خانه » همه » مذهبی » دعای ندبه

دعای ندبه


دعای ندبه

۱۳۹۲/۰۴/۲۶


۲۷۸ بازدید

و سخرت له البراق و عرجت بروحه به الى سمائک. دعاى ندبه. ×بروحه× دارد یا ندارد این جمله؟ بعضى دعاها نوشتنش بعضى ننوشتند!

در پاسخ به مطالب زیر توجه کنید . الف. با جستجوی   در منابع ، دعای ندبه را جز به صورت زیر نیافتیم :
« … وَ أَوْطَأْتَهُ مَشَارِقَکَ وَ مَغَارِبَکَ وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُرَاقَ وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَى سَمَائِکَ وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِکَ … » (بحارالأنوار ،ج99 ،ص104 )
امّا ادعیّه ی دیگری یافتیم که در آنها تعبیر « عرجت به » آمده بود .
« … وَ مَهَّدْتَ لَهُ أَرْضَکَ وَ أَلْزَمْتَهُ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ وَ عَرَجْتَ بِهِ إِلَى سَمَاوَاتِکَ فَصَلَّى بِجَمِیعِ مَلَائِکَتِکَ وَ غَیَّبْتَهُ فِی حُجُبِکَ فَنَظَرَ إِلَى نُورِکَ وَ رَأَى آیَاتِکَ وَ کَانَ مِنْکَ کَقَابِ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى فَأَوْحَیْتَ إِلَیْهِ بِمَا أَوْحَیْتَ وَ نَاجَیْتَهُ بِمَا نَاجَیْت … » (بحارالأنوار،ج87 ،ص29 )
« … و لمحمد صلى الله علیه و آله و سلم لما عرجت به إلیک حتى دنا فتدلى فکان قاب قوسین أو أدنى عند سدرة المنتهى » (جمال الأسبوع ،ص533 )
لذا بعید نیست که برخی افراد به قرینه ی این دو مورد ، واژه ی « عرجت به » را به عنوان نسخه بدل در دعای ندبه داخل نموده باشند .
ب.   امّا نحوه دلالت این دو تعبیر
شکّ نیست که تعبیر « عرجت به » عامّ می باشد ؛ لذا نمی توان از آن معراج روحانی صرف را استنباط نمود ؛ کما اینکه تصریح به معراج جسمانی ـ روحانی نیز ندارد. لکن ظهور این تعبیر در معراج جسمانی ـ روحانی است. چون خود شخص یعنی جسم و روح او باهم .
امّا تعبیر « عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَى سَمَائِکَ » اگر به صورت « عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَى سَمَاواتِکَ » بود یقیناً دلالت بر معراج جسمانی می کرد. امّا نکته ی جالب توجّه اینجاست که فرمود: « سَمَائِکَ » نه « سَمَاواتِکَ ». لذا می توان گفت که منظور از « سَمَائِکَ » ، عالم لاهوت یا همان عالم ربوبی یا عالم اسماء الله می باشد ؛ نه هفت آسمان . و روشن است که معراج جسم به مقام اسماء معنی ندارد. چون ورود جسم در آن حیطه مساوی است با جسم انگاری اسماء الله. امّا روح معصوم(ع) ، اساساً خود از جنس اسماء الله می باشد ؛ لذا فرمود: «… وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی » و فرمود: « … قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی » و ایضاً قال: « … یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِه ».
روح القدس ـ که روح معصوم (ع) می باشد ـ در اصطلاح قرآن کریم ، همان حقیقتی است که خداوند متعال از او با عنوان وجه الله نام برده است. بر این اساس ، جز معصومین (ع) هیچ موجود دیگری واجد این روح نیست. این روح مقامی فوق جبرئیل (ع) دارد ؛ لذا رسول مکرّم اسلام (ص) در سیر معراجی از جبرئیل نیز فراتر رفته وارد وادی اسماء الله گردید .
3. با این بیان می توان گفت که تعبیر مذکور در دعای ندبه منافاتی با معراج جسمانی ندارد ؛ بلکه اشارت دارد بر مرحله ای از معراج که روحانی صرف بوده است. ادامه ی دعا نیز مؤیّد این معناست ؛ که فرمود: « وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِکَ ». تنها در یک حالت است که کسی می تواند علم ماکان و ما یکون را دارا شود ؛ و آن زمانی است که شخص ، با روح القدس و وجه الله ، که اسم اعظم خداست ، اتّحاد تامّ داشته باشد و مظهر جمیع اسماء باشد ؛ که صاحب معراج تامّ (اهل بیت(ع) چنین اند ؛ لذا امام صادق (ع) در تفسیر آیه « کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ ــ هر چیزی هلاک شونده است مگر وجه الله » فرمودند: « نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل ــ ماییم وجه خداوند عزّ و جلّ » (بحار الأنوار،ج 24،ص193) ؛ و فرمودند: « نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا ـــ ماییم اسماء حسنای خدا که عملی را از بندگان قبول نمی کند مگر به معرفت ما» (بحار الأنوار ج 25 5) و امیرمومنان (ع) فرمودند: « … نَحْنُ الِاسْمُ الْمَخْزُونُ الْمَکْنُونُ نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی إِذَا سُئِلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا أَجَابَ نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْمَکْتُوبَةُ عَلَى الْعَرْشِ وَ لِأَجْلِنَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ الْعَرْشَ وَ الْکُرْسِیَّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ مِنَّا تَعَلَّمَتِ الْمَلَائِکَةُ التَّسْبِیحَ وَ التَّقْدِیسَ وَ التَّوْحِید وَ التَّهْلِیلَ وَ التَّکْبِیرَ ــــ ماییم اسم مخزون و مکنون خدا ؛ ماییم اسماء حسنای خدا که چون خدا به آنها خوانده شود اجابت نماید ؛ ماییم اسمهای مکتوب بر عرش ؛ و به خاطر خداوند عزّ و جلّ آسمان و زمین و عرش و کرسی و بهشت و آتش را خلق نمود ؛ و از ما آموختند ملائک ، تسبیح و تقدیس و توحید و تهلیل و تکبیر را » (بحار الأنوار ،ج 27،ص38 ) 
آری حقیقت لاهوتی انسان کامل ، وجه الله ، اسماء حسنی و روح القدس می باشد. لذا در آن مقام ، که اوج معراج است ، دیگر نه خبر از بدن است نه خبر از نفس ؛ بلکه در آن وادی روح است که مقامات اسماء‌ را طیّ می کند تا از مقام فیض مقدّس به مقام فیض اقدس و مقام احدیّت نائل گردد. در اینجاست که صاحب معراج عالم به ما کان و ما یکون می شود .
« عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْإِمَامِ بِمَا فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ هُوَ فِی بَیْتِهِ مُرْخًى عَلَیْهِ سِتْرُهُ فَقَالَ یَا مُفَضَّلُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى جَعَلَ لِلنَّبِیِّ ص خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْحَیَاةِ فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ أَکَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَى النِّسَاءَ مِنَ الْحَلَالِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ فَبِهِ أَمَرَ وَ عَدَلَ وَ رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِیُّ ص انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ فَصَارَ فِی الْإِمَامِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَا یَنَامُ وَ لَا یَغْفُلُ وَ لَا یَلْهُو وَ لَا یَسْهُو وَ الْأَرْبَعَةُ الْأَرْوَاحُ تَنَامُ وَ تَلْهُو وَ تَغْفُلُ وَ تَسْهُو وَ رُوحُ الْقُدُسِ ثَابِتٌ یَرَى بِهِ مَا فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَتَنَاوَلُ الْإِمَامُ مَا بِبَغْدَادَ بِیَدِهِ قَالَ نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْعَرْش ــــ مفضل بن عمر گفت: به حضرت صادق عرض کردم: از کجا امام اطلاع دارد از اطراف جهان با اینکه در خانه نشسته و پرده آویخته است؟ فرمودند: ای مفضل! خداوند براى پیامبر پنج روح قرار داده: 1- روح الحیات که با آن حرکت می کند می رود و مى آید ؛ و روح القوة که با آن حرکت می کند و جهاد مى نماید ؛ و روح الشهوة که با آن می خورد و مى آشامد و با زنان از راه حلال همبستر مى شود ؛ و روح الایمان که بوسیله آن دستور می دهد و عدالت می کند ؛ و روح القدس که بوسیله آن بار نبوت را بر می دارد. وقتى پیامبر از دنیا رفت روح القدس به امام منتقل مى شود. روح القدس نمى خوابد و غافل نمی شود ؛ و اهل لهو نیست و اشتباه نمی کند ولى چهار روح دیگر می خوابند و داراى لهو و غفلت و سهو هستند.روح القدس ثابت است ؛ و امام بوسیله او آنچه در شرق و غرب و خشکى و دریا است مى بیند. عرض کردم آیا امام می تواند چیزى را که در بغداد است با دست خود بر دارد؟ فرمودند: آرى حتى پائین تر از عرش را نیز می تواند.» ( بحار الأنوار،ج 25،ص 58 )
« عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ فَقَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْحَیَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى ثُمَّ قَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْوَاحَ یُصِیبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا أَنَّ رُوحَ الْقُدُسِ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَب ـــــــ جابر از حضرت باقر علیه السلام نقل کرد که فرمودند: در انبیاء و اوصیاء پنج روح است: روح القدس و روح الایمان و روح الحیاة و روح القوة و روح الشهوة. بوسیله روح القدس می دانند آنچه را که زیر عرش است تا زیر زمین. سپس فرمودند: ای جابر! این ارواح دستخوش تغییر قرار می گیرند ولى روح القدس اهل لهو و لعب نیست. » (بحار الأنوار، ج 25،ص 55 ) 
چهار روح دیگر همواره با بدن هستند ؛ لذا گرفتار غفلت و سهو و نسیان می شوند ؛ امّا روح القدس ، نه حدوثاً و نه بقائاً محتاج بدن نیست. لذا همواره از گزند سهو و خطا و نسیان و عصیان در امام می باشد . 
4. در رابطه با معراج پیامبر ص توجه به نکات زیر مفید است :
1 ـ اعتقاد به جسمانی بودن معراج ، صریح روایات می باشد و از مسلّمات شریعت محسوب می شود. لذا نیازی به اثبات ندارد. البته   منظور از جسمانی بودن ، همان جسمانی ـ روحانی بودن است ؛ که در مقابل معراج روحانی صرف می باشد. لذا کسی قائل به معاد جسمانی صرف نیست . 
2 ـ امّا تفسیر علما از معراج جسمانی متفاوت می باشد . 
در باب معراج نبوی دو نظر عمده وجود دارد. عدّّه ای آن را صرفاً روحانی و در مقابل ، گروه دیگری آن را روحانی و جسمانی دانسته اند. خود گروه دوم نیز دو طایفه اند. اکثر متکلّمین بر این باورند که عروج آن حضرت در تمام مراحل آن با همین جسم مادّی عنصری بوده است. حتّی تعدادی از اینها آسمانهای هفتگانه ی مطرح در روایات معراج را هم مادّی دانسته اند. در مقابل ، ملاصدرا و طرفدران مکتب فلسفی او بر این عقیده اند که سیر معراجی آن حضرت جسمانی بوده ولی بدن آن حضرت در هر عالمی متناسب با آن عالم بوده است. سیر آن حضرت از مکّه تا بیت المقدّس با بدن مادّی ، در عالم مثال با بدن مثالی و در عالم عقول با بدن عقلی بوده است ؛ و در فراتر از عالم عقول (عرش و مافوق آن) با روح بوده است که موجودی است فراعقلی و از سنخ ظهورات اسمائی. در نگاه حکما ، جسم غیر از مادّه است ؛ لذا جسمانیّت مستلزم مادّیّت نمی باشد. چرا که جسم بر سه گونه است ؛ جسم مادّی ، جسم مثالی و جسم عقلی. بنا بر این از قول به جسمانیّت معراج یا معاد ، مادّیّت آنها لازم نمی آید. حکما در جای خود و با براهین عقلی اثبات نموده اند که اجسام غیر مادّی وجود دارند ؛ که برای نمونه می توان ابدان و اجسامی را مثال زد که در خواب می بینیم یا در ذهنمان تصوّر می کنیم. چون با برهان اثبات شده که صور موجود در ذهن ما نمی توانند مادّی باشند. حال آنکه ما ابدان انسانها را در خواب می بینیم یا در ذهنمان حاضر می سازیم نه ارواحشان را. پس جسم بودن مستلزم مادّی بودن نیست. بنا به این نگاه ، رسول خدا (ص) در عالم مثال (برزخ یا ملکوت) و عالم عقول (جبروت) با بدنی وارد شد که گوشت و پوست و استخوان و … داشت ؛ امّا مادّی نبود. همانگونه که صور ذهنی ما خون و پوست و استخوان دارند ولی مادّی نیستند .
3 ـ آنچه در باب معراج جسمانی برای یک مسلمان غیر مجتهد در مباحث اعتقادی لازم است ، اعتقاد به اصل این مطلب است نه جزئیّات آن. لذا همین مقدار که کسی به جسمانی ـ روحانی بودن معاد و معراج نبوی معتقد باشد کافی است و لزومی ندارد که سنخ جسم را هم مشخّص نماید . 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد