا، به خداوند توسل نجوید. و در صورت توسل در راه شرک گام نهاده و مشرک مى باشد؛ 2. زائران به قصد زیارت به آرامگاه رسول خدا نزدیک نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارند و در آن جا دعا نخوانند و نماز نگذارند و ساختمان و مسجد بر روى قبر نسازند؛ 3. از پیامبر(ص) طلب شفاعت نکنند؛ 4.سفر برای زیارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه براى آنان حرام است؛ 5. وهابیان بر این باورند که مسلمانان، در طى روزگار از آیین اسلام منحرف شده اند؛ 6. مراسم سوگوارىواعیادمربوط به اولیای خدا حرام است. و امثال این موارد که در این مجال نمى گنجد. براى آگاهى بیشتر در این زمینه باید کتاب هاى مربوطه را مطالعه کرده این منطق خشک و بى پایه، در تقابل با منطق وحى قرار دارد، چرا که قرآن در موارد یاد شده نظرات صریحى و مخالف وهابیان دارد: 1. A)قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القُربى(A، V)(شورى، آیه 23)(V. یکى از مصادیق ابراز علاقه به خاندان رسالت و اهل بیت و ذى القرى، قبرهاى آنان و تعمیر آنها است. این راه و رسم در میان ملت هاى جهان وجود دارد و یک نوع سنّت عرفى به حساب مى آید. 2. A)… فقالوا ابنوا علیهم بنیانا… قال الذین غلبوا على امرهم لنتخذّن علیهم مسجدا(A، V)(کهف، آیه 21)(V. هنگامى که وضع اصحاب کهف بر مردم آن زمان روشن شد و مردم به دهانه غار آمدند، درباره مدفن آنان دو نظر ابراز داشتند. آیه شریفه متذکر آن مى شود انتقاد یا لحن اعتراضى نسبت به نظر آنها ندارد. با توجه به آیه شریفه، هرگز نمى توان تعمیر قبور اولیاى الهى و صالحان راعملى حرام و یا حتى مکروه قلمداد کرد، بلکه آیه شریفه، به نوعى تشویق مى کند که براى بزرگداشت اولیا و صالحان و حفظ قبرهاى آنان، باید کوشا بود. 3. A)و استغفر لذنبک و للمؤمنین(A، V)(محمد، آیه 19)(V. 4. A)وصلّ علیهم ان صلاتک سکن لهم(A، V)(توبه، آیه 103)(V. 5. A)و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما(A، V)(نساء، آیه64)(V. این آیات بیانگر این است که طلب آمرزش پیامبر در حق افراد، کاملاً مؤثر و مفید مى باشد. و موضوع شفاعت پیامبر(ص) و دعاى آن حضرت، نه تنها در آیات صریح؛ بلکه در احادیث عامه و خاصه و سیره صحابه نیز مشهود است. براى آگاهى بیشتر در این مورد ر.ک: 1. صحیح مسلم، ج 1، ص 54 2. صحیح بخارى، ج 1 3. سنن ترمذى، ج 4، ص 42 (باب ما جاء فى شأن الصراط) 4. مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 12 5. شفاعت در قلمرو عقل و قرآن و حدیث، استاد جعفر سبحانى ج. وهابیان قائل به جنگ با دیگر فرقه ها و مذاهب اسلامى هستند و مدعى اند که یا باید به آیین وهابیت در آیند و یا جزیه دهند. آنان مخالف خود را متهم به کفر و شرک مى کنند و اموال، نفوس و ناموس و دیگران را حلال مى دانند. خلاصه این که آیات قرآنى وارده درباره شرک و کفر را، بر مسلمانان مخالف خود منطبق مى کنند. و این بزرگ ترین ضربه به پیکر جامعه اسلامى و مسلمانان است، V)(تاریخ ادیان و مذاهب جهان، مبلغى آبادانى، ج 3، ص 1432)(V. با این تفکر بسته و خشک وهابیت بود که وقتى که سعودى ها (در سال 1344 هجرى قمرى) بر مکه و مدینه و اطراف آن تسلّط یافتند، مشاهده متبرک بقیع و آثار خاندان رسالت و صحابه پیامبر را شکستند و از بین بردند، V)(الذریعه، ج 8، ص 261؛کشف الارتباب، ص 60 ـ 56)(V. براى عملکرد و کارهایى که وهابیت در حوزه اجتماع و سیاست انجام داده اند و نگرش آنان نسبت به مسائل اجتماعى، باید به کتاب هاى تاریخى مراجعه کرد. چهره خشن و متعصب وهابیت، در عرصه سیاست، حکومت و مردم دارى، همان بود که طالبان را در عمر موقت سیاسىخود در کشور افغانستان به منصه ظهور رساندند. خون مردم مسلمان را بى محابا به زمین ریختند. عرض و ناموس مسلمانان را هتک کردند. و از اسلام یک چهره زشت، خشن و عقب مانده براى جهانیان ترسیم نمودند. بنابراین وهابیت، هم در نحوه پیدایش و انعقاد تفکّر، مبغوض علماى فرقه هاى مختلف مسلمین بوده است و هم در نگرش نسبت به مسائل دینى مورد رد عالمان قرار گرفته است. حتى اولین کتابى که در رد وهابیت نگاشته شده H)الصواعق الالهیه فىالرد على الوهابیه(H» به وسیله برادر محمد بن الوهاب (سلیمان بن عبدالوهاب) نوشته شده است. در عرصه سیاست نیز جاده صاف کن دشمنان دین و اسلام بوده اند؛ این آیین و مسلک، ساخته و پرداخته خود انگلیسى ها مى باشد و چه ضربه و ضررى محکم تر و بیش از این بر اسلام و مسلمانان مى توان تصور نمود. در اینجا به چند عواملی از فعالیت وهابیت اشاره می کنیم: چند عامل را می توان در ارتباط با گسترش این فرقه نام برد: 1. تشدید فعالیت های تبلیغاتی و فرهنگی وهابیت در داخل ایران و حوزه های مسلمان نشین خارجی (نظیر حوزه قفقاز، بالکان و سایر کشورهای مجاور ایران) که آمادگی برای تأثیرپذیری از انقلاب اسلامی ایران مشاهده می شود، وهابیت به عنوان جریانی انحرافی در جهان اسلام و و ابسته به استعمارگران، وظیفه جلوگیری از تداوم و گسترش جریان اسلام گرایی اصیل _ که به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در سطح جهانی در حال پیشرفت است_ را بر عهده داشته و از اینرو تخریب و ایجاد تزلزل در مبانی فکری و اعتقادی شیعیان به عنوان محور اصلی این جریان را دنبال می نماید. از این رو در سالهای اخیر در جهت همسویی با تهاجم فرهنگی و نظامی آمریکا علیه کشورهای اسلامی و به خصوص ایران، فعالیت های تبلیغی خود را در ایران توسعه بخشیده است. البته در مقابل این تهاجم حوزه های علمیه و نظام اسلامی، اقدامات و تدابیر امنیتی و فرهنگی مناسبی _هر چند ناکافی_ اعمال نموده اند. 2. وهابیت به دلیل افکار اعتقادی خاصی که در باب شفاعت، توسل، شرک و مانند آن دارد در تعارض کامل با مذهب شیعه است؛ هر چند که اکثریت فرقه های اهل سنت با تفکرات این گروه مخالفند از این رو گروه یاد شده همواره در تلاش است تا با تبلیغات سازمان یافته (اعم از کتاب، مقاله، سخنرانی و مانند آن) بیشتر شیعه را بکوبد. 3. خطر بزرگتر این گروه، روش های دور از منطق اسلامی است که در برخورد با دنیا پیش گرفته است از جمله: ظهور گروه طالبان و القاعده (به رهبری ملاعمر و اسامه بن لادن) است که سبب بهانه جویی غربی ها شد که مسلمانان را به تروریسم و خشونت و مخالف تمدن معرفی کنند تا جایی که دست قدرت های استعماری غرب به خصوص آمریکا را در منطقه باز گذاشته و زمینه دخالت های نظامی و سیاسی آنان در کشورهای اسلامی فراهم ساخته، افغانستان و عراق دو نمونه بارز این دخالت ها به شمار می آیند. براى مطالعه و تحقیق پیرامون وهابیت، کتاب هاى معرفى شده ذیل را مطالعه نمایید: 1ـ آیین وهابیت جعفر سبحانى 2ـ برگى از جنایات وهابى ها مرتضى رضوى ترجمه: ضیایى 3ـ وهابیان على اصغر فقیهى 4ـ آیا این است اسلام واقعى ابوالفضل حسینى 5ـ فتنه وهابیت زینى دهلان ترجمه: همتى 6ـ نقدى بر اندیشه وهابیان موسوى قزوینى ترجمه: طارمى 7ـ تحلیلى نو بر عقاید وهابیان حسن ابراهیمى 8ـ فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آنها قزوینى ترجمه: دوانى 9ـ نقد و تحلیلى پیرامون وهابیگرى همایون همتى 10ـ اشتباه بزرگ وهابى ها عیسى اهرى 11ـ پیشینه سیاسى فکرى وهابیت درّى 12ـ تاریخ مکه هادى امینى ترجمه: آخوندى 13ـ ترجمه کشف الارتیاب، ج 4 علامه سید محسن امین ترجمه: تهرانى 14ـ سخنى چند با موحدین مصطفى نورانى 15- وهابیت آیت الله جعفر سبحانى 1) م سال 728 ه .ق در زندان دمشق . 2) ر .ک : کتابنامه ردّ وهابیت در مجله مکتب اسلام(سال 29 ) و نشریه تراثنا(شماره 17 ) . 3) تکملة السیف الصیقل، 190 . 4) حدود سال هاى 1145 ه .ق . 5) جزیرة العرب فى القرن العشرین، ص 341 . 6) تاریخ المملکة العربیة السعودیة، ج 1، ص 51 . 7) در تاریخ تولد و فوت شیخ، غیر از 1206 -1115 اقوال دیگرى هم هست . 8) تاریخ کربلا و حائر حسین علیه السلام، صص 172 – 174 . 9) جهت آگاهى بیشتر ر .ک : آیة اللَّه جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ ها. اساس آئین وهابیت را دو چیز تشکیل میدهد: 1- هدم و نابودی آثار رسالت و اصالتهای باقی مانده از دوران پیامبر(ص) و صحابه و تابعان، به گونهای که چیز ملموس از آن زمان باقی نماند، و همه این کارها را در پوشش «توحید» و مبارزة با «شرک» انجام میدهند. از این جهت کلیه قبور متعلق به صحابه و عترت پیامبر و تابعان و علما و شخصیتهای اسلامی را نابود کرده و با خاک یکسان میکنند. و اگر از مسلمانان جهان نمیترسیدند، قبر پیامبر را نیز ویران کرده و به صورت مصلی درمیآوردند. در اثر این «تز» نامعقول، قبور ائمه چهارگانه شیعه و عموی پیامبر(ص)، و قبر عبدالله پدر آن حضرت و قبور کلیه صحابه در بقیع ویران گردید، و به صورت تل خاکی درآمد، روشن است که استعمار ملتی که گذشته خود را فراموش کند، بسیار سهل و آسان میباشد. امروزه برای بسیاری از مسیحیان غرب، وجود مسیح مریم و حواریون او به صورت یک افسانه تاریخی درآمده و در اصل وجود چنین شخصی با تمام خصوصیاتی که دارد، شک و تردید دارند، چرا که اثر ملموسی از مسیح و یاران او درست نیست. اگر خدای نکرده، اصالتهای اسلامی دستخوش چنین ناجوانمردی شود، راه برای انکار اصل وجود پیامبر اسلام و یاران او آسان خواهد بود. 2- پائین آوردن مقام و موقعیت شخصیتهای الهی از پیامبران و اولیاء در حال حیات و ممات، بعنوان اینکه آنان تنها بازگو کنندگان دستورات الهی بودند، و رسالت آنها در این قسمت با مرگ آنان پایان یافته و تفاوت چندانی با امت خود ندارند. این دو اصل، دو پیآمد بسیار ناگوار داشت. الف: آئین اسلام به صورت یک آئین خشک معرفی شد که هر نوع حرکت و تحول، رنگ و شرک و دوگانه پرستی به خود گرفت، به گونهای که احترام آموزگاران الهی به صورت برگزاری یادواره نیز شرک اعلام گردید. گوئی باید ارتباط بشر با گلهای سر سبد آفرینش قطع شود، و از اسلام جز کتاب، و احادیث (کذایی) چیزی باقی نماند. ب: ایجاد تفرقه در میان مسلمین، به گونهای که جهان تسنن دچار تفرقه شد و جنگهای خونینی به راه افتاد، بیشتر دانشمندان بزرگ مصر و عراق و شام و لبنان در این سه قرن، پاسی از وقت خود را صرف نقد این مسلک نمودند. اساس آئین وهابیت همان دو اصل است و دیگر عقائد آنان روی این دو اصل استوار است مانند: 1- تحریم ساختن سقف و سایبان روی قبور. 2- تحریم گزاردن نماز در مشاهد مشرفه. 3- تحریم مسافرت برای زیارت پیامبر اسلام و دیگر اولیاء نیکان. 4- تحریم توسل به اولیاء الهی پس از ممات. 5- تحریم تبرک و استشفاء. 6- تحریم درخواست شفاعت از شافعان واقعی. 7- تحریم برگزاری یادواره پیامبران و اولیاء الهی. 8- تحریم سوگند به غیر خدا. 9- تحریم نذر بر اولیاء الهی. گوئی اسلام حکمی جز تحریم، و دعوتی جز مبارزه با فطرت انسان نداشته و انسان از چپ و راست پیوسته باید، الفاظ «شرک»، «حرام»، «ممنوع» را بشنود.( آیة الله جعفر سبحانی،پرسشها و پاسخ ها به نقل از سایت تبیان)
ب) طالبان:
نویسندگان و تحلیل گران مسائل سیاسى، درباره ى عوامل پیدایش و ظهور «طالبان» به دو دسته تقسیم مى شوند: گروهى فقط بر عوامل داخلى تأکید کرده اند. آنان مى گویند: با خروج ارتش سرخ و سقوط آخرین دولت کمونیستى افغانستان و انتقال قدرت به مجاهدان؛ سرانجهادى در تشکیل یک دولت فراگیر و ملى موفق نبودند، طورى که بحران افغانستان وارد یک مرحله ى تازه شد. در اثر این بحران، امنیت و آسایش از جامعه به کلى رخت بر بست و اداره و کنترل هر بخش از جامعه، در اختیار افراد و گروه هایى درآمد که از توانایى نظامى بیشتربرخوردار بودند. در چنین شرایطى، زمینه ى ظهور جریانى که بتواند حافظ امنیت سراسرى باشد؛ مورد نظر قرار گرفت و طالبان با استفاده از این خلأ، پا به عرصه ى ظهور گذاشت. گروهى دیگر بر عوامل خارجى تأکید دارند. آنان طالبان را محصول سیاست هاى سازمان اطلاعات ارتش پاکستان در راستاى منافع سیاسى، اقتصادى آن کشور، مى دانند پاکستان در ابتدا از حزب اسلامى حکمت یار علیه مجاهدان، حمایت مى کرد؛ اما این حزب نتوانست کارىانجام دهد. پس از آن مولوى فضل الرحمن، با استفاده از فرصتى که در اثر اتحاد با حزب مردم به رهبرى بى نظیر بوتو به دست آورده بود؛ از موقعیت خود در وزارت خارجه و ارتباط عمیق با «I.S.I» بهره جست و سیاست دولت مرکزى را به حمایت از قوم درانى و بسیج طالبانجلب نمود. هدف پاکستان از این امر در بعد سیاسى جلوگیرى از تشکیل یک پشتونستان در مرزهاى پاکستان و افغانستان بود. هدف این کشور در بعد اقتصادى نیز دستیابى به بازارهاى آسیاى میانه و کسب درآمد سرشار از طریق احداث خط لوله نفت و گاز آسیاى میانه به پاکستان وانتقال آن به اقیانوس هند بود. البته در این زمینه، نقش کمک هاى مختلف عربستان سعودى ـ از جمله کمک هاى مالى و تسلیحاتى و… ـ را نیز نباید نادیده گرفت. عربستان در پشتیبانى از طالبان، دو انگیزه ى اساسى داشت: 1. بسط و گسترش وهابیت. 2. رقابت با نفوذ رو به رشد ایران در افغانستان و آسیاى مرکزى و منزوى ساختن جمهورى اسلامى ایران. واقعیت این است که بحران افغانستان و سر برآوردن طالبان، متأثر از رهیافت هاى نوین بین المللى و استراتژى حاکمیت مطلق العنان و تک قطبى امریکا بود. فروپاشى شوروى و عدم موفقیت جورج بوش رئیس جمهورى وقت آمریکا، در ایجاد و نظم نوین و حاکمیت نظام تک قطبى در جهان؛ مناقشات شدیدى را به عنوان یک رهیافت جدید وارد عرصه نظام بین الملل اسخت. در این فرآیند، تشکیل قدرت هاى منطقه اى، زمزمه ىاحیاى مجدد شوروى سابق و حتى برخورد تمدن ها در سیاست خارجى کشورها، مورد نظر قرار گرفت. در راستاى این رهیافت، امریکا به سازمان سیا مأموریت داد که فعالیت هاى خودش را در محور شبه قاره ى هند متمرکز بسازد و هدایت کانون هاى تشنّج را در کشورهاى هند، چین،پاکستان، تایوان، کره شمالى، افغانستان و آسیاى میانه، به دست گیرد. براى مطالعه و آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: – مرکز مطالعات فرهنگى ـ بین المللى جریان پرشتاب طالبان، انتشارات بین المللى الهدى، 1378 – احمدى، حمید، طالبان، علل و عوامل رشد، فصلنامه ى اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى، ش 131 ـ 132 در پایان جهت أشنایی بیشتر با سازمان القاعده و بن لادن مقاله ای در ذیل اورده می شود: در جستوجوی بن لادن آشنایی با بنلادن و سازمان القاعده نویسنده: زاهد ویسی / منبع: باشگاه اندیشه 28/3/1382 سخن درباره بن لادن و آنچه به نام او در جهان رخ داد، سخن درخصوص یک فرد مشخص نیست که بتوان تاریخ جامع و نکته به نکته آن را بیان کرد. آنچه با عنوان واقعه یازدهم سپتامبر به وقوع پیوست چنان عجیب بود که راه را برای درآمیختن حقیقت و افسانه باز کرد و این امر ناشی از وجود ابهام در لایههای زیرین این رویداد تاریخی است. این حادثه بستر مناسبی برای طرح آرا و نظرات گوناگون فراهم آورد. نگاهی گذرا به کتابهایی که پیرامون آن نگاشته شده نشان میدهد که این واقعه تا چه حد دنیا را به تامل واداشته است. در ایران نیز آثار فراوانی بیشتر به صورت مقاله عرضه شده است، که به دلیل شتاب و اختصار هیچ یک نتوانستهاند تحقیق منظمی را در این خصوص ارایه دهند. بیشتر این آثار شامل تألیف، ترجمه و یا تدوین همان اخبار و روایاتی هستند که در رسانههای ارتباط جمعی آمده است. به ویژه پس از حمله امریکا به افغانستان و تصرف این کشور، نگاشتههای فراوانی با جهتگیریهای خاص در این زمینه صورت گرفت که در مجموع از غبار ابهامی که افکار عمومی جهان را در مورد اجرای 11 سپتامبر در برگرفته، چیزی نکاست. امروزه با توجه به کار مشابهی که صدام حسین در تحقق سیاستهای امپریالیستی امریکا و صهیونیسم انجام داد و زمینههای تصرف قلب خاورمیانه توسط امریکا را فراهم ساخت، نقش بن لادن در اشغال افغانستان توسط امریکا روشنتر میگردد. بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان شواهد و قرائن کافی برای آشکار نمودن جایگاه بنلادن و صدام حسین در به انجام رسیدن مقاصد توسعهطلبانه امریکا ارائه کردهاند و شاید برای بسیاری از مردم دنیا هم روشن شده باشد که این دو همکار و دوست سازمانهای اطلاعاتی امریکا این بهای گزاف را از مردم عراق و افغانستان به عنوان بخشی از ماموریت و خدمات خود ستاندهاند. مقاله زیر را مطالعه فرمائید تا با زندگی و فعالیتها و اقدامات اسامه بن لادن بیشتر آشنا شوید. اسامه بن محمد بن عوادبن لادن، در سال 1957م (1336 ش) در «المَلَز» نزدیکیهای ریاض — پایتخت کنونی عربستان — دیده به جهان گشود. البته عدهای هم تولد او را در سال 1955 میدانند.1 اسامه هفدهمین پسر از 54 فرزند شیخ محمدبن لادن است. پدرش که اهل حَضَر موت یمن بود، در حکومت پادشاهی سعودی توانست خود را از باربری در بندر جده به صاحب بزرگترین شرکت ساختمانی و راهسازی عربستان برساند. تمام فرزندان شیخ؛ موظف به رعایت برنامه روزانهای بودند که پدر تنظیم کرده بود و گاهی بنا به خواست پدر، عهدهدار مدیریت برخی از پروژهها میشدند. مادرش اهل سوریه (یا عربستان) و دهمین همسر شیخ بوده است و خود اسامه تنها پسر این مادر و کوچکترین پسر خاندان بنلادن میباشد.2 اسامه را با اسامی مستعاری نظیر بنلادن، شاهزاده، امیر، عبدالله، مجاهد، شیخ، حاجی و رییس میشناسند.3 و این علاوه بر القابی نظیر اسامه قهرمان، اسامه قاتل، اسامه مسیح، اسامه ضدتمدن، اسامه متفکر، اسامه عقبمانده، اسامه پاک، اسامه جنایتکار و… است که به او دادهاند.4 وی قدی حدود 188 سانتیمتر، موهایی قهوهای رنگ و وزنی در حدود 75 کیلوگرم دارد.5 اما به گفته برخی منابع این اواخر به خاطر استفاده فراوان از عسل و روغن زیتون، کمی اضافه وزن پیدا کرده است. او ظاهری لاغر و پوستی گندمگون داشته ، چپ دست بوده، از عصا استفاده میکند و از بیماری کلیه رنج میبرد.6 دوران کودکی اسامه در مدینه سپری شد؛ اما پس از مدتی خانوادهاش به جده رفتند و او تحصیلاتش را در آن شهر ادامه داد تا اینکه توانست در سال 1979 در رشته اقتصاد و مدیریت دولتی از دانشگاه ملک عبدالعزیز فارغ التحصیل شود. تا این زمان حادثه مهم و غیرمترقبهای در زندگی اسامه رخ نداده بود، حتی آثار اسلامگرایی نیز در وجود او هویدا نبود. چنانچه معلم انگلیسیاش میگوید: «اسامه در آن زمان برخلاف الان چندان متعصب نبود.»7 البته گفته میشود پدر اسامه فردی دیندار و منظم بوده و سعی کرده فرزندان خود را بر مبنای اصول اسلامی پرورش دهد. با این حال علاوه بر محیط دینی و خانواده پولدار وی، محافل دانشجویی تاثیر بیشتری بر روح اسامه گذاشته است. اگرچه در این دوران نیز او به صورت رسمی وارد هیچ یک از گروههای اسلامی نگردید. اولین پیوند اسامه با گروههای اصولگرای اسلامی به سال 1973 برمیگردد.8 این گروهها را همکلاسیها و همدانشگاهیهای وابسته به سازمان «اخوان المسلمین» تشکیل میدادند. او در همین دوران با «جماعت اسلامی» آشنا میشود. رابطه نزدیک خاندان بنلادن با کاخ سلطنتی و نیز دوستی اسامه با بسیاری از شاهزادگان، از جمله عوامل اصلی شکل دهنده شخصیت و کارهای بنلادن است. اسامه مورد اعتماد ویژه مقامهای عربستان و محرم شاهزاده ترکی فیصل- رییس سازمان اطلاعات- بود. در سالهای نخست دهه 1990 پیوندهای او با این شاهزاده سعودی چنان محکم بود که سازمانهای اطلاعاتی خارجی، به ویژه سازمانهای جاسوسی اسراییلی، او را از ماموران سعودی و حتی از مدیران سازمان اطلاعات سعودی میانگاشتند.9 از سوی دیگر، وفاداری خانواده بن لادن به پادشاهی آل سعود ایجاب میکرد که اسامه در پیشبرد برنامهها و اهداف پنهان دولت سعودی نقش بسزایی داشته باشد.10 (در اینخصوص بیشتر بحث خواهد شد) اما کسانی که تمام این احساسات و اطلاعات خام و بیجهت را ساماندهی کرده و به افکار، آمال و خواستههای اسامه سمت و سویی میبخشند، محمد قطب و عبدالله عَزام از استادان آن وقت دانشگاه هستند. محمد قطب با آنکه هنوز زنده میباشد و در ادامه افکار و اندیشههای سابق خود که بیشتر تفسیر و تبیین آرای برادرش، سید قطب است کار میکند، هرگز نتوانست همانند دکتر عبدالله عزام روح و عملکرد اسامه را تحت تاثیر قرار دهد. محمد عتوب نیز از جمله نویسندگان مسلمانی است که بر افکار اسامه تاثیر گذار بوده است. عبدالله عزام به سال 1941 در فلسطین به دنیا آمد. او مهارت خاصی در سخنوری داشت، توانایی مدیریت و دانش بالای نظامی او بر کسی پوشیده نیست. اسامه در زمان اقامت عزام در جده، با اندیشههای وی آشنا گردید و به شدت تحت تاثیر افکار او قرار گرفت. عبدالله در گسترش فعالیت گروههای مسلح افغانستان به خارج از مرزها و به کل دنیا سهم بسزایی داشت. او به همراه دو پسرش در انفجار بزرگ در پیشاور سال 1989 کشته شد.11 از عوامل موثر دیگر در شکلگیری افکار و اندیشههای اسامه، مهمانان مختلفی بودند که در ایام حج به خانه وی دعوت میشدند. این دید و بازدیدها بستر مناسبی را برای آشنایی با افکار و عقاید شخصیتهای سرشناس پدید میآورد. دوستان زیادی که او در این گونه مجالس پیدا کرد از جمله عوامل مهم نفوذ افکار اسامه در مناطق مختلف جهان و دنیای اسلام میباشند؛ بهویژه آنکه بسیاری از این مهمانان، طلاب، علمای دینی و اعضای جنبشهای اسلامی بودند. همه این موارد شخصیت اسامه را به نحو خاصی شکل داد و باعث گردید که او گامی فراتر از کارها و مشغولیتهای خانوادگی خود بردارد. اگرچه بنلادن باید راه خانوادگی خود را ادامه میداد و مانند آنها در اداره شرکتها، کارخانهها و بازارهای بورس و… فعالیت میکرد، اما وی راه دیگری را در پیش گرفت و یا شاید اسامه را برای کار دیگری در نظر گرفته بودند. خود او در سال 1995 به گونهای مبهم عنوان میکند وقتی دولت سعودی تصمیم به حمایت از مقاومت اسلامی افغانستان گرفت به «خانواده وی» رو آورد.12 در 27 دسامبر سال 1979 نیروهای شوروی به افغانستان حمله کردند. این امر موجب مهاجرت تعداد زیادی از اعضای گروههای مسلح افغانی به پاکستان شد. دولت پاکستان اجازه ادامه فعالیت را به آنان داد و همین امر باعث گردید اعراب بسیاری بر مبنای این عقیده که جنگ با روسیه به مثابه جهاد با کمونیسم است؛ جذب این حرکت شوند. اسامه بنلادن دو هفته پس از اشغال افغانستان به پاکستان رفت. او در این سفر مهمان دو تن از رهبران افغانی به نامهای برهانالدین ربانی و سیاف بود که در همان مهمانیهای ایام حج با یکدیگر دوست و آشنا شده بودند. برخورد دوباره اسامه با عبدالله عزام در همین اوضاع و احوال بود. عزام که در آن روزها استاد دانشگاه اسلامی بینالمللی بود، توانست زمینه دوستی با اسامه را فراهم کرده و او را به عضویت یکی از گروههای مسلح افغانی درآورد. دوستی آنها بعدها پایههای اصلی القاعده را به وجود آورد و این دو از بنیانگذاران اصلی «بریگارد عرب در افغانستان» شدند. اسامه پس از این سفر به عربستان بازگشت و توانست توجه و حمایت خانواده و بسیاری از دوستان خود را برای کمک به مبارزان افغانی جلب نماید. البته خود آنها نیز اقدامات افغانیها را نوعی جهاد مقدس علیه کفر و الحاد میدانستند و سخاوتمندانه هم کمک میکردند. اسامه به همراه چند تن از افغانیها و پاکستانیهایی که در شرکتهای بنلادن کار میکردند، به پاکستان رفت و این بار حدود یک ماه در مرز افغانستان و پاکستان اقامت گزید. او در سال 1982 وارد خاک افغانستان گردید و با تجهیزات عظیم ساختمانی و راهسازیی که سفیر عربستان در پاکستان13 در اختیارش گذاشته بود، مشغول راهسازی، سنگرسازی، احداث تونل و بیمارستانهای صحرایی در افغانستان شد. شاید به همین خاطر بود که عدهای بنلادن را فارغالتحصیل مهندسی عمران میدانستند.سفر اسامه و دوستی او با رییس سازمان اطلاعات عربستان؛ دری را برای سرازیر شدن پولهای هنگفت عربستان به روی جهاد افغانستان باز کرد. امریکا که از مدتها قبل به وسیله سازمان سیا با گروههای مسلح افغانی رابطه داشت مسوولیت تدارک سلاحهای مورد نیاز آنهاI.S.I را بر عهده گرفت. سازمان اطلاعات پاکستان- تمام کارهای ارتباطیC.I.A با افغانستان را انجام میداد و حتی اسلحه و مهمات را نیز در اختیار مجاهدان افغانی میگذاشت.14 (در مورد نقش امریکا و رابطه آن با اسامه نیز سخن خواهیم گفت)اگر چه در اوایل اسامه وارد جنگ نشد، و تنها به ارائه کمکهای خود از طریق حزب جماعت اسلامی اکتفا میکرد، اما بعدها توسط عبدالله عزام از این حال و هوا خارج شد و به افغانستان رفت و در آنجا به یک مبارز و فرمانده جسور مبدل گردید.15 در سال 1984، «بیتالانصار» یا «خانه یاران» را به عنوان نخستین قرارگاه مجاهدان عرب در پیشاور تاسیس کرد و تا سال 1986 توانست 6 قرارگاه دیگر را هم بسازد. با توجه به وجود نظامیان ارشد سوری و مصری که تحت امر اسامه بودند، او تمایل داشت عملیات نظامی با فرماندهی کامل وی انجام شود. البته بنلادن، از همان آغاز ورود به افغانستان، توجه خاصی به تشکیلات نشان میداد و آنچه این روحیه را در او به شکوفایی رساند، تحصیلات دانشگاهی شخصیت اقتصادی خانوادگی و نظام فعالیتهای آنها بود. همین مساله در سازماندهی به فعالیتهای گسترده و متنوع اقتصادی یاران بنلادن در سطح جهانی نیز به وضوح دیده میشود. بنلادن به منظور ایجاد اشتیاق در داوطلبان عرب و نیز برای جلوگیری از نفوذ این روحیه در افراد دیگر، به دستور (و یا با مشورت) استاد خود- عبدالله عزام- برای آنها اردوگاه جداگانهای ساخت و نام آن را «مأسدة الانصار» یا «خانه شیر» یا «قلعه شیر» گذارد. تمام این حوادث پیشدرآمد تشکیل پروژه اصلی بنلادن، یعنی تاسیس سازمان «القاعده»، میباشد. اسامه پیش از تشکیل ماسدة الانصار نیز در دفتر ارائه خدمت به داوطلبانی که برای جهاد با شوروی به افغانستان آمده بودند، همراه با عبدالله عزام کار میکرد. این دفتر با نشان اختصاریMAK همان «مکتبةالخدمة» است که مقر آن در پیشاور میباشد. با توجه به لزوم تفکیک قوا که شاید به منظور تفکیک نخبگان از دیگران صورت گرفته باشد، و همچنین دانش مدیریتی عزام، ثروت بنلادن و تجارب موفق او در زمینه اقتصاد و اداره مراکز تجاری و اقتصادی؛ این اندیشه را به ذهن آن دو متبادر کرد که در پی بنیان نهادن سیستمی باشند که در آینده باید به ثمر بنشیند. این اندیشه که جنگ با شوروی تمام نمیشود، اندکی دور از ذهن مینمود؛ اما اینکه آیا تجربهای مانند این جنگ در جایی دیگر از جهان اسلام رخ خواهد داد، آنان را وادار به تاسیس سازمانی زیربنایی با افرادی زبده و مجرب کرد؛ شاید کلمه «القاعده» که به معنی پایه، اساس، بنیان، اصل، زیرساخت، زیربنا و کلماتی نظیر این واژگان است، بیانگر این دیدگاه رو به آینده عبدالله عزام و همرزم جوانش باشد. اسامه در سال 1988 به منظور ساماندهی فعالیتهای نظامی و آموزشی خود، به پیشنهاد ابوعبیده مصری معروف به «پنجشیری»، از اعضای مهم جماعت اسلامی مصر و از فعالان افغانستان، سازمان القاعده را تاسیس کرد. این سازمان به سرعت با دیگر گروههای مسلح ارتباط برقرار کرد. امریکا به منظور جلوگیری از نفوذ بیشتر کمونیسم ضمن برقراری ارتباط با بنلادن به این سازمان نیز کمکهای شایانی کرده است.آنچه باعث اعتبار بنلادن در میان مجاهدان شده، تنها پول و سرمایه او نیست، بلکه ریشه سعودی او یک منفعت روانی برای وی به شمار میرود؛ شاید اگر اسامه ملیت سعودی نداشت؛ این مقبولیت را به ویژه در افغانستان و پاکستان به دست نمیآورد. فتوای ایمن الظواهری درباره عمر عبدالرحمن عامل موثری در گسترش فعالیت القاعده و شخص بنلادن محسوب میشود. توانمندیهای منحصر به فرد بنلادن به ویژه در جذب پیروانش، ارتباط با نظام پادشاهی سعودی، علمای دینی و بازارهای اقتصادی و نیز ثروت سرشار او که دست کم در زمینه همسوکردن ماموران برخی کشورها به کار میرفت و یا امکان تجهیزشدن به برخی امکانات مدرن را فراهم میساخت، همه و همه از زمینههای تقویت القاعده بودند. القاعده؛ این سازمان چند ملیتی، با در اختیارداشتن یک تیم رهبری با استعداد و موثر که دستهای از آنها علاوه بر حضور در این سازمان به عنوان نیروهای ارشد، رهبری گروههای دیگر (مانند «جماعةالاسلامیة» و «الجهاد مصر») را نیز در دست دارند، جایگاه و اعتبار خاصی پیدا کرد. از سوی دیگر پس از کشته شدن عبدالله عزام، مکتبةالخدمة(Maktabat Alkhidmat) یاMAK که از چندی پیش فعالیت خود را در افغانستان محدود کرده بود، از هم پاشید و بسیاری از نیروها و اعضای آن جذب القاعده شدند. در مورد هرم تشکیلاتی القاعده باید گفت که اسامه در صدر گروه و رهبر آن به شمار میرود. پس از او مجلس الشورا قرار دارد که تمامی دستورات و نقشههای عملیاتی در این قسمت طراحی میشوند. اسامه و محمد عاطف- معاون او- از اعضای ثابت این مجلس هستند. کمیتههای چهارگانه نظامی، عقیدتی- حقوقی، مالی و تبلیغاتی، فعالیتهای خود را به این مجلس گزارش میدهند. اعضای این کمیتهها و به ویژه کمیته نظامی، متعهد شدهاند فعالیتهایشان به صورت مخفی و در کمال رازداری باشد. ساختار نظامی القاعده «خوشه انگوری» است؛ یعنی گروهها به موازات هم و به طور مستقل عمل میکنند. به قسمی که هرگز یکدیگر را نمیشناسند و اگر یکی از آنها شناسایی شود، دیگران در امان خواهند بود.القاعده از طریق ثروت بنلادن و کمک سرمایهداران برخی کشورها تامین مالی میشد. هر فردی که پس از گزینش به القاعده میپیوست، علاوه بر مسکن، ماهیانه مبلغ 150 دلار نیز دریافت میکرد زیرا بنلادن معتقد بود: «مسلمانانی که به ما مراجعه میکنند، باید تحت حمایت قرار بگیرند و بهتر است از ما کمک بگیرند؛ تا اینکه به سراغ کفار بروند.»16 گزینش افراد در القاعده ، به سختی صورت میگرفت. آنها پس از انتخاب توسط نمایندگان بنلادن، به پیشاور پاکستان میرفتند و در آنجا پاسپورت، پول نقد و دیگر مدارک مورد نیاز خود را دریافت میکردند. سپس به منظور بررسی سوابق و پیشینه؛ به مدت دو هفته در پاکستان میماندند و پس از گزینش برای یادگیری مهارتها و استراتژی نظامی، در یک اردوگاه آموزشی در افغانستان حاضر میشدند. از آن به بعد آموزشها شروع میشد. با اتمام دورههای آموزش نظامی به یک سلول چهار یا پنج چریکی ملحق شده و منتظر دستور میماندند. نفوذ ایمن الظواهری در بنلادن پیشتر در باب عبدالله عزام و افراد و شرایطی که بنلادن را تحت تاثیر قرار دادند سخن گفتیم؛ اکنون جا دارد درباره فرد موثری که برخی تحلیلگران او را بازوی راست اسامه و وارث سازمان القاعده میدانند، سخن بگوییم. این شخص که هنوز هم بر روح و رفتار بنلادن تاثیرگذار است، دکتر ایمن ربیعالظواهری 47 ساله و یک پزشک مصری است. ظواهری در ماجرای ترور انورسادات متهم گردید؛ اما بعدها به دلیل حاشیهای بودن نقش او تنها به جرم حمل غیرقانونی سلاح به سه سال زندان محکوم شد. پس از آزادی از زندان ابتدا به عربستان و سپس به پیشاور رفت. او به زبان انگلیسی تسلط دارد، در امور تشکیلاتی رشد سریعی داشته و پس از کسب مقام سخنگویی سازمان جهاد اسلامی مصر خیلی زود به رهبری آن رسید.17 ظواهری ضمن دوستی و رفاقت با اسامه، او را از سیستم تشکیلاتی سازمانهای مصری آگاه میکرد و این امر علاوه بر تاثیری که عبدالله عزام از طریق تعالیم و تحصیلات خود میگذاشت، زمینه گسترش قدرت اسامه را فراهم میکرد. از این گذشته، فتوای ظواهری درباره وضعیت عمر عبدالرحمان و عبود الزمر که به خاطر زندانی بودن نمیتوانستند به صورت مستقیم در صحنه حضور داشته باشند، زمینه رهبری بنلادن را هموار میساخت. اسامه در ایامی دیگر با پایان یافتن جنگ در افغانستان؛ بسیاری از افرادی که در کنار اسامه بودند، به سرزمین خود بازگشتند. بعد از جنگ افغانستان؛ خود بنلادن هم که به عربستان برگشته بود، به حمایت از گروههای مخالف در عربستان و یمن ادامه داد و با تشکیل «انجمن جهاد» به پشتیبانی از گروههایی مانند جماعت اسلامی مصر، جهاد یمن، مجمعالحدیث پاکستان، لیگ پارتیزانهای لبنان، جماعت اسلامی لیبی، بیعةالامام اردن، جماعت اسلامی الجزایر و… پرداخت. در آن زمان که اسامه در افغانستان به سر میبرد، رفته رفته افراد و گروههای محدود و وفاداری در اطراف او پدید آمد که آماده هر نوع از خودگذشتگی در راه عملی کردن اهداف و مقاصد اسامه بودند.18 بعدها تعدادی از این یاران در خارج از افغانستان دست به فعالیت زدند. به عنوان مثال 1800 نفر از 2500 نفر الجزایری که در القاعده بودند، پس از جنگ افغانستان به کشور خود بازگشتند و گروههای معارض را تشکیل دادند. 200 نفر به نیویورک و نیوجرسی رفته و به شیخ عمر عبدالرحمان پیوستند. بقیه نیز به جنگ با روسها در تاجیکستان ادامه دادند و گروهی دیگر هم در جنگ بوسنی و چچن شرکت کردند. امریکاییها میآیند! بعد از حمله عراق به کویت؛ اسامه درباره ایجاد سپر دفاعی لازم در برابر حمله احتمالی صدام طرحهایی به مقامات سعودی ارائه کرد، اما طرح و برنامههای او نادیده گرفته شد. اسامه به ایراد خطبه و سخنرانی پرداخت. این کار او خشم آل سعود را برانگیخت، بدینخاطر او را از این گونه برنامهها نیز باز داشتند. از این رو، اسامه تصمیم گرفت به جای حکام و رجال سیاسی، مخاطبان خود را در میان طلاب و علمای دینی بیابد. وی موفق گردید فتوایی مبنی بر شرعی بودن فراگیری آموزشهای جنگی و نظامی از یکی از علمای بزرگ سعودی بگیرد. او بلافاصله فتوا را منتشر کرد و توانست حدود 4000 نفر را برای یادگیری فنون نظامی در افغانستان جمع کند. به دلیل این گونه فعالیتها، حکومت سعودی او را از جده ممنوعالخروج کرد، اسامه چندین بار مورد بازجویی قرار گرفت و مزرعهاش در حومه جده به دست گارد ملی تخریب شد. اسامه که از وضعیت خود خسته شده بود؛ تصمیم به خروج از کشور گرفت. به همین منظور توانست با متقاعد کردن یکی از برادرانش که دوستی نزدیکی با ملک فهد و شاهزاده احمد- معاون وزیر کشور- داشت، اجازه انجام یک سفر تجاری به پاکستان را بگیرد، اما شاهزاده نایف- وزیر کشور- مانع بزرگ این سفر به شمار میرفت. و تنها با خروج این شاهزاده از کشور، امکان خروج او نیز میسر میگردید که همین طور هم شد. اسامه در آوریل سال 1991 به پاکستان رفت و در آنجا از طریق نامهای به برادرش اطلاع داد که دیگر به کشور خود باز نمیگردد. اقامت او در پاکستان کوتاه بود و خیلی زود راهی افغانستان شد، زیرا میدانست دولت پاکستان او را دستگیر کرده و به عربستان تحویل خواهد داد. در این دوران نیز بارها سعی شد اسامه، ترور یا ربوده شود. شاید ناگوار بودن اوضاع و نابسامان بودن شرایط؛ فعالیت در افغانستان را نیز برای اسامه ناخوشایند کرده بود، گویی اوضاع با ماندن در عربستان و پاکستان تفاوت چندانی نداشت و او نمیتوانست درخصوص این شوک عظیم که «امریکاییها میآیند» کاری انجام دهد. از این رو با ظاهری مبدل و به وسیله هواپیمای شخصی خود به سودان رفت؛ زیرا به گفته خودش در این ایام به دنبال یک کشور کاملا اسلامی میگشت و به همین دلیل راه سودان را در پیش گرفت. در سودان به کارهای عمرانی از جمله راهسازی و امور کشاورزی پرداخت و حتی در جواب یک خبرنگار غربی که با او مصاحبه کرد، گفت: «من یک کشاورز ساده هستم.»19 بن لادن هنگام اقامت در سودان توانست از طریق هزاران هکتار زمین حاصلخیزی که دولت در اختیار او قرار داده بود، و نیز با استفاده از امتیاز معافیت گمرکی، به صادرات میوه، ذرت، آفتابگردان و صمغ بپردازد.20 او سودان را یک کشور کاملا اسلامی میدانست. از این رو سرمایهگذاریهای عمدهای را در آن کشور انجام داد و حتی توانست بازرگانان و تجار بزرگی از عربستان (و از جمله چند تن از برادران خود) را به سرمایهگذاری در آن کشور تشویق کند. بن لادن در یازدهم ژوئیه سال 1994 در بیانیهای که در لندن منتشر شد، اعلام کرد براساس پیشنهاد «هیات نصیحت و اصلاح» و به منظور توسعه فعالیتها، تسهیل ارتباط با مردم و دریافت نامهها و شکایات، دفتری را در لندن تاسیس کرده است.21 با گذشت کمتر از یک سال از صدور این بیانیه، گروههای عربی کنفرانسی را با حضور 400 نماینده تشکیل دادند. نظیر این کنفرانس در سال 1991 و با عنوان «کنفرانس ملی عربی- اسلامی» برگزار شده بود که یاسر عرفات و حواتمه -یکی از رهبران فلسطینی – نیز در آن شرکت داشتند اما کنفرانس یکم آوریل 1995 در خارطوم، رنگ و بوی دیگری داشت و در آن دکتر حسن ترابی و اسامه بنلادن نیز شرکت کردند (حسن ترابی چندی پیش از حادثه 11 سپتامبر نیز حضوری مرموز در امریکا داشت). اهمیت این کنفرانس برای غرب به حدی بود که رادیوB.B.C در تفسیری درباره آن گفت: «جهان میتواند تا سه روز آسوده باشد، چون تمام تروریستها هم اکنون در خارطوم گرد آمدهاند.»22 نکته قابل تامل در این کنفرانس، سکوت و خاموشی اسامه بود؛ گویا از محور مباحث و گفتوگوها رضایت چندانی نداشت یا…؟ لغو تابعیت بنلادن به دلیل این گونه فعالیتها و کارهای دیگری که هنوز چند و چون آنها به طور کامل مشخص نیست، دولت عربستان در سال 1994 و به دستور شخص ملک فهد، تابعیت سعودی اسامه را لغو کرد. دو سال قبل از این تاریخ نیز اموال او در عربستان توقیف گردید. اسامه نیز در پاسخ به این اقدامات بیانیهای صادر کرد و در آن، آل سعود را خائن و سرسپرده امریکا خواند و گفت نیازی به تابعیت سعودی ندارد و برای تایید یا رد افراد توسط آلسعود ارزشی قائل نیست.23 البته گویا دولت عربستان بارها خواسته بود با پا درمیانی افراد سرشناس؛ اسامه را قانع کند کمی آرامتر باشد و حتی به گفته خود اسامه 9 بار مادر، دایی و برادرانش را به خارطوم فرستاده و از او خواسته بودند با توقف فعالیتهایش، به عربستان بازگشته و از ملک فهد عذرخواهی کند.24 به دلیل فشارهای بینالمللی بر سودان، این دولت از اسامه خواست که سودان را ترک کند و او به ناچار در اوایل سال 1996، آن کشور را به قصد جلالآباد افغانستان ترک کرد.25 در افغانستان اوضاع به گونه دیگری بود. اینک شرایط به طور کامل عوض شده بود. در این زمان جنبش طالبان با حمایت قاطع امریکا توانست به صورت چشمگیری، ائتلاف مسعود- ربانی- حکمیتار را به عقب براند. این حوادث مقارن ورود دوباره بنلادن به افغانستان بود. او به عنوان مهمان به سراغ یک فرمانده نظامی افغانی به نام «مهندس محمود» رفت. این فرد پل ارتباطی میان بنلادن و طالبان شد. پس از ترور مهندس محمود، بنلادن با طالبان وارد مذاکره گردید و حمایت خود را از آنان اعلام کرد. طالبان نیز از این امر استقبال کرد26 و این سرآغاز ارتباط میان بنلادن، ملاعمر و جنبش طالبان بود. اکنون به خانه بنلادن سری میزنیم تا ببینیم در آن خانه که ورود به آن رویای بزرگی برای بسیاری از کنجکاوان جهان شده است چه میگذرد.غربیها خانه بنلادن در افغانستان را «غار خفاش» مینامند. این خانه «سنگی» که به دست طرفدارانش در دل کوهها ساخته شده، محل برنامهریزیهای بنلادن علیه غرب است. غربیها این خانه را پناهگاه(Hideout) مینامند. خانه بنلادن سه اتاق دارد: در یکی از آنها کامپیوترها، دورنگارهای فعال و تلفنهای ماهوارهای به چشم میخورد. دومی دفتر کار و دیگری اتاق خواب است. او از طریق شبکههای ارتباطی و پست الکترونیک دستوراتش را برای طرفداران خود در خاورمیانه، آسیا، آفریقا و امریکا ارسال میکند.او در این غار که کمی بالاتر از شهر جلالآباد در شرق افغانستان است، با یک تیربار کلاشینکف روسی دیده میشود. در غار بنلادن، یک کتابخانه نیز وجود دارد. پیشتر درباره القاعده و ویژگیهای آن سخن گفتیم. لکن جای آن دارد به بخش دیگری از خصوصیات این سازمان اشاره کنیم شاید بهتر باشد پیش از آن درخصوص خاستگاه فکری و کلامی سازمانهایی از نسل و نژاد القاعده تامل شود. اگر تاکید بنلادن بر آزادی این سرزمین ریشه در عرق ملی او داشته باشد از این اندیشه سرچشمه میگیرد که «کارها به شیوه سلف» انجام میپذیرد. بنابراین طبیعی است که او اهدافی نظیر آنچه گروههای «الجهاد» و «جماعةالاسلامیه» مصر دنبال میکنند را قبول نکند (هر چند تحت رهبری کسانی نظیر شیخ عمر عبدالرحمان ایمن الظواهری باشد) زیرا اهداف آنان جزئی، مشخص و معین است و در اوج خود به کشتن یک رییسجمهور یا فراهمکردن زمینه اعتراض مردم محدود میشود. در عین حال آنچه مسلم است، بنلادن و القاعده فاقد تئوری و اندیشه منسجم و قابل ارائه است و از هیچگونه عَقَبه فکری متقن برخوردار نیست و لذا همه فعالیتهای او عمدتا بر یک مبنای فکری سطحی و بیعمق استوار شده است.شاید در اینجا نیز تجارب اقتصادی و ایدههای مدیریتی بنلادن این احساس را پدید آورده باشد که کارگاههای کوچک و پرهزینه را حذف کند و به جای آن در کارخانههای عظیم و سودآور سرمایهگذاری کند. او به شدت رهبران الجهاد و جماعةالاسلامیه را مورد انتقاد و فشار قرار داد تا از این گونه کارها دست بردارند. رهبران این دو جماعت نیز که در آن زمان خارج از مصر فعالیت داشتند، توافق کردند که رهبری این دو جماعت به اسامه واگذار شود. همین امر باعث گردید تشکیلات کلی در کنار القاعده، به وجود بیاید که اسامه آن را «جبهه مبارزه اسلامگرایان علیه یهودیان و صلیبیان» نامید.27 آنچه در این توافق از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ صعود ایمن الظواهری به رهبری سازمان الجهاد بود که پس از تحولاتی انجام پذیرفت و به صورت یکی از دوستان نزدیک اسامه درآمد. عمر عبدالرحمن نیز که به اتهام دستداشتن در تخریب مرکز تجارت جهانی (1993) زندانی شده بود، از سمت خود استعفا داد.مساله مهم این است که در سال 1998 رهبری سازمان و تاکتیک گروههای جهاد، دستخوش تغییراتی گردید؛ از جمله اینکه به جای «انتخاب موضوع» فهرست بلندبالایی از «اهداف مفید برای ترور» تهیه شد. و همین مساله، در کنار اتحاد افراد و تاکتیک آنها موجب افزایش قابل توجه ترورها گردیده و به صورت ریشهای شدن مساله ترور بینالمللی جهادگرایان درآمد.28 اتحاد این دو سازمان با القاعده، بستر مناسبی برای جلب حمایت دوستان بسیار این سازمانها و بهویژه مصریها را فراهم آورد که این امر نیز به نوبه خود در توسعه و گسترش چشمگیر آن موثر بود. مشخصات کلی منابع و ماخذ بنلادن کیست؟ میشل پولی، خالد دوران، ترجمه مهشید میرمعزی، چاپ اول، انتشارات روزنه، تهران 1380 اسامه بنمحمد بنلادن، کامبیز خسروی، چاپ دوم، انتشارات سیمیندخت، تهران 1375 ————————- پینوشتها: 1- کیست ،ص 41. 2- همان، ص 15. 3- خسروی –37 38. 4- کیست، ص 11. 5- همان، ص 42. 6- همان. 7- همان. 8- محمدعلی صالح، کمال قبیسی: المطلوب رقم واحد فیالعالم، مجملة المجلة ص 18، شماره 986، 30/آب/ 1998 م. 9- بریزار، ژان شارل و داسکیه گیوم: بنلادن حقیقت ممنوع، ترجمه دکتر حامد فولادوند، چاپ اول، نشر عطایی، تهران 1381، ص 112. 10- همان. 11- خسروی، ص 87. 12- فولادوند، همان، ص 112. 13- کیست، ص 52. 14- همان، ص 45. 15- همان، ص 51. 16- خسروی، ص 90. 17- أخبارالحَوادث المصریة (مجله) 27/آب/ 1998. 18- النهار: 21/8/1998 م. 19- النهار: 21/8/1998. 20- خسروی، ص 27. 21- ژوزالیوسف (مجله مصری) 6/2/1995. 22- الوسط (مجله) 10/4/1995. 23- خسروی 228. 24- گفتوگو باC.N.N مارس 1997. 25- خسروی، همان. 26- الحوادث (مجله لبنانی) ص 22، 11/4/1997. 27- کیست، صص —65 66. 28- همان، صص —66 67.
برای مطالعه بیشتر در مورد فرقه وهابیت و طالبان میتوانید به منابع ذیل مراجعه فرمایید.
1- آیین وهابیت،جعفر سبحانى
2- برگى از جنایات وهابى ها،مرتضى رضوى،ترجمه: ضیایى
3- وهابیان،على اصغر فقیهى
4- آیا این است اسلام واقعى،ابوالفضل حسینى
5- فتنه وهابیت،زینى دهلان،ترجمه: همتى
6- نقدى بر اندیشه وهابیان،موسوى قزوینى،ترجمه: طارمى
7- تحلیلى نو بر عقاید وهابیان،حسن ابراهیمى
8- فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آنها،قزوینى،ترجمه: دوانى
9- نقد و تحلیلى پیرامون وهابیگرى،همایون همتى
10- اشتباه بزرگ وهابى ها،عیسى اهرى
11- پیشینه سیاسى فکرى وهابیت،درّى
12- تاریخ مکه،هادى امینى ،ترجمه: آخوندى
13- ترجمه کشف الارتیاب، ج 4،علامه سید محسن امین،ترجمه: تهرانى
14- سخنى چند با موحدین،مصطفى نورانى
15. بریزار، ژان شارل و داسکیه گیوم: بنلادن حقیقت ممنوع، ترجمه دکتر حامد فولادوند، چاپ اول، نشر عطایی، تهران
16. مرکز مطالعات فرهنگى ـ بین المللى جریان پرشتاب طالبان، انتشارات بین المللى الهدى، 1378
17. احمدى، حمید، طالبان، علل و عوامل رشد، فصلنامه ى اطلاعات سیاسى – اقتصادی