۱۳۹۲/۰۴/۲۳
–
۱۱۴۱ بازدید
یکی از موضوعات مهم در بررسی عرفان های کاذب به خصوص عرفان حلقه، مسألۀ وحی است. عرفان های کاذب معمولاً ادعا می کنند که وحی تازه ای دریافت کرده اند. اگرچه به وضوح نتیجه چنین ادعایی آوردن دین جدید است، اما کسانی که هوشمندانه تر عمل می کنند، لوازم ادعای خود را مطرح نمی کنند و در مورد پیامدهای ادعاهای شان، خود را ناآگاه وانمود می کنند.
محمد علی طاهری شروع کنندۀ عرفان حلقه نیز ادعای دریافت وحی دارد. از این رو در این یادداشت به ابعاد وحی و عمومی بودن آن می پردازیم و تفاوت وحی پیامبرانه را با سایر وحی هایی که انسان ها دریافت می کنند و همچنین نسبت وحی عمومی با وحی خاص پیامبران را بررسی می کنیم و شاخص های شیطانی بودن وحی های طاهری را می کاویم.
وحی ارتباط هدایتی خداوند با همه موجودات است که در قرآن کریم آمده است. « رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کلَّ شَی ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» پروردگارما کسی است که آفرینش هر چیز را به آن داده و سپس هدایت کرده است. (طه.50) این هدایت نوعی وحی است. یعنی کلامی پنهان که خدا به یک مخلوق می گوید و او را در مسیر زندگی اش پیش می برد. برای همین به زنبور عسل هم وحی می شود. پروردگار تو به زنبول عسل وحی می کند که در کوه ها خانه بسازد….(نحل.68) معماری شگفت انگیز و مهندسی بی نقص زنبور عسل در ساختن کندو، وحی الهی است.
شیطان هم از همین کلام پنهان و نجوای درونی استفاده می کند تا دوستانش را به گمراهی و جدال با حق گویان بکشاند. « إِنَّ الشَّیاطینَ لَیوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیجادِلُوکمْ» براستی که شیطان ها به دوستانشان وحی می فرستند تا با شما جدال کنند.(انعام.121)
بنابراین انسان از زنبور عسل کمتر نیست که وحی الهی را دریافت نکند. و نیز از وحی شیطانی هم در امان نیست. اساسا شیطان تنها با انسان کار دارد و دشمن اوست و او را به فحشا و منکر یعنی به زشتی ها و ناپاکی دعوت می کند. برای همین خداوند الهامی جامع و فراگیر را به دل انسان می فرستد، تا به وسیلۀ آن خوبی و بد و پاکی و ناپاکی را به انسان بیاموزد و راه وارستگی از پلیدی ها و آراستگی به پاکی و زیبایی ها را به او نشان دهد. « فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها* وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها» فجور و تقوا یا پاکی و ناپاکی را الهام کرد. قطعاً کسی که خود را از ناپاکی ها پیراست، رستگار شد. و کسی که خود را فریب داد، دست خالی و محروم ماند. (شمس.8-10)
این چند آیه شریفه نکات جالبی را در مورد الهامات قلبی و وحی عمومی انسان ها دارد. نخست اینکه خداوند هم خوبی ها و هم بدی ها را به انسان معرفی می کند. و به او راه و چاه را نشان می دهد، تا عذری باقی نماند. دوم اینکه پیامد این الهام یافتن راه تزکیه و رستگاری است به طوری که افراد می دانند باید خود را از چه پلیدی ها و فجوری دور و پاک سازند و با چه پاکی و تقوایی آراسته نمایند. سوم این که هر کس خودش را پاک کند، رستگار می شود.
چهارم اینکه کسانی هستند که برای خودشان دسیسه چینی می کنند، یا به تعبیر دیگر خودفریبی می کنند. این افراد دست خالی و محروم می مانند. کسانی که خودشان را فریب می دهند و به هر بهانه ای به جای تقوا، به فجور رو می آورند و می پندارند که خدا فجور را به آنها الهام کرده یعنی فجور را نه با عنوان فجور و پلیدی، بلکه با عنوان خیر و خوبی به آنها معرفی کرده که به دنبالش بروند و به آن عمل کنند، این افراد خودفریب، از فرصت هایی که دارند، محروم می شوند و دست خالی می مانند.
بنابراین معنای آیه این است که خداوند پاکی و ناپاکی را به انسان الهام کرده و آموخته تا راه را از بیراهه تشخیص دهند و به دنبال فجور نروند و راه تزکیه و تقوا را در پیش گیرد. از آیه دهم سوره شمس «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها» یک نتیجه دیگر هم می توان گرفت و آن اینکه شیطان با این که می تواند به دل انسان وحی کند و دشمن ملعون انسان و مخلوق پلید و رانده شدۀ خداست، اما تا کسی خودفریبی نکرده باشد، شیطان هم نمی تواند او را بفریبد و القائات و وحی های شیطانی در او اثری ندارد. این موضوع بسیار مهم است در این آیه خودفریبی مطرح شده است و کسانی که نفس خود را با دسیسه می فریبند، محروم خواهند بود.
برای کسانی که راه تقوا و تزکیه را دنبال می کنند خداوند یک ظرفیت فوق العاده و یک معیار بی نظیر قرار داده است، تا الهامات الهی و شیطانی را از هم بازشناسند. با توجه به اینکه شیطان هم به دل انسان وحی می فرستد و خدا هم وحی و الهاماتی در دل انسان دارد، باید معیاری وجود داشته باشد که انسان بتواند وحی الهی را از وحی شیطانی در دل خود تشخیص دهد. معیار اصلی در این بین قرآن کریم است. هم از این رو قرآن کریم به عنوان هدایت کننده به سوی رشد (جن.2) بیرون برنده از تاریکی ها و راهنمای روشنایی (ابراهیم.1) و حق و میزان (شوری.17) معرفی شده است. یعنی معیار سنجش حق و تشخیص درستی و نادرستی الهامات درونی و سایر امور زندگی قرآن کریم است.
فرق بزرگ وحی پیامبرانه با وحی عامیانه این است که وحی های عامیانه را باید با معیار وحی پیامبرانه سنجید. گذشته از این فرق دیگر این است که وحی پیامبرانه برای همه حجت و دلیل و مایۀ هدایت است ولی وحی عامیانه هر کس برای خودش حجت است و اگر فراتر از وحی پیامبرانه آن را به دیگران ابلاغ کند به معنای آوردن دین جدید و وحی جدید است که در جای خود نیاز به معجزات و دلایل روشن دارد و یک مسلمان با اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام، می داند که پس از حضرت محمد هر کس ادعای وحی جدید و دین جدیدی فراتر از تعالیم قرآن کریم داشته باشد، شیاد و دروغ گوست.
اگر کسی احساس کرد که وحی و الهام دریافت می کند ولی یافته هایش ناقض قرآن کریم بود یا با آن زاویه داشت، معلوم می شود که وحی او شیطانی بوده است و به انحراف رفته و اگر هماهنگ با قرآن کریم بود، به این معناست که وحی او الهی بوده و هدایت یافته است. و از همه شیطانی تر این است که کسی وحی را دریافت کند و ببیند که با قرآن زاویه دارد و بعد سعی کند با تفسیر به رأی نظر خود را به قرآن تحمیل کند. این اوج گمراهی و خباثت است.
من تردید ندارم که به کسی مثل طاهری وحی می شود، اما با بررسی مطالب و گفته های او باید ببینیم که این وحی و الهامی که او دریافت کرده الهی است یا شیطانی. من به چند دلیل معتقدم که وحی به طاهری شیطانی بوده و او به علت نداشتن آگاهی از وحی و سوابق غیر دینی چنانکه به گفته خودش کمونیست بوده، نتوانسته است، وحی شیطانی را تشخیص دهد و دچار انحراف و بیماری معنوی شده است..
دلایل شیطانی بودن الهامات طاهری:
1. تحریف معنوی آیات قرآن.
همانطور که در کتاب نگاهی متفاوت به عرفان حلقه توضیح داده ام او آیات بسیاری از قرآن را به ناروا تفسیر کرده به طوری که نظر او با ظاهر و باطن آیات در تعارض قرار می گیرد. برای مثال او آیه شریفه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا (آل عمران. 103) را به معنای اتصال عمومی و فراگیر دانسته است. به این معنا که همه می توانند اتصال دریافت کنند. در حالی که آیۀ پیش از این آیه شریفه در ابتدا به روشنی شرایط ایمان و تقوا و حق تقوا را مطرح کرده است و در پایان به مسلمان بودن تأکید می کند. اما طاهری از این آیه برداشت کرده که بدون توجه به دین و مذهب و پاکی و ناپاکی افراد می توانند به اتصال مورد نظر در آیه دست یابند. گذشته از اینکه اعتصام در این آیه به معنای اتصال نیست. و این دو واژه مفاهیم مختلفی دارند.
2. ارائه نظراتی در تضاد با قرآن کریم.
طاهری معتقد است که افراد متصل نشده پس از مرگ در زمین به صورت روح سرگردان باقی می مانند و در کالبد ذهنی دیگران به زندگی ادامه می دهند و خواسته های خود را ارضا می کنند. این پندار به روشنی در تعارض با آیه شریفه قرآن کریم است که می فرماید: «هنگامی که مرگ یکی از آنها فرامی رسد، می گوید پروردگارا مرا بازگردان به دنیا تا اعمال صالح انجام دهم. این حرفی است که آنها می زنند اما فراروی آنها برزخ است تا روز قیامت که برانگیخته شوند.» (مومنون.99 و 100) حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ “99 ” لَعَلّی أَعْمَلُ صالِحًا فیما تَرَکتُ کلاّ إِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ “100 ”
3. برداشت های عنادآمیز با قرآن.
قرآن کریم از حضرت سلیمان نبی با تجلیل یاد می کند و او را یکی از برگزیدگان می داند. در آیه 102 سوره بقره کافر نشدن او و استفاده نکردن از سحر و جادو از سوی او را مورد تأکید قرار می دهد. و در معرفی او پدرش آنها را برخوردار از علمی خاص و شعوری فوق العاده می داند: «وَ لَقَدْ آتَینا داوُودَ وَ سُلَیمانَ عِلْمًا…» و بی شک و تردید براستی که به داوود و سلمیان دانشی دادیم… (نمل.15)
اما طاهری با پیش داشته های انحرافی خودش حضرت سلیمان را خودخواه، نادان و در شبکه منفی ارزیابی می کند.
در مجموع نتیجه گیری این یادداشت کوتاه این است که همه انسان ها وحی الهی را دریافت می کنند و خداوند به همۀ انسان ها پاکی و ناپاکی را معرفی کرده و آموخته است، تا راه راست و گمراهی را بشناسند، اما به علت وجود وحی شیطانی به معیار و میزانی برای درستی سنجی وحی نیاز داریم و آن معیار قرآن کریم است. هر کس بی سواد و باسودا، با هر رنگ و نژاد می تواند وحی الهی را دریافت کند، اما تا زمانی که با قرآن کریم و وحی تام و کامل قرآنی سنجیده و تأیید نشود، اعتبار ندارد و اگر پس از سنجش مثل الهامات طاهری تعارض آن با قرآن کریم آشکار شود، شیطانی بودن آن اثبات می گردد.
در دوره های پیش از اسلام نیز وحی پیامبرانۀ هر دوره و هر ملتی نقش معیار و راهنما را داشته است و هیچ قومی را خداوند بدون راهنما رها نکرده است. « لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ» (رعد.7)
راه دریافت وحی الهی و آمادگی برای تشخیص وحی شیطانی این است که شیطان را دشمن خود بدانیم و نه دوست، او را با چهره واقعی اش که کافری کثیف و مستکبری پلید و ملعون است بشناسیم. و اجازه ندهیم حرمت و محبت و ارادتی از او به دل وارد شود، که در این صورت دروازه های دل را به رویش گشوده ایم و او را به عنوان معبود برگزیده ایم. دشمنی با شیطان و بستن درهای دل به روی او شاه کلید تشخیص وسوسه ها و وحی های پلید و گمراه کننده اوست.
او یک عصیان گر ملعون و مستکبر است که به علت حماقت و نادانی به تکبر روی آورد و دستاوردهای خود را به باد داد و از همه مهمتر خدای عشق و زیبایی و بخشش را از خود بیزار کرد و ملعون و مغضوب او شد. اگر این دشمن قسم خورده را از یاد نبریم و دشمنی و نفرت با او که مظهر پلیدی و کفر و گناه است، در دل داشته باشیم، در برابر الهامات خصمانه و فریبنده اش ایمن خواهیم شد. حتی اگر گاهی از غفلت ما استفاده کند و لغزش هایی را پدید آورد، اما قدرت تشخیص را از دست نخواهیم داد و تاریکی و تعفن وحی های او را تشخیص می دهیم و دل را با یاد خداوند عطراگین می سازیم.
«وَ إِمّا ینْزَغَنَّک مِنَ الشَّیطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ* إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» و هنگامی که وسوسه ای به دلت انداخت پس به خداوند یکتا پناه ببر که بی تردید او شنوا و داناست. همانا کسانی که پرهیزکارند هنگامی که گروهی از شیاطین به آنها دست یابند، به یاد می آورند پس در آن هنگام بینا می شوند. (اعراف.200و201)
یکی از نشانه های شیطانی بودن وحی های طرفداران عرفان حلقه و خود طاهری این است که آنها ارادتمند شیطان هستند و دلهایشان را جایگاه ارادت به او قرار داده اند، جرأت ندارند تا هم آهنگ با قرآن کریم شوند و شیطان را ملعونی رانده شده و کافری مستکبر و عصیانگری روگردان از حق بدانند. تا زمانی که این دروغ در عرفان حلقه باشد که او را موحدی مطیع خدا و مأموری درستکار از جانب او بدانند، از الهامات شیطانی خلاص نخواهند شد و قدرت تشخیص الهامات الهی و شیطانی را نخواهند داشت. در غیر این صورت حلقویون الهام فجور را به معنای دعوت به فجور و انجام آن خواهند دانست و تحت ولایت شیطان که با وحی اش به فحشا و منکر و جدال با اهل حق دعوت می کند، همچنان قرار خواهند داشت.